لذت طلبى و سعادت خواهى


لذّت و سعادت انسان

 

لذت طلبى و سعادت خواهى

 

قرآن و لذت طلبى

لذت طلبى نكوهیده

سنجش و ارزیابى لذتها

تحمل رنجها به امید لذتها

نمونه هاى راحت طلبان

بنى اسرائیل

منافقین

منافقین در قرآن

دیدگاه قرآن درباره التذاذ

شدّت و ضعف در ارزشهاى منفى



لذّت طلبى و سعادت خواهى

 

یكى دیگر از گرایشهاى فطرى انسان، گرایش به لذّت و خوشگذرانىو راحت طلبى است كه طبعاً، توأم خواهد بود با رنج گریزى، و فرار از درد و ناراحتى.

فطرى بودن این گرایش بدین معنا است كه ساختمان روح و روان انسان به گونه اى آفریده شده است كه قادر نیست از لذّت، متنفّر و گریزان و به جاى آن، رنج و مشقّت و سختى را طالب باشد. یعنى گرایش وى به لذّت و خوشگذرانى و بى میلى اش نسبت به درد و رنج و مشقّت، اختیارى او نیست، بلكه بطور تكوینى در او نهاده شده است.

با توجّه به آنچه گفتیم، اصل این گرایش از آنجا كه غیر اختیارى است، خود به خود، داخل در حوزه اخلاق قرار نمى گیرد و نمى شود كسى را براى آن كه طالب لذّت و خوشگذرانى است و یا براى آن كه از درد و رنج مى گریزد ستایش یا نكوهش نمود. باید توجّه داشت كه سعادت نیز چیزى جداى از لذّت نیست و تفاوت ذاتى و ماهوى با آن ندارد.(1)

حقیقت سعادت و خوشبختى انسان به لذّت دائمى و فراگیر و همه جانبه او برمى گردد. از این رو، در اینجا ما لذّت و سعادت را توأم و همراه با هم ذكرمى كنیم.

 


1ـ ر.ك: همین كتاب، ج 1، ص 20 22.

قرآن و لذت طلبى

قرآن كریم نه تنها وجود گرایش به لذّت را در انسان انكار و یا آن را محكوم نمى كند، بلكه، یك سلسله از تعالیم خود را بر اساس این میل طبیعى انسان مبتنى مى سازد و در روش تربیتى خود از وجود آن بهره مى برد.

قرآن هنگامى كه مى خواهد انسان را بر پایبندى و عمل به دستورات دین خدا ترغیب و او را در پیمودن راه صحیح زندگى تشویق كند، از وجود این میل و تأثیرى كه در اتخاذ روش و رفتار خاصّى دارد بهره فراوان مى برد.

قرآن به انسان وعده مى دهد كه اگر در زندگى راه الهى را بپیماید، به لذّت و سعادت جاودان مى رسد، و او را تهدید مى كند كه اگر از این راه، منحرف شود و از دستورات الهى سرپیچى كند، آینده اى تلخ، شقاوت بار و ناگوار در انتظارش خواهد بود، مبتلا به عذابها، رنجها و بدبختى ها مى شود، و سراسر قرآن پُر است از بشارت و مژده به سعادت و لذّت و یا انذار و تهدید از عذاب و شقاوت.

در همه مواردى كه تعبیرهاى سعادت، فلاح، فوز و امثال آنها در این كتاب مقدّس به كار رفته؛ معنایش همین است كه چون انسان فطرتاً طالب سعادت، خوشبختى و كامیابى است، باید به دستورات دینى عمل كند، تا بتواند مطلوب و گمشده خود را باز یابد و به ایده و هدفى كه دنبال مى كند برسد و این بدان معناست كه از دید قرآن، وجود این گرایش فطرى در انسان مفروض و مورد تأیید است و قرآن آن را نفى نمى كند، محكوم نمى كند، بلكه آن را در مسیر تربیتى صحیح انسان جهت مى دهد.

علاوه بر این بیانات و تعابیر كلّى، قرآن در بعضى آیات از تعبیر ویژه «لذّت» استفاده كرده است: در یك آیه درباره بهشتى كه به صالحان وعده داده شده مى فرماید:

«وَفیها ما تَشْتَهیهِ الأَنْفُسُ وَتَلَّذُ الاَْعْیُنُ.»(1)

[و در بهشت هر آنچه كه انسانها بخواهید و چشمها لذّت برند وجود دارد].

 


1ـ زخرف/ 71.

در آیه دیگرى آمده است كه:

«مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها اَنْهارٌ مِنْ ماء غَیْرِ اسِن وَاَنْهارٌ مِنْ لَبَن لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَاَنْهارٌ مِنْ خَمْر لَذَّة لِلشّارِبین.»(1)

[بهشتى كه به پرهیزگاران وعده داده شده در آن نهرهایى است از آب گوارا و نهرهایى از شیر كه هیچگاه مزه آن دگرگون نشود و جویهایى از شراب براى لذّت بردن كسانى كه مى آشامند].

بهشتى كه به شما وعده مى دهیم و پاداش كارهاى نیك شماست جایى خواهد بود كه هر چه اشتها دارید، هر چه دوست دارید و هر آنچه كه چشمهاتان از آن لذّت برد در آنجا فراهم و در دسترس است.

قرآن درباره كسانى كه شب زنده دارى و عبادت خدا مى كنند و به بیان ویژه خود قرآن:

«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.»(2)

[(شبها در حالى كه همه در خوابند) پهلوهاشان را از بسترها بردارند (و از خواب برخیزند) خداى خود را با بیم و امید بخوانند و از آنچه كه روزیشان كرده ایم (به دیگران) انفاق كنند].

مى فرماید:

«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْیُن جَزاءً بِما كانُوا یَعْمَلُونَ.»(3)

[هیچ كس آگاه نیست و خبر ندارد كه خدا چه چشم روشنى برایشان پنهان و (از نظر دیگران) پوشیده داشته است تا پاداشى باشد براى آنچه كه انجام داده اند].

آرى به خاطر اهتمام و محبّتى كه به آنان دارد چیزهایى برایشان پنهان داشته است كه هیچ كس ندیده و نشنیده و اطّلاعى از آن ندارد و قادر نیست بفهمد كه آن چیست؟

 


1ـ محمد/ 15.

2ـ سجده/ 16.

3ـ سجده/ 17.

در قرآن تعبیر سعادت نیز در دو آیه به كار رفته یكى در آیه:

«یَوْمَ یَأتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقىٌّ وَسَعیدٌ ... وَاَمَّا الَّذین سُعِدُوا فَفِى الجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَمواتُ وَالأَرْضُ اِلاّ ماشاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُود.»(1)

[روزى بیاید كه هیچ كس جز با اجازه او سخن نگوید در آن روز بعضى شقى و بعضى دیگر سعادتمندند ... آنان كه سعادتمندند در بهشت، تا زمین و آسمان هست، جاودان بمانند مگر آن كه خدا خواهد عطایى ابدى و نامقطوع

و در مقابل سعادتمندان درباره شقاوتمندان مى گوید:

«فَاَمّا الَذینَ شَقُوا فَفِى النّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَشَهیقٌ.»(2)

قرآن با تعابیر و بیانات جالب دیگرى نیز به این تمایل انسان اشاره مى كند كه نمونه هایى از آنها را نقل مى كنیم: درباره اوصاف بهشت و آسایش بهشتیان مى گوید:

«اِنَّ الْمُتَّقینَ فى جَنّاتِ وَعُیُون... لا یَمَسُّهُم فیها نَصَبٌ وَما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینِ.»(3)

[پرهیزكاران در باغها و چشمه سارها به سر مى برند ... در آنجا هیچ رنج و خستگى بدانها نرسد و هیچگاه از آن بیرون نشوند].

