درس هفتم: دلایل از سوی خدا بودن قرآن (1): آیات تحدی
درس هشتم: شرایط اثبات اعجاز قرآن و نصاب آن
درس نهم: راز اعجاز قرآن
درس دهم: وجوه اعجاز قرآن: اعجاز در هماهنگی و عدم اختلاف
درس یازدهم: وجوه اعجاز قرآن: اعجاز در فصاحت و بلاغت
درس دوازدهم: وجوه اعجاز قرآن: اعجاز از جهت امّی بودن آورنده
درس سیزدهم: دو استدلال ناتمام بر از سوی خدا بودن قرآن
درس چهاردهم: دلایل از سوی خدا بودن قرآن (2): نوید نزول قرآن از سوی انبیای پیشین
دستهبندی آیات دال بر الهی بودن قرآن
آیات بیانگر دلیل عقلی
الف) آیات تحدی قرآن
1. تحدی به مثل
2. تحدی به ده سوره
3. تحدی به یک سوره
ب) تحدی به آورنده قرآن
ج) تحدی به هماهنگی آیات و معارف قرآن
د) سیر آیات تحدی به قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. آیات بیانگر دلایل از سوی خدا بودن قرآن را دستهبندی كند؛
2. با تفسیر آیات بیانگر دلیل عقلی از سوی خدا بودنِ قرآن آشنا شود؛
3. سیر هماوردخواهی قرآن را بر اساس آیات، توضیح دهد.
چون كتابالله بیامد هم بر آن
اینچنین طعنه زدند آن كافران
كه اساطیر است و افسانه نژند
نیست تعمیقی و تحقیقی بلند
گفت اگر آسان نماید این به تو
اینچنین آسان یکی سوره بگو
جنیان و انسیان و اهل کار
گو یکی آیت از این آسان بیار
(جلالالدین مولوی، مثنوی)
در درسهای گذشته یادآور شدیم كه قرآن مجید در آیات فراوانی بر این نكته تأكید دارد كه سخن خداوند و نازل شده از سوی او بر پیامبر گرامی اسلام است؛ افترای بر خدا نیست و انتسابش به خدا جای تردید ندارد.(1) اکنون میخواهیم بدانیم كه در آیات قرآن چه دلایلی برای اثبات مدعای مورد اشاره ذكر شده است.
آیات شریفهای كه دلایل از سوی خدا بودن قرآن را بیان نمودهاند، میتوان به دو دسته كلی تقسیم كرد:
1. همانند آیه 37 سوره یونس و نیز آیه دوم سوره بقره.
1. آیاتی كه حاوی نوعی استدلال عقلی بر انتساب قرآن به خداوند هستند.
2. آیاتی كه مشتمل بر خبر دادن پیامبران گذشته و كتابهای آسمانی پیشین، از آمدن پیامبر اسلام و نزول قرآن بر او میباشند. این آیات جنبه تاریخی و نقلی دارند.
طبیعی است كه دلیل عقلی، مدعا را برای همگان ثابت میكند؛ ولی دلیل نقلی، صرفاً برای كسانی مفید است كه پیامبران و كتابهای آسمانی گذشته را پذیرفته و آنها را حق میدانند. البته در این مبحث با توجه به مجموعه شرایط، در خصوص بشارت كتب آسمانی و پیامبران گذشته و ویژگیهایی كه برای پیامبر اسلام و قرآن مجید مطرح است، دلیل نقلی برای غیر معتقدان به پیامبران گذشته نیز تا حد زیادی اطمینانآور است.
آیات بیانگر دلیل عقلی كه به شكلهای مختلفی از سوی خدا بودن قرآن را بر اساس نوعی تبیین عقلی اثبات میكنند، آیات تحدی نامیده میشوند. در این آیات مردم به آوردن مثل قرآن به مبارزه فراخوانده شدهاند. این فراخوان و دعوت به همانندآوری به صورتهای مختلف در قرآن مطرح شده است. گاه به آوردن همانند قرآن، گاه به آوردن ده سوره مانند قرآن، گاه به آوردن یك سوره همانند قرآن و گاهی به آوردن یك سوره از كسی همانند پیامبر (آورنده قرآن) و گاه نیز دعوت به همانندآوری با توجه به هماهنگی خارقالعاده قرآن است.
در آیه 88 اسراء، از عدم توانایی انس و جن، بر آوردن همانند قرآن سخن به میان آمده است: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً؛ «بگو اگر آدمیان و پریان گرد هم آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، همانندش را نمیآورند؛ هرچند برخی پشتیبان برخی (دیگر) باشند».
در آیهای دیگر، از مردم خواسته شده که اگر واقعاً به زعم منکران، قرآن از سوی خدا نیست، پس آنان گفتاری همانند قرآن بیاورند: أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ * فَلْیَأْتُوا بِحَدِیث مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِینَ؛ طور: 33، 34؛ «یا كه میگویند او (پیامبر) آن (قرآن) را به دروغ به خدا نسبت میدهد؛ بلكه آنان ایمان نمیآورند؛ پس اگر راستگویند، گفتاری همانند آن بیاورند».
در آیه 13 سوره هود از منكران آوردن ده سوره مانند سور قرآن درخواست شده است: أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛ «یا كه میگویند او (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) قرآن را به دورغ بر خدا بسته، بگو پس ده سورة به خدا بسته همانند آن بیاورید؛ و جز خدا هر كس را كه میتوانید به كمك فراخوانید، اگر در این ادعای خویش راستگو هستید».
در آیه 37 از سوره یونس منكران حقانیت قرآن به همانندآوری یك سوره قرآن فراخوانده میشوند.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛ «یا آنكه میگویند او (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) قرآن را به دروغ به خدا بسته است، بگو پس سورهای همانند آن بیاورید و هر كس را كه میتوانید جز خدا به یاری فرا خوانید اگر راستگو هستید».(1)
1. برخی از قرآنپژوهان آیه «وَإِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ...» (بقره:23) را بر این مبنا كه ضمیر در «مِّن مِّثْلِهِ» این آیه به كلمه « ما» در عبارت «مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا» برمیگردد، از این دسته قرار دادهاند؛ ولی در بحث از وجوه اعجاز قرآن اثبات خواهد شد كه این مبنا درست نیست و آن آیه درصدد اثبات تحدی به مثل آورنده قرآن است.
در آیات 23 و 24 از سوره بقره بر آوردن سورهای همانند سور قرآن از سوی شخصی درسناخوانده و به مكتب نرفته مانند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تحدی شده است: وَإِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِینَ؛ «اگر در (الهی بودن) آنچه که به بنده خود نازل کردیم، شک دارید، پس شما نیز همانند او (پیامبر) سورهای بیاورید و (برای این کار) از غیر خدا، شاهدان (و یاوران) خود را فرا خوانید، اگر راست میگویید. اما اگر از عهده این کار برنیامدید که هرگز نیز از عهده آن برنخواهید آمد، پس از آتشی که هیزمش مردمان و سنگهاست و برای کافران مهیّا شده، بترسید».
در این آیه علاوه بر تحدی به مثل آورنده قرآن، یک خبر غیبی نسبت به آینده را هم مطرح كرده و صریحاً از ناتوانی همیشگی بشر بر این نوع همانندآوری خبر میدهد.
درسناخوانده بودن پیامبر و عدم آگاهی او از معارف بلند قرآن پیش از بعثت، در برخی آیات دیگر نیز ذكر شده است كه به این نوع تحدی اشاره دارد. در آیه 16 سوره یونس میفرماید:قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛ «بگو اگر خدا میخواست قرآن را بر شما تلاوت نمیكردم و او شما را از این معارف آگاه نمیساخت. من مدتی (طولانی) پیش از این در میان شما درنگ كردم، آیا خرد خویش را به كار نمیبندید و حقایق را درك نمیكنید؟»
در آیه 48 از سوره عنكبوت نیز آمده است: وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِكَ إِذًا لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛ «و تو پیش از (فرود آمدن) آن (قرآن) نوشتهای را نمیخواندی و با دستانت آن را نمینوشتی وگرنه یاوهگویان دودل میشدند».
در آیه 82 از سوره نساء عدم اختلاف و هماهنگی موجود در قرآن را نشان از سوی
خدا بودن دانسته، چنین میفرماید: أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً؛ «آیا با تدبر در قرآن نمینگرند (تا دریابند كه) اگر آن از سوی غیر خدا میبود، ناهماهنگی بسیار در آن مییافتند؟»
در این آیه بین «از سوی خدا نبودن قرآن» و «یافتن ناهماهنگی فراوان در آن» ملازمه برقرار شده است. هرچند با صراحت در آیه فوق دعوت به همانندآوری نشده است، اما با تكیه بر این ویژگی فوقِ توان بشری قرآن، تلویحاً انسانها به تدبر و احیاناً خودآزمایی و همانندآوری دعوت شدهاند. شاید سرّ عدم فراخوان صریح به همانندآوری، دشواری زیاد این گونه همانندآوری باشد كه قرآن به طریقی آسانیابتر بشر را راهنمایی میكند تا سهلتر و سریعتر به نتیجه دست یابد.
همانطور که اشاره شد، در آیات تحدی به مثل، گاه تحدی به مثل قرآن، گاه تحدی به ده سوره مثل قرآن و گاه تحدی به یك سوره از آن شده است. این اختلاف تعبیرها در مقام تحدی، زمینهساز این سؤال شده كه به راستی سیر مراحل تحدی چگونه بوده و راز این درخواستها و طلب همانندآوریهای متفاوت چیست؟
پاسخی كه به صورت متعارف داده میشود، این است كه سیر تحدی از كل قرآن به ده سوره و سپس یك سوره بوده است و قرآن با این شیوه، از سختتر به آسانتر (اشد به اخف) تحدی كرده تا اعجازش، بهتر به كرسی نشیند. در آغاز درخواست كرده تا همانند كل قرآن را بیاورند؛ پس از آنكه تلاش برای همانندآوری كل قرآن صورت گرفت و ناتوانی بشر از آوردن همانند آن روشن شد، ده سوره همانند سورههای قرآن را طلبید و پس از تلاش و اثبات عجز آنان از آوردن ده سوره، قرآن از آنان خواست كه یك سوره همانند سورههای قرآن بیاورند؛ به این ترتیب، قرآن مجید سه بار با فاصله زمانی، انگیزههای مردم را به همانندآوری قرآن سوق داده و عجز آنان را از آوردن همانند قرآن در سه مرحله با سیر از دشوارتر به آسانتر ثابت كرده است.
ارزیابی: این پاسخ، بر دو پیشفرض استوار است: نخست آنكه مقصود از تحدی به «قرآن»(1) و «حدیث»،(2) تحدی به كل قرآن باشد و دوم آنكه نزول و ابلاغ آیات یاد شده به ترتیبی بوده باشد كه در این پاسخ مطرح شده است؛ یعنی اول آیات تحدی به كل قرآن، سپس آیات تحدی به ده سوره و در نهایت، آیات تحدی به یك سوره نازل شده باشد.
پیشفرض نخست ثابت نیست؛ زیرا همان گونه که در فصل اول گفتیم قرآن مجید دو واژه «قرآن» و «حدیث» را در معنای لغویشان به کار برده است و این دو ناظر به حجم خاصی نیست. این موضوع را در بحثِ «نصاب اعجاز قرآن» با تفصیل بیشتری بررسی خواهیم كرد. درباره پیشفرض دوم هم میتوان گفت كه در آیات قرآن هیچ شاهدی بر این مدعا وجود ندارد و دیدگاه مشهور بین مفسران و دانشمندان علوم قرآن در خصوص تحدی به یك سوره و ده سوره، آن است كه سوره یونس كه مشتمل بر آیات تحدی به یك سوره است، قبل از سوره هود كه آیات تحدی به ده سوره را در بردارد، نازل شده است؛(3) بر این اساس، پیشفرض یاد شده مورد تردید قرار گرفته و پاسخ یاد شده دچار تزلزل خواهد شد؛ زیرا پس از آنكه مردم از آوردن یك سوره همانند قرآن ناتوان ماندند، معنا ندارد كه از ایشان خواسته شود، ده سوره مانند قرآن بیاورند.
این مشكل، مفسران را بر آن داشته تا تبیین و توجیههای دیگری را مطرح یا از پیشفرض یاد شده دفاعی ویژه كنند. برخی، تقدم نزول سوره یونس بر هود (دیدگاه مشهور) را پذیرفته و مدعی شدهاند كه استثنائاً آیات مشتمل بر تحدی در این دو سوره، برخلاف ترتیب نزول این دو سوره نازل شده یا پیامبر به دستور خدا آنها را در مقام
1. أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ (اسراء:88).
2. فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ (طور:34).
3. ر.ك: ابوعبدالله زنجانی، تاریخ القرآن، الفصل التاسع و العاشر، ص 55 ـ 64 و محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج1، ص 192، 193.
ابلاغ، برخلاف ترتیب نزول، تلاوت كرده است. بعضی، تحدی به یك سوره را مطلق و تحدی به ده سوره را ویژه ده سوره خاص و گروهی، وجه اعجاز در این دو نوع تحدی را متفاوت دانستهاند.
از آنجا كه این بحث نسبت به محور اصلی این فصل بحثی حاشیهای است، لذا از ذكر اقوال و بررسی آنها خودداری كرده به بیان وجهی كه به نظر ما سازگارترین وجه با آیات یاد شده است اكتفا مینماییم.
همانطور كه اشاره شد، در آیات تحدی، گاه به مثل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به یك سوره تحدی شده است. گرچه اكثر قریب به اتفاق مفسران و دانشمندان علوم قرآن، مفاد آیات دسته اول را تحدی به كل قرآن دانستهاند، ولی این احتمال كه مقصود از قرآن در این آیات، معنای جنسی آن (خواندنی) باشد و نه مجموعه كتاب الهی (اسم عَلَم)، به صورت جدی مطرح است كه در این صورت، بحث از ترتیب تحدی در این مورد رنگ میبازد و از مراحل و ترتیب سهگانه یاد شده خارج میشود؛ اما با فرض پذیرش قول معروف بین مفسران، در این خصوص میتوان گفت: آیات تحدی در مرحله اول از بشر میخواهد كه اگر در خدایی بودن قرآن تردید دارند، كتابی «همانند قرآن كه دارای همه امتیازات قرآن باشد»، بیاورند و پس از آنكه عجزشان ثابت شد، تخفیف داده، میفرماید: یك سوره كه «از هر جهت شبیه سورههای قرآنی باشد و همه امتیازات یكی از سورههای قرآن را در برداشته باشد»، بیاورند و پس از آنكه از چنین امری نیز عاجز شدند، تخفیف داده، از ایشان میخواهد كه ده سوره بسازند كه «هر كدام دارای یكی از جهات اعجاز قرآن باشد»، به طوری كه مجموع آن ده سوره بتواند ویژگیهای یكی از سورههای قرآن را دارا باشد. بدیهی است كه ساختن یك سوره شبیه یكی از سورههای قرآن در همه جهات، مشكلتر از فراهم آوردن چند سوره است كه هر یك در یك جهت شبیه سورهای از قرآن باشد؛ پس تحدی از دشوارتر به آسانتر صورت گرفته و معقول است.
این بیان با ذیل آیات تحدی به یك سوره و ده سوره كه عدم توانایی بشر را به نشئت گرفتن قرآن از علم الهی و عدم اطلاع بشر از آن ربط میدهد، كاملاً سازگار
است؛ زیرا عدم توانایی بر آوردن یك سوره كه كاملاً شبیه قرآن باشد و نیز ده سوره كه روی هم رفته به منزله یك سوره قرآن باشد، هر دو دلالت دارد كه سورههای قرآن از پشتوانه علمی بینهایت برخوردارند و آن علم در اختیار انسانهای دیگر قرار نگرفته و خدا آنان را از علم غیب خویش آگاه نساخته است. بهعلاوه، این بیان با عمومیت افترا نسبت به كل سورههای قرآن كه ظاهر آیات شریفه است، تناسب دارد.(1)
افزون بر آن، تعبیر «مثله» در جمله «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات» توجیه معقول و درستی مییابد؛ توضیح آنكه مفسران در مورد این واژه كه وصف «سور» است و باید «امثالها» گفته میشد، توجیهاتی را ذكر كردهاند؛ مثلاً گفتهاند كه اصل این جمله چنین بوده است: «فأتوا بقدر عشر سور مثله» و «مثله» صفت «قدر» است یا آنكه مقصود «كل واحد منها مثله» بوده است(2) یا آنكه چون مجموع ده سوره، یك امر است كه درخواست شده، «مثله» آورده شده است.(3) برخی نیز گفتهاند: چون كلمه عشر صیغه جمع نیست، در توصیف آن مفرد هم به كار میرود؛(4) این توجیهات، جز مورد اخیر، خلاف ظاهر است و قرینهای در خود آیات نمیتوان بر آنها یافت. در مورد اخیر نیز میتوان گفت: با توجه به اینكه كلمه مثل، همانند آیه 160 سوره انعام به صورت جمع هم میتوانسته به كار رود،(5) سرّ كاربرد آن به صورت مفرد در آیه 13 سوره هود طبق وجه مورد نظر ما این است كه مقصود آیه این بوده كه ده سوره ساخته فكر بشر، به منزله یك سوره قرآن باشد، پس مناسب، بلكه تنها تعبیر درست آن است كه كلمه مثل به صورت مفرد آورده شود تا به این نكته اشاره كند كه ضرورت ندارد ده سوره، هر یك شبیه یك سوره قرآن باشد، بلكه كافی است همه آنها شبیه یك سوره قرآن باشند.
1. برخی گمان کردهاند نسبت افترا ویژه ده سورهای است که مشتمل بر قصص انبیا باشد.
2. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 17، ص 194؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان، ج 2، ص 255، ذیل آیه 13 سوره هود.
3. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان.
4. شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 7، ص 30، ذیل آیه 13 سوره هود.
5. مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها؛ «هر كس كار نیكی (به جای) آورد، برایش دهچندان آن (پاداش) خواهد بود».
از سوی دیگر، جمع آوردن كلمه «مفتریات» و نیز توصیف سورههای دهگانه به «مفتریات» نیز تبیین مناسبی مییابد؛ زیرا آنچه آورده میشود، هر یك سورهای افترایی است و در نتیجه مفتریات هستند؛ نه آنكه روی هم رفته یك امر مفتری باشند.
اما وجه توصیف سُوَر درخواستی به «مفتریات» كه جز در این مورد در هیچ یك از آیات تحدی نیامده، طبق این توجیه آن است كه سورههای دهگانهای كه آورده میشود، چون هر یك در یك بُعد مانند قرآن است، پس در واقع مانند قرآن نیستند. به عبارت دیگر، هر یك از سُوَر قرآن در چند بُعد برجستگیها و ویژگیهایی دارد؛ ولی ده سوره بشر ساخته، هیچ یك، كل ویژگیهای یك سوره قرآن را ندارد؛ بنابراین نمیتوان گفت: هر یك از سُوَر انسان ساخته، همانند قرآن است و اگر قرآن سخن خداست، پس این سورهها هم سخن خداست؛ بلكه باید گفت: چون هیچ یك همانند سُوَر قرآن نیست، پس هر یك «مفتری» است. گویا قرآن مجید در مرحله بسیار خفیف تحدی میفرماید: شما كه از همانندآوری یك سوره هم ناتوان هستید، حال چیزی مادون قرآن بیاورید و آن اینكه ده سوره بشر ساخته بیاورید كه هرچند هیچ یك عِدل قرآن نیست و با قرآن هماوردی ندارد، ولی روی هم رفته شبیه یك سوره قرآن باشد.
نكات ذكر شده، همه مؤید وجهی است كه برای مراتب تحدی به نظر رسید و امتیاز این توجیه را بر سایر توجیهات نشان میدهد.(1)
1. برای آگاهی از سایر توجیهها و تبیینها به پیوست همین درس مراجعه كنید.
1. آیات بیانگر دلایل از سوی خدا بودن قرآن در دو دسته كلی قرار میگیرد:
الف) آیات بیانگر دلایل عقلی (آیات تحدی)؛ ب) آیات بیانگر دلایل نقلی.
2. در آیات دسته اول گاه به مثل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به یك سوره از آن تحدی شده است و گاه بر آورنده امّی آن و گاه به هماهنگی آیات و معارف قرآن تحدی شده است.
3. دیدگاه مشهور در مورد سیر تحدی ترتیب نزول آیات بیانگر تحدی، تحدی به كل قرآن، تحدی به یك سوره و تحدی به ده سوره است.
4. به احتمال قوی مراد آیاتی كه به همانندآوری مثل «قرآن» فراخوانده، معنای جنسی کلمه «قرآن» است و درصدد بیان مقدار همانندآوری نیست و در این صورت ترتیبی در این مرحله از همانندخواهی وجود نخواهد داشت.
5. با صرف نظر از آنچه در بند 4 مطرح شد با پذیرش سه نوع تحدی (به كل قرآن، یك سوره و ده سوره) تحدی از اشد به اخف صورت گرفته است به این صورت كه در مرحله اول تحدی، آوردن كتابی همانند قرآن كه همه امتیازات آن را در برداشته باشد درخواست شده است و پس از ناتوانی از این كار، به آنان تخفیف داده میفرماید یك سوره كه از هر جهت شبیه سورههای قرآن باشد بیاورند و پس از آنكه از این كار نیز عاجز شدند تخفیف داده و از ایشان میخواهد كه ده سوره بسازند كه هر كدام دارای یكی از جهات اعجاز قرآن باشد.
6. گویا قرآن كریم در مرحله بسیار خفیف تحدی میفرماید: شما كه از همانندآوری یك سوره همانند سورههای قرآن نیز ناتوانید چیزی فروتر از قرآن بیاورید و آن اینكه ده سوره بشر ساخته بیاورید كه هرچند هیچ یك به تنهایی با قرآن همانندی ندارد، ولی روی هم رفته شبیه یك سوره قرآن باشد.
1. آیات بیانگر دلیل عقلی از سوی خدا بودن قرآن چند نوع تحدی را مطرح كردهاند؟ توضیح دهید.
2. آیا از آیات قرآن، تحدی به كل قرآن، به ده سوره و به یك سوره استفاده میشود؟ توضیح دهید.
3. ترتیب نقل شده آیات تحدی چگونه است و توجیه صحیح این ترتیب همانندخواهی قرآن چیست؟
4. بهترین توجیه تحدی به ده سوره پس از تحدی به یك سوره چیست؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل از سوی خدا بودن قرآن و مراتب تحدی، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبداللّه، تفسیر موضوعی جلد1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 127ـ177.
2. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، ص 342ـ 414.
3. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 127ـ147.
4. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات رضی، بیدار، عزیزی، نوع 64، ج 4، ص 3ـ27.
5. فاضل، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 33 ـ 40.
6. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 33ـ77.
7. مركز الثقافة و المعارف الاسلامیة، علوم القرآن عندالمفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413ـ567.
8. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت: دار المعرفة، [بیتا]، ج 11 ـ 12.
9. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، بیروت: دار احیاء التراث، ج 17، ص 255 (ذیل آیه 13 سوره هود) و ص 324 ـ 326 (ذیل آیه 38 سوره یونس).
الف) برخی مدعی شدهاند كه گرچه سوره یونس، قبل از سوره هود نازل شده، ولی آیات تحدی سوره یونس، پس از آیات تحدی سوره هود به پیامبر(صلى الله علیه وآله) وحی شده؛ بنابراین تحدی از دشوارتر به آسانتر به صورت طبیعی انجام گرفته است.(1)
ب) برخی دیگر مدعی شدهاند كه كل سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده؛ ولی پیامبر(صلى الله علیه وآله) موظف بوده آیات تحدی سوره یونس را بعد از آیات تحدی سوره هود برای مردم تلاوت كند تا تحدی از دشوارتر به آسانتر تأمین شود.(2)
این دو دیدگاه، صرفاً یك ادعاست و هیچ شاهد و دلیل روشنی بر آن وجود ندارد و نمیتوان با صرف ادعا از قول مشهور در نزول آیات دست برداشت و دلیلی بر آنكه پیامبر در جایی به ابلاغ آیات نازل شده برخلاف ترتیب نزول مأمور شده باشند نیز در دست نیست.
ج) مقصود از آیه سوره یونس، مطلق سورههای قرآن است؛ ولی مقصود از سوره هود كه ده سوره را تحدی میكند، ده سوره خاص است و آن سُوَر عبارتاند از: نُه سوره قبل از سوره هود (بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه و یونس) به اضافه سوره هود.(3)
1. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج12، ص33، ذیل آیه 13 سوره هود.
2. ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 7، ص 30، ذیل آیه 13 سوره هود.
3. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان ج17، ص 324 ـ 325. وی این را از ابن عباس نقل میکند.
این قول، خلاف ظاهر آیه است كه واژه سوره در آن بدون هرگونه قیدی ذكر شده و هر ده سورهای را شامل میشود؛ مگر آنكه قبل از سوره هود، فقط همان نُه سوره نازل شده باشد؛ ولی قایلان به این قول هم آن را نمیپذیرند. هیچ قرینه حالی یا مقالی دیگری نیز بر اراده خلاف ظاهر و تخصیص اطلاق آیه به سورههای دهگانه یاد شده وجود ندارد؛ بهعلاوه، كسانی كه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت افترا میدادند، این نسبت را در مورد سُوَر معینی قایل نبودند و همه سورههای قرآن برایشان یكسان بود؛ در این صورت، تحدی به سُوَر خاص، آن هم سُوَر بزرگ قرآن، بیوجه خواهد بود و معنا ندارد به كسی كه میگوید سوره «كوثر» افترا است و از سوی خدا نیست، گفته شود ده سوره مانند سور اول قرآن موجود بیاور.
گذشته از این، سورههای بقره، آلعمران، نساء، مائده، انفال و برائت كه در این مجموعه قرار دارد، به اتفاق اهل فن، مدنی است و در زمان تحدی به ده سوره، هنوز نازل نشده بود تا به آن تحدی شود.(1)
افزون بر آن، قایل به این قول، خصوصیت این ده سوره را كه به سبب تحدی به خصوص این سور شده، ذكر نكرده است و وجه خاصی برای آن نمیتوان ذكر كرد.
د) رشیدرضا با تكیه بر اینكه از میان آیات تحدی، فقط در آیه شریف سوره هود، صفت مفتریات برای سورههای درخواستی ذكر شده، راز مطلب را در همین صفت نهفته میبیند. وی بر این باور است كه در بیانات قرآن، اخباری وجود داشته كه مشركان ادعا میكردهاند این اخبار واقعیت نداشته و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دروغ آنها را به خدا نسبت میدهد و با توجه به این مطلب، اخباری را كه در قرآن آمده به این شكل دستهبندی كرده است:
1. ر.ك: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع اول، ج 1، ص 43 ـ 44 و سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 13، ص 234.
آنگاه مدعی میشود كه نسبت افترا به پیامبر(صلى الله علیه وآله) از سوی مخالفان در مورد اخبار آفرینش، اصلاً مطرح نشده است. اخبار غیبی دنیایی در سُوَر قصار در كمتر از ده سوره و در سُوَر طوال در بیش از ده سوره آمده است. اخبار غیبی آخرتی نیز در بیشتر سور قرآن مطرح شده است؛ بنابراین در سه نوع اخبار یاد شده، هیچ ده سوره مشخصی را نمیتوان یافت كه مشتمل بر اخبار غیبی باشد تا مشركان، بهویژه یهود كه مخاطب این آیات هستند، نسبت افترا داده باشند و پیامبر بفرماید: بروید و ده سوره مانند این ده سورهای كه ادعای مفتری بودن آن را میكنید، بیاورید. فقط قصص انبیا است كه در ده سوره مشخص مطرح شده و یهود نسبت افترا به پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن زمینه میدادند و آن ده سوره عبارتاند از: اعراف، یونس، مریم، طه، شعراء، نمل، قصص، قمر، ص و سوره هود. رشیدرضا مدعی است كه نه سوره دیگر قبل از سوره هود نازل شدهاند؛ پس مقصود از «فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ» ده سوره مانند سُوَر دهگانه پیشین است كه درباره قصص انبیا سخن گفته و شما آن را مفتری میدانید.(1)
سپس مینویسد: «الخلاصة ان مشركی مكة المعاندین لم یجدوا شبهة علی القرآن ـ بعد شبهة السحر القدیمة التی لم تلق رواجاً عند العرب لأنّه كلام بلغتهم عرفوه وعقلوه وأدركوا علوه علی سائر الكلام ـ إلاّ زعمهم أنّ محمّداً(صلى الله علیه وآله) قد افتراه فی جملته وما هو وحی من عند الله تعالی فتحداهم بالإتیان بمثله بالإجمال وبسورة مثله فی جملة مزایاه من
1. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج 11، ص 34 ـ 45.
نظمه وأُسلوبه وبلاغته وعلومه وتأثیر هدایته وسلطانه الإلهی علی الأرواح والعقول فعجزوا وبقیت لهم شبهة علیه فی قصصه إذا ادعی أنّها من أنباء الغیب أوحاه اللّه إلیه، فزعموا أنّه إفك افتراه وأعانه علیه قوم آخرون، وأنّه أساطیر الأولین اكتتبها لنفسه فهی تملی علیه ویلقنها لئلا ینساها وهذه شبهة خاصة موجهة إلی قصصه المتفرقة فی سورة الكثیرة لا یدحضها عجزهم عن الإتیان بسورة واحدة مثله فی بلاغتها التی حصروا الإعجاز فیها ولا إبداع نظمها ولا طرافة اسلوبها أیضاً ولا سیما إذا كانت قصیرة، فتحداهم بعشر سور مثله مفتریات أی مثل هذه القصص التی زعموا أنّها أساطیر الأوّلین وإنّما تكون مثلها إذا كانت جامعة لمزایاها المعنویة العلمیة... وجملة القول أنّ التحدی بعشر سور مثله مفتریات قد كان لإبطال هذه التهمة الخاصة من الإفتراء وقد بینا معناها والسور المفصلة فیها التی تمّت عشراً بهذه السورة (هود)».(1)
در جای دیگر پس از ذكر مزایای دهگانهای كه به نظر وی در این ده سوره وجود دارد، میگوید:
«ثم إنّك تجد هذه المعانی أو المعارف التی أجمعتها فی عشرة أنواع كلیة... متفرقة فی جمیع تلك القصص من تلك السور ولا تجد فیها علی تكرارها تناقضاً ولا تعارضاً ولا فی عباراتها اختلافاً ولا تفاوتاً علی ما فیها من إیجاز وقبض ومساواة وبسط وهذه مما یعجز عنه البشر أیضاً ولا یتحقق إلاّ بالتعدد وإذا كانت لاتوجد كلها مجتمعة فی سورة ولا سورتین ولا ثلاث مما ذكرنا. فاحری بمن یدعی أنّها من علم البشر وكلامهم أن یفسح له فی التحدی بأن یأتی بعشر سور مثلها تشتمل علی هذه المزایا كلها فالتحدی بهذه السور توسیع علی المنكرین أن تصدوا لمعارضتها لا تضییق علیهم».(2)
رشیدرضا وجه دیگری را نیز در این خصوص بیان كرده كه بسیار شبیه به قول ششم (دیدگاه استاد محمد فاضل لنکرانی) است.(3)
1. ر.ك: همان، ج12، ص44، 45.
2. همان، ص43.
3. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج1، ص193، 194.
در نقد این دیدگاه میتوان گفت:
اولاً، اختصاص افترا به آیات دال بر اخبار و أنبا وجهی ندارد. گویا رشیدرضا چنین تصور كرده كه افترا در اخبار میتواند مطرح باشد؛ اما در انشائیّات افترا صادق نیست و مشركان، آیات اخباری قرآن را مفتری میدانستند؛ در صورتی كه مشركان قرآن «بما هو قرآن» را مفتری میدانستند؛ اعم از اخبار و انشا و در افترا بودن آن به محتوای آیات كه خبر یا انشا است و مطابق با واقع یا غیر مطابق با واقع است، نظری نداشتند؛ بلكه به لحاظ اینكه انتساب به خدا داده میشود آن را مفتری میدانستند؛ یعنی به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن در بعد انتساب به خدا افترا قایل میشدند و انشائیّات، از این دید خبر میشوند؛ پس صفت مفتریات كه اساس دیدگاه اوست، اختصاص به ده سوره معین ندارد.
ثانیاً، نسبت افترا به پیامبر از صدر آیه استفاده میشود و در سورههای دیگر هم مطرح است و آن با آنچه در مفتریات مد نظر است، تفاوت دارد. افترای صدر آیه، افترای مورد قبول مشركان است و افترا در مفتریات، افترای مورد قبول مشركان و پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. بنابراین، وصف مفتریات دلالت ندارد كه ده سوره معینی وجود داشته است كه مشركان نسبت افترای آنها را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) میدادهاند تا درصدد تعیین آن ده سوره برآییم؛ بلكه این وصف، دلالت دارد كه ده سوره درخواستی، سُوَری است كه پیامبر و مخالفان بر مفتری بودن آن اتفاق نظر دارند.
ه) مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) پس از نقل و نقد قول رشیدرضا، وجه دیگری را در این باره مطرح میسازد. ایشان پس از ذكر این نكته كه مقصود از «بعشر سور» عدد ده نیست، بلكه چند سوره (كثرت) مراد است، مینویسد: در تحدی كل قرآن، قرآن به عنوان یك كتابِ هدایتگرِ جامع و جاودانه مورد تحدی است و در تحدی به یك سوره، هدفْ تحدی به یك قطعه قرآن به لحاظ اشتمال بر یك غرض و هدف تام است و در تحدی به ده سوره، هدفْ تحدی به تنوع در اغراض و بیان انواع مقاصد است. ایشان در این زمینه مینویسد:
فالذی كلّف به الخصم فی هذه التحدیات هو أن یأتی بكلام یماثل القرآن مضافاً إلی
بلاغة لفظه فی بیان بعض المقاصد الإلهیة المشتملة علی أغراض منعوتة بالنعوت التی ذكرها اللّه سبحانه.
والكلام الإلهی مع ما تحدی به فی آیات التحدی یختلف بحسب ما یظهر من خاصته فمجموع القرآن الكریم یختص بأنّه كتاب فیه ما یحتاج إلیه نوع الإنسان إلی یوم القیامة من معارف أصلیة وأخلاق كریمة وأحكام فرعیة، والسورة من القرآن تختص ببیان جامع لغرض من الاغراض الإلهیة المتعلقة بالهدی ودین الحق علی بلاغتها الخارقة، وهذه خاصّة غیر الخاصة التی یختص بها مجموع القرآن الكریم، والعدة من السور كالعشر والعشرین منها تختص بخاصة اُخری وهی بیان فنون من المقاصد والأغراض والتنوع فیها فإنّها أبعد من احتمال الإتفاق فإنّ الخصم إذا عجز عن الإتیان بسورة واحدة كان من الممكن أن یختلج فی باله أن عجزه عن الإتیان بها إنّما یدل علی عجز الناس عن الإتیان بمثلها لاعلی كونها نازلة من عندالله موحاة بعلمه فمن الجائز أن یكون كسائر الصفات والأعمال الإنسانیة التی من الممكن فی كل منها أن یتفرد به فرد من بین أفراد النوع اتفاقاً لتصادف أسباب موجبة لذلك كفرد من الإنسان موصوف بأنّه أطول الأفراد أو أكبرهم جثة أو أشجعهم أو أسخاهم أو أجبنهم أو أبخلهم.
