درس پانزدهم: مفهوم تحریف و ادله تحریفناپذیری قرآن
درس شانزدهم: دلایل قرآنی سلامت قرآن از تحریف
درس هفدهم: ارزیابی و نقد دیدگاه قایلان به تحریف
اهمیت و جایگاه مسئله تحریفناپذیری قرآن
مفهوم تحریف و انواع آن
دلایل تحریفناپذیری قرآن
یک استدلال ناتمام
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با اهمیت و جایگاه مسئله تحریفناپذیری قرآن آشنا شود؛
2. مفهوم تحریف و انواع آن را بیان كند؛
3. شواهد تاریخی عدم تحریف قرآن را توضیح دهد؛
4. دلایل مختلف تحریفناپذیری قرآن را دستهبندی و بیان كند.
مصطفی را وعده كرد الطاف حق
گـر بمیری تو نمیـرد این سبق
من كتاب و معجزت را حافظـم
بیش و كم كن را ز قرآن مانعم
كس نتاند بیش و كـم كردن درو
تو به از من حافظی دیگر مجو
(جلالالدین مولوی)
مبحث تحریفناپذیری قرآن از جهات مختلفی مهم و تعیینکننده است و پس از مسئله اعجاز یکی از مباحث زیربنایی در قرآنشناسی محسوب میشود؛ زیرا اگر مصونیت قرآن از تحریف (كاستی، افزایش، تغییر و تبدیلِ مؤثر در معنای آیات) به اثبات نرسد، هرگونه استناد به همه یا بخشی از آیات قرآن مورد تردید قرار میگیرد؛ زیرا احتمال آنكه آیات مورد استناد، تحریف شده و آنچه مقصود خداوند بوده تغییر یافته باشد، منتفی نیست و با چنین احتمالی، استدلال به آنها نتیجه بخش نخواهد بود. از سوی دیگر چنانكه در دلایل قرآنی عدم تحریف خواهد آمد، ارتباط مستحكمی بین «اعجاز قرآن» و «عدم تحریف» قرآن وجود دارد و یکی از دلایل عدم تحریف قرآن، اعجاز قرآن است.
علاوه بر این دو، اعتبار روایات پیامبر و امامان معصوم نیز بهویژه در مقام تعارض
روایات با یكدیگر، به قرآن متكی است و اگر در قرآن تحریفی رخ داده باشد، اعتبار روایات نیز خدشهدار میشود.
در این درس، ابتدا به مفهومشناسی واژه تحریف و اقسام آن پرداخته و در ادامه دلایل و شواهد تحریفناپذیری قرآن را ذكر میکنیم.
تحریف از ریشه «حرف» (به معنای لبه، كناره و مرز یك چیز) در لغت، به معنای مایل كردن و منحرف كردن و دگرگون ساختن است،(1) و تحریف سخن، به معنای ایجاد نوعی دگرگونی و انحراف در آن است.
در یك دستهبندی كلی، تحریف هر سخنی از جمله تحریف قرآن را میتوان به دو نوع تحریف معنوی و تحریف لفظی تقسیم كرد. مقصود از تحریف معنوی، برداشت انحرافی از معنای کلام یا تفسیر و توجیه یک سخن، برخلاف مقصود گوینده آن است. این نوع تحریف، قطعاً نسبت به قرآن صورت گرفته است. حضرت علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه از وقوع چنین تحریفی در زمان خویش، به خدا شكوه میبرد(2) و از وقوع آن در آینده نیز خبر میدهد.(3)
قرآن مجید نیز از وقوع این نوع تحریف در كتابهای آسمانی گذشته در آیاتی یاد
1. ر.ك: محمود بن عمر زمخشری، اساس البلاغة و احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر فی غریب شرح الكبیر.
2. « الی الله اشكو من معشر یعیشون جهّالاً ویموتون ضلاّلا لیس فیهم سلعة ابور من الكتاب اذا تلی حق تلاوته ولا سلعة انفق بیعاً ولا اغلی ثمناً من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه؛ به خدا شكوه میبرم از گروهی كه با جهالت زندگی میكنند و با گمراهی میمیرند. در میان آنان كالایی كسادتر از قرآن، آنگاه كه شایسته تلاوت شود و پررونقتر و گرانبهاتر از قرآن، آنگاه كه از جایگاهش منحرف شود، وجود ندارد» ( نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، خطبه 17).
3. « وانّه سیأتی علیكم من بعدی زمان... لیس عند اهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلی حق تلاوته ولا انفق منه اذا حرّف عن مواضعه؛ به راستی كه بر شما پس از من زمانی خواهد آمد كه... نزد مردم آن دوران كالایی كسادتر از قرآن، آنگاه كه شایسته تلاوت شود و پررونقتر از قرآن، آنگاه كه از جایگاهش منحرف شود، وجود ندارد» (همان، خطبه 147).
كرده است: یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ؛ نساء:46؛ «كلمات الهی را از جایگاههایش منحرف میسازند»؛ یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ؛ مائده:41؛ «كلمات الهی را پس از (استقرار) در جایگاههایش منحرف میكنند»؛ وَیُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ؛ بقره:75؛ «سخن خدا را پس از آنكه دریافتهاند، تحریف میكنند». در آیات و روایات، از نقطه مقابل تحریف معنوی كتابهای مقدس، با تعبیر «تلاوت آیات چنانكه شایسته آن است»،(1) یاد شده است.