و در آیه دیگرى در همین زمینه گوید:

«جَنّاتُ عَدْن یَدْخُلُونَها ... وَقالُوا الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اَذْهَبَ عَنّا الْحَزَنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ اَلَّذى اَحَلَّنا دارَالْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لایَمُسُّنا فیها نَصَبٌ وَلا یَمَسُّنا فیهالُغُوْبٌ.»(4)

[باغهایى براى زندگى جاودان كه داخلش شوند ... و گویند ستایش خداى را شایسته است كه غم و اندوه از (دل) ما بزدود كه پروردگار ما بخشاینده و شكرپذیر است كسى كه، ما را


1ـ هود/ 108 و 105.

2ـ هود/ 106.

3ـ حجر/ 48 45.

4ـ فاطر/ 35 33.

فضل و بخشایش خود در خانه اى كه در آن اقامت گزینیم (و شایسته زندگى است) جاى داد كه در آن هیچ رنج و خستگى به ما نرسد].

دو آیه فوق به هر دو بُعد این گرایش انسانى مورد بحث ما، بعد منفى و مثبت آن، اشاره دارند و از نقش تربیتى هر دو بعد و تأثیرى كه بر شكل دهى اعمال و رفتار انسان مى توانند داشته باشند براى هدایت، راهنمایى و پرورش انسان و جهت دهى صحیح این میل استفاده كرده اند.

ما قبلا هم اشاره كرده ایم كه اصولا، گرایشهاى فطرى انسان بطور كلّى مزدوج و دو رویه هستند. و هر یك از آنها یك جهت اثباتى دارند و یك جهت نفى، و یایك قطب مثبت دارند و یك قطب منفى. لذّت طلبى نیز از این قاعده كلّى مستثنا نیست و رویه دیگر آن عبارت است از دردگریزى. یعنى همانطور كه انسان فطرتاً و ذاتاً به لذّت و خوشگذرانى روى مى آورد در مقابلش فرار از رنج و درد و سختى و تنفر از آن نیز به صورت تكوینى و غیر اختیارى در روان انسان وجود دارد.یعنى نسبت به آن، گرایش منفى دارد چنانكه نسبت به لذّت و خوشگذرانى گرایش مثبت.

بنابراین، اصل این كه انسان طالب لذّت باشد از نظر قرآن مورد تأیید و بى اشكال است چرا كه این یك میل فطرى و جبرى است. البته، بدیهى است كه قرآن این میل را به رسمیّت مى شناسد؛ ولى هیچگاه آن را یله و رها و افسار گسیخته آزاد نمى گذارد؛ بلكه آن را در جهت صحیح خود هدایت مى كند و انسان را وعده مى دهد به چیزى كه لذّت فوق العاده دارد.

قرآن، با توجّه به این حقیقت كه در فصول گذشته این كتاب نیز گفتیم، یعنى تمایلات فطرى انسان تحت تأثیر درجات شناخت و معرفت شكل پیدا مى كنند و متبلور مى شوند و تحت تأثیر كمى و زیادى و سطحى بودن و عمیق بودن و كمیّت، و كیفیّت علم و شناختى كه داریم این تمایلات و گرایشات نیز انقباض و انبساط پیدا

مى كنند و یا اهداف دور و یا نزدیكى را نشان مى دهند یا نشانه مى روند، آرى بر اساس این حقیقت، قرآن نیز به انسان، كه در طلب و جستجوى زندگى لذّتبخش و خالى از درد و رنج است، مى آموزد كه چنین زندگى فقط در آخرت و براى مؤمنین فراهم مى شود تا آنها را به سوى اهداف والا و عمیق انسانى سوق دهد و از لذّات آنى و هوسهاى مادّى لحظه اى رهاشان سازد.

تعبیر قرآنى دیگرى را كه به عنوان ختم مقال در ارتباط با این میل یادآورى مى كنیم تعبیر «حیات طیّبه» یعنى «زندگى خوش» است كه قرآن در آیه دیگرى مى گوید:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً.»(1)

[هر آن كس از مرد و زن كه رفتار شایسته كند و مؤمن باشد زندگى خوشى به او مى دهیم].

خداوند در این آیه در حقیقت با طرح حیات طیّب، انسان را تشویق به ایمان و عمل صالح مى كند تا شایستگى پیدا كند براى آن كه خداى متعال خارجاً این حیات طیّب و زندگى خوش و پاكیزه را به وى عطا فرماید.

كوتاه سخن آن كه بدون تردید قرآن كریم مردم را دعوت به ایمان و عمل صالح مى كند و بشارت به پاداش اخروى مى دهد همراه با سعادت و لذّت ابدى. و ما نتیجه مى گیریم كه از نظر قرآن، لذّت طلبى، به خودى خود، چیز نامطلوبى نیست كه مورد مذمّت و نكوهش قرار گیرد.

 

لذّت طلبى نكوهیده

اكنون، كه معلوم شد قرآن وجود این میل را بد و نامطلوب نمى داند، جاى طرح این پرسش است كه با وجود این دید مثبت قرآنى، چرا گاهى از لذّت طلبى مذمّت و


1ـ نحل/ 97.

نكوهش شده است؟ و آیا وجود اینگونه نكوهشها و مذمّتها با این دیدگاه قرآنى چگونه قابل جمع است.

در پاسخ به این سؤال مى گوییم: مذمّتها و نكوهشهایى كه در این زمینه و در رابطه با این میل انجام شده است، به اصل لذّت طلبى مربوط نمى شود تا با این دیدگاه قرآنى در تعارض باشد. بلكه منشأ این نكوهشها چیزهاى دیگرى خواهد بود كه در اینجا به بعضى از آنها اشاره مى كنیم. به عبارت دیگر منشأ این نكوهشها و سرزنشها اصل لذّت نیست بلكه یك تعداد از عوامل جنبى همراه با آن و عارض بر آن هستند كه منهاى آنها نكوهشى نیز براى لذّت طلبى انسان وجود ندارد و ما به بعضى از این عوامل جنبى اشاره مى كنیم:

الف) یكى از عوامل جنبى و عَرضى عبارت است از غفلت كردن و فراموش نمودن لذّتهاى ارزنده تر و مطلوب تر، به لحاظ تمركز و غرق شدن در لذایذ آنى و لحظه اى زودگذر و توجّه بیش از حدّ به هوسهاى كم ارزش تر.

انسان وقتى لذّتى را درك كرد ابتدا توجّهش به طرف آن جلب مى شود و در مرحله دوّم و مراحل بعد میلش به این كه از آن شىء لذیذ بیشتر استفاده كند به تدریج شدّت مى یابد و در نتیجه از لذایذ دیگرى كه هست و مى تواند از آنها بهره مند شود كم كم محروم مى گردد.

به عبارتى دیگر، انسان، داراى ظرفیّتى محدود است و طورى آفریده نشده كه در این عالم همه لذّتها را بتواند یكجا استیفا كند و از همه آنچه كه قابلیّت لذّت برى دارند بتواند بهره مند شود. بنابر این، او ناگزیر است كه از میان آنها مقدارى را كه لذّت برى از آنها برایش ممكن و میسور است انتخاب كند.