وهذا الإحتمال وإن كان مدفوعاً عن السورة الواحدة من القرآن أیضاً التی یقصدها الخصم بالمعارضة فإنّها كلام بلیغ مشتمل علی معان حقة ذات صفات كریمة خالیة عن مادّة الكذب، وما هذا شأنه لا یقع عن مجرد الإتفاق والصدفة من غیر أن یكون مقصوداً فی نفسه ذا غرض یتعلق به الإرادة.
إلاّ أنّه أعنی ما مرّ من احتمال الإتفاق والصدفة عن السور المتعددة أبعد لأنّ إتیان السورة بعد السورة وبیان الغرض بعد الغرض والكشف عن خبیئ بعد خبیئ لا یدع مجالاً لإحتمال الإتفاق والصدفة وهو ظاهر.
إذا تبین ما ذكرنا ظهر أنّ من الجائز أن یكون التحدی بمثل قوله: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» (اسراء:88)، وارداً مورد التحدی بجمیع القرآن لما جمع فیه من الأغراض الإلهیة ویختص
بأنّه جامع لعامة ما یحتاج إلیه الناس إلی یوم القیامة؛ وقوله: «قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ» لما فیها من الخاصة الظاهرة وهی أنّ فیها بیان غرض تام جامع من أغراض الهدی الإلهی بیاناً فصلاً من غیر هزل وقوله: «قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ» تحدیاً بعشر من السور القرآنیة لما فی ذلك من التفنن فی البیان والتنوع فی الأغراض من جهة الكثرة، والعشرة من ألفاظ الكثرة كالمأة والألف. قال تعالی: «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»؛ (بقرة:96)، فالمراد بعشر سور (واللّه أعلم) السور الكثیرة الحائزة لبعض مراتب الكثرة المعروفة بین الناس فكأنّه قیل: فأتوا بعدة من سوره ولتكن عشراً لیظهر به أن تنوّع الأغراض القرآنیة فی بیانه المعجز لیس إلاّ من قبل اللّه.(1)
استاد محمد فاضل لنكرانی(رحمه الله) در نقد دیدگاه مرحوم علامه فرموده است: این وجه به خودی خود تام است و در صحت آن تردیدی نیست؛ ولی این بیان، فقط توجیهكننده اصل تحدی به یك سوره و ده سوره است؛ نه توجیه كننده تحدی به ده سوره پس از تحدی به یك سوره.(2)
این اشكال در صورتی بر بیان مرحوم علامه وارد است كه ایشان درصدد بیان این نكته باشند كه در مقام تحدی، مقتضای ترتیب طبیعی آن است كه تحدی به ده سوره، لزوماً پس از تحدی به یك سوره باشد؛ ولی چنین مدعایی صریحاً در عبارات ایشان نیامده؛ بلكه در این خصوص میفرماید: «ویمكن ان یقال فی وجه الاختلاف الذی یلوح من آیات التحدی؛ در توجیه اختلافی كه در آیات تحدی به چشم میخورد، میتوان گفت...».(3)
در این صورت مرحوم علامه درصدد توجیه صحت تحدی به ده سوره پس از تحدی به یك سوره است، نه لزوم آن؛ و با توجه به این نكته كه غرض در تحدی به یك سوره و تحدی به ده سوره متفاوت است، هم تحدی به ده سوره پس از تحدی به
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج10، ص 167 ـ 169.
2. محمد موحدی فاضل، مدخل التفسیر، ص 37 ـ 83.
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 10، ص 170.
یك سوره و هم تحدی به یك سوره پس از تحدی به ده سوره درست است و در هر دو صورت به این معنا است كه پس از تحدی به یك بُعد از اعجاز قرآن و به كرسی نشستن آن، تحدی به بُعد دیگری از اعجاز قرآن صورت میگیرد. این نكته نیز شایان ذكر است كه مقصود مرحوم علامه طباطبایی از سوره، یكی از سُوَر یكصد و چهاردهگانه قرآن نیست؛ بلكه یك قطعه و یك فقره از فقرات قرآن است. بنابراین تصریح ایشان به این نكته كه برخی از سُوَر یكصد و چهاردهگانه هدف واحدی ندارند، با تأكید ایشان بر اینكه هر یك از سور قرآن غرض خاصی دارند كه آیات تحدی به یك سوره به آن نظر دارد، منافات ندارد.
و) استاد محمد فاضل لنكرانی(قدس سره) بر این باورند كه كلمه مفتریات كه فقط در این آیه از آیات تحدی آمده، موجب میشود تحدی بر روال نظم طبیعی از دشوارتر به سادهتر سیر كرده باشد؛ زیرا در تحدی به یك سوره، بر محتوای سوره و نظم، هر دو تأكید میشود؛ ولی در تحدی به ده سوره با صرف نظر از محتوای آنها، ده سوره با نظم خاص قرآنی درخواست میشود؛ هرچند محتوای آنها كذب و افترا باشد. ایشان در مقام توضیح این وجه مینویسد:
«إنّ الإفتراء المدلول علیه بقوله «مفتریات» یغایر الإفتراء الواقع فی صدر الآیة فی قوله: «أم یقولون افتراه» فإنّ الإفتراء هناك افتراء بحسب نظر المدّعی، ولا یقبله الطرف الآخر بوجه، وفی الحقیقة یكون الإفتراء المدعی افتراءً واقعیاً غیر مطابق للواقع بوجه، ولكن الإفتراء هنا إفتراء مقبول للطرفین، والغرض (والله أعلم) أنّ اتصاف القرآن بالإعجاز وإن كان ركنه الذی یتقوم به إنّما هی المقاصد الإلهیة، والأغراض الربوبیة، التی یشتمل علیها ألفاظه المقدسة، وعبارته الشریفة، إلاّ أنّه لا ینحصر بذلك، بل لو فرض كون المطالب غیر واقعیة والقصص كاذبة لكان البشر عاجزاً عن التعبیر بمثل تلك الألفاظ، مع النظم الخاص، والاسلوب المخصوص.
ففی الحقیقة، یكون التحدی فی هذه الآیة (بعد الإغماض عن علوّ المطالب، وسمّو المعانی، وصدق القصص وواقعیّة المفاهیم) بخلاف التحدی الواقع فی الآیة الكریمة فی
سورة یونس، بالإتیان بسورة مثل سور القرآن، فإنّ ظاهره المماثلة من جهة المزایا الراجعة إلی المعنی والخصوصیات المشتملة علیها الألفاظ معاً».
سپس میفرماید:
«نعم، یبقی الكلام (بعد ظهور عدم كون المراد بالعشرة إلاّ الكثرة لا العدد الخاص) فی حكمة العنایة بالكثرة، ولعلّها عبارة عن التنبیه علی اشتمال الكتاب العزیز علی خصوصیة مفقودة فی غیره، ولا یكاد یقدر علیها البشر، وإن بلغ ما بلغ، وهی الإتیان بقصة واحدة بأسالیب متعددة وتعبیرات مختلفة متساویة من حیث الوقوع فی أعلی مرتبة البلاغة».(1)
«وبذلك ترتفع الشبهة التی یمكن أن یخطر بالبال، بل بعض الناس أوردها علی الإعجاز بالبلاغة الاسلوب، وهی أن الجملة أو السورة المشتملة علی القصّة یمكن التعبیر عنها بعبارات مختلفة تؤدی المعنی، ولابد أن یكون عبارة منها ینتهی ألیها حسن البیان، مع السلامة من كل عیب لفظی، أو معنوی، فمن سبق إلی هذه العبارة أعجز غیره عن الإتیان بمثلها؛ لأنّ تألیف الكلام فی اللغة لا یحتمل ذلك، ولكن القرآن عبّر عن بعض المعانی وبعض القصص بعبارات مختلفة الاسلوب والنظم، من مختصر ومطول، والتحدی فی مثله لا یظهر فی قصة مخترعة مفتراة، بل لابد من التعدد الذی یظهر فیه التعبیر عن المعنی الواحد والقصة الواحدة بأسالیب مختلفة وتراكیب متعددة».(2)
و این مطلب نكتهای است كه رشیدرضا و علامه طباطبایی(قدس سره) نیز در همین مورد به آن توجه كردهاند.(3)
این وجه نیز هرچند به خودی خود صحیح است، ولی در صورتی با ظاهر آیه سازگار است كه خداوند میفرمود: «فأتوا بسورة مثله مفتری»؛ بنابراین تأكید آیه بر ده سوره به جای یك سوره، با این توجیه منافات دارد و وجهی كه برای عنایت و تأكید بر ده سوره ذكر شده، در صورتی درست است كه آیه در مقام بیان ویژگیهای قرآن
1. محمد موحدی فاضل، همان، ص 38، 39.
2. همان، ص 39.
3. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج1، ص193 و سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج10، ص 168ـ170.
باشد، نه درخواست همانندآوری از مخالفان. توضیح این نكته در پایان همین مطلب میآید.
قابل ذكر است كه رشیدرضا در تفسیر المنار ضمن تبیین دیدگاه خویش، اشارههایی به توجیه ذكر شده در مدخل التفسیر دارد؛ هرچند به صورت وجه مستقل نیامده است.(1)
بهعلاوه با ذیل آیه كه میفرماید: «فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ...» چندان تناسبی ندارد. نزول به علم الهی با محتوا بیشتر تناسب دارد و چنانكه علامه طباطبایی نیز فرموده، اشتمال بر معارف هدایتگر انسانها و یا انواع كمالات، با توحید در الوهیت كه از عجز مخالفان در آیه نتیجه گرفته شده، بیشتر تناسب دارد تا با تفنن در بیان بدون محتوا (شایان ذكر است كه نظیر این تذییل در آیه 39 سوره یونس آمده است. آنجا كه میفرماید: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ»).
اما آنچه در وجه تأكید بر «عشر سور» در بیانات رشیدرضا و این دو بزرگوار آمده، مربوط به بُعد دیگری از تحدی است كه نباید با آنچه اكنون بر آن تأكید شد، خلط شود.
توضیح آنكه: گاه در بیان اعجاز قرآن، سخن بر سر آن است كه آیا امكان دارد قرآن با توجه به ویژگیهایی كه دارد سخن انسان باشد یا آنكه شواهد و دلایل، ما را به این نكته رهنمون میكند كه پشتوانه آن، دانش و قدرتی فوق دانش و قدرت بشر است؛ نظیر آیه 82 نساء كه با تكیه بر خصوصیات قرآن میفرماید: این كتاب با ویژگی عدم اختلاف آن، نمیتواند ساخته فكر و اندیشه پیامبر باشد. در این بُعد از بیان اعجاز، تحدی از اخف به اشد شیوه عقلپسند است؛ یعنی اول بر یكی از خصوصیات و یا یك مورد و یك سوره و یك خبر غیبی تكیه میشود و گفته میشود این خصوصیت، این خبر غیبی، این یك بخش از قرآن، این یك مجموعه آیات نمیتواند از آن پیامبر(صلى الله علیه وآله)
1. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج1، ص193، 194 و ج12، ص47.
باشد و در مرحله دوم، بر چند خبر غیبی، چند بُعد اعجاز یا سُوَر متعدد كه هر یك معجزهاند تكیه میشود و گفته میشود: در خصوص یك مورد كار خارقالعاده، یك خبر غیبی، یك سوره، احتمال دارد كه معلول نبوغ شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد و یا این توهم ممكن است در ذهن افراد خطور كند كه این یك سوره با محتوای فوقِ توان انسانهای دیگر شاید از صفات برجستهای است كه همواره در بین انسانها یك نفر فوقِ افراد دیگر قرار میگیرد؛ ولی بیان خبر غیبی پیدرپی، آوردن سوره بعد از سوره این توهم را بهتر دفع میكند. این همان بیانی است كه در بیانات علامه طباطبایی، محمد فاضل لنکرانی و رشیدرضا آمده است؛ پس این بیان در جایی مناسب است و این شبهه در صورتی دفع میشود كه تكیه بر این نكته شود كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) سُوَر متعدد پیدرپی میآورد و این نشان میدهد كه معلول نبوغ و خصوصیات شخصی ایشان نیست؛ زیرا هر كس در یك بُعد یا یك زمینه نبوغ دارد، نه در هر بُعد و هر زمینه، و این شبیه نكتهای است كه متكلمان در خصوصیت معجزه ذكر كردهاند كه معجزه محدودیت ندارد.
بدیهی است كه در این بُعد، تحدی از اشد به اخف كه مورد بحث در آیات كنونی (تحدی به یك سوره و سپس به ده سوره) است، نمیتواند مطرح باشد؛ بلكه باید تحدی از اخف به اشد سیر كند (اگر بهکارگیری تعبیر تحدی در این مورد بیاشكال باشد).
شرایط تحقق اعجاز قرآن
نصاب اعجاز قرآن
دلالت اعجاز قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. اموری را كه با تحقق آنها اعجاز قرآن برای غیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اثبات میشود بشناسد؛
2. از دیدگاههای مختلف در نصاب اعجاز قرآن آگاه شود و دیدگاه درست و دلایل آن را بیان کند؛
3. بر تبیین دلالت اعجاز قرآن بر توحید در الوهیت توانا شود؛
4. بتواند لوازم اثبات اعجاز قرآن را توضیح دهد و دلالت آن بر حقانیت همه معارف اسلامی را تبیین كند.
برای اثبات اعجاز قرآن، دستكم باید سه امر به اثبات برسد؛ اموری كه در هر معجزه دیگر نیز ضرورت دارد: نخست آنكه پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را به عنوان یك امر خارقالعاده كه فقط با امداد ویژه الهی تحقق مییابد و دلیل صحت ادعای پیامبری اوست، مطرح كرده باشد؛ دوم آنكه مخاطبان پیامبر مسئله را جدی گرفته، درصدد بررسی قرآن و همانندآوری آن برآمده و تلاش جدی از ناحیه آنان در این خصوص به عمل آمده باشد؛ و سوم آنكه در عین تلاش جدی صورت گرفته برای بررسی یا همانندآوری، موفق به این كار نشده باشند یا به روشنی دریافته باشند كه نمیتوانند همانند قرآن را بیاورند.
امر اول، افزون بر آنكه از نظر تاریخی و روایی مسلّم است، در آیات قرآن نیز به روشنی مطرح شده است. آیات تحدی، مسئله را با رساترین بیان به میان كشیده و همه انسانها را از هر فرقه و گروه و در هر زمان و مكان به همانندآوری دعوت كرده؛ به گونهای كه برای هیچ انسان منصفی كه با تاریخ قرآن آشنا باشد، در اینكه پیامبر قرآن را به عنوان نشان پیامبری خود مطرح و به آن تحدی كرده است، جای تردید و شكی باقی نمیگذارد.
امر دوم نیز از مسلّمات تاریخی و روایی است و آیات قرآن به خوبی بر آن دلالت دارد. موضعگیریها و قضاوتهای مخالفان قرآن كه در آیات شریفه و كتابهای روایی و تاریخی آمده، همه بر این اصل گواهی میدهد. مخالفان قرآن، بیشترین انگیزه را برای آوردن همانند قرآن داشتند. آنان اهل فصاحت و بلاغت بودند و بدان فخرفروشی
میكردند؛ نسبت به آداب و رسوم خویش و بهویژه فرهنگ بتپرستی دارای تعصب،(1) و قومی لجوج، سرسخت و تكبر بودند(2) و قرآن را مظهر مخالفت با بت و بتپرستی میدانستند. قرآن، آداب و رسوم آنان را نادرست و بت و بتپرستی را امر خرافی قلمداد میكرد،(3) و فخرفروشی و تكبر آنان را نكوهش مینمود.(4) اعمال آنان را تباهی و شقاوت ابدی میدانست(5) و آنان را قومی بیمنطق، غافل و نادان(6) و مخالفتشان را برخاسته از لجاجت، عناد، نادانی، نفهمی، استكبار، پیروی از شیطان و هوای نفس و دنبالهروی نیاكان معرفی میكرد.(7) در عین حال، در آیات تحدی، از هر نكته و دقیقهای
1. أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ * وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ؛ ص:5، 6؛ «آیا معبودها(ی متعدد) را معبود یگانه قرار داده؟ راستی كه این چیزی سخت شگفت است. و مهترانشان (سران قریش) به راه افتادند (و به یكدیگر گفتند) كه بروید و بر خدایان خویش شكیبا باشید. راستی كه این چیزی خواسته شده (و مقصود ماست)».
2. بَلِ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ؛ ص:2؛ «بلكه كسانی كه كافر شدند در سركشی و ستیزند». فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا؛ مریم:97؛ «همانا (خواندن) آن (قرآن) را به زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزكاران را بدان مژده و مردم سرسخت را با آن هشدار دهی».
3. إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم؛ نجم:23؛ «این بتها (كه خدایشان میپندارید) جز نامهایی (بیش) نیستند كه (با آن) شما و پدرانتان (این سنگ و چوبها را) نامگذاری كردهاید».
4. ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ؛ حج:9؛ «از سر نخوت (از آیات الهی جدا میكند) تا (مردم را) از راه خدا گمراه كند. برای او در این جهان خواری و رسوایی است و در روز رستاخیز عذاب (آتش) سوزان را به او میچشانیم».
5. وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا؛ جن:23؛ «و آنان كه خدا و پیامبرش را نافرمانی كنند، به راستی كه بر ایشان آتش دوزخ است كه در آن جاودان باشند».
6. قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ؛ زمر:64؛ «بگو: آیا به من دستور میدهید كه جز خدای را بپرستم، ای نادانان؟!» وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِیرٍ؛ حج:8؛ «و از مردمان كسانی هستند كه بی هیچ دانش، رهنمود و كتابی روشن درباره خدا جدل و ستیز میكنند».
7. بَل لَّجُّوا فِی عُتُوٍّ وَنُفُورٍ؛ ملک:21؛ «بلكه اینان در سركشی و نفرت پافشاری كردند». وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ انعام:37؛ «ولی بیشترشان نمیدانند». وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ؛ احقاف:10؛ «و گواهی از بنیاسرائیل بر مشابهت (معارف) قرآن (با آنچه در تورات و انجیل آمده) گواهی دهد؛ پس ایمان آورد و شما بزرگی و گردنكشی كنید». وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ كُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ؛ حج:3؛ «و از مردمان، كسانی هستند كه درباره خدا بی هیچ دانشی جدل و ستیز میكنند و از هر شیطان نافرمان و سركشی پیروی مینمایند». بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ؛ زخرف:22؛ «(نه) بلكه گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما در پی ایشان ره یافتهایم».
كه میتوانست آنان را به همانندآوری ترغیب، تشویق و تحریك كند استفاده كرد. برخی از این نكات عبارتاند از:
تحدی از دشوارتر به سادهتر(1) كه موجب بسیج همگانی نیروها در سه نوبت برای همانندآوری قرآن میشد، پیوند دادن پذیرش و عدم پذیرش قرآن با سعادت و شقاوت جاودانه،(2) تشویق به كمك گرفتن از تمامی نیروهایی كه میتوانند در آوردن همانند قرآن نقش ایفا كنند،(3) پیشگویی ناتوانی ابدی انسانها از آوردن همانند حتی یك سوره قرآن از شخصی همانند پیامبر،(4) دروغگو شمردن آنان در نفی معجزه بودن قرآن در صورت عجز از همانندآوری آن،(5) مطرح كردن روشن بودن اعجاز قرآن به گونهای كه حتی برای یاوهگویان جای تردید باقی نمیگذارد،(6) شتابزده دانستن و برخاسته از عدم تدّبر و تعقل قضاوت مخالفان نسبت به قرآن،(7) و نتیجهگیری بطلان آیین بتپرستی از نیاوردن همانند قرآن.(8)
امور یاد شده، زمینههای لازم و انگیزههای كافی تلاش برای همانندآوری مخاطبان را فراهم میآورد؛ به گونهای كه اگر كوششی صورت نگیرد، كاملاً برخلاف جریان طبیعی است و باید موانع و علل خنثی كننده این انگیزهها را جستوجو كرد. اما این كوششها نهتنها صورت گرفت، كه مخالفان بیشترین و متنوعترین تلاشها را برای شكست دادن قرآن به عمل آوردند. به راه انداختن جنگهای طاقتفرسا، دعوت پیامبر اسلام به مسامحه و سازشكاری،(9) انكار نزول وحی بر بشر،(10) ایجاد تردید در
1. توضیح آن گذشت.
2. بقره:24.
3. اسراء:88؛ هود:13 و یونس:39.
4. بقره:24.
5. بقره:23؛ هود:13؛ یونس:39 و طور:34.
6. عنكبوت:48.
7. نساء:81 و یونس:16.
8. هود:14.
9. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ؛ قلم:9؛ «دوست دارند كه نرمی كنی تا نرمی كنند».
10. وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ...؛ انعام:91؛ ق:1، 2؛ «خدای را چنانكه سزاوار اوست، قدر نشناختند و ارج ننهادند، آنگاه كه گفتند: خدا بر هیچ آدمی هیچ چیز فرو نفرستاده است».
صلاحیت پیامبر برای نبوت،(1) بهانهگیری نسبت به كیفیت نزول قرآن،(2) ایجاد شبهه هنگام تغییر یا نسخ برخی از احكام،(3) ادعای اینكه اگر بخواهند، همانند قرآن را میآورند،(4) درخواست آوردن قرآنی دیگر یا تبدیل آن،(5) اتهام فراگرفتن قرآن از دیگران،(6) نسبت دادن جنون،(7) شاعر بودن،(8) افترا به خدا بستن(9) و سحر و جادوگری به
1. وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ؛ زخرف:31؛ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از آن دو شهر (مكه و طائف) فرو فرستاده نشد؟»
2. وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً...؛ فرقان:32؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یكجا و یك باره فرو فرستاده نشد؟»
3. وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ نحل:101؛ «و چون آیهای را جایگزین آیهای كنیم و خدا به آنچه فرو میفرستد داناتر است، گویند: همانا تو دروغبافی.(چنین نیست) بلكه بیشترشان ناداناند». و نیز سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی كَانُواْ عَلَیْهَا...؛ بقره:142؛ «زود است كه نابخردانِ مردم گویند: چه چیز آنان را از قبلهای كه بر آن بودند (بیتالمقدس) بگردانید؟»
4. وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ؛ انفال:31؛ «و چون آیات ما بر آنها تلاوت شود، گویند: شنیدیم. اگر میخواستیم، ما هم مانند این (سخنان قرآنی) را میگفتیم. این (آیات) جز افسانههای پیشینیان چیزی نیست».
5. وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ...؛ یونس:15؛ «و چون آیات روشن ما بر آنان تلاوت شود، كسانی كه به دیدار ما امید ندارند، گویند: قرآنی جز این بیاور یا آن را دگرگون كن...».
6. وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ...؛ نحل:103؛ «و به تحقیق میدانیم كه به راستی آنان میگویند: همانا آدمی به او (این آیات) میآموزد...». و نیز وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اكْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُكْرَةً وَأَصِیلًا؛ فرقان:5؛ «و گفتند: افسانههای پیشینیان است كه او درخواست كرده آنها را (برایش) بنویسند و این افسانهها كه هر بامداد و شبانگاه بر او خوانده میشود...».
7. وَقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ حجر:6؛ «و گفتند: ای آن كسی كه قرآن بر او فروآمده! همانا تو دیوانهای». و نیز وَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ؛ قلم:51؛ «و بهراستی نزدیك است آنان كه كافر شدند، چون قرآن را شنیدند (كه میخواندی) تو را با چشمهای خود بلغزانند و بیفكنند و میگویند: همانا او دیوانه است».
8. بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ؛ انبیاء:5؛ «بلكه گفتند: (سخنان او) خوابهای آشفته و پریشان است؛ بلكه آن را بربافته، بلكه او شاعر است؛ پس باید برای ما نشانهای (معجزهای) بیاورد؛ چنانكه پیشینیان (پیامبران پیشین با آن) فرستاده شدهاند». و نیز أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ؛ طور:30؛ «بلكه گویند: شاعری است كه ما رویداد مرگ را درباره وی چشم میداریم (در انتظار مرگ اوییم)».
9. وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ...؛ فرقان:4؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: این (قرآن) نیست؛ مگر دروغی كه (محمد) بربافته است...» و آیات تحدی.
پیامبر،(1) توصیه گوش فراندادن به قرآن و گفتن سخنان یاوه و بی ربط هنگام تلاوت آیات به منظور غلبه بر قرآن(2) و حتی سحر دانستن بیانِ مطالب حقی نظیر برپا شدن معاد،(3) همه و همه از تلاشهای متعدد و متنوع مخالفان قرآن است كه در آیات به آنها اشاره شده و در كتاب های تاریخی و روایی آمده است.
امر سوم نیز تردیدناپذیر است. در كتابهای تاریخ و علوم قرآن، از افراد متعددی نام برده شده كه درصدد همانندآوری قرآن برآمده و خود با بررسی قرآن، به عجز خویش پی بردهاند یا به چیزی شبیه قرآن دست یازیده؛ ولی نمونههایی را ارائه دادهاند كه موجبات رسوایی خویش را فراهم آورده و عدم توانایی بشر از همانندآوری را به اثبات رساندهاند(4) و اگر نمونههای دیگری وجود میداشت، به دلیل اهمیت مسئله و با وجود دشمنان قسمخورده و سرسخت اسلام و قرآن، حتماً آن نمونهها به صورت برجسته در تاریخ ثبت میشد و هماكنون در دسترس ما قرار میگرفت.
بنابراین با مسلّم بودن سه مؤلفه یاد شده، اعجاز قرآن مجید به اثبات میرسد و ناتوانی بشر از همانندآوری آن به كرسی مینشیند.
با توجه به آنچه گذشت، روشن میشود كه اعجاز قرآن برای پیامبر، اهل فن و توده مردم از راههای متفاوتی اثبات میشود. پیامبر كه قرآن را با علم حضوری مییابد،
1. إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ * ... فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ؛ مدثر:18 ـ 25؛ «وی اندیشید و اندازهگیری و ارزیابی كرد؛ پس مرگ بر او باد! چگونه اندازه كرد؟! ... پس گفت: نیست این (قرآن) مگر جادویی برگزیده؛ نیست این مگر گفتار آدمی».
2. وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ؛ فصلت:26؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: به این قرآن گوش فرا مدهید و (هنگام قرائت وی) سخن یاوه در آن افكنید؛ شاید پیروز شوید».
3. ... وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ؛ هود:7؛ «و اگر بگویی كه شما پس از مرگ برانگیخته میشوید، هر آینه كسانی كه كافر شدند، گویند: این نیست مگر جادویی آشكار».
4. برای اطلاع از این نمونهها ر.ك: كتب تاریخ و علوم قرآن، از جمله محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 227 ـ 261.
اعجاز آن را نیز از طریق علم حضوری و همراه با دریافت قرآن مییابد. اهل فن با بررسی و تأمل در قرآن و ویژگیهای آن، پیش از پرداختن به همانندآوری، میتوانند اعجاز قرآن را درك كنند و از طریق همانندآوری نیز میتوانند به درك اعجاز و نیز تأیید شناخت پیشین خود در این خصوص، نایل شوند و توده مردم از شهادت اهل فن بر اعجاز قرآن یا عدم همانندی نمونههای بشرْساخته با آیات قرآن و به عبارت دیگر نیاوردن یا ناتوانی بشر از آوردن همانند قرآن، به اعجاز قرآن دست مییابند و لزومی ندارد اعجاز قرآن برای همگان به یك طریق اثبات شود یا برای هر كس مستقیماً به اثبات رسد.
قرآن مجید، در آیات تحدی با چهار تعبیر مختلف از مردم خواسته است كه همانند قرآن را بیاورند. در سوره اسراء، آیه 88 تعبیر «همانند این قرآن» (بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ)، در آیه 34 از سوره طور «گفتاری همانند قرآن» (بِحَدِیث مِثْلِهِ) و در دیگر آیات تحدی، «یك سوره» (بسورة مثله یا بسورة من مثله) و «ده سوره» (بعشر سور مثله) را مطرح کرده است.گوناگونی این تعابیر، زمینهساز طرح مسائل متعددی شده كه برخی از آنها در مباحث گذشته بررسی شد و اكنون به یكی دیگر از آن مسائل، یعنی نصاب اعجاز میپردازیم.
مقصود از نصاب اعجاز قرآن، كمترین مقدار از قرآن است كه معجزه بوده و برای پاسخ به تحدی، آوردن آن مقدار كافی باشد. در اینكه چه مقدار از قرآن معجزه است، از دیرباز اختلاف نظرهایی وجود داشته است. برخی هر یك از 114 سوره قرآن و تعدادی از آیات را كه به اندازه یكی از سُوَر كوچك قرآن باشد، معجزه میدانند. عدهای مجموعه زیادی از آیات را هرچند کمتر از یک سوره اصطلاحی باشد معجزه میدانند. برخی هم كمتر از یك سوره و گاه حتی یك آیه از آیات قرآن را معجزه میدانند.(1)
1. ر.ک: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 20 ـ 21؛ نیز محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج 2، ص 334.
در فصل اول (اوصاف و عناوین قرآن)، در توضیح واژه «قرآن» و «حدیث» گفته شد كه قرآن مجید این دو واژه را با همان معنای لغویشان به كار برده است؛ بر این اساس، لفظ حدیث به معنای گفتار است و مقصود از عبارت «حدیث مثله» در آیات تحدی، «گفتاری همانند قرآن» است. پس تحدی به گفتاری از جنس قرآن شده است. واژه قرآن نیز هرچند به تدریج برای قرآن جنبه علمیت پیدا كرده، ولی با توجه به اینكه طبق نقلهای تاریخی، آیه 88 سوره اسراء، اولین آیهای است كه در آن تحدی مطرح شده و دلیلی بر علَم بودن این واژه برای قرآن در زمان نزول این آیه در دست نیست، نمیتوان گفت كه مقصود از «القرآن» کتاب قرآن به عنوان یک مجموعه است؛ بهویژه اگر این نكته را در نظر بگیریم كه هنگام نزول این آیه، هنوز بخش مهمی از آیات قرآن نازل نشده بود؛ و معنا ندارد كه از مخالفان خواسته شود همانند آیاتی را كه از صورت و محتوای آن اطلاعی ندارند، بیاورند. با توجه به نکات یاد شده، دو آیه مورد بحث درصدد تعیین مقدار معجزه قرآن نیستند، بلكه مقصود آن است كه چنین «خواندنی»ای یا «گفتاری» قابل همانندآوری نیست؛ از آنجا كه اعجاز قرآن چه از نظر محتوا و چه از نظر قالب به نظم خاص حاكم بر مجموعهای از جملات كه دارای هدف و آغاز و انجام مشخصی است، بستگی تام دارد و تقطیع و مثله كردن یك مجموعه آیات یا جملات به هم پیوسته، نظم خاص، مزایا و برجستگیهای آن را از بین میبرد، از این دو آیه نمیتوان اعجاز كمتر از «یك مجموعه به هم پیوسته آیات قرآن، یعنی یک سوره به معنای لغوی آن» را نتیجه گرفت.
در مورد واژه «سوره» كه در دیگر آیات تحدی به كار رفته است، غالباً تصور میشود كه مقصود، یكی از سورههای صد و چهاردهگانه مصطلح قرآن است كه آغاز و انجام آن با بسمله مشخص میشود؛ ولی مقتضای تحقیق آن است كه این واژه نیز در معنای لغویاش به كار رفته و نزدیك به معنای «فقره» در عربی و «پاراگراف» در انگلیسی و
«فراز» فرانسوی در كاربرد رایج فارسی آن است(1) و مقصود از آن، بخشی از آیات به هم پیوسته و دارای نظم خاص (به مفهومی كه گذشت) است و سوره به این معنا میتواند شامل حتی یك آیه، نظیر «آیه دین» (بقره:282) شود و یك سوره اصطلاحی، چه بسا مشتمل بر ده سوره یا بیشتر به مفهوم لغوی آن باشد. دلیل این برداشت از مفهوم سوره، همان بیانی است كه در مورد واژه قرآن و حدیث گذشت.(2)
یکی از مسائل مربوط به اعجاز قرآن این است که با اعجاز قرآن علاوه بر نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چه امور دیگری اثبات میشود؟ به عبارت دیگر معجزه بودن قرآن بر چه چیزهایی دلالت دارد؟
دانشمندان علم كلام، بهویژه برخی از متكلمان مسیحی در بحث اعجاز بر این باورند كه مسائلی از قبیل وجود خدا، عصمت انبیا، مطابق با واقع بودن محتوای وحی و امثال آن را میتوان از اعجاز نتیجه گرفت و به اثبات رساند؛ ولی باید توجه داشت كه نوع این گونه مسائل از برهانهایی بهدست میآید كه یكی از مقدمات آن اعجاز است و از اعجاز به تنهایی نمیتوان این نتایج را به دست آورد.
در خصوص اعجاز قرآن در آیات13 و 14 سوره هود آمده است: أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ *
1. واژه فراز به معنای یك یا چند گروه از كلمات است كه از جهت قواعد دستور زبان با هم مرتبطاند و از نظر معنایی از یك اندیشه حكایت دارند. البته این واژه در زبان فرانسوی به معنای جمله است.
2. بهعلاوه اگر مقصود از سوره، معنای اصطلاحی آن باشد، مناسب بود به جای عبارت «فأتوا بسورة مثله» و نظایر آن، « فأتوا بمثل سورة منه» گفته میشد، همچنین اگر حداقل مقدار معجزه قرآن را سوره به معنای اصطلاحی آن بدانیم، لازمهاش آن است كه بپذیریم آوردن همه آیات سورهای مانند سوره بقره، بدون یك آیه یا چند آیه آن از سوی بشر امكانپذیر است یا اگر كسی مطالبی همانند بخش عظیمی از آیات چنین سورهای را آورده، بتوانیم ادعا كنیم كه مابقی را نمیتواند بیاورد و یا همانند قرآن را هنوز نیاورده است. روشن است كه چنین ادعایی نه با ظاهر آیات تحدی سازگار است، نه اثبات آن جز بر اساس قول به صرف یا اعتماد به سماع و نقل میسر است و قبلاً گذشت كه ظاهر آیات تحدی، با قول به صرف و اثبات اعجاز از طریق نقل سازگار نیست.
فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ «پس اگر (معبودهای باطل شما) به شما پاسخ مثبت ندادند، بدانید كه قرآن به علم الهی فرود آمده است و معبودی جز «الله» وجود ندارد؛ پس آیا شما (در برابر حق) تسلیم هستید؟»
در آیه 14، بر اعجاز قرآن (پس از تحدی به ده سوره، و پاسخ مثبت ندادن نیروهای غیر خدایی به مشركان در همانندآوری) دو اثر بار شده است: 1. نشئت گرفتن قرآن از علم خدا؛ 2. توحید الوهی.(1)
در مورد ارتباط اعجاز قرآن با نشئت گرفتن قرآن از علم خدا، اتفاق نظر وجود دارد؛ به این صورت كه اگر قرآن، برخاسته از علوم بشری بود، همانندآوری آن، امكان داشت؛ ولی از آنجا كه مشركان در عین استمداد از تمامی نیروهای غیر الهی، نتوانستهاند همانند ده سوره قرآن را بیاورند، دانسته میشود كه قرآن، از علم ویژه خدا نشئت گرفته است.
در خصوص ترتب اثبات توحید الهی بر اعجاز قرآن، مفسران دو بیان متفاوت ارائه كردهاند:
بیان نخست: قرآن مجید به همه انسانها، بهویژه مشركان اعلام کرده است: از همه نیروهای غیر الهی استمداد كنید تا با كمك ایشان، سورهای همانند سورههای قرآن، فراهم آورید. با توجه به اینكه قرآن از اساس با بتپرستی مخالف است و با شرك در هر صورت و نوعش دشمنی دارد و مبارزه میكند، اگر جز اللّه، خدا یا خدایان دیگری وجود میداشت، باید مشركان را در این امر یاری میدادند تا از آیین بتپرستی مورد تأیید ایشان، حمایت كرده باشند و نیز با این كار، ربوبیت خود را نسبت به مشركان به منصه ظهور رسانند. اگر آلهه مشركان نتوانستند به استمداد پرستندگان خود در چنین
1. در باب مقصود از عبارت «فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ» دیدگاههای دیگری نیز در كتابهای تفسیر آمده است؛ ولی آنچه مبنای استدلال مذكور در متن قرار گرفته، با ظاهر آیه سازگارتر، بلكه تنها وجه سازگار با ظاهر آیه است (برای اطلاع از وجوه دیگر و نادرستی آنها، ر.ك: ذیل آیه 14 سوره هود در این تفاسیر: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان؛ شهابالدین محمود آلوسی، همان و فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان).
شرایط بحرانی و حساسی پاسخ مثبت دهند، شرایطی كه نیاوردن سورهای همانند سُوَر قرآن به معنای شكست مشركان و بطلان آیین بتپرستی و شرك است، این امر خود نشان معبود نبودن و اله نبودن ایشان و دلیل توحید در الوهیت است.
بیان دوم: اگر مخالفان قرآن نتوانند همانند قرآن را بیاورند و نیروهایی را كه به كمك طلبیدهاند (از جمله آلهه ایشان) به ایشان پاسخ مثبت ندهند، از سوی خدا بودن قرآن و حقانیت معارف قرآن به اثبات میرسد؛ و بخشی از تعالیم و معارف قرآن، بلكه اساسیترین آنها توحید در الوهیت است.(1)
با تأمل در آنچه گذشت، روشن میشود كه لازمه اعجاز قرآن طبق بیان دوم، فقط اثبات توحید در الوهیت نیست؛ بلكه معاد نیز كه ركن دیگر دین است، اثبات میشود و میتوان گفت: آیه 23 سوره بقره كه پس از تحدی به یك سوره، احتراز از دوزخ و بشارت به بهشت را مطرح میسازد، اشاره به این نكته دارد؛ چنانكه «صفات خداوند»، بلكه «حقانیت كلیه معارف الهی» را میتوان از آن نتیجه گرفت؛ ولی این بیان تناسب كمتری با ظاهر آیه دارد و بیان اول بر آن رجحان دارد.
1. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 172، 173 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 17، ص 326، 327، ذیل آیه 14 سوره هود.
1. اثبات اعجاز قرآن به سه امر زیر مبتنی است:
الف) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قرآن را به عنوان امری خارقالعاده و دلیل صحت ادعای پیامبری خود ارائه کرده است.
ب) مخاطبان مسئله را جدی گرفته و درصدد همانندآوری برآمدهاند.
ج) بهرغم تلاش فراوان، ناتوانی خود را از همانندآوری برای قرآن دریافتهاند. این سه مقدمه از نظر تاریخی و روایی مسلّم است.
2. از واژههای قرآن و حدیث در آیات تحدی معنای لغوی آنها اراده شده و به همین دلیل به تنهایی دلالتی بر نصاب اعجاز ندارند؛ ولی با توجه به این نکته که اعجاز قرآن به لحاظ محتوا و قالب در یک مجموعه جملاتِ دارای وحدت معنایی که بیانگر یک ایده کامل باشد، قابل شناسایی است، بیشک تحدی در این آیات کمتر از یک قطعه تام که دارای هدف و آغاز و انجام مشخصی است، یعنی یک سوره به معنای لغوی آن، نمیباشد.
3. مراد از سوره در آیات تحدی 114 سوره مصطلح که جز سوره توبه با بسم الله آغاز میشود نیست، بلکه یک قطعه مستقل از قرآن است که محتوای تام و کاملی را در بردارد، هرچند کمتر از یک سوره اصطلاحی باشد؛ بنابراین حتی آیهای مانند آیه دین یک سوره میتواند به شمار آید.
4. با توجه به دو نکته یاد شده در بند 2 و 3 نصاب اعجاز قرآن، بخشی از آیات به هم پیوسته است که دارای نظم خاص و هدف و آغاز و انجام مشخصی است.
5. اعجاز قرآن علاوه بر اثبات نبوت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سرچشمه گرفتن قرآن از علم بینهایت خدا و توحید در الوهیت، بلکه کلیه معارف قرآنی را اثبات میکند.
1. چه شواهد قرآنی درصدد معارضه و همانندآوری بر آمدن مخالفان قرآن وجود دارد؟
2. نصاب اعجاز قرآن چیست و به چه دلیل کمتر از یک قطعه کامل و مستقل قرآن مورد تحدی نیست؟
3. چگونه میتوان از اعجاز قرآن توحید در الوهیت را نتیجه گرفت؟
4. آیا با اعجاز قرآن میتوان حقانیت همة معارف قرآن را اثبات کرد؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل از سوی خدا بودن قرآن، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 174 ـ 176.
2. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 131 ـ 134.
3. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 64، ج 4، ص 20، 21 و 40.
4. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 3 ـ 16.
5. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416، ج 2، ص 436 ـ 564.
6. باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، [بیجا]، عالم الكتاب، [بیتا]، 257 ـ 260.
7. رجبی، محمود، درسنامه اعجاز قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1384 شمسی، ص 106 ـ 143 و 272 ـ 280.
راز اعجاز قرآن؛ دیدگاهها
دیدگاه اول: كتاب بودن معجزه پیامبر
دیدگاه دوم: سلب انگیزه و علم و قدرت همانندآوران
دلایل قرآنی دیدگاه صرف
دیدگاه سوم: خارقالعاده بودن قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاههای مختلف در باب راز اعجاز قرآن و نقد آنها آشنا شود؛
2. دیدگاه صرف در اعجاز قرآن را تعریف كند؛
3. دلایل قرآنی دیدگاه صرف را بیان و نقد كند؛
4. دیدگاه صحیح در تبیین راز اعجاز قرآن را توضیح دهد.
قرآن شاهكار بیمانند زبان عرب است و باید اعتراف كرد كه جمال صوری آن با عظمت معنویاش برابر است... . قرآن با سبك خاص خویش دارای مباحث مختلف و فواید متعدد است: هم سرود مذهبی است هم ستایش ایزدی؛ و هم متضمن اصول، قواعد و قوانین مدنی و جزایی است؛ هم بشیر و نذیر است و هم پندآموز و اندرزگوی؛ هم مؤمنان را به صراط مستقیم هدایت میكند و هم قصه و داستان و امثال و حكم بیان میكند... . در توصیف اهمیت این كتاب همین قدر كافی است كه اعراب با وجود نفاق و عناد و لجاج زیاد كه در سرشت آن قوم است و با وصف اینكه هنری به غیر از فصاحت و بلاغت و سخنسنجی نداشتند در پیش قرآن زانو بر زمین زده، آن را كلام الهی دانسته به ذیل ولای آن دست زدند.
(بارتلمی سنت هیلر، محمد و قرآن، ص 187، 188)
از منظر قرآن و بینش اسلامی، معجزه امری خارقالعاده و فوق توان بشری است كه با خواست و اراده خداوند، به دست پیامبران الهی، برای اثبات نبوت آنها انجام میپذیرد، و همان گونه كه گذشت، آیات تحدی دلالت دارد كه قرآن، فوق توان بشر و معجزه است. اما راز فوق توان بشر بودن قرآن در چیست؟ معجزه بودن قرآن و عجز بشر از
همانندآوری آن در چه امری نهفته است؟ دیدگاههای مطرح شده درباره راز اعجاز قرآن مختلف است: برخی راز اعجاز را در خارقالعادگی خود آیات و سورههای قرآن میدانند و بعضی در کتاب بودن قرآن نه خارقالعاده بودنش، و تعدادی هم اعجاز را كه طبق آیات شریفه، مربوط به متن قرآن كریم است، به عوامل خارج از متن نسبت دادهاند. در هر صورت دیدگاهها در باب راز اعجاز قرآن متفاوت است که در این درس، به بررسی دیدگاههای یاد شده و بیان دیدگاه درست میپردازیم.
برخی از شرقشناسان مدعی شدهاند كه «طبق آیات قرآن، گرچه پیامبران گذشته، دارای معجزاتی بودهاند، ولی پیامبر اسلام، اندیشه اثبات پیامبری با معجزات را صریحاً رد میكرد؛ البته قرآن خود بزرگترین معجزه است؛ ولی آیات قرآن دلالت بر آن دارد كه معجزات به عنوان كاری كه خدا انجام میدهد، در گذشته به وسیله پیامبران گذشته صورت میگرفته و به صورت معناداری از پیامبر اسلام نفی میشود».(1)
برخی از روشنفكران نیز این موضوع را پذیرفته و به توجیه و تبیین آن پرداختهاند. ایشان بر این باورند كه كمك گرفتن از معجزات و خرق عادات برای پیامبران گذشته، امری اجتنابناپذیر بود؛ زیرا جهان آنان مملو از ارواح و اسرار شگفتانگیز، خرافات، موهومات و خوارق عادات بود و جز آنچه برخلاف عقل و حس باشد، در آنان اثر نمیگذاشت. هدایت چنین مردمی از طریق استدلال عقلی در آن دوران، دشوار، بلكه محال مینمود؛ ولی در عصر ظهور پیامبر اسلام، بشر به دوران بلوغ فكری پا میگذاشت و پیامبر میبایست تلاش میكرد تا كنجكاوی مردم را از امور خارقالعاده به مسائل عقلی، منطقی و علمی متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از عجایب و غرایب به واقعیات و حقایق بگرداند. بیدلیل نبود كه پیامبر اسلام در اثبات حقانیت
1. R.J.Z. w; J. DI (1974) »Miracle«, Encyclopedia Britannica. Vol. 15, PP. 563 - 565.
Waida, manabu, »Miracles« The Encyclopedia of Religion, Vol. 9, PP. 547 - 548.
دعوت خویش، به استدلال عقلی و تجربی و شواهد تاریخی اتكا میكرد و در برابر اصرار منكران و معاندان بر آوردن معجزات و خوارق عادات، به دستور خدا مقاومت میكرد و با لحنی كه گویا هرگز انتظار چنین كاری از او نمیرود، میگفت: سُبْحانَ رَبِّی هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً؛ اسراء:93.
معجزهبودن قرآن از دیدگاه این گروه در آن است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) برای قومی كه برایش كتاب و خط و نوشتن ارزشی نداشت، از سوی خدا «كتاب» میآوَرَد و با دلایل مندرج در آن، به اثبات مدعیات خود میپردازد. آنان میگویند: معجزه محمد(صلى الله علیه وآله) از مقوله امور غیر بشری نیست؛ گرچه یك عمل غیر بشری است. كتاب او معجزه نیست؛ معجزه او كتاب است. طرح مسئله كتاب و قسم خوردن به قلم و نوشتن در چنان جامعهای و سوق دادن اندیشه بشری آن زمان از غرایب و عجایب به امور عقلی و منطقی، خود معجزه است؛ گذشته از آنكه او حقانیت خود را با منطق و برهان به كرسی مینشاند. عصر ظهور اسلام، عصر بیاعتباری ادعای پیوستگی اشخاص با فوق طبیعت است. به تجربه باطنی (وحی و خوارق عادت) هر اندازه كه غیر عادی و غیر متعارف باشد، باید به چشم یك تجربه كامل طبیعی نظر شود و مانند دیگر تجربههای بشری... مورد بحث و تحلیل قرار گیرد.(1)
ارزیابی: بررسی این مسئله كه آیا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به جز قرآن، معجزه یا معجزات دیگری به معنای امور خارقالعاده داشته است، جایش مبحث راهنماشناسی است.(2) در اینجا یادآور میشویم كه آیات اول سورههای اسراء، تحریم و قمر به سه معجزه دیگر پیامبر اشاره دارد و اگر دلالت آیات سوره تحریم و قمر بر این موضوع نیازمند بررسی بیشتر باشد، دلالت آیه اول از سوره اسراء به هیچ وجه تردیدبردار نیست.
1. ر.ك: محمد اقبال لاهوری، احیای فكر دینی، ترجمه احمد آرام، ص 146؛ حبیباللّه پیمان، فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 15، 16 و علی شریعتی، اسلامشناسی (درسهای دانشگاه مشهد)، مجموعه آثار، ج 30، ص 506، 507.
2. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص 133 ـ 145.
در مورد تفاوت اعجاز قرآن با معجزات انبیای گذشته نیز متذكر میشویم كه برداشت و توجیه یاد شده، به كلی با آیات تحدی ناسازگار است و همانطور كه در تبیین ابعاد اعجاز قرآن خواهد آمد، آیات قرآن، تاریخ و روایات بر خارقالعاده بودن قرآن، به همان معنایی كه در معجزات پیامبران گذشته مطرح است، گواهی میدهد.
راستی اگر اعجاز قرآن، صرفاً در این باشد كه با برهان و منطق سخن میگوید و در قالب كتاب ظهور كرده است، مفاد درست آیات زیر چه خواهد بود:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً؛ اسراء:88.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً؛ نساء:82.
مگر معجزه بودن امور خارقالعاده پیامبران گذشته، معنای دیگری جز ناتوانی بشر از همانندآوری دارد؟ به نظر میرسد كه این روشنفكران، هم تصویر درستی از اعجاز قرآن و ویژگیهای آن نداشتهاند و هم در تصویر مفهوم معجزه و هدف معجزات پیامبران گذشته به خطا رفتهاند. از یك سو معجزات انبیای گذشته را هرچند امور خارقالعاده تلقی کردهاند، ولی آنها را صرفاً اموری عجیب و غریب دانستهاند كه برای جلب توجه انسانهای رشدنیافته صورت میگیرد تا آنان را اقناع و جذب کند و به هیچ وجه توان اثبات مطلبی را ندارد. و از سوی دیگر، خارقالعاده بودن قرآن را به معنای ظهور كتاب در جامعهای كه برای كتاب و قلم و نوشتن ارزش قایل نیست، میدانند و این دو تصویر، هر دو اشتباه و برخلاف ظاهر آیات، روایات، مسلّمات تاریخی و مباحث عقلی است. معجزه در هر قالبی كه ظهور كند (چه معجزات انبیای گذشته و چه قرآن) برای اثبات مدعای پیامبر، مبنی بر ارتباط با خدا و عالم غیب است و در این جهت، هیچ تفاوتی بین قرآن و سایر معجزات نیست. معجزه، یك نوع استدلال برهانی بر مسئله است و قرآن نیز همان طور كه گذشت، از این ویژگی (خارقالعاده بودن) برخوردار است و خود بر آن تأكید دارد.
آیاتی كه شرقشناسان و روشنفكران با توجه به آنها توهم كردهاند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) معجزهای جز قرآن نداشته یا بهطور كلی، كار خارقالعاده از او سر نزده است، نیازمند بررسی مفصلی است كه جایگاه اصلی آن، مباحث راهنماشناسی است؛ ولی به اختصار یادآور میشویم كه مقصود از آیات 109 انعام،(1) 50 عنكبوت،(2) 93 اسراء(3) و مشابه آنها كه در آنها به درخواست آوردن معجزات، پاسخ منفی داده شده، این است كه معجزات، با اذن خدا و امداد ویژه او در شرایط معین و به منظور هدایت یا اتمام حجت صورت میپذیرد و با وجود قرآن به عنوان یك معجزه روشن، پاسخ مثبت به درخواست مخالفان و آوردن معجزات درخواست شده ضرورت نداشته است.
توضیح آنكه: آوردن معجزات برای اثبات نبوت و فراهم آوردن زمینه لازم برای ایمان اختیاری و هدایت انسانها است و امور محال كه قابلیت تحقق ندارند یا امور عادی كه دلیل نبوت نیستند، خارج از قلمرو اعجازند؛ همچنین معجزات برای سرگرمی یا پاسخ دادن به بهانهجوییها یا انجام نوعی معامله كه سودی مادی از ناحیه پیامبر عاید مخاطبان شود و آنها نیز در برابر، به سبب این خدمت، به پیامبر ایمان آورند تا با ایمانشان سودی به پیامبر برسانند، تحقق نمییابد؛ ولی معجزات درخواستی مطرح شده در آیات، چنین اموری بودهاند. امور درخواست شده، عبارتاند از:
1. آوردن خدا و ملائكه و روبهرو شدن مشركان با آنان (اسراء:92) كه از امور محال و غیر قابل تحقق است.
2. نزول عذابی كه امكان انكار آن وجود نداشته باشد و به ناچار تسلیم شوند (شعراء:4؛ انعام:37) كه سبب ایمان غیر اختیاری و جبری میشود.
3. سقوط آسمان بر ایشان (اسراء:92) كه به جای زمینهسازی هدایت و ایمان آوردن، امكان هدایت را از بین میبرد.
1. وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آیَةٌ لَّیُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا یُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ یُؤْمِنُونَ.
2. وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ.
3. أَوْ یَكُونَ لَكَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّكَ حَتَّى... .
4. داشتن باغ انگور یا خرما یا خانهای از جواهرات (اسراء:91 و 93) كه هیچ یك دلیل نبوت دارنده آنها نیست.
5. شكافتن چشمه برای ایشان و به سود ایشان (اسراء:90) كه به منظور انجام نوعی معامله و سودجویی درخواست شده است.
6. عروج پیامبر به آسمان و فرو فرستادن كتابی از آسمان بر مخالفان (اسراء:93) كه افزون بر محال بودن آن و اینكه هر كس صلاحیت دریافت وحی را ندارد، از آیات قرآن به دست میآید كه این درخواست صرفاً یك بهانهجویی بوده است و اگر به آن پاسخ مثبت هم داده میشد، ایمان نمیآوردند. قرآن مجید در این زمینه میفرماید: وَما یُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ؛ انعام:109؛ «چه میدانید كه این آیات درخواستی اگر بر ایشان آورده شود باز هم ایمان نمیآورند» و یا میفرماید: وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُون َ* لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ؛ حجر:14، 15؛ «اگر درهای آسمان بر ایشان باز شود و از آن مكرر بالا روند، باز هم خواهند گفت: چشمان ما واقعیت را وارونه میبیند، بلكه ما به وسیله پیامبر سحر شدهایم».(1)
دیدگاه دیگر در راز اعجاز قرآن قول به صرف است.(2) برخی دانشمندان سنی و شیعه بر این باورند كه قرآن مجید از آن جهت معجزه است و نمیتوان همانندش را آورد كه خداوند هنگام همانندآوری بشر، انگیزه، قدرت و یا آن بخش از علوم همانندآوران را كه برای همانندآوری ضرورت دارد، از آنان سلب میكند یا آنان را از تحصیل علومی كه برای انجام چنین كاری لازم است، باز میدارد. روشن است كه با سلب امور یاد شده، هیچگاه كسی
1. برای اطلاع بیشتر و تبیین و بررسی تفصیلیتر این آیات، ر.ک: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن؛ ج 4، ص 94 ـ 154.
2. این دیدگاه، با عنوان «القول بالصرفة» مشهور است و ما در این كتاب با عبارت «قول به صرف» از آن یاد میكنیم.
نمیتواند مانند قرآن یا حتی سورهای از آن را بیاورد.(1)بنابراین قایلان به صرف، اعجاز قرآن را در خود قرآن نمیبینند، بلكه اعجاز را در سلب قدرت، انگیزه و علمِ همانندآوران هنگام همانندآوری میدانند؛ از این رو، برخی به تلازم قول به صرف و اعتقاد به جبر (دستكم در این مورد) قایل شده و برخی از قایلان به صرف نیز به آن تصریح كردهاند.(2)
دیدگاه صرف، طیفی از نظریات را در برمیگیرد که در کم و کیف و جزئیات آن همداستان نیستند. برخی اعجاز قرآن را منحصر به صرف دانسته و بعضی صرف را یكی از وجوه اعجاز شمردهاند. جمعی به صرف در كل سورهها و آیات قرآن قایلاند و تعدادی آن را ویژه سورههای كوچك قرآن میدانند و سرانجام برخی، در مورد اعجاز قرآن، صرف و غیر صرف را محتمل دانستهاند؛ بدون آنكه یكی را بر دیگری ترجیح دهند.(3) شایان ذکر است که اعتقاد به صرف، لزوماً به معنای نفی فصاحت و بلاغت فوقالعاده و اتقان و غنای محتوای قرآن و دیگر امتیازهایی از این قبیل نیست؛ بلکه مقصود آن است که این امتیازها به حدی نمیرسد که به سبب آن نتوان همانند آن را آورد؛ هرچند در عبارات برخی از مدعیان صرف، کلماتی که حاکی از نفی این امتیازها (دستکم در برخی آیات) از قرآن باشد، وجود دارد.(4)
1. برای اطلاع از قایلان به این دیدگاه و سخنانشان، ر.ك: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 137 ـ 170 و یعقوب جعفری، علماء المسلمین والقول بالصرفة (المقالات و الرسالات (8) از مجموعه آثار كنگره هزاره شیخ مفید).
2. ر.ک: علی بن احمد بن حزم اندلسی، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، ج 3، ص 17 ـ 19.
3. ر.ك: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 4، ص 137 ـ 170؛ یعقوب جعفری، علماء المسلمین والقول بالصرفة؛ نصیرالدین محمد الطوسی، تجرید الاعتقاد؛ المقصد الرابع فی النبوة، المسئلة السابعة فی نبوة نبینا محمد(صلى الله علیه وآله)؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 92، ص 127 و شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص 63.
4. نوع دیگری از صرف وجود دارد كه میتوان آن را صرف اختیاری و انتخابی و به تعبیر دقیقتر، اختیار صرف نامید. مقصود از این نوع صرف كه نهتنها با اعجاز قرآن منافات ندارد، بلكه لازمه آن است، این است كه معارضانِ اهل فن و دانشمندان، با بررسی قرآن به این نتیجه برسند كه بشر به هیچ وجه نمیتواند همانند قرآن را بیاورد و این مطلب به قدری برایشان روشن شود كه هر گونه تلاشی را در این زمینه لغو و بیاثر بدانند و به همین دلیل از همانندآوری قرآن منصرف شوند. شایان ذكر است كه اعتقاد به صرف، لزوماً به معنای نفی فصاحت و بلاغت فوقالعاده و اتقان و غنای محتوای قرآن و دیگر امتیازهایی از این قبیل نیست؛ بلكه مقصود آن است كه این امتیازها به حدی نمیرسد كه به سبب آن نتوان همانند آن را آورد؛ هرچند در عبارات برخی از مدعیان صرف، كلماتی كه حاكی از نفی این امتیازها (دستكم در برخی آیات) از قرآن باشد، وجود دارد.
در هر حال، معتقدان به صرف، در مقام اثبات مدعای خویش، چهار گونه بحث و استدلال ارائه كردهاند:(1)
الف) بعید شمردن یا دشوار دانستن اثبات اعجاز سورههای كوچك قرآن؛
ب) ذكر موارد نقض و نشان دادن آیات یا سورههایی كه به نظر ایشان اعجاز آن روشن نیست، بلكه عدم اعجاز آن روشن یا معقولتر است؛
ج) نقد و رد ابعاد اعجازی كه از سوی معتقدان به اعجاز قرآن از راه غیر صرف مطرح شده است؛
د) ذكر شواهد قرآنی بر صحت دیدگاه صرف.
در اینجا از پرداختن به دو محور نخست صرف نظر میشود. بررسی محور سوم نیز در ضمن بررسی شبهات مربوط به ابعاد اعجاز قرآن صورت میگیرد و فقط به ذكر و بررسی شواهد قرآنی این دیدگاه پرداخته، سپس دلایل مخالفان دیدگاه صرف ذكر میشود.
در مقام دفاع از قول به صرف میتوان به چهار آیه از آیات قرآن استناد كرد كه برخی از آنها با صراحت در سخنان قایلان به صرف ذكر شده و برخی مورد اشاره قرار گرفته است یا امكان استناد به آن وجود دارد. این آیات عبارتاند از: آیه 31 سوره انفال، آیه 146 سوره اعراف، آیه 39 سوره یونس و آیه 14 سوره هود.
دلیل اول:
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَْوَّلِینَ؛ انفال:31؛ «و آنگاه كه آیات ما بر آنان تلاوت میشود،
1. از مجموع سخنان قایلان به صرف، شانزده دلیل و شاهد بر این مدعا به دست میآید؛ ولی با بررسی انجام گرفته، معلوم شد كه هیچ یك، از اتقان كافی برخوردار نیست و توان اثبات مدعا را ندارد. برای اطلاع از این شواهد و دلایل، ر.ك: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 4، ص 137 ـ 170.
میگویند (آیات را) شنیدیم. اگر میخواستیم، همانند این (آیات) میگفتیم. این آیات جز افسانههای پیشینیان چیزی نیست».
خداوند در این آیه از مخالفان نقل میكند كه میگفتند: ما آیات قرآن را به راستی شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن را میگفتیم. این ادعا از سوی مخالفان نشان میدهد كه آنان در میان نظم و نثر مجموعه فرهنگ گفتاری و نوشتاری خود، گفتهها و نوشتههایی همسنگ قرآن داشتهاند، ولی نخواستهاند همانند قرآن را بیاورند. قرآن مجید نیز پس از نقل این قول، موضع مخالفی اتخاذ نمیكند و با سكوتی كه حاكی از پذیرش مطلب است از آن میگذرد.
ارزیابی: اولاً، استفاده از این آیه برای درستی دیدگاه صرف بر یك پیشفرض نادرست و دستكم اثبات نشده مبتنی است و آن اینكه مخالفان قرآن، در بیان مطلبی كه از آنان نقل شده، صادق بوده و دقیقاً آنچه را كه واقعیت داشته، بیان كردهاند؛ در صورتی كه بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد كه آنان به لحاظ تعصب و پیروی از نیاكان و عواملی دیگر، معمولاً و در اكثر قریب به اتفاق موضعگیریهای خویش، نسبت به قرآن و پیامبر، موضعی بیطرفانه نداشته و همواره درصدد نفی و رد معارف مستدل و متقن قرآن و پیامبر بودهاند.
ثانیاً، بر فرض پذیرش این برداشت، به هیچ وجه قول به صرف از آیه استفاده نمیشود؛ بلكه آیه دلالت دارد كه آنان درصدد همانندآوری برنیامدند، نه آنكه پس از تصمیم بر همانندآوری، انگیزه، علم و قدرت از ایشان سلب شد.
ثالثاً، سكوت و عدم موضعگیری منفی قرآن نیز دلیل پذیرش دیدگاه صرف نیست؛ بلكه به این جهت بوده است كه این سخن یك مدعای بیدلیل و واضحالبطلان است؛ زیرا همانندآوری کمهزینهترین و مؤثرترین راه مبارزه با قرآن بود و با توجه به اینكه قرآن بارها از همه انسانها خواسته است برای روشنشدن حقانیت و اعجاز آن، همانند یك سوره از قرآن را بیاورند و برای تشویق به این کار بیشترین تعابیر تحریككننده و تشویقكننده را به كار گرفته است، بنابراین مخالفان میتوانستند با نشان دادن نمونههای مشابه قرآن، بیشترین سود را عاید خود سازند و از آن همه جنگ و سرمایهگذاریهای
كلان برای نابودی اسلام فارغ شوند؛ راستی چه چیزی مانع آنان از آوردن یا ساختن و به تعبیر خودشان گفتن همانند قرآن میشده است كه تصمیم بر چنین امری (همانندآوری) نگرفتهاند؟ آیا جز این بوده است که آنان در این ادعا دروغگو و از آوردن همانند قرآن با شناختی كه از آن داشتند، ناامید بودهاند؟
دلیل دوم:
سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَكَبَّرُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا كُلَّ آیَة لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِینَ؛ اعراف:146؛ «آنان را كه به ناحق در روی زمین تكبر میورزند، به زودی از آیات خود بگردانم و اگر هر نشانه روشنی را مشاهده كنند، به آن ایمان نمیآورند و اگر راه رشد را ببینند، آن را پیش نمیگیرند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را برمیگزینند. آن )موضعگیری (از این رو است كه آنان آیات ما را تكذیب كردند و از آن غافل بودند».
بر اساس دیدگاه صرف، خداوند در این آیه میفرماید: «من كسانی را كه در زمین به ناحق تكبر میورزند، از آیات خویش برمیگردانم و منصرف میسازم». مقصود از آیات، یا خصوص آیات قرآن است، یا معنای عامی است كه شامل آیات قرآن هم میشود و برگرداندن متكبران از آیات قرآن یا هر معجزه دیگری كه مشابه قرآن باشد، از راه سلب علم، قدرت، همّت و تصمیمگیری انسانها صورت میگیرد كه همان دیدگاه صرف است.
ارزیابی: استدلال به این آیه نیز نادرست به نظر میرسد؛ زیرا اولاً، اختصاص دادن واژه «آیات» در آیه، به قرآن یا معجزاتی مشابه آن، مدعایی بیدلیل است و آیات، دستكم شامل كل معجزات انبیا میشود و قایلان به صرف، صرف در معجزات انبیای گذشته را قبول ندارند.
ثانیاً، در اینكه مقصود از صرف در این آیه شریفه، همان معنای مورد نزاع باشد، جای بسی تردید است؛ بلكه به قرینه دنباله آیه، مقام و سیاق آیات قبل و بعد و
جملاتِ دیگرِ همین آیه، روشن میشود كه مقصود از صرف در آیه، برگرداندن مخالفان از ایمان و اثرپذیری و بهرهمندی از آن به عنوان یك عقوبت است. این نكته كه خداوند «متكبران به ناحق» را از آیات، صرف میكند، مؤید همین برداشت است؛ زیرا صَرفِ مورد بررسی، اختصاص به متكبران به ناحق ندارد.
ثالثاً، اگر بپذیریم كه مقصود از آیات، آیات قرآن و مقصود از صرف، منصرف ساختن در مقام معارضه و تحدی باشد، باز هم مقصود از منصرف ساختن، همانطور كه بسیاری از مفسران گفتهاند، منصرف ساختن آنان از همانندآوری قرآن به دلیل اتقان، استحكام و اعجاز آیات آن است؛ به این معنا كه خداوند، با خارقالعاده قراردادن قرآن، زمینههای آفتابی شدن اعجاز قرآن را فراهم میسازد و مخالفان، با پی بردن به این امر، از معارضه با قرآن با اختیار خویش منصرف میشوند؛ زیرا یقین میكنند كه با توجه به خارق العاده بودن قرآن، هرگونه تلاشی برای همانندآوری آن بیهوده و محكوم به شكست است.
دلیل سوم:
بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الظّالِمِینَ؛ یونس:39؛ «بلكه آنچه را كه به دانش آن آگاهی كافی نداشتند و تأویل آن برایشان نیامده است، تكذیب كردند. كسانی كه پیش از آنان بودند )نیز( بدینسان تكذیب كردند؛ پس بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه بود».
در این آیه شریفه، طبق دیدگاه صرف، خداوند راز عدم توانایی بر همانندآوری قرآن را فقدان احاطه علمی مخالفانْ به قرآن و در اختیار نداشتن تأویل آن میداند و این بیان، به سلب علوم مورد نیاز برای همانندآوری قرآن اشاره دارد كه مقتضای قول به صرف است.
ارزیابی: با تدبر در این آیه روشن میشود كه استدلال به آن برای اثبات مدعای صرف، عقیم است؛ زیرا در این آیه به هیچ وجه سلب علوم مورد نیاز برای همانندآوری مطرح نشده، بلكه از اینكه چنین علمی در اختیار بشر نیست، سخن به میان آمده است و توضیح آن را در آیه 14 سوره هود مییابیم كه میفرماید: فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ
اللّهِ؛ «پس اگر خدایان شما به درخواست شما پاسخ مثبت ندادند (و به یاری شما نشتافتند)، بدانید كه همانا قرآن به علم خداوند فرود آمده است». چون قرآن از علم ویژه الهی برخاسته و چنین علمی در اختیار بشر و در توان او نیست، پس نمیتوان همانندش را آورد؛ و اگر چنین نبود و در سطح و افق معارف بشری قرار داشت، همانندآوری آن ممكن بود.
اگر برداشت یاد شده از آیه را یگانه برداشت و تفسیر درست آن ندانیم، برداشت دیگری از آیه میتوان داشت كه با ظاهر آن سازگارتر از تفسیر آیه بر مذاق اهل صرف است. بر طبق این برداشت كه مورد نظر بسیاری از مفسران نیز هست، آیه درصدد توبیخ و سرزنش مخالفان قرآن است كه چرا بدون تأمل و تدبر در قرآن، و فهم معارف آن در مورد آن قضاوت میكنند؟ اگر مخالفان قرآن در آیات تأمل و تدبر میكردند و معارف آن را درمییافتند، خارقالعاده بودنش بر ایشان روشن میشد و دست از تكذیب آن برمیداشتند؛ چنانكه اگر به تأویل دست مییافتند، به تكذیب آن اقدام نمیكردند؛ و در اینصورت این آیه، با آیه وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِیمٌ؛ احقاف:11؛ «و چون به آن (حقایق قرآنی) راه نیافتند، میگویند این دروغی كهن است»، هممعنا میشود كه دلیل عدم پذیرش و تكذیب قرآن را عدم شناخت كامل و دقیق آن ذکر میکند.(1)
1. با صرف نظر از نادرستی دلایل دیدگاه صرف، نقدها و اشكالهایی بر این دیدگاه شده كه به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) تحدی، مبتنی بر مباهات است و بنابر اعتقاد به صرف، مباهاتی وجود ندارد. مباهات در صورتی متصور است كه خود قرآن امتیازی داشته باشد؛ بهعلاوه، مباهات با سلب توانایی، آگاهی و همتگماری معنا ندارد و بیشمار و اندك شمار بودن تعداد آنان نیز در این زمینه هیچ نقشی ایفا نمیكند؛ در صورتی كه در آیات تحدی بر آن تكیه و تأكید شده است.
ب) شهادت فصیحان و حكیمان عرب و غیر عرب بر فوقالعاده بودن و احیاناً خدایی بودن آن، نشان برجستگی خاصی است كه در خود قرآن نهفته است و زمینه عدم امكان همانندآوری را فراهم میسازد.
ج) اگر اعجاز قرآن به طریق صرف میبود، باید معارضان و دیگرانی كه با آنان مراوده داشتند، متوجه این نكته میشدند و از سلب قدرت، علم و همت آنان شگفت زده شده، آن را بازگو میكردند.
د) در صورت پذیرش قول به صرف، باید همانند آیات قرآن و سُوَر آن را در نظم و نثر پیش از نزول قرآن و پس از آن، در مقام غیر معارضه به وفور یافت؛ در صورتی كه حتی یك نمونه ارائه نشده است.
ه( آیه شریفه « أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا كَثِیرًا»؛ نساء:83، به روشنی بر بطلان قول به صرف دلالت دارد.
اكثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و برخی دانشمندان غیر مسلمان معتقدند که راز اعجاز قرآن در خارقالعاده بودن خود قرآن است و عدم امكان همانندآوری آن به سبب معجزه بودن قالب و محتوای آن است.
صاحبان این دیدگاه بر این باورند كه هم ظاهر آیات شریفه قرآن و هم روایات و تاریخ اسلام، گواه این مدعاست كه قالب و محتوای قرآن به گونهای است كه جز با علم و قدرت ویژه خداوندی تحقق نمییابد و از این روست كه بشر تاكنون نتوانسته همانندش را بیاورد؛ بدون آنكه خداوند انگیزه علم یا قدرت و همّت معارضان و همانندآوران را سلب كند.
1. برخی از دانشمندان غربی و روشنفكران شرقی معتقدند که راز اعجاز قرآن در کتاب بودن آن است. قرآن از امور غیر بشری نیست، گرچه یك عمل غیر متعارف بشری است. كتابِ پیامبر، معجزه نیست، معجزة او كتاب است. این دیدگاه با آیات تحدی ناسازگار است؛ زیرا آیات تحدی بر معجزه بودن قرآن دلالت دارد و خارقالعاده بودن یكی از عناصر اصلی مفهوم معجزه است.
2. آیات مورد استدلال غربیان و روشنفكران در نفی معجزه داشتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) قابل مناقشه است؛ زیرا آنچه در این آیات مطرح شده، امور محالی است كه قابلیت تحقق نداشته، یا دلیل نبوت نبوده و یا با هدف معجزه، یعنی هدایت اختیاری انسان ناسازگار است، و صرفاً سودجویی و بهانهگیری بوده است؛ اموری مانند آوردن خدا و فرشتگان و روبهرو شدن مشركان با آنان، نزول عذاب غیر قابل انكار و پدیدآورنده ایمان غیر اختیاری و جبری، داشتن باغ انگور یا خانهای از جواهرات، شكافتن چشمه برای آنان، عروج پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آسمان و فرو فرستادن كتابی از آسمان بر مخالفان.
3. برخی از دانشمندان گفتهاند که راز اعجاز قرآن صرف است؛ به این معنا که قرآن كتابی فوق توان بشر نیست و نیاوردن همانند آن بدان دلیل است كه خداوند، انگیزه، قدرت و دانشهای بشر را برای همانندآوری از مردم گرفته است و یا از دستیابی بشر بدانها جلوگیری میكند؛ این دیدگاه با عنوان «القول بالصرفه» مشهور است.
4. اكثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و برخی عالمان غیر مسلمان به خارقالعاده بودن قرآن معتقدند و ادلة قول به صرف را پاسخ گفتهاند، و برای مدعای خویش به آیات دارای صراحت یا ظهور قوی استدلال و استناد کردهاند.
1. دلایل قرآنی دیدگاه صرف چیست و شما آن را چگونه ارزیابی میكنید؟
2. دیدگاه غربیان و روشنفكران درباره اعجاز قرآن را بیان و نقادی كنید.
3. وجه دلالت آیات تحدی بر خارقالعاده بودن قرآن را بیان كنید.
4. آیاتی را كه بر نفی معجزه داشتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) مورد استدلال قرار گرفته، دستهبندی كرده و مفاد آنها را بیان كنید.
5. آیا اعجاز قرآن با معجزات پیامبران گذشته متفاوت است؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه راز اعجاز قرآن، ر.ک:
1. اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی، ترجمه احمد آرام، تهران: رسالت قلم، ص 143 ـ 147.
2. یعقوب جعفری،المقالات والرسالات 8: علماء المسلمین و القول بالصرفة، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.
3. حکیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 128 ـ 147.
4. طباطبایی، سیدمحمدحسین،المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، ج 13، ص 202 ـ 208.
5. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 7 ـ 9.
6. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، تهران: صدرا، ج 2، ص 155 ـ 169.
7. مرکز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مکتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413 ـ 567.
وجوه اعجاز قرآن
اعجاز از جهت هماهنگی و عدم اختلاف
هماهنگی محتوایی بین كل آیات
ملازمه بین بشری بودن قرآن و وجود اختلاف در آن
لوازم عدم اختلاف در قرآن
پاسخ به چند شبهه
شبهه ناهماهنگی آیات
شبهه وجود اختلاف اندك
شبهه تفاوت آیات در فصاحت و بلاغت
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاه قرآن كریم درباره وجوه اعجاز قرآن آشنا شود؛
2. آرای مختلف قرآنپژوهان را درباره اعجاز قرآن در هماهنگی به اختصار بیان كند؛
3. هماهنگی و عدم اختلاف آیات قرآن با یكدیگر را با استناد به آیات قرآن توضیح دهد؛
4. شبهههای مهم ناسازگاری آیات قرآن را بیان و نقد كند.
فردی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض كرد: ای امیر مؤمنان من در كتاب نازل شده خداوند (قرآن) تردید كردهام.
امام فرمود: مادرت بر تو زاری كند، چگونه در كتاب خدا تردید كردهای؟
او گفت: زیرا بعضی از كتاب بعضی دیگر از آن را تكذیب میكند، چگونه در آن تردید نكنم؟
امام فرمود: به راستی كه بعضی از كتاب بعضی دیگرش را تصدیق میكند، نه آنكه تكذیب نماید؛ اما عقل (و دانشی) كه از آن بهرهمند شوی، روزی تو نشده، اكنون آنچه در آن تردید كردهای بیان كن. سپس آن مرد اشكالهای خود را یكییكی مطرح كرد و حضرت بدانها پاسخ فرمود.
(محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 90، ص 127)
كسانی كه راز اعجاز قرآن را در درون این كتاب گرانسنگ میبینند، درباره وجوه اعجاز قرآن همداستان نیستند. بسیاری از مفسران و دانشمندان علوم قرآن در گذشته، اعجاز قرآن را در فصاحت و بلاغت آن دانسته و گاه سایر وجوه اعجاز قرآن را نفی کردهاند.(1)
1. ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 17، ص 325، ذیل آیه 13 سورة هود.
برخی دیگر، قرآن را در همة جهات و ابعادش معجزه میدانند(1) و گاه از بینهایت بودن وجوه اعجاز قرآن سخن به میان آوردهاند.(2) عدهای نیز وجوه اعجاز محدودی برای قرآن قایلاند.(3) هر یك از گروههای یاد شده، برای اثبات مدعای خویش دلایلی را آورده و احیاناً به نقد دیدگاههای دیگر پرداختهاند. در این فصل، به منظور اجتناب از طولانی شدن بحث، از نقل و نقد دیدگاههای مختلف صرف نظر میشود و به بیان و بررسی وجوهی از اعجاز قرآن مجید میپردازیم كه خود قرآن بر آن تأكید دارد و میتوان آن وجوه را به روشنی از آیات قرآن استفاده كرد.
از آیه 82 سوره نساء میتوان معجزه بودن قرآن را از حیث هماهنگی و عدم اختلاف آن به روشنی استفاده کرد: أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً؛ «آیا با تدبر در قرآن نمینگرند (تا دریابند كه) اگر از سوی غیر خدا میبود، ناهماهنگی بسیار در آن مییافتند».
اعجاز قرآن در هماهنگی، مبتنی بر سه مقدمه است که باید روشن و اثبات شود:
الف) آیات قرآن، از جهت محتوا و نیز سطح بلاغت از هماهنگی كامل برخوردارند؛
ب) ملازمه و ارتباط مستحكمی بین از سوی بشر بودن قرآن و راه یافتن اختلاف و ناهماهنگی فراوان در آن وجود دارد؛
ج) این ملازمه و آن هماهنگی با تدبر در آیات قرآن، برای انسانها قابل كشف و دریافت است.(4)
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 60.
2. ر.ك: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، معترك الاقران فی اعجاز القرآن، ج 1، ص 5.
3. ر.ک: محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 198 ـ 211 و زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 114.
4. آیات قبل از این آیه، ناظر به مسلمانان ضعیفالایمانی است كه از شركت در جهاد خودداری میکردند و به نوعی نفاق دچار شده بودند. در آخرین آیات كه متصل به این آیه شریفه است، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور اعراض از ایشان و توكل بر خدا داده شده و این آیه، به منشأ برخورد نفاق گونه و عدم آمادگی آن گروه برای جهاد اشاره میكند كه آنان بر اثر باور نداشتن كامل قرآن به عنوان سخن خدا چنین رفتاری دارند و اگر در قرآن بیندیشند، به این نتیجه قطعی خواهند رسید كه قرآن از سوی خداست و این گونه در جهاد سستی نمیكنند؛ به همین جهت برخی از مفسران گفتهاند: این آیه، عطف به فعل مقدری است و اصل آن چنین بوده است: «ایشكّون فی ان ما ذكر شهادة الله تعالی افلا یتدبرون القرآن» (ر.ک: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 4، ص 136 ـ 138، ذیل آیه 82 سوره نساء. و برخی دیگر آن را پاسخ به سؤالی دانستهاند كه برای مخاطبان مطرح شده است مبنی بر آنكه ما از كجا بدانیم حقیقتاً ایشان (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) رسول خداست؟ (ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 10، ص 151، 152، ذیل آیه 82 سوره نساء). با توجه به سیاق آیات، چنانكه مشاهده شد، آیة شریفه، تدبرِ مسلمانان ضعیفالایمان را راهی برای پی بردن به هماهنگی قرآن و ملازمه یاد شده میداند.
این موضوع به سه صورت قابل بررسی و اثبات است:
نخست از راه اقامه برهان عقلی: بدین صورت كه در قالب یك برهان به صورت كلی، هماهنگ بودن تمام آیات قرآن با یكدیگر به اثبات رسد. به عنوان مثال، با تكیه بر هدف نزول قرآن و حكمت خداوند و در نظر گرفتن لوازم آن، برهان بر این مدعا اقامه شود؛ به این بیان كه هدف از نزول قرآن، هدایت بشر به سوی سعادت نهایی او با بهترین شیوه است (مقدمه اول) و ناهماهنگی و اختلاف در آیات، با این هدف سازگار نیست و نقض غرض و هدف الهی است (مقدمه دوم) و از آنجا كه نقض غرض با حكمت خداوند سازگاری ندارد (مقدمه سوم) پس خداوند قرآن را به گونهای كاملاً هماهنگ نازل كرده است (نتیجه). این بیان، حداقل، هماهنگی محتوایی كل آیات قرآن را به كرسی مینشاند؛ و البته برای کسانی مفید است که حکمت خداوند و هدف نزول قرآن را آن گونه که در مقدمه اول و دوم آمده است، پذیرفته باشند.
دوم از راه بررسی تناسب آیات: به این شکل كه با بررسی تناسب آیات قرآن با یكدیگر، عدم اختلاف و هماهنگی آیات را مورد به مورد نشان دهیم. البته این طریق، دیریاب است و فرصت و مجال گستردهای را میطلبد اما نتیجهاش عام و فراگیر است و برای هر کس میتواند مفید باشد. با اینکه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی تا حد زیادی به اثبات هماهنگی محتوایی قرآن از این طریق پرداختهاند، ولی هنوز هم موشكافیهای بیشتر در این زمینه ضرورت دارد.
سوم از راه تدبر در اوصاف قرآن: بدین گونه كه با استناد به برخی از اوصاف قرآن، هماهنگی آیات قرآن را نتیجهگیری كنیم. به عنوان مثال، به استناد صفاتی نظیر «مثانی» و «متشابه»، با توضیحی كه ذیل همین واژهها در فصل اول گذشت، هماهنگی كل آیات قرآن را استفاده كنیم یا با استناد به صفاتی نظیر «حق» و «صدق» كه بهطور مطلق بر قرآن اطلاق شده، نتیجه بگیریم كه هیچ مطلب باطل و نادرستی در قرآن نیست و از آنجا كه حقایق با هم اختلاف و ناهماهنگی ندارند، هماهنگی كل آیات قرآن با یكدیگر به اثبات میرسد.
نکته شایان توجه اینکه قرآن برای از سوی خدا بودن خود به دلیل وجود هماهنگی، مسیر میانبری را انتخاب کرده و به جای تکیه بر یافتن هماهنگی بر این نکته تأکید کرده است که بشری بودن قرآن مستلزم یافتن ناهماهنگی فراوان در آن است. بنابراین برای پیبردن به حقانیت و خدایی بودن قرآن نیازی به اثبات هماهنگی کل قرآن نیست، بلکه همین که با بررسی قرآن ناهماهنگیهای فراوان در آن یافت نشود، اثبات میگردد که قرآن ساخته دست و فکر بشر نیست.
باید توجه داشت كه صرف ادعای ناهماهنگی در آیات، برای نفی این ویژگی قرآن كفایت نمیكند و منكرانِ هماهنگی قرآن، باید نمونههای فراوان روشن و گویایی به نفع مدعای خویش بیاورند كه به هیچ وجه قابل دفع نباشد. البته برخی از مخالفان قرآن به گمان خود نمونههایی از آیات ناهماهنگ را جمعآوری و ارائه كرده و میکنند، ولی قرآنپژوهان، اشتباه آنان در فهم آیات را به خوبی بازگو و وجود هماهنگی در آن آیات را آشكار کردهاند.(1)
1. قرآنپژوهان علاوه بر توضیحاتی که در ذیل آیات موهم ناهماهنگی ارائه کردهاند، کتابهای مستقلی با عنوانهای «مشکل القرآن»، « متشابه القرآن» و «اسئلة القرآن» نوشتهاند یا فصلی از کتب غیر تفسیری خود را با عناوین یاد شده و یا عنوان موهم الاختلاف به این موضوع اختصاص دادهاند. به عنوان مثال میتوان از آثار زیر یاد کرد: تأویل مشکل القرآن، عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری؛ حقایق التأویل فی متشابه التنزیل، سید شریف رضی؛ اسئله القرآن و اجوبتها، زینالدین محمد بن ابیبکر رازی؛ الاتقان فی علوم القرآن، جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، نوع چهل و هشتم با عنوان «فی مشکله و موهم الاختلاف و التناقض»؛ الخرائج والجرایح، قطبالدین راوندی، فصل «فی مطاعن المخالفین فی القرآن».
مقدمه سوم، یعنی درک و قابل کشف بودن هماهنگی محتوایی کل آیات و نیز ملازمه یاد شده در مقدمه دوم نیاز به بحث چندانی ندارد و روشن است كه راه پیبردن به این هماهنگی و آن ملازمه، تدبر در آیات و بررسی و مقایسه آنها با یكدیگر و تأمل در ویژگیهای انسان است.
اما مقدمه دوم نقطه کانونی و اصلی بحث اعجاز قرآن از جهت هماهنگی است که تفضیلاً به آن میپردازیم.
مقدمتاً به مفاد دو واژه «تدبر» و «اختلاف» اشارهای میكنیم. «تدبر» به معنای نظركردن در عواقب و پیامدهای امور است(1) و مقصود از تدبر در آیات قرآن، اندیشیدن در مفاد آیات و لوازم و ملزومات آن است. با توجه به این نکته، پیدایش اختلاف فراوان با در نظر گرفتن لوازم و ملزومات آیات، به روشنی آشكار و موارد آن چندین برابر میشود؛ گذشته از آن، اختلافها صرفاً در مدلول مطابقی آیات منحصر و محدود نمیشود.
«اختلاف» ضد اتفاق و به معنای هر نوع ناهماهنگی است و بنابراین اعم از تناقض و تضاد به مفهوم اصطلاحی آن است؛ و در كاربرد قرآنی نیز همین معنای عام اراده شده است که شامل تفاوت نقضآفرین هم میشود؛(2) مانند: وَمِنْ آیاتِهِ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ؛ روم:22؛ «و از نشانه های او (خداوند) گوناگونی زبانها و رنگهای شماست».
بر این اساس، اختلاف مورد نظر در آیه 83 سوره نساء، تناقض، تضاد و عدم تناسب نقضآفرین بین آیات را به لحاظ محتوا شامل میشود؛ همچنین تفاوت در مراتب فصاحت و بلاغت را به گونهای كه برخی آیات از حد اعجاز فروتر شوند، در برمیگیرد.
بیان ملازمه:در آیه شریفه، ملازمه بین وجود اختلاف در قرآن و از سوی غیر خدا
1. ر.ک: محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة و احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر.
2. ر.ک: احمد بن محمد فیومی، همان و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
بودن (بشری بودن)(1) آن برقرار شده است؛ به این معنا كه اگر كتابی با این خصوصیات، از موجودی با ویژگیهای انسانی فراهم آید، موارد اختلاف فراوانی در آن مشاهده خواهد شد؛ بنابراین باید ویژگیها و شرایط دو طرف ملازمه را که مقدمات تبیین کننده این ملازمه و زمینهساز چنین نتیجهای است، مورد بررسی قرار گیرد.
ویژگیهای انسان: انسان، دارای تكامل تدریجی است. در آغاز تولد تقریباً از هیچ كمالی برخوردار نیست و به تدریج كمالاتی را کسب میکند و استعدادهای بالقوهاش به شكوفایی و فعلیت میرسد.(2) این تكامل تدریجی، زمینههای تحصیل آگاهی، فراگیری علوم، کسب قدرت و توانایی، دستیابی به مهارتها و نیز اکتساب روحیات و خصلتها را در برمیگیرد و بهطور طبیعی، تفاوت محسوسی را در دستاوردهای فکری و عملی انسان در طول زمان به دنبال دارد.(3)
تأثیرپذیری و خطاپذیری انسان نیز از جمله عواملی است كه نقش مهمی در پیدایش اختلاف در آثار او دارد. تحول مداومِ شرایط بیرونی و درونی انسان، و تعدد و تنوع عوامل مؤثر سبب میشود كه انسان آثار ناهماهنگ و احیاناً متضادی را پدید آورد؛ بهویژه آنكه در بسیاری از موارد، این اثرگذاری به صورت ناخودآگاه رخ میدهد.(4) خطاپذیری انسان نیز موجب میشود انسان با پیبردن به اشتباهات خویش، گفته پیشین خود را نقض كند و نیز
1. البته در آیه شریفه، در یک طرف ملازمه بر خصوص بشری بودن قرآن تكیه نشده است، بلکه از سوی غیر خدا بودن آن مطرح شده که شامل ماسویالله از تمامی موجودات هستی از جمله انسان میشود. ولی از آنجا كه محور اصلی مبحث اعجاز قرآن و دیدگاههای مخالف و موافق آن، در حد توان بشر بودن یا فوق توان بشر بودن است، و کسانی که در حقانیت قرآن شک دارند آن را کلام بشری تلقی میکنند، برای اثبات اعجازِ در هماهنگی، در نظر گرفتن ویژگیهای انسان كفایت میكند؛ البته بیشتر این ویژگیها اختصاص به انسان ندارد و شامل سایر آفریدگان نیز میشود.
2. البته شرایط خارجی و محیط بیرونی در شکوفایی استعدادها و کسب کمالات تأثیر بسزایی دارد که با گذشت زمان این شرایط و محیط دائم در حال تحول است و این تحول لازمه اجتنابناپذیر زندگی انسان است.
3. به همین جهت است كه نویسندگان و شاعران معمولاً در آثار خویش در طول زمان تجدید نظر میكنند و احیاناً آثار اولیه خویش را قابل نشر نمیبینند.
4. تأثیر شرایط مختلف بیرونی و درونی از قبیل آسایش و آرامش، تنگدستی و گشایش، پیری و جوانی، سلامتی و بیماری، فراغت و اشتغال و نظایر آن در رفتار و افكار انسان، امری است كه هر كس در زندگی شخصی خود مییابد و تجارب فراوان برآن گواهی میدهد و آیات و روایات بر آن صحه میگذارد و بهویژه آثار فكری و قلمی انسان كه نیازمند تمركز ذهن و به كارگیری دقیق قوای فكری است، تحت تاثیر این شرایط متفاوت دچار تهافت و تناقض میشود.
چون قبلاً سخنی برخلاف مقتضای فطرت خویش گفته، در شرایط دیگر، ناخودآگاه به مقتضای فطرت و متناقض یا متفاوت با سخن پیشین خود مطلبی ارائه دهد. از سوی دیگر، انسانها از نظر استعدادها متفاوت آفریده شدهاند. هر یك در برخی از زمینهها استعداد فوقالعاده دارند؛ ولی در سایر زمینهها از حداقل یا حد متوسط فراتر نمیروند(1) و این
1. به عنوان نمونه میتوان یكی از استعدادهای بشری، نظیر سرودن شعر را در نظر گرفت. برای غیر اهل فن ابتدا چنین مینماید كه همه انواع شعر از یك مقوله و در یک سطحاند و هر كسی توان شعر گفتن را داشته باشد، در زمینه مسائل مختلف به نحو یكسان میتواند شعر بسراید؛ ولی با بررسی دقیق روشن میشود كه زمینههای متنوع بشری به گونهای است كه حتی مقایسه شعرا با یكدیگر را دچار مشكل میسازد و روشن میشود كه برخی شاعران، در غزل عرفانی، برخی در حماسهسرایی، برخی در موعظه و پند، و دیگران در سایر زمینهها برتری دارند و هر یك در زمینههای دیگر، اشعارشان از رونق و امتیاز چندانی برخوردار نیست و نوعی ناهماهنگی میان انواع اشعاری که میسرایند پدید میآید؛ مثلاً حافظ در غزل عرفانی بسیار عالی شعر میسراید:
یادم از كشته خویش آمد و هنگام درو مزرع سبز فلك دیدم و داس مه نو
یا: کــه مــیرویـم بـه داغ بلنــد بــالایی به روز واقعه تابوت ما ز سـرو کنیـد
فردوسی در حماسهسرایی گوی سبقت را ربوده است:
نبندد مرا دست چرخ بلند كه گفتت برو دست رستم ببند
شعر سعدی در پند و موعظه اوج میگیرد:
چون نگه میكنی نمانده بسی هر دم از عمر میرود نفسی
كسی نیارد ز پس تو پیش فرست برگ عیشی به گور خویش فرست
و مولوی در تمثیل عرفانی چیرهدست است:
بشنو از نی چون حكایت میكند وز جداییها شكایت میكند
از نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا كه گویم شرح درد اشتیاق
از این چند نمونه شعر شاعران حكیم و زبردست فارسیزبان به خوبی میتوان فهمید كه هر شاعر در یك بعد و در یك میدان سمند سخن تاخته و بر دیگران برتری یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یك با دیگری درست نیست و نمیتوان گفت: حافظ برتر از فردوسی یا سعدی بهتر از مولوی میسراید و هم از این رو است كه وقتی از امیر مؤمنان(علیه السلام) میپرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب كیست؟ میفرماید: « انّ القوم لم یَجْروا فی حَلبَة تُعْرَفُ الغایَةُ عِندَ قَصَبتها فانْ كانَ وَلابُدَّ فالمَلِكُ الضِّلیلُ؛ راستی كه این شاعران در یك میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود كدام یك گوی سبقت ربودهاند. اگر ناچار باید اظهار نظری كرد، پادشاه تبهكار (امرؤ القیس كه ملكالشعرای عرب بود) بر دیگران مقدم است» ( نهجالبلاغه، حكمت 455).
امر، سبب میشود آثاری كه یک انسان ارائه میدهد، به تناسب زمینهها از جهت قوّت و ضعف متفاوت شود. همچنین هر یك از افراد انسانی به لحاظ كسب كمالات در محدودیّتاند و امكان دستیابی به همه كمالات در سطح عالی برای همگان وجود ندارد. هر فردی، برخی كمالات را دارا میشود و در برخی از آنها به اوج میرسد، و این محدودیت هم به نوبه خود، موجب تفاوت آثار متعدد یک انسان میشود، به نحوی که در بعضی زمینهها دارای برجستگی است نه همه آنها؛ تفاوت در استعدادها و محدودیت در كسب كمالات، به تعداد تخصصها و رشتههای علوم و فنون و تنوع كمالات، فراوانی زمینههای اختلاف را در محصولات فکری هر انسانی به همراه دارد.
در یك جمله، تكامل تدریجی، خطاپذیری و تأثیرپذیری، تفاوت استعدادها و محدودیت از ویژگیهای جداییناپذیر انسان است و هر یك سبب پیدایش تفاوت و ناهماهنگی آثار انسانساخته بهویژه آثار فكری و معرفتی او میشود.
ویژگیهای قرآن: شرایط، اوضاع و احوال و مدت زمان تکوین قرآن و برخی ویژگیهای دیگر آن به گونهای است كه وجود اختلاف فراوان در آن، در صورت بشری بودنش امر حتمی و اجتنابناپذیر خواهد بود. میدانیم که آیات قرآن طی 23 سال از طرف پیامبر اسلام بر مردم خوانده شده است، پس کاری است که به تدریج شکل گرفته و بنابراین آثار تكامل تدریجی (در صورت بشری بودن قرآن) باید در آن مشاهده شود. از سوی دیگر، پیامبر طی این 23 سال در شرایط و اوضاع احوال فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بسیار متفاوت، با فراز و نشیبها و تحولات بسیار ناهمگونی قرار داشت و آیات قرآن در سفر و حضر، جنگ و صلح، شرایط عادی و بحرانی بر پیامبر نازل و از سوی او به مردم ابلاغ شده است. این خصوصیات نیز زمینه را برای تأثیرپذیری درونی و بیرونی اندیشههای پیامبر از عوامل مختلف فراهم میسازد. از جهت سوم، این کتاب به گونهای است که در برگیرنده مسائل مختلف و متنوع فلسفی، اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی، عرفانی، اجتماعی و جز آن است. وارد شدن در
این حیطههای مختلف و سخن گفتن در باب هر یک از آنها از سوی یك انسان، با توجه به تفاوت استعدادهای وجودی و محدودیتهایش، ایجاب میكند كه هم در سخن و بیان و رعایت دقایق و ظرایف سخنوری و قوانین ادبی، و هم در محتوا و ارتباط ابعاد مختلف مسائل و موضوعات گوناگون یاد شده با یکدیگر، ناهماهنگی و تناقض پدید آید.
با توجه به آنچه گذشت، به مفاد آیه برمیگردیم و استدلال بر اعجاز قرآن از حیث عدم اختلاف را بهطور خلاصه این گونه تقریر میکنیم كه آوردن كتابی با این ویژگیها در چنان شرایط و اوضاعی، از سوی یك انسان با آن خصوصیات و زمینههای اختلاف آفرین (مقدم)، ملازم با پدید آمدن ناهماهنگی زیاد خواهد بود (تالی)؛ بهویژه اگر ارتباط آیات با یكدیگر را از جهت لوازم معنا و اختلاف در بعد بیان و محتوا مورد توجه قرار دهیم؛ با این همه، بررسی نحوه بیان و محتوای قرآن، ما را به این نتیجه میرساند كه بین آیات قرآن چه از نظر بیان و چه در بعد محتوا، ناهماهنگی یافت نمیشود و ناهماهنگیهایی كه ابتدا به نظر میرسد، با تأمل و دقت در بیان و محتوای آیات رنگ میبازد و هماهنگی موجود بین آنها آشكار میشود (رفع تالی) پس این هماهنگی، نشان معجزه بودن و از سوی خدا بودن قرآن است (نتیجه).
از عدم اختلاف در قرآن، نتیجه مهم دیگری نیز گرفته میشود و آن نفی هرگونه مطلب نادرست و باطل از قرآن است؛ زیرا با توجه به اشتمال قرآن بر حقایق، اگر مطلب نادرست و باطلی در آن باشد، با توجه به ناسازگاری حق و باطل، باید ناهماهنگی فراوانی در آن یافت شود.
عدم اختلاف در قرآن، تحریف به زیاده و تغییر را ـ در صورتیكه مفاد آیات را
دگرگون سازد و مطالب حق آن را به باطل مبدل كند ـ نیز نفی میكند؛(1) زیرا در این نوع تحریف، علاوه بر آنكه ممكن است از نظر محتوا، مطلب نادرستی به قرآن افزوده شود یا مطلب حق قرآنی با تغییر حاصل شده، به سخن باطلی مبدل شود وناهماهنگی از جهت التباس و خلط حق با باطل را بیافریند، از جهت فصاحت و بلاغت نیز موجب ناهماهنگی در قرآن میشود؛ زیرا فصاحت و بلاغت بخش تحریف شده، پایینتر از درجه فصاحت و بلاغت قرآن خواهد شد.(2)
اكنون به بررسی برخی از شبهاتی كه در خصوص «اعجاز قرآن در هماهنگی و عدم اختلاف» مطرح شده، میپردازیم:
ممکن است گفته شود که در قرآن، مواردی از تناقض یافت شده و كسانی هم به جمعآوری آنها پرداختهاند؛ بنابراین، قرآن از تناقض و اختلاف تهی نیست. به عنوان مثال میتوان از تناقض وناهماهنگی ناسخ و منسوخ یاد كرد كه در قرآن چندین نمونه از آن وجود دارد.(3)
مواردی از آیات كه در ابتدا متناقض به نظر میرسد، قبلاً به وسیله مفسران قرآن كریم
1. توضیح بیشتر دلالت اعجاز قرآن بر سلامت آن از تحریف، و ملازمه بین این دو، در فصل تحریفناپذیری قرآن خواهد آمد.
2. این تبیین و لوازم یاد شده در بیانات مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، ج 1، ص 66، 67؛ ج 5، ص 19، 20 و کتاب قرآن در اسلام، ص 17 با عباراتی موجز آمده است.
3. ر.ک: هانری مارتین، حسن الایجاز فی ابطال اعجاز القرآن و محمد خلیفه، الاستشراق و القرآن العظیم، ص 155 ـ 180.
شناسایی و تعارض ظاهری و ابتدایی آنها توجیه و حل شده و در كتابهای تفسیر و علوم قرآنی آمده است؛(1) ولی عدهای از روی غرضورزی بار دیگر آن موارد را با حذف پاسخها و راه حلهای آن، گردآوری و دوباره به عنوان شبهات جدید مطرح كردهاند. برخی نیز بر اثر عدم آشنایی با قواعد محاوره یا غفلت از به كارگیری آنها در حل این موارد، آیات را متعارض و غیر قابل حل پنداشتهاند. لذا باید به اهلش مراجعه کرد.(2)
آیات ناسخ و منسوخ نیز كه به عنوان روشنترین مصادیق اختلاف در قرآن ذكر شده، طبق اصول محاوره، تناقض بهشمار نمیآید و از مصادیق اختلاف محسوب نمیشود؛ بهویژه آنكه در نسخ آیات قرآنی، صاحب سخن هنگام جعل حكم منسوخ، خود از موقتی بودن آن آگاه است و تصمیم بر نسخ آن در آینده دارد؛ ولی به علت مصالحی، موقتی بودن حكم منسوخ را یا بیان نكرده یا با صراحت ذكری از آن به میان نیاورده است؛ به این ترتیب، ناسخ و منسوخ قرآن، نظیر موردی است كه حكمی به صورت موقت اعلام شود و پس از پایان یافتن زمان آن، حكم جدیدی جعل شود. روشن است كه در چنین شرایطی، هیچ كس چنین دو حكمی را متناقض و مخالف با یكدیگر نمیداند.
1. ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، همان، نوع 35، ج 2، ص 53، جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع 48، ج 3، ص 88 ـ 100؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 92، ص 141ـ 146؛ سیدابوالقاسم موسوی خویی، البیان فی تفسیر القرآن؛ ص 84 ـ 89 و محمد فاضل لنکرانی، مدخل التفسیر، ص 92 ـ 99. سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن مینویسد: قطرب در این باب كتابی نوشته و ابن عباس از جمله كسانی است كه در این زمینه سخن گفته است ( الاتقان فی علوم القرآن، نوع 48، ج 3، ص 88).
2. پس از مراجعه به اهل آن (معصومین) اگر تعارضی باقی ماند میتوان پرسید، پس این اختلاف چیست؟ در زمان پیامبر و ائمه هم کسانی بودند که خیال میکردند جهات اختلافی در قرآن هست، ولی پس از مراجعه به اهلش میفهمیدند که چنین خیالی باطل است. برای نمونه در زمان امام عسكری(علیه السلام)، یک عالم مسیحی کتابی را در تناقضات قرآن جمعآوری کرده بود. اما پس از مراجعه به امام عسكری(علیه السلام) وقتی حضرت وجوه تناقض و اختلاف را رفع کردند، آن مسیحی از حرفهایش دست کشید و نوشتههایش را پاره کرد.
مفاد آیه82 نساء آن است كه اگر قرآن از سوی غیر خدا میبود، در آن اختلاف زیادی مشاهده میشد. لازمه چنین سخنی این است كه اگر قرآن از سوی خدا باشد، در آن اختلاف زیادی نیست و یا چون در قرآن اختلاف زیادی نیست، پس قرآن از سوی خداست. معنای این سخن آن است كه امكان دارد در قرآن اختلاف كم وجود داشته باشد؛ در صورتی كه اختلاف كم هم نشان خدایی نبودن قرآن میشود. افزون بر آن، طبق بیانی كه در باب ویژگیهای انسان و سببیت آنها برای پیدایش اختلاف در آثار فکری او ذكر شد، باید در هر كتابی كه بشر فراهم میآورد، اختلاف فراوان وجود داشته باشد؛ در صورتی كه كتابهایی یافت میشود كه اختلاف در آنها بسیار كم است.(1)
چنانكه در توضیح ملازمه گذشت، آیه، درصدد بیان این مطلب است كه اگر قرآن محصول اندیشه بشر بود، به لحاظ ویژگیهای یاد شده انسانی، باید اختلاف فراوانی در آن یافت میشد؛ و اكنون كه لوازم ویژگیهای آثار انسان در آن یافت نمیشود و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد، پس سخن خداست. به عبارت دیگر، مفاد آیه آن است كه اگر این كتاب را بشر مینوشت، در آن اختلاف پدید میآمد و آن اختلاف زیاد میبود؛ و به اصطلاح، قید «کثیراً» توضیحی است، نه احترازی.(2)
1. مرحوم علامه طباطبایی این شبهه را در المیزان مطرح نموده و پاسخ داده است (ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 20).
2. ر.ک: همان. نكته دیگر در تعبیر «لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً» آن است كه خداوند خواسته است در اثبات اعجاز قرآن بر امری تكیه شود كه تشخیص آن و در نتیجه پی بردن به اعجاز قرآن آسان باشد؛ زیرا اگر گفته میشد: چون در قرآن هماهنگی كامل وجود دارد، قرآن معجزه است، بررسی هماهنگی كل آیات قرآن با یكدیگر نیازمند طی مراحل و انجام بررسیهای فراوان بود تا هماهنگی همه آیات با یكدیگر به اثبات رسد؛ زیرا تنها راه اثبات آن برای معارضان قرآن كه نبوت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را قبول ندارند و قرآن را سخن خدا نمیدانند، بررسی مورد به مورد آیات قرآن است؛ ولی اكنون كه بر یافتنِ اختلافِ فراوان تكیه شده، هم لزوم پدید آمدن و یافتن اختلاف زیاد در قرآن، در صورتی كه از سوی خدا نمیبود و هم پی بردن به اینكه در قرآن اختلاف فراوان مشاهده نمیشود، به آسانی برای همگان متناسب با سطح علمیشان قابل فهم و تبیین است.
اما اینکه گفته شود لازمه ویژگیهای انسان وجود اختلاف فراوان در هرگونه اثر فکری بشری است، نیز سخن درستی نیست؛ زیرا در آیه سامان دادن کتابی با خصوصیات قرآن از سوی بشر ملازم با وجود اختلاف کثیر در آن دانسته شده است، نه هر کتابی؛ پس سخن بر سر آن نیست كه هر كتابی بشر بنویسد، لزوماً اختلاف فراوان در آن یافت میشود، بلكه مقصود آن است كه این كتاب (قرآن) با خصوصیاتی كه دارد، اگر بخواهد بشری باشد، اختلاف فراوان در آن پدید میآید.
اعجاز قرآن از جهت هماهنگی، هماهنگی در فصاحت و بلاغت را نیز در برمیگیرد؛ در صورتیكه آیات قرآن از جهت فصاحت و بلاغت در یك حد نیستند، بلكه برخی نسبت به برخی دیگر فصیحتر و بلیغترند. بنابراین، قرآن از جهت فصاحت و بلاغت دارای تفاوت و اختلاف است.
در بیان و در فصاحت كی بود یكسان سخن
گرچه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعی
در كـلام ایزد بـیچون كه وحی منزل است
كـی بـود تـبـت یـدا مـانـند یـا ارض ابـلـعی
چنانكه از ظاهر آیه هویداست، مقصود از اختلاف و تفاوت، تفاوت و اختلافی است كه نشان بشری و غیر خدایی بودن باشد و پذیرش تفاوت در فصاحت و بلاغتِ آیات، در صورتی كه خارقالعاده بودن آنها نفی نشود، لازمهاش بشری بودن نیست.
بهعلاوه، این تفاوت، معلول نادیده گرفتن مجموعه آیات مرتبط با هم و مثله كردن
آنها است وگرنه با توجه به همه مقتضیات، به این نتیجه خواهیم رسید كه هر آیه در جای خودش و مجموعه آیات به عنوان یك كل، بهترین است.(1)
1. آرتور جان آربری، یكی از مترجمان نامدار قرآن به زبان انگلیسی با اینكه خود مسیحی است، در باب آهنگ هماهنگ قرآن چنین رأیی دارد. او معتقد است كه آهنگ ویژه قرآن در سراسر قرآن با قدرت و تأثیر تمام وجود دارد، ولی چنانچه آیات قرآن را تقطیع شده در نظر گیریم، مانند جسد بیجانی است كه روح خود را از دست داده است. وی در نقد دیدگاه كسانی كه با تقطیع آیات و سُوَر و ربط دادن هر بخشی به رویداد خاصی از عصر پیامبر، وجود ناهماهنگی و تفاوت در قرآن را نتیجه گرفتهاند، مینویسد: این پژوهشگران فاضل، بعد از آنكه پیكر وحیالله را قطعهقطعه كردند، بر سر دست خویش كالبدی یافتند كه روح آن از برابر ذهن اشغال شده آنها گریخته بود و بدین ترتیب، آماده شده بودند تا برای شرح و تبیین چیزی كه از تبیین آن ناتوان بودند، به همان وسیله كهنه دست یازند، ولی بالهای ظریف وحی بلندپرواز، در لای انگشتانی كه كورمالكورمال در جستوجو بودند، خرد شده و به صورت پودر در آمده بود. وی در پایان مقدمه دومین بخش ترجمه خود میگوید: در این صورت، نوسانهای ناگهانی موضوع و حال، دیگر آن مشكلاتی را پیش نمیآورد كه نقادان بلندپرواز را سرگردان ساخته و ناگزیر شوند اقیانوس بلاغت نبوت را با انگشتانه تجزیه و تحلیل خنك و بیروح پیمانه كنند (ر.ک: آرتور ج. آربری، مقدمه ترجمه قرآن به زبان انگلیسی، بخش دوم، ترجمه احمد احمدی، با عنوان «حقیقت جاودانه (2)»، که در مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال هیجدهم، شماره 7، مهر 1357، صفحات 50، 51 و 53 به چاپ رسیده است).
1. اگرچه قرآنپژوهان و مفسران در باب راز اعجاز قرآن اختلاف نظر دارند و برخی از آنان اعجاز قرآن را در فصاحت و بلاغت خلاصه میكنند، ولی قرآن كریم خود، برخی از وجوه اعجاز خویش را به روشنی بیان كرده كه یكی از آنها اعجاز در هماهنگی و عدم اختلاف است؛ بر این اساس آیات قرآن كریم در همه ابعاد هماهنگاند.
2. آیه 83 سورة نساء بر آن دلالت دارد که اگر قرآن از سوی غیر خدا میبود ناهماهنگی بسیاری در آن یافت میشد و اکنون که چنین نیست پس قرآن از سوی خداست.
3. هماهنگی آیات قرآن از سه راه قابل بررسی و اثبات است: الف) با تكیه بر هدف نزول قرآن و حكمت خداوند؛ به این بیان كه در صورت وجود اختلاف در قرآن، هدف قرآن یعنی هدایت بشر به سعادت نهایی با بهترین شیوه، تأمین نمیشود و این امر با حكمت الهی ناسازگار است؛ ب) بررسی تناسب آیات با یكدیگر و توجه به برخی اوصاف قرآن نظیر مثانی، متشابه و...؛ ج) تبیین ملازمه میان از سوی بشر بودن قرآن و راهیابی اختلاف فراوان در آن.
4. ملازمه میان بشری بودن قرآن و یافتن اختلاف فراوان در آن با توجه به برخی از ویژگیهای ذاتی انسان و قرآن به شرح زیر قابل فهم است. تكامل تدریجی، خطا و تأثیرپذیری، تفاوت استعدادها و محدودیت كمالیابی از ویژگیهای انسان است و هر یك سبب پیدایش تفاوت و ناسازگاری در آثار انسانی، بهویژه آثار فكری و معرفتی است. نزول تدریجی، شرایط متفاوت نزول و اوضاع و احوال بسیار متفاوت فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیامبر(صلى الله علیه وآله) جامعیت قرآن و در برداشتن مطالب مختلف و متنوع فلسفی، اخلاقی، اقتصادی، عرفانی، اجتماعی و رعایت قوانین ادبی همه از عواملی است كه وجود هماهنگی در این مجموعه را در محتوا و ظاهر آن در صورت بشری بودنش بسیار سخت و غیر ممكن و زمینه را برای پدید آمدن اختلاف فراوان فراهم میسازد.
5. بررسی قرآن نشان میدهد كه آیات قرآن هم در محتوا و هم در بیان هماهنگی كامل دارند و ناهماهنگیهایی كه ابتدا به نظر میآید با تأمل و دقت در بیان و محتوای آیات از میان میرود و هماهنگی آنها روشن میشود. این هماهنگی نشان اعجاز قرآن و از سوی خدا بودن آن است.
6. لازمه عدم اختلاف در قرآن، نفی هرگونه مطلب نادرست و باطل از آن است و در این صورت تحریف به تغییر یافتن یا افزوده شدن نیز، در صورتی كه مفاد آیات را دگرگون كند، نفی میشود.
1. هماهنگی محتوایی کل قرآن به چند صورت قابل اثبات و بررسی است، هر یک را توضیح و تبیین کنید.
2. ملازمه میان از سوی بشر بودن قرآن و راه یابی اختلاف فراوان در آن را تبیین كنید.
3. نتایج و لوازم اثبات عدم اختلاف در قرآن چیست؟ توضیح دهید.
4. آیا وجود آیات ناسخ و منسوخ، دلیل تناقض گویی قرآن نیست؟ چرا؟
5. توضیحی بودن قید «كثیراً» را در آیه شریفه «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً» شرح دهید.
6. آیا تفاوت فصاحت و بلاغت برخی آیات با یكدیگر، نشانِ ناهماهنگی قرآن نیست؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه وجه اعجاز قرآن از جهت هماهنگی و عدم اختلاف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبداللّه، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 138ـ149.
2. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، ص 342ـ442.
3. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 128ـ147.
4. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 64، ج 4، ص 3ـ22.
5. فاضل، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری،1400 ق، ص52 ـ 56.
6. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 3 ـ 16.
7. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالزهراء، 1401 ق، ص 55 ـ 70.
8. مركز الثقافة و المعارف الاسلامیة، علوم القرآن عندالمفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413ـ567.
معنای فصاحت و بلاغت
دلالت آیات تحدی بر فصاحت و بلاغت قرآن
ناكامی همانندآوران
بررسی چند شبهه
شبهه عدم احاطه علت بر معلول
شبهه بیهمتایی بهترینها
شبهه همانندی برخی از آثار بشری با قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاه قرآن كریم دربارة وجه فصاحت و بلاغت از وجوه اعجاز قرآن آشنا شود؛
2. اعجاز قرآن را در باب فصاحت و بلاغت تبیین و اثبات كند؛
3. مستند قرآنی اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت را توضیح دهد؛
4. با نمونهای از همانندآوریهای بشر در برابر قرآن و نقد آن آشنا شود؛
5. شبهههای مربوط به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت را بیان و نقد كند.
ابن سكّیت: چرا خداوند متعال، معجزه حضرت موسی(علیه السلام) را ید بیضا و اژدها كردن عصا و معجزه حضرت عیسی(علیه السلام) را شفا دادن بیماران، و معجزه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را قرآن كریم قرار داد؟
امام هادی(علیه السلام): هنر رایج در زمان حضرت موسی(علیه السلام) سحر و جادو بود از این روی، خدای متعال معجزه آن حضرت را شبیه كارهای آنان قرار داد تا عجز و ناتوانی خودشان را از آوردن مانند آن دریابند و هنر رایج زمان حضرت عیسی(علیه السلام) فن پزشكی بود از این روی، خدای متعال معجزه آن حضرت را شفا دادن بیماران علاجناپذیر قرار داد تا جهت اعجاز آن را به خوبی درك كنند، اما هنر رایج در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)سخنوری و چكامهسرایی بود از این جهت، خدای متعال قرآن كریم را با زیباترین اسلوب، نازل فرمود تا برتری اعجازآمیز آن را بازشناسند.
(کلینی، اصول كافی، ج 1، ص 24)
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن که از آیات قابل استفاده است، معجزه بودن آن از جهت فصاحت و بلاغت است. در این درس ابتدا به معنای فصاحت و بلاغت و سپس بررسی آیاتی که بر این وجه از اعجاز قرآن دلالت دارند، میپردازیم و در انتها به چند شبهه در این زمینه پاسخ میگوییم.
«فصاحت» در لغت به مفهوم آشکار شدن(1) و در اصطلاح اهل ادب به معنای شیوایی كلمات و روانی تلفظ و گوشنواز بودن آهنگ آنهاست. و «بلاغت» نیز در لغت به معنای رسایی و گویایی است.(2) منظور از بلاغت در اصطلاح آن است که معنایی که مورد توجه گوینده است با توجه به مقتضیات حال و مقام با بهترین و شیواترین لفظ ممکن و زیباترین و خوشآهنگترین عبارات بیان شود بهطوری که بیان آن معنا با توجه به مقتضیات حال و شرایط زمانی و مکانی به بهتر از آن وجه میسر نباشد.(3) دانشمندان علوم ادبی این دو موضوع را تا حد بسیار زیادی ضابطهمند و قواعد و اصولی را به منظور درک و سنجش این دو وصف و ویژگی، در گفتار انسان مقرر و مشخص كردهاند. شیوایی و روانی و گوشنوازی با آهنگ دلنشین داشتن، ارتباط مستحكمی دارد.
آهنگ ویژه قرآن از آغاز نزول آن تاکنون مورد توجه بوده(4) تاحدی که توجه
1. ر.ک: محمد بن منظور، لسان العرب، ماده فصح.
2. ر.ک: همان، ماده بلغ.
3. لغویان و ادیبان عرب، کلام فصیح ـ نه کلمه فصیح ـ را نیز کلامی با همین ویژگیها میدانند. ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر؛ المعجم الوسیط و سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، مختصر المعانی، ص 11.
4. در كتابهای تاریخ آمده است كه پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) هنگام نماز شب، آیات شریف قرآن را با صوتی دلنشین میخواند. ابوسفیان، ابوجهل و اخنس بن شریق كه از سران مخالفان اسلام بودند، در سیاهی شب از خانه خویش بیرون میآمدند و به صوت دلنشین قرآن گوش فرامیدادند. در یكی از این شبها هر یك بدون اطلاع از وضع دیگری، مخفیانه به تلاوت پیامبر گوش فراداده، پس از پایان یافتن تلاوت آیات، سپیدهدم رهسپار خانههای خویش شدند. از روی اتفاق در بین راه به یكدیگر برخوردند و به سرزنش یكدیگر پرداختند و گفتند: مبادا دیگر بار به چنین عملی دست یازید؛ زیرا اگر افراد سادهلوح از این امر آگاه شوند، در پایبندی به خرافاتی كه به آنان تلقین كردهایم، تردید خواهند كرد؛ پس از این گفتوگو از یكدیگر جدا شدند. شب دوم فرا رسید و هر یك در آن شب نیز بهرغم اعتراض و سرزنش قبلی، بار دیگر در جایگاه شب پیش حاضر شدند و تا صبح به صوت دلنشین قرآن، گوش دادند. هنگام بازگشت به منزل، یكدیگر را در راه دیدند و همان سخنان روز گذشته را تكرار كردند و متفرق شدند. در شب سوم نیز گویا جاذبهای درونی، آنها را به سوی خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) كشاند و باز در همان مكان شبهای گذشته تا صبح به شنیدن آیات قرآن مشغول شدند. این بار نیز هنگام بازگشت، یكدیگر را در راه ملاقات كردند و به یكدیگر گفتند: برای پیشگیری از حوادث ناگوار و امكان گرویدن دیگران به اسلام، باید با هم پیمان ببندیم كه برای همیشه این كار را ترك كنیم و چنین كردند (ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویّة، ج 1، ص 315).
مخالفان قرآن و نیز دانشمندان دیگر ادیان را به خود جلب کرده است. آنچه مورخان و قرآنپژوهان در این زمینه و جنبههای مختلف فصاحت و بلاغت قرآن آوردهاند، ما را از پرداختن به این موضوع بینیاز میسازد؛(1) چنانكه شهادت ادیبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترین دلیل خدایی بودن قرآن از این جهت است.(2) به همین جهت به سراغ آیاتی میرویم که اعجاز قرآن در این جنبه را اثبات میکنند.
هرچند در آیات تحدی، آیه یا تعبیری وجود ندارد كه بر اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت به روشنی دلالت كند، ولی با تأمل در این آیات به بیانی که در ذیل میآید،
1. آربری در مورد آهنگ دلنشین قرآن مینویسد: من هر وقت بخواهم رمز این نیروی شگرف هیپنوتیك كتاب مسلمین را به دست بیاورم، به آهنگ بازمیگردم. وقتی با یكی از دوستان عربزبانم در باب این نیرو سخن میگفتم، پیش از آنكه من مقصود خویش را بر زبان آورم، او درست همان مطلبی را كه من در نظر داشتم با این عبارات بیان كرد: من هر وقت صدای تلاوت قرآن را میشنوم، گویی دارم به یک آهنگ گوش میدهم. در تمام مدت تلاوت، از لابهلای این لحن دلنشین صدای ضربات مداومی به گوش میرسد؛ سپس افزود: این ضربات مانند ضربات قلب من است (ر.ک: آرتور ج. آربری، مقدمه بخش دوم ترجمه انگلیسی قرآن، ترجمه احمد احمدی با عنوان «حقیقت جاودانه»، که در مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال هیجدهم، شماره 6، شهریور 1357، ص 35 به چاپ رسیده است).
2. ولید بزرگترین ادیب و حكیم عرب كه از دشمنان اسلام و قرآن است، پس از شنیدن آیاتی از قرآن گفت: واللّه لقد سمعت من محمّد كلاماً ما هو من كلام الانس ولا من كلام الجنّ وانّ له لحلاوة وانّ علیه لطلاوة وانّ اعلاه لمثمر وانّ أسفله لمغدق وانّه لیعلو ولایعلی علیه؛ «به خدا سوگند، به تحقیق سخنی از محمد شنیدم كه از كلام آدمیان و پریان نیست. به راستی برای آن شیرینی ویژهای است و بر آن شادابی خاص، شاخسارش پرثمر و ریشههایش پربركت است، راستی كه آن كلام همواره برتری مییابد و كلامی بر آن برتر نمیشود». پس از این سخن، ابوجهل به او میگوید: تو برای تأمین مالی زندگی خود، قرآن را اینچنین ستایش نمودهای! ولید میگوید: همه میدانند كه من از همه ثروتمندتر هستم. ابوجهل میگوید: اگر میخواهی درباره تو چنین قضاوت نشود، سخنی علیه قرآن بگو. وی میگوید: نقصی در آن نیست. ابوجهل میگوید: بالأخره سخنی بگو. او فكر میكند و سرانجام میگوید: « ان هذا الاّ قول البشر ان هذا الاّ سحر یؤثر؛ این (قرآن) جز سخن آدمی چیزی نیست. این جز جادوی برگزیده نیست» (ر.ک: محمد رشیدرضا، همان، ج 1، ص 199 و ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 584).
روشن میشود كه این وجه از اعجاز در تناسب معجزات با علوم و فنون عصر مد نظر است و برداشت همه اصحاب، علما و بزرگان از تحدیات قرآن این بوده که دستکم یک وجه اعجاز آن همین فصاحت و بلاغت قرآن است:
الف) پیامبران برای امتهای خود، معجزاتی هماهنگ و همسنخ با آنچه در زمان آنان رواج یافته و اوج گرفته بود، میآوردند تا صدق مدعایشان به روشنترین وجه اثبات شود.(1) به عنوان مثال در زمان حضرت موسی(علیه السلام) كه جادوگری به اوج خود رسیده بود، آن حضرت معجزهای همسان با سحر رایج در آن زمان، یعنی تبدیل عصا به اژدها را آورد و در زمان حضرت عیسی(علیه السلام) كه پزشكی پیشرفت فراوان داشت، معجزه آن بزرگوار زندهكردن مردگان و شفا دادن كور مادرزاد بود؛ بر این اساس، از آنجا كه در زمان نزول قرآن، فصاحت و بلاغت، رواج فراوان داشت و عرب معاصرِ نزول قرآن در زمینه فصاحت و بلاغت دستكم نسبت به امتهای معاصر خود از برتری چشمگیری برخوردار بود، تناسب معجزات با علوم و فنون پیشرفته عصر اقتضا میكرد كه معجزه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در زمینه فصاحت و بلاغت باشد و مخاطبان خود را به آن تحدی كند.
ب) از سوی دیگر، مخالفان پیامبر و مدعیان نبوت در عصر آن حضرت و اندكی پس از آن، در مقام همانندآوری قرآن، بر این بعد تكیه كرده و نمونههای خود را از نظر سبك، ساختار و آهنگ، همانند قرآن ساخته و پرداخته بودند، یا در مقام عجز از همانندآوری، به چنین امری (وجه بلاغت فوق توان بشری قرآن) اشاره داشتهاند. نسبت شاعری دادن به پیامبر نیز از این امر حكایت دارد.
1. این نكتهای است كه در روایات نیز آمده است. در روایتی كه از حضرت رضا ـ علیه آلاف التحیة والثناء ـ نقل شده، آن حضرت در پاسخ ابن سكیت كه از آن حضرت سؤال كرد: چرا معجزه حضرت موسی(علیه السلام) ید بیضا و عصا، و معجزه حضرت عیسی(علیه السلام) رموز مربوط به پزشكی و معجزه پیامبر اسلام كلام و سخن بود، همین مطلب را ذكر فرمودند که چون در زمان حضرت موسی(علیه السلام) سحر و در زمان حضرت عیسی(علیه السلام) طب و در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطابه و سخنان و اشعار فصیح و بلیغ رواج داشته و ارتقا یافته بود، خدا در هر زمان معجزهای متناسب با امر پیشرفته آن دوران به پیامبرانش عنایت فرمود (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 17، ص 210).
ج) مخاطبان نخستین قرآن در آیات تحدی نیز كسانی بودند كه از جهت فرهنگی و دیگر وجوه اعجاز مطرح شده در مورد قرآن، از برجستگی خاصی برخوردار نبودهاند تا بگوییم: روی سخن در آیات تحدی نسبت به آنان، خارقالعاده بودن محتوای قرآن است، بلكه چنانكه گذشت، فصاحت و بلاغت مورد توجه آنان بود و جنبه برجسته فرهنگ ایشان را تشكیل میداد.
د) اینکه در آیات مختلف تحدی، تعبیر کرده که مثل قرآن یا حدیثی مثل قرآن یا سورهای مثل قرآن بیاورید، این مثلیت قدر متیقنش برحسب نظر مفسرین و علمای کلام ما، شامل بلاغت میشود؛ یعنی بلیغتر از سخن قرآن و آوردن کلامی در حد بلاغت قرآن برای بشر امکان ندارد.
همانندآوریهای مخالفان قرآن به قدری از فصاحت و بلاغت قرآن فاصله دارد كه هر فرد آشنا به ادبیات عرب را به تفاوت فاحش آنها با آیات قرآن متفطن میسازد؛(1) ولی به عنوان نمونه به یكی از همانندآوریهای قرن اخیر كه از سوی محافل استعماری در مقام معارضه با قرآن مطرح شده به اختصار میپردازیم و یادآور میشویم كه این نمونه در مقایسه با نمونههای دیگر(2) یكی از بهترین نمونهها است.
1. به عنوان مثال، بخشی از همانندآوری مسیلمه كذاب كه ادعای نبوت داشت چنین است: والمبذّرات زرعا والحاصدات حصدا والذّاریات قمحا والطّاحنات طحنا والخابزات خبزاً والثّاردات ثردا والّلاقمات لقما... .
2. سایر نمونههای این گونه سورههای ساختگی کم نیست و برخی از مفسران و دانشمندان در آثار تفسیری و علوم قرآنی خود به بعضی از این سورهها اشاره کرده و احیاناً به نقد آنها پرداختهاند؛ از جمله سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن، نوع 19، ج 1، ص 226 ـ 227؛ سیدابوالقاسم موسوی خویی در البیان فی تفسیر القرآن، ص 97 ـ 99 و 250؛ همو در نفحات الاعجاز، ص 25 ـ 26؛ علامه طباطبایی در المیزان، ج 1، ص 68 و نویسندگان تفسیر نمونه، در ج 1، ص 134 ـ 135. در سالهای اخیر در سایتهای اینترنتی از سوی دشمنان اسلام و قرآن با اقتباس از آیات قرآن، سورههایی در این زمینه بافته شده و به عنوان همانندآوری قرآن ارائه گردیده است که برخی به نقد آنها پرداختهاند. برای نمونه ر.ک: اکبر اسدزاده، «سورههای دروغین در شبکه اینترنت»، مجله کلام اسلامی، شماره 33.
در سال 1912 میلادی، چاپخانهای انگلیسی ـ آمریكایی در بولاق مصر، در نقد و رد اعجاز قرآن نشریهای منتشر و در آن ادعا كرد كه سوره حمد از بلاغت كامل برخوردار نیست و در آن حشو و زواید و مطالب تكراری وجود دارد و میتوان نهتنها همانند این سوره، بلكه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است:
«چه نیكوست سخن برخی از منكران اعجاز قرآن كه گفتهاند: اگر مؤلف قرآن به جای سوره حمد، گفته بود: «الحمد للرّحمن ربّ الاكوان الملك الدیّان لك العبادة وبك المستعان اهدنا صراط الایمان» با كمال اختصار مطلب را ادا كرده، در عین حال، همه محتوای سوره حمد را گرد آورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایی یافته و از قافیههای پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود».(1)
در ابتدا باید یادآور شویم كه آیه شریف «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بیتردید یكی از آیات سوره حمد است و در آن نكات بسیار شگرف ومهمی وجود دارد و نویسندة رساله «حسن الایجاز» از آن غفلت كرده و به آن نپرداخته است. ما نیز به دلیل آنكه مفسران و نیز نویسندگان كتابهای اسرار الصّلاة در باب آن فراوان سخن گفتهاند،(2) از آن صرف نظر میكنیم و به بررسی آیات دیگر میپردازیم:
1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه «اللّهِ» به «الرَّحْمنِ» است؛ به توهم آنكه نیازی به ذكر اللّه نیست و با گذاشتن واژه الرّحمن به جای واژه «اللّهِ» رعایت اختصار شده و همه آن مطالبی كه واژه الله و واژههای الرحمن و الرحیم در آیه سوم برآن دلالت میكند، این تعبیر كوتاه قابلیت گنجایش آنها را دارد؛ در حالی كه با این تبدیل، نكاتی از دست رفته است از جمله:
1. هانری مارتین، حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز، ترجمه نصیرالدین ظافر. مرحوم آیتالله سیدابوالقاسم خویی رسالهای با نام نفحات الاعجاز فی ردّ الکتاب المسمی بـ «حسن الایجاز» در نقد این کتاب نوشت و در سال 1342 قمری در نجف به چاپ رساند. چاپ سوم این کتاب توسط دار المورخ العربی بیروت در سال 1411 ق منتشر شده است. ایشان در کتاب البیان خود نیز ذیل عنوان «سخافات و خرافات» ص 93 ـ 99 به نقد و بررسی سوره ادعایی نویسنده حسن الایجاز و چند سوره ساختگی دیگر پرداختهاند.
2. به عنوان مثال، ر.ك: امام خمینی، كتابهای تفسیر سوره حمد و اسرار الصلاة.
الف) آیه درصدد است اختصاص همه ستایشها به خداوند را با اشاره به دلیل و علت آن(1) بیان كند و بر این اساس، ضرورت دارد كه هم واژه «الله» مطرح شود و هم در ادامه، «رحمن» و «رحیم» به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذكر شود.حمد، ستایش بر كمال یا بر انجام كار نیك اختیاری است(2) و از نظر قرآن، موجودات جهان، همه فعل اختیاری خدا(3) و همه نیكو هستند؛(4) بنابراین، هر جا حُسنی یافت شود، منسوب به خداست و در نتیجه، هر جا ستایشی باشد، مختص به اوست و نیز خداوند دارای تمامی كمالهاست(5) و به این دلیل نیز همه حمدها به خدا اختصاص دارد؛ هرچند انسانها خود به این نكته توجه نداشته باشند.(6) از سوی دیگر، كسانی كه به ستایش موجودی میپردازند، یا به سبب كمالها و امتیازهای شخصی آن موجود است، یا برای سپاسگزاری از نعمتهایی است كه به آنان داده یا به امید نعمتها و موهبتها و یا از ترس مجازاتهای آینده اوست و واژه «اللّهِ» به انگیزه نخست اشاره دارد. «رَبِّ الْعَالَمِینَ» دومین انگیزه، «اَلرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» انگیزه سوم و «مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با توجه به این نکات، این آیات متذكر میشوند كه با هر انگیزه و علتی
1. مقصود از دلیل، برهانی است كه برای اختصاص حمد به خداوند آورده میشود و مقصود از علت، اموری است كه در متن خارج، انسانها به سبب آنها به ستایش موجودات میپردازند.
2. ر.ك: کتب لغت، مانند: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
3. قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ؛ رعد:16؛ «بگو خدا آفریننده همه چیز است».
4. الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ سجده:7؛ «خدایی كه هرچه را آفریده، نیكو آفریده است».
5. وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا؛ اعراف:180؛ «و برای خدا بهترین نامها است، پس با آن نامها او را بخوانید».
6. این نكته شایان توجه است كه «اللّه» عَلَم شخصی و اسم جامع خداوند است؛ از این رو گفته شده كه این واژه، اسم ذاتِ دارای همه صفات كمالیه است؛ ولی در علم بودن «الرّحمن» برای خداوند اختلاف نظر است و نظر غالب برخلاف آن است و در این صورت، وجه انتخاب الرّحمن برای ادای این مطلب روشن نیست؛ زیرا فقط بر یكی از اوصاف خداوند دلالت دارد و هر قدر در معنای آن توسعه قایل شویم، دستكم شامل رحیم نمیشود و بدین ترتیب، دلیل با مدعا سازگاری ندارد. بهعلاوه، در صورت علمیت «رحمن» باز هم جهت علمیت تفاوت دارد؛ الله به لحاظ اسم جامع بودن و رحمن به لحاظ گستردگی و وسعت رحمت علم است و در غیر خدا مصداق ندارد. و روشن است كه باز هم اللّه با الحمد تناسب دارد، نه «الرحمن»؛ چون الرحمن شامل كل كمالهای الهی نمیشود.
كه انسان بخواهد موجودی را ستایش كند، باید خدا را ستایش كند؛ پس همه ستایشها به خدا اختصاص دارد و باید داشته باشد.
ب) با این بیان، ارتباط مستحكم این آیه با آیات بعدی نیز روشن میشود؛ در صورتی كه با تبدیل واژه اللّه به الرّحمن، ارتباط روشنی بین جمله الحمد للرّحمن و عبارت ربّ الاكوان وجود ندارد.
2. در جمله دوم نیز نویسنده فقط كلمه «الْعالَمِینَ» را به «الاكوان» تبدیل كرده است. خواننده بصیر با اندكی تأمل درمییابد كه بین وصف «رَبِّ الْعالَمِینَ» با جمله الحمدللّه و وصف «الرّحمن الرّحیم» تناسب كامل وجود دارد و فقدان ارتباط معقول بین «ربّ الاكوان» با «الحمد للرّحمن» و «الملك الدّیان» را نیز به خوبی مییابد.
صرف نظر از این مزیت، واژه اكوان جمع كَون به معنای پدید آمدن، واقع شدن، گردیدن (شدن) و عهدهدار شدن است و اضافه شدن كلمه رب (خداوندگار) به این واژه، به هر یك از معانی یاد شده كه معنای مصدری هستند، بیوجه است. بهعلاوه، واژه العالمین بر وجود عوالم متعدد و موجودات دارای شعور دلالت دارد كه از واژه اكوان چنین چیزی استفاده نمیشود.
3. نویسنده «حسن الایجاز» چنین پنداشته است كه تعبیر «الحمد للرّحمن» مفاد «الرّحمن الرّحیم» را در بردارد؛ غافل از آنكه «رحمن» بر سعه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه انسانها یا موجودات دلالت دارد و «رحیم»، رحمت دائمی و جاودانه خداوند را كه ویژه نیكوكاران است بیان میكند.
افزون بر آن، جمله قرآنی از یكسو مظاهر ربوبیت الهی را در وصف پیش نشان میدهد و از سوی دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف مالك یوم الدین را فراهم میسازد و از این رو حتی با وجود این دو وصف در آیه اول «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» تكرار آن دو وصف در اینجا (آیه سوم) ضرورت داشته است.
4. در جمله سوم، نویسنده به زعم خود خواسته است وصف «مالك یوم الدّین» را با كلماتی كوتاهتر ادا كند؛ از این رو، تعبیر «الملك الدیّان» را به جای آن گذاشته است،
غافل از اینکه با این تبدیل، نكات مهمی از دست میرود. توضیح آنكه: این سوره درصدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهی به انسان است. در آیات قبل با ذكر اسم خاص و عَلَم شخصی خدا، یعنی «اللّه» و سه صفت از اوصاف او، به معرفی اولین اصل اعتقادی (توحید) پرداخت و از اختصاص ستایشها به خداوند سخن به میان آورد. در این آیه (مالك یوم الدین) دومین اصل، یعنی معاد را مطرح کرده و در آیات بعد، ضمن نتیجهگیری از آیات قبل، مسئله نبوت را كه سومین اصل اعتقادی اسلام است بیان میكند؛ ولی تعبیر «الملك الدیّان» صرفاً دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور میشود. بنابراین، آیه شریفه قرآن، خبر از جهانی دیگر برای پاداش و كیفر میدهد كه سعادت ابدی انسان در گرو اعتقاد به آن است و جایگاه رحمت خاص خدا (رحیم بودن) را مشخص میسازد؛ و نیز با نسبت دادن مالكیت یا ملكیت آن روز به خداوند، انحصار و اختصاص حاكمیت و صاحب اختیاری آن جهان به خدا را متذكر میشود؛ و از این طریق، به تفاوت اساسی نظام دنیایی و آخرتی اشاره دارد.
رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نكته مهمی است كه باید به آن توجه شود: مالكیت انحصاری خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم میسازد كه بنده، عبادت را انحصاراً برای خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او كمك بخواهد و در یك جمله، اغیار را به كناری نهاده، سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود آورد.
5. نویسنده حسن الایجاز بهجای آیه شریفه «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ»، جمله «لك العبادة وبكالمستعان» را گذاشته است. صرفنظر از اینكه جمله یاد شده نهتنها مختصرتر از آیه شریفه نیست، بلكه یك حرف بیشتر دارد، جمله جایگزین، صرفاً انحصار عبادت و استعانت به خدا را افاده میكند؛ ولی مقصود از «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِین» آن است كه بنده، در مقام اظهار عبودیت و بندگی، با صراحت به وابستگی و تذلل خویش در درگاه الهی اعتراف میكند و روشن است كه این مطلب، بسیار مهم و حساس بوده و بهترین شیوه اظهار بندگی، در همین اعتراف صریح نهفته است.
افزون بر آن، در آیه قرآن وجه مناسبی برای التفات از غیبت به خطاب است كه
عبارت حسن الایجاز فاقد آن است: بنده، پس از آنكه اوصاف مختلف خداوند را برمیشمرد و در آنها همه چیز را از آنِ او میداند، از یكسو به وابستگی كامل خویش به خدا پی میبرد و از سوی دیگر، مشتاق دیدار و گفتوگو با محبوب خویش كه آفرینش و تدبیرش به دست اوست میشود و از شدت اشتیاق، خود را در پیشگاه او حاضر و او را بر خود و اعمال خود ناظر مییابد و در این حال، او را مورد خطاب قرار میدهد و دست تضرع به سوی او دراز میكند كه: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِین». این حضور با وصف بندگی، در بیان قرآنی به خوبی گنجانده شده است.
نكات دیگری هم در باب جمع آوردن نعبد و نستعین و تكرار ایاك وجود دارد كه در كتابهای تفسیری به آن پرداخته شده و از ذکر آنها صرف نظر میکنیم.
6. جمله «اهدنا صراط الایمان» كه به جای «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» گذارده شده نیز در مقایسه، از محتوای كمتری برخوردار است. از یكسو «الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» نسبت به «صراط الایمان» فراگیرتر است. اگر راههای بندگان به سوی خدا به عدد انفاس الخلائق است و اگر هر چیز، آیه الهی است، صراط مستقیم بر نزدیكترین و استوارترین راه رسیدن به خدا دلالت دارد و آن را در آیات فراوان دیگر مشخص كرده است. این نویسنده، حتی رنج این تحقیق را به خود نداده كه به آیات دیگر رجوع كند و صراط مستقیم و مشخصات آن را دریابد تا واژهای نزدیك به مفاد صراط مستقیم را به جای آن بنهد. در آیات دیگر آمده است كه خدا مؤمنان را به صراط مستقیم هدایت میكند(1) و صراط مستقیم به عبادت محض و تبعیت تام از خداوند توصیف شده است.(2) و در آیه بعد، نقطه مقابل آن، مسیر گمراهان و كسانی دانسته شده كه مورد خشم خدا واقع شدهاند؛ ولی در هیچ آیهای از صراط الایمان یا تطبیق و یا توصیف صراط مستقیم به صراط ایمان سخن به میان نیامده است. به هر حال، اوصافی كه در قرآن مجید برای
1. وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ حج:54؛ «و به راستی كه خداوند راهنمای مؤمنان به راه مستقیم است».
2. وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ یس:61؛ «(آیا با شما پیمان نبستیم كه...) و مرا بپرستید این راه مستقیم است».
صراط مستقیم آمده، با صراط الایمان نویسنده تناسب ندارد و غنایی كه در صراط مستقیم وجود دارد، صراط الایمان از آن بیبهره است.
ارتباط این آیه با آیه پیشین نیز امتیاز دیگری است كه «اهدنا صراط الایمان» فاقد آن است؛ اگر بنده در آیه قبل بر اثر بینشی كه پیدا كرده، مشتاق دیدار خدا میشود و خود را در محضر او میبیند و از جهت فكری به مرحلهای میرسد كه عالَم برای او محضر خدا میشود، خود میداند كه باید از جهات قلبی و وجودی نیز آن قدر ارتقا یابد كه به فیض حضور نایل شود؛ آنگاه موقعیت خود و مقام حضور در پیشگاه خدا را با یكدیگر مقایسه میكند و در این اندیشه است كه این راه بسیار طولانی را چگونه بپیماید؛ از این رو درخواست او این خواهد بود كه خدایا! ما را به راه مستقیم هدایت فرما! همان راهی كه در آیهای دیگر فرمود: خداوند بندگان برگزیده خود را از صراط مستقیم به سوی خویش هدایت میكند.(1) اما هیچ یک از این نکات در «اهدنا صراط الایمان» یافت نمیشود.
نویسنده، از همانندآوری برای آیه بعدی خودداری كرده است و چنان پنداشته كه تعبیر صراط الایمان، در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتی كه در آیه بعد، با اینکه توضیح و تبیین صراط مستقیم است، نكاتی بیان شده که از تحلیل صراط الایمان و یا الصراط المستقیم به روشنی برنمیآید، بهویژه تعیین اوصاف، مصادیق و سرانجامِ هر یك از سه گروهی كه در آیه بعد مطرح شده است. با توجه به اینکه سالكان صراط مستقیم در آیات دیگر قرآن مشخص گردیدهاند،(2) با بیانی که در سوره حمد آمده، قدم به قدم سالك و بنده به سوی خدا و مسیر درست وصول به قرب الهی رهنمون میشود؛ اما اهدنا صراط الایمان به کلی عاری از این امور است.
1. وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا؛ نساء:175؛ «و ایشان را به سوی خود به راهی راست هدایت نماید».
2. وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا؛ نساء:69؛ «و كسانی كه از خدا و رسول فرمان برند، پس آنان با كسانی هستند كه خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان و آنان خوب همنشینانی هستند».
بهعلاوه، از جهت تربیتی ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهای انحرافی و مسیرهای نادرست، نقش چشمگیری در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نكات با صرف ذكر «اهدنا صراط الایمان» به هیچ وجه تأمین نمیشود.(1)
در مورد اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، شبهاتی مطرح شده كه به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
وضع سخن و کلام زاییدة قریحه انسان است و فصاحت و بلاغت هم از اوصاف كلام میباشد؛ قواعد بلاغی نیز، ساخته و پرداخته ذهن بشر است. با توجه به این نکات اعجاز کلام در فصاحت و بلاغت به این معنا است كه بر اساس همین قواعد، جملات و کلامی پدید آید كه بشر (صاحب آن قریحه و واضع این قواعد) نتواند همانند آن را بیاورد. معنای این سخن آن است كه این قواعد ساخته ذهن بشر، محصولی به بار آورد که با قریحه بشری نتوان بر آن احاطه یافت و در چنان درجهای از کشف معنایی قرار گیرد که بهرغم سامان یافتن آن بر اساس قوانین ساخته فکر بشر، غلبه بر آن محال باشد؛ و این امری نشدنی است؛ زیرا فاعل همیشه اقوی از فعل خود، و منشأ اثر محیط بر اثر خود است.(2)
در فصاحت و بلاغت تام و كامل، سه نوع تطابق ضرورت دارد: 1. تطابق كلام با قواعد
1. برای پی بردن به نكات دیگری كه در آخرین آیه سوره نهفته است، به تفاسیر سوره حمد و كتابهای سرّالصلوة مراجعه كنید.
2. در تفسیر المیزان و برخی آثار قرآنی دیگر این شبهه بررسی شده است. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 69 ـ 73؛ محمد عبدالله درّاز، النبأ العظیم، ص 89 و غازی عنایة، شبهات حول القرآن و تفنیدها، ص 208.
فصاحت و بلاغت، 2. تطابق محتوای كلام با ما فی الضمیر گوینده، 3. تطابق ما فیالضمیر با واقعیت خارجی. برای تأمین تطابق نخست، گوینده سخن باید از قواعد فصاحت و بلاغت كه در بیان اشكال كننده، ساخته ذهن بشر است، آگاهی كامل داشته باشد. افزون بر آن، باید آن قواعد را دقیقاً در مقام سخن گفتن به كار بندد. تأمین تطابق دوم، وابسته به آن است كه نویسنده، بر ما فی الضمیر خویش آگاهی كامل داشته باشد و در مقام بیان، ما فی الضمیر خود را در قالبهای دقیق و گویایی بریزد. تطابق سوم در گرو آن است كه گوینده، شناختی دقیق از جهان خارج (وقایعی كه میخواهد بیان كند، وضعیت مخاطبان و دیگر شرایط خارجی موجود) در اختیار داشته باشد. از این مجموعه، فقط قواعد فصاحت و بلاغت ساخته ذهن بشر است و سایر امور در پی تلاش گوینده سخن حاصل میشود وانسان به دلیل محدودیتهای ذاتی اختلافآفرین خود كه در بحث اعجاز قرآن در هماهنگی گذشت، در هر یك از این سه مرحله ممكن است دچار اشتباه شود و به تأمین آنها موفق نگردد؛ چنانكه دانستن و آگاهی از قواعد منطق، هرگز موجب نمیشود، هیچ سخنی برخلاف قواعد منطقی، حتی از برترین منطقدانان زبردست صادر نشود.
اعجاز در فصاحت و بلاغت به آن معنا است كه بهترین تعبیر ممكن برای ادای یك سخن فراهم شده باشد؛ و «بهترین» همواره یكی بیش نیست؛ در صورتی كه در قرآن بسیار دیده میشود كه یك مطلب با تعابیر متعدد و مختلف بیان میشود. اگر بیان قرآن در فصاحت و بلاغت معجزه است، پس یا همه آنها در حد اعجاز است که این خلاف فرض است، و یا فقط یك تعبیر از آن تعابیر مختلف معجزه است که در این صورت بقیه موارد باید از جهت فصاحت و بلاغت پایینتر از حد اعجاز باشند.(1)
1. این شبهه در تفسیر المیزان، ج 1، ص 69 طرح و بررسی شده است.
معیار معجزه بودن یك كلام از جهت فصاحت و بلاغت آن است كه بشر از آوردن همانند آن ناتوان باشد؛ بنابراین ممكن است چندین تعبیر از یك حقیقت، همه معجزه باشند و هر یك به گونهای باشد كه بشر از آوردن همانند آن عاجز باشد، و آیات قرآن این گونه هستند. البته تعابیر مختلف از یك حقیقت یا واقعیت که در عین حال همه معجزه باشند، ممکن است از جهت فصاحت و بلاغت در یک درجه باشند و یا در درجات مختلف قرار گیرند و برخی نسبت به برخی دیگر دارای محسناتی باشند كه فقدان آنها در دیگری آن را از حد اعجاز تنزل ندهد. پس تعابیر مختلف قرآن در مورد یك موضوع، میتواند در یك درجه از فصاحت و بلاغت و همه، فوق طاقت بشر باشند و هم میتواند در درجات متفاوت از فصاحت و بلاغت و در عین حال فوق قدرت بشر باشند.
برخی از آثار گفتاری و قلمی انسانهایی كه ادعای نبوت نداشتهاند، نیز به قدری در سطح بالای فصاحت و بلاغت قرار دارد كه همانند آن یافت نمیشود و كسی همانندش را نیاورده است؛ مانند سخنان امام علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه، اشعار ابن فارض در عربی یا حافظ در پارسی و آثار شكسپیر در انگلیسی.
نمونههای ادعا شده چنین نیست كه بتوان آنها را همسنگ قرآن دانست، و صرف آنكه همانند آنها یافت نمیشود، دلیل آن نیست كه نمیتوان همانند آنها را آورد. و صاحبان این گونه آثار چون چنین ادعایی نداشتهاند، همگان درصدد معارضه و همانندآوری جدی در مورد آثارشان برنیامدهاند. غنای محتوایی و تنوع مسائل مطرح شده و نحوه بیان قرآن از یکسو، و وجود دشمنان سرسخت و دارای عِدّه و عُدّه فراوان و انگیزه
وصفناپذیر آنان برای مبارزه با این کتاب گرانسنگ از سوی دیگر، و توجه به این نکته که همانندآوری آسانترین و کمهزینهترین راه مبارزه با قرآن میباشد، ولی در عین حال با گذشت بیش از چهارده قرن تاکنون حتی یک نمونه به اندازه کوچکترین سوره قرآن را بشر نتوانسته بیاورد، برای درک تفاوت میان قرآن و نمونههای ذکر شده در شبهه کفایت میکند.
سخنان حضرت علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه نیز فوقَ كلامِ المخلوق و دونَ كلامِ الخالق (فراتر از سخن بشر و فروتر از سخن خدا) است و در مقایسه با قرآن، برتری آیات الهی بر آن برای اهل فن آشكار است؛ به عنوان مثال، یكی از خطبههای برجسته نهج البلاغه خطبه 226 است؛ ولی در همین خطبه، آنگاه كه علی(علیه السلام) آیهای از قرآن را اقتباس میكند، خواننده دقیق به خوبی تفوق آیه قرآن بر سایر جملات را درمییابد. آن حضرت در خطبه یاد شده میفرماید:
دار بالبلاء محفوفة، وبالغدر موصوفة لا تدوم احوالها ولا تسلم نزّالها... فكیف بكم لو تناهت بكم الامور وبعثرت القبور «هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ یَفْتَرُونَ»؛(1) «(دنیا) خانهای پیچیده در بلا و شهره به بیوفایی است. (اوضاع و) احوالش ناپایدار است و ساكنانش در (امان و) سلامت نباشند...؛ پس چگونه خواهید بود آن گاه كه امور (دنیا) شما را به آخر رسانند و (مردگان از) قبرها برانگیخته شوند. آنجا هر كس آنچه را پیش فرستاده، بیازماید و به سوی خدا، مولای حقیقیشان بازگردانده شوند و آنچه به دروغ میبافتند، ناپدید شود».
1. یونس:30.
1. فصاحت به معنای شیوایی كلمات و روانی تلفظ آنها و گوشنواز بودن سخن، و بلاغت به معنای رسایی و گویایی و دقتِ تعابیر در فهماندن مقصود است.
2. قرآنكریم در این دو جهت معجزه است و با توجه به شرایط عصر نزول قرآن، این بعد از اعجاز در آیات تحدی مد نظر بوده است؛ زیرا در زمان نزول قرآن، فصاحت و بلاغت رواج فراوان داشت و عربها در این جهت بر امتهای معاصر خود برتری داشتند و تناسب معجزه با علوم معاصر خود، اقتضا میكرد كه معجزه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این جهت بوده و بدان تحدی كند.
3. مخالفان و مدعیان پیامبری در آن زمان و اندكی پس از آن، بر این بعد تكیه كرده و با توجه به آن درصدد همانندآوری بودهاند. انتساب شاعر بودن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عدم برجستگی مخاطبان در دیگر زمینهها نیز بر اعجاز قرآن در این بُعد دلالت دارد.
4. همانندآوران نیز همین بعد را دریافته و درصدد همانندآوری در این بعد برآمدهاند، هرچند تاكنون از آوردن سخنی كه در فصاحت و بلاغت هموزن قرآن باشد، عاجز ماندهاند.
5. در فصاحت و بلاغت كامل، تطابق كلام با قواعد فصاحت و بلاغت، و تطابق محتوا با ذهن و تطابق ذهن با واقعیت خارجی ضرورت دارد و انسان به دلیل ویژگیهای ذاتی اختلافآفرین خود در هر یك از این سه مرحله در معرض اشتباه است. بنابراین شبهه غلبه معلول بر علت در رد اعجاز در فصاحت و بلاغت، نادرست است.
6. معیار معجزه بودن سخن در فصاحت و بلاغت، آن است كه بشر از همانندآوری آن ناتوان باشد و ممكن است چندین تعبیر از یك حقیقت، به گونهای باشد كه بشر از آوردن همانند آنها عاجز باشد؛ بنابراین همه آنها معجزه است و آیات قرآن از این مقوله است. بر این اساس، شبهه معجزه نبودن آیاتی كه مطلبی را با چند تعبیر بیان كرده، نفی میشود.
7. گرچه برخی از آثار بشری در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد و دیگران در آن حد سخنی نیاوردهاند، ولی چنین نیست كه نتوان همانند آنها را آورد و بتوان آنها را همسنگ قرآن قرار داد؛ زیرا آنان ادعای اعجاز نداشتهاند تا دیگران در پی همانندآوری باشند. در حالی که
نسبت به قرآن این همانندآوری صورت گرفته، ولی عقیم و نافرجام بوده است. حتی در سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه به تصریح اهل فن برتر از سخن بشر است، هنگامی كه آیهای از قرآن مطرح شود، به خوبی تفوق و برتری قرآن را میتوان مشاهده كرد.
1. معجزه بودن قرآن در بعد فصاحت و بلاغت از چه راهی قابل اثبات است؟
2. آیا قرآن به اعجاز خود در فصاحت و بلاغت اشاره یا تصریحی دارد؟
3. فصاحت و بلاغت را تعریف كرده و شرایط فصاحت و بلاغت كامل را بنویسید.
4. آیا آثار بیمانند بشری مانند سخنان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه و اشعار شاعران چیرهدست و... نیز معجزه است؟
5. آیا لازمه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت و قواعد آن، آن است كه ساخته ذهن بشر محصولی غالب بر اندیشه بشر پدید آورده است؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبداللّه، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 134 ـ 136.
2. معرفت، محمدهادی، تلخیص التمهید، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1418 ق، ج 2،ص 196 ـ 459.
3. سعیدی روشن، محمدباقر، علوم قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1377 شمسی، ص 103 ـ 111.
4. فاضل لنکرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق،ص 64ـ70 و129 ـ 132.
5. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 93 ـ 99.
6. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مکتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 407ـ411 و 427 ـ 567.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جامعه مدرسین، 1425 ق، ج1، ص 68 ـ 73.
8. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، معترک الاقران فی اعجاز القرآن، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1408 ق، ج 1.
9. درّاز، محمد عبدالله، مدخل الی القرآن الکریم، کویت: دار العلم، 1400 ق، ص 114ـ 128.
10. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 22 ـ 48.
11. عنایة، غازی، شبهات حول القرآن و تفنیدها، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 2002 م، ص 189 ـ 324.
اعجاز قرآن از جهت آورنده آن در آیات
مفهوم امّی
پاسخ به چند شبهه
شبهه اُمّی به معنای منسوب به اُمالقری (مكه)
شبهه گرتهبرداری قرآن از تورات و انجیل
شبهه نشانههایی از باسواد بودن پیامبر در روایات و آیات
شبهه كمال بودن خواندن و نوشتن
از دانشپژوه انتظارمیرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاه قرآن كریم دربارة اعجاز قرآن از جهت امّی بودن آورندة آن آشنا شود؛
2. امّی بودن پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را با استناد به آیات قرآن اثبات كند؛
3. شبهههای مربوط به امّی نبودن پیامبر و گرتهبرداری وی از تورات و انجیل را بیان و نقد كند.
درباره تحصیل و آموزش، آنطور كه در جهان معمول است همه معتقدند كه محمد(صلى الله علیه وآله) تحصیل نكرده و جز آنچه در میان قبیلهاش معمول و رایج بوده، چیزی نیاموخته است و آنچه را امروز ادبیات مینامیم از توجه به آن غفلت داشتهاند.
(جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص 17، 18)
سومین وجه از وجوه اعجاز قرآن كه در آیات بر آن تأكید شده، معجزه بودن آن از حیث امّی و درسناخوانده بودن آورندهاش، یعنی پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) است. این موضوع در چند آیه مطرح شده است:
1. در آیه 23 سوره بقره آمده است: وَإِنْ كُنْتُمْ فِی رَیْب مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ؛ «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستادیم، دودل هستید، سورهای از (كسی) همانند او بیاورید و (در این تلاش) شهدا (یاوران یا گواهان) غیر خدایی خود را بخوانید؛ اگر راستگویید».
ارتباط آیه یاد شده با این وجه از وجوه اعجاز قرآن، منوط به بازگشتن ضمیر «مثله» به كلمه «عبد» در عبارت «مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا» است. قبلاً هم اشاره کردیم که مفسران در مرجع ضمیر «مثله» در آیه اختلاف نظر دارند و حداقل دو احتمال درباره آن مطرح کردهاند: برخی ضمیر مثله را به كلمه «ما» در «مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا» برگردانده و برخی دیگر مرجع آن را كلمه «عبد» دانستهاند. هر یك از دو گروه، برای مدعای خود شواهدی نیز ذكر كردهاند؛
ولی شواهد قول دوم قویتر به نظر میرسد؛ زیرا به كار رفتن واژگان «مِن»، «ریب» و «شهداءكم» در این آیه، و نه سایر آیات تحدی در عین مشابِهتِ در تعبیر، و نیز مفاد روایات نقل شده در تفسیر این آیه شریفه، دلالت بر این
(1) بنابراین، آیه درصدد بیان اعجاز قرآن با تكیه بر امّی بودن پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) است.
1. شواهدی كه برای بازگشت ضمیر به كلمه «ما» در عبارت «ممّا نزّلنا» ذكر شده به این شرح است:
الف) ارجاع ضمیر به كلمه «ما» هماهنگی مفاد این آیه با مفاد آیات دیگر را به همراه دارد.
ب) بحث در «منزّل» (قرآن) نه «منزّل علیه» (پیامبر) است و ارجاع ضمیر به «ما» با این مطلب سازگار است.
ج) در صورت رجوع ضمیر به كلمه «عبد» این آیه تحدی به غیر امی را شامل نمیشود؛ ولی اگر به «ما» برگردد، تحدی به یك فرد و چند فرد و امی و غیر امی همه را شامل میشود.
د) اگر ضمیر به «ما» برگردد، اعجاز قرآن با كمالی كه در قرآن نهفته اثبات میشود؛ ولی اگر به «عبد» برگردد، اعجاز با فرض نقصی در پیامبر(صلى الله علیه وآله) اثبات میشود و شكی نیست كه وجه اول بهتر است.
ه( اگر ضمیر به «عبد» برگردد، موهم آن است كه صدور قرآن از غیر امّی امكان دارد؛ ولی اگر به «ما» برگردد، این ایهام منتفی است (ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 349 ـ 350، ذیل آیه 23 سوره بقره).
پاسخ شاهد اول این است كه با توجه به تفاوتهای موجود این آیه با آیه سوره یونس و سایر آیات تحدی، نظیر افزودن كلمه «من» در «من مثله» و «نفی ریب» و جمله «وادعوا شهدائكم» معلوم میشود كه آیه درصدد بیان مطلبی دیگر است و هماهنگی در هر شرایطی نمیتواند مؤید و مرجح باشد.
در پاسخ مؤید دوم میتوان گفت كه طبق قول دیگر نیز بحث در منزّل است نه منزّل علیه، ولی وجه اعجاز آن متفاوت است. گاه اعجاز منزّل به لحاظ ویژگیهای آن و گاه با تكیه بر ویژگیهای منزل علیه است.
پاسخ مرجح سوم آن است كه آنچه بیشترین اهمیت را در معجزه دارد، به بهترین وجه به كرسی نشستن اعجاز آن است؛ به گونهای كه هر گونه شك و شبهه در مورد نبوت و معجزه بودن كار خارقالعاده پیامبر، منتفی شود و آیه شریفه درصدد توجه دادن به این نكته است كه با در نظر گرفتن امّی بودن پیامبر، هیچ گونه شك و شبههای در اینكه قرآن از سوی خدا است، باقی نمیماند.
پاسخ شاهد چهارم آن است كه درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) برای آن حضرت نقصی محسوب نمیشود، بلكه چنانكه خواهد آمد، به یك معنا كمال هم به شمار میآید.
در پاسخ مؤید پنجم باید گفت كه آیه، بر حصر دلالت ندارد. این آیه صرفاً درصدد بیان ناتوانی شخص امّی از آوردن همانند قرآن است و راز تكیه بر این مطلب هم در پاسخ مرجح سوم گذشت و منافات ندارد كه شخص غیر امّی هم نتواند همانند قرآن را بیاورد.
مهمترین شواهد قول دوم، یعنی بازگشت ضمیر به كلمه عبد در سه نكته خلاصه میشود:
الف) افزوده شدن كلمه «من» در تعبیر «فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» كه در هیچ یك از دیگر آیات تحدی نیامده است. در صورتی كه ضمیر به عبد باز نگردد، كلمه «من» زاید تلقی میشود كه خلاف قاعده است و معانی دیگر مانند تبعیض نیز در اینجا تناسب لازم را ندارد. علاوه بر آنكه بازگشت ضمیر به عبد، رجوع به مرجع نزدیكتر است.
ب) نفی ریب كه فقط در این آیه و آیه چهل و هشتم سوره عنكبوت كه از اعجاز قرآن با تكیه بر امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخن میگوید، آمده و هممحتوا بودن این دو آیه را میرساند و دلالت بر آن دارد كه ضمیر به عبد باز میگردد و اعجاز قرآن با توجه به امّیبودن پیامبر شكبردار نیست.
ج) روایات وارده در ذیل این آیه نیز ضمیر در جمله «فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» را به عبد برگردانده و بر امی بودن پیامبر تكیه كردهاند؛ به عنوان مثال، در روایتی از امام رضا علیه آلاف التّحیة و الثّناء آمده است:
« فأتوا بسورة من مثله» من مثل محمّد مثل رجل منكم لایقرء ولا یكتب ولم یدرس كتاباً ولا اختلف إلی عالم ولا تعلّم من أحد وأنتم تعرفونه فی أسفاره وحضوره بقی كذلك اربعین سنة ثم اوتی جوامع العلم؛ «سورهای از كسی مانند او بیاورید» یعنی از كسی مانند محمد مانند مردی از شما كه نمیخواند و نمینویسد و نوشتهای را فرانگرفته و نه با دانشمندی رفت و آمد داشته و نه از كسی مطلبی فراگرفته است و شما او را در سفر و غیر سفر میشناسید. چهل سال اینچنین در بین شما ماند، سپس به او جوامع دانش (گنجینههای معرفت) داده شد» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 9، ص 175، حدیث 4؛ ج 17، ص 214، حدیث 20 و ج 89، ص 28، حدیث 33).
در روایت دیگری از امام زینالعابدین(علیه السلام) آمده است:
« من مثله» من مثل محمّد أی لم یختلف إلی أصحاب كتب قطّ ولا تلمّذ لأحد ولا تعلّم منه وهو ممّن قد عرفتموه فی حضره وسفره ولا یفارقكم قطّ إلی بلد لیس معه جماعة منكم یراعون أحواله ویعرفون أخباره ثم جاءكم بهذا الكتاب؛ «از كسی مانند» مثل محمد، یعنی كسی كه هرگز با اهل قلم رفت و آمد نداشته و شاگردی هیچ كس نكرده و از هیچ كس چیزی یاد نگرفته و از كسانی است كه او را در سفر و غیر سفرش شناختهاید و هیچگاه از شما جدا نشده به شهری رود كه جمعی از شما مراقب احوال او نباشند و از سرگذشتش بیاطلاع باشند؛ سپس این كتاب (بزرگ) را برایتان آورده است» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 17، ص 216، حدیث 20؛ ج89، ص 30، حدیث 33 و سیدهاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 68).
با توجه به این قراین میتوان گفت: این آیه نظیر آیه 48 عنكبوت و 16 یونس است كه در آنها به درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دلیل از سوی خدا بودن قرآن با توجه به این ویژگی تكیه شده است.
2. آیه دیگری كه اعجاز قرآن را با تكیه بر امّیبودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) مورد اشاره قرار میدهد، آیه 48 سوره عنکبوت است: وَما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ؛ «و تو پیش از فرود آمدن قرآن، نوشتهای را نمیخواندی و نه با دستانت آن را مینوشتی. در آن صورت یاوهگویان دودل میشدند».
این آیه دلالت دارد كه اعجاز قرآن، با توجه به امّیبودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گونهای به كرسی مینشیند كه حتی برای یاوهگویان نیز زمینه تردید باقی نمیگذارد و این بیان اشاره به آن دارد كه قرآن صرف نظر از امّیبودن پیامبر نیز معجزه است و انسانهای با انصاف به اعجاز آن پی برده، تسلیم میشوند و با توجه به امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) برای غیر آنان (مبطلون) نیز شکی باقی نمیماند.
3. در سوره یونس بعد از طرح تقاضای مخالفان، مبنی بر آوردن كتابی دیگر یا تبدیل همین كتاب، تأکید میکندكه تبدیل كتاب در اختیار پیامبر نیست و او صرفاً پیرو وحی الهی است؛ سپس در ادامه، زندگی پیش از بعثت پیامبر را گواه از سوی خدا بودن قرآن دانسته است: قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛ یونس:16؛ «بگو اگر خدا میخواست، قرآن را بر شما تلاوت نمیكردم و او شما را بر آن آگاه نمیساخت. من مدتی (طولانی) در میان شما درنگ كردم. آیا خرد خویش را به كار نمیبندید (و حقایق را درك نمیكنید)؟»
هرچند در این آیه، صریحاً از اعجاز قرآن سخن به میان نیامده، ولی اشاره دارد كه این معارف را پیامبر در اختیار نداشته و ندارد و زندگی نسبتاً طولانی آن حضرت پیش از بعثت گواه آن است. او مدتها در بین شما زندگی كرده و اگر با شناختی كه از او در این مدت دارید، درباره او و این كتاب بیندیشید، به این نتیجه خواهید رسید كه ساختن كتابی با این صفات به وسیله چنین فردی امكانپذیر نیست.
قرآن مجید، در دو آیه نیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) را امّی خوانده است:
فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الأْمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ؛ اعراف:158؛ «پس به خدا و فرستاده درسناخوانده او كه به خدا ایمان دارد ایمان آورید».
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأْمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الإْنْجِیلِ؛ اعراف:157؛ «آنان كه از فرستاده (خدا و) پیامبر درسناخواندهای پیروی میكنند كه (نام و نشان) او را پیش خود در تورات و انجیل نوشته مییابند».
و در یک آیه او را فرستادهای از میان و زمره «امّی»ها قلمداد کرده است: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ؛ جمعه:2؛ «او کسی است که در میان مردم درسناخوانده فرستادهای از صنف خودشان برانگیخت».با توجه به این آیات، امّی به چه معناست و
امّی بودن پیامبر با اعجاز قرآن چه تلازمی دارد؟ امّی یعنی منسوب به امّ (مادر) و مقصود از آن فردی است که معلوماتی طبق فطرت و استعدادهای مادرزادی خود دارد و قدرت او بر خواندن و نوشتن اکتسابی نیست و معلومات وی از این طریق حاصل نشده است؛ به عبارت دیگر درسناخوانده و خطنانوشته است.
آیه دوم (157 اعراف) به این مطلب اشعار دارد كه امّی بودن پیامبر در تورات و انجیل نیز مطرح شده است. آیه 5 سوره فرقان نیز اشاره دارد كه مخالفان و کافران باور داشتند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) توان خواندن و نوشتن نداشته است و از این رو از دیگران خواسته تا قرآن را برایش بنویسند و بر او بخوانند: وَقالُوا أَساطِیرُ الأْوَّلِینَ اكْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُكْرَةً وَأَصِیلاً؛ «و گفتند: (قرآن) افسانههای پیشینیان است كه درخواست كرده تا برایش بنویسند و هر صبح و شام بر او خوانده میشود».
موضوع درسناخوانده و خطنانوشته بودن پیامبر از نظر تاریخی نیز امری مسلّم است و حتی شرقشناسان و مورخان غیر مسلمان نیز بر آن صحه گذاشتهاند.(1)
1. برای نمونه سخن چند تن از شرقشناسان و دانشمندان غیر مسلمان را در این باره میآوریم: كارلایل میگوید: محمد نزد كسی از استادان بشر درسی نخوانده و خطی ننوشته و صنعت خط هم در آن اوان در بلاد عرب جدیدالعهد بوده است (توماس كارلایل، تاریخ حیات پیغمبر اسلام، ترجمه ابوعبدالله زنجانی، ص 32).
ویل دورانت در تاریخ تمدن چنین نوشته است: به نظر میرسد كه هیچكس به آموزش خواندن و نوشتن به وی اهتمام نورزیده و خواندن و نوشتن در آن زمان برای عربها بیارزش بوده و به همین دلیل، در كل قبیله قریش فقط هفده نفر بر خواندن و نوشتن توانا بودند (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 207).
ظاهراً هیچ كس در این فكر نبود كه وی را خواندن و نوشتن بیاموزد. در آن موقع هنر خواندن و نوشتن از نظر اعراب اهمیتی نداشت، به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن، خواندن و نوشتن نمیدانستند (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 207).
جان دیون پورت مینویسد: درباره تحصیل و آموزش، آنطور كه در جهان معمول است همه معتقدند كه محمد تحصیل نكرده است و جز آنچه در میان قبیلهاش معمول و رایج بوده، چیزی نیاموخته است و آنچه را امروز ادبیات مینامیم آن روزها از توجه به آن غفلت داشتهاند (جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص 13).
هنری دوكاستری میگوید: بدون شبهه، محال است مردی در مشرقزمین تحصیل علم كند به طوری كه مردم مطلع نشوند؛ به جهت اینكه تمام ترتیبات زندگی شرقیها علنی و آشكار است؛ بهعلاوه، خواندن و نوشتن در آن زمان و در آن اقطار معدوم بود و كسی در مكه نبود كه خواندن و نوشتن بتواند، مگر یك مرد (كنت هنری دوكاستری، اسلام، افكار و اندیشهها، ترجمه سیدمحمد قمی فاطمی، ص 27).
اکنون با توجه به نکات یاد شده دربارة ملازمه امّی بودن پیامبر و معجزه بودن قرآن میتوان گفت:
1. با نگاهی گذرا به قرآن مجید درمییابیم كه با وجود حجم و كمیت نسبتاً اندك در بردارنده انواعی از معارف، علوم، احكام و قوانین فردی و اجتماعی است كه با دیگر كتابهای موجود در میان بشر قابل مقایسه نیست. در این مجموعه ژرفترین و بلندترین معارف و والاترین و ارزشمندترین دستورهای اخلاقی و عادلانهترین مواعظ و نكات تاریخی و سازندهترین شیوههای تعلیم و تربیت گرد آمده است.
2. این كتاب بزرگ، به وسیله فردی درسناخوانده و آموزشندیده كه هرگز نزد کسی تعلیم ندیده و خطی ننوشته و نخوانده، در محیطی دور از تمدن و فرهنگ پیشرفته آن دوران ارائه شده است و شگفتانگیزتر آنكه در طول دوران چهل ساله پیش از بعثت، حتی جملهای از این سخنان بر زبان جاری نساخته است و معارف ارائه شده از سوی او به عنوان وحی قرآنی، دارای اسلوبی ویژه و هماهنگی و نظم خاصی است كه آن را از دیگر سخنانش كاملاً متمایز میسازد.
3. فراهم آوردن این همه معارف و حقایق در چنین مجموعهای، فراتر از توان انسانهای عادی است، چه رسد به اینکه آورندهاش فردی امّی باشد.
بنابراین آوردن کتابی با این ویژگی از سوی فردی امّی با آن خصوصیات و سوابق، خارج از توان بشر بوده و جز به اراده و قدرت الهی (اعجاز) میسر نیست.
دربارة اعجاز قرآن از جهت امّی بودن آورنده آن، شبهاتی مطرح شده كه به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
استدلال به كلمه امّی بر درسناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) درست نیست؛ زیرا «امّی» منسوب
به «امّالقری» و امّالقری نام مكه است؛ پس امّی مترادف با مكی است. دلیل دیگری نیز بر درسناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود ندارد.(1)
واژه امّی نمیتواند منسوب به «امّالقری» باشد؛ زیرا امالقری وصف مكه است، نه اسم آن، و یای نسبت، به اسم شیء اضافه میشود نه وصف آن. بهعلاوه، در تركیبهای اسنادی و مزجی به صدر (قسمت اول) آنها و در تركیبهای اضافه معنوی و اضافه به أب، اُم و ابن، به عجُز (قسمت دوم) آن نسبت داده میشود؛ به همین جهت، ابنی و امّی در ابنعمرو و امكلثوم نادرست، و درست آن عمروی و كلثومی است؛(2) بر این اساس، امّی در نسبت به امالقری صحیح نیست و درست آن قروی است.
شاهد دیگر بر نادرستی این شبهه، برخی کاربردهای قرآنی واژه امّی است که به روشنی معنای درسناخوانده بودن را افاده میکند؛ مانند آیه 78 بقره كه در توصیف اهل كتاب، بهویژه یهودیان كه اهل مكه نبودند، گفته است: وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاّ أَمانِیَّ؛ «برخی از آنان درسناخواندهاند. كتاب را جز آمال و آرزوهایی (بیهوده) نمیدانند».
گذشته از نکات یاد شده، دلیل درسناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) فقط اطلاق كلمه امّی بر آن حضرت نیست، بلکه چنانكه گذشت، در آیات دیگر و نقلهای تاریخی، به روشنی از درسناخوانده بودن و خط نانوشتن او سخن به میان آمده است.(3)
گفته میشود پیامبر اسلام، معارف مندرج در قرآن را از دیگران، یعنی برخی از اهل
1. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص 229.
2. ر.ک: عباس حسن، النحو الوافی، ج 4، ص 680.
3. برای اطلاع از روایات در این زمینه، ر.ك: علی احمدی میانجی، مكاتیب الرسول، ج 1، ص 85 ـ 98.
كتاب كه در مكه بودند و با تورات و انجیل آشنایی داشتند، فرا گرفته است؛ مانند سلمان فارسی، یعیس، نضر بن حارث، عداس و یسار و نیز راهبان مسیحیای كه آن حضرت در سفر شام با آنان ملاقات كرد.(1)
نظیر این شبهه و پاسخ آن، در آیه 103 سوره نحل آمده است. در این آیه میخوانیم: وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛ «به تحقیق میدانیم كه میگویند: همانا قرآن را بشری به او میآموزد، (ولی) زبان كسی كه قرآن را به او نسبت میدهند، اعجمی (غیر عربی و غیر گویا) است و این (قرآن به) زبان عربی و روشن است».
بر اساس مفاد این آیه، سبكشناسی سخنان اهل کتاب و مقایسه آن با زبان قرآن، به خوبی نشان میدهد كه قرآن نمیتواند سخن آنان باشد. درباره افراد یاد شده هم باید گفت که حضرت سلمان در مدینه ایمان آورده و تا آن زمان، بخش قابل ملاحظهای از آیات قرآن نازل شده بود؛ افراد دیگر هم، نه در آغاز دعوت اسلام ایمان آورده و نه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قبل با آنان مراودهای داشته است. اما جریان سفر آن حضرت به شام كه یك بار در 9، 12 یا 13 سالگی به همراه عمویش ابوطالب با كاروان قریش و بار دوم با میسره، غلام حضرت خدیجه برای تجارت صورت گرفته است، توسط ابن اسحاق و ترمذی(2) نقل شده است و تمام نقلهای دیگر نیز به این دو نقل بازگشت دارد؛ ولیکن این دو نقل و سایر نقلها از نظر سند معتبر نیستند، ضمن اینکه از جهت متن نیز مضطرب و آشفتهاند و حداکثر میتوان دلالت آنها را بر اصل انجام دو سفر یاد شده پذیرفت. نسبت به فراگیری پیامبر از راهب یا راهبان مسیحی نیز این نقلها ساکتاند و
1. ر.ک: محمد خلیفه، الاستشراق و القرآن العظیم، ص 43 ـ 50 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 20، ص 271، ذیل آیه 103 نحل.
2. برای آگاهی بیشتر در این زمینه، ر.ک: رسول جعفریان، نقد و بررسی منابع سیرة نبوی، ص 313 ـ 330.
یا بر مدعای شبههکننده در این جهت دلالتی ندارند. افزون بر اینها، قرآن به تكمیل، تصحیح و نقد مطالب تورات و انجیلِ تحریف شده و آنچه علمای اهل كتاب مطرح میكردند، پرداخته است و معارفی را جز آنچه در آن كتابها آمده بیان میكند. همچنین اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را از دیگران گرفته بود، همانندآوری آن از سوی معلمان ادعایی پیامبر یا با همكاری آنان با یکدیگر امری آسان بود و صورت میگرفت.
در روایات آمده است كه آن حضرت، مطالبی را نوشته یا تصمیم بر نوشتن آن گرفته است؛ نظیر آنچه در احادیثِ مربوط به هنگام رحلت آن حضرت وجود دارد كه آن حضرت فرمود:هلمّ اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده:(1) «بیایید برایتان نوشتهای بنویسم كه (با عمل كردن به آن) هرگز پس از آن گمراه نشوید».
در آیات قرآن نیز تلاوت و قرائت، بهویژه تلاوت صحف و كتب به رسولالله(صلى الله علیه وآله) نسبت داده شده است؛(2) و تلاوت كتب و صحف، مستلزم قدرت بر خواندن و علم به قرائت آنهاست.(3)
اما روایات، برخی از آنها میتواند ناظر به كتابت غیر مستقیم باشد؛ زیرا با توجه به كاتبان وحی و دبیران آن حضرت كه عهدهدار نوشتن نامههای وی بودهاند، ممكن است مقصود از نوشتن مطالب، دستور نوشتن آن باشد. بهعلاوه، محور سخن در امّی بودن، درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) است نه عدم توانایی بر نوشتن و خواندن. بنابراین این
1. علی احمدی میانجی، همان، ج 3، ص 693 ـ 702.
2. نظیر این آیات: رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً؛ (بیّنه:2)، قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ؛ (یونس:16)، وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ؛ (کهف:27)، وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ؛ (عنکبوت:45)، أَوَلَمْ یَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ؛ (عنکبوت:51)، وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ؛ (نمل:92).
3. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 234، 235.
روایات میتواند ناظر به قدرت آن حضرت بر نوشتن یا خواندن به صورت معجزهآسا باشد؛ چنانكه در برخی از این روایات آمده است: فاخذ رسول اللّه ولیس یحسن ان یكتب فكتب: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آنكه نوشتن را نمیدانست، شروع به نوشتن كرد».(1)روشن است كه نوشتن به صورت معجزهآسا با درسناخواندگی منافات ندارد و با آن قابل جمع است.
افزون بر آن، این روایات با آیات قرآن و روایات دیگری كه دلالت بر درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) دارد و نمونههایی از آن گذشت، منافات دارد و باید توجیه یا رد شوند.
نسبت به دلالت آیات بر توانایی پیامبر بر خواندن و قرائت هم میتوان گفت: اولاً، قرائت و تلاوت، اعم از قرائت از روی متن كتاب و یا از حفظ است؛ ثانیاً، لوحهها، صحیفهها و مكتوبات وحی مادی نبودهاند تا بر خواندن از روی نوشتهای مادی دلالت داشته باشند؛ ثالثاً، این تلاوت و قرائت میتواند به خواست خدا و به صورت خارقالعاده صورت گرفته باشد و منافات با درسناخواندگی ندارد.
خواندن و نوشتن یك نوع كمال است و انبیای الهی كاملترین انسانهای زمان خویشاند؛ پس پیامبر(صلى الله علیه وآله) باید از كمال خواندن و نوشتن برخوردار بوده باشد.(2)
اگر بپذیریم كه قدرت خواندن و نوشتن بهطور كلی برای هر انسانی كمال محسوب میشود، مسلماً دستیابی به این كمال، از راه تعلیم و تعلم، كمال به شمار نمیآید، در این صورت، چه بسا پیامبر اکرم این كمال را به صورت معجزهآسا از خداوند دریافت
1. همان، ص 17.
2. ر.ک: مطهری، همان، ص 238.
كرده باشد و این با درسناخواندگی آن حضرت منافات ندارد.(1) بهعلاوه، مقصود از اینكه پیامبر(صلى الله علیه وآله)كاملترین مردم است، در قرب به خدا كاملترین است و اموری مانند قدرت بر خواندن و نوشتن به خودی خود نقشی در تقرّب به خدا ندارد، بهویژه اگر قدرت بر خواندن و نوشتن از راه تعلیم و تعلم باشد. آری، برای رساندن پیام خدا و هدایت انسانهای دیگر، پیامبر باید دارای كمالهایی باشد، ولی درسخواندگی از آن كمالها نیست.
اما اینکه در برخی روایات آمده پیامبران باید از سلامت جسمانی برخوردار بوده و نقص مادرزادی نداشته باشند، در این گونه موارد هم هیچ دلیل عقلی بر ضرورت آنها نداریم و اعتقاد به آن، به لحاظ دلیل نقلی خاصِ آن موارد است، ولی كتابت از آن موارد خاص نیست و با قیاس نمیتوان برای کتابت چنان شأنی لحاظ کرد.
از آنچه گذشت، به این نتیجه میرسیم كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) خواندن و نوشتن را از راههای متعارف، یعنی تعلیم و تعلم بشری فرانگرفته است. همچنین قبل از بعثت خویش، خطی ننوشته و نوشتهای را نخوانده است؛ ولی دلایل یاد شده، قدرتِ پیامبر بر خواندن و نوشتن را به صورت خارقالعاده پس از بعثت نفی نمیكند. البته دلیل عقلی و قرآنی روشنی بر این قدرت یا اعمال آن پس از بعثت در دست نیست؛ ولی برخی از روایات، چنانكه گذشت، دلالت دارد كه پیامبر به صورت خارقالعاده، بر نوشتن و خواندن قدرت داشته و احیاناً آن را اِعمال كرده است.
1. حتی قدرت بر خواندن بدون هیچ گونه تعلیم از طرق غیر متعارف برای افراد عادی هم میتواند حاصل شود، چه رسد به انبیا. یک نمونه از این گونه افراد در دوران معاصر، که قدرت بر خواندن قرآن و تشخیص جملات و کلمات قرآنی و تصحیح قرائت نادرست کلمات و آیات قرآن را به صورت خارقالعاده داشت مرحوم کربلایی کاظم ساروقی بود (ر.ک: حمیدرضا مرادی، معجزه قرآن در عصر حاضر، قم، نور علی نور،1379 و ابوالفتح دعوتی، معجزه قرآن، کربلایی کاظم، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1376).
1. سومین وجه اعجاز قرآن كه در آیات بر آن تأكید شده، امّی بودن پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) است.
2. امّی به معنای منسوب به مادر (ام) و مقصود از آن این است كه فرد غیر از معلوماتی كه طبق فطرت و استعدادهای مادرزادی خود به دست میآورد، معلومات دیگری ندارد و فاقد دانشهایی است كه در پرتو خواندن و نوشتن به دست میآید.
3. بر اساس برخی از آیات، اعجاز قرآن با توجه به امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گونهای روشن است كه حتی برای یاوهگویان نیز زمینه تردید نمیماند.
4. چنانكه قرآن نیز مطرح ساخته است مخالفان باور داشتند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) توان خواندن و نوشتن نداشته و از این رو به دروغ، كمك گرفتن وی از دیگران در نوشتن و خواندن قرآن را مطرح كردند. از نظر تاریخی نیز مورخان مسلمان و غیر مسلمان، درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مسلّم میدانند.
5. با توجه به آیات میتوان از امّی بودن پیامبر بر اعجاز قرآن این گونه استدلال کرد: الف) با نگاهی به قرآن درمییابیم كه والاترین معارف هستیشناختی، انسانشناختی در ابعاد مختلف آن و ارزشمندترین دستورات اخلاقی و مواعظ و نكات تاریخی و غیر آن با وجود حجم و کمیت اندک در آن جای گرفته است. ب) این کتاب از سوی فردی درسناخوانده و خطنانوشته، در محیطی دور از فرهنگ و تمدن پیشرفته ارائه شده و او پیش از آن در دوران چهل ساله عمر خود، هرگز چنین سخنانی را بر زبان نیاورده بود. ج) فراهم آوردن چنین مجموعهای، فراتر از توان انسانهای عادی است چه رسد به اینکه آورنده آن درسناخوانده و امّی باشد. پس آوردن کتابی با این ویژگیها از سوی فردی امی، خارج از توان بشر بوده و جز به اراده الهی میسر نیست (اعجاز).
6. شبهههایی كه در نفی درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اقتباس مطالب قرآن از تورات و انجیل و عالمان اهل كتاب، مطرح شده است، نادرستاند، زیرا هیچ دلیل معتبری بر توانایی پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر خواندن و نوشتن پس از بعثت در دست نیست و سبكشناسی سخنان عالمان اهل كتاب و مقایسه آن با زبان قرآن، بر تفاوت آن دو و استقلال قرآن از آنها گواهی میدهد.
1. مقصود از امّی بودن پیامبر چیست؟
2. مستندات قرآنی امّی بودن پیامبر را بیان کنید.
3. چه شواهد تاریخی و روایی بر امّی بودن پیامبر وجود دارد؟ توضیح دهید.
4. شبهه گرتهبرداری قرآن از تورات و انجیل را بیان و نقد کنید.
5. با توجه به این نکته که قدرت بر خواندن و نوشتن یک کمال است، آیا امّی بودن پیامبر نشان نقض آن حضرت نیست؟
در زمینه اعجاز قرآن از جهت آورنده آن، ر.ک:
1. فاضل لنکرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، [بیتا]، ص 50، 51.
2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 427 ـ 567.
3. مطهری، مرتضی، پیامبر امّی، تهران: انتشارات صدرا، [بیتا].
4. رجبی، محمود، درسنامه اعجاز قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1384 شمسی، ص 158 ـ 161.
5. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، [بیجا]، دار الحدیث، 1998 م، ج 1، ص 85 ـ 98.
6. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، 1425 ق، ج 1، ص 63، 64.
7. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج 2، ص349 ـ 350 و ج 15، ص 380 و ج 17، ص 226 و ج 25، ص 64، ذیل آیات 23 بقره، 16 یونس و 48 عنكبوت.
آیات متضمن شهادت خدا بر از سوی خدا بودن قرآن
مقصود از شهادت
انواع شهادت
من عنده علم الکتاب کیست؟
آیات دال بر تهدید و مجازات پیامبر
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. انواع شهادت را بشناسد؛
2. بتواند مقصود از شهادت خدا در آیات مورد بحث را بیان کند؛
3. راز تهدید پیامبر و مجازات وی در صورت افترای بر خدا را فراگیرد؛
4. قدرت تبیین، ناتمامی استدلال به آیات متضمن شهادت خدا بر الهی بودن قرآن، و آیات دال بر تهدید و مجازات پیامبر در صورت افترا بر خدا را به دست آورد.
افزون بر آیاتی كه به عنوان «دلایل از سوی خدا بودن قرآن» در درس هفتم بحث و بررسی کردیم، با دو دسته دیگر از آیات مواجهیم كه در دلالت آنها بر اثبات از سوی خدا بودن قرآن، اختلاف نظر وجود دارد: دسته نخست آیاتی است که متضمن شهادت خداوند بر از سوی خدا بودن قرآن میباشد. دسته دیگر آیاتی است که دلالت بر تهدید و مجازات پیامبر اسلام در صورت افترا بستن بر خدا دارد.
این آیات در سه گروه قرار میگیرند:
الف) آیات دال بر شهادت خداوند به رسالت پیامبر اسلام و افترا نبودن قرآن؛ همانند:
قُلْ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً؛ اسراء:96؛ «بگو میان من و شما، خدا گواهی بسنده است. راستی كه او به بندگانش آگاه و بیناست».
قُلْ كَفی بِاللّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الأْرْضِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ؛ عنکبوت:52؛ «بگو خدا میان من و شما گواهی بسنده است. آنچه در آسمانها و زمین است را میداند و كسانی كه به باطل گرویدند و به خدا كافر شدند، همانان زیانكاران هستند».
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ ... كَفی بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛
احقاف:8؛ «یا كه میگویند به دروغ قرآن را به خدا نسبت میدهد... بگو او میان من و شما گواهی بسنده است و او آمرزنده و مهربان است».
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً؛ فتح:28؛ «او (خدا) كسی است كه فرستادهاش را با رهنمود و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیینها چیره سازد و خدا گواهی بسنده است».
وَ أَرْسَلْناكَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً؛ نساء:79؛ «و تو را برای مردم (به عنوان) فرستاده (خویش) فرستادیم و خدا گواهی بسنده است».
در آیه 19 انعام خداوند بزرگترین شاهد(1) و گواه بر حقانیت قرآن دانسته شده است: قُلْ أَیُّ شَیْء أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ...؛(2) «بگو چه چیز گواهیاش (برتر و) بزرگتر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است».
ب) آیه دال بر شهادت خدا و ملائكه، بر از سوی خدا بودن قرآن:
لكِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ یَشْهَدُونَ وَ كَفی بِاللّهِ
1. راز آنكه در این آیه شریفه، شهادت خدا برترین شهادت و خداوند متعال بزرگترین شاهد دانسته شده، آن است كه برتری و بزرگی هر شاهدی به سه مقام تحمل، ضبط و ادا بستگی دارد و خداوند در هر سه مقام، برترین شاهد است؛ زیرا در مقام تحمل شهادت، قرآن میفرماید: وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ؛ یونس:61؛ «و از خداوندگارت همسنگ ذرهای در زمین و آسمان پوشیده نیست، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر، مگر آنكه در كتابی روشن (لوح محفوظ) هست»، و در مقام ضبط میفرماید: قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِیظٌ؛ ق:4؛ «همانا ما میدانیم آنچه را كه زمین از ایشان میكاهد. و نزد ما كتابی است نگاه دارنده (لوح محفوظ)»، و در مقام ادا هم بهترین بیان و تفسیر از سوی خداست كه در این زمینه فرموده است: بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ؛ شعراء:195؛ «به زبان تازی روشن». ونَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ؛ یوسف:3؛ «ما با این قرآن كه به تو وحی كردیم، به نیكوترین بیان (داستان یوسف) را بر تو میگوییم». بنابراین، خداوند در هر سه مقام، برترین فرد و بالاترین و بزرگترین شهادتدهنده و شهودكننده و ضابط شهادت است؛ از این رو در چند مورد و حتی در آنجا كه شهادت ملائكه مطرح شده میفرماید: «وَكَفَى بِاللّهِ شَهِیداً» (ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 3، ص 325ـ330).
2. در آیه 43 رعد نیز كفایت شهادت خدا برای رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شده است: وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ.
شَهِیداً؛ نساء:166؛ «ولی خدا با آنچه به سوی تو فرو فرستاده است، گواهی میدهد كه قرآن را به علم خویش فرو فرستاده و فرشتگان (نیز) گواهی میدهند و خدا برای گواهی بسنده است».
ج) آیاتی كه شهادت موجود دیگری با عنوان «منْ عِنْدِهِ عِلْمُ الْكِتابِ» و «شاهد منه» را مطرح میكند:
وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛ رعد:43؛ «و كسانی كه كافر شدند، میگویند: تو فرستاده )خدا( نیستی. بگو میان من و شما، خدا و كسی كه دانش كتاب نزد اوست، برای گواهی بسنده است».
أَفَمَنْ كانَ عَلی بَیِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ یُؤْمِنُونَ بِهِ...؛ هود:17؛ «آیا كسی كه بر دلیلی روشن از خداوندگار خویش است و گواهی از )خویشان (وی به همراه اوست و پیش از او كتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است (به خدا دروغ میبندد) آنان (كه دلیل روشنی دارند و در پی حقیقتاند) به آن (قرآن) ایمان میآورند؟»
درباره آیات فوق ابتدا باید سه نکته را روشن کنیم:
مقصود از شهادت، علم «خدا» یا «ملائكه» و «من عنده علم الكتاب» نیست؛ زیرا علم، غیر از شهادت است. شهادت با اثبات مطلب و موضوعی مرتبط است، در صورتی كه علم، اعمّ از آن است؛ همچنین مراد از شهادت در همه این آیات، تحمل شهادت نیست؛ بلكه در برخی از آنها كه ناظر به اثبات حقانیت قرآن است، مقصود ادای شهادت است؛ به دلیل آنكه آنچه در مقام اثبات مدعا تأثیر مستقیم دارد، ادای شهادت است، نه صرف تحمل شهادت؛ و سیاق برخی از این آیات نیز به روشنی نشان میدهد
كه مقام، مقام ِانكار و اثبات حقانیت رسالت و از سوی خدا بودن قرآن است. توضیح بیشتر این نکته در ادامه خواهد آمد.
شهادت در مرحله ادا دو نوع است: شهادت لفظی كه در قالب الفاظ و عبارات ادا میشود و شهادت فعلی كه شهید با انجام «فعلی»، شهادت خود را ارائه میكند و فعل او ادای شهادت است. شهادت لفظی در بحث قرآن و از سوی خدا بودن آن باید متكی به شهادت فعلی باشد وگرنه شهادت لفظی نهتنها مدعای پیشین را اثبات نمیكند، بلكه افزون بر مدعای پیشین، مدعای دیگری را مطرح میکند كه خود نیازمند اثبات است. اتكای شهادت لفظی بر شهادت فعلی به این معناست كه ابتدا خداوند باید با نزول معجزهای، شهادت فعلی بر رسالت یک نبی بدهد و آن را اثبات كند و پس از اثبات رسالت او و الهی بودن آنچه میگوید، آن پیامبر میتواند شهادت لفظی و قولی خدا را بر هر امر دیگری بیان كند و فقط در این صورت است كه شهادت قولی معتبر بوده و توان اثبات مدعا را دارد.(1)
در آیات یاد شده، از سه شهید در مسئله رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و حقانیت قرآن سخن به میان آمده بود: «خدا»، «ملائكه» و «من عنده علم الكتاب». مقصود از خدا و ملائكه روشن است، ولی در مورد شاهد سوم اقوال مختلف است: برخی شاهد سوم (من عنده ام الكتاب) را نیز خدا و عطف را عطف تفسیری دانستهاند؛(2) برخی دیگر گفتهاند:
1. ممكن است گفته شود: با اخبار پیامبران پیشین، پیامبری پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ثابت میشود، پس شهادت لفظی كارساز است با آنكه بر شهادت فعلی متكی نیست؛ ولی باید توجه داشت كه در این صورت نیز شهادت لفظی پیامبران پیشین متكی به اعجاز و شهادت فعلی خدا نسبت به نبوت و الهی بودن سخنان آنان است، پس اعتبار آن اخبار به لحاظ اتكا به شهادت فعلی است.
2. حسن بصری، سعید بن جبیر و ضحاک (ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج 7، ص 411، ذیل آیه 43 رعد).
مقصود، علمای اهل كتاب هستند كه ایمان آورده و شهادت دادهاند یا بعداً ایمان خواهند آورد و شهادت خواهند داد یا مراد، علم ایشان به حقانیت قرآن (نه شهادت ایشان) است؛(1) برخی نیز معتقدند: مقصود كسانی هستند كه حقانیت قرآن را از راه اعجاز دریافتهاند؛(2) چنانكه در مورد كتاب نیز (متناسب با اقوال پیشین) برخی گفتهاند: مراد قرآن است و برخی گفتهاند: تورات و انجیل و بهویژه تورات منظور است و برخی دیگر لوح محفوظ را مطرح كردهاند.(3) ولی با توجه به زمان نزول و ویژگیهای آیه، مناسبترین وجه، آن است كه مقصود از «من عنده علم الكتاب» و «شاهد منه» كسی باشد كه به حقانیت قرآن از طریقی برتر از طرق متعارف (اعجاز و اخبار كتابهای آسمانی گذشته) پی برده است و در مقام ادای شهادت، با اتكا به آن معرفت و تحمل شهادت، گواهی میدهد و ارتباط بسیار مستحكم او با پیامبر(صلى الله علیه وآله)سبب شده است كه انتساب ویژهای با آن حضرت پیدا كند كه عبارت «یتلوه شاهد منه» در مورد وی به كار رود و مصداق آن، چنانكه در روایات متعدد آمده امیر مؤمنان علی(علیه السلام) است.(4)
اكنون با توجه به نكات یاد شده، مقصود از این آیات و ارتباط آن با «دلایل از سوی خدا بودن قرآن» را بررسی میکنیم. چنانكه قبلاً نیز اشاره شد، دیدگاه مفسران در این باب متفاوت است. این دیدگاهها در چهار نظریه خلاصه میشود:
الف) مقصود از شهادت خدا، شهادت لفظی خداوند در آیات قرآن مجید بر رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن از سوی خداست؛ مانند: یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلی صِراط مُسْتَقِیم * تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ؛ یس:1ـ 5؛ «یس، سوگند به قرآن
1. ابن عباس، قتادة و مجاهد (ر.ک: همان، ص 410).
2. ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 19، ص 55 و محمود زمخشری، الکشّاف، ج 2، ص 536، ذیل آیه 43 رعد.
3. ر.ک: محمود زمخشری، همان و شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 8، ص 253 ـ 254، ذیل آیه 43 رعد.
4. برای توضیح بیشتر در این باره، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 384 ـ 389 و عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 3، ص 282 ـ 321.
مستحكم. به راستی كه تو از فرستادگان (خدا) هستی بر راهی راست و درست (قرآن) فرو فرستاده خدای شكستناپذیر مهربان».
بررسی: اگر مقصود این باشد كه خداوند با شهادت لفظی خود میخواهد حقانیت قرآن و رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را برای منكران به اثبات رساند، همانطور كه قبلاً یادآور شدیم، قابل مناقشه است؛ زیرا با توجه به آنكه منكران، كل قرآن را افترا میدانند، آیات شهادت لفظی را نیز از خدا نمیدانند و با آن نمیتوان چیزی را برای منكران ثابت كرد.
ب) مقصود، شهادت فعلی خداوند به وسیله دلایل و معجزاتی است كه در اختیار پیامبر اسلام قرار داده است.
بررسی: این دیدگاه نیز با سیاق و ظاهر بسیاری از این آیات سازگار نیست؛ زیرا در آیات قبل و بعد این آیات، دلایل و شهادت فعلی خدا، یعنی اعجاز قرآن مطرح شده و پس از آن فرموده اگر با وجود معجزهبودن قرآن تسلیم نمیشوید، پس خدا شاهد است و او برای شهادت كافی است. بهعلاوه، این برداشت با عبارت «بینی و بینكم» كه در بیشتر این آیات آمده و نیز با عبارات ذیل آنها تناسب كافی ندارد.
ج) مقصود گواهی خداوند بر رسالت پیامبر در كتابهای آسمانی گذشته است.
بررسی: این دیدگاه نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا اختصاص شهادت به شهادت در كتابهای آسمانی گذشته نیازمند قرینهای است كه در این آیات وجود ندارد و مخاطب آیات كه كفارند نیز با این دیدگاه تناسب ندارد.
د) هدف از این آیات، اثبات مدعایی نیست؛ بلكه پس از اثبات حقانیت قرآن و رسالت پیامبر به وسیله اعجاز قرآن و روشنشدن حقیقت برای منكران، به منظور تأثیر عاطفی و روانی بر مخالفان و دست برداشتن آنان از لجاجت و تعصب، شهید بودن خداوند را برای تهدید آنان و اعلام قطع مخاصمه و ارجاع امر به مالك حقیقی آن مطرح میكند.(1) بنابراین استدلال به این دسته از آیات برای اثبات از سوی خدا بودن قرآن ناتمام و نادرست است.
1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 13، ص 208، ذیل آیه 96 اسراء.
مفاد آیات دسته دوم این است كه خداوند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در صورت افترا بستن به خدا، شدیداً و سریعاً مجازات میكند. آیات تهدید به مجازات در سه سوره از قرآن به شرح ذیل آمده است:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِی مِنَ اللّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ كَفی بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛ احقاف:8؛ «یا آنكه میگویند: به دروغ آن (قرآن) را به خدا نسبت داده است. بگو اگر به دروغ آن را به خدا نسبت دهم، شما در برابر خدا برای من چیزی (در توان) ندارید. او به آنچه در آن غور میكنید، داناتر است. او میان من و شما گواهی بسنده و او آمرزنده و مهربان است».
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ... * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الأْقاوِیلِ * لأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمِینِ(1) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حاجِزِینَ؛ حاقه:43 ـ47؛ «(قرآن) فرو فرستاده از سوی خداوندگار جهانیان است، و اگر او (پیامبر) به دروغ برخی سخنها را به ما نسبت دهد، با كمال قدرت او را گرفتار میسازیم؛ سپس رگ حیاتش را قطع میكنیم و هیچ یك از شما نمیتوانستید مانع (از عذاب) او شوید».
وَ إِنْ كادُوا لَیَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْكَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِیلاً * وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً * إِذاً لأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَیْنا نَصِیراً؛ اسراء:73 ـ 75؛ «و چیزی نمانده بود كه تو را از آنچه به تو وحی كردیم،
1. در مورد معنای این تعبیر (اخذ بالیمین) چهار وجه ذكر شده است: الف) مقصود از یمین همان دست راست است كه هنگام دستگیری مجرم، دست راست وی را میگیرند؛ ب) مقصود نیرو و قدرت است كه خدا توان و قدرت افترازننده بر خدا را از وی سلب میكند؛ ج) مقصود «حق» است؛ یعنی به حق او را اخذ میكنیم و از وی انتقام میگیریم؛ د) مقصود همان قدرت خداوند است؛ یعنی ما از او با كمال قوّت انتقام میگیریم كه وجه دوم و چهارم با ظاهر آیه تناسب بیشتری دارد.
بلغزانند تا غیر از آن (وحی قرآنی) را به دروغ به ما نسبت دهی و در آن هنگام تو را به دوستی گیرند و اگر نه آن بود كه تو را استوار داشتیم، نزدیك بود اندكی به آنان گرایش یابی و آنگاه (عذابی) دوچندان (در این) زندگی و دوچندان (پس از) مرگ به تو میچشاندیم و برای خویش در برابر ما یاوری نمییافتی».
برحسب ظاهر این آیات، چنانكه در شأن نزولشان هم آمده،(1) مخالفان قرآن در تلاش بودهاند پیامبر(صلى الله علیه وآله) را وادارند كه در معارف وحیانی دست برده، مطابق خواست آنان سخنی را به عنوان وحی قرآنی تلاوت كند، ولی با امداد الهی و مقام عصمت چنین واقعهای رخ نداده است؛ اما خداوند یادآور میشود كه اگر چنین عملی از پیامبر(صلى الله علیه وآله) سر میزد، شدیداً و سریعاً مجازات میشد.
چنین بهنظر میرسد که این مطلب یكی از مصادیق قاعده لطف باشد كه متكلمان آن را در بحث خداشناسی بر خداوند لازم شمردهاند. آنان لطف را به دو قسم «لطف مقرِّب» و «لطف محصِّل» تقسیم كرده و لطف مقرّب را چنین تعریف كردهاند:اللطف هو ما یقرّب العبد الی الطّاعة ویبعّده عن المعصیة ولا حظّ له فی الّتمكین ولا یبلغ الالجاء؛(2)«لطف چیزی است كه بنده را به طاعت نزدیك و از معصیت دور میكند و نقشی در توانایی بر انجام فعل ندارد و به حد جبر نمیرسد».(3)
بر این اساس برخی از مفسران در تفسیر آیات پیشین بیانی مشابه قاعده لطف را
1. ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 5 ـ 6، ص 665.
2. حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر (تحقیق مهدی محقق)، ص32؛ همو، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 324. تعریف لطف محصِّل چنین است: «ما یخرج فعل الحكیم عن كونه لغواً او ما یتوقف علیه غرض الخلقة وصونها عن اللغو؛ آنچه فعل خداوند فرزانه را از اینكه لغو باشد بیرون برد یا آنچه كه هدف آفرینش و مصونیت آفرینش از بیهوده بودن، به آن وابسته باشد».
3. متكلمان، بر اساس قاعده لطف، امور متعددی از قبیل تكلیف و بیان حلال و حرام، عصمت انبیا، ضرورت وجود امام، عصمت امامان و نیز ضرورت بعثت انبیا و اثبات نبوت نبی خاص از طریق اعجاز را بر خداوند واجب میدانند (ر.ك: همان دو منبع به ترتیب، صفحات 36، 37 و ص 271 ـ 273 و 284، 285).
ارائه داده و از آن اثبات نبوت و از سوی خدا بودن قرآن را نتیجه گرفتهاند.(1) مطابق این دیدگاه اگر کسی ادعای پیغمبری کند و کارهای خارقالعادهای انجام دهد که باعث اضلال مردم شود طبق قاعده لطف بر خدای حکیم واجب است که او را رسوا کند و اگر جلوی او را نگیرد حجت بر مردم تمام نمیشود. مفاد این آیات نیز همین است که اگر پیامبر اسلام چیزی را بر خدا به دروغ نسبت داده بود، او را به شدت و قوّت میگرفت و رگ حیات او را قطع میکرد و هیچ کس مانع از عذاب او نمیتوانست بشود؛ اما خداوند با پیامبر اسلام چنین برخوردی نکرده است؛ پس این آیات دلالت دارد بر اینکه قرآن از سوی خداست.
ارزیابی: باید توجه داشت كه این آیات، ناظر به نبوت تثبیت شده هستند و عصمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را مد نظر دارند؛ به این معنا كه پس از آنكه به واسطه اعجاز، حقانیت قرآن و رسالت پیامبر به اثبات رسید، این آیات درصدد تأکید این مطلباند كه پیغمبر ما خلاف نمیکند و چیزی را از پیش خود به خدا نسبت نمیدهد، که اگر چنین کند، او را مجازات خواهیم كرد. بنابراین، آیات تأکید کننده عصمت پیامبر اسلام است نه احتجاج یا دلیلی بر اثبات از سوی خدا بودن قرآن.
به عبارت دیگر، اگر قاعده لطف را با این عمومیتی كه در تعریف آن آمده بپذیریم و آن را یک دلیل تمام بدانیم، این قاعده در جایی جریان پیدا میكند كه اهل فن در تشخیص معجزه درمانده یا به گمراهی افتند؛ ولی در جایی كه در تمییز معجزه از غیر معجزه تردیدی نباشد، چنین قاعدهای جریان ندارد؛ به این معنا كه اگر كسی ادعا كند وی پیامبر است، ولی آنچه را به عنوان معجزه میآورد، برای اهل فن روشن باشد كه معجزه نیست، اینجا بر خدا لازم نیست مدعی نبوت را فوری مجازات كند؛ چنان كه در خارج نیز میبینیم مدعیان دروغین نبوت، فوراً مورد انتقام الهی قرار نگرفتهاند؛ چنانكه اگر مدعی نبوت معجزهای آورد كه مردم یقین كنند معجزه است، امر دیگری به عنوان لطف برای
1. ر.ك: ابوالحسن شعرانی، مجمع البیان، ج 10، ص 350، تعلیقه (1).
اثبات نبوت بر خداوند لازم نیست. بلی اگر مدعی نبوت ادعای نبوت كند و كاری را به عنوان معجزه ارائه دهد و مردم نتوانند تشخیص دهند كه آن امر معجزه است یا خیر، در صورت دروغگو بودن مدعی نبوت، خداوند باید از باب لطف حقیقت را برای مردم روشن و مدعی دروغین نبوت را رسوا و یا مجازات كند؛ مورد بحث یعنی اعجاز قرآن، از نوع دوم است. یعنی اعجاز قرآن و عدم اعجاز غیر آن از سورههای ساختگی بشر، به حدی روشن است كه مجالی برای جریان قاعده لطف باقی نمیماند؛ زیرا در صورت روشن بودن اعجاز قرآن، نبوت پیامبر اسلام و حقانیت قرآن به اثبات میرسد و دیگر نوبت به جریان قاعده لطف نمیرسد و نیازی به آن نیست. اگر پیامبر اسلام واقعاً پیامبر نبود، و اهل فن نمیتوانستند تشخیص دهند که کار او بشری است یا الهی، باید خدا او را از باب لطف بر بندگان مجازات میكرد؛ اما اکنون که مردم، میتوانند راه قرب را تشخیص دهند و اعجاز قرآن و عدم اعجاز آنچه مدعیان نبوت، معجزه خویش معرفی كردهاند، بر ایشان روشن است و در قرب به خدا دچار گمراهی نمیشوند، دیگر جایی برای قاعده لطف و انتقام از مدعیان دروغین نبوت باقی نمیماند.
آری، پس از اثبات نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و از سوی خدا بودن قرآن از راه تحدی و غیره، اگر این چند آیه در مجموعه آیات نازل شده، قرار گرفته باشند، از مفاد این آیات استفاده میشود كه هرچه بعد از این از سوی پیامبر مطرح میشود، دقیقاً سخن خداست و ایشان هیچ سخنی را به دروغ به خدا نسبت نمیدهد؛ اما خود این آیات اثبات از سوی خدا بودن قرآن را نمیکند، بلکه تأکید بر سلامت عصمت پیامبر اکرم از افترای بر خدا دارند.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه این دو دسته آیات، دلایل دیگری بر از سوی خدا بودن قرآن و حقانیت ادعای رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست و راه اثبات این امور كه ملازم با یكدیگرند، همان اعجاز قرآن و اخبار پیامبران گذشته از آمدن چنین كتاب و پیامبری است.
1. برخی برای اثبات از سوی خدا بودن قرآن به دو دسته دیگر از آیات نیز استناد کردهاند: آیاتی که متضمن شهادت خداوند بر الهی بودن قرآن است؛ و آیاتی که دال بر تهدید پیامبر به مجازات در صورت افترا بستن بر خداست. ولی این آیات دلالتی بر ادعای یاد شده ندارد.
2. آیات متضمن شهادت خداوند بر الهی بودن قرآن سه دستهاند: الف) آیات دال بر شهادت خداوند بر رسالت پیامبر اسلام و افترا نبودن قرآن، نظیر آیات 96 اسراء، 52 عنکبوت و 28 فتح؛ ب) آیه دال بر شهادت خدا و ملائکه بر از سوی خدا بودن قرآن، نظیر آیه 166 نساء؛ ج) آیاتی که شهادت «من عنده علم الکتاب» و «شاهد منه» را مطرح میکند، نظیر آیات 43 رعد و 17 هود.
3. مقصود از شهادت در آیات گروه اول علم نیست؛ زیرا شهادت با اثبات یک مطلب و موضوع ارتباط دارد، ولی علم اعم از آن است. مراد تحمل شهادت هم نیست؛ بلکه با توجه به اینکه برخی از این آیات ناظر به اثبات حقانیت قرآن میباشند، مقصود ادای شهادت است.
4. ادای شهادت دو گونه است: شهادت لفظی و شهادت فعلی. شهادت لفظی در مسئله از سوی خدا بودن قرآن باید متکی بر شهادت فعلی باشد؛ به این معنا که ابتدا خداوند باید با نزول معجزهای شهادت فعلی بر رسالت یک پیامبر بدهد و آن را اثبات کند، سپس آن پیامبر شهادت لفظی و قولی خدا را بر ادعای خود یا هر امر دیگری بیان کند.
5. اینکه مقصود از من عنده علم الکتاب، کیست، اقوال مختلف است: برخی گفتهاند مقصود خداوند است و عطف این جمله بر «الله» را عطف تفسیری دانستهاند؛ برخی گفتهاند که مقصود علمای اهل کتاب است که شهادت داده یا خواهند داد یا علم به حقانیت قرآن دارند؛ بعضی هم گفتهاند مقصود کسانی هستند که حقانیت قرآن را از راه اعجاز دریافتهاند. اما با توجه به زمان نزول و ویژگیهای آیه مناسبترین وجه آن است که مقصود از «من عنده علم الکتاب» و «شاهد منه» کسی است که به حقانیت قرآن، از طریقی برتر از طرق متعارف، یعنی اعجاز و اخبار کتب آسمانی پیشین، پی برده است و در مقام ادای شهادت
با اتکای به آن معرفت و تحمل شهادت، گواهی میدهد و ارتباط مستحکم او با پیامبر سبب شده که انتساب ویژهای به آن حضرت پیدا کند؛ و چنانکه در روایات آمده، مصداق آن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) است.
6. درباره ارتباط آیات گروه اول (متضمن شهادت) با از سوی خدا بودن قرآن چهار نظریه از سوی مفسران ابراز شده که از آن میان تنها یک نظریه قابل قبول و دفاع میباشد:
الف) مقصود از شهادت، شهادت لفظی خداوند بر رسالت پیامبر اسلام و نزول قرآن از سوی خداست؛ اما با توجه به اینکه منکران، کل قرآن را افترا بر خدا میدانند آیات شهادت لفظی نیز داخل در آن کل خواهد بود و با آن آیات چیزی را نمیتوان اثبات کرد.
ب) مقصود شهادت فعلی خداوند به وسیله معجزاتی است که در اختیار پیامبر اسلام قرار داده است؛ اما این نظر نیز با سیاق و ظاهر بسیاری از آیات این گروه ناسازگار است؛ زیرا در آیات قبل و بعد آنها، شهادت فعلی خدا و اعجاز قرآن مطرح شده و شهادت خدا را در کنار آن مطرح کرده است، و با تعبیراتی چون «بینی و بینکم» تناسب ندارد.
ج) منظور گواهی خدا بر رسالت پیامبر در کتب آسمانی پیشین است؛ اما اختصاص شهادت به این امر نیازمند قرینه است که در آیات چنین قرینهای یافت نمیشود؛ بهعلاوه، با دیدگاه مخاطب، یعنی کفار تناسب ندارد.
د) هدف اثبات چیزی نیست، بلکه پس از اثبات حقانیت قرآن و رسالت پیامبر از طریق معجزه بودن قرآن، به منظور تأثیرگذاری عاطفی و روانی بر مخالفان و منکران، شهادت خدا را برای تهدید آنان و قطع مخاصمه و دست برداشتن آنان از لجاجت و تعصب مطرح میکند.
بنابراین استدلال به این گروه از آیات برای اثبات از سوی خدا بودن قرآن ناتمام و نادرست است.
7. مفاد آیات دال بر تهدید پیامبر به مجازات آن است که خداوند پیامبر اسلام را در صورت افترا بستن چیزی بر خدا شدیداً و سریعاً مجازات میکند که در سه مورد، 8 احقاف، 43ـ47 حاقه و 73ـ75 اسراء مطرح شده است: برحسب ظاهر آیات و شأن نزول آنها، مخالفان قرآن تلاش میکردند که پیامبر در وحی دست برده و چیزی مطابق میل آنها به عنوان وحی تلاوت کند؛ ولی با امداد الهی و برخورداری از عصمت چنین واقعهای رخ
نداده و خداوند در این گروه از آیات یادآور میشود که اگر این امر از پیامبر سر میزد سریعاً و شدیداً مجازات میشد.
8. برخی مفسران در تفسیر این گروه از آیات بیانی شبیه قاعده لطف را ارائه داده و از این طریق اثبات نبوت پیامبر اسلام و از سوی خدا بودن قرآن را نتیجه گرفتهاند؛ به این بیان که اگر کسی ادعای پیغمبری کند و کارهای خارقالعاده انجام دهد و باعث گمراهی مردم شود بر خدای حکیم واجب است که او را رسوا کند والاّ حجت بر مردم تمام نمیشود. مفاد این آیات نیز همین است؛ اگر پیامبر اسلام چیزی را بر خدا به دروغ نسبت داده بود، خداوند با شدت و قوّت او را مجازات و رگ حیات او را قطع میکرد و کسی نمیتوانست مانع از عذاب او شود، اما خداوند با پیامبر اسلام چنین رفتاری نکرده است؛ پس این آیات دلالت دارد که قرآن از سوی خداست.
در مقام ارزیابی میتوان گفت که این آیات ناظر به نبوت تثبیت شده هست و عصمت رسول خدا را مد نظر دارد. به این معنا که پس از اثبات حقانیت قرآن از طریق اعجاز، درصدد تأکید این نکته میباشند که پیغمبر خلاف نمیکند و چیزی را از پیش خود به خدا نسبت نمیدهد که اگر چنین کند مجازات خواهد شد. به عبارت دیگر قاعده لطف در جایی جریان پیدا میکند که اهل فن در تشخیص معجزه درمانده شده و به گمراهی بیفتند، ولی در جایی که بتوان معجزه را از غیر معجزه تشخیص و تمییز داد قاعده لطف جریان پیدا نمیکند؛ یعنی در مواردی که مدعی نبوت چیزی را ارائه دهد که از نظر اهل فن معجزه نبودنش روشن باشد، بر خدا لازم نیست فوراً آن مدعی را مجازات کند. اعجاز قرآن و عدم اعجاز غیر قرآن به حدی روشن است که مجالی برای جریان قاعده لطف باقی نمیماند.
9. البته پس از اثبات نبوت پیامبر اسلام و از سوی خدا بودن قرآن از راه تحدی و غیر آن، اگر این گروه از آیات (دسته دوم) نازل شده باشند مفادشان دلالت بر این دارد که هرچه بعد از این از سوی پیامبر مطرح میشود دقیقاً سخن خداست و ایشان هیچ سخنی را به دروغ به خداوند نسبت نمیدهد؛ یعنی خود این آیات اثبات از سوی خدا بودن قرآن را نمیکند، بلکه تأکیدی است بر سلامت پیامبر اکرم و عصمت او از افترا بستن بر خدا.
1. مقصود از شهادت و انواع آن را بنویسید.
2. آیا استناد به تورات فعلی در برخی روایات، دلیلِ خدایی بودن آن است؟
3. مقصود از «من عنده ام الکتاب» در آیة 43 رعد کیست؟
4. آیا آیات تهدید پیامبر به مجازات در صورت افترا، دلالت بر از سوی خدا بودن قرآن دارد؟ چرا؟
5. مقصود از قاعده لطف چیست و چه ارتباطی با حقانیت قرآن دارد؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل از سوی خدا بودن قرآن، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم، جلد اول: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 127ـ177.
2. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، ص 342ـ442.
3. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 128ـ147.
4. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ص 4 ـ 16.
5. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 33 ـ 77.
6. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413ـ567.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیات مورد بحث.
آیات بیانگر دلیل نقلی
تصدیق و مصدق بودن قرآن نسبت به كتابهای پیشین
نوید نزول قرآن از سوی پیامبران پیشین
اطلاع اهل کتاب از نزول قرآن و آگاهی از حقانیت آن و شناخت رسول خدا
روایات بیانگر از سوی خدا بودن قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. آیات بیانگر نوید نزول قرآن از سوی پیامبران پیشین را دستهبندی و تفسیر كند؛
2. بتواند صحت استدلال به کتب آسمانی پیشین برای اثبات حقانیت قرآن را تبیین کند.
این است شهادت یحیی در وقتی كه یهودیان از اورشلیم كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كیستی كه معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند كه پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد. كه نی. آنگاه بدو گفتند پس كیستی تا به آن كسانی كه ما را فرستادند جواب بریم؟ درباره خود چه میگویی؟ گفت من صدای ندا كننده در بیابانم كه راه خدا را راست كنید چنانكه اشعیاء نبی گفت و فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی پس برای چه تعمید میدهی؟
(كتاب مقدس، عهد جدید، انجیل یوحنا، فصل اول، بند 19 ـ 26)
راه دیگری كه قرآن مجید برای اثبات حقانیت و از سوی خدا بودن خود پیموده، طریق نقلی است. قرآن مجید در آیات متعدد و با بیانهای مختلف، این نكته را متذكر میشود كه در كتابهای آسمانی گذشته، آمدن قرآن از سوی خدا و نزول آن بر پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) و ویژگیهای آن حضرت(صلى الله علیه وآله) مطرح شده است و دانشمندان اهل كتاب از آن مطلع بوده و از همینروی، برخی از ایشان بر این امر گواهی داده و به پیامبر ایمان آوردند، ولی عدهای دیگر، به عللی از ایمان آوردن سر باز زدهاند.
این آیات را میتوان در چهار دسته قرار داد:
دسته اول: آیاتی كه قرآن را «مصدّق» و «تصدیق» كتابهای پیشین میداند؛ نظیر:
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ؛ یونس:37؛ «و این قرآن آنگونه نیست كه به دروغ به خدا نسبت داده شود، بلكه تصدیق كننده كتابهای پیش از خود است».(1)
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ؛ نساء:47؛ «ای كسانی كه به شما كتاب داده شده، به آنچه فرو فرستادیم كه تصدیق كننده چیزی (كتابی) است كه با شماست ایمان بیاورید».(2)
مصدق بودن قرآن نسبت به كتابهای آسمانی گذشته، یا به معنای «گواهی دادن قرآن بر نزول این كتابها از سوی خدا» است، یا به معنای «تأیید محتوای آن كتابها بهطور كلی یا فیالجمله» است و یا به این معناست كه كتابهای آسمانی گذشته، از فرود آمدن قرآن از سوی خدا خبر دادهاند و نزول قرآن در عالم واقع دلیل صحت آن خبر غیبی، مطابقت آن با واقع است و نشانه از سوی خدا بودن كتب آسمانی پیشین است. مصدق بودن قرآن به معنای اول و دوم با اثبات حقانیت قرآن ارتباط ندارد، ولی به معنای سوم، حقانیت قرآن را به كرسی مینشاند.
دسته دوم: آیاتی است که بیان میدارد پیامبران گذشته از آمدن پیامبر اسلام و نزول قرآن خبر دادهاند و این موضوع در كتب آسمانی پیشین مطرح بوده است:
وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الأْوَّلِینَ؛ شعراء:196؛ «و راستی كه (ذكر نام و نزول) قرآن در كتب پیشینیان (آمده) است».
وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ
1. نظیر آن، آیه 111 سورة یوسف است.
2. نظیر آن است آیات 41، 89، 91و 97 بقره؛ 3 آل عمران؛ 48 مائده؛ 92 انعام؛ 31 فاطر و 12 و30 احقاف. در آیه 101 سوره بقره هم، شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به عنوان مصدق كتب آسمانی پیشین مطرح شده است.
بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ؛ صف:6؛ «و آنگاه كه عیسیبنمریم گفت: ای بنیاسرائیل! به راستی كه من فرستاده خدا به سوی شمایم در حالیكه تصدیق كننده آنچه پیش از من آمده یعنی تورات هستم و مژده دهنده به پیامبری كه پس از من میآید و نامش احمد است؛ پس چون برایشان نشانههای روشن (نبوت خویش) را آورد، گفتند: این جادویی آشكار است».(1)
در آیه 29 سوره فتح، از ذكر اوصاف پیامبر اسلام و پیروان واقعی آن حضرت در تورات و انجیل سخن به میان آمده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الإِْنْجِیلِ كَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً؛ «محمد فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند، بر كافران بسیار قویدل و سخت، و در میان خود مهرباناند. آنان را در حال ركوع و سجود در جستوجوی فضل و خشنودی خدا میبینی. بر اثر سجده (بسیار) نشان (معنویت و تقرب) آنان در رخسارشان (هویدا) است. آن است وصف ایشان در تورات و وصفشان در انجیل چون كشتی است كه جوانه خود برآورده، پس آن را نیرو داده تا ستبر شده و بر ساقههای خویش ایستاده است (به گونهای كه) دهقانان را به شگفتی وا میدارد تا (خداوند) كافران را با ایشان به خشم آورد. خداوند به كسانی از ایشان كه ایمان آورده و كارهای شایسته كردند، وعده آمرزش و پاداش بزرگی داده است».
1. در آیه 81 سوره آل عمران میفرماید: « وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ...». این آیه، بر پیمان گرفتن خدا از همه پیامبران یا پیروان آنان در مورد ایمانآوردن و یاری كردن پیامبر آینده دلالت دارد. اگر مقصود از پیامبر آینده، خصوص پیامبر اسلام باشد، آیه مستقیماً و با صراحت بر آنچه در متن آمده دلالت دارد؛ ولی اگر مقصود تنها پیامبر اسلام نباشد، با توجه به سیاق آیات قبل، بدون شك پیامبر اسلام مد نظر است و آیه به قرینه سیاق، دلالت دارد كه دستكم در تعالیم حضرت عیسی از آمدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ضرورت ایمان آوردن و یاری رساندن به وی سخن به میان آمده است. مقصود از پیمان گرفتن خدا از هر پیامبری، آن است كه از پیامبران، به عنوان رهبر جامعه و به تبع از امت آنان پیمان گرفته شده یا مقصود، پیمان گرفتن پیامبران از امتهای خویش است.
و در آیه 157 اعراف میفرماید: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُْمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الإِْنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ «آنان كه از فرستاده (خدا و) پیامبر درسناخواندهای پیروی میكنند كه (نام و نشان) او را پیش خود در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ (پیامبری كه) آنان را به كار پسندیده دستور میدهد و از كار ناپسند بازمیدارد».
دسته سوم: آیاتی است كه تأكید دارند اهل كتاب از نزول قرآن اطلاع كافی داشته، حقانیت آن را دریافته و نسبت به پیامبری رسول گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) از شناخت كافی برخوردار بودهاند:
در آیه 196 و 197 شعراء، پس از ذكر این موضوع كه مسئله نزول قرآن بر پیامبر در كتب پیشین آمده است، میفرماید: أَوَلَمْ یَكُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ؛ «آیا برای اهل كتاب، آگاهی دانشمندان بنیاسرائیل از (آمدن) قرآن، نشانه گویا و روشنی (بر حقانیت قرآن) نیست؟»
در آیه 114 سوره انعام چنین آمده است: وَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ «و كسانی كه كتابشان دادهایم، میدانند كه قرآن، به حق فرودآمده از سوی خداوندگار توست؛ پس هرگز از دودلان مباش».
مقصود از اینكه «اهل كتاب میدانند كه قرآن از سوی خدا به حق نازل شده»، اطلاع و آگاهی آنان از فرود آمدن قرآن از طریق كتابهای آسمانی و تعالیم انبیای گذشته است؛ نظیر این مطلب را در آیه 94 سوره یونس نیز میتوان دید: فَإِنْ كُنْتَ فِی شَكّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَیْكَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ؛ «پس اگر در آنچه به سوی تو فرو فرستادیم، شك داری، از كسانی كه پیش از تو كتاب (آسمانی) را میخواندند بپرس. به تحقیق كه تو را حق از سوی خداوندگارت آمده است؛ پس هرگز از دودلان مباش».
البته باید توجه داشت كه هرچند دو آیه اخیر، پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) را مخاطب قرار داده و برای برطرف شدن شك در حقانیت قرآن، راه پرسش از اهل كتاب را در میان مینهد،
ولی چنانكه از ظاهر آیات استفاده میشود و در جای خود به اثبات رسیده، پیامبر اكرم وحی را به گونهای دریافت میکرد كه هیچگاه در وحی بودن آن دچار شك نمیشد؛ بنابراین در این گونه آیات با اینکه ظاهراً خطاب به شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولی منظور تردید دیگران و برطرف شدن آن با توجه به پیشگویی نزول قرآن در كتابهای آسمانی گذشته و اطلاع اهل كتاب از آن است و خطاب به پیامبر از باب مثل معروف «به در میگویند كه دیوار بشنود» است؛ به همین دلیل در روایات آمده است كه قرآن به زبان «ایّاك اعنی و اسمعی یا جاره» نازل شده است.(1)
در سوره بقره، آیه 89 در خصوص موضعگیری بنیاسرائیل در برابر قرآن میفرماید: وَلَمّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْكافِرِینَ؛ «و چون آنان را كتابی كه تصدیقكننده آنچه با ایشان است از سوی خدا آمد و پیش از این (از خدا) درخواست پیروزی بر كافران (در پرتو بعثت پیامبر) را داشتند، پس همینكه آنچه را میشناختند (قرآن) برایشان آمد، به آن كافر شدند؛ پس لعنت خدا بر كافران باد!»
در این آیه، اشاره شده است كه بنیاسرائیل، افزون بر شناخت پیشین از قرآن، در جستوجوی پیامبری كه این قرآن بر وی نازل خواهد شد یا در انتظار ظهور آن پیامبر و پیروزی بر كفار در پرتو آیین و حاكمیت او بودهاند، ولی پس از بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برخلاف مقتضای علم خویش موضعگیری كردهاند.(2)
آیه 146 بقره، از شناخت دقیق اهل كتاب یا دانشمندان ایشان نسبت به پیامبر و از سوی خدا بودن قرآن سخن به میان آورده است: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْرِفُونَهُ كَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ «كسانی كه كتابشان دادهایم،
1. ر.ک: محمدباقر مجلسی، همان، ج 92، ص 382.
2. طبرسی در تفسیر مجمع البیان، فخر رازی در مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، رشیدرضا در المنار و علامه طباطبایی در المیزان به نقل از تفسیر عیاشی، ذیل آیه 89 بقره، روایت نسبتاً مفصلی درباره جستوجوی یهودیان از پیامبر و خبر دادن به كفار از آمدن چنین پیامبری و شناسایی محل ظهور او نقل كردهاند كه مقصود از عبارت «یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُواْ» را روشنتر میسازد.
او (پیامبر یا قرآن) را چونان فرزندانشان میشناسند و راستی كه گروهی از ایشان، حق را آگاهانه پنهان میكنند».
نظیر تعبیر فوق در آیه 20 انعام نیز آمده است: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْرِفُونَهُ كَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ؛«كسانی كه كتابشان دادهایم، او (پیامبر یا قرآن) را چونان فرزندانشان میشناسند؛ آنان كه هستی خویش را باختهاند و در نتیجه ایمان نمیآورند».(1)
در آیه 101 بقره در مقام بیان ناسپاسی قوم یهود میفرماید: وَلَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ «و چون فرستادهای كه تصدیقكننده آنچه با ایشان است از نزد خدا آمد، گروهی از كسانی كه كتاب (آسمانی) بدیشان داده شده، كتاب خدا را پشت سر انداختند؛ (چنانكه) گویا (از محتوای آن هیچ) نمیدانند».
آیه اخیر بر این نكته دلالت دارد كه اهل كتاب از آمدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ویژگیهای آن آگاه بودهاند و پس از ظهور آن حضرت، به گونهای موضعگیری كردهاند كه گویا اطلاعی ندارند.
دسته چهارم: آیاتی است كه در آنها شادمانی، اشك شوق ریختن جمعی از اهل كتاب و شهادت دادن برخی از آنان بر حقانیت قرآن و ایمان آوردن به آن مطرح شده است:
وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْكَ وَ مِنَ الأْحْزابِ مَنْ یُنْكِرُ بَعْضَهُ؛ رعد:36؛ «و كسانی كه به آنان كتاب دادهایم، از آنچه به سوی تو
1. در مورد مرجع ضمیر در جمله « یعرفونه» در این دو آیه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به قرآن بازگرداندهاند و برخی دیگر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و معتقدند كه آیه از اطلاع دقیق بنیاسرائیل نسبت به پیامبر و ویژگیهای وی خبر میدهد. احتمال اول مستقیماً با بحث مورد نظر ارتباط دارد، ولی احتمال دوم كه با ظاهر آیه سازگارتر است، به لحاظ آنكه یكی از برجستهترین ویژگیهای پیامبر، نزول قرآن بر وی است، به صورت غیر مستقیم با بحث كنونی مرتبط میشود. قابل ذكر است كه در كتابهای تفسیر نیز شأن نزولی برای این آیه ذكر شده كه مؤید احتمال دوم است (ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 12، ص500، ذیل آیه 20 انعام).
فرو فرستاده شده شادمان میشوند و از گروهها كسانی هستند كه پارهای از آن را انكار میكنند».
در آیه 83، مائده در وصف گروهی از نصاری آمده است:
وَإِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِینَ؛ «و چون آنچه را به سوی پیامبر فرو فرستاده شده بشنوند، میبینی كه دیدگانشان از حقیقتی كه شناختهاند اشك میبارد. میگویند: خداوندگارا! ایمان آوردیم، پس ما را با گواهان ثبت فرما».
در آیه 10 احقاف به شهادت دادن برخی از بنیاسرائیل بر حقانیت قرآن، تصریح شده است:
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ؛ «بگو به من خبر دهید اگر آن (قرآن) از نزد خدا باشد و شما به آن كافر شوید و گواهی از بنیاسرائیل بر مشابهت (معارف) قرآن (با آنچه در تورات است) گواهی دهد؛ پس او ایمان آورد و شما تكبر ورزید (آیا ستمكار نیستید) بهراستی كه خدا مردم ستمكار را راهنمایی نمیكند».(1)
1. در برخی كتابهای تفسیری آمده است: كسی كه شهادت بر حقانیت پیامبر و قرآن داده، عبدالله بن سلام یكی از بزرگترین دانشمندان یهودی زمان رسولالله(صلى الله علیه وآله) بوده است. وی خدمت رسول خدا شرفیاب شد و پس از چند سؤال و شنیدن پاسخ، به آن حضرت ایمان آورد؛ آنگاه عرض كرد: یا رسولالله! یهود ملتی بهتان زنندهاند و اگر پیش از آنكه درباره من از ایشان سؤال كنی بفهمند كه من مسلمان شدهام، به من تهمت خواهند زد. یهودیان نزد پیامبر آمدند و پیامبر ابتدا از آنان راجع به عبدالله بن سلام سؤال كرد. آنان گفتند: او و پدرش بهترین، دانشمندترین و آقای ما هستند. پیامبر به ایمان آوردن عبدالله بن سلام اشاره كرد. یهودیان گفتند: به خدا پناه میبریم، آن گاه عبداللهبن سلام وارد شد و به حقانیت پیامبر گواهی داد و یهودیان به عیبجویی وی پرداخته و گفتند: او و پدرش بدترین ما یهودیانند. عبداللهبن سلام گفت: ای رسول خدا! من از چنین برخوردی بیم داشتم (جارالله محمود زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 229).
در آیه 52 و 53 سوره قصص، باورمندی اهل کتاب به حقانیت قرآن و ایمان آوردنشان مطرح شده است:
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ؛ وَإِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ؛ «كسانی كه پیش از این به آنان كتاب دادهایم، حتماً به آن (قرآن) ایمان میآورند و هنگامی که بر آنان خوانده شود، میگویند: به آن ایمان آوردیم؛ اینها همه حق است و از سوی پروردگار ماست. ما پیش از این هم تسلیم و فرمانبردار بودیم».
استدلال بر حقانیت قرآن و اثبات نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از این طریق، از سوی امامان معصوم نیز مورد توجه قرار گرفته و در روایات آنان آمده است. در مناظره امام رضا(علیه السلام) با اهل كتاب، آن حضرت به عباراتی از تورات و انجیل استدلال كردهاند كه حاكی از بشارتدادن موسی و عیسی به بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است.(1) این عبارات در کتاب مقدس فعلی نیز موجود است.
با توجه به آنچه گفتیم ممکن است این سؤال یا شبهه برای بعضی مطرح شود که اگر تا این اندازه قرآن بر اخبار و بشارت کتب آسمانی گذشته نسبت به رسالت پیامبر اسلام و نزول قرآن و حقانیت آن تأکید دارد و در برخی روایات نیز به این گونه فقرات کتابهای آسمانی سابق استشهاد و استناد شده است، پس اولاً، باید عهدین از نظر قرآن و روایات فیالجمله معتبر باشند؛ ثانیاً، چرا در عهدین موجود خبر چندانی از این امور نیست؟
در پاسخ باید گفت که بیانات قرآن مجید، بیشتر بر آگاهی اهل كتاب، بهویژه دانشمندان آنان از این موضوع تأكید دارد و فقط برخی از آیات را میتوان ناظر به تورات و انجیل زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) دانست؛ در هر صورت، آسمانی بودن «عهدین» كنونی قابل قبول نیست، بلكه بخش اعظم آن، بهویژه عهد جدید بیشك غیر آسمانی است و به همین
1. ر.ك: ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا؛ ج 1، ص 139 ـ 150، باب 12: ذكر مجلس الرضا(علیه السلام) مع اهل الادیان و اصحاب المقالات، روایت 1.
سبب، آنچه در قرآن مجید در این باب آمده بهطور كامل در عهدین وجود ندارد و آنچه یافت میشود، عباراتی كلی است كه بر پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) انطباق دارد.
استدلال امام رضا(علیه السلام) بر عباراتی كه در تورات فعلی نیز موجود است، میتواند از باب جدال و استناد به مسلّمات طرف مناظره باشد؛ گرچه احتمالاً عبارات مورد استناد در مناظره، در تورات واقعی هم بوده است. در هر حال، عبارات موجود در عهدین كنونی، حتی یك مورد آن كه انطباق بیشتری بر پیامبر اسلام دارد، با صراحت از موضوع مورد بحث سخن نمیگویند؛ در صورتی كه بیانات قرآن دلالت دارد كه در كتابهای آسمانی گذشته به روشنی و با صراحت از آمدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) خبر داده شده است.(1)
1. در اینجا سه نمونه از عباراتی كه در عهدین آمده و قابل انطباق بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است ذكر میشود:
الف) من به شما راست میگویم كه رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم، تسلیدهنده (فارقلیط) نزد شما نخواهد آمد؛ اما اگر بروم، او را نزد شما میفرستم و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد كرد... و بسیاری چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لكن الان طاقت تحمل آنها را ندارید و لیكن چون او، یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد كرد؛ زیرا از خود تكلم نمیكند، بلكه به آنچه شنیده است، سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد ( كتاب مقدس، عهد جدید، انجیل یوحنا، باب 16، بندهای 7 ـ 13).
در زبان یونانی دو واژه پریكلیتوس (periclite) و پاراكلیتوس (paraclite) وجود دارد كه از نظر تلفظ بسیار به هم نزدیك هستند. پریكلیتوس به معنای عالی، جلیل، مجید، شهیر، احمد، محمود و محمد، و پاراكلیتوس به معنای تسلیدهنده است. در اینكه كدامیك از این دو واژه در انجیل اصلی و كهن بوده، بین دانشمندان مسیحی و مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. مسیحیان واژه دوم را درست میدانند و در ترجمه این عبارت واژه تسلیدهنده را معادلگذاری كردهاند و جمعی از دانشمندان مسلمان معتقدند كه واژه نخست در نسخ قدیمی انجیل بوده و شواهدی برای مدعای خویش ذكر میكنند؛ به هر حال، در صورتی كه واژه اول اصلی باشد، این عبارات بر پیامبر گرامی اسلام منطبق است و شاید بتوان از برخی مباحث كلامی نیز برای آن تأییداتی ذكر كرد؛ ولی دانشمندان مسیحی این عبارت و اوصاف كلی را به گونهای توجیه میكنند كه بر روحالقدس منطبق شود و از موارد دیگرِ انجیل، مؤیداتی برای ادعای خود ذكر میكنند؛ در هر حال، چنانكه گفته شد، عبارات، به تنهایی، صراحتی در پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ندارد (ر.ک: احمد است، تسلیدهنده نیست، ص 4 ـ 10).
ب) یهوه خدایت، پیامبری از میان تو از برادرانت مثل من (موسی) برای تو مبعوث خواهد گردانید. او را بشنوید... پیامبری را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم، به ایشان خواهد گفت و هر كس كه سخنان مرا كه به اسم من گوید، نشنود، من از او مطالبه خواهم كرد (ر.ک: كتاب مقدس، عهد جدید، اعمال رسولان، باب سوم، بندهای 22 ـ 24).
برخی از دانشمندان مسلمان میگویند: با توجه به آنكه موسی از نسل حضرت اسحاق است، مقصود از این عبارت (مبعوث شدن پیامبری از میان برادران یعقوب بنیاسرائیل) «پیامبر اسلام از نسل حضرت اسماعیل برادر حضرت اسحاق است و مقصود از «كلام خود را به دهان او میگذارم» و «سخنان مرا كه او به اسم من گوید» قرآن است كه عین كلام خدا و به نام خدا به وسیله پیامبر تلاوت شده و پیامبر اسلام در بسیاری از جهات مانند حضرت موسی است؛ همانطور كه در این جملات، عبارتهای «مثل من» و «مثل تو» آمده است؛ ولی حضرت عیسی با حضرت موسی وجوه تفاوت بسیار و جهات شباهت اندك دارد. دانشمندان یهودی معتقدند كه مقصود از برادران حضرت موسی، بنیاسرائیل هستند و مسیحیان آن را بر حضرت عیسی تطبیق میكنند و همانند مورد نخست به تنهایی صراحتی در مورد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ندارد.
ج) این است شهادت یحیی در وقتی كه یهودیان از اورشلیم كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كیستی كه معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند كه پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد كه نی. آنگاه بدو گفتند: پس كیستی تا به آن كسانی كه ما را فرستادند جواب بریم؟ درباره خود چه میگویی؟ گفت: من صدای ندا كننده در بیابانم كه راه خدا را راست كنید؛ چنانكه اشعیاء نبی گفت و فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید میدهی...؟ (كتاب مقدس، انجیل یوحنا، فصل اول، بند 19 ـ 26).
در باب هفتم از انجیل یوحنا بندهای 40 و 41 نیز آمده است كه بسیاری از آن جمع وقتی این سخن را شنیدند، گفتند: این شخص حقیقتاً عیسی مسیح است و دیگران گفتند این شخص آن نبی است.
در مورد این عبارت نیز مسیحیان گفتهاند: امكان دارد مقصود از «آن نبی» حضرت عیسی باشد و امكان دارد مقصود پیامبر دیگری باشد و بعد ترجیح دادهاند كه مقصود حضرت عیسی است؛ ولی دانشمندان مسلمان آن را بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) منطبق دانستهاند. این مورد گویاترین موردی است كه بر حضرت عیسی و موسی منطبق نیست و دلالت دارد كه مسیحیان در انتظار پیامبر دیگری غیر از حضرت عیسی(علیه السلام) بودهاند و عبارت به روشنی دلالت دارد كه «آن نبی» غیر از حضرت عیسی و انطباق آن بر پیامبر اسلام روشن است، مگر برای كسانی كه در فاصله بین عروج حضرت عیسی و مبعوث شدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به پیامبر دیگری معتقد باشند؛ در هر حال، در دلالت این عبارت بر آمدن پیامبری پس از حضرت عیسی(علیه السلام) هیچ تردیدی نیست.
1. آیاتی كه قرآن را مصدق و تصدیق كتابهای پیشین میداند بر خدایی بودن قرآن دلالت دارد. به این بیان كه منظور از مصدق بودن قرآن آن است كه كتابهای آسمانی گذشته، از فرود آمدن قرآن از سوی خدا خبر دادهاند و نزول قرآن، دلیل صحت آن خبر غیبی، مطابقت آن با واقع و از سوی خدا بودن كتب آسمانی پیشین است.
2. آیات بیانگر خبر دادن پیامبران گذشته از آمدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن شاهدی دیگر بر خدایی بودن است.
3. آیات بیانگر آگاهی اهل كتاب از نزول قرآن و درك حقانیت آن و شناخت كافی از پیامبری حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) نیز دلالت بر خدایی بودن قرآن و آگاهی اهل كتاب از آن دارد.
4. آیات بیانگر شادمانی و اشك شوق ریختن جمعی از اهل كتاب و شهادت دادن برخی از آنان بر حقانیت قرآن و ایمان آوردن به آن نیز بیانگر الهی بودن قرآن است.
5. در روایات نیز استدلال نقلی بر حقانیت قرآن و اثبات نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شده و به عباراتی از تورات و انجیل استناد شده است.
1. آیات بیانگر دلیل نقلی از سوی خدا بودن قرآن كداماند؟
2. چگونگی دلالت آیات بیانگر دلیل نقلی بر از سوی خدا بودن قرآن را بیان كنید.
3. آیا استناد به تورات فعلی در برخی روایات، دلیلِ خدایی بودن آن است؟
4. دانشمندان اهل کتاب از چه طریقی از آمدن پیامبر آگاه شده بودند؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل نقلی از سوی خدا بودن قرآن، ر.ك:
1. کتب تفسیر از جمله تفسیر شریف المیزان ذیل آیات مورد بحث.
2. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، احمد است، تسلی دهنده نیست، قم: مؤسسه در راه حق، [بیتا].
3. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 118 ـ 119.
4. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت: دار المعرفة، [بیتا]، ج 9، ص 230 ـ 300.
5. صدوق، محمد بن علی بن الحسین، عیون اخبار الرضا، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ص 139 ـ 150، باب 12: ذكر مجلس الرضا(علیه السلام) مع اهل الادیان و اصحاب المقالات، روایت 1.
برای آگاهی از بشارات انبیای سابق به رسالت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) ر.ك:
6. احمد است، تسلی دهنده نیست، نشریه شماره 5 مؤسسه در راه حق، قم: مؤسسه در راه حق، [بیتا].
7. سبحانی، جعفر، احمد موعود انجیل، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379.
8. شهابپور، عطاءالله، بشارات عهدین، در كتاب محمد خاتم پیامبران، ج 1، ص 486 ـ 513، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1363 شمسی.
9. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، حقیقت مسیحیت، قم: انتشارات مؤسسه در راه حق، 1361 شمسی، ص 60 ـ 64.