تحریف لفظی نیز اگر به معنای عدم رعایت ترتیب نزول آیات و سورهها در مقام نگارش و قرائت آنها باشد، مسلّماً در مورد قرآن تحقق یافته است؛ به این معنا كه آیات و سُوَر قرآنی موجود، در موارد بسیاری بر طبق ترتیب نزول تدریجی آن تنظیم نشده است؛ البته میدانیم که، قرآن نازل شده بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از زمان نزول تاكنون نه مفقود شده و نه بر آن مطلبی افزوده شده است، بلكه همواره بین مسلمانان نوشته و حفظ میشده و با تواترِ قطعی بینظیری، نسل به نسل قرائت شده تا به دست ما رسیده است.(2) این مسئله از مسلّمات تاریخ و مورد اتفاق و قبول مسلمانان، بلكه اکثر دانشمندان غیر مسلمان است.
اما اگر مقصود از آن، تغییر در اعراب كلمات، یا دگرگون شدن الفاظ آیات (جابهجایی یا تغییر الفاظ آنها) و یا كاستی برخی آیات، كلمات و حروف قرآن مجید در عین محفوظ ماندن اصل آن (از بین نرفتن کل قرآن به عنوان یک کتاب) باشد، این گونه تغییر و تحریف مورد اختلاف و محل نزاع است.
برای اثبات مصونیت قرآن از تحریف دلایل قرآنی، عقلی و مستندات روایی و شواهد تاریخی متعددی ذكر شده كه به لحاظ قرآنی بودن مباحث كتاب، مستندات و دلایل قرآنی عدم تحریف محور اصلی قرار میگیرد.
1. « یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ» (بقره:121).
2. چنانكه گذشت، مقصود از تواتر در اینجا تواتر مصطلح در علم درایةالحدیث نیست كه سلسله سند در هر طبقه شامل راویان مشخص و متعددی باشد، بلكه مقصود، تواتر منطقی است؛ هرچند نام اشخاص در جایی ثبت نشود و از آن آگاه نباشیم.
چنان كه در فصل پیش گذشت، آیات تحدی دلالت بر این مطلب دارد كه همانند هیچ یك از سُوَر قرآن را نمیتوان آورد. (در آنجا یادآور شدیم كه مقصود از سوره، معنای اصطلاحی و متعارف آن نیست، بلكه معنای لغوی آن، یعنی یك قطعه مشخص و برجسته و مستقل از آیات، مد نظر است؛ بنابراین سوره مجموعهای از آیات مرتبط با هم است كه یك هدف را دنبال میكند؛ آغاز و انجام، مقدمه و نتیجهگیری و نقطه اوج مشخص دارد؛ خواه یكی از سُوَر صد و چهارده گانه قرآن باشد یا كمتر از آن) و لازمه عدم امکان آوردن مثل یک سوره، نفی اکثر انواع و شقوق تحریف قرآن است؛ توضیح مطلب:
1. نفی تحریف به زیاده یک سوره کامل: اگر كسی ادعا كند كه قرآنی که در دست ماست، یکی از سورههایش در قرآنِ نازل شده بر پیامبر وجود نداشته و بعداً اضافه شده است، آیات تحدی این مدعا را نفی میكند؛ زیرا اگر چنین بود، پس باید بتوان مانند آن یك سوره، سورهای فراهم آورد؛ چون آن یك سوره، سخن خدا نیست که نتوان مثل آن را آورد. اما از سوی دیگر میبینیم که واقعاً مانند هیچیك از سُوَر قرآن را کسی تاکنون نیاورده و نمیتوان آورد، پس معلوم میشود كه در بین سورههای قرآن موجود سورهای ساخته و پرداخته فكر بشر وجود ندارد.
2. نفی تحریف به زیاده کمتر از سوره: اگر مدعی تحریف بگوید در سُوَر قرآنی تحریف به این صورت رخ داده كه در اجزای یک سوره دخل و تصرف شده، به این شکل که قسمتی از یك سوره از جانب خداست و قسمتی دیگر از آن حذف شده و به جای آن، بخشی از سوی بشر افزوده شده است، آیات تحدی این نوع تحریف را هم نفی میكند؛ زیرا بر فرض که چنین باشد بایدبتوان مانند چنین سورهای را آورد؛ به دلیل آنكه بخشی از آن كه ساخته فكر انسان است، خدایی و معجزه نیست، پس میتوان مانندش را آورد، و بخش دیگر آننیز كه كمتر از یك سوره است، دلیلی بر
عدم امكان همانندآوری آن در دست نیست؛ چون مقتضای آیات تحدی آن است كه همانند یك سوره قرآن را نمیتوان آورد.اما میبینیم که امکان آوردن همانند هیچ یک از سور قرآن موجود نیست، پس چنان سوره تحریف شدهای در قرآن وجود ندارد.(1)
البته آیات تحدی از اثبات عدم تحریف قرآن به صورت حذف یك سوره كامل قرآن ناتوان است؛ زیرا در صورتی كه چنین تحریفی رخ داده باشد، باز هم مفاد آیات تحدی كه میفرماید: همانند سور موجود قرآن نمیتوان سورهای آورد، درست است.