اكنون كه پاى گزینش و انتخاب به میان آمد، طبیعى است كه عقل و منطق اقتضا مى كند، از میان همه انواع لذّتها با كمیّتها، كیفیّتها و شدّتهاى مختلف، بهترین، شدیدترین و عمیق ترین لذّتها را در محدوده گزینش خود قرار دهد؛ ولى، او گاهى

در این انتخاب دچار اشتباه و لغزش مى شود و معیارهاى درست عقلانى را در گزینش خود رعایت نمى كند؛ بلكه بر اساس معیارهاى غیر عقلانى، غیر منطقى و نادرست و یا حتى بدون توجّه به هیچ معیارى و به خاطر انس با لذّتهاى احساسى مادّى به گزینش برخى از لذّتها مى پردازد كه اینگونه ترجیح ممكن است وى را از رسیدن به لذّت عمیقتر و والاتر باز دارد. از این رو منشأ ارزش منفى خواهد شد.

ب) دوّمین عامل جنبى كه منشأ نكوهش لذّت مى شود عبارت است از رفتن به طرف لذایذ بى اهمیّت و غرق شدن در هوسهاى پست و كم ارزش به خاطر لذّت گرایى افراطى و تن ندادن به سختى و كار و تلاش. انسان كه فكر مى كند مى تواند زندگى بدون سختى و زحمت داشته باشد و بر اساس علاقه افراطى كه به لذّت دارد مى خواهد از هر چیزى كه موجب رنج و مشقّت مى شود فرار كند غرق در لذّتهاى پست و هوسهاى كم اهمیّت و به همان میزان كم ارزش مى شود غافل از این كه این زندگى دنیا را خداوند توأم با رنج و سختى و كار و كوشش قرار داده و بدون زحمت و مشقّت نیست. لذّتهایى كه انسان در این عالم دنبال مى كند مقدّماتى دارد كه تحصیل آنها توأم با رنج است و به قول معروف «مى بایست رنجى كشید تا به لذّتى رسید» و یا به قول شاعر:

نابرده رنج گنج میسّر نمى شود *** مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد  قرآن روى این مسأله زیاد تكیه مى كند كه زندگى انسان در دنیا توأم با مشقّت است و ما باید این حقیقت، هرچند ناگوار را بفهمیم و بپذیریم كه در این نشأة زندگى بى رنج براى هیچ كس میسّر نمى شود. قرآن در یكى از آیات خود با تعبیرى جالب از این همراهى و آمیختگى زندگى با رنج و زحمت اینگونه خبر داده و مى گوید:

«لَقَدْ خَلَقْنا الإنْسانَ فى كَبَدْ.»(1)

[محقّقا انسان را در رنج و زحمت آفریدیم (و زندگى انسان را در كار و مشقّت قرار دادیم)].

بنابراین، نباید انسان به دنبال گنج بى رنج و زندگى بى زحمت باشد؛ ولى


1ـ بلد/ 4.

مى تواند از میان لذّتهایى كه همه آنها كم و بیش توأم با زحمتها و رنجهایى هستند، و مقدّمات رنج آورى دارند آنها را برگزیند كه بهتر پرارزشتر و مطلوبترند و باید این كار را بكند هرچند كه داراى زحمت و رنج بیشترى باشند.

حال اگر كسى به خاطر فرار از كار و تلاش و زحمت و تنبلى و تن پرورى و لذّت گرایى افراطى براى آن كه پیوسته بلمد و خود را به درد سر نیندازد اصولا از آن لذایذ والا چشم پوشى كرد و غرق در لذایذ پست و بى اهمیّتى شد كه نیاز به رنج و تلاش زیاد ندارد و سهل الوصول تر است، اینچنین لذّت گرایى، به خاطر این مسأله جنبى، مورد مذمّت و نكوهش قرار خواهد گرفت.

ج) كوتاهى در شكوفا نمودن استعداد درك لذّتهاى والاى انسانى و اكتفا كردن به لذّتهاى طبیعى خودجوش نیز عامل جنبى سوّمى است كه منشأ نكوهش لذّت مى شود.

انسان از آغاز پیدایش خود، لذّتهاى خودش را نمى شناسد و از اوّل، استعداد درك همه لذّتهایى را كه به طور كلّى براى انسان میسّر است ندارد. او در كودكى ابتدا فقط لذّت خوردن و آشامیدن را درك مى كند، پس از آن به تدریج لذّتبازى را نیز مى شناسد و هنگامى كه به سنّ بلوغ رسید، لذّت جنسى را نیز در كنار آنها درك خواهد كرد.

نمونه هاى فوق در زمره یك سلسله لذّتهاى انسانى است كه خود به خود و بطور طبیعى براى انسانها حاصل مى شود. انسانهاى متعارف و سالم در سنین خاصّى خود به خود لذّتهاى نامبرده را درك مى كنند؛ ولى یك سلسله دیگر از لذّتهاست كه انسان، تنها با تلاش و جدیّت خود، قادر است استعداد درك آنها را پیدا كند. مانند لذّت انس با خدا و كسب قرب و منزلت در پیشگاه الهى. اینگونه لذّتهاى نوع دوّم نیز در كنار نوع اوّل، لذّتهایى انسانى است بلكه لذّات انسانى همین نوع است، زیرا نوع اوّل در حیوانات هم یافت مى شود. ولى، این تفاوت بارز را با آنها دارند كه همانند آنها خود به خود و به طور طبیعى استعداد درك آنها در انسان شكوفا

نمى شود. بلكه، عوامل خارجى و تلاشهاى انسانى در شكفتن آنها نقش اساسى دارند.

بنابراین، عقل اقتضا دارد كه انسان طالب كمال، به منظور شكوفا شدن این استعدادها محیط را آماده كند و خود به تلاش و جدیّت بپردازد و غرق در گرداب لذّتهاى طبیعى نوع اوّل و تمایلات و هوسهاى حیوانى نشود. حال اگر انسان در راه تحصیل استعداد درك این لذّتهاى بلند و والا تلاشى نكند و زحمتى به خود ندهد و تنها دل به لذّتهاى طبیعى و كم ارزش ببندد، این به نوبه خود یك انتخاب نادرست خواهد بود و منشأ ارزش منفى مى شود.

بنابراین، در زمینه لذّت طلبى توجّه به این سه مطلب عمده لازم است:

اوّلا: اینكه بدانیم زندگى بى رنج ممكن نیست و خود را آماده كنیم براى پذیرفتن رنجهاى این زندگى كه البته، به دنبالش لذّتهاى ارزشمندى هم وجود دارد و بى صبرى و كم طاقتى ما را در لذّتهاى كم ارزش و هواها و هوسها غرق نكند.

ثانیاً: لذّتهایى كه براى ما میسور است، مقایسه كنیم و آن یك را كه مطلوب تر و ارزشمندتر هست برگزینیم.

ثالثاً: در راه تحصیل استعداد درك لذّتهاى متعالى و آمادگى بهره بردن از لذّتهاى بلند انسانى و فراهم آوردن محیط رشد آنها تلاش و جدیّت داشته باشیم. زیرا انسان وقتى دانست كه چنین لذّتهاى متعالى هم وجود دارد، باید براى نیل به آنها و بیرون كشیدن خود از منجلاب لذّتهاى حیوانى تلاش كند و در مقام انتخاب و گزینش، آنها را هم به حساب بیاورد و مورد غفلت قرار ندهد.

آیات زیادى از قرآن كریم، در این زمینه، دلالت دارند بر این كه انسانها به حسب طبعشان طالب لذّتهاى مادّى و دنیوى هستند، در صورتى كه لذّتهاى اخروى بر لذّتهاى دنیایى ترجیح دارند و با توجّه به این كه لذّتها متزاحم هستند و همه را با هم نمى توان استیفا كرد، مى بایست لذّتهاى بهتر را انتخاب كنند و اگر نكنند كارى بى ارزش بلكه داراى ارزشى منفى را انجام داده اند.

 

اكنون در این بخش، به تعدادى از این آیات، براى نمونه اشاره مى كنیم:

خداوند در یكى از آیات قرآن مى فرماید:

«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَاَبْقى.»(1)

[بلكه زندگى دنیا را برمى گزینند در صورتى كه زندگى آخرت بهتر و بادوام تر است].

در آیه دیگرى مى گوید:

«تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللّهُ یُریدُ الآخِرَةَ.»(2)

[شما امتعه و نعمتهاى دنیا را طلب مى كنید و خداوند آخرت را مى خواهد].

و در آیه دیگرى آمده است كه:

«مَنْ كانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلیها مَذْمُوماً مَدْحُورا وَمَنْ اَرادَ الآخِرَةَ وَسَعى لَها سَعْیَها وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاُوْلئِكَ كانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُوراً.»(3)

[آنان كه طالب دنیا باشند ما در دنیا هر آنچه كه خود بخواهیم و براى آن كس كه خود مى خواهیم پیش مى فرستیم سپس جهنّم را قرار داده ایم تا او را در حالى كه نكوهیده و مردود شده است بسوزاند و آنان كه آخرت را طلب نمودند و كوشش لازم را براى رسیدن به آن مبذول داشتند در حالى كه مؤمن بودند سعیشان ارج نهاده مى شود].

به هر حال بر ما لازم است لذّت هاى بهتر را بر لذّتهاى كم ارزشتر مقدّم بداریم.

 

سنجش و ارزیابى لذّتها

در بحث گذشته دنیا را با آخرت مقایسه كرده گفتیم: چون انسان طالب زندگى پایدار است، خداى متعال وى را براى دستیابى به این مطلوب و پیدا كردن این


1ـ اعلى/ 16 و 17.

2ـ انفال/ 67.

3ـ اسراء/ 18 و 19.

گمشده، راهنمایى مى كند و به وى مى آموزد كه زندگى آخرت پایدارتر است. اكنون باید توجه كرد كه در این مقایسه، بُعد عمق و شدّت و كیفیّت لذّت نیز باید ملحوظ شود كه بدین لحاظ نیز لذّتها و سعادتهاى اخروى در مقایسه با لذّتهاى سطحى و ناچیز دنیوى بهتر و ارجمندترند.

بنابراین در این مقایسه و ارزیابى، دو معیار براى ترجیح یك لذّت بر لذّت دیگر وجود دارد كه عبارتند از: كیفیّت و دوام. و بر اساس آیه شریفه كه مى گوید:

«وَالاخِرَةُ خَیْرٌ وَابْقى.»  [و جهان دیگر بهتر و پایدارتر است].

بر اساس هر دو معیار نامبرده، لذّات انسان در زندگى اخروى اش رجحان و مزیّت دارد.

انسان فطرتاً لذّت یكساله را بر لذّت یك ساعته ترجیح مى دهد. حال اگر فرض كنیم دو لذّت از نظر زمان مساوى باشند ولى از نظر كیفیّت و شدّت و ضعف متفاوت، و یا یكى توأم با درد و رنج باشد و دیگرى خالص و بى شائبه، طبعاً، انسان لذّت شدیدتر و قوى تر را بر لذّت ضعیفتر و سطحى تر و لذّت خالص و بى درد و رنج را بر لذّت آمیخته با آن، ترجیح مى دهد.

به نظر مى رسد واژه «خیر» در اینگونه آیات اشاره به همین شدّت بیشتر و كیفیّت بالاتر و خلوص آن از آلام و رنجهاست. بنابراین، آیه فوق و آیات مشابه آن با همه ایجاز و كوتاهى به همه معیارهاى گزینش و ترجیح، اشاره كرده اند.

 

تحمّل رنجها به امید لذّتها

نكته جالب توجّه دیگر این است كه انسان براى رسیدن به لذّات ارزشمند اخروى، باید سختیها را تحمّل كند، چنانكه در زندگى عادى و روزمرّه اش نیز این كار را انجام مى دهد.

زحمتهایى كه كارگران و كشاورزان در زندگى روزانه خود تحمّل مى كنند به خاطر

این است كه راحتى و رفاه خود و خانواده شان را در آینده با كار و تلاش فعلى تأمین كنند وگرنه هیچگاه حاضر نیستند تن به رنج و زحمت بدهند و بار سنگین كار و كوش را بر خود هموار سازند.

بنابر این، تحمّل رنج و زحمت به خاطر رسیدن به لذّت بیشتر و بهتر، عمیق تر و پایدارتر امرى است كه به طور فطرى و ارتكازى در بین همه انسانها در حوزه محدود لذّتهاى مادّى و معنوى رواج و عمومیّت دارد. اما با كمال تأسّف، وقتى نوبت مى رسد به مسایل اخروى و لذّتهاى معنوى، غالباً، سستى مى كنند و حاضر نیستند براى رسیدن به لذّات اخروى رنجهاى این جهانى را تحمل كنند.

اكنون، ممكن است پرسیده شود: با این كه انسان فطرتاً لذّتهاى بهتر و پایدارتر را بر لذّتهاى پست تر و كوتاه تر ترجیح مى دهد و وضع زندگى نوعى انسان در دنیا این حقیقت را به روشنى نشان مى دهد، پس چگونه است كه بسیارى از مردم در ارتباط با زندگى و لذّات اخروى، این قاعده را رعایت نمى كنند و زندگى زودگذر و لذّات كوتاه دنیوى را بر زندگى ابدى و لذّات دایمى آخرت ترجیح مى دهند.

در پاسخ به این پرسش باید بگوییم: منشأ اصلى و عامل روانى اینگونه ترجیحها و گزینشهاى نادرست و نامعقول، ضعف معرفت و به دنبال آن، ضعف ایمان است.

اگر كسى واقعاً باور كرد كه زندگى دنیا با زندگى آخرت قابل مقایسه نیست، لذّات و آلام انسان در دنیا سطحى تر، و ادراكش در این جهان نسبت به ادراكى كه در آخرت دارد ضعیفتر، و آثار حیات در دنیا نسبت به آثار حیات آخرت ناچیزتر است؛ و اگر باورش شد كه دنیا محدود و متناهى است و آخرت نامحدود و نامتناهى، و زندگى دنیایى انسان نسبت به زندگى اُخروى او از یك چشم به هم زدن نسبت به یك عمر هزار ساله هم كمتر است و باور نمود كه تحمّل بعضى از زحمتها و مشقّتها و ناكامیها در این جهان، سعادت و لذّت ابدى را به دنبال دارد، براى چنین شخصى، تحمّل این رنجها سهل، و كناره گیرى از این لذّتها قابل تحمل و حتى شیرین خواهد بود.

 

ولى، بسیارى از انسانها به خاطر ضعف ایمان و كمبود معرفت و شناخت، توجّهشان به همین لذّتهاى پس مادّى معطوف و در مسائل مربوط به زندگى دنیا متمركز مى شود و در نتیجه، دست به انجام كارهایى مى زنند كه عذاب آخرت را به دنبال خواهد داشت.

اگر از شخص گناهكار بپرسید كه چرا مرتكب گناه مى شود؟ پاسخ مى دهد كه این عمل لذّت بخش است و به خاطر لذّتش مرتكب آن مى شود.

اما اگر سؤال كنید كه مگر ترك این گناه لذّت اخروى ندارد؟ و مگر آن لذّت اخروى بالاتر و والاتر و شدیدتر و عمیق تر و بادوام تر از این لذّت گذرا و ضعیف نیست؟

پس چرا او این لذّت گذرا و ضعیف را بر آن لذّت ابدى و عمیق ترجیح مى دهد؟ او به این پرسش، پاسخ قانع كننده و عقل پسندى نمى تواند بدهد و حتى ممكن است خودش را محكوم كند؛ ولى، عملا همان كار را انجام خواهد داد و ملتزم به لوازم این حقیقت نمى شود. سرّ مطلب این است كه شخص عاصى گرچه معترف باشد و خود را محكوم هم بكند و گرچه آخرت و لذّتهاى اخروى را هم انكار نكند، اما به نادرستى رفتارش مسلّماً ایمان او به آخرت ضعیف، و شناخت و معرفتش درباره آن ناقص است و علّت اصلى ارتكاب گناه او در همین جاست.

بنابراین، ریشه اصلى این تضادّ گفتار و رفتار در همان ضعف ایمان و نقص شناخت خواهد بود. او از آنجا كه ایمانى هرچند ضعیف دارد و از اصل ایمان برخوردار است خود را محكوم مى كند و از آنجا كه ایمانش ضعیف و شناختش كم سو است، از لذّتهاى زودگذر چشم پوشى نمى كند. اگر ایمان او قوى باشد و از شناخت و معرفت آنچنان بالایى برخوردار باشد كه گویا عذاب آخرت را مى بیند، در این صورت تحمّل سختیها و گذشتن از لذّتهاى گناهان برایش آسان خواهد شد.

حاصل آن كه توجّه به لذّتهاى والاتر و بهتر و بادوامتر، انگیزه اى نیرومند است

كه مى تواند انسان را به تحمّل رنجهاى كوچكتر و گذشتن از لذّتهاى پست تر و كمتر وادار سازد و لذّتهاى اخروى نیز از این قاعده خارج نیستند. افراد با ایمان و معتقد براى رسیدن به لذایذ معنوى و اخروى، بسیارى از رنجها و آلام را تحمّل و از بسیارى از لذایذ پست مادّى و دنیوى در مى گذرند. بطورى كه بسیارى از آنان تا سر حدّ شهادت و جانبازى و چشیدن تلخى مرگ و گذشتن از كلّ دنیا و مافیها به پیش مى روند. بنابراین، لذّت گرایى كه آدمى را به منجلاب گناه و معصیت و دنیا پرستى مى كشاند، اگر در واقع به درستى هدایت شود و تحت تأثیر شناخت كافى و عمیق از انسان و هستى جهت صحیح خود را بیابد و اهداف و لذّتهاى نهایى و پر ارج و منزلت را نشانه رود، مؤثّرترین و مفیدترین نقش تربیت انسانى را ایفا خواهد كرد. نقشى كه با نقش نخستین آن كاملا متضادّ خواهد بود.

 

نمونه هاى راحت طلبان

تأثیر راحت طلبى بر زندگى انسان زمینه بسیار وسیعى دارد و تنها بخش محدودى از كارها و زندگى انسان را شامل نمى شود؛ بلكه، در تمام جریانات زندگى انسان نمود دارد:

بسیارى از بدبختیها، انحرافات، ذلّتهایى كه در طول تاریخ، افراد یا جوامع مختلف بدان ها مبتلا گشته اند ریشه در تنبلى و راحت طلبى و فرار از رنج و زحمت داشته است.

در قرآن كریم بویژه روى دو طایفه از انسانها تكیه شده است كه به لحاظ لذّت طلبى و راحت طلبى بیش از حدّ تن به انجام كارهاى سخت و رنج آور، اما مفید و سرنوشت ساز نمى دادند و به سرنوشت شوم و ذلّت بار آنان اشاره شده است. تا دیگران در طول تاریخ، از زندگى نكبت بار آنان، كه معلول تنبلى و تن پرورى و راحت طلبى ایشان بود، عبرت گیرند.

آنان به مقتضاى حكم عقل، كه خدا به ایشان داده بود، مى بایست پر تحمّل و

سخت كوش باشند، تا در دنیا به عزّت و سربلندى و در آخرت به رستگارى و سعادت ابدى برسند، ولى به خاطر تن پرورى و راحت طلبى، خوارى و خزلان دنیا و آخرت را براى خود خریدند و زبانزد خاص و عام شدند و به عنوان الگو و نمونه انسانهاى راحت طلب در قرآن مجید مطرح گردیدند.

 

بنى اسراییل

یكى از دو طایفه نامبرده، بنى اسراییل هستند. قرآن كریم، مكرّر درباره ایشان گفتگو كرده ابعاد زندگى، بینشها و منشهاى آنان را یادآورى مى كند، تا مؤمنین و نسلهاى بعد، از تاریخ زندگى آنان پند گیرند و در چاله هایى كه آنان افتادند نیفتند.

در یكجا مى گوید: موسى، پس از خلاصى بنى اسراییل از چنگ فراعنه، به آنان فرمان داد به شهرى (و به تعبیر قرآن، زمین مقدّسى كه خدا برایشان نوشته بود) وارد شوند، با مشركان و دشمنان خدا بجنگند، آنجا را مسكن و مأواى خود كنند و سیادت و آقایى داشته باشند.

آنان در پاسخ موسى گفتند: ما حوصله درگیرى با ایشان را نداریم و تا در شهر هستند هرگز وارد آن نمى شویم و هنگامى وارد شهر خواهیم شد كه آنان خارج شده باشند. سپس مجدّداً تأكید كردند كه اى موسى ما هرگز وارد این شهر نمى شویم تو با خداى خود بروید با آنان بجنگید و بیرونشان كنید كه ما در اینجا نشسته ایم، وقتى شكست خوردند و بیرون رفتند، ما وارد خواهیم شد.(1)

 


1ـ در اینجا آیات مربوط به مطالب فوق را نقل مى كنیم، آنجا كه مى گوید:

«وَ اِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْم اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْكُمْ اَذْ جَعَلَ فیكُمْ اَنْبِیاءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ اتاكُمْ ما لَم یُؤتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمین. یا قَوْمِ ادْخُلُوا الأرْضَ الْمُقَدَّسَةَ اَلَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى اَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرین. قالُوا یا مُوسى اِنَّ فیها قَوْماً جَبّارینَ وَ اِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتى یَخْرُجُوا فیها فَاِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فِاِنّا داخِلُون. قالَ رَجُلانِ مَن الَّذینَ یَخافُونَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْها ادْخُلُوا عَلَیْهُم الْبابَ فَاِذْا دَخَلْتُمُوهُ فَاِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنین. قالُوا یا مُوسى اِنّا لَنْ نَدْخُلَها اَبَداً مادامُوا فیها فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا اِنّا ههُنا قاعِدُونَ. قالَ رَبِّ اِنّى لا اَمْلِكُ اِلّا نَفْسى وَ اَخى فَاقْرِقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَومُ الْفاسِقین. قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ اَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فى الأرْضَ فَلا تَأْسَ عَلىَ الْقَوْمِ الْفاسِقین.» (مائده/ 20 تا 26)

البته، این براى ما روشن نیست كه بنى اسراییل از این جمله كه به موسى مى گفتند: تو با خداى خود به جنگ آنان برو چه منظورى و چه تصوّرى داشتند، ولى در هر حال، این خوى راحت طلبى آنها بود كه به این گفتار نا معقول وادارشان مى كرد و با این كه مى دانستند مبارزه با دشمن، عزّت و عظمت، و لذّت سیادت و حریّت را به دنبال مى آورد راحت طلبى و تن آسایى توأم با ذلّت و نكبت را ترجیح مى دادند. آرى این یكى از مظاهر زشت راحت طلبى است كه در یك امّت ظهور پیدا مى كند و آنان را از بسیارى از سعادتها محروم مى سازد.

قرآن در آیه دیگر لذّت طلبى زبونانه بنى اسراییل را بر ملا نموده و به این دلیل آنان را به سختى نكوهش كرده مى گوید:

«وَاِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعام واحِد فَادْعُ لَنا رَبَّكَ یُخْرِجْ لَنا مِمّا تُنْبِتُ الأرْضُ مِنْ بَقْلِها وقِثّائِـها وَعَدَسِها وَبَصَلِها قالَ اَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذى هُوَ اَدْنى بِالَّذى هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَاِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَباؤا بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كانُوا یَكْفُرُونَ بِایاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِییّنَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذالِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا یَعْتَدُونَ.»(1)

این آیه، روح لذّت طلبى توأم با تنبلى بنى اسراییل و نتایج ذلّت بار آن را بیان مى كند كه بعد از نجات از فرعونیان كه همه هستى و جان و مال و ناموسشان را مورد تهدید قرار داده و آنان را به بردگى مى كشاندند و در عین حال كه بهترین غذا و منّ و سلوى برایشان آماده بود، از سر تنوّع طلبى درخواست سبزى و پیاز كردند و بناى بهانه جویى را گذاشتند و سرانجام مستوجب غضب و سخط الهى شدند.

این داستان براى همه مسلمانان بویژه ملّت مسلمان ایران كه بعد از انقلاب شرایط مشابهى با شرایط آن روز بنى اسراییل داریم حایز اهمیّت است و باید از این آیه كریمه و وضع خفّت بارى كه بنى اسراییل مبتلا شدند عبرت بگیریم و با


1ـ بقره/ 61.

بهانه گیریها زمینه شادى و شماتت دشمنان و غم و اندوه دوستان را فراهم نیاوریم.

امروز متأسفانه توقّعات بى جا و نیازهاى كاذبى به وجود آمده و هستند كسانى كه بدون آن كه كار قابل ملاحظه انجام دهند و خود را به زحمت بیندازند مى خواهند بهترین زندگى ها را داشته، از همه چیز برخوردار باشند.

اینان یا از راههاى نادرستى به خواسته هاشان مى رسند و در این صورت بار تشریفات زندگیشان بر دوش دیگران سنگینى خواهد كرد و یا به شایعه پراكنى و ایجاد بدبینى مى پردازند و جامعه و نظام و روحانیّت را مورد تهاجم قرار مى دهند و عملا آب به آسیاب دشمن مى ریزند.

 

منافقین

طایفه دوّم، منافقین هستند كه قرآن روى آنها نیز به عنوان نمونه دیگر راحت طلبان تأكید دارد. تعبیر «منافقین» در سوره هاى مختلفى از قرآن و درباره طوایف متعدّدى به كار رفته است:

در بعضى موارد به یهودیانى اطلاق شده كه دو رو بودند: از یك سو به مسلمانان مى گفتند: با شما هستیم، و از سوى دیگر و در غیاب مسلمانها با مشركین همكارى مى كردند و مى گفتند با شما هستیم.

در بعضى موارد به گروهى گفته شده كه در ظاهر، اسلام آورده بودند و به مسلمانها مى گفتند: ما اسلام آورده ایم و تابع پیغمبر شما و دین شما هستیم؛ ولى در باطن ایمان نداشتند.

تعبیر منافقین به مؤمنینى هم اطلاق شده كه ایمانشان از قوّت و ثبات كافى برخوردار نبوده بطور كامل تسلیم پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نمى بودند و دستورات اسلام بویژه آنها را كه سخت بود نمى پذیرفتند.

و از جمله زیر بار جهاد نمى رفتند و براى شركت در جنگ بهانه جویى مى كردند.

 

جهاد یك از روشن ترین مصادیق امتحان است كه اگر كسى ایمانش قوى و نیرومند باشد به راحتى حاضر است حتى جان خود را فدا كند، ولى در صورتى كه ضعیف باشد دادن مال هم براى او بسیار دشوار و غیر قابل تحمّل خواهد بود.

در صدر اسلام آنان كه ایمان قوى و معرفت كامل داشتند مطمئن بودند چیزهاى بهترى در ازاى این زندگى و متعلّقات آن خواهند داشت و آنانى كه ایمان ضعیف و همراه با مرتبه اى از نفاق داشتند در اطاعت از دستورات پیامبر خدا بویژه در مورد جهاد با مال و جان، كوتاهى و بهانه جویى مى كردند و حتى گاهى نسبت به انجام عبادتهایى مثل نماز كه لذّت مادّى ندارد نیز سستى مىورزیدند.

 

منافقین در قرآن

قرآن منافقین را به علل مختلفى مذّمت كرده كه مى توان گفت: همه آنها نهایتاً به روح لذّت طلبى و راحت طلبى آنان باز مى گردد. بخش عظیمى از سوره توبه آنها را به این دلیل كه زیر بار جهاد نمى رفتند و شانه خالى مى كردند مورد نكوهش و سرزنش تندى قرار داده است كه در اینجا به بعضى از آیات اشاره مى كنیم:

«یا اَیُهَا الَّذینَ امَنُوا ما لَكُمْ اِذا قیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فى سَبیلِ اللّهِ اَثّا قَلْتُمْ اِلى الأَرْضِ اَرَضیتُمْ بالْحیوةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحیوةِ الدُّنْیا فِى الآخِرَةِ اِلاّ قَلیلٌ إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْكُمْ عَذاباً اَلیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمَاً غَیْرَكُمْ وَلا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدیرٌ.»(1)

[اى كسانى كه ایمان آورده اید، شما را چه مى شود كه وقتى مى گویند در راه خدا حركت كنید، سنگین شده و به زمین مى چسبید آیا به جاى زندگى آخرت به زندگى دنیا دل بسته اید؟ پس (بدانید كه) متاع زندگى دنیا نسبت به آخرت جز چیز كمى نیست، اگر حركت نكنید خداوند شما را به شدّت عذاب مى كند و دیگران را جایگزین شما خواهد كرد و هیچ زیانى به او نمى رسانید كه او بر هر چیز قادر است].

 


1ـ توبه/ 38 و 39.

«لَوْ كانَ عَرَضاً قَریباً وَسَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَلكِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُقَّةُ وَسَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِاسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ یُهْلِكُونَ اَنْفُسَهُم وَاللّهُ یَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ.»(1)

[هرگاه متاع و منفعت نزدیكى و سفر كوتاه (و تفریحى) بود تو را پیروى مى نمودند ولى مشقّت و زحمت كشیدن بر آنان سنگین است و به خدا سوگند یاد مى كنند كه اگر مى توانستیم خارج مى شدیم و همراه شما مى آمدیم آنان در واقع خود را به دست هلاكت مى سپارند و خدا مى داند كه دروغ مى گویند].

«اِنَّما یَسْتَئْذِنُكَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ.»(2)

[تنها كسانى از تو اجازه تخلّف از جهاد و ماندن در شهر را مى گیرند كه ایمانى به خدا و روز جزا ندارند و دلهاشان در شكّ و ریب است پس آنان در شك و ریب خود مردّد و متزلزل مى مانند].

«وَمُنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لى وَلا تَفْتِنّى اَلا فى الّفِتْنَةِ سَقَطُوا وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحیطَةٌ بِالْكافِرینَ.»(3)

[و بعضشان (به تو) گویند ما را رخصت ده و در فتنه میفكن بدان كه آنان در فتنه افتاده اند و محقّقاً جهنّم بر كافران احاطه خواهد داشت].

«فَرِحَ الُْمخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُوا اَنْ یُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ فى سَبیلِ اللّهِ وَقالُوا لا تَنْفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرّاً لَوْ كانُوا یَفْقَهُونَ.»(4)

[بازماندگان از جهاد بعد از حركت رسول خدا از نشستن در خانه خشنود شدند و از این كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنند كراهت داشتند و گفتند: در گرما به سوى جنگ نروید. بگو آتش جهنم گرمتر و سوزان تر است اگر مى فهمیدند].

 


1ـ توبه/ 42.

2ـ توبه/ 45.

3ـ توبه/ 49.

4ـ توبه/ 81.

«وَإِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَئْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمْ النَبىَّ یَقُولُونَ اِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَما هِىَ بِعَوْرَة اِنْ یُریدُونَ اِلاّ فِراراً.»(1)

[در آن وقت گروهى از منافقان گفتند اى اهل مدینه شما را جاى درنگ نیست (و همگى كشته خواهید شد) برگردید و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى خواستند كه در شهر بمانند و مى گفتند: خانه هاى ما در خطر است در حالى كه خانه هاشان در خطر نبود و جز فرار قصدى نداشتند].

آیات فوق و آیات فراوان دیگرى با بیانات مختلف به ذكر بهانه جویى ها و خوددارى از شركت در جنگ پرداخته است؛ ولى، در واقع آنچه كه منشأ انحراف و انحطاط ایشان مى شد، روح راحت طلبى و دلبستگى شان به لذّتهاى آنى و زودگذر بود و علاج این بیمارى تقویت معرفت و ایمانشان بود تا بدانند كه این لذّتها زودگذر و ناپایدار است و در مقابل آنها لذایذ اخروى بهتر و پایدارتر خواهد بود.

اینان اگر ایمانشان را تقویت و معرفتشان را تكمیل مى كردند و در این زمینه فكر محاسبه و مقایسه دقیقى انجام مى دادند تنبلى، سستى و راحت طلبى را به ضرر خود تشخیص داده خود را به زحمت و تلاش وا مى داشتند.

ولى اشكال كار در اینجا است كه چنین اشخاصى حتى زحمت فكر كردن در این موضوع را هم به خودشان نمى دهند و همین كه دلشان مى خواهد از این لذّتها استفاده كنند، توجّهشان معطوف به آنها و بطور كلّى غرق در آنها مى شوند و هیچ چیز دیگرى برایشان مطرح نیست.

 

دیدگاه قرآن درباره التذاذ

قرآن كریم اصل التذاذ را بد نمى داند، صریحاً در بعضى از آیات آن را تجویز كرده


1ـ احزاب/ 13.

و حتى به نكوهش كسانى پرداخته است كه بیهوده خود یا دیگران را از نعمتهاى الهى محروم مى كنند. قرآن در جایى مى فرماید:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالْطَیِّباتِ مِنَ الْرِزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذینَ امَنُوا فى الْحیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقَیامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الایاتِ لِقَوْم یَعْلَمُونَ.»(1)

[بگو چه كسى زینت خدا را كه براى بندگان خود برآورده و روزیهاى پاك و پاكیزه را منع كرده است بگو آنها براى كسانى كه ایمان آورده اند در زندگى دنیا، در قیامت بطور خالص خواهد بود. بدین سان آیات را تفصیل مى دهیم براى آنان كه مى دانند].

كسانى كه ایمان داشته باشند این لذّتها و زینتها را به طور كامل و بدون آن كه آمیخته با رنجها و سختیها باشد در آخرت خواهند داشت.

بنابر این، استفاده از نعمتها، و لذّت بردن از آنها از دید قرآن بى اشكال است. آنچه كه در این رابطه قرآن محكوم كرده عبارت است از ترجیح دادن لذّتهاى آنى و لحظه اى و كم ارزش بر لذایذ ابدى ارزشمند.

بنابراین، سخن در جواز بهره مندى از لذایذ مادّى نیست، بلكه، در جواز اكتفا به این لذّتهاى زودگذر و دل بستن به آنهاست، به گونه اى كه انسان را از دستیابى به لذایذ ابدى و اخروى باز دارد كه این در نزد عقلا كارى است نامعقول و نادرست، و عقل و منطق حكم مى كند كه به هنگام تزاحم، لذّتهاى ابدى، والا و عمیق را بر لذّتهاى زودگذر، پست و سطحى، مقدّم بداریم.

پس اگر در قرآن مجید و احادیث اسلامى در استفاده از زینتها و طیّبات به محدودیّتهایى برمى خوریم، این به خاطر لذّت بودن، زینت بودن و طیّب و پاك بودن آنها نیست. بلكه حرمت آنها به لحاظ یك عنوان عَرضى است كه در تزاحم آنها با لذایذ ابدى اخروى بر آنها عارض مى شود.

عنوان عرضى نام برده، عبارت است از «مانع بودن این لذایذ پست مادّى از


1ـ اعراف/ 32.

وصول انسان به لذایذ بلند ابدى و اخروى». پس آنچه ممنوع است پرداختن انسان و مشغول شدن او به این لذّتهاى دنیوى است به شكلى كه از زندگى آخرت و سعادت جاودان خویش غافل شود و از دستیابى به لذایذ ابدى آن باز ماند.

پس بر فرض آن كه ظرفیّت لذّت براى انسان محدود نمى بود و امكان این را مى داشت كه از همه لذّتهاى مادّى و معنوى و دنیوى و اخروى با هم بهره مند شود، هیچگاه اشكالى در كار انسان به وجود نمى آمد.

آیات قرآن، در موارد متعدّد به این حقیقت اشاراتى دارند و ما بعضى از آنها را در اینجا یادآورى مى كنیم:

در یكى از آیات آمده:

«زُیِّنَ لِلْنّاسِ حُبُ الشَّهَواِتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنینَ وَالْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعامِ والْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحیَواةِ الدُّنْیا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسنَ الْمَئابِ. قُلْ اَءُنَبِّئُكُمْ بِخَیْر مِنْ ذالِكُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَاَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ.»(1)

[براى مردم، تمایل و دوستى خواسته هایى نفسانى چون زنان و فرزندان و همیانهاى پر از طلا و نقره و اسبهاى نشان دار (و مرغوب) و چارپایان و مزارع، زیبا و دلفریب است. اینها متاع زندگى دنیا(ى فانى) است و در نزد خداى متعال، منزلگاه نیكو و ابدى براى بازگشت انسان وجود دارد. (اى پیامبر به مردم) بگو آیا (مى خواهید) شما را از نعمتهایى بهتر از اینها باخبر سازم؟ (بدانید كه) براى تقوا پیشگان در نزد پروردگارشان، باغهایى است كه نهرهایى در زیر درختان آن جارى است و در آنها جاودان بمانند و همسران پاك و پاكیزه و خشنودى و رضایت پروردگار فراهم گردد و خدا نسبت به بندگان خود بیناست].

آرى، مردم به این خواستنى ها و شهوات دلفریب دنیا مثل مال، همسر، فرزند


1ـ آل عمران/ 14 و 15.

و... علاقه دارند، اما باید بدانند كه سرانجام نیكو نزد خداست. مردم اینگونه نعمتهاى دنیوى و كالاهاى مادّى را ارج مى نهند و آنها را خوب مى دانند و خبر ندارند كه بهتر از اینها هم هست و خداوند آنان را آگاه مى سازد كه براى پرهیزگاران نعمتهاى بزرگ بهشت و باغهایى كه در آنها نهرها و جویبارهایى روانند در نزد پروردگارشان فراهم است كه از آنها استفاده خواهند كرد.

اگر كسى براى یك لحظه با موادّ مخدّر و یا مسكر سرخوش باشد و از خود بیخود شود، در واقع، لذّتى كوتاه برایش حاصل شده كه به دنبالش یك بدبختى طولانى وجود خواهد داشت. از او موجودى عاطل و باطل و بدبخت و مریض مى سازد و به صورت یك انگل بر جامعه تحمیل مى كند. در اینجا است كه هر عاقلى وقتى آن لذّت زودگذر، با این بدبختى دیر پا را كه به دنبال داردمقایسه كند با آن آرامش و آسایش و لذّت بادوامى كه با گذشتن از این لذّتلحظه اى برایش فراهم خواهد شد مى فهمد كه باید با نفس خود مبارزه و از آن لذّت آنى صرف نظر كند تا در دام این بدبختیها و محرومیّت از آن همه آرامش و آسایش نیفتد.

در واقع مى توان گفت: لذّت هوسهاى نامعقول مادّى و دنیوى نسبت به لذّتهاى ابدى و اخروى همین حال را دارند و مانع دستیابى به لذایذ والاى اخروى مى شوند پس به هنگام انتخاب و گزینش، باید به این حقیقت، توجّه كامل داشته باشیم تا در دام بدبختیها و عواقب سوء آن گرفتار نشویم.

اگر سراسر این عمر محدود انسان در دنیا با خوشگذرانى و التذاذ مى گذشت و به دنبال آن گرفتار عذاب ابدى مى شد، عقل به او فرمان مى داد كه از همه این لذایذ دنیا بگذرد. زیرا، هیچگاه صحیح نیست كه انسان براى یك لذّت و خوشگذرانى محدود، خود را درگیر رنجها و ناراحتیها و عذابهاى نامحدود سازد و با توجّه به این كه همین لذّات لحظه اى دنیا نیز توأم با رنج و سختى و مشقّت است، دیگر به طریق

اولى حكم عقل بر كناره گیرى از آن قرار خواهد گرفت.

در اینجاست كه پاى انتخاب در پیش مى آید و وارد حوزه اخلاق مى شویم و لازم است كه با دقّت و ظرافت و در چارچوب ملاكات عقلى و معیارهاى اخلاقى صحیح، به انتخاب و گزینش آن كه شایسته تر و بهتر است و ترك آن دیگرى دست نزنیم.

خلاصه كلام و سخن آخر این كه: راحت طلبى صفتى نكوهیده است؛ زیرا سعادت انسان در دنیا و آخرت بدون رنج و تلاش فراهم نمى شود. شخص راحت طلب مى خواهد همیشه خوش باشد و بیاساید در صورتى كه زندگى توأم با رنج و تلاش است و خداوند در یكى از آیات قرآن كه مى گوید:«لَقَدْ خَلَقْنا الإنْسانَ فى كَبَدْ» این حقیقت را تأیید فرموده است.

راحت طلبى در این جهان كه جهان كار و تلاش و كشت و كوشش است، انسان را از سعادت و كمال ابدى باز مى دارد و بنابراین، از صفات زشت و ناپسند خواهد بود. البته، وضع انسان در جهان دیگر و زندگى او در بهشت با آنچه كه در این جهان مى گذرد متفاوت خواهد بود. چرا كه، التذاذات و خوشگذرانیهاى انسان در آن جهان، بدون تلاش و رنج و زحمت، براى آنان كه با تقوا بوده اند فراهم خواهد شد. و مزاحمتى با لذّت و سعادت بالاترى ندارد.

 

شدّت و ضعف در ارزشهاى منفى

نكته دیگرى كه در اینجا باید یادآورى شود، این است كه براساس بینش اسلامى كه زندگى جاوید و حیات ابدى را اصیل و زندگى دنیا را مقدّمه آن معرّفى مى كند، اگر چیزى مانع لذّت و موجب عذاب اخروى باشد، ارزش منفى صدر در صد دارد و به هیچ وجه تجویز نمى شود؛ زیرا لذّت دنیا به هیچ وجه قابل مقایسه با عذاب آخرت نیست، نه از نظر مدّت كه یكى محدود و دیگرى نامحدود است، و نه از نظر

شدّت و ضعف كه لذّات و آلام اخروى قابل مقایسه با لذّات و آلام دنیوى نیستند. بنابراین، چنین لذّت لحظه اى دنیوى كه مانع لذّات ابدى و موجب عذاب اخروى است از نظر شرع مقدّس تحریم شده و ترك آن واجب است.

ولى بعضى دیگر از لذایذ دنیوى، تنها تأثیرشان در این است كه انسان را از لذایذ بیشتر آخرت محروم مى كند ولى موجب عذاب نمى شود. انسان با وجود این لذّتها نیز وارد بهشت و واصل به دار سعادت مى شود ولى به خاطر این گونه لذّتها از مراتب عالى آن محروم خواهد بود. در اینجا عقل حكم مى كند كه چنین لذّتى مرجوح است و در شرع مطهّر نیز از نظر فقهى چنین التذاذى مكروه و ترك آن مستحب خواهد بود.

و سرانجام، برخى از لذّتهاى مادّى نیز صرفاً مزاحم با لذایذ خاصّ اولیاء خدا و انسانهاى متعالى و كامل هستند مانع آن لذایذى هستند كه افراد عادى استعداد دركش را ندارند و از حدّ نعمتهاى محسوس بهشت از قبیل خوردنیها و آشامیدنیها خیلى فراتر مى رود و قرآن كریم درباره اینگونه لذّتها مى گوید:

«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن.»(1)

چرا كه اینگونه لذّتها مخصوص آنهاست و از دید دیگران مخفى و پوشیده خواهد بود.

طبعاً، آنچه از لذّتهاى دنیوى كه مزاحم با اینگونه لذّتهاى ویژه اولیاء و مقامات آنها باشد، نیز ارزش منفى خاصّ خود را دارد هرچند كه در شرع انور و از دید فقهى، مباح باشد.

از اینجا راز امتناع و پرهیز اولیاء خدا حتى از التذاذهاى مباح و تجمّلات مشروع روشن مى شود و متوجّه مى شویم كه آنان چرا حتى ترك اَولى هم نمى كنند.

 


1ـ سجده/ 17.