فصل اول: عناوین و اوصاف قرآن

 

فصل اول:

 

 

عناوین و اوصاف قرآن

درس اول: اوصاف و عناوین قرآن (1)

درس دوم: اوصاف و عناوین قرآن (2)

درس سوم: اوصاف و عناوین قرآن (3)

 

 

 

درس اول:

 

 

اوصاف و عناوین قرآن (1)

 

دسته‌بندی عناوین و اوصاف قرآن

    الف) دسته‌بندی بر اساس مستقل یا تبعی بودن اوصاف و عناوین؛

    ب) دسته‌بندی بر اساس ارتباط محتوایی و نزدیك بودن مفاد عناوین به یكدیگر؛

عناوین بیانگر معنای جنسی یا عنوان مشیر

عناوین بیانگر از سوی خدا بودن قرآن

عناوین بیانگر ویژگی قرآن در نحوه بیان

 

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

1. با عناوین و اوصاف قرآن كریم آشنا شود؛

2. اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس نزدیكی مفاد آنها به یكدیگر دسته‌بندی كند؛

3. اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس مستقل یا تبعی بودن آنها دسته‌بندی كند؛

4. از عناوین بیانگر معنای جنسی، عنوان‌های كتاب و قرآن را توضیح دهد؛

5. از بین عناوین مربوط به از سوی خدا بودن قرآن، عنوان‌های آیات و وحی را تشریح كند؛

6. وجه اطلاق عناوین بیانگر ویژگی قرآن در نحوه بیان بر قرآن را بیان كند.

 

قلت له الصادق(علیه السلام) یابن رسول الله ما تقول فی القرآن؟ فقال: هو كلام الله وقول الله وكتاب الله ووحی الله وتنزیله؛ به امام صادق(علیه السلام) عرض كردم ای فرزند رسول خدا درباره قرآن چه می‌فرمایید؟ فرمود: قرآن سخن خدا، گفتار خدا، كتاب خدا، وحی الهی و نازل شده از سوی خداست.

(توحید صدوق، ص 224)

 

بعد از آنكه به حكم عقل، ضرورت مراجعه به قرآن را تشخیص دادیم، از جمله نكاتی كه در همان آغاز مطالعه و بررسی قرآن باید دنبال كنیم این است كه این كتاب خود را چگونه معرفی می‌كند. قرآن كریم در آیات متعددی به بیان ویژگی‌ها و اوصاف خود پرداخته است. برخی از این ویژگی‌ها به شكل عناوین مفرد و برخی دیگر در قالب جمله بیان شده است. در این فصل فقط به بررسی عناوین مفرد می‌پردازیم.

مفسران و دانشمندان علوم قرآنی در باب تعداد عناوین و اوصاف قرآن كه بیشتر با تعبیر «اسامی» از آن یاد می‌كنند، آرای مختلفی دارند. برخی شمار آنها را بیش از نود عنوان دانسته1 و جمعی دیگر، این عناوین را محدود به تعدادی اندك كرده‌اند؛(2) افزون


1. ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان فی علوم القرآن، نوع 15، ج1، ص343.

2. ر.ك: محمد بن الحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 17ـ19.‌

بر اختلاف دیدگاهی كه در تفسیر این آیات وجود دارد، برداشت‌های متفاوت این دانشمندان از «تعبیر اسامی و اوصاف قرآن» نیز زمینه‌ساز اختلاف نظر در تعداد اسامی و اوصاف قرآن شده است؛ به این بیان كه كسانی كه فقط تعداد انگشت‌شماری از واژه‌های اطلاق شده بر قرآن، مانند كتاب، قرآن، ذكر و فرقان را به عنوان اسامی قرآن ذكر كرده‌اند، «اسم خاص مشهور»(1) یا «عنوان مستقل» را در نظر داشته‌اند و آنان كه شمار بسیار زیادی از عناوین اطلاق شده بر این كتاب را اسم یا وصف قرآن دانسته‌اند، مقصودشان «اسم» و «وصف» به مفهوم لغوی آن، نه به عنوان علم یا صفت ویژه، بوده است.

عناوین و اوصاف یاد شده از جهات مختلفی از قبیل معنا یا معانی لغوی و اصطلاحی، راز كاربرد هر یک در مورد قرآن، وحدت یا تعدد معانی آنها در قرآن، ارتباط آنها با یكدیگر، ساختار معناشناختی هر یك، راز فراوان یا اندك‌شمار بودن كاربرد آنها در قرآن، اسم خاص بودن یا نبودن برخی از آنها(2) و چگونگی دسته‌بندی‌شان می‌توانند مورد بررسی واقع شوند؛ ولی پرداختن به همه آنها از حوصله این كتاب بیرون است و ما ناچار به گزینش برخی از محورهای یاد شده هستیم.

 

تقسیم‌‌بندی عناوین و اوصاف قرآن

عناوین و اوصافی را كه قرآن برای خود ذكر می‌كند می‌توان به صورت‌های مختلفی دسته‌بندی كرد كه فقط به دو نوع دسته‌بندی در اینجا اشاره می‌كنیم:


1. شایان ذكر است كه برخی از عناوین و اوصاف قرآن، مانند هدی، موعظه و رحمت، اوصاف ویژة قرآن كریم نیستند و حتی قرآن آنها را بر كتاب‌های آسمانی گذشته نیز اطلاق كرده است.

2. دانشمندان علوم قرآن و مفسران افزون بر بررسی اسم خاص بودن برخی از واژه‌های مطرح شده در قرآن، به بررسی اسم خاص قرآن در روایات و عرف مسلمانان نیز پرداخته‌اند كه به لحاظ قرآنی بودن مباحث كتاب، از طرح آن صرف‌نظر می‌كنیم. برای نمونه بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی در البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 353 و جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن، ج 1،‌ ص 184، نوع 17 از اسامی دیگری چون «السِّفْر» و «المصحف» و حتی «انجیل» برای قرآن در زمان ابوبكر سخن به میان آورده‌اند.

الف) دسته‌بندی بر اساس مستقل یا تبعی بودن اوصاف و عناوین

مراد از اوصاف مستقل واژه‌هایی هستند كه به خودی خود و بدون آنكه صفت واژه دیگری قرار گیرند بر قرآن اطلاق شده‌اند. این دسته بیش از چهل عنوان را شامل می‌شود؛ و مراد از عناوین تبعی واژه‌هایی هستند كه صفت واژه دیگری قرار گرفته و به تبع آن واژه دیگر و همراه با آن بر قرآن اطلاق شده‌اند. شمارگان این عناوین بالغ بر هیجده عنوان می‌شود.

‌‌

ب) دسته‌بندی بر اساس ارتباط محتوایی و نزدیك بودن مفاد عناوین به یكدیگر

در این دسته‌بندی مجموع عناوین و اوصاف كه بالغ بر شصت عنوان هستند، به دسته‌های مختلفی بر اساس بیشترین قرابت محتوایی تقسیم می‌شوند. در این درس و دروس بعدی عناوین قرآن را بر اساس دسته‌بندی دوم بیان و بررسی خواهیم كرد.

تقسیم‌بندی محتوایی عناوین و اوصاف قرآن

مجموعه عناوین و اوصافی را كه در قرآن برای قرآن ذكر شده‌ از لحاظ قرابت محتوایی و شباهت در نوع كاربرد می‌توان در ده دسته جای داد. البته ممكن است برخی از این عناوین و اوصاف در ذیل بیش از یك دسته قرار گیرند كه بدان‌ها اشاره خواهیم كرد.

‌‌

1. عناوین كلی بیانگر معنای جنسی (عناوین مشیر)(1)

دسته‌ای از عناوین، معرّف قرآن، خصوصیات و اهداف آن نیستند، بلكه فقط عنوان مشیر بوده و چیزی بیش از معنای جنسی خود را افاده نمی‌كنند.

كتاب و كتب

كلمة «الكتاب» در چهل و هفت مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: ذلِكَ الْكِتابُ لا


1. عنوان مشیر عنوانی است كه صرفاً اشاره به موضوعی خاص دارد و بار معنایی دیگری ندارد.‌

رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ؛ بقره:2؛ «آن كتاب كه تردیدی در آن نیست رهنمودی برای پرهیزكاران است».(1) در نُه مورد دیگر در ظاهر و یا بنابر احتمال، مراد از الكتاب «قرآن» است.(2) همچنین چهار بار لفظ «كتاب الله»(3) وارد شده است كه در دو مورد(4) غیر قرآن مد نظر است. در آیه 36 توبه به صورت قطعی و در آیه 29 فاطر به صورت احتمالی مقصود از «كتاب الله» قرآن است. در یك مورد (كهف:27) نیز منظور از «كتاب ربك» قرآن است. در شانزده مورد لفظ كتاب به صورت نكره بر قرآن اطلاق شده است(5) و در یك مورد هم (فصلت:41) به «عزیز» و در دو مورد (مائده:15 و نمل:1) به مبین توصیف شده است. در آیه سوم سوره بیّنه نیز «كتب» به صورت جمع بر قرآن اطلاق شده است: فِیهَا كُتُبٌ قَیِّمَةٌ؛ «در آن صحیفه‌ها نوشته‌های استواری است».

«كتاب» مصدر است و لغت‌شناسان معنای اصلی آن را گرد آوردن(6) و ثبت كردن دانسته‌اند، ولی در كاربرد رایج آن، به معنای نوشتن و نیز نوشته (معنای اسم مفعولی) به كار می‌رود(7) كه منظور خداوند از واژه كتاب در مورد قرآن معنای اخیر (نوشته) است.


1. سایر موارد عبارت‌اند از: بقره:176 و 231؛ آل عمران:7 دو بار؛ نساء:105، 113، 127 و 136 دو بار، 140؛ مائده:48؛ انعام:114؛ اعراف:196؛ یونس:1 و 37؛ یوسف:1؛ رعد:1؛ حجر:1؛ نحل:64 و 89؛ كهف:1؛ مریم:16، 41، 51، 54 و 56؛ شعراء:2؛ قصص:2 و 86؛ عنكبوت:45، 47 و 51؛ لقمان:2؛ سجده:2؛ فاطر:31، 32؛ زمر:1، 2 و 41؛ مؤمن:2؛ شوری:17 و 52؛ زخرف:2؛ دخان:2؛ جاثیه:2 و احقاف:2.

2. این نه مورد عبارت‌اند از: بقره:129، 151 و 177؛ آل عمران:119 و 164؛ اعراف:170؛ احزاب:6؛ مؤمن:70و جمعه:2.

3. انفال:57؛ توبه:36؛ احزاب:6 و فاطر:29.

4. انفال:57 و احزاب:6.

5. بقره:89؛ مائده:15؛ انعام:92 و 155؛ اعراف:2 و 52؛ هود:1؛ ابراهیم:1؛ نمل:1؛ ص:29؛ فصلت:3 و 43؛ احقاف:12 و 30؛ انبیاء:10 و زمر:23.

6. به همین دلیل برخی گفته‌اند واژه كتاب در آنجا كه بر قرآن اطلاق شده است به معنای چیزی است كه جامع است. چون قرآن انواع داستان‌ها، نشانه‌ها، احكام و اخبار را به طرق ویژه‌ای گرد آورده است (بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص347).

7. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب لللغة؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ تاج اللغة و صحاح العربیة و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن؛ ذیل ماده کتب.

راز نام‌گذاری قرآن به كتاب

در اینجا این سؤال پیش می‌آید كه این وصف به چه مناسبت بر قرآن اطلاق شده است؟ آیا این واژه پس از نوشته شدن آیات، درباره قرآن به كار رفته است یا پیش از آن؟ و در صورت دوم چگونه بر الفاظ و عبارات نانوشته، واژه كتاب اطلاق شده است؟

مفسران و محققان علوم قرآنی دیدگاه‌های مختلفی در این باب مطرح كرده‌اند. برخی اطلاق كتاب بر قرآن را حقیقی دانسته و گفته‌اند آیاتی كه در آنها واژه كتاب در مورد قرآن به كار رفته است زمانی نازل شده كه بخشی از آیات قرآن نوشته شده بود و به این لحاظ واژه كتاب بر قرآن اطلاق شده است.

هرچند این دیدگاه با روایات منقول درباره ترتیب نزول سوره‌ها(1) سازگار است؛ زیرا مطابق این روایات ـ با صرف‌نظر از آیه سوم سوره بیّنه كه در آن كتاب ناظر به لوحه‌های آسمانی قرآن است ـ اولین آیه‌ای كه در آن، لفظ كتاب بر قرآن اطلاق شده آیه 29 سوره ص است كه پس از نزولِ بیش از سی و پنج سوره از قرآن نازل شده است و به طور طبیعی مسلمانان آیات پیشین را حفظ كرده و نوشته بودند؛ ولی این برداشت مبتنی بر یك حدس است و دلیلی بر اثبات آن در دست نیست. به‌علاوه، اگر چنین دلیلی هم در كار باشد معلوم نیست كه اطلاق كتاب بر قرآن به این جهت باشد كه بخشی از آن نوشته شده است.

برخی دیگر معتقدند كه این كاربرد مجازی است و به لحاظ آنكه در آینده نوشته خواهد شد (به قرینة اَوْل و مشارفت)(2) و یا به لحاظ آنكه باید نوشته شود(3) این واژه بر قرآن اطلاق شده است.


1. زركشی این روایات را منقول از راویانی می‌داند كه مورد اعتمادند (ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، همان، ص 250).

2. اَول به معنای بازگشتن و منجر شدن، و مشارفت به معنای نزدیك بودن است. این اصطلاح ادبی بیانگر مناسبتی است كه به جهت آن مجازگویی نموده و چیزی را به نام آنچه در آینده خواهد شد نام‌گذاری می‌كنند؛ مانند نامیده شدن مرد بیگانه به همسر در آیه « حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ؛ بقره:230؛ تا با همسری دیگر ازدواج كند»، در صورتی كه هنوز به عقد نكاح او درنیامده تا زوج او باشد.

3. ر.ك: شهاب‌الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 1، ص 175، ذیل آیه دوم سورة بقره.

این دیدگاه برخلاف ظاهر آیات است و دلیلی بر آن نداریم، ولی می‌توان گفت كه كتاب به معنای مكتوب شأنی، یعنی نوشتنی: «ما من شأنه ان یُكتب» است.(1) چنان‌كه قرآن به معنای خواندنی: «ما من شأنه ان یُقرأ» و اله به معنای پرستیدنی: «ما من شأنه ان یُعبد» است.(2)

وجه دیگر برای اطلاق «كتاب» بر قرآن، این است كه مراد، مكتوب بودن قرآن در «لوح محفوظ» و «كتاب مكنون» است؛ در این صورت شناخت كیفیت آن به شناخت لوح محفوظ بستگی دارد تا معلوم شود كه چه سنخ كتابتی با آن مناسبت دارد.

 

صحف

«صحف» جمع صحیفه است؛ اصل این ماده دلالت بر انبساط و وسعت در شیء دارد و بر این اساس صحیفه به معنای شیء گسترده است.(3) در آیات قرآن، صحیفه به معنای «كتاب» بسیار نزدیك است، و منظور از آن لوحه‌های نورانی و غیر مادی است كه مفاد وحی بر آنها ثبت شده است. چگونگی لوحه‌ها و چگونگی ثبت وحی الهی بر آنها برای ما روشن نیست.

كلمه صحف در دو جای قرآن در مورد این كتاب بزرگ به كار رفته است: نخست آیه 13 و 14 سوره عبس كه می‌فرماید: فِی صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ؛ «در صحیفه‌هایی ارجمند، والا و پاك». صحف در اینجا ظرف قرآن قرار گرفته است. دوم آیة شریفة رَسُولٌ مِنَ اللّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً؛ بینه:2؛ «فرستاده‌ای از سوی خدا كه صحیفه‌هایی پاك را تلاوت می‌كند». در اینجا صحف بر اجزای قرآن اطلاق شده است.(4)


1. سیدمحمدحسین طباطبایی،  المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 171.

2. با این تفسیر این‌ گونه اشكال‌ها به‌خصوص اشكالی كه درباره اله وجود دارد كه منظور از آن معبود به حق است یا مطلق معبود، پاسخ روشن‌تری می‌یابد. برای توضیح بیشتر ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 1، بخش خداشناسی، ص22.

3. ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ماده صحف؛ نیز راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، همان ماده.

4. در تفسیر المیزان در ذیل این آیه آمده است: والصحف جمع صحیفة و هی ما یكتب فیها و المراد بها اجزاء القرآن النازلة و قد تكرر فی كلامه تعالی اطلاق الصحف علی اجزاء الكتب السماویة و منها القرآن الكریم (سید‌محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 478).‌

حدیث و احسن الحدیث

كلمه «حدیث» در چهار مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِینَ؛ طور:34؛ «پس سخنی همانند آن را بیاورند اگر راستگویان‌اند».(1) همچنین احتمالاً مقصود از حدیث در آیه 185 سوره اعراف و 50 مرسلات، قرآن است؛ اما وصف «احسن الحدیث» كه فقط در آیه 23 سوره زمر آمده، حتماً در مورد قرآن است.

واژه «حدیث» به دو معنا به كار می‌رود: یكی به معنای تازه و جدید، و دیگری به معنای سخن و كلام؛ گرچه اصل و ریشه این واژه به معنای «تازه» است(2) و شاید در كلام هم به همین عنایت كه اجزای آن، یكی پس از دیگری و تازه به تازه به وجود می‌آید، استعمال شده است. این واژه، در مورد خواب دیدن نیز به لحاظ آنكه نوعی گفت‌وگو است، به كار می‌رود؛ ولی در كاربرد فعلی آن، عنایتی به تازه بودن مفهوم و مضمون كلام نیست؛ بنابراین، «حدیث» هنگامی كه در مورد قرآن به كار می‌رود، به معنای «سخن» و «احسن الحدیث» به معنای بهترین سخن است.

 

قول

خداوند در آیه 68 سوره مؤمنون می‌فرماید: أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ؛ «آیا در آن گفتار (قرآن) نیندیشیده‌اند یا برای آنان چیزی آمده كه برای پدران پیشینشان نیامده است؟» منظور از «القول» در این آیه، قرآن است؛ چنان‌كه ظاهراً مراد از آن در آیه 51 سوره قصص نیز خصوص قرآن است: وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ؛ «به راستی كه گفتار وحیانی را پیاپی برایشان نازل كردیم؛ بدان امید كه پند پذیرند». احتمالاً مراد از «القول» در آیه 18 سوره زمر نیز قرآن است: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ


1. سه مورد دیگر عبارت‌اند از: كهف:6، واقعه:81 و قلم:44.

2. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل ماده حدث.‌

الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ «آنان كه گفتار را می‌شنوند، پس بهترینش را پیروی می‌كنند». از این نكته نباید نگران بود و آن را بعید دانست كه با وجود لزوم پیروی از همه قرآن، چگونه در این آیه، كسانی را كه از بهترین آن پیروی می‌كنند، ستوده است؛ زیرا در آیه 55 از همین سوره: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ؛ «و از بهترین چیزی كه از سوی خداوندگارتان به سوی شما فرود آمده، پیروی كنید»، به پیروی از بهترین آنچه از طرف خدا بر شما نازل شده، فرمان می‌دهد؛ چنان‌كه در آیه 145 سوره اعراف، خطاب به حضرت موسی(علیه السلام) می‌فرماید: وَأْمُرْ قَوْمَكَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها؛ «و به قومت دستور ده كه نیكوترین آنها (لوحه‌های وحیانی) را بگیرند (برگزینند و عمل كنند)»؛ در صورتی كه اخذ به همه تورات بر بنی‌اسرائیل لازم بوده است. شاید منظور از (احسنه) محكمات قرآن باشد كه در مقابل متشابهات قرار دارد و بیماردلان از آنها پیروی می‌كنند: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ؛ آل عمران:7؛ «اما آنان‌ كه در دل‌هاشان انحرافی است (بیماردل‌اند) آیات متشابه قرآن را پی‌ می‌گیرند». شاید ذكر (احسن) به لحاظ فضیلت بعضی از احكام باشد؛ چنان‌كه مثلاً حكم قصاص و عفو، هر دو در قرآن آمده و عمل به هر یك از آن دو جایز است، ولی عفو، احسن و افضل است.(1)

كلمه «قول» در چند مورد دیگر نیز بر قرآن اطلاق شده است. در آیه 5 از سوره مزّمّل می‌فرماید: إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَولاً ثَقِیلاً؛ «ما به راستی، بر تو گفتار سنگینی را می‌افكنیم»؛ كه ظاهراً در اینجا منظور بخشی از قرآن است. در آیه 13 از سوره طارق می‌فرماید: إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ؛ «به راستی كه قرآن گفتاری فیصله دهنده است». در آیه 40 سوره حاقّه می‌فرماید:إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول كَرِیم؛ «به راستی كه قرآن گفتار فرستاده ارجمندی است»؛ و منظور از «رسول» پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) یا جبرئیل است و همین جمله در آیه 19 سوره تكویر نیز آمده كه منظور از «رسول» در آنجا نیز به قرینه آیات بعد، جبرئیل است.


1. علاوه بر آنچه گفتیم، مفسران وجوه دیگری نیز ذكر كرده‌اند.‌

قرآن

كلمة «القرآن» پنجاه بار در قرآن آمده كه در همه موارد، منظور همین كتاب شریف است؛ مانند: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ؛ بقره:185؛ «ماه رمضان كه قرآن در آن نازل شده است».(1) كلمه «قرآن» بدون الف و لام نیز سیزده بار در مورد این كتاب به كار رفته است.(2) در هفت مورد دیگر كلمه قرآن به كار رفته كه در سه مورد مراد، مطلق خواندنی و در چهار مورد دیگر به معنای مصدری (خواندن) آمده است.(3)

«قرآن» در لغت به معنای خواندنی است. این رأی كه قرآن از مادّه «قرن» گرفته شده و همزة آن زاید است وجه قابل اعتنایی نیست(4) و شاید نظیری برای آن نتوان یافت. به‌علاوه این لفظ در خود قرآن در چند مورد به معنای خواندنی به كار رفته است.

واژه قرآن در آغاز به صورت وصف در مورد این كتاب آسمانی به كار رفته؛ ولی به تدریج جنبه عَلَمیّت پیدا كرده است. ظاهراً در اطلاق كلمه «قرآن» بر این كتاب، عنایتی جز اینكه الفاظی خواندنی است، منظور نیست؛ چنان‌كه در اطلاق كلمه «كتاب» معنایی جز آیات نوشتنی یا نوشته شده در لوح محفوظ، مد نظر نیست. برای این وصف وجوه دیگری را می‌توان ذكر كرد:

1. اصل مادّه «قرأ» به معنای جمع است، و قُرء به ایامی گفته می‌شود كه خون حیض


1. سایر موارد عبارت‌اند از: نساء:82؛ مائده:101؛ انعام:19؛ اعراف:204؛ توبه:111؛ یونس:37؛ یوسف:3؛ حجر:87 و 91؛ نحل:98؛ اسراء:9، 41، 45، 46، 60، 82، 88، 89؛ كهف:54؛ طه:2 و 114؛ فرقان:30 و 32؛ نمل:1، 6، 76 و 92؛ قصص:85؛ روم:58؛ سبأ:31؛ یس:2؛ ص:1؛ زمر:27؛ فصلت:26؛ زخرف:31؛ احقاف:29؛ محمد:24؛ ق:1 و 45؛ قمر:17، 22، 32 و 40؛ رحمن:2؛ حشر:21؛ مزمل:4 و 20؛ دهر:23 و انشقاق:21.

2. یوسف:2؛ حجر:1؛ اسراء:106؛ طه:113؛ یس:69؛ زمر:28؛ فصلت:3 و 44؛ شوری:7؛ زخرف:3؛ واقعه:77؛ جن:1 و بروج:21.

3. یونس:15، 16؛ رعد:31؛ اسراء:78 دو بار و قیامه:17، 18.

4. نظیر این وجه است دیدگاهی كه می‌گوید: واژه قرآن اسمی جامد و عَلَم برای قرآن است؛ مانند تورات و انجیل؛ یا آنكه مأخوذ از قرائن است و یا اینکه از قَرَء به معنای «اَلْقی» گرفته شده است. برای آگاهی از دیدگاه‌ها در این زمینه ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص 348، 349 و جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، النوع السابع عشر، ج 1، ص 181، 182.‌

در رحم زن جمع می‌شود. و قرآن، صفت مشبهه بر وزن فعلان به معنای «جامع» یا مصدر و به معنای «جامع» یا «مجموع فیه» است و نامیده شدن قرآن به این نام، به لحاظ جامعیت آن نسبت به همه مطالبی است كه بشر به آنها نیاز دارد.(1)

ولی ظاهر برخی آیات،(2) نیز ذكر كلمه قرآن بعد از «جمع» در آیه 17 سوره قیامه این وجه را تأیید نمی‌كند: إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ؛ «به راستی گردآوری و خواندن آن (قرآن) بر عهده ماست».(3)

2. انتخاب نام قرآن برای این كتاب شاید بدان لحاظ بوده است كه چیزی شایسته و بایسته خواندن است و مردم باید پیوسته متوجه خواندن آن باشند و نباید آن را متروك بگذارند. این امر، زمینه متواتر شدن قرائت قرآن را فراهم و مصونیت آن را از تحریف تضمین می‌كند.(4)

3. این كتاب مرتبه‌ای از كلام، بلكه علم الهی است و مقام حقیقی آن بسی بالاتر از آن است كه به صورت الفاظ درآید؛ ولی خدای متعال بر مردم منت نهاد و آن را چندان تنزل داد تا به صورت الفاظ خواندنی درآمد، و اطلاق نام قرآن بر آن برای آگاهی دادن به این مطلب است؛ چنان‌كه در آیه 3 زخرف می‌فرماید: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم تا شما آن را (بفهمید) درك كنید».(5)

4. این وصف، بدان جهت است كه این كتاب را خداوند متعال برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) خوانده است؛ چنان‌كه در سوره قیامه آیه 18: فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ «پس آن‌گاه كه آن


1. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده قرأ؛ محمد عبدالله درّاز، النبأ العظیم: نظرات جدیدة فی القرآن، ص12، پانوشت شماره 4، 5.

2. نظیر این آیات: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(زخرف:3)؛ وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ (رعد:31)؛ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا (یونس:15)؛ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ (فصلت:44).

3. زیرا مطابق ظاهر آیه «وقرآنه» عطف تفسیری بر « جمعه» نیست و اصل در کلام فصیح هم عدم عطف تفسیری است و هیچ شاهد متقنی هم بر این مطلب  وجود ندارد.

4. ر.ك:‌ محمد عبدالله درّاز، النبأ العظیم: نظرات جدیدة فی القرآن، ص13.

5. ر.ك: سید‌محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 83.‌

را خواندیم، خواندش را پی گیر» و در سوره اعلی آیه 6 می‌فرماید:سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسی؛ «به زودی (با الهام قرائت به تو) تو را به خواندن (آیات خود) وامی‌داریم، پس فراموش نخواهی كرد». در موارد دیگری همین معنا با تعبیر تلاوت بیان شده است؛ مانند آیه 252 بقره: تِلْكَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْكَ بِالْحَقِّ؛ «آن آیات الهی است. ما آنها را به حق بر تو تلاوت می‌كنیم». و از آن استفاده می‌شود كه این كتاب شریف، با همین الفاظ خاص بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است؛ نه اینكه فقط معنای آنها به قلب مباركش القا شده و الفاظش از خود آن حضرت باشد.(1)

در میان این وجوه، دو وجه اخیر نزدیك‌تر به واقع به نظر می‌رسند.

 

2. عناوین بیانگر از سوی خدا بودن قرآن

این دسته از عناوین بر این حقیقت تأكید دارند كه بی‌شك این كتاب انتساب به خدا دارد و از طرف او نازل شده است:

 

كلام الله و كلمات الله

تعبیر كلام الله در سه مورد در قرآن آمده است: الف) آیه 75 سوره بقره: وَقَدْ كانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ كَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ «با آنكه گروهی از ایشان سخن خدا را می‌شنیدند؛ سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می‌كردند» و مصداق آن، تورات است؛ ب) آیه 6 سوره توبه: وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ؛ «و اگر یكی از مشركان از تو پناه خواست، پناهش ده تا سخن خدا را بشنود» و مصداق آن قرآن است؛ ج) آیه 15 سوره فتح: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا كَلامَ اللّهِ؛ «می‌خواهند سخن خدا را دگرگون سازند» و منظور، كلام خاصی است كه خدای متعال درباره منافقان فرموده است.

در آیه 27 سوره كهف واژه كلمات بر قرآن اطلاق شده است: وَاتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنْ


1. ر.ك: همان، ج 1، ص 17.‌

كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ؛«و آنچه را كه از كتاب خداوندگارت به تو وحی شده، بخوان. برای كلمات او تبدیل كننده (و دگرگون سازنده‌ای) نیست».

در آیات قرآن، كلمات و كلام در مورد غیر قرآن نیز به كار رفته و در تفسیر آن، بحث‌ها و آرای مختلفی وجود دارد؛ ولی از آنجا كه مقصود از كلام و كلمات در مورد قرآن روشن است به توضیح و تفسیر آن نمی‌پردازیم.(1)

 

تنزیل و منزّل

كلمه «تنزیل» در پنج مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ شعراء:192؛ «و به راستی كه آن قرآن فرود آمده از سوی خداوندگار جهانیان است».(2) و در پنج مورد «تَنْزِیلُ الْكِتابِ» به كار رفته است.(3) در برخی موارد به صورت مفعول مطلق ذكر شده است: تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الأَْرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی؛ طه:4؛ «(معارفی) فرود آمده از سوی كسی كه زمین و آسمان‌های بلند را آفرید».(4) در پنج مورد اول نیز كه تنزیل بر خود قرآن اطلاق شده، معنای اسم مفعولی اراده شده است. در یك آیه هم واژه منزّل به كار رفته است: وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْكِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ؛ شعراء:114؛ «و كسانی كه به آنان كتاب (آسمانی) داده‌ایم، می‌دانند كه به راستی آن (قرآن) از سوی خداوندگارت به حق فرود آمده است».

تنزیل از مادّه «نزول» به معنای فرود آمدن است و هیئت تفعیل دلالت بر كثرت دارد. كثرت نزول قرآن یا به لحاظ تعدد آیات و یا به لحاظ كثرت مراتب نزول است. وجه اخیر روشن‌تر و با موارد كاربرد «تنزیل» در قرآن سازگارتر است.(5)


1. بحث از كلام خداوند، در باب صفات و افعال الهی كتاب خداشناسی از مجموعه معارف قرآن، به اختصار مطرح گردیده است.

2. چهار مورد دیگر عبارت‌اند از: فصلت:2 و 42؛ واقعه:80 و الحاقه:43.

3. سجده:2؛ زمر:1؛ غافر:2؛ جاثیه:2 و احقاف:2.

4. آیات دیگری كه به صورت مفعول مطلق آمده از این قرار است: یس:5؛ اسراء:106 و دهر:23.

5. توضیح بیشتر این مطلب و فرق بین نزول، انزال و تنزیل كه در مورد قرآن به كار رفته است، در فصل بعد خواهد آمد.‌

«نزول» در برابر صعود و عروج، گاهی در مورد محسوسات به كار می‌رود؛ یعنی جسمی از نقطة فوقانی به نقطه‌ای كه پایین‌تر از آن قرار گرفته، منتقل شود، گاهی در امور اعتباری استعمال می‌شود؛ مانند كسی كه از مقام اعتباری بالاتری به مقام پایین‌تر تنزل كند؛ چنان‌كه گفته می‌شود: «نزل الملك عن عرشه» كه منظور، خلع یا كناره‌گیری از مقام سلطنت است.(1) و گاهی در امور حقیقی غیر حسی به كار می‌رود؛ مانند نزولی كه به حقایق ماورای مادّه نسبت داده می‌شود. نزول قرآن كه از طرف خداوند متعال بر قلب پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده و از مقام علم الهی به مرحله الفاظ و مفاهیم بشری تنزل یافته از این سنخ نزول است؛ زیرا روشن است كه نزول قرآن به معنای حركت یك شیء جسمانی از یك مبدأ مادی به مقصد مادی دیگر یا به معنای تنزل مقام و اعتبار حقیقت قرآن نیست.

 

آیات

كلمه آیات به صورت‌های مختلف در مورد قرآن به كار رفته است.(2) در آیه 58 سوره آل عمران می‌فرماید: ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَیْكَ مِنَ الآیَاتِ؛ «آن (حقایق) كه بر تو تلاوت می‌كنیم، از آیات (الهی) است». در بیست و سه مورد دیگر هم، ظاهراً مراد از آیات، قرآن است.(3)

در هفت مورد «آیات الله» بر قرآن اطلاق شده است.(4) در هفده مورد دیگر نیز ظاهراً منظور قرآن است.(5) در پنج مورد دیگر، كلمه آیات به «رب» اضافه و بر قرآن اطلاق


1. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ احمد سیاح،  فرهنگ سیاح، ذیل ماده نزل.

2. مانند الآیات، آیات، آیاته، آیات الله، آیات ربك، آیاتی، آیاتنا، آیات بینات، آیاتنا بینات، آیات الله مبینات، آیات مبینات.

3. بقره:219 و 266؛ آل عمران:118؛ مائده:75؛ انعام:46، 55، 65، 97، 105 و 126؛ اعراف:32، 58 و 174؛ توبه:11؛ یونس:5 و 24؛ رعد:2؛ نور:18، 58 و 61؛ روم:28 و حدید:17.

4. بقره:252؛ آل عمران:101 و 108؛ قصص:87؛ احزاب:34 و جاثیه:6 و 8.

5. بقره:61؛ آل عمران:70 و 199؛ نساء:140؛ انعام:33 و 157؛ اعراف:26؛ توبه:9؛ یونس:95؛ نحل:104، 105؛ زمر:63 و مؤمن:4، 35، 56، 63 و 69.‌

شده است.(1) در چهار مورد ظاهراً منظور از كلمه «آیاتی» قرآن است؛(2) چنان‌كه در هفده مورد دیگر ظاهراً مصداق «آیاته» قرآن است.(3)

«آیه» به معنای نشانه و علامت(4) است و بر ساختمان و برج مرتفع نیز اطلاق می‌شود؛(5) چنان‌كه در آیه 128 سوره شعراء می‌فرماید: أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِیع آیَةً تَعْبَثُونَ؛ «آیا بر هر تپه‌ای برجی می‌سازید كه (در آن) بیهوده‌كاری كنید». و نیز به چیزی كه مایه پند و اندرز باشد،(6) آیه گفته می‌شود؛ مانند آیه 92 سوره یونس: فَالْیَوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آیَةً؛ «پس امروز بدنت را نجات می‌دهیم تا برای آیندگان مایه عبرتی باشی».

آیات الهی اموری هستند كه به وجود آفریدگار، قدرت، حكمت، عظمت و سایر صفات علیای او گواهی دهند؛ از این رو بر همه آفریدگان اطلاق می‌شود. قرآن شریف در موارد زیادی پس از ذكر پدیده‌های جهان آفرینش می‌فرماید: إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیات؛ «به راستی كه در آن (پدیده‌های شگفت جهان) نشانه‌هایی (برای خدا و صفات او) است».

امور خارق‌العاده و معجزات انبیا نیز به‌خصوص «آیات» نامیده شده‌اند؛ زیرا هم دلالت روشن‌تری بر قدرت و عظمت الهی دارند و هم نشانه صدق انبیا در دعوی نبوت‌اند كه در برخی آیات به آن اشاره شده است؛ مانند آیه 50 سوره مؤمنون: وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً؛ «و (عیسی) فرزند مریم و مادرش را نشانه‌ای قرار دادیم». و آیه 101 سوره اسراء:وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَات؛ «و به تحقیق ما به موسی نُه نشانه روشن دادیم». معاندان گاهی نشانه‌ای مطالبه می‌كردند كه هر بیننده‌ای را ناچار به قبول كند. قرآن با اشاره به اینان می‌فرماید: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ؛ شعراء:4؛ «اگر بخواهیم بر آنان از آسمان نشانه‌ای فرو می‌فرستیم كه در برابر آن


1. كهف:57 و 105؛ مؤمنون:58؛ فرقان:73 و جاثیه:11.

2. بقره:41؛ مائده:44؛ اعراف:146 و زمر:58.

3. مانند: بقره:187.

4. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ذیل ماده «أیا» و محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «ایی».

5. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده‌ ایّ (ایی).

6. ر.ك: سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد.‌

كاملاً تسلیم شوند». حكمت الهی، اقتضا دارد كه باب اختیار به روی مردم باز باشد. هر كس بخواهد راه درست و هر كس بخواهد گمراهی را برگزیند؛ وگرنه خدا می‌توانست چنان اعجاز عظیم و مهیبی را از آسمان ظاهر كند كه چاره‌ای جز تسلیم در برابر حق نداشته باشند.

از جمله موارد كاربرد «آیه» در قرآن، اطلاق آن بر قرآن مجید است كه در موارد زیادی، چنان‌كه اشاره شد، بر این كتاب به لحاظ قطعات و جملاتش، «آیات الله» اطلاق شده است؛ بنابراین، آیات الهی را می‌توان به «تشریعی» و «تكوینی» تقسیم كرد: آیات تشریعی، خود قرآن كریم و دیگر كتاب‌های آسمانی است، و آیات تكوینی به دو دسته عادی و خارق‌العاده یا آیات به معنای عام و خاص منقسم می‌شوند. آیات به معنای عام، شامل همه پدیده‌های جهان و آیات به معنای خاص در بردارنده امور خارق عادت و معجزات پیامبران است.

 

وحی

كلمه وحی در دو آیه بر قرآن اطلاق شده است: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى؛ نجم:4؛ «آنچه (پیامبر می‌گوید) جز وحی که (بر او) القا و نازل می‌شود، نیست»، قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْیِ؛ انبیاء:45؛ «بگو همانا شما را با وحی بیم و هشدار می‌دهم».

«وحی» در اصل به معنای اشاره سریع است و «امر وحیٌ» به معنای امر سریع آمده است.(1) از آنجا كه فهماندن با رمز و اشاره نیز سریع صورت می‌گیرد، واژه وحی در مورد آن به كار می‌رود؛ سپس كلمه وحی تعمیم یافته و به هر نوع فهماندن پنهانی،(2) خواه پنهان بودنش به علت صوت مخفی و خواه به خاطر آنكه نحوه بیان مطلب با رمز و اشاره باشد، وحی اطلاق شده است.

در اصطلاح دانشمندان اسلامی، وحی به معنای القای مطلبی از سوی خداوند متعال


1. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.

2. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن منظور، لسان العرب.‌

به پیامبران است؛ خواه باواسطه و خواه بی‌واسطه؛ و اعم از آنكه دیگران بشنوند یا نشنوند؛ و خواه از طریق مكتوبی باشد كه پیامبران ببینند یا مطلبی باشد كه به قلبشان الهام شود؛ و چه در خواب صورت گیرد یا در بیداری.(1)

در قرآن كریم، وحی به معنای وسیع لغوی آن، هم در مورد غیر انسان و هم در مورد انسان‌ها اعم از پیامبران و انسان‌هایی كه پیامبر نبوده‌اند به كار رفته است.(2)

اطلاق وحی بر قرآن بدان لحاظ است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) آیات و معارف قرآن را از سوی خداوند به صورتی دریافت می‌كرد كه برای دیگران غیر محسوس و از درك آنها مخفی بود.

 

3. عناوین بیانگر ویژگی قرآن در نحوة بیان

عناوین و اوصاف دیگری را می‌توان در قرآن یافت كه دلالت بر نحوه بیان و ویژگی‌های ساختاری قرآن دارند:

 

مبین

این كلمه پنج بار به صورت نكره (بدون الف و لام) در قرآن آمده است؛ مانند: وَأَنْزَلْنا إِلَیْكُمْ نُوراً مُبِیناً؛ نساء:174؛ «و نوری روشنگر به سوی شما فرو فرستادیم».(3) و در پنج مورد دیگر به صورت معرفه (با الف و لام) آمده است؛ مانند: تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْمُبِینِ؛ یوسف:1؛ «آن آیات كتاب روشنگر است».(4) توضیح معنای مبین ذیل عنوان «بیان» خواهد آمد.

 

متشابه

این كلمه در آیه 23 سوره زمر، صفت برای كل قرآن به عنوان یک کتاب واقع شده


1. ر.ك: شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص 120 ـ 122.

2. مانند: قصص:7؛ انفال:12؛ نحل:68 و زلزال:5.

3. چهار مورد دیگر عبارت‌اند از: مائده:15؛ حجر:1؛ نمل:1 و یس:69.

4. موارد دیگر عبارت‌اند از: شعراء:2؛ قصص:2؛ زخرف:2 و دخان:2.‌

است: اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً؛ «خداوند، بهترین گفتار را به صورت كتابی همگون فرو فرستاد». و در آیه 7 آل عمران، صفت بخشی از آیات قرآن است، در برابر بخشی دیگر كه محكمات نامیده می‌شود: مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ...؛ «بخشی از آن (قرآن) آیات محكم است. آنها مرجع (آیات دیگر) كتاب‌اند و بخشی دیگر (از آن) آیات متشابه‌اند».

«متشابه» از مادّه شبه به معنای مانند چیزی بودن است و چون باب تفاعل دال بر مشارکت دو چیز در مادّه فعل است، «متشابه» همانندی دو چیز با یكدیگر را می‌رساند. پس هرگاه شیء واحدی به آن متصف شود، بدان جهت است كه همانندی اجزای آن شیء واحد و نسبت آنها با یكدیگر در نظر گرفته شده است. این واژه، گاه در لازم معنای اصلی، یعنی مشتبه شدن به‌كار می‌رود؛ چنان‌كه آیات متشابه (در برابر آیات محكم) به آیاتی گفته می‌شود كه برای هر یك از آنها معانی متعددی تصور می‌شود كه با یكدیگر مشتبه می‌گردند.

با توجه به نکات یاد شده، وصف كردن همه قرآن به متشابه، به لحاظ همانندی آیات قرآن با یكدیگر است. این همانندی یا ظاهری و یا معنوی است؛ همانندی ظاهری به این سبب است كه همه آیات آن در حد اعجاز و دارای بلاغت می‌باشد؛ همانندی معنوی بدین لحاظ است كه تضاد و تخالفی در مفاهیم قرآن وجود ندارد، بلكه همه با یكدیگر متناسب و هماهنگ هستند و هدف واحدی را دنبال می‌كنند.(1)

 

مثانی

واژه مثانی در دو آیه قرآن به كار رفته است: كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ؛ زمر:23؛ «كتابی همگون و بخش‌بخش»؛ وَلَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ؛ حجر:87؛ «و به تحقیق «سبع مثانی» و قرآن بزرگ را به تو دادیم».


1. در جلد دوم كتاب قرآن‌شناسی به‌طور مبسوط بحث متشابهات خواهد آمد. ‌

مفسران در توضیح این كلمه، آرای مختلفی دارند كه به اهم آنها اشاره می‌كنیم:

1. مثانی جمع غیر قیاسی مثنّی است. مثنّی اسم مفعول تثنیه به معنای مكرر است و چون مطالب قرآن و حتی در مواردی آیاتش تكرار می‌شود، این عنوان بر آن اطلاق شده است و یا به این لحاظ كه مكرر تلاوت می‌شود و كهنگی پیدا نمی‌كند، بدان متصف شده است.(1)

2. این واژه جمع مَثْنَی به معنای دوتا دوتا و جفت است. راز این اتصاف آن است كه احكام قرآن با معارف آن، انذارش با تبشیر، و مواعظش با قصص جفت شده است.(2)

3. این كلمه جمع مثناة از ماده ثناء است؛ یعنی آیات قرآن ثنای الهی را در بردارد یا اینكه به سبب بلاغت و اعجازش، شنونده را به ثناگویی وامی‌دارد.(3)

4. مثانی جمع مثنیة از ماده ثنی به معنای مایل شدن و مایل كردن دو چیز، یا به هم نزدیك كردن و به سوی یكدیگر برگرداندن دو طرف یك چیز (تا كردن) است و از آنجا كه آیات قرآن مجموعه هماهنگی را تشكیل می‌دهند و با یكدیگر بستگی و پیوند دارند و بعضی از آنها بعضی دیگر را توضیح می‌دهند، به مثانی موصوف شده‌اند.(4)

5. وجه دیگری را می‌توان بیان كرد كه شاید از همه وجوه پیش‌گفته روشن‌تر باشد و آن اینكه مثانی از مادّه ثنی به معنای عطف، میل دادن و تا كردن است؛ به همین دلیل لغت‌شناسان، «مثانی‌الوادی» را به معاطف‌الوادی (پیچ و خم‌های درّه) معنا كرده‌اند؛ بر این اساس كلمة مثانی در خصوص قرآن، همان معنای آیات را افاده می‌كند. توضیح آنكه: قرآن كلامی است كه برحسب اسلوب خاصش، مقطع‌های مشخصی دارد كه خودبه‌خود از یكدیگر جدا می‌شوند، و همانند گفتارها و نوشتارهای دیگر نیست كه باید فرازهای آنها را


1. ر.ك: محمود بن عمر زمخشری، الكشاف، ج 4، ص 123؛ شهاب‌الدین محمود آلوسی، روح المعانی،‌ ج 13، ص 382 و ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 772، ذیل آیه 23 زمر.

2. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 26، ص 446، ذیل آیه 23 زمر.

3. ر.ك: شهاب‌الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج13، ص 382 ذیل آیه 23 زمر و ج 8، ص 116، 117 ذیل آیه 87 حجر و زمخشری، الكاشف، ج 2، ص 587.

4. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 256.‌

با توجه به معانی آنها از یكدیگر جدا كرد؛ عبارات قرآن خودبه‌خود در عین پیوستگی دارای مقطع‌های مشخصی هستند، مانند كاغذی كه تا خورده و دارای لایه‌های متعددی باشد. به دلیل این ویژگی است که واژه مثانی بر این كتاب شریف اطلاق شده است.

 

عربی

در برخی از آیات، قرآن كریم به «عربی» وصف شده است؛ مانند: قُرْآناً عَرَبِیًّا؛ یوسف:2؛(1) «خواندنی عربی»؛ حُكْماً عَرَبِیًّا؛ رعد:37؛ «فرمانی عربی»؛ وَهذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا؛ احقاف:12؛ «و این (قرآن) كتابی تصدیق‌كننده در قالب زبانی عربی است».(2)

 

تفصیل و مفصّل

این دو وصف در برخی آیات قرآن مطرح شده است؛ مانند: وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً؛ انعام:114؛ «با آنكه او (خدا) كسی است كه كتاب را تفصیل‌یافته بر تو فرو فرستاد»؛ وَلكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْكِتابِ؛ یونس:37؛ «بلكه تصدیق‌كننده آنچه (كتاب‌های آسمانی) پیش از آن و تبیین و توضیح(3) كتاب است».

مادّة «فصل» به معنای جدا كردن و تمییز دادن است. جدا كردن گاهی در امور حسی به كار می‌رود و بر فاصله انداختن میان دو امر مادی و محسوس دلالت دارد؛ و گاهی در امور اعتباری، مانند قضاوت؛ و گاهی در امور معنوی، مانند جدا كردن حق از باطل استعمال می‌شود و تفصیل به واسطه هیئت تفعیل بر كثرت دلالت می‌كند.(4) اطلاق تفصیل و مفصّل بر قرآن، به لحاظ باز كردن و توضیح دادن مطالب و تقریباً مرادف با تبیین است و مؤیّد آن این است كه در ذیل آیات، گاهی تعبیر تبیین و گاهی تعبیر


1. و نیز طه:113؛ زمر:28؛ فصلت:3؛ شوری:7 و زخرف:3.

2. بحث درباره عربی بودن قرآن در فصل بعدی (مبحث نزول) به تفصیل خواهد آمد.

3. نیز « تَفْصِیلَ كُلَّ شَیْءٍ»؛ یوسف:111.

4. ر.ك: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده فصل.‌

تفصیل به كار می‌رود. مثلاً در آیه 118 بقره می‌فرماید: قَدْ بَیَّنَّا الآیاتِ لِقَوْم یُوقِنُونَ؛ «به تحقیق آیات را برای مردمی كه اهل یقین باشند، بیان كردیم». و در آیه 97 انعام می‌فرماید: قَدْ فَصَّلْنَا الآیاتِ لِقَوْم یَعْلَمُونَ؛ «به تحقیق آیات را برای مردمی كه اهل دانش باشند، بیان كردیم». بنابراین «تَفْصِیلَ كُلِّ شَیْء» نظیر «تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْء» خواهد بود.

خلاصه

1. قرآن كریم در آیات متعددی با عناوین مفرد یا در قالب جمله به بیان اوصاف خود پرداخته است.

2. قرآن‌پژوهان در باب تعداد عناوین یا اوصاف قرآن آرای مختلفی دارند، آنان كه به دنبال اسم خاص مشهور یا عنوان مستقلِ قرآن بوده‌اند، عنوان‌های اندكی را مطرح كرده‌اند؛ اما دیگران كه مقصودشان كاربرد لغوی «اسم» و «وصف» بوده به بیش از نود عنوان اشاره كرده‌اند.

3. برخی از عناوین مانند «هدی»، «موعظه» و «رحمت» اوصاف ویژه قرآن نیستند و قرآن آنها را بر كتاب‌های آسمانی گذشته نیز اطلاق كرده است.

4. عناوین قرآن را در دسته‌بندی‌های مختلفی می‌توان جای داد. یکی از آنها دسته‌بندی عناوین و اوصاف بر اساس نزدیك بودن مفادشان به یكدیگر است که در ده دسته قرار می‌گیرند:

دسته اول از عناوین، معرّف قرآن، خصوصیات و اهداف آن نیستند؛ بلكه تنها عنوان مشیر یا بیانگر معنای جنسی هستند؛ مانند كتاب و كتب، صحف، حدیث، احسن‌الحدیث، قول و قرآن؛

دسته دوم عناوینی است كه بر از سوی خدا بودن قرآن تأكید دارند و نزول آن را از جانب خدا می‌دانند؛ مانند كلام الله و كلمات الله، تنزیل و منزّل، آیات و وحی؛

دسته سوم، اوصاف و عناوینی است كه بیانگر ویژگی قرآن در نحوة بیان است؛ مانند مبین، متشابه، مثانی، عربی، تفصیل و مفصل.

در دروس بعد، از هفت دسته باقی‌مانده سخن خواهیم گفت.

 

پرسش‌ها

1. «كتاب» در كدام دسته از عناوین قرآن جای دارد و مقصود از آن چیست؟

2. صحف به چه معناست و در چه دسته‌ای از اوصاف قرآن قرار دارد؟

3. وجوه مختلف كاربرد وصف «قرآن» درباره قرآن را توضیح دهید.

4. تعبیر «كلام الله» سه بار در قرآن آمده است، این سه مورد را بنویسید.

5. تنزیل یعنی چه؟ دست‌كم دو مورد از كاربرد آن درباره قرآن را بنویسید.

6. صورت‌های مختلف كاربرد كلمه «آیات» درباره قرآن كریم را بنویسید.

7. وحی به چه معناست؟ كاربرد این مفهوم را تحلیل كنید.

8. «مثانی» در كدام دسته از عناوین قرآن قرار دارد؟ آرای مفسران درباره معنای این واژه را بنویسید.

 

برای مطالعه بیشتر

برای آگاهی بیشتر در مورد اوصاف و عناوین قرآن، ر.ك:

1. كتب تفسیری، ذیل واژه‌های ذكر شده در آیات مربوط.

2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 21 ـ 52.

3. سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، ج 1، نوع 17، ص 178 ـ 181 و 185.

4. زركشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت: دار الفكر، نوع 15، ج 1، ص 343 ـ 358.

5. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 9ـ32.

6. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 17 ـ 21.

7. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن عبدالله، المفردات فی غریب القرآن، ذیل مواد واژه‌های مربوط.

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات «القرآن»، تهران: بنگاه ترجمه و نشر، 1360، ذیل مواد واژه‌های مربوط.

درس دوم:

 

 

اوصاف و عناوین قرآن (2)

 

 

اوصاف ستایش‌آمیز و بیانگر اهمیت و فراوانی آثار قرآن

اوصاف بیانگر رابطة قرآن با سایر كتاب‌های آسمانی

عناوین بیانگر صحت محتوا و اتقان مضامین و روشنی مفاهیم قرآن

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

 

1. با اوصافی كه قرآن را به جهت فراوانی آثار و بركاتش، می‌ستایند، آشنا شود و تشریح كند؛

2. معنای اوصاف «تصدیق و مصدق» و «مهیمن» را از جهت رابطه قرآن با سایر كتاب‌های آسمانی تشریح كند؛

3. عناوین بیانگر صحت محتوا و اتقان مضامین قرآن را با ذكر مثال توضیح دهد.

 

 

... ثم انزل علیه الكتاب نوراً لا تطفأ مصابیحه وفرقاناً لا یخمد برهانه وتبیاناً لا تهدم اركانه وشفاءً لا تخشی استقامه وعزاً لا تهزم انصاره وحقّاً لا تخذل اعوانه وهدی لمن أنتم به وعذراً لم انتحله وبرهاناً لمن تكلم به وآیة لمن توسم وعلماً لمن وعی؛ پس قرآن را بر او فرو فرستاد (قرآن) نوری است كه خاموشی ندارد، جدا كننده حق و باطل است كه درخشش برهانش خاموشی نگیرد، روشنگری است كه ستون‌های آن خراب نشود، شفابخشی است كه از او خوف بیماری نرود، قدرتی است كه یاورانش شكست نمی‌پذیرند و حقی است كه حامیانش مغلوب (و خوار) نگردند.

(نهج البلاغه، خطبه 198)

 

4. اوصاف ستایش‌آمیز و بیانگر اهمیت و فراوانی آثار قرآن

دسته چهارم از عناوین، اوصافی است كه قرآن را به دلیل برخورداری از فراوانی بركات و فواید آن می‌ستاید:

 

عظیم

این كلمه فقط در یك مورد، در آیه 87 سوره حجر، برای قرآن صفت واقع شده است: وَلَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ؛ «و به تحقیق به تو «سبع مثانی» و قرآن بزرگ را دادیم».

عظیم صفت مشبهه و به معنای بزرگ است. گویا ریشه آن عظم به معنای استخوان باشد و به لحاظ آنكه موجوداتِ استخوان‌دار به بزرگی استخوان آنان بستگی دارد و «عَظُمَ الشیء» به معنای بزرگ شدن استخوان آن است، عظمت، به معنای مطلق بزرگی تعمیم داده شده است. این واژه ابتدا در اشیای حسی و سپس در امور اعتباری و معنوی به كار رفته است.(1) توصیف قرآن كریم به «عظیم»، هم به لحاظ حقیقت آن، كه مرتبه‌ای از علم الهی است، و هم به لحاظ اهمیتش در تكامل انسان است.

 

ثقیل

واژه ثقیل فقط در آیه 5 مزّمّل در وصف قرآن آمده است: إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛ «به راستی كه بر تو گفتاری گران و سنگین می‌افكنیم».

ثقیل به معنای سنگین و طبق ظاهر آیه شریفه، وصف بخش اعظم قرآن است كه تا آن زمان نازل نشده بود. سنگین بودن قرآن یا به جهت وظیفه طاقت‌فرسایی است كه به عهده پیامبر(صلى الله علیه وآله) می‌گذارد و یا به لحاظ معارف بلندی است كه تحمل آن دشوار است.

 

كریم

این كلمه نیز فقط در یك مورد در آیه 77 واقعه، وصف قرآن قرار گرفته است: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ؛ «به راستی كه آن (كتاب) قرآن ارجمند است».

كریم به معنای پرارزش، ارجمند و گرامی است(2) و موارد كاربرد وسیعی در قرآن و غیر قرآن دارد؛ به گونه‌ای كه از جماد و نبات گرفته تا انسان و فرشته و حتی عرش و


1. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.

2. ر.ك: احمد بن محمد فیّومی، المصباح المنیر؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة.

ذات اقدس الهی به آن وصف می‌شود(1) و اتصاف قرآن به كریم به لحاظ مقام والا و ارجمندش نزد پروردگار و فراوانی خیرات و بركات آن برای مردم است.

 

مجید

این صفت در دو مورد در وصف قرآن آمده است: ق وَالْقُرْآنِ الْمجِیدِ؛ ق:1؛ «ق؛ سوگند به قرآن پربركت»؛ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ؛ بروج:21؛ «بلكه آن قرآن پربركت است».

گویا اصل معنای «مجد» وسعت است(2) و توصیف ذات الهی به «مجید» به لحاظ وسعت رحمت وجود او، و وجه توصیف قرآن به مجید، وسعت بركات آن است.

 

مبارك

این كلمه در چهار مورد در وصف قرآن آمده است:وَهذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ؛ انعام:92 و 155؛ «و این كتاب بابركتی است كه آن را فرو فرستادیم».(3)

«مبارك» اسم مفعول از بارك است كه هم متعدی به كار رفته و هم با «فی» و «علی» متعدی می‌شود و در وصف اشخاص، اشیا، زمان و مكان به كار می‌رود؛ مانند: وَجَعَلَنِی مُبارَكاً؛ مریم:31؛ «مرا مبارك قرار داد»؛ شَجَرَة مُبارَكَة؛ نور:35؛ «و درختی بابركت»؛ فِی لَیْلَة مُبارَكَة؛ دخان:3؛ «در شبی بابركت»؛ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ؛ قصص:30؛ «در قطعه (سرزمین) بابركت». مبارك به معنای بابركت و اصل معنای بركت، ثبوت است. «بِرْكه» به مكانی گفته می‌شود كه آب در آن جمع شده (از جریان افتاده و ثابت شده) باشد و بركت، یعنی خیر ثابت.(4) قرآن به مبارك وصف می‌شود؛ چراكه منبع و مجمع خیرات ثابت بی‌شمار است.


1. ر.ك:‌ نمل:29 (جماد)، لقمان:10 (نبات)، دخان:17 (انسان)، یوسف:31 و تکویر:19 (فرشته)، مؤمنون:116 (عرش)، نمل:29 و انفطار:6 (خداوند).

2. در مفردات راغب آمده است: المَجْد: السعة فی الكرم والجلال واصل المجد من قولهم: مَجَدت الابل: اذا حصلت فی مرعیً كثیر واسع.

3. و دو مورد دیگر عبارت‌اند از: ص:29 و انبیاء:50.

4. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.

احسن‌الحدیث

احسن‌الحدیث یك بار در آیه 23 سوره زمر درباره قرآن به كار برده شده و به معنای بهترین سخن است: اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً؛ «خداوند، بهترین گفتار را به صورت كتابی همگون فرو فرستاد».

 

عزیز

این كلمه فقط در آیه 41 سوره فصلت در وصف قرآن آمده است: إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ؛ «و راستی كه آن (قرآن) كتابی شكست‌ناپذیر است كه باطل به هیچ وجه به آن روی نمی‌آورد». گویا عزیز از «ارض عزاز» به معنای زمین سخت گرفته شده و معنای آن دشوار، نیرومند، غالب و شكست‌ناپذیر است.(1) در اینجا ظاهراً معنای اخیر اراده شده است و مؤیّد آن، جمله «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ» می‌باشد. البته از منظری هم می‌توان این صفت را از مجموعه صفاتی دانست كه بر اتقان مضامین و محتوای قرآن دلالت دارد.

 

علیّ

این تعبیر فقط یك بار درباره قرآن به كار رفته است: وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ؛ زخرف:4؛ «و به راستی كه قرآن، در كتاب مادر (ام الكتاب) نزد ما والا و مستحكم است». «علیّ» صفت مشبهه از علوّ به معنای بلندی و والایی است و در امور حسی، اعتباری و معنوی به كار می‌رود.(2) استعمال آن در مورد قرآن می‌تواند اشاره به علو اعتباری آن باشد به معنای «بلندمرتبه و شریف»؛ ولی با توجه به ظرف‌هایی كه در این آیه برای آن ذكر شده، (فِی أُمِّ الْكِتابِ لَدَیْنا) باید گفت: قرآن به لحاظ مقام معنوی دارای علو حقیقی است؛ یعنی حقیقت آن در لوح محفوظ و نزد خدای متعال است؛ نه آنچه نقش بسته بر كاغذ و ادا شونده با الفاظ و نزد ماست.


1. ر.ك: احمد بن فارس،همان؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر و راغب اصفهانی، همان.

2. ر.ك: احمد ابن فارس،همان؛ اسماعیل بن حماد جوهری، همان؛ راغب اصفهانی، همان و المعجم الوسیط.‌

5. اوصاف بیانگر رابطة قرآن با سایر كتاب‌های آسمانی

برخی از اوصاف و عناوین، نسبت و وضعیت قرآن را در ارتباط با كتاب‌های پیشین آسمانی بیان می‌دارند:

 

تصدیق و مصدق

خداوند متعال در برخی آیات وصف «تصدیق» و «مصدق» را در مورد قرآن به كار برده است: ولكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ؛ یونس:37؛ «بلكه تصدیق‌كننده (و گواه درستی) كتاب‌های پیش از آن است»؛(1)مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ؛ بقره:89 و 91؛ «تصدیق‌كننده آنچه نزد آنان (یهودیان) است».(2)

در همه این موارد منظور این است كه قرآن مجید، نزول كتاب‌های پیشین (تورات و انجیل) را از طرف خدای متعال تصدیق می‌كند؛ البته روشن است كه لازمه آن، تصدیق همة محتویات كتاب‌هایی كه امروز به نام تورات و انجیل نامیده می‌شوند، نیست.(3)

 

مهیمن

این كلمه فقط در آیة 48 مائده در وصف قرآن آمده است: مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛ «در حالی كه تصدیق‌كنندة كتاب‌های پیشین و مشرف بر آنان است».

واژه «مهیمن» از «هیمن علی كذا» به معنای «صار قیّماً وحافظاً علیه» گرفته شده است. برخی ریشه اصلی آن را «ایمن» به معنای «صار رقیباً وشاهداً» دانسته‌اند.(4) در هر حال، نوعی تسلط و اشراف در این واژه لحاظ گردیده است و بدان جهت بر قرآن اطلاق شده كه این كتاب بر سایر كتاب‌های آسمانی اشراف و سیطره دارد و در نتیجه می‌تواند


1. و نیز یوسف:111.

2. همچنین تعبیرهای مصدق (انعام:92)؛ مصدق لما معكم (بقره:41 و نساء:47)؛ مصدقاً لما بین یدیه (بقره:97، آل عمران:3، مائده:47، فاطر:31 و احقاف:30) در قرآن آمده است.

3. در مبحث ادله از سوی خدا بودن قرآن (فصل سوم)، وجه دیگری برای كاربرد این دو واژه خواهد آمد.

4. ر.ك: محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط و المعجم الوسیط. ‌

بعضی از احكام آنها را نسخ و بعضی دیگر را امضا و تثبیت كند؛ البته از اطلاق این واژه بر قرآن نمی‌توان نتیجه گرفت كه این كتاب، كلیه احكام و معارف كتاب‌های آسمانی پیشین را در بردارد.

 

6. عناوین بیانگر صحت محتوا و اتقان مضامین و روشنی مفاهیم قرآن

دسته ‌دیگری از عناوین بر درستی و اتقان محتوا و روشنی مفاهیم قرآن دلالت دارد؛ مفاهیمی كه قوای فكری و عقلانی انسان را تغذیه و حق و باطل را از یكدیگر جدا می‌سازد:

 

علم

در چهار مورد خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است كه ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ؛ بقره:120 و 145؛ «آنچه از علم به سوی تو آمد»(1) كه تنها مصداق مورد نظر آیه از علم یا یكی از مصادیق آن و دست‌كم سبب حصول علم را می‌توان قرآن دانست.

 

برهان

خداوند در آیه 173 سورة نساء می‌فرماید: قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ؛ «به تحقیق كه برهانی از سوی خداوندگارتان برایتان آمده است». معنای برهان در این آیة شریفه، دلیل روشنی است كه جای شك و شبهه‌ای باقی نگذارد و منظور از آن قرآن است.

 

بیان و تبیان

در آیه 138 سورة آل عمران چنین آمده است: هذا بَیانٌ لِلنّاسِ؛ «این (قرآن) روشنگری برای مردم است». و در آیه 89 نحل نیز فرموده است: وَنَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْء؛ «و بر تو كتاب را فرو فرستادیم كه بیانگر همه چیز است».


1. نیز آل ‌عمران:61 و رعد:37.‌

بیّنه و بیّنات

در آیه 157 سورة انعام آمده: فَقَدْ جاءَكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ؛ «به تحقیق كه برای شما دلیل روشنی از سوی خداوندگارتان آمد». احتمالاً مصداق بیّنه در آیات 57 انعام، 17 هود، 133 طه و 14 محمد(صلى الله علیه وآله) و نیز منظور از البیّنة در آیه اول و چهارم سورة بیّنه، قرآن است.

خداوند متعال در آیه 185 بقره در وصف قرآن می‌فرماید: وَبَیِّنات مِنَ الْهُدی؛ «و دلایل روشنی از هدایت» و ظاهراً مراد از البینات در برخی آیات نیز قرآن است(1) و قبلاً گفته شد كه آیات قرآن در مواردی به بینات توصیف شده است.

«بیان» مصدر فعل لازم، به معنای واضح و روشن شدن است و به معنای مصدر و اسم فاعل متعدی (روشن كردن و روشنكننده) نیز به كار می‌رود؛(2) «بیّنه» صفت مشبهه از فعل متعدی، به معنای روشنكننده است؛ و «تبیان» مصدر سماعی از فعل متعدی به معنای روشن كردن است.(3)

«مبین» نیز كه پیش از این گذشت، از همین ماده، یعنی اسم فاعل از «اَبانَ» است و به معنای لازم و متعدی (روشن و روشن‌كننده) استعمال می‌شود.

اطلاق بیان و تبیان بر قرآن، بدین لحاظ است كه این كتاب، همة حقایقی را كه بشر باید از آنها آگاه باشد و بدون آگاهی از آنها نمی‌تواند راه سعادت را بپیماید، روشن می‌كند؛ و ظاهراً منظور از «تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْء» نیز روشن ساختن اموری است كه بیان آنها در شأن قرآن می‌باشد.

كلمة «شیء» مقیّد است و قید آن، از قراین مقامی و مناسبت حكم و موضوع فهمیده می‌شود؛(4) چنان‌كه منظور از «كل شیء» در آیه 23 نمل كه می‌فرماید: وَأُوتِیَتْ


1. مانند بقره:209 و 253؛ آل عمران:86 و مؤمن:66.

2. ر.ک: محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح و المعجم الوسیط.

3. ر.ک: همان.

4. توضیح بیشتر درباره این آیه، در جلد دوم كتاب قرآن‌شناسی مبحث جامعیت قرآن خواهد آمد.

مِنْ كُلِّ شَیْء؛ «و از هر چیز (مربوط به حكومت) به او (ملكه سبا) داده شده بود»، همة لوازم سلطنت است، نه همه اشیای جهان هستی.

 

حكمت

در آیة 129 بقره، 164 آل عمران و 2 جمعه درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین آمده است: وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ؛ «و كتاب و حكمت بدیشان می‌آموزد».(1) و در آیات 4 و 5 سوره قمر می‌فرماید: وَلَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الأْنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ * حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ؛ «و قطعاً از اخبار (گذشتگان) آنچه سبب انزجار (از كفر) است، برایشان آمد؛ حكمتی رسا، پس هشدارها سودی نمی‌بخشد».

منظور از كلمه «الحكمة» كه در چندین آیه بر الكتاب عطف شده، ظاهراً همان حكمت‌های مندرج در كتاب و از باب ذكر خاص بعد از عام، یا به تعبیر دقیق‌تر، ذكر جزء بعد از كل است. البته این احتمال وجود دارد كه منظور از «الكتاب» در این آیات، خصوص قوانین یا سایر اجزای كتاب (غیر از حكمت) باشد كه در این صورت، از قبیل عطف متباینان خواهد بود. در هر صورت، مقصود از حكمت، بخشی از قرآن است و آیة 39 سورة اسراء كه بعد از چند دستور حكیمانه می‌فرماید: ذلِكَ مِمّا أَوْحی إِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ؛ «آن (سفارش‌ها) از حكمت‌هایی است كه خداوندگارت به تو وحی كرده»، مؤید این برداشت است. همین آیه نیز این احتمال را كه منظور از «الحكمة» خصوص حكمت نظری باشد، تضعیف می‌كند؛ زیرا این آیات، حكمت نظری و عملی را در بردارد.(2)

 

حكم

در آیة 37 رعد آمده است: وَكَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِیّاً؛ «و بدین‌سان آن (قرآن) را فرمانی عربی نازل كردیم» كه مقصود از آن قرآن است. برای حكم در این آیه دو معنای متفاوت


1. نیز در آیات بقره:152 و 213؛ نساء:113 و احزاب:34، عنوان «حكمت» بر قرآن اطلاق شده است.

2. چنان‌كه خواهد آمد این عنوان در آیة 5 قمر به وصف بالغه توصیف شده است.

ذكر شده است: نخست به معنای دستورالعمل قطعی یا قضاوت مخصوص در امور مورد اختلاف؛ و قرآن مجید، از آن جهت كه در بردارنده احكام الزامی است و بین مردم، به‌ویژه در امور مورد اختلاف، قضاوت می‌كند، حكم نامیده شده است. دوم به معنای حكمت است و بر قرآن به سبب اشتمال بر معارف الهی، «حكم» اطلاق شده است. گویا معنای اول، با سیاق آیه سازگارتر است.

این عنوان می‌تواند به لحاظ آنكه مبین روشنگری قرآن نسبت به امور مورد نیاز انسان است، در دهمین دسته از عناوین نیز قرار گیرد.

 

حكیم

لفظ «الحكیم» در چهار آیه، به صورت صفت برای قرآن مجید آمده است: «الم * تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْحَكِیمِ؛ یونس:1، لقمان:2؛ «الم. آن آیات كتاب باحكمت است».(1)

حكیم به معنای صاحب حكمت است و توصیف قرآن به آن به سبب اشتمال این كتاب بر معارف یقینی (حكمت نظری) یا دستورهای حكیمانه (حكمت عملی) و یا هر دوی آنهاست. احتمال دیگر در معنای حكیم آن است كه محكم به معنای متقن و غیر قابل نقض باشد؛ چنان‌كه در آیة اول از سورة هود می‌فرماید: كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ؛ «كتابی كه آیاتش استحكام یافته است».(2) در اطلاق حكیم به معنای محكم بر قرآن، عدم اختلاف و تناقض، نسخ ناشدنی یا محفوظ بودن آن از تغییر و تحریف لحاظ شده است.

با توجه به اینكه احتمال دارد در آیة 4 زخرف منظور، مرتبه وجود بسیط قرآن قبل از نزول به این جهان باشد، مجموع احتمالات درباره حكیم به سه احتمال می‌رسد:

الف) حكیم یعنی باحكمت؛ ب) حكیم یعنی محكم و متقن؛ ج) حكیم یعنی دارای حقیقت بسیط. احتمال اخیر در آیة 4 زخرف، با توجه به ظرف‌های «فِی أُمِّ الْكِتابِ» و «لدینا» روشن‌تر است. احتمالات دیگری نیز ذكر شده كه چندان حایز اهمیت نیست؛ از


1. نیز همین وصف در آیه 58 آل عمران با تعبیر «الذکر الحکیم» و در آیه 4 زخرف به صورت نکره آمده است.

2. بیان دیگری از «إحكام آیات» كه در این آیه شریفه مطرح شده، در مبحث نزول تدریجی قرآن خواهد آمد.

جمله آنكه منظور از حكیم، حاكم بین حق و باطل یا حاكم به حلال و حرام یا حاكم به بهشت و دوزخ (برای مطیع و عاصی) است.(1)

 

فرقان

در آیة اول سورة فرقان، از قرآن مجید با وصف فرقان یاد شده است: تَبارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَكُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً؛ «خجسته باد كسی كه بر بنده خود فرقان (جداسازنده حق از باطل) را فرو فرستاد تا هشدار دهنده‌ای برای جهانیان باشد». ظاهراً منظور از «الفرقان» در آیة 185 بقره و 3 آل عمران نیز قرآن است.

مادّة «فرق» به معنای جدا كردن و تمییز دادن و «فرقان» مصدر یا اسم مصدر است.(2) تعبیر فرق به معنای حسی آن، در آیة 50 سورة بقره در قرآن به كار رفته است: وَإِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناكُمْ وَأَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ؛ «و به یاد آورید آن‌گاه را كه برایتان دریا را شكافتیم؛ پس شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی كه نظاره می‌كردید، غرق كردیم» که منظور، شكافتن رود نیل برای بنی‌اسرائیل است.

كلمه «فرقان» گرچه ممكن است به معنای اسم مفعولی، به لحاظ تفرق و تدرّج آیات (متفرق و جدای از هم نازل شدن)، بر قرآن اطلاق شود، ولی ظاهراً در همه مواردی كه در مورد قرآن (یا تورات) به كار رفته، به معنای اسم فاعل (جداکننده و تمییزدهنده) و به لحاظ تمییز دادن بین حق و باطل است.

 

فصل

این وصف فقط در آیة 13 طارق آمده است: إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَما هُوَ بِالْهَزْلِ؛ «و به راستی كه آن (قرآن) گفتاری فیصله‌دهنده است و شوخی نیست».


1. سه عنوان علیّ، عزیز و حكیم به لحاظ آنكه علاوه بر ستایش‌آمیز بودن، بر استواری و والایی و مصونیت قرآن دلالت دارند، می‌توانند در دسته جداگانه‌ای نیز قرار گیرند.

2. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن والمعجم الوسیط.

چنان‌كه پیش‌تر گفتیم «فصل» مصدر و به معنای جدا كردن دو یا چند چیز از یكدیگر است و در امور مادی، اعتباری و معنوی به كار می‌رود. فصل، هنگامی كه صفت قول و حكم قرار گیرد، در لازم معنای اصلی به مفهوم قاطع و غیر قابل برگشت، استعمال می‌شود؛ بنابراین، مقصود از قول فصل بودن قرآن، این می‌شود كه سخن قاطعِ جدا كننده حق از باطل است و جای ابهام و تردید باقی نمی‌گذارد؛ از این رو در ادامه می‌فرماید: وَما هُوَ بِالْهَزْلِ؛ «قرآن شوخی و پوچ نیست و سخنی جدی است».

 

قیّم و غیر ذی عوج

هر یك از این دو وصف فقط در یك آیه، در وصف قرآن آمده است: وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً؛ كهف:1؛ «و برای آن (قرآن) كژی قرار نداد؛ مستقیم و بی‌انحراف»؛ قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَج؛ زمر:28؛ «قرآنی عربی بدون كژی و انحراف».

قیّم از ماده قیام به معنای راست ایستادن است و هرگاه با حرف جر متعدی شود، معنای برپا كردن، مراقبت و حفظ نمودن را دارد. قیّمِ طفل، كسی است كه كارهای او را انجام می‌دهد و منافعش را حفظ می‌كند. گاهی قیّم از قیمت گرفته می‌شود و به معنای ارزشمند است.(1) قیّم در آیة اول كهف، ظاهراً به معنای مستقیم و بدون انحراف و اعوجاج، و تقریباً معادل با «غَیْرَ ذِی عِوَج» است و جمله «وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» آن را تأیید و تفسیر می‌كند. «قیّم» در آیة 3 سورة بینه (فِیها كُتُبٌ قَیِّمَةٌ) به معنای ارزشمند، بر قرآن اطلاق شده است.

 

حق و حق‌الیقین

كلمه «حق» در سی و شش مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ بقره:26؛ «اما كسانی كه ایمان آوردند، می‌دانند كه به راستی آن (مثل)، حق و از سوی خداوندگارشان است». و در هفت مورد دیگر ظاهراً یا احتمالاً


1. ر.ك: ‌محمد بن منظور، لسان العرب و المعجم الوسیط.

منظور از «الحق» قرآن است.(1) در آیة 51 سورة حاقّه كلمه «حق الیقین» بر قرآن اطلاق شده است. احتمالا منظور از این كلمه در آیة 95 سورة واقعه نیز قرآن است.

«حق»، مصدر و به معنای ثبوت است و در معنای وصفی «ثابت» نیز به كار می‌رود.(2) هر چیز در ظرف ثبوتش، حق است و بر این اساس، همه موجودات حتی موجودات اعتباری هم به لحاظ ثباتی كه دارند حق نامیده می‌شوند؛ ولی گاهی حق به معنای ثابتِ دائم و مطلق به كار می‌رود و در مقابل آن، چیزهای فناپذیر، باطل شمرده می‌شوند(3) و گاهی به معنای ثابتِ بالذات استعمال می‌شود كه منحصر به خدای متعال است.

حق به معنای كلام یا اعتقاد یا ادعای مطابق با واقع و تقریباً مرادف با صدق نیز به كار می‌رود. گفته شده كه اگر نظر به مطابقت حکم (كلام یا اعتقاد) با واقع باشد، لغت «صدق» به كار می‌رود و اگر نظر به مطابقت واقع با حکم (كلام یا اعتقاد) باشد لفظ «حق» استعمال می‌شود.(4) واژه حق در مورد اَعمال، به لحاظ آنكه دارای مصالح واقعی هستند و در مورد امور اعتباری، با توجه به ثبوت آنها در ظرف اعتبار نیز استعمال می‌شود.

كاربرد حق در مورد قرآن یا به لحاظ حقایقی است كه از آنها حكایت می‌كند؛ یا به لحاظ درست بودن ادعای از سوی خدا بودن آن است.

 

صدق

مصداق «الصدق» در آیة 32 سورة زمر: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَی اللّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ؛ «چه كسی ستمكارتر از آن است كه دروغ بر خدا بسته و چون (سخن) راست (قرآن) برایش آمد، آن را تكذیب می‌كند»، قرآن است؛ چنان‌كه ظاهراً مقصود از «الصدق» در آیة 33 همین سوره نیز قرآن است.


1. مائده:48 و 83؛ انعام:57؛ اسراء:81؛ سبأ:49؛ فصلت:53 و زخرف:78.

2. ر.ك: محمد بن منظور، همان؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط و المعجم الوسیط.

3. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.

4. ر.ك:‌ نورالدین جزایری، فروق اللغات فی التمییز بین مفاد الكلمات، باب الحاء، الفرق بین الحق و الصدق، ص 106.‌

بلاغ و بالغه

در آیة 52 سورة ابراهیم بر قرآن «بلاغ» اطلاق شده است: هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ؛ «این (معارف قرآنی) بیان رسایی برای مردم است». و احتمالاً منظور از «بلاغ» در آیة 35 احقاف نیز قرآن است.

در آیة 5 سوره قمر می‌فرماید: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ؛ «حكمتی رسا، پس بیم‌ها و هشدارها سودی نمی‌بخشد». كلمه «بلاغ» به معنای «ابلاغ» و نیز «كفایت» به كار می‌رود(1) و در این مورد، هر دو معنا، محتمل است و شاید معنای دوم مناسب‌تر باشد. «بالغه» كه صفت حكمت قرار گرفته، یا به لحاظ بیان رسای قرآن است كه معارف خود را به گویاترین بیان ادا می‌كند و یا به لحاظ محتوای آن است كه در نهایتِ صواب و درستی است. معنای دوم با سیاق آیه سازگارتر است.


1. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ماده بلغ.

خلاصه

در این درس سه دسته دیگر از دسته‌های ده‌گانه عناوین و اوصاف قرآن به شرح زیر مطرح شد:

دسته چهارم: عناوینی است كه بیانگر اهمیت و فراوانی فواید و بركات قرآن بوده و آن را به دلیل برخورداری از این بركات می‌ستایند؛ مانند: عظیم، ثقیل، كریم، مجید، مبارك، احسن‌الحدیث، عزیز و علی.

پنجمین دسته، اوصافی است که بیانگر رابطه قرآن با سایر كتاب‌های آسمانی می‌باشند؛ مانند: تصدیق و مصدق، و مهیمن.

ششمین دسته عناوینی است كه بیانگر صحت محتوا و اتقان مضامین و روشنی مفاهیم قرآن می‌باشند؛ مانند: علم، برهان، بینه و بینات، حكمت، حكم، حكیم، فرقان، فصل، قیّم و غیر ذی عوج، حق و حق‌الیقین، صدق، و بلاغ و بالغه.

چهار دسته دیگر از عناوین باقی‌مانده در درس بعد خواهد آمد.

 

پرسش‌ها

1. قرآن كریم با دیگر كتاب‌های آسمانی چه رابطه‌ای دارد و كدام عنوان‌ها بیانگر آن است؟

2. راز اطلاق واژة «حكیم» بر قرآن چیست؟

3. درباره مفهوم واژه‌های حق و صدق توضیح دهید و موارد كاربرد این دو را در قرآن با هم مقایسه كنید.

 

برای مطالعه بیشتر

برای آگاهی بیشتر در مورد اوصاف و عناوین قرآن، ر.ك:

1. كتب تفسیر، ذیل واژه‌های ذكر شده در آیات مربوط.

2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 21 ـ 52.

3. سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، ج 1، نوع 17، ص 178 ـ 181 و 185.

4. زركشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت: دار الفكر، نوع 15، ج 1، ص 343 ـ 358.

5. رامیار، محمود، چاپ دوم، تاریخ قرآن، تهران: امیركبیر، 1362، ص 9ـ32.

6. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 17 ـ 21.

7. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ذیل مواد واژه‌های مربوط.

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات «القرآن»، تهران: بنگاه ترجمه و نشر، 1360، ذیل مواد واژه‌های مربوط.

 

 

 

 

درس سوم:

 

 

اوصاف و عناوین قرآن (3)

 

 

عناوین بیانگر غفلت‌زدا و زمینه‌ساز بودن قرآن نسبت به پذیرش حق

عناوین بیانگر برانگیزنده بودن قرآن

عنوان بیانگر شفا بودن قرآن برای امراض باطنی

عناوین بیانگر روشن‌گری قرآن نسبت به همه مراحل كمال یا ابعاد انسان

فهرست عناوین و اوصاف مستقل و تبعی

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

 

1. از عناوین بیانگر غفلت‌زدا بودن قرآن، «ذكر»، «ذكری» و «تذكرة» را توضیح دهد؛

2. مقصود از اطلاق «بشیر»، «نذیر» و «عذر» بر قرآن را بیان كند؛

3. وجه اطلاق «شفاء» بر قرآن را بداند؛

4. هر یك از عناوین بیانگر ویژگی روشنگری و هدایتگری قرآن نسبت به تمام مراحل كمال وجودی انسان را تشریح كند؛

5. اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس مستقل و تبعی بودن دسته‌بندی كند.

... ثم انزل علیه الكتاب نوراً لا تطفأ مصابیحه وفرقاناً لا یخمد برهانه وتبیاناً لا تهدم اركانه وشفاءً لا تخشی استقامه وعزاً لا تهزم انصاره وحقّاً لا تخذل اعوانه وهدی لمن أنتم به وعذراً لم انتحله وبرهاناً لمن تكلم به وآیة لمن توسم وعلماً لمن وعی؛ پس قرآن را بر او فرو فرستاد (قرآن) نوری است كه خاموشی ندارد، جدا كننده حق و باطل است كه درخشش برهانش خاموشی نگیرد، روشنگری است كه ستون‌های آن خراب نشود، شفابخشی است كه از او خوف بیماری نرود، قدرتی است كه یاورانش شكست نمی‌پذیرند و حقی است كه حامیانش مغلوب (و خوار) نگردند.

(نهج البلاغه، خطبه 198)

 

‌‌

7. عناوین بیانگر غفلت‌زدا و زمینه‌ساز بودن قرآن نسبت به پذیرش حق

بعضی از عناوین دلالت بر این دارند كه قرآن دل را بیدار و از غفلت خارج و برای پذیرش حق آماده می‌سازد:

 

ذكر

كلمه «الذكر» در هشت مورد بر قرآن اطلاق شده است.(1) در آیة 58 آل عمران نیز


1. حجر:6 و 9؛ نحل:44؛ یس:11؛ ص:8؛ فصلت:41؛ قمر:25 و قلم:51.

همراه با وصف حكیم در مورد قرآن به كار رفته است: ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَیْكَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِیمِ؛ «آن (حقایق) كه بر تو تلاوت می‌كنیم، از آیات (الهی) و یادآوری با حكمت است».(1) كلمة «ذكر» (بدون الف و لام) نیز در سه مورد بر قرآن اطلاق شده است.(2) در آیة 50 انبیاء با وصف مبارك: وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ...؛ «و این (قرآن) یادآور مباركی است كه فرو فرستادیم»، و در موارد دیگری با تعبیر «ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»،(3) «لَذِكْرٌ لَّكَ»،(4) «ذِكْرُ مَن مَّعِیَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِی»،(5) «ذِكْرِی»(6) و «ذْكُرْكُمْ»(7) آمده و مراد از آن در تمام این موارد قرآن است.(8) در اول سوره ص نیز می‌فرماید: ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ؛ «سوگند به قرآن یادآور».

 

ذكری

در آیات ذیل، واژه ذكری بر قرآن اطلاق شده است: إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَی لِلْعَالَمِینَ؛ انعام:90؛ «آن (قرآن) جز یادآوری برای جهانیان (چیز دیگری) نیست»؛ وَذِكْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛ اعراف:2؛ «و یادآوری برای مؤمنان است»؛ وَجَاءكَ فِی هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛ هود:120؛ «و تو را در این (قرآن یا داستان‌ها سخنِ) حق و پند و یادآوری برای مؤمنان آمد»؛ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ عنكبوت:51؛ «به راستی در آن (قرآن) برای مردمی كه ایمان می‌آورند رحمت و یادآوری است».


1. در سه مورد احتمالاً مراد از «الذكر» قرآن است: فرقان:18 و 29 و زخرف:5.

2. یس:69؛ طه:99؛ طلاق:10. در آیه 49 ص، 3 صافات و 5 مرسلات نیز احتمالاً منظور از « ذكر» قرآن است.

3. یوسف:104؛ ص:87؛ تكویر:27 و قلم:52.

4. زخرف:44.

5. انبیاء:24.

6. ص:8.

7. انبیاء:10.

8. احتمالاً مصداق «ذكری» در آیات 101 كهف، 124 طه و 110 مؤمنون و «ذكر ربهم» در آیه 42 انبیا و «ذكر الرحمن» در 36 زخرف و «ذكرنا» در 28 كهف و 29 نجم و «ذكرهم» مكرر در آیه 71 مؤمنون، قرآن است.

تذكرة

در برخی آیات قرآن وصف «تَذْكِرَةً» برای قرآن آمده است؛ مانند: وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ؛ حاقه:48؛ «و راستی كه قرآن پند و یادآوری برای پرهیزكاران است».(1)

«ذكر» به معنای یاد كردن و به یاد داشتن است و به معنای به زبان آوردنِ نام یا سخن گفتن درباره كسی نیز به كار می‌رود (چون لازم غالبی یاد كردن كسی، به زبان آوردن نام اوست) و به معنای صیت و آوازه، ثناء، و شرف نیز استعمال می‌شود.(2) واژه ذكر بر چیزی كه موجب یادآوری، عبرت و پند گرفتن شود نیز اطلاق می‌گردد. ذكری و تذكرة نیز از همین ماده و به معنای یادبود و یادآوری است.

اطلاق ذكر بر قرآن یا به این مناسبت است كه مردم را به یاد خدا (یا همه آنچه را كه باید به یاد داشته باشند) می‌اندازد؛ یا به جهت یادآوری و نقل داستان پیشینیان یا مواعظ و اندرزهای آنان است. اگر تقابل آن را با غفلت در نظر بگیریم و به آیاتی كه منشأ سقوط و شقاوت انسان را غفلت می‌دانند توجه كنیم، همانند آیه: أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ اعراف:179؛ «آنان چون چارپایان‌اند؛ بلكه از چارپایان گمراه‌ترند. آنان (در واقع) همان بی‌خبران‌اند»، اهمیت این وصف قرآن به خوبی ظاهر می‌شود. توضیح آنكه انسان در آغاز زندگی، مانند حیوانات تابع غرایز و امیال نفسانی است و تمام همت او صرف ارضای آنها می‌شود و افراد، معمولاً توجهی به راز آفرینش خود و هدف نهایی زندگی ندارند و درك‌های فطری و حضوری ایشان نیز مبهم و ناآگاهانه است. تعبیری كه از این حالت حكایت می‌كند، همان «غفلت» است، و نخستین هدف پیامبران و كتاب‌های آسمانی این است كه بشر را از این حالت خارج سازند و به فكر و اندیشه وادارند و به آگاهی، هشیاری و بیداری برسانند: «لیستأدوهم میثاق فطرته و یذكّروهم منسیّ نعمته».(3) به عبارت دیگر، او را از مرز حیوانیت گذرانده،


1. و در موارد دیگری نیز آمده است: طه:3؛ مزمل:19؛ دهر:29؛ مدثر:54؛ عبس:11 و مدثر:49.

2. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛‌ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین و محمد بن منظور، لسان العرب.

3. (خداوند پیامبران خود را برانگیخت) تا عهد و پیمان الهی را كه فطری آنان بود، از آنان طلب و نعمت فراموش شده را یادآوریشان كنند (نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، خطبه اول، ص 33).

وارد قلمرو انسانیت كنند؛ بر این اساس می‌توان گفت كه قرآن كریم هم به همین مناسبت، ذكر نامیده شده است: وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ؛ قمر:17؛ «و ما به تحقیق قرآن را برای پند گرفتن آسان ساختیم. پس آیا پندپذیری هست؟»

 

موعظه

در آیات 138 آل عمران و 34 نور آمده است: وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ؛ «و پندی برای پرهیزكاران است». نیز در آیه 57 یونس می‌فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ؛ «ای مردم به تحقیق شما را از سوی خداوندگارتان پندی آمد».(1)

«موعظه» اسم مصدر از وعظ و به معنای پند و اندرز است(2) و بر حادثه‌ای كه موجب عبرت گردد نیز اطلاق می‌شود؛(3) مانند آیه 66 سوره بقره: فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ؛ «پس (مسخ) آن (گروه از یهودیان) را عبرتی برای معاصران و آیندگان آنان و پندی برای پرهیزكاران قرار دادیم». موعظه در حقیقت عبارت است از چیزی كه موجب رقّت و نرمی دل می‌شود؛ آن را به سوی خدا و پذیرفتن حق مایل ساخته، از سركشی، طغیان، تمرد و عصیان بازمی‌دارد؛ بنابراین نه‌تنها برای فهماندن مطلب، بلكه برای تأثر قلب و رام شدن آن انجام می‌گیرد؛ به عبارت دیگر سر و كار آن با دل است نه با عقل.

‌‌

8. عناوین بیانگر برانگیزنده بودن قرآن

گروه دیگری از اوصاف و عناوین قرآن دلالت بر جنبه برانگیزانندگی آن دارد. این عناوین بیانگر این نكته است كه قرآن كریم مخاطب خود را به حركت و فعالیت در جهت كمال وامی‌دارد:


1. نیز در آیه 120 هود همین وصف آمده است.

2. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح.

3. ر.ك: المعجم الوسیط.

بشیر، بشری، نذیر، عذر و نُذر

در آیة 4 فصلت آمده است: بَشِیرًا وَنَذِیرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ؛ «(قرآن كتابی است) بشارت و بیم دهنده؛ پس بسیاری از آنان روی گرداندند و در نتیجه حرف‌شنوی ندارند».(1) در برخی آیات، قرآن كریم با عنوان «بشری» وصف شده است.(2) همچنین در آیه 6 مرسلات آمده است: فَالْمُلْقِیَاتِ ذِكْرًا عُذْرًا أَوْ نُذْرًا؛ «پس سوگند به فرشتگان القا كننده آیات پندآموز قرآن، به منظور آنكه پوزش یا بیمی باشد».

«بشری» مانند بشارت و به معنای مژده و خبر شادیبخش است و آورنده آن را بشیر می‌گویند.(3) «انذار» خبر دادن از چیز ترسآوری است كه بتوان از آن، تحفظ و خودنگهداری كرد. «نذیر» به معنای انذار و نیز به معنای منذر (بیم دهنده) استعمال می‌شود و گاهی بر آنچه باید از آن بیم داشت (متعلق انذار) نیز اطلاق می‌گردد.(4) نُذر بر وزن قفل نیز مصدر و به معنای انذار است.(5)

اطلاق بشیر و نذیر بر قرآن بدین لحاظ است كه خبرهای شادكننده برای اهل ایمان و اطاعت، و خبرهای ترسآور برای اهل كفر و عصیان را در بردارد. این اوصاف، از این نظر اهمیت دارد كه انگیزه فعالیت‌های انسان، ترس و امید است و فقط شناختن حق و باطل برای انگیزش او كافی نیست؛ البته منشأ ترس، گاهی آلام و رنج‌های زودگذر مادی، گاهی عذاب و شكنجه ابدی و گاهی محرومیت از وصال محبوب سرمدی است؛ چنان‌كه منشأ امید، گاهی لذت‌ها و منافع دنیایی، گاهی نعمت‌های جاودانی و گاهی قرب و رضوان الهی است.(6) مردمی كه هنوز به آخرت و جهان ابدی ایمان نیاورده‌اند، ترسشان از


1. احتمالاً منظور از نذیر در آیات 1 فرقان، 56 نجم و 36 مدثر نیز قرآن است.

2. مانند: بقره:97؛ نحل:89 و 102؛ نمل:2 و احقاف:12.

3. ر.ك: محمد بن منظور، لسان العرب؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن و المعجم الوسیط.

4. ر.ك:‌ محمد بن منظور، همان، المعجم الوسیط و راغب اصفهانی، همان.

5. ر.ك:‌ محمد بن منظور، همان؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه 6 مرسلات.

6. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: «اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْتُّجَّارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِیْدِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْرَاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَار؛ همانا گروهی خدای را به خاطر میل (به پاداش) پرستیدند كه این عبادت تاجران است و گروهی خدای را به خاطر ترس (از عذاب) پرستیدند كه این عبادت بردگان است و گروهی خدای را به خاطر سپاس‌گزاری از او پرستیدند كه این عبادت آزادگان است» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج41، ص14). امام صادق(علیه السلام) در روایتی عبادت كنندگان را سه دسته كرده و در وصف دسته سوم فرمودند: « وَصِنْفٌ مِنْهُمْ یَعْبُدُونَهُ حُبَّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْكِرَامِ؛ و دسته‌ای از آنان به خاطر (عشق و) محبت به خدا او را می‌پرستند كه این عبادت كریمان است» (محمدباقر مجلسی، همان، ج8، ص200).

محرومیت مادی و امیدشان به منافع دنیایی است و ضعفا و متوسطان از مؤمنان، ترسشان از عذاب دوزخ و امیدشان به خشنودی و نزدیكی او است.

قرآن شریف دارای همه گونه انذار و تبشیر متناسب با حال و فكر هر دسته از مردم است؛ از این رو در این باب، جامع‌ترین برنامه تربیتی را برای طبقات مختلف مردم كه دارای استعداد، بینش و همت‌های متفاوت هستند، در بر دارد و هر كسی را با بیانی كه درخور فهم و استعدادش باشد، به سوی كمال و سعادت سوق می‌دهد.

«عذر» مصدر و به معنای عذر آوردن و معذور داشتن آمده است.(1) مقصود از اطلاق عذر بر قرآن، آن است كه خداوند با فرو فرستادن قرآن اتمام حجت می‌كند و یا اینكه قرآن را برای بندگان با ایمان خویش، عذری قرار داده كه با عمل به آن، در پیشگاه خداوند معذور خواهند بود. اتمام حجت، یكی از اهداف قرآن و به طور كلی یكی از اهداف ارسال رسل و انزال كتب آسمانی است كه در بحث اهداف قرآن به آن خواهیم پرداخت.(2) عذر بودن عمل به دستورهای الهی نیز بدان جهت است كه هیچ كس نمی‌تواند ـ چنان‌كه باید ـ حق خداوندی را ادا كند.(3)

 

9. عنوان بیانگر شفا بودن قرآن برای امراض باطنی

شفاء

یكی از عناوین قرآن «شفاء» است كه بر رفع موانع و علاج امراض باطنی انسان دلالت


1. برخی نیز عذر و نذر را جمع عذیر و نذیر دانسته‌اند (ر.ک: سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد).

2. ر.ک: جلد دوم قرآن‌شناسی، مبحث اهداف قرآن.

3. در یك روایت نبوی هم آمده است: «ما عبدناك حق عبادتك وما عرفناك حق معرفتك؛ بار خدایا چنان‌كه شایسته پرستش تو است، تو را عبادت نكردیم و چنان‌كه شایسته معرفت تو است، تو را نشناختیم» (محمدباقر مجلسی، همان، ج17، ص23).

دارد. این كلمه در سه مورد به صورت نكره بر قرآن كریم اطلاق شده است: آیه 57 یونس: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛ «ای مردم به تحقیق از سوی خداوندگارتان پند و بهبودی‌بخشِ بیماری‌های درون برایتان آمد». و آیه 82 اسراء: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ؛ «و از قرآن آنچه كه بهبودی‌بخش و رحمت برای مؤمنان است فرو فرستادیم». و آیه 44 فصلت: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاء؛ «(ای پیامبر) بگو آن (قرآن) برای كسانی كه ایمان آوردند، رهنمود و بهبودی‌بخش است».

«شِفاء» مصدر و به معنای بهبود بخشیدن از بیماری و درمان كردن آن است و به عنوان اسم مصدر، به معنای بهبودی و درمان نیز استعمال و بر دارو و چیزی كه موجب بهبودی می‌شود نیز اطلاق می‌گردد.(1)

اطلاق «شفاء» بر قرآن كریم، از نوع سوم و به لحاظ درمان كردن بیماریهای معنوی انسان است؛ چنان‌كه در آیة 57 یونس به آن تصریح شده است. اختصاص این واژه به مؤمنان در دو آیه دیگر به لحاظ تأثیر فعلی آن است؛ مانند اختصاص دادن هدایت قرآن به «متقین» و «محسنین» كه در بعضی از آیات آمده است.(2)

 

10. عناوین بیانگر روشنگری قرآن نسبت به همه مراحل كمال یا ابعاد انسان

و سرانجام دسته‌ای از عناوین مربوط به ویژگی روشنگری و هدایتگری قرآن نسبت به تمام مراحل كمال وجودی انسان است. یعنی هم فكر و عقل را در مرحله شناخت هدایت كرده، بینش درست و یقینی به انسان می‌بخشد و هم به دل روشنی و آگاهی داده، آن را برای گرایش و پذیرش حق مهیا می‌سازد، و هم روح را گام به گام در سیر


1. ر.ك: خلیل بن احمد فراهیدی، كتاب العین؛ محمد بن منظور، لسان العرب و المعجم الوسیط.

2. روشن است كه شفا بودن قرآن برای امراض معنوی انسان، به معنای نادرستی شفا‌جویی از آیات قرآن برای امراض بدنی نیست؛ چنان‌كه صحت استشفا برای امراض بدنی، آن گونه كه از روایات مبارك استفاده می‌شود، دلیل تعمیم معنای ظاهر این آیات (به حسب استعمال متعارف) به استشفا برای امراض بدنی نیست؛ زیرا ممكن است استفاده مورد نظر در آن روایات از قبیل استناد به بطن آیه یا نوع دیگری باشد.

صعودی، همراهی و راهنمایی می‌كند تا درجات عالی كمال را یكی پس از دیگری بپیماید و به هدف نهایی برسد:

 

نور

در بعضی از آیات قرآن كلمه نور به كار رفته كه مقصود از آن قرآن است؛ مانند: وَأَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ نُورًا مُّبِینًا؛ نساء:174؛ «و به سوی شما نوری روشنگر فرو فرستادیم».(1)

اطلاق نور بر قرآن ظاهراً به این لحاظ است كه راه سعادت انسان را روشن و او را از حقایق هستی آگاه می‌سازد؛ همچنین ممكن است به لحاظ حقیقت متعالی آن باشد كه از سرچشمه بی‌نهایت نور، یعنی خدای متعال صادر شده است و در صورتی كه منظور از نور در آیه نور «مَثَلُ نُورِهِ...» قرآن باشد، وجه اخیر مناسب‌تر است.

 

بصائر

در آیات ذیل، كلمه بصائر به كار رفته است: قَدْ جَاءكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ؛ انعام:104؛ «به تحقیق شما را بصیرت‌هایی از سوی خداوندگارتان آمد»؛ هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ؛ اعراف:203؛ «این (معارف قرآنی) بصیرت‌هایی از سوی خداوندگارتان است»؛ هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ؛ جاثیه:20؛ «این (معارف قرآنی) بصیرت‌هایی برای مردم است».

«بصائر» جمع بصیرت به معنای بینش است و بر چیزهایی مانند دلیل و پند كه موجب بینش عقل و دل می‌شود نیز اطلاق می‌گردد.(2) آیات قرآن به انسان امكان می‌دهد كه راه راست را ببیند و آن را از چاه بازشناسد. چشم دل را بینا می‌سازد تا حقایق را با نور باطنی ببیند؛ ولی اگر كسی عناد ورزید و چشم خود را بست و نخواست از آن استفاده كند، نتیجه معكوس می‌گیرد؛ چنان‌كه ذیل آیه 104 سوره انعام می‌فرماید: فَمَنْ


1. سایر موارد از این قبیل است: مائده:15؛ اعراف:157؛ شوری:52 و تغابن:8. همچنین احتمالاً منظور از نور در آیات زیر، قرآن است: توبه:32؛ صف:8 و نور:35.

2. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن منظور، لسان العرب.

أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا؛ «پس هر كس چشم دل را (با قرآن) بینا سازد، به سود او، و هر كس خود را كور باطن كند، به زیان او است». مناسبت ابصار با بصائر روشن است و نیازی به توضیح ندارد. در آیة 44 فصلت نیز آمده است: وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی؛ «و كسانی كه ایمان نمی‌آورند، در گوش‌هاشان سنگینی و قرآن بر آنان (سبب) كور باطنی است».

 

هدی

در آیات متعددی قرآن به «هدی» وصف شده است؛ مانند: ذَلِكَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاء؛ انعام:88؛ «آن (قرآن) رهنمود خداوند است كه هر كس را می‌خواهد با آن راهنمایی می‌كند».(1) در آیات زیادی بعد از توصیف قرآن به «هدی» طوایف خاصی را ذكر می‌كند كه مشمول هدایت قرآن بوده و به وسیله آن رهنمون می‌شوند كه در بحث شرایط بهره‌مندی از قرآن(2) خواهد آمد. در مواردی نیز محتمل است كه منظور از «الهدی» قرآن باشد.(3)

این وصف قرآن دلالت دارد بر اینكه انسان به طرف هدف و مقصدی در حركت است و برای شناختن راهی كه او را به هدف برساند، به راهنما نیاز دارد. این وظیفه را قرآن به عهده گرفته است؛ اما اینكه هدف نهایی چیست و راه صحیح آن كدام است و قرآن چگونه بشر را راهنمایی می‌كند، در بحث اهداف فعل خدا(4) و اهداف قرآن(5) بررسی خواهد شد.

 

رحمت

در برخی آیات «رحمت» بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: هُدًی وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛


1. و زمر:23.

2. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ج 2، مبحث شرایط بهره‌مندی از قرآن.

3. نساء:115؛ اعراف:193 و 198؛ توبه:33؛ اسراء:94؛ قصص:57؛ سبأ:32؛ محمد:25 و 32؛ فتح:28؛ نجم:23 و صف:9.

4. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، خداشناسی ( از مجموعه معارف قرآن)، مبحث افعال الهی.

5. ر.ک: جلد دوم قرآن‌شناسی، مبحث اهداف قرآن.

اعراف:52؛ رهنمود و رحمتی است برای مردمی كه ایمان می‌آورند.(1) در آیه 51 عنكبوت و 6 دخان نیز تعبیر «رحمة» در مورد نزول قرآن به كار رفته كه ظاهراً صفت قرآن است.

اطلاق «رحمة» بر قرآن بدان جهت است كه از یك سو قرآن با هدایت انسان‌ها و دادن بینش‌های ضروری به آنها برای رسیدن به سعادت واقعی، رحمتی عام را برای همه اصناف انسان‌ها فراهم می‌سازد و از سوی دیگر برای اصناف ویژه انسان‌ها كه به این بینش‌ها و راهنمایی‌ها تن می‌دهند، رحمت خاص الهی را به ارمغان می‌آورد؛ بنابراین، اختصاص دادن رحمت قرآن به مؤمنان، محسنان، مسلمانان و یقین‌داران كه در آیات آمده، بدان لحاظ است كه گروه‌های یاد شده از مواهب آن بهره‌مند می‌شوند و با عمل به آن، در طول سیر تكاملی خود به سوی سعادت، فلاح و قرب به خدا، مشمول رحمت خاصّة الهی می‌شوند.(2)

گفتیم كه عناوین یاد شده را می‌توان از دیدگاه‌های مختلفی دسته‌بندی كرد. دسته‌بندی ارائه شده در این فصل، یك دسته‌بندی محتوایی بود که برحسب آن، عناوین و اوصاف قرآن به ده دسته تقسیم‌بندی شد و درباره هر یك از این ده دسته نكات


1. سایر موارد عبارت‌اند از: یوسف:111؛ نحل:64؛ انعام:157؛ اعراف:203؛ یونس:57؛ اسراء:82؛ نمل:77؛ نحل:89؛ لقمان:3 و جاثیه:20.

2. تعبیرات دیگری در قرآن شریف وجود دارد كه بر این كتاب عزیز قابل انطباق است؛ ولی چون با صراحت بر آن اطلاق نشده، از ذكر آنها در شمار عناوین قرآن خودداری می‌كنیم. این موارد عبارت‌اند از: 1. «خیر» در آیه: مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْكُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ؛ «كسانی از اهل كتاب كه كافر شدند و نیز مشركان، خوش ندارند از سوی خداوندگارتان خیری بر شما فرود آید». نیز در آیه 30 نحل آمده است: وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَیْرًا؛ «و (هنگامی كه) به كسانی كه پرهیزكاری كردند گفته شود: خداوندگارتان چه فرو فرستاده است؟ می‌گویند خیر و نیكی». 2. «روح» در آیه 52 شوری: وَكَذَلِكَ أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا؛ «و بدین‌سان از فرمان خویش روحی را به تو وحی كردیم». 3. «حبل الله» در آیه 103 آل‌عمران: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ؛ «و همگان به ریسمان الهی چنگ زنید و پراكنده نشوید». 4. «امراللّه» در آیه 5 طلاق: ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَیْكُمْ؛ «آن فرمان خداست كه به سوی شما فرو فرستاده است». عناوین دیگری نیز وجود دارد كه بر بخشی از قرآن اطلاق شده است؛ مانند «ام الكتاب» در آیه 7 آل عمران: مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ؛ «بخشی از قرآن آیات محكم است. آنها مرجع كتاب (آیات دیگر قرآن) هستند».

مختلفی از قبیل معنا یا معانی لغوی، راز اطلاق هر یك از عناوین و اوصاف یاد شده بر قرآن و وحدت یا تعدد معانی آنها در قرآن توضیحاتی ارائه شد. در پایان این درس، اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس مستقل یا تبعی بودن نیز دسته‌بندی نموده ودر دو جدول جداگانه ارائه می‌نماییم.

همان ‌گونه كه در درس اول گفتیم منظور از عناوین استقلالی یا مستقل، واژه‌هایی هستند كه به خودی خود و بدون آنكه صفت واژه دیگری قرار گیرند، بر قرآن اطلاق شده‌اند. جدول ذیل، این عناوین، تعداد موارد اطلاق شده آنها بر قرآن، همچنین آیات و سوره‌هایی را كه این عناوین در آنها بهكار رفته، نشان می‌دهد:

 

جدول 1ـ1 فهرست عناوین و اوصاف مستقل

 

آدرس (سوره: آیه)

تعداد مورد

عنوان

ردیف

بقره:2، 176، 231؛ آل عمران:7 (دو بار)؛ نساء:105، 113، 127، 136 (دو بار)، 140؛ مائده:48؛ انعام:114؛ اعراف:196؛ یونس:1، 37؛ یوسف:1؛ رعد:1؛ حجر:1؛ نحل:64، 89؛ کهف:1؛ مریم:16، 41، 51، 54، 56؛ شعراء:2؛ قصص:2، 86؛‌ عنکبوت:45، 47، 51؛ لقمان:2؛ سجده:2؛ فاطر:31، 32؛ زمر:1، 2، 41؛ مؤمن:2؛ شوری:17، 52؛ زخرف:2؛ دخان:2؛ جاثیه:2 و احقاف: 2.

47

کتب و کتاب

1 و 2

عبس:13 و بینه:2.

2

صحف

3

طور:34؛ کهف:6؛ واقعه:81 و قلم:44.

4

حدیث و احسن‌الحدیث

4 و 5

مؤمنون:68؛ قصص:51؛ زمر:18؛ مزمل:5؛ طارق:13 و حاقه:40.

6

قول

6

بقره:75؛ توبه:6؛ فتح:15 و کهف:27.

3و1

کلام الله و کلمات الله

7 و 8

 

آدرس (سوره: آیه)

تعداد مورد

عنوان

ردیف

بقره:185؛ نساء:82؛ مائده:101؛ انعام:19؛ اعراف:204؛ توبه:111؛ یونس:37؛ یوسف:3؛ حجر:87، 91؛ نحل:98؛ اسراء:9، 41، 45، 46، 60، 82، 88، 89؛ کهف:54؛ طه:2، 114؛ فرقان:30، 32؛ نمل:1، 6، 76، 92؛ قصص:85؛ روم:58؛ سبأ:31؛ زخرف:31؛ احقاف:29؛ محمد:24؛ ق:1، 45؛ قمر:17، 22، 32، 40؛ رحمن:2؛ حشر:21؛ مزمل:4، 20؛ دهر:23 و انشقاق:21‌.

50

القرآن

9

شعراء:192؛ فصلت:2، 42؛ واقعه:80؛ حاقه:43؛ اسراء:106؛ دهر:23؛ انعام:114.

5 و3

تنزیل و منزّل

10و11

سجده:2؛ زمر:1؛ غافر:2؛ جاثیه:2 و احقاف:2.

5

تنزیل الکتاب

آل عمران:58، 118؛ بقره:219، 266؛ مائده:75؛ انعام:46، 55، 65، 97، 105، 126؛ اعراف:32، 58، 174؛ توبه:11؛ یونس:5، 24؛ رعد:2؛ نور:18، 58، 61؛ روم:28 و حدید:17.

24

آیات

12

بقره:252؛ آل‌عمران:101، 108؛ قصص:87؛ احزاب:34 و جاثیه:8، 6.

7

آیات الله

كهف:22، 57؛ مؤمنون:58؛ فرقان:73 و جاثیه:11.

5

آیات + رب

بقره:41؛ مائده:44؛ اعراف:146 و زمر:58.

4

آیاتی

بقره:187، 221، 242؛ آل عمران:103، 164؛ مائده:89؛ انعام:21، 118؛ انفال:2؛ توبه:65؛ یونس:17؛ هود:1؛ نور:59؛ ص:29؛ فصلت:3؛ جاثیه:6 و جمعه:2.

17

آیاته

بقره:151؛ نساء:56؛ انعام:54، 68، 150، 157؛ اعراف:182؛ انفال:31؛ حج:51، 72؛ نمل:81؛ قصص:45؛ عنكبوت:47، 49؛ روم:53؛ لقمان:7؛ سبأ:5، 38؛ فصلت:28، 40؛ شوری:35؛ قلم:15؛ مدثر:16 و مطففین:13.

24

آیاتنا

 

 

آدرس (سوره: آیه)

تعداد مورد

عنوان

ردیف

بقره:99؛ حج:16؛ عنكبوت:49؛ حدید:9 و مجادله:5.

5

آیات بینات

ادامه

12

یونس:15؛ مریم:73؛ حج:72؛ سبأ:43 و احقاف:7.

6

آیاتنا بینات

نور:43 و 46.

2

آیات مبینات

بقره:26، 91، 144، 147، 149؛ آل عمران:60؛ نساء:170؛ مائده:84؛ انعام:5، 66؛ یونس:94، 108؛ هود:17، 120؛ رعد:1، 19؛ كهف:29؛ حج:54؛ مؤمنون:70، 90؛ قصص:48، 53؛ عنكبوت:68؛ سجده:3؛ سبأ:6، 43؛ فاطر:31؛ صافات:37؛ زخرف:29، 30؛ احقاف:7؛ محمد:2، 3؛ ق:5؛ حدید:16 و ممتحنه:1.

36

حق

13

مائده:48، 83؛ انعام:57؛ اسراء:81؛ سبأ:49؛ فصلت:53 و زخرف:78.

7

الحق

حاقه:51 و واقعه:95.

2

حق الیقین

14

زمر:32، 33.

2

صدق

15

بقره:120، 145؛ آل عمران:61 و رعد:37.

4

علم

16

نساء:173.

1

برهان

17

آل عمران:138 و نحل:89.

2

بیان و تبیان

18و19

انعام: 57، 157؛ هود:17؛ طه:133؛ محمد:14 و بینه:1 و 4.

7

بینة

20

بقره:185، 209، 253؛ آل عمران:86 و مؤمن:66.

5

بینات

21

ابراهیم:52؛ احقاف:35 و قمر:5.

3

بلاغ و بالغة

22و23

بقره:129، 152، 231؛ آل عمران:164؛ جمعه:2؛ نساء:113؛ احزاب:34؛ قمر:5 و اسراء:39.

9

حکمت

24

رعد: 37.

1

حکم

25

فرقان:1؛ بقره:185 و آل عمران:3.

3

فرقان

26

 

 

آدرس (سوره: آیه)

تعداد مورد

عنوان

ردیف

انعام:114؛ یونس:37 و یوسف:111.

3

تفصیل و مفصل

27و28

طارق:13 و انعام:97.

2

فصل

نساء:174؛ مائده:15؛ اعراف:157؛ شوری:52؛ تغابن:8؛ توبه:32؛ صف:8 و نور:35.

8

نور

29

انعام:104؛ اعراف:203 و جاثیه:20.

3

بصائر

30

جاثیه:11؛ بقره:185؛ انعام:88، 157؛ زمر:23 و جن:13.

6

هدی

31

نساء:115؛ اعراف:193، 198؛ توبه:33؛ اسراء:94؛ قصص:57؛ سبأ:32؛ محمد:25، 32؛ فتح:28؛ نجم:23 و صف:9.

12

الهدی

حجر:6، 9؛ نحل:44؛ یس:11؛ ص:8؛ فصلت:41؛ قمر:25 و قلم:51.

8

الذکر

32

یس:69؛ طه:99 و طلاق:10.

3

ذکر

انعام:90؛ اعراف:2؛ هود:120 و عنكبوت:51.

4

ذکری

33

طه:3؛ حاقه:48؛ مزمل:19؛ دهر:29؛ مدثر:54 و عبس:11.

6

تذکرة

34

مدثر:49.

1

التذکرة

آل عمران:138؛ نور:34؛ یونس:57؛ هود:120 و بقره:66.

5

موعظة

35

فصلت:4؛ فرقان:1؛ نجم:56؛ مدثر:36؛ بقره:97؛ نحل:89، 102؛ نمل:2؛ احقاف:12 و مرسلات:6.

10

بشیر و بشری و نذیر و عذر و نذر

36ـ39

یونس:57؛ اسراء:82 و فصلت:44.

3

شفاء

40

انعام:157؛ اعراف:52؛ یوسف:111؛ نحل:64؛ اعراف:203؛ یونس:57؛ اسراء:82؛ نمل:77؛ نحل:82؛ لقمان:3؛ جاثیه:20؛ عنكبوت:56 و دخان:6.

13

رحمت

41

نجم:4 و انبیاء:45.

2

وحی

42

 

عناوین تبعی، عناوین و اوصافی هستند كه صفت واژه دیگری قرار گرفته‌اند. تعداد عناوین تبعی هیجده عنوان است كه جدول ذیلْ این عناوین، تعداد موارد اطلاق شده بر قرآن و همچنین آیات و سوره‌هایی را كه این عناوین در آنها بر قرآن اطلاق شده، نشان می‌دهد.

 

جدول 2ـ1 فهرست عناوین و اوصاف تبعی

 

آدرس (سوره: آیه)

تعداد مورد

عنوان

ردیف

زخرف:4.

1

علیّ

1

آل عمران:58؛ لقمان:2؛ زخرف:4 و یونس:1.

4

حکیم

2

حجر:87.

1

عظیم

3

مزمل:5.

1

ثقیل

4

واقعه:77.

1

کریم

5

ق:1 و بروج:21.

2

مجید

6

انعام:92، 155؛ ص:29 و انبیاء:50.

4

مبارک

7

فصلت:41.

1

عزیز

8

كهف:2.

1

قیم

9

زمر:28.

1

غیر ذی عوج

10

یونس:37 و یوسف:111.

2

تصدیق

11

بقره:41، 89، 91، 97؛ انعام:92؛ نساء:47؛ آل عمران:3؛ مائده:48؛ فاطر:31 و احقاف:30.

10

مصدق

12

مائده:48.

1

مهیمن

13

طارق:13.

1

فصل

14

نساء:174؛ مائده:15؛ حجر:1؛ نمل:1 و یس:69.

5

مبین (نکره)

15

یوسف:1؛ شعراء:2؛ قصص:2؛ زخرف:2 و دخان:2.

5

المبین(معرفه)

زمر:23.

1

متشابه

16

زمر:23 و حجر:87.

2

مثانی

17

یوسف:2؛ طه:113؛ زمر:28؛ فصلت:3؛ شوری:7 و زخرف:3.

6

عربی

18

 

در فصل بعد، با نحوة نزول قرآن، واژگان و مفاهیمی که در بردارندة نزول این کتاب پربرکت الهی هستند، آشنا خواهید شد.

 

خلاصه

 

در این درس چهار دستة باقی‌مانده از مجموع عناوین قرآن به شرح زیر مطرح شد:

دسته هفتم عناوینی است كه بیانگر غفلت‌زدایی و زمینه‌ساز بودن قرآن نسبت به پذیرش حق می‌باشد؛ مانند: ذكر، ذكری، تذكرة، موعظة.

دسته هشتم از عناوین بیانگر نیروی برانگیزندة قرآن است؛ مانند بشری، بشیر، نذیر، عذر و نذر.

دسته نهم شامل یك عنوان است كه بیانگر «شفا» بودن قرآن در امراض باطنی می‌باشد.

دسته دهم و آخرین دسته، عناوینی است كه بیانگر روشنگری قرآن نسبت به همه مراحل كمال یا ابعاد انسان است؛ مانند: نور، بصائر، هدی و رحمت.

در پایان این فصل مجموع عناوین قرآن را در دسته‌بندی دیگری بر اساس مستقل یا تبعی بودن آنها در قالب دو جدول ارائه كردیم.

 

پرسش‌ها

1. اهمیت وصف قرآن كریم به «ذكر» را توضیح دهید.

2. كدام عنوان‌ها بیانگر نیروی برانگیزنده قرآن‌اند؟

3. مقصود از شفا بودن قرآن چیست؟

4. اطلاق عنوان «نور» بر قرآن را با توجه به آیاتی كه این واژه در آنها آمده، تشریح كنید.

5. وجه اطلاق بصائر، هدی و رحمت بر قرآن را توضیح دهید.

6. مقصود از عناوین مستقل و تبعی قرآن چیست؟ با ذکر چند نمونه توضیح دهید.

 

برای مطالعه بیشتر

برای آگاهی بیشتر در مورد اوصاف و عناوین قرآن، ر.ك:

1. كتب تفسیر و مفردات ذیل عناوین و اوصاف ذكر شده در این درس.

2. مركز الثقافة و المعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 21 ـ 52.

3. سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 17، ج 1، ص 178 ـ 181 و 185.

4. زركشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن؛ بیروت: دار الفكر، 1408 ق، نوع 15، ج 1، ص 343 ـ 358.

5. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 9ـ32.

6. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 17 ـ 21.

7. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ذیل مواد واژه‌های مربوط.

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات «القرآن»، تهران: بنگاه ترجمه و نشر، 1360، ذیل مواد واژه‌های مربوط.