3. نفی تحریف به تغییر و تبدیلِ مخلِّ اعجاز: اگر تحریف ادعایی در زمینه تغییر و تبدیل آیات، در عین حفظ تعداد آیات در سُوَر و كم و زیاد نشدن آنها باشد، و تغییر و تبدیل در حدی باشد كه نظم ظاهر یا محتوایی قرآن نازل شده را به گونهای تغییر دهد كه تفاوت نظم موجود با نظم اعجازآمیز برای اهل فن روشن باشد، چنین تحریفی را نیز آیات تحدی نفی میكند؛ زیرا در اینصورت، نظم اعجازآمیزی كه از سوی خداوند نازل شده بود و امكان آوردن مانندش نبود، به هم خورده و نظمی فروتر از حد اعجاز پدید آمده است و باید بتوان مثل آن را آورد. ولی اگر تغییری باشد كه چنین اختلال نظمی را به وجود نیاورد، آیات تحدی آن را نفی نمیكند.(2)
در این دلیل، سلامت قرآن از تحریف با تكیه بر چند مقدمه به اثبات میرسد:
1. این دو صورت و هر صورت دیگری از تحریف كه مستلزم افزودهای در قرآن باشد، چنانكه گذشت، برخلاف مسلّمات تاریخ قرآن و اجماع قرآنپژوهان است.
2. ممکن است کسی این شبهه را مطرح کند: از کجا معلوم که آیات تحدی خود ساختگی و تحریف شده نباشند. اگر این آیات خود معرف باشند، نمیتوان با تمسک به آنها بر عدم تحریف قرآن استدلال کرد؛ زیرا دوْر پیش میآید. چون از یکسو اعتبار قرآن به اعتبار آیات تحدی مبتنی خواهد شد و از سوی دیگر اعتبار آیات تحدی بر اعتبار قرآن. در پاسخ میتوان گفت: در اینكه آیات تحدی، با همین مفاد در قرآنِ نازل شده بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود داشته، تردیدی نیست و مدعیان تحریف نیز آن را قبول دارند. بهعلاوه، تحدی به قرآن از مسلّمات تاریخی و روایی است و افزون بر آنها با توجه به قرآن موجود فعلی، اعجاز قرآن را اثبات میكنیم و با تكیه بر اعجاز آن، عدم تحریف آن را نتیجه میگیریم؛ بنابراین در استدلال به آیات تحدی مشكل دوْر و امثال آن وجود ندارد.
الف) ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در بیش از چهارده قرن قبل، ادعای نبوت از سوی آن حضرت، آوردن كتابی به نام قرآن و تحدی كردن به آن از مسلّمات تاریخ است.
ب) این موضوع نیز از مسلّمات تاریخ است كه قرآنِ رایجِ كنونی فیالجمله همان قرآن ارائه شده از سوی پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است؛ یعنی چنین نبوده كه در مقطعی از تاریخِ اسلام قرآن مفقود شده باشد و به جای آن، كتابی همسان یا ناهمسان با آن تألیف شده و بین مسلمانان رواج یافته باشد.
ج) با بررسی قرآن كنونی مشاهده میكنیم كه قرآن، خود را به اوصاف عامی كه مربوط به همه آیات آن میشود، توصیف و به آنها تحدی میكند؛ مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، در برنداشتن هیچ مطلب نادرست و ذكر بودن.(1)
د) دقت در آیات قرآن كنونی این نكته را روشن میسازد كه همه بخشهای آن از این اوصاف عام برخوردار است: همه آیاتش دارای فصاحت و بلاغت خارقالعاده است؛ بین آنها هماهنگی كامل دیده میشود؛ هیچ مطلب نادرستی در آن یافت نمیشود؛ خبرهای مربوط به گذشته تاریخ و پیشگوییهای مربوط به آینده آن، با واقعیتهای عینی تطابق دارد؛ صفاتی از قبیل نور و هدایت بودن بر تمامی آیات آن منطبق است و جامعترین صفت آن، یعنی «ذكر بودن» كاملاً بر همه آیات آن صدق میكند.
با توجه به مقدمات یاد شده، اگر تحریفی مؤثر در معنای قرآن رخ داده بود، این صفات نمیبایست دستكم بر برخی از آیات آن منطبق میشد، ولی چنانكه گذشت، بررسی قرآن، انطباق دقیق این اوصاف را به بهترین وجه بر همه آیات آن نشان میدهد؛ پس اگر تحریفی در قرآن صورت گرفته باشد، باید در اموری كه در این اوصاف مؤثر نیست، رخ داده باشد؛(2) مانند حذف آیهای مكرر، یا اختلاف در اعراب، یا نقطههای برخی كلمات.
1. آیات مشتمل بر اوصاف عام قرآن به قدری فراوان است كه ادعای تحریف آنها به كلی منتفی است و مدعیان تحریف نیز تحریف شدن آنها را قبول ندارند.
2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 12، ص 106 ـ 110.
دلالت اعجاز قرآن بر سلامت آن از تحریف، به عنوان اولین دلیل قرآنی عدم تحریف مورد بررسی قرار گرفت و روشن شد كه اثبات عدم تحریف به مقتضای آن ویژگی (اعجاز) نیازی به مقدمات یاد شده در این استدلال ندارد و آن نتیجه، مستقیماً از اعجاز قرآن حاصل میآید؛ ولی دلالت سایر اوصاف عمومی قرآن بر عدم تحریف، نیازمند ضمیمهشدن آن مقدمات است؛ در عین حال همانطور كه در بیانات مرحوم علامه طباطبایی آمده، این استدلال، افزایش، كاهش و تغییراتی را نفی میكند كه اوصاف یاد شده (هدایت، ذكر، حق و...) را دگرگون سازد؛ اما اگر پارهای از تغییرات جزئی فرض شود كه هیچ گونه تأثیری در این اوصاف نداشته باشد، با این دلیل نفی نمیشود؛ همچنین این دلیل خودبهخود نظری به آینده ندارد و تحریف مفروض در آینده را نفی نمیكند.(1)
روایاتی كه برای اثبات سلامت قرآن از تحریف، به آنها استدلال شده فراوان است. برخی از آنها عبارتاند از:
1. در برخی منابع علوم قرآن این استدلال این گونه نقد شده است:
این استدلال برای نفی افزودههای زیاد یا كاستیهای متعدد در موارد فراوان سودمند است؛ ولی نفی افزایش یا كاهش اندك كه مد نظر دلیلآورنده است، با این دلیل به كرسی نمینشیند؛ به عنوان مثال نمیتواند حذف شدن كلمه «فی علی» در آیه «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ» (مائده:67) را نفی كند؛ زیرا در صورت وجود یا عدم عبارت «فی علی» هیچ یك از اوصاف قرآن دگرگون نمیشود (ر.ک: محمد فاضل لنکرانی، مدخل التفسیر، ص 209).
به نظر میرسد این نقد از دو جهت قابل پذیرش نیست: نخست آنكه در بیان مرحوم علامه در چند جا بر این نكته تأكید شده كه این استدلال برای نفی كاهش آیهای یا تغییر در اعراب یا نقطههای كلماتی است كه مؤثر در اوصاف عام قرآن است؛ و مورد نقض، چون در اوصاف عمومی قرآن مؤثر نیست، از قلمرو این دلیل خارج است. از سوی دیگر این گونه نیست كه صرف اندك بودنِ افزوده یا كاستی، معیار دگرگون نشدن اوصاف عمومی قرآن شود، بلكه گاه افزوده یا كاسته شدن یك حرف، اوصاف یاد شده را دگرگون میكند؛ به عنوان مثال اگر در آیه «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران:85) حرف لن برداشته شود، آن گونه كه در قرآن چاپ شده در اسرائیل طبق نقل مرحوم مغنیه حذف شده بود (ر.ك: محمدجواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج 4، ص 468 ـ 469) مفاد حق آیه، به باطل، و هدایت آن به گمراهی مبدل میشود و از این گونه موارد در قرآن مجید بسیار است.
الف) حدیث معتبر ثقلین كه به صورت متواتر در منابع روایی شیعه و اهلسنت نقل شده است. در این حدیث آمده است: قرآن و اهلبیت(علیهم السلام) دو گوهر گرانسنگی هستند كه مادام كه امت اسلام به آن دو چنگ زنند، هرگز گمراه نخواهند شد.(1) در صورتی كه اگر قرآن تحریف شده بود چنگ زدن به آن نهتنها مانع گمراهی نمیشد، بلكه خود گمراهكننده بود.
ب) روایات فراوان توصیهكننده به محور و محك قرار دادن قرآن در بازشناسی آرا، تمایلات و جریانات فكری و اجتماعی حق از باطل؛ مانند: اذا التبست علیكم الفتن كقطع اللّیل المظلم فعلیكم بالقرآن؛ «آنگاه كه فتنهها (جریانات فكری و اجتماعی منحرف) چونان پارههای شب تیره بر شما مشتبه شدند بر شما باد به قرآن».(2)
ج) روایات تأكیدكننده به محك زدن روایات با قرآن و كنار گذاردن روایات مخالف قرآن. در برخی از این روایات آمده است: تركك حدیثاً لم تروه خیر من روایتك حدیثاً لم تحصه... فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه؛ «از دست دادن و رها كردن حدیثی كه آن را نقل نكردهای بهتر است از نقل كردن حدیثی كه اطلاع كافی از آن نداری... پس روایتی را كه با كتاب خدا موافق است، انتخاب كنید (و آن را مبنای فكر و عمل خویش قرار دهید) و روایتی را كه با كتاب خدا مخالفت دارد واگذارید».(3)
د) روایات فراوانی كه با صراحت یا با ملازمه قطعی بر تحریفناپذیری قرآن در زمان امامان(علیهم السلام) دلالت دارد(4) و ظاهر آنها سلامت قرآن در طول تاریخ است؛ مانند روایتی كه در آن از امام صادق(علیه السلام) درباره قرآن سؤال میشود و حضرت در پاسخ میفرماید:
1. برای اطلاع از اسانید این روایت در منابع اهلسنت، ر.ك: قوامالدین الوشنوی، حدیث الثقلین، قاهره، مجمع تقریب مذاهب اسلامی، 1374 ق.
2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 17.
3. میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرك الوسائل، ج 17، ص 325، روایت شماره 21484 ـ 13؛ بحارالانوار، ج 2، ص 165، روایت 25 و ج 75، ص 189، روایت 43.
4. این موضوع كه علی(علیه السلام) پس از به دست گرفتن خلافت ظاهری، هیچ گونه اقدامی در مورد قرآن انجام ندادند، نیز از نظر تاریخی و روایی شاهد دیگری بر عدم تحریف قرآن تا آن زمان است.
هو كلام اللّه وكتاب اللّه و وحی اللّه وتنزیله وهو الكتاب العزیز الّذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه؛(1) «قرآن سخن خدا، كتاب خدا، وحی الهی و نازل شده از سوی اوست و آن كتاب نفوذناپذیری است كه باطل به هیچ وجه به آن رو نمیآورد».
آن حضرت در روایتی دیگر میفرماید: وانّه حقّ من فاتحته الی خاتمته؛(2) «قرآن از آغاز تا پایانش حق است».
در شواهد تاریخی بر جایگاه و اهمیت ویژه قرآن در میان مسلمانان و جاذبه فصاحت و بلاغت قرآن برای عرب معاصر نزول و اهتمام مسلمانان به توصیههای پیامبر بر تلاوت، کتابت و حفط قرآن تأکید میشود.(3)
برخی محققان با استناد به آیاتی که ضرورت ارسال پیامبران برای اتمام حجت و خاتم بودن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را بیان میکنند استدلال دیگری را به عنوان استدلال عقلی بر عدم تحریف قرآن اقامه کردهاند که توضیح آن به شرح زیر است:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89 ، ص 117، 118.
2. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 129، باب ما كتبه الرضا(علیه السلام) للمأمون فی محض الاسلام و شرایع الدین، روایت 1.
3. در مورد شواهد تاریخی عدم تحریف، اموری از این قبیل مطرح است:
الف) حافظه شگفتانگیز عرب معاصر با قرآن و علاقه زایدالوصف آنان به قرآن به دلیل فصاحت و بلاغت و آهنگ معجزهآسای آن؛
ب) انس فراوان مسلمانان با قرآن و حفظ و تلاوت آن؛
ج) تقدس قرآن نزد مسلمانان و حساس بودن آنان نسبت به هر گونه تغییر در آن؛
د) دستورها و توصیههای ویژه پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) در مورد تلاوت، كتابت، حفظ و جمعآوری قرآن و اهتمام مسلمانان به این دستورات؛
ه( مطرح نشدن تحریف قرآن در ضمن انتقاداتی كه به زمامداران پس از رسول خدا شده است.
بر اساس این استدلال، با تكیه بر دو مقدمه نزاهت قرآن از تحریف نتیجهگیری میشود: 1. خداوند حكیم، برای هدایت بشر قرآن را فرستاده است و با توجه به خاتمیت دین و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) اگر قرآن تحریف شود، پیامبر دیگری كه راه درست را به مردم نشان دهد، نخواهد آمد و مردم گمراه خواهند شد، بدون آنكه در این گمراهی تقصیری متوجه آنان باشد، بلكه این گمراهی مستند به عدم حفظ الهی میشود؛ 2. و این امر با ساحت اقدس خداوند ناسازگار و نقض غرض و مخالف با حكمت الهی است.(1)
بررسی: اولاً، این استدلال در صورتی تمام است که هرگونه تحریفی مستلزم گمراهی مردم شود و تنها راه جلوگیری از گمراهی مردم، حفظ كامل قرآن یا فرستادن پیامبر جدید باشد.
ثانیاً، چه دلیل عقلی یا نقلی بر این مطلب وجود دارد که در صورت تحریف کتاب آسمانی حتماً باید پیامبری مبعوث شود، ممکن است وجود امام معصوم و حتی علمای راستین یک دین کفایت کند؛ زیرا در این صورت نیز محتوای دین الهی با روشنگری امام معصوم(علیه السلام) از تحریف معصون میماند، هرچند تحریفی در کتاب آسمانی رخ داده باشد.
1. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف، ص 42 ـ 44؛ در كتاب البیان فی تفسیر القرآن دلیل دیگری ذكر شده كه در برخی از منابع علوم قرآن به عنوان دلیل عقلی از آن یاد شده است (ر.ک: محمد فاضل لنکرانی، مدخل التفسیر، ص 225 ـ 229)، ولی تكیهگاه اصلی آن، شواهد تاریخی است (ر.ك: سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 215 ـ 220).
1. اعتبار قرآن موجود و درستی استناد به آن و اعتبار روایات، بهویژه در مقام تعارض با یكدیگر، وابسته به اثبات تحریفناپذیری قرآن است.
2. تحریف در لغت به معنای مایل و منحرف كردن و دگرگون ساختن است و تحریف سخن به معنای ایجاد نوعی دگرگونی و انحراف در آن است.
3. برداشت انحرافی و تفسیر و توجیه سخن برخلاف مقصود گوینده، تحریف معنوی است و به یقین در مورد قرآن رخ داده است.
4. قرآن نازل شده بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نه مفقود شده و نه چیزی بر آن افزوده شده است و در تغییر اعراب كلمات و كاستی در برخی آیات و كلمات و حروف قرآن كریم اختلاف نظر وجود دارد، ولی دلایل و شواهد متعدد تاریخی روایی و قرآنی آن را نفی میکند.
5. آیات مختلفی از قرآن دال بر سلامت آن از تحریف است. از آن جمله آیات تحدی است كه بر ناتوانی همانندآوری یك سوره قرآن از سوی بشر دلالت دارد. آیات تحدی تحریف به زیاده را نفی میكند، ولی نسبت به تحریف به كاسته شدن كمتر از یك سوره، و تحریف به صورت حذف یك سوره، ساکت است؛ زیرا در این صورت مفاد آیات تحدی مبنی بر ناتوانی بشر در همانندآوری سور موجود، درست است.
6. آیات بیانگر اوصاف قرآن، مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، عدم اشتمال بر مطالب نادرست و غیر آن، نیز بر عدم تحریف آن دلالت دارد، زیرا با فرض وقوع تحریف، قرآن كریم فاقد این اوصاف خواهد بود؛ در حالی كه بررسیها نشان میدهد این اوصاف بر همه آیات قرآن كریم صادق است. این دلیل، تحریف قرآن در آینده را نفی میکند.
7. روایات فراوانی از جمله روایت ثقلین و روایات بیانگر معیار بودن قرآن در ارزیابی آرا و اهواء و نیز روایات متعارض، دلیل سلامت قرآن از تحریف است.
8. شواهد تاریخی عدم تحریف قرآن عبارتاند از: حافظه شگفتانگیز عرب، تقدس قرآن نزد مسلمانان و انس فراوان آنان با قرآن، سفارش پیامبر در باب قرائت و كتابت و جمع قرآن، مطرح نشدن تحریف قرآن در زمره انتقادات بر زمامداران صدر اسلام.
9. برخی با استدلال به خاتمیت دین و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن برای هدایت بشر، معتقدند
كه تحریف قرآن موجب گمراهی بشر برای همیشه خواهد بود، بدون آنكه تقصیری متوجه آنان باشد و این با حكمت خدای تعالی ناسازگار و نقض غرض خواهد بود. اما میتوان گفت كه هر نوع تحریفی مستلزم گمراهی نبوده و تنها راه جلوگیری از گمراهی مردم نیز حفظ كامل قرآن با فرستادن پیامبر جدید نیست.
1. اهمیت موضوع سلامت قرآن از تحریف را توضیح دهید.
2. تحریف را تعریف كرده و انواع آن را بنویسید.
3. كدام یك از انواع تحریف در قرآن رخ داده است؟
4. شواهد تاریخی عدم تحریف قرآن را بیان كنید.
5. دلیل عقلی عدم تحریف قرآن را توضیح داده و نقد کنید.
6. چگونگی دلالت آیات تحدی بر نفی تحریف را بنویسید.
7. آیا میتوان با استناد به آیات بیانگر اوصاف قرآن بر تحریفناپذیری آن استدلال كرد؟ چگونه؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه مصونیت قرآن از تحریف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 315ـ349.
2. ــــــــــــــــــ ، نزاهت قرآن از تحریف، قم: مرکز نشر اسراء، 1378 شمسی.
3. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 485 ـ 586.
4. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم: جماعة المدرسین، 1413 ق.
5. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی التفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 197 ـ 235.
6. فاضل لنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 183 ـ 296.
7. عسكری، سیدمرتضی، القرآن وروایات المدرستین، بیروت: شركة التوحید، 1417 ق، ج 2، ص 9 ـ 34.
8. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامّة حول القرآن الكریم، قم: انتشارات اسلامی، 1410 ق.
9. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، [بیتا]، ج 12، ص 104ـ133.
10. محمدی، فتحالله، سلامة القرآن من التحریف، تهران: مشعر، 1382.
آبات بیانگر دلیل نقلی تحریفناپذیری قرآن
آبه حفظ
آبه عزت
دو استدلال ناتمام
جمع و قرائت قرآن از سوی خدا
تهدید پیامبر به مجازات
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. آیات بیانگر مصونیت قرآن را بیان و تفسیر كند؛
2. شبهههای مطرح شده در ذیل آیات بیانگر مصونیت قرآن را بیان و نقد كند؛
3. استدلالهای ناتمام به برخی آیات را بیان و نقد كند.
شخصی از امام صادق(علیه السلام) پرسید ای فرزند رسول خدا نظر شما درباره قرآن (موجود در میان مردم) چیست؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود: ... این قرآن همان كتاب شكستناپذیری است كه باطل به هیچ وجه و از هیچ سو به آن رو نمیآورد و فرو فرستادهای (بس بزرگ) از سوی خداوند فرزانه و ستوده است.
(شیخ صدوق، الامالی، ص 639، مجلس 81، روایت 11)
در درس گذشته سالم بودن قرآن از تحریفِ به زیاده را در پرتو آیات تحدی اثبات کردیم و نیز یادآور شدیم که عدم تحریف به زیاده از مسلّمات تاریخ قرآن است. در ادامه، آیات دیگری را که دال بر عدم تحریف قرآناند بررسی میکنیم. از جمله این آیات که به عنوان دلیل نقلی بر عدم تحریف به آن استناد شده، آیه حفظ و آیه عزت است که در این درس به آن دو خواهیم پرداخت.
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ حجر:9؛ «ما خود، ذكر (قرآن) را فرو فرستاده، خود نگهبانان آن هستیم».
این آیه از دو جمله تشكیل شده است: جمله اول، یعنی إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ، از نزول قرآن از سوی خدا با دو تأكید «انّ و نحن» و به كار گرفتن ضمیر جمع «نا و نحن» به صورت قطعی و مسلّم خبر میدهد. استفاده از چندین تأكید و ضمیر جمع دلالت بر
عظمت كار و رد تردید كسانی دارد، که ادعا میکردند قرآن کلام خدا نیست؛ زیرا آیات قبل از آن،(1) اشاره به این نکته دارد كه مخالفان اسلام، در نزول قرآن از سوی خدا تردید داشته و آن را انكار میكرده و نیروهای غیر الهی را در این زمینه مؤثر میدانستهاند. خداوند با این تأكیدها و ضمایر جمع، هم عظمت قرآن و نزول آن را تأیید و هم دخالت هر نیروی دیگری را نفی و بر مصونیت قرآن در حین نزول و انتساب آن صرفاً به خداوند تأكید میكند.
در جمله دوم از آیه، یعنی وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ، نیز با ادات تأكید «انّ» و «لام تأكید» و وصف جمع، از نگهبانی و حفظ قطعی و مسلّم قرآن پس از نزول سخن میگوید و با بیان مطلب در قالب جمله اسمیه همیشگی بودن حفظ قرآن را تأکید میکند. نحوه بیان این جمله نیز رفع تردید و نیز عظیم بودن موضوع را میرساند و چون مصونیت قرآن پس از نزول را بهطور مطلق بیان كرده، شامل حفظ قرآن از هرگونه تحریف اعم از زیاده و نقیصه میشود.
توضیح آنکه: آیه شریفه با بهکارگیری صیغه اسم فاعل (حافظون) میگوید ما حفظکننده قرآن هستیم. بدون شک منظور از حفظ این است که این کتاب آن گونه که به ما انتساب دارد، باید به مردم برسد و اگر بخواهد با غیر خود اختلاط پیدا کند، به نحوی که معلوم نباشد کدامش کلام خداست و کدامش کلام خدا نیست، اینجا دیگر حفظ صدق نخواهد کرد، یا اگر چیزی از آن کم شده باشد، باز هم حفظ صدق نخواهد کرد؛ زیرا آن قسمتی که نقص پیدا کرده، خدا از بیان آن غرضی داشته که با وجود آن کلام و رسیدنش به دست مردم، حجت تمام میشد و بدون آن، غرض الهی تأمین نشده و حجت تمام نیست. پس این آیه دلالت دارد بر اینکه قرآن هم از جهت زیاده و هم نقیصه محفوظ از تحریف است.
از سوی دیگر هرچند که آیه شریفه، حفظ قرآن در همه ابعاد را تضمین کرده است،
1. وََقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ * لَّوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ * مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُواْ إِذًا مُّنظَرِینَ (حجر:6 ـ 8).
ولی هیچ نوع حفظی مهمتر از حفظ از تحریف نیست. تحریف یك کتاب، بهطور طبیعی، هم اتفاق میافتد و هم انگیزههای فراوانی برای آن وجود دارد، بهویژه اگر کتابی مانند قرآن، هدایتگر، دارای جاذبه و دافعهای قوی، فراگیرنده تمام شئون زندگی و روی سخنش با همه اقوام و ملل باشد.
افزون بر این، ظاهر آیه دال بر حفظ قرآن مجید، به عنوان سخن و پیام الهی است، وتفاوتی بین آیات قرآن در این جهت نیست. بنابراین، حفظ كل آیات قرآن مد نظر است و اختصاص دادن آن به مجموعهای خاص از آیات، مانند آیات نازل شده تا زمان نزول آیه مورد بررسی (حجر:9)(1) خلاف ظاهر آیه شریفه است و هیچ دلیلی بر آن نیست. چنانكه مقصود از حفظ، همان نگهبانی و مصون داشتن قرآن است و حمل آن بر علم و آگاهی خدا نسبت به قرآن(2) برخلاف ظاهر آیه است؛ زیرا هیچیك از لغتشناسان، حفظ را به معنای علم ندانستهاند و اراده این معنا از این واژه، بدون مصحح و دلیل است،(3) و نیز ظاهر آیه، حفظ قرآن از هر جهت است و اختصاص دادن حفظ قرآن به حفظ آن از مغلوب واقع شدنِ محتوای آن در برابر شبهات مخالفان یا منسوخ شدن یا امكان همانندآوری آن، ادعایی بیش نیست(4) و نمیتوان مفاد آیه را منحصر در آن دانست.
اما یک سؤال، آیا معنای حفظ قرآن این است که ترتیب سورهها و آیات نیز محفوظ میماند؟ به عبارت دیگر آیا آیه حفظ شامل نفی تغییر در ترتیب آیات و سور و جابهجا شدن آنها نیز میشود یا خیر؟
1. ر.ك: میرزاحسین نوری طبرسی، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، ص 370.
2. ر.ك: میرزا ابوالقاسم قمی، قوانین الاصول، ص 405.
3. برای بهكار بردن یك واژه در معنای مجازی، به دو چیز نیاز داریم: نخست آنكه بهكار رفتن آن واژه در آن معنای مجازی در آن زمان متداول باشد؛ زیرا هر واژهای را نمیتوان در هر معنایی مجازاً به كار برد؛ دوم آنكه قرینهای در كلام باشد كه دلیل بهكار بردن آن واژه در آن معنای مجازی از سوی گوینده سخن باشد. بهكار رفتن واژه حفظ در معنای علم در زمان نزول قرآن نه متداول بوده است و نه قرینهای در كلام وجود دارد كه نشان اراده این معنا از این واژه در قرآن مجید باشد.
4. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، ص 369.
اگر جابهجایی و تقدیم و تأخیر سورههای قرآن (اعم از سوره به معنای لغوی یا اصطلاحی) مراد باشد، چنانچه هر کدام کلام تام و علیحدهای باشند و فهم یکی بر دیگری توقف نداشته باشد و جابهجایی تأثیری در نظم آنها نداشته باشد، آیه ذکر این مسئله را نفی نمیکند؛ زیرا این فرازها و سورهها کلامهای مستقلی هستند و نظم خاصی بین آنها برقرار نیست که در فهم معنای آنها دخیل باشد؛ لذا نمیتوان به عدم تغییر ترتیب سورهها بر اساس آیه ذکر ملتزم شد؛ یعنی این نحوه تغییر با حفظ قرآن قابل جمع است. این مطلب را حتی در آیات خاصی مثل آیه تطهیر و آیه اکمال هم میتوان گفت به این معنا که غرضی که خداوند از نزول آیات قرآن داشته با تمام خصوصیات محفوظ است و این نحوه تقدیم و تأخیر آسیبی به آن غرض نمیزند؛ بنابراین لازم نیست که ملتزم شویم ترتیب سورهها به همین شکل بوده است. البته اگر در موارد خاصی دلیل و قرینه داشتیم که ترتیب همین گونه بوده، گردن مینهیم، ولی با آیه ذکر نمیتوان ادعای حفظ در ترتیب سورهها کرد. ولی اگر جابهجایی در حد بههم خوردن نظم آیات باشد به نحوی که با از بین رفتن آن نظم در فهم مقصود الهی و غرض خداوند خلل و خدشه ایجاد شود، این نحوه تغییر را آیه ذکر نفی میکند.
اكنون به بررسی دو شبهه كه در مورد دلالت این آیه بر عدم تحریف مطرح شده است، میپردازیم.
برخی گفتهاند این آیه بر تحریفناپذیری قرآن دلالت ندارد و مقصود از ذکر در آن، پیامبر اسلام است، همان گونه که در بسیاری از آیات دیگر قرآن هم، واژه ذكر بر پیامبر اطلاق شده است؛ مانند: فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الأَْلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْكُمْ ذِكْراً * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْكُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّنات؛ طلاق:9،10؛ «ای خردمندانی كه ایمان آوردهاید! از
خدا پروا كنید. به راستی كه خداوند به سوی شما یادآوری فرستاد؛ فرستادهای كه آیات روشنگر الهی را بر شما تلاوت میكند».
بر این اساس، مفاد این آیه مانند آیة: وَ اللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ؛ مائده:67؛ «و خدا تو را از گزند مردم مصون خواهد داشت»، ضمانت حفظ پیامبر(صلى الله علیه وآله)از آسیب دشمنان اسلام است، یا دستكم احتمال آنهست كه مقصود از ذكر در آیه 9 حجر پیامبر باشد، و در این صورت واژه ذكر واژهای متشابه میشود، زیرا قرینهای بر اراده مصداق خاصی از آن وجود ندارد و استدلال به آن برای عدم تحریف قرآن نادرست است.(1)
بررسی موارد كاربرد واژه «ذكر» در قرآن به خوبی نشان میدهد كه در هیچ آیهای نمیتوان مقصود از «ذكر» را قطعاً پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دانست. فقط در برخی آیات كه روشنترین آنها آیه 9 طلاق است، احتمال دارد كه مقصود، پیامبر اسلام باشد؛ پس این ادعا كه در بسیاری از آیات، واژه ذكر بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اطلاق شده، مدعایی بیدلیل است و در قرآن هیچ شاهدی بر اینكه مقصود از ذكر در آیه مورد بحث پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، در دست نیست.(2)
از سوی دیگر، در آیات فراوانی واژه ذكر با صراحت بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: وَأَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ نحل:44؛ «و ما ذكر را به سوی تو
1. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان.
2. در اینكه مقصود از ذكر در آیه 9 طلاق چیست، چهار احتمال وجود دارد: الف) قرآن؛ ب) فرشته وحی؛ ج) معنای مصدری (یادآوری کردن)؛ د) پیامبر اسلام. دو احتمال نخست با تعبیر انزلنا كه در آیه به كار رفته، تناسب بیشتری دارد و دیدگاه اول، مورد پذیرش جمعی از مفسران، مانند سدّی، ابن عطیه، ابوحیان اندلسی، ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، احمد مصطفی مراغی و وهبة الزحیلی است (ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی؛ ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر؛ ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی و وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج ذیل آیه نهم از سوره طلاق).
فرو فرستادیم تا آنچه را به سوی مردم نازل شده، برایشان روشنسازی». در این صورت واژه ذكر، آن گونه كه در این شبهه ادعا شده، متشابه و مشترك بین دو مصداق نیست.
افزون بر آن، با توجه به این نكته كه در آیه 6 سوره حجر(1) واژه ذكر صریحاً بر قرآن اطلاق شده است، مقصود از ذكر در آیه نهم نیز قرآن میباشد؛ زیرا آیه نهم پاسخ نسبت ