غریزه جنسى و ازدواج

 

غریزه جنسى و ازدواج

 

دیدگاه قرآن درباره غریزه جنسى

اخلاق جنسى

محدودیت هاى فطرى غریزه جنسى

محدودیتهاى اجتماعى غریزه جنسى

خانواده و ازدواج شرعى

خلاصه و نتیجه گیرى

ارزش هاى اخلاقى در ازدواج

آیات متعارض و جمع آنها

توصیه هاى قرآن در غریزه جنسى

خلاصه و جمع بندى

لذت جنسى در جهان دیگر



 

غریزه جنسى و ازدواج

 

یكى دیگر از مجارى لذّت انسان، علاقه به همسر و ارضاء غریزه جنسى است. اصل وجود این میل نیز همانند میلها و كششهاى درونى دیگر، لازمه ساختمان روح انسان و فطرى است كه گفتیم خود به خود نه ارزش اخلاقى مثبت دارد و نه ارزش اخلاقى منفى، و به عبارتى دیگر: از نظر اخلاقى، وجود این میلها و كششها در انسان نه خوب است و نه بد، و بار ارزشى ندارد.

البته، از نظر فلسفى، هر چیزى كه بهره اى از وجود داشته باشد، خواه اختیارى باشد یا غیر اختیارى ، فى نفسه خیر است ولى خیر در اینجا اصطلاح دیگرى است و به ارزشها و خیر اخلاقى ارتباطى ندارد.

آنچه كه در محدوده اخلاق قرار مى گیرد و بار ارزشى خواهد داشت كیفیّت و كمیّت ارضاى این میل و جهت اعمال آن است. مسأله ما در اینجا این است كه انسان این میل را چگونه ارضا كند؟ چه مقدار ارضا كند؟ و با چه نیّتى ارضا كند؟ تا كار وى از نظر اخلاقى داراى ارزش مثبت باشد و دست به كارهاى ناشایسته و غیر اخلاقى نیالوده باشد.

 

دیدگاه قرآن درباره غریزه جنسى

در قرآن كریم آیاتى دلالت مى كنند بر این كه همسردوستى و رابطه جنسى در متن خلقت انسان، ملحوظ است. البته، این مطلب احتیاج به تعبّد ندارد و هر كسى

در كیفیّت آفرینش انسان دقّت كند، متوجّه مى شود كه تكثیر نسل و بقاى این نوع از راه ازدواج، همسرگیرى و زاد و ولد تحقّق پذیر خواهد بود و ناچار مى بایست در متن آفرینش انسان این جهت رعایت شده باشد؛ یعنى، انسان طورى آفریده شده كه در اثر آمیزش با همسر نسلش باقى بماند. البته، تعابیر آیات قرآن كریم در این زمینه متفاوت است و ما در اینجا به چند دسته از آیات اشاره مى كنیم:

الف) آیاتى دلالت دارند بر این كه همسر انسان از جنس خود او قرار داده شده و این یك تدبیر تكوینى الهى است براى این كه نوع انسان باقى بماند كه شاید از همه آنها روشنتر این آیه باشد كه مى گوید:

«یا اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَبَثَّ مِنْهُما رِجلا كَثیراً وَنِساءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَساءَلُونَ بِهِ وَالأَرْحامَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَیْكُم رَقیباً.»(1)

[اى مردم تقوا پیشه كنید و بترسید از پروردگارتان كه شما را از یك انسان بیافرید و همسر وى را از (جنس) او بیافرید و مردان و زنان بسیارى را از آن دو (به وجود آورد و روى زمین) منتشر ساخت].

جمله «بَثَّ منهما رجالا كثیراً ونساءً» به خوبى دلالت دارد بر این كه انتشار افراد انسان بر اثر ارتباط دو همسر است و این رابطه همسرى به منظور تكثیر نسل در متن خلقت انسان ملحوظ است.

در آیه دیگرى آمده است كه:

«هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْكُنَ اِلَیْها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلا خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا اَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما لَئِنْ اتَیْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرینَ.»(2)

 


1ـ نساء/ 1.

2ـ اعراف/ 189.

[اوست خدایى كه شما را از یك انسان بیافرید و همسرش را نیز از (جنس) او قرار داد تا در كنار وى بیارامد پس چون با او خلوت كرد بارى سبك برداشت و هنگامى كه سنگین شد، پروردگارشان را خواندند كه اگر فرزندى شایسته به ما دهى (به درگاه تو) از سپاسگزاران خواهیم بود)].

در جمله «وجعل منها زوجها لیسكن الیها» احتمالا به حكمت و علّت دیگرى نیز براى ازدواج، جداى از تولید و بقاى نسل انسان، اشاره شده است كه همان آرامش و سكون دو همسر در كنار یكدیگر و احساس مهر و صفایى است كه نسبت به یكدیگر پیدا مى كنند و در نتیجه، بار زندگى را به كمك یكدیگر برمى دارند.

از اینجا است كه در قرآن به آیاتى نیز برمى خوریم كه صرفاً بر همین علت و حكمت تكیه كرده و از تولید نسل سخنى به میان نیاورده است، مانند این آیه كه مى گوید:

«وَمِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُونُوا اِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَیات لِقَوْم یَتَفَكَّرُونَ.»(1)

[و از جمله آیات و نشانه هاى خدا این است كه او براى شما همسرانى از خودتان بیافرید تا در كنارشان آرام گیرید و میانتان محبّت و مودّت و دوستى قرار داد و در این كار، آیات و نشانه هایى (از خداوند) هست براى قومى كه بیندیشند].

و دیگر آیاتى كه در این زمینه به نحوى به این حقیقت اشاره كرده اند.

آیات فوق و نظایر آنها، اندیشه كسانى را كه فكر مى كنند ازدواج كارى است پلید، شیطانى و داراى ارزش منفى، ردّ مى كنند. چنین اندیشه اى در قرآن كتاب آسمانى فطرت، جایى ندارد و مطرود و باطل است.

میل به ازدواج به اقتضاى حكمت الهى در آفرینش انسان لحاظ شده و تدبیر الهى اقتضا كرده است كه تكثیر نسل و بقاى انسان به وسیله آن، تحقّق پیدا كند.

 


1ـ روم/ 21.

و چنین چیزى، خود به خود و در جهان تشریع نمى تواند داراى ارزش منفى باشد؛ چرا كه، این در واقع، به یك نوع تناقض میان تكوین و تشریع و ناهماهنگى بین نظام هستى و نظام اخلاقى، منجر مى شود. در صورتى كه از نظر قرآن، نظام اخلاقى نه تنها هیچ تنافى با نظام تكوینى ندارد بلكه مكمّل آن مى باشد.

قرآن به ما مى آموزد كه دین و قوانین تشریعى دینى، فطرى است و از هماهنگى كامل با آن برخوردار است و همین هماهنگى، رمز موفّقیّت و فراگیرى و جهانى و ابدى بودن دین است.

پس با توجّه به این آیات زن گرفتن یا شوهر كردن و آمیزش زن و مرد فى حدّ نفسه نمى تواند یك عمل زشت و پلید باشد و بنابراین، منشأ زشتى و ارزش منفى مربوط به غریزه جنسى و رابطه زن و مرد را در جاى دیگرى مانند عوارض كمّى و كیفى و در جهت آن باید جستجو كرد و كمّ و كیف و جهت هستند كه منشأ خوبى یا بدى آن مى شوند.

 

اخلاق جنسى

از آیات شریفه قرآن استفاده مى شود كه این دو جنس مخالف براى همدیگر و مكمّل همدیگر آفریده شده اند و مقتضاى فطرت انسان این است كه هر یك از این دو یعنى زن و مرد نسبت به جنس مخالف خود گرایش داشته و او را منشأ آرامش و آسایش خویش قرار دهد و به گونه اى كامجویى كند كه هم سلب تولید نسل و بقاى نوع انسان مى شود و هم مفسده اى بر آن، بار نخواهد شد.

 

محدودیّتهاى فطرى غریزه جنسى

از دید آیات قرآن كریم، گرایش به جنس موافق بر خلاف فطرت و نظام آفرینش است و در واقع، یك نوع انحراف در گرایش جنسى به شمار مى رود.

 

بنابر این، اگر كسانى در مقام ارضاى غریزه جنسى از مسیر طبیعى و تكوینى منحرف بشوند و به جاى آنچه در اصل خلقت و متن آفرینش براى تأمین این غریزه ملحوظ شده راه دیگرى را در پیش بگیرند، كارشان داراى ارزش منفى خواهد بود و از طریق راست و راه مستقیم فطرت الهى منحرف گشته اند.

در قرآن كریم، در ضمن بیان داستان قوم لوط (كه به این عمل انحرافى شهره اند) در چند مورد (و حدّ اقلّ در سه مورد) بر زشتى این عمل و انحراف آن از مسیر فطرت تأكید شده است.

قرآن حكایت مى كند كه این قوم در اشباع این میل، از مسیر طبیعى و فطرى خود منحرف شده بودند و بواسطه همین امر، مورد نكوهش و مذمّت قرار گرفتند و به عذاب خدا گرفتار شدند و آیه اى كه از این جهت از سایر آیات روشن تر است مى فرماید:

«وَتَذَرُوْنَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ اَزْواجِكُمْ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ.»(1)

[همسرانى را كه خدا براى شما قرار داده رها مى كنید و به راهى كه خدا قرار نداده است مى روید شما مردمى متجاوز و نابكار هستید].

یعنى، به راهى مى روید كه خلاف فطرت و خلاف طبیعت شماست و انحرافى است از راه راست و صراط مستقیم.

این نكته به خصوص از این جهت براى ما مفید است كه خداوند با تعبیر «خلق لكم ربّكم» به ما مى فهماند آنچه را كه خداوند قرار داده است و آفرینش الهى اقتضا مى كند، گرایش هر یك از این دو جنس به جنس مخالف خود است و بنابراین، باید از همین راه اشباع شود.

گرایش مرد به مرد یا زن بزن را خدا در فطرت و آفرینش انسان قرار نداده و در محدوده «ما خلق لكم» قرار نگرفته است. بنابراین، اگر گرایشى اینچنین در انسانى


1ـ شعرا/ 166.

پدید آید در اساس، همان گرایش به جنس مخالف است كه تحت تأثیر عواملى، اینگونه انحراف پیدا كرده و انسان را وادار به كارهاى زشت و پلید و انحرافى كشانده است.

خداوند در آیات دیگرى مى گوید:

«وَلُوطاً اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ اَحَد مِنَ الْعالَمینَ. اِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسْاءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ.»(1)

[و حضرت لوط(علیه السلام) را به یاد بیاور آن هنگام كه به قوم خود گفت آیا دست به عمل زشت و فحشایى مى زنید كه هیچ كس از مردم دنیا قبل از شما به چنین عملى دست نیالوده است شما به جاى زنان، مردان را به شهوت مى گیرید و مردم تبهكار و اسرافكارى هستید].

در این دو آیه، علاوه بر این كه با تعبیر «مسرفون» كار آنان را محكوم مى كند و خبر از هلاكت آنها و نزول عذاب بر آنها مى دهد تا درجه فساد و زشتى این عمل را نشان داده باشد، علاوه بر این، با تعبیر «ما سبقكم بها من احد من العالمین» به یك نكته بسیار ظریف نیز اشاره كرده كه دقیقاً، مدّعاى ما، یعنى غیر فطرى بودن این عمل را نشان مى دهد؛ یعنى، در واقع این قوم از آنجا كه از مسیر فطرت منحرف شده بود در میان اقوام انسان و مردم عالم یك استثنا به حساب مى آمد كه از مسیر عامّ فطرت و راه همه مردم عالم در طول تاریخ، منحرف شده بود و افرادى كه به این بیمارى گرفتار شده اند كسانى هستند كه از قوانین فطرت منحرف شده اند و آنان كه امروز در غرب از آزادى لجام گسیخته سوء استفاده كرده و علناً به این عمل دست مى زنند، تا آنجا كه آن را شعار خود قرار داده اند، مسلّماً یك اقلّیت اند كه منشأ بیماریها، فسادها و هرزه دریهایى شده اند هر چند كه پُر رو و پُر سر و صدا هستند.

در واقع، برخى از حكومتها و نظامهاى سیاسى غربى هستند كه با اعلام مفعول قرار گرفتن مردانشان مى خواهند پُز آزادى بدهند و به اصطلاح، آزادى منشى و آزادى گرایى خود را به دنیا اعلام كنند. در صورتى كه این آزادى یك آزادى افتخار


1ـ اعراف/ 80 و 81.

آمیز نیست كه بتوان به آن بالید، بلكه، یك آزادى حیوانى شرم آور است كه مردان و زنان سلیم الفطرة حتى از شنیدن آن شرمگین مى شوند.

آیه 55 سوره نمل(1) هم مورد سوّمى است كه قرآن به زشتى از عمل قوم لوط یاد كرده و چیزى بیش از آنچه گفتیم ندارد. بنابراین، اوّلین چیزى كه در مقام ارضاى این غریزه باید مراعات شود همان توجّه به مقتضاى فطرت و خلقت الهى و عمل بر وفق آن خواهد بود؛ ولى، مطلب به اینجا ختم نمى شود؛ بلكه، از اینجا انحراف از خلقت و گرایش فطرى، یعنى، همجنس گرایى به عنوان یك ارزش منفى قطعى، و یك عمل انحرافى بسیار زشت شناخته مى شود.

 

محدودیّتهاى اجتماعى غریزه جنسى

محدوده دیگرى نیز، علاوه بر محدودیّت فطرى كه در بالا گفتیم، براى غریزه جنسى وجود دارد كه اگر رعایت نشود آن هم ارزش منفى ایجاد خواهد كرد. و عبارت است از این كه عمل ارضاء جنسى به گونه اى انجام نگیرد كه انسان را از دستیابى به مصالح مهمتر و كمالات بالاتر باز دارد این محدودیّت از تزاحم مصالح انسان به وجود مى آید.

ما قبلا هم اشاره كرده ایم كه آنچه در ارضاى خواسته ها و تمایلات، منشأ ارزش منفى مى شود، تزاحمى است كه با بعضى از خواسته هاى دیگر پیدا مى كند و با برّرسى، ارزیابى و كسر و انكسار این خواسته ها است كه حدّ و مرز هر یك از خواسته ها و تمایلات، آشكار و روشن خواهد شد.

در بعضى موارد خود ما هم از طریق ادراكات عادى و عقلایى خود مى توانیم آن فرمول را كشف كنیم و مرز دقیق هر یك از آنها را بشناسیم؛ ولى، در اكثر موارد به لحاظ آن كه احاطه اى بر موارد تزاحم و تأثیرات سوء یا نامطلوبى كه مى تواند داشته


«وَ لُوطاً اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ اَنْتُمْ تُبْصِرُون اَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون.»

باشد، نداریم، نمى توانیم دقیقاً مواردش را تعیین كنیم و در اینجاست كه وحى، نقش تعیین كننده خود را ایفا مى كند ولى، به هر حال، منشأ اصلى همان تزاحمات است.

مصالح اجتماعى انسان اقتضا دارد كه زندگى وى به صورت خانواده اى تشكیل شود و جریان پیدا كند و روابط مرد و زن باید تحت كنترل و ضوابط و معیارهاى خاصّى انجام شود و همسر انسان باید جنبه اختصاصى داشته باشد كه مصالح زیادى براى فرد و جامعه بر خانواده و اختصاصى بودن همسر مترتّب مى شود و نفى آن زیانها و خسارتهاى عمده اى به بار خواهد آورد.

از جمله مصالح اجتماعى آن است كه باید با تشكیل خانواده نسل انسان حفظ شود و سپس بسیارى از مسایل اجتماعى و حقوقى مانند مسایل ارث، انفاق و تربیت و دیگر مسؤولیتهایى كه پدر و مادر نسبت به فرزند خویش دارند و یا صداق و انفاق و تمتّع و التذاذ و اطاعت و دیگر مسؤولیتهایى كه هر یك از دو همسر نسبت به یكدیگر دارند، بر تشكیل خانواده و حفظ نسل بار خواهد شد كه لازم است همه آنها دقیقاً رعایت شود تا جامعه، جامعه اى انسانى باشد و زمینه رشد عواطف و فضایل انسانى، عشق و ایثار و فداكارى و قداست و پاكى و بلند نظرى در آن فراهم شود و متقابلا، زمینه هاى رشد فساد و انحطاط و تباهى و بیماریهاى مربوطه جسمى و روانى، و نابودى عواطف انسانى و سقوط در زندگى حیوانى از بین برود.

 

خانواده و ازدواج شرعى

اگر بنا باشد هر انسانى با هر فردى از جنس مخالفش كه بخواهد، بتواند آمیزش جنسى داشته باشد، بنیاد خانواده متزلزل و مصالح فراوانى كه بر وجود آن مترتّب مى شود تفویت خواهد شد. بنابراین، براى حفظ مصالح مترتّب بر خانواده و دفع مفاسد مترتّب بر بى بندوبارى جنسى، لازم است كه همه افراد جامعه به اینگونه محدودیّتهاى معقول و منطقى گردن نهند.

 

بنابراین، قالب كلّى محدودیّتهاى اجتماعى غریزه جنسى، همان ازدواج قانونى و شرعى است كه باید غریزه و رابطه جنسى در این چارچوب محدود بشود تا با دیگر مصالح انسان اصطكاك پیدا نكند. اما شرایط مختلف ازدواج شرعى: از قبیل شرایط مالى، جسمى، روحى، اجتماعى، سنّى و دیگر خصوصیّاتى را كه در ازدواج باید ملحوظ شود قانون الهى تعیین مى كند. زیرا ما فرمولهاى دقیقش را نمى توانیم خودمان درك كنیم.

ولى، اجمالا، آنجا كه ارضاى این میل طبیعى، با مصالح اجتماعى انسان اصطكاك پیدا كند ناگزیر باید در چارچوبه اى كه با آن مصالح، منافات نداشته و هماهنگ باشد، محدود شود و نام آن چارچوبه، ازدواج قانونى است كه اگر رفتار جنسى انسان از این مرز، تجاوز كرد ارزش منفى پیدا مى كند و قرآن كریم هم از چنین عملى تعبیر به تجاوز كرده مى فرماید:

«وَالَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ الاّ عَلى اَزْواجِهِمْ اَوْ ما مَلَكَتْ اَیْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ فَمَنِ ابتَغى وَراءَ ذالِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْعادُونَ.»(1)

[و كسانى كه دامن خود از حرام باز دارند مگر نسبت به همسرانشان یا كنیزان مملوكشان كه در این صورت سرزنشى بر آنان نیست پس هر آن كس غیر آنان را براى كامجویى طلب كند متعدّى و متجاوز خواهد بود].

گاهى نیز در اصل ازدواج ایرادى نیست؛ ولى بعضى از حالات و عوارض، منشأ ارزش منفى مى شود كه براى اطلاع از تفصیل این موارد باید به كتب فقهى مراجعه كرد:

 

خلاصه و نتیجه گیرى

نتیجه آن كه اعمال این غریزه در صورتى ارزش منفى ندارد كه سه نوع محدودیّت رعایت شود:

 


1ـ مؤمنون/ 7 5.

نخست: آن محدودیّتى است كه خود فطرت نشان مى دهد، یعنى این رابطه باید محدود به جنس مخالف باشد.

دوّم: محدودیّتى است كه مصالح كلّى جامعه براى همه افراد در همه شرایط اقتضا مى كند، محدودیّتهایى كه در قوانین زناشویى رعایتشان بر همگان لازم و ضرورى خواهد بود و در شرع مقدّس تبیین شده است.

سوّم: محدودیّتهایى است كه در موارد استثنایى و حالات خاصّى براى زوجین پیش مى آید و روابط زناشویى آنان را به نحوى محدود خواهد كرد.

اگر انسان در اِعمال غریزه جنسى به این سه نوع محدودیّت توجّه داشته، آنها را رعایت كند، التذاذ و كامجویى او ارزش منفى نخواهد داشت و مورد ملامت قرار نمى گیرد، و خداوند با تعبیر:

«وَالَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ الاّ عَلى اَزْواجِهِمْ اَوْ ما مَلَكَتْ اَیْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ.»(1)

كه در قرآن كریم در دو مورد آمده، عمل مشروع آنها را امضا نموده است.

چنانكه از آیات دیگرى از قرآن نیز فى الجمله، استفاده مى شود كه ازدواج ممنوعیّتى ندارد و از ارزش منفى اخلاقى برخوردار نیست.

مثل آیه:

«فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً.»(2)

[پس با كسانى از زنان كه برایتان پاك و پاكیزه اند نكاح كنید دو بار، سه بار و چهار بار. اگر ترس دارید كه به عدالت رفتار نكنید به یكى اكتفا كنید].

از احكام ازدواج و طلاق در آیات و موارد دیگرى از قرآن كریم نیز به مناسبتهاى


1ـ مؤمنون/ 6 و 5.

2ـ نساء/ 3.

مختلفى سخن به میان آمده و طبیعى است كه اینگونه آیات هم به طور ضمنى بر مجاز بودن اصل ازدواج دلالت دارند.

 

ارزش هاى اخلاقى در ازدواج

بر طبق اصول كلّى كه از قرآن كریم استفاده كردیم، ارزش مثبت در فعل اخلاقى تابع انگیزه هایى است كه انسان را وادار به انجام آن مى كند. كارهاى ما هرقدر كه با این انگیزه ها ارتباط بیشترى با خدا پیدا كنند و خداپسندتر باشند مطلوبترند و  داراى ارزش بالاترى خواهند بود و برعكس هر قدر كه بیشتر به خاطر نفس و تحت تأثیر انگیزه هاى نفسانى انجام شوند، از ارزش كمترى برخوردار خواهند بود.

اگر كسى بیاندیشد كه حكمت الهى اقتضا كرده تا نوع انسان به وسیله ازدواج در روى زمین ادامه یابد و همین اندیشه، انگیزه او براى ازدواج و اختیار همسر شود، مسلّماً، ازدواج او داراى ارزش مثبت خواهد بود زیرا اراده خودش را تابع اراده خدا كرده و از آنجا كه خدا خواسته، او هم اقدام به این كار نموده است.

البته، قصد اطاعت خدا و تبعیّت از اراده الهى مراتبى دارد و تابع این است كه انگیزه اصلى و نیّت شخصى او چه اندازه خالص باشد: آیا صرفاً و به طور خالص انگیزه او در كارى كه انجام داده است، تحصیل رضاى خدا بوده، یا اجر و ثواب اخروى هم در تصمیم گیرى او بر انجام این كار نقش داشته و یا آنكه صرفاً، انگیزه اش اجر و ثواب اخروى باشد نه چیز دیگر و یا خوف از عقاب و ترس از آلوده شدن به گناه او را وادار به ازدواج قانونى كند.

البته، در غالب افراد، انگیزه منحصر به فرد آنان در انجام كارهایشان تبعیّت و پیروى از اراده الهى نیست، به گونه اى كه به هیچ وجه لذت خود را در نظر نداشته باشند، ولى، همین كه حدود قانونى را رعایت و خودشان را در این چارچوبه محدود مى كنند و از این مرز فراتر نمى روند، این خود به خود انگیزه اى الهى

مى خواهد، اما باید توجّه به این حقیقت را مدّ نظر داشته باشیم كه پایه ارزش مثبت در هر كارى و نیز در كار ازدواج كه مورد بحث ما است تا حدود زیادى به مقدار خلوص نیّت افراد بستگى دارد.

اگر كسى بتواند نیّت خود را خالص كند بگونه اى كه انگیزه مسلّط بر او، دستیابى به رضاى پروردگار باشد و لذّتهاى دنیوى او كاملا تحت سلطه و در طریق آن انگیزه الهى قرار گیرد، طبعاً، كار او از مرتبه بلندى از ارزش اخلاقى برخوردار خواهد بود و این مرتبه مخصوص اولیاى خدا و كسانى است كه به مراتب عالى از معرفت و توحید رسیده باشند. آرى تنها و تنها آنان مى توانند چنین انگیزه اى در كارهایشان داشته باشند و مؤمنین متوسّط معمولا به این حدّ از اخلاص دست پیدا نمى كنند.

همچنین، اگر رعایت حدود الهى به خاطر رسیدن به ثواب باشد، كارهایى كه با این انگیزه انجام مى شوند، نیز اخلاقاً، از ارزش نسبتاً بالایى برخوردار خواهند بود. چنانكه اگر كارهاى مربوط به تمایلات جنسى به انگیزه ترس از مبتلا شدن به معصیت انجام شود معصیتى كه به دنبالش عقاب الهى خواهد بود، خواه در اصل ازدواج باشد و خواه پس از ازدواج در روابط زناشویى و لذّتهاى مختلفى كه مترتّب بر ازدواج هستند. در هر حال اگر انگیزه انسان تحفّظ از گناه باشد باز هم داراى ارزش مثبت خواهد بود و در همه موارد فوق، كار انسان، هر چه كه باشد، حتى ازدواج او رنگ عبادت به خود خواهد گرفت.

ولى، اگر انگیزه انسان در ازدواج، صِرف التذاذ باشد، كار او ارزش مثبت ندارد هرچند كه خود به خود ارزش منفى هم نخواهد داشت مگر براى كسانى كه در مراتب بالایى از معرفت و توحید هستند كه توجّه به لذایذ شخصى برایشان كسر شأن است و مقام و مرتبه آنان را پایین مى آورد؛ ولى، از نظر قانونى و شرعى و آنچه براى عموم مردم مطرح مى شود، اگر ظاهر احكام الهى رعایت شود، با هر انگیزه اى كه باشد ارزش منفى نخواهد داشت.

 

آیات متعارض و جمع آنها

ما قبل از این گفتیم: از آیات قرآن چنین استفاده مى شود كه در غریزه و لذّت جنسى، خود به خود مذمّتى نیست و ارزش منفى ندارد؛ ولى، در بعضى از آیات به تعبیراتى برمى خوریم كه تا حدودى از آنها چنین استشمام مى شود كه گویى ارضاى این غریزه كارى نكوهیده و مذمّت شده است.

در یكى از آیات آمده است كه:

«زُیِّنَ لِلْناسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنینَ وَالقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعامِ وَالْحَرْثِ ذالِكَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَئابِ.»(1)

[دوستى خواسته هایى چون زنان و فرزندان و همیانهایى از طلا و نقره و اسبان گرانبها و چارپایان و مزارع در نظر مردم زیبا و دلفریب است در صورتى كه این متاع زندگى دنیا است و در نزد خداوند، منزلگاه بازگشت نیكو خواهد بود].

تعبیر «زُیِّنَ للناس حبّ الشَّهَوات» در این آیه تعبیر مدح آمیزى نیست و شاید بتوان گفت نكوهش خفیفى را نسبت به این افراد در بر دارد؛ ولى، با كمى دقّت روشن مى شود آنچه كه در این آیه آمده هیچ تعارضى با آنچه، ما قبلا گفتیم ندارد زیرا این آیه در مقام مقایسه شؤون زندگى دنیا و نعمتها و لذّتها و جاذبه هاى آن با نعمتهاى بى پایان اخروى است و بر عظمت و والایى آنها تأكید مى كند و از این رو است كه در آیه بعد مى فرماید:

«قُلْ ءَاُنَبِّئُكُمْ بِخَیْر مِنْ ذالِكُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوا عِنْدَ رَبِهِّمْ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَاالأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَاَزْواجٌ مُطُهِّرَةٌ وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»(2)

[بگو آیا مى خواهید شما را از نعمتهاى برتر و بالاتر از این نعمتها آگاه كنم براى كسانى كه


1ـ آل عمران/ 14.

2ـ آل عمران/ 15.

تقوا پیشه كرده اند در نزد پروردگارشان باغهایى است كه از زیر درختان آنها، نهرها جارى است و در آنها جاودان مى مانند و همسرانى پاك و پاكیزه و خشنودى خدا را نیز دارند و خداوند نسبت به بندگان خود بصیر و بیناست].

بنابراین، آیه فوق نمى خواهد بگوید كه ارضاى شهوت و تمّتع و بهره مندى از همسران بطور مطلق، زشت و نامطلوب است، بلكه، از آن جهت كه این میل مطلق، نامحدود و مرز ناشناس در انسان وجود دارد، مى تواند دام شیطانى بزرگ و خطرناكى براى انسان باشد: انسان را به گناه بكشاند و آخرت را از یاد او ببرد.

در آیه دیگرى مى فرماید:

«قُلْ اِنْ كانَ ابائُكُمْ وَاَبْنائُكُمْ وَاِخْوانُكُم وَاَزْواجُكُمْ وَعَشیرَتُكُمْ وَاَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرْضَونَها اَحَبَّ اِلَیْكُمْ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهاد فى سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِىَ اللّهُ بِاَمْرِهِ وَاللّهُ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقینَ.»(1)

[بگو اگر پدرانتان و فرزندان و برادران و همسران و فامیلهاتان و اموالى كه جمع آورى كرده اید و تجارتى كه از كسادى آن بیمناكید و منزلها و مسكنهایى كه بدان دلخوش هستید از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا در نزد شما محبوبترند پس منتظر باشید تا خدا امر خود را بیاورد و خداوند بدكاران را هدایت نمى كند].

در این آیه از كسانى یاد مى كند كه روابط عاطفى شان با همسران و فرزندان و پدران و افراد خانواده و فامیل و دلبستگى به متعلّقات زندگى دنیا چنان مستحكم مى گردد كه مصالح مهمّ دیگر را تحت الشّعاع قرار مى دهد و به فراموشى مى سپرد تا آنجا كه این دلبستگیها بر محبّت خدا غالب مى شوند و ایشان را از انجام وظایف واجب باز مى دارند و این همان تزاحمى است كه گفتیم ملاك ارزش منفى خواهد بود.

 


1ـ توبه/ 24.

این درست است كه عاطفه بین زن و شوهر امرى طبیعى و نعمتى است كه خداى متعال با تعبیر زیباى «وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً» به آن اشاره دارد كه در بخش مربوط به عواطف درباره آن بحث خواهیم كرد، مع الوصف، همین نعمت نیز حدّ و مرزى دارد كه نباید از آن تجاوز كرد، تا آنجا كه مصالح عمده و مهمّ دیگرى را تحت الشّعاع قرار دهد.

بالاترین رابطه عاطفى انسان باید متوجّه خدا باشد و محبّت خدا در دل انسان باید بر همه محبّتها و دلبستگیهاى دیگر چیره شود. كسانى كه به مقام توحید رسیده اند، محبّت خدا در دلشان آنچنان عمیق و نیرومند است كه هر محبّت دیگرى نسبت به آن فرعى است و شعاعى از محبّت خدا خواهد بود.

البته افراد خاصّى هستند كه خدا دلهایشان را براى خود خالص كرده است؛ ولى، افراد متوسّط و مؤمنین متعارف، دست كم، باید طورى باشند كه محبّتهاى دیگرى كه در دل دارند بر محبّتى كه به خدا مىورزند غالب و مسلّط نشود.

سرانجام در آیه سوّمى مى گوید:

«اِنَّ مِنْ اَزْواجِكُمْ وَاَوْلادِكُم عَدُوّاً لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ.»(1)

[برخى از همسران و فرزندان شما (در حقیقت) دشمنان شما هستند پس از آنان برحذر باشید].

این آیه نیز ناظر به آن همسران و فرزندانى است كه از ایمان كافى برخوردار نیستند و آن وقت كه شما مى خواهى به انجام وظایف خود بپردازید، در جهاد شركت كنید، جانبازى كنید یا اموالتان را در راه خدا صرف كنید مزاحم شما مى شوند، این همسران و فرزندان در چنین حالاتى و شرایطى است كه حكم دشمن شما را دارند. زیرا كه شما را از راه خیر باز مى دارند. اینجا است كه باید از آنان برحذر باشید تا مبادا كه دلبستگى شما به ایشان، شما را از انجام وظایف واجبتان باز دارد.

 


1ـ تغابن/ 14.

یكى از بهترین مظاهر تعارض محبّتها همین جهاد است و در اینجا معلوم مى شود كه كدامیك از دلبستگیهاى انسان بیشتر است. جایى كه جهاد واجبى در پیش است آیا دلبستگى به زن و فرزند، مانع از شركت در آن مى شود یا نه؟ اگر مانع شد، معلوم مى شود كه عاطفه او نسبت به همسر و فرزند و غیره و دلبستگى اش به آنها بیشتر است و بر خدا دوستى او غلبه دارد كه این حالتى خطرناك خواهد بود و خداوند با جمله «فَتَرَبَّصُوا حَتى یَأْتِىَ اللّهُ بِاَمْرِه» [پس منتظر حكم خدا باشید] كه در آیه قبل آمده بود، ما را از این خطر كه در كمینگاه ما است آگاه مى كند.

بنابراین، آیات نامبرده نیز كه به ظاهر، متعارض با گفتار ما بود با كمى دقّت معلوم شد، دلالتى ندارند بر این كه اصل ازدواج یا ارضاى غریزه جنسى یا همسر گرفتن نامطلوب است و ارزش منفى دارد. چرا كه نكوهش این آیات به یك حالت عارضى مربوط مى شود؛ یعنى حالتى كه در آن اینگونه عواطف، بر محبّت خدا و رسول خدا چیره شود و انسان را از انجام وظایف لازم باز دارد، پس اگر این عوارض و اینگونه حالات عرضى نمى بود هیچ ارزش منفى در ارتباط با مسأله ازدواج و ارضاى غریزه جنسى به وجود نمى آمد.

 

توصیه هاى قرآن در غریزه جنسى

تعدادى از آیات با صراحت مردم را توصیه به ازدواج و نكاح مى كند مثل این آیه كه مى گوید:

«فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ.»(1)

[پس نكاح كنید آنچه را از زنان كه براى شما پاك و پاكیزه اند دو تا و سه تا و چهار تا].

و یا در آیه دیگر آمده است:

«وَاَنْكِحُوا الاَیامى مِنْكُمْ وَالصّالِحینَ مِنْ عِبادِكُمْ وَاِمائِكُمْ اِنْ یَكُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ


1ـ نساء/ 3.

اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ. وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مُنْ فَضْلِهِ.»(1)

[و براى مردان و زنان بى همسر و خدمتكاران زن و مردتان (كه در سنّ ازدواجند و صلاحیّت دارند) همسر بگیرید و اگر فقیر و بى چیزند (نگران نباشید كه) خداوند از فضل و كرم خود آنان را بى نیاز سازد و خداوند رحمتش وسیع و (نسبت به بندگان خود) داناست و آنان كه وسیله نكاح برایشان فراهم نشود باید خوددارى و عفّت پیشه كنند تا آن كه خداوند ایشان را از فضل و كرم خود بى نیاز سازد].

اینگونه آیات و روایات فراوانى دلالت بر استحباب و مطلوب بودن ازدواج و همسرگیرى مى كنند. البته، باید توجّه داشت كه این یك حكم كلّى و عمومى است كه بر اساس یك نیاز گسترده و كلّى و با قطع نظر از عوارض خاصّى كه ممكن است در مواردى موجب استثنایى شوند تشریع شده است و منافات ندارد كه در مواردى به تناسب شرایط خاصّى كه براى بعضى از افراد پیش مى آید، انجام این كار واجب و در بعضى دیگر، حرام و ممنوع باشد.

تعداد دیگرى از آیات قرآن، مؤمنین را به علل مختلف و بر اساس حكمتهاى خاص هر مورد، از ازدواج با بعضى از زنها منع كرده است. مثل آیه:

«وَلا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آبائُكُمْ مِنَ النِّساءِ.»

[و زنانى كه در گذشته پدرانتان به همسرى گرفته (و سپس مرده اند و یا آنها را طلاق داده اند به همسرى نگیرید].

و سپس به دنبالش حكم مى كند كه:

«اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَمَقْتاً وَساءَ سَبیلا.»

[كه این عمل، عملى زشت و قبیح و راه بسیار بدى است].

به دنبال همین آیه آمده است كه:

 


1ـ نور/ 32 و 33.

«حُرِّمَتْ عَلَیْكُمْ اُمَّهاتُكُمْ وَبَناتُكُمْ وَاَخَواتُكُمْ وَعَمّاتُكُمْ وَخالاتُكُمْ وَبَناتُ الاَخِ وَبَناتُ الاُخْتِ وَاُمَّهاتُكُم الْلاتى اَرْضَعْنَكُمْ وَاَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَاُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَرَبائِبُكُمُ الْلاتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمْ الْلاتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْكُمْ وَحَلائِلُ اَبْنائِكُم الَّذینَ مَنْ اَصْلابِكُمْ وَاَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الاُخْتَیْنِ.»(1)

[بر شما حرام گردیده است ازدواج با مادرهاتان، و دخترهاتان، و خواهرهاتان و عمّه هاتان و خاله هاتان و دخترهاى برادر و دخترهاى خواهر و مادرانى (رضاعى) كه شما را شیر داده اند و خواهران رضاعى و مادر زنهاتان و دختر زنهاتان كه در كنار شما زندگى مى كنند از آن زنانى كه با ایشان مقاربت كرده اید و اگر نكرده اید بر شما باكى نیست (كه با دختران آنها ازدواج كنید) و همچنین همسر پسرانتان كه از پشت شما و صلب شما هستند (در مقابل پسر خوانده) و نیز بر شما حرام است كه میان دو خواهر به همسرى جمع كنید].

و به دنبال آیه فوق در آیه بعد، بعد از تحریم ازدواج با زنان شوهردار مى فرماید:

«وَاُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذالِكُمْ.»(2)

[و غیر از زنانى كه گفتیم ازدواج با بقیه زنها براى شما حلال و بى اشكال است].

اما در آیه دیگرى با تعبیر:

«وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّى یُؤْمِنَّ.»(3)

[و با زنان مشرك ازدواج نكنید تا آن كه ایمان آورند].

از ازدواج با زنان مشرك، نهى فرموده است، كه مخصّص آیه قبلى به شمار مى رود.

در آیه قبلى بعد از ذكر زنانى كه مى توان با آنها ازدواج كرد رعایت نكات قابل ملاحظه اى را توصیه كرده است:

 


1ـ نساء/ 23 و 24.

2ـ نساء/ 24.

3ـ بقره/ 221.

وَاُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذالِكُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِكُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَلاجُناحَ عَلَیْكُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ اِنَّ اللّهَ كانَ عَلیماً حَكیماً.»(1)

[و غیر از زنانى كه نام بردیم براى شما حلال و بى اشكال است كه با صرف مال خود (و دادن مهریه) از طریق ازدواج و زناشویى و نه از طریق زنا و خلاف شرع، زنانى را طلب كنید پس هرگاه از آنان بهره مند شدید مَهرِ آنان را بپردازید، البته، پس از تعیین مَهر بر شما باكى نیست كه دو طرف به شكلى تراضى كنید كه خداوند دانا و حكیم است].

این آیه رخصت استمتاع و بهره مندى از زنان را مى دهد، ولى، نه به صورت هرج و مرج و آزاد گذاردن غریزه جنسى لجام گسیخته در جامعه كه هزاران فساد و جنایت و سقوط و تباهى را به دنبال بیاورد؛ بلكه، از راه درست ازدواج و تعهّد متقابل در چارچوب یك پیمان مقدّس، خواه دایمى باشد یا موقّت.

در آیه دیگرى مى خوانیم:

«اَلْیَوْمَ اُحِلَّ لَكُمْ الطَّیِّباتُ.... وَالُْمحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَالُْمحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ اِذا اتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذى أَخْدان.»(2)

[امروز آنچه كه پاك و پاكیزه است بر شما حلال شد... و (نیز بر شما حلال شد) ازدواج با زنان پارساى مؤمن و مسلمان و زنان پارساى اهل كتاب به شرطى كه مَهر ایشان را بپردازید نه به صورت زنا یا رفیق گیرى].

«خدن» اصطلاحاً به معنى دوستى است كه به طور نامشروع از جنس مخالف گرفته شود و اشاره به رسمى است كه در جاهلیّت وجود داشته و امروز هم در جوامع غربى، شایع است.

 


1ـ نساء/ 24.

2ـ مائده/ 5.

قرآن كریم به خصوص روى این موضوع تكیه مى كند و همانطور كه در آیات آمده چنین ارتباطى را زشت دانسته و با تعبیر «اتّخاذ اخدان» یا [گرفتن دوستان] از آن یاد مى كند.

همچنین آیات فراوان دیگرى نیز وجود دارد كه انسان را از زنا و فحشا منع مى كند مثل:

«وَلا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ.»(1)

[و نزدیك به فحشاء مشوید خواه ظاهر و آشكار باشد و خواه مخفى و پوشیده].

و یا از اشاعه فحشا باز مى دارد، یا آنان را كه مرتكب فحشا و آلوده به آن شده اند ترغیب به توبه و بازگشت مى كند و یا این كه به نماز به عنوان باز دارنده از آن توصیه مى كند كه مجموعه بزرگى از آیات را تشكیل مى دهد.(2)

و نیز آیات و روایاتى به رعایت پوشش و حفظ حجاب و دورى از برهنگى توصیه مى كنند كه همه اینها به نوعى به غریزه جنسى ارتباط خواهند داشت و در واقع بیانگر حدّ و حدود اخلاقى آن خواهند بود.

 

خلاصه و جمع بندى

با دقّت در آیات كریمه روشن مى شود كه همه ارزشهاى منفى مربوط به این غریزه در واقع، به یكى از سه جهتى كه قبل از این توضیح داده ایم باز مى گردد.

یا منشأ زشتى و ارزش منفى آن، رابطه با جنس موافق است كه خلاف فطرت خواهد بود.

یا منشأ زشتى و ارزش منفى آن، فساد اجتماعى است و مصالح اجتماعى آن را نفى مى كند، پس لازم است كه با قوانین و قراردادهاى اجتماعى، حدّ و حدود آن


1ـ انعام/ 151.

2ـ مثل آیات 19 نور؛ 135 آل عمران؛ 45 عنكبوت؛ 169 و 268 بقره؛ 28 و 80 اعراف؛ 24 یوسف؛ 90 نحل؛ 21 نور؛ 15 و 22 و 25 نساء؛ 32 ...؛ 54 نمل؛ 28 عنكبوت؛ 30 احزاب؛ 1 طلاق؛ 33 اعراف؛ 37 شورى؛ 4 و 23 نور.

روشن، و اجراى آنها تضمین شود.

و یا منشأ ارزش منفى آن تعارضى است كه با كمالات روحى و معنوى دارد.

همه آنچه كه در آیات قرآن یا روایات در ارتباط با این میل مذمّت شده، برمى گردد به یكى از سه نوع محدودیّت و حدودى كه قبلا از آنها یاد كردیم و رعایت آنها لازم و ضرورى خواهد بود و با رعایت آنها ارضاى میل جنسى مذّمتى ندارد بلكه مورد ترغیب نیز قرار گرفته است.

چرا كه این یك نیاز فطرى است و لازم است بگونه اى كه منطبق با مصالح فردى و اجتماعى باشد تأمین گردد تا اغراض تكوینى الهى حاصل شود و نسل بشر بر روى زمین دوام یابد.

 

لذّت جنسى در جهان دیگر

از آنجا كه در عالم آخرت، زاد و ولد و تولید نسل در كار نیست، ممكن است چنین تصور شود كه التذاذ جنسى از ویژگیهاى این جهان و فقط به منظور بقاى نوع انسان بر روى زمین است و در جهان آخرت دیگر چنین میلى وجود نخواهد داشت؛ ولى آیات فراوانى در قرآن داریم كه اگر نگوییم صراحت، دست كم مى توانیم بگوییم ظهور دارند در این كه چنین میلى در آنجا نیز وجود دارد.

البته، نظام زندگى انسان در دو جهان با هم تفاوت اساسى دارند و نمى توان گفت كه آنچه كه در دنیا هست دقیقاً به همان شكل در آخرت هم وجود دارد و آنچه كه در آخرت هست عیناً همان چیزى است كه در دنیا مى بینیم. بلكه، صرفاً شباهتهایى بین این دو عالم هست و مفاهیم عامّى قابل انطباق بر امور دو عالم هستند؛ ولى در دقایق و خصوصیّات آنها عین هم هستند.

به دیگر سخن، تعبیراتى كه به كار مى رود، به حسب مفاهیم عامّش مى تواند شامل مصداق دنیوى و مصداق اخروى باشد، چنانكه در مورد دو تعبیر كلّى

«خوردن» و «آشامیدن» هم شامل مصداق دنیوى و هم شامل مصداق اخروى مى شود.

عمل خوردن و آشامیدن در دنیا هست و در آخرت هم هست، در بهشت هست در جهنّم هم هست؛ ولى شاید خوردن و آشامیدن در آخرت عیناً همین اكل و شربى كه ما در اینجا داریم نباشد و عوارض هضم و جذب و دفع را نداشته باشد. ولى در هر حال، مفهوم اكل و شرب بر آن دو صادق خواهد بود.

در مورد ازدواج و میل جنسى هم تعبیراتى در قرآن كریم داریم كه مؤمنین را بشارت مى دهد به داشتن همسران پاك و پاكیزه «ازواج مطهّرة» پس معلوم مى شود كه در آن عالم هم التذاذ از همسر وجود دارد. بگونه اى كه تعابیر كلّى و مفاهیم عامّ مربوط به این میل بر مصادیق آن جهانیش نیز تطبیق مى كند.

تعبیرات قرآنى متناسب با این زمینه را تقریباً مى توان بر سه دسته تقسیم كرد:

در یك دسته از آیات تعبیراتى وجود دارد حاكى از این كه مؤمنین در بهشت از همسران پاكیزه اى برخوردارند، اما معلوم نیست كه آن همسران بهشتى آیا همین همسران دنیوى شان هستند و یا كسان دیگرى هستند جز اینها. و آیا همسرانى هستند از همین قبیل یعنى انسانهایى هستند كه در بهشت همسر مؤمنین مى شوند و یا این كه اصولا همسران بهشتى از نوع دیگرى هستند مانند این آیات:

«وَلَهُمْ فیها اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فیها خالِدُونَ.»(1)

[و براى آنان (مؤمنین) در بهشت همسران پاكیزه اى است و آنان در آن (بهشت) جاودانند].

«لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فیها وَاَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ.»(2)

[براى آنان كه تقوا پیشه كنند نزد پروردگارشان باغهایى است كه از زیر درختان آنها نهرها جارى است كه در آن جاودان مى مانند و همسرانى پاكیزه و نیز خشنودى خداوند را دارند


1ـ بقره/ 25.

2ـ آل عمران/ 15.

و خدا نسبت به بندگان خود بینا است (و به خوبى آنان را مى شناسد)].

«لَهُمْ فیها اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاّ ظَلیلا.»(1)

[و براى آنان در بهشت همسرانى پاكیزه است و آنان را در سایه هایى خوب و مطلوب داخل كنیم].

در دسته دیگرى از آیات تعبیراتى هست حاكى از این كه مؤمنین در بهشت نیز با همسرانى كه در دنیا دارند، همراه و همسر خواهند بود. مثل آیه:

«جَنّاتُ عَدْنِ یَدْخُلُونَها وَمَنْ صَلَحَ مِنْ ابائِهِمْ وَاَزْواجِهِمْ وَذُرِّیّاتِهِمْ وَالْمَلائِكَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ كُلِّ باب.»(2)

[باغهاى اقامت و زندگى كه در آن داخل شوند همراه هر كسى كه شایسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد شوند].

پس همسران مؤمنین هم اگر صالح باشند به همراه خود آنها وارد بهشت مى شوند و از نعمتهاى بهشت و مصاحبت با همسر خود بهره مند مى گردند.

و مثل آیه:

«هُمْ وَاَزْواجُهُمْ فى ظِلال عَلَى الاَْرائِكَ مُتَّكِئُونَ.»(3)

[آنان و همسرانشان در سایه هایى در بهشت بر روى تختها تكیه مى كنند].

و مثل آیه:

«اُدْخُلُوا الجَّنَّةَ اَنْتُمْ وَاَزْواجُكُم تُحْبَرُونَ.»(4)

[با سرور و شادمانى به همراه همسرانتان داخل بهشت شوید].

بنابراین، یكى از نویدهایى كه قرآن در آیات فوق به مردان و زنان مؤمن مى دهد


1ـ نساء/ 57.

2ـ رعد/ 23 و نیز مشابه به آن آیه 8 از سوره غافر است كه مى گوید: «ربنا وادخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم.»

3ـ یس/ 56.

4ـ زخرف/ 70.

این است كه در بهشت هم با همسرانشان همراه و همسر خواهند بود.

در دسته سوّم از آیات قرآن نیز تعبیراتى آمده حاكى از این كه همسران اهل بهشت منحصر به این همسران دنیوى نیستند؛ بلكه، نوع دیگرى از مخلوقات الهى نیز در بهشت هستند كه به «حور عین» مشهورند.

در این باره نیز به تعداد بیشترى از آیات قرآن برمى خوریم مثل:

«وَعِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِیْنٌ كَاَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَكْنُونٌ.»(1)

«وَعِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ اَتْرابٌ.»(2)

«وَزَوَّجْناهُمْ بِحُور عین.»(3)

«فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ اِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جانٌّ ... كَاَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَالْمَرْجانُ.»(4)

[در آن باغها (بهشت) زنان زیباى با حیایى هستند كه دست هیچ كس قبل از آنان (مؤمنین) به ایشان نرسیده است].

«فیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ... حُوْرٌ مَقْصُوراتٌ فِى الْخِیامِ... لَمْ یَطْمِثْهُنَّ اِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جانٌّ.»(5)

[در آن باغها(بهشت) زنان زیبا و داراى حسن و جمال هست ... حوریه هایى كه در سراپرده (خود) مقصور (و از چشم بیگانگان مستورند) ... كه قبل از شوهران بهشتى خود دست هیچ كس از جنّ و انس به آنان نرسیده است].

«وَحُوْرٌ عِیْنٌ كَاَمْثالِ اللُّؤلُؤ الْمَكْنُونِ.»(6)

[حوریه هایى خوش چشم همانند گوهرهاى محفوظ در صدف].

 


1ـ صافات/ 48 و 49.

2ـ ص/ 52.

3ـ دخان/ 54 و طور/ 20.

4ـ الرحمن/ 56 58.

5ـ الرحمن/ 70 تا 74.

6ـ واقعه/ 22.

«وَفُرُش مَرْفُوعَة اِنّا اَنْشَأْناهُنَّ اِنْشاًءً فَجَعَلْنا هُنَّ اَبْكاراً عُرُبَاً اَتْراباً لاَِصْحابِ الَْیمینِ.»(1)

[و بسترهایى برافراشته، همانا (همسرانشان را) آفریدیم و آنان را بكر و شوهر دوست و همتاى اصحاب یمین قرار دادیم].

«وَكَواعِبَ اَتْراباً.»(2)  [و نازنینانى همطراز].

از مجموعه آیات مربوطه كه ما در اینجا آنها را در سه دسته تقسیم كردیم چنین استفاده مى شود كه اوّلا در بهشت نیز لذّت جنسى وجود دارد، و ثانیاً لذّت مؤمنین در این زمینه هم از همسران مؤمنى است كه در دنیا داشته اند و هم از حورالعین و موجودات و مخلوقاتى كه بدین منظور خداوند در كمال حسن و زیبایى براى ایشان مى آفریند.

بنابراین، مى توان نتیجه گرفت كه میل جنسى اختصاص به این عالم دنیا و نشأة مادّى ندارد و مجموعاً مى توان گفت: این میل یك میل ثابت انسانى و از ابعاد وجودى انسان است كه در دنیا به لحاظ تأمین مصالح این جهانى و بقاى نسل انسان در روى زمین از این میل استفاده مى شود، چنانكه میل و لذّت از خوردن و آشامیدن نیز در دنیا به لحاظ حفظ وجود، بقا و سلامتى انسان مورد استفاده و بهره بردارى انسان قرار مى گیرد. دو میل نامبرده در جهان آخرت هم وجود دارد و منشأ التذاذ و بهره مندى انسان در بهشت مى شوند ولى، مسلّماً به لحاظ رشد جسمانى و یا تولید نسل نخواهد بود بلكه، اصل التذاذ از همسران و از تجلیّات الهى در آنان مطلوب و مورد نظر خواهد بود.



1ـ واقعه/ 34 38.

2ـ نبأ/ 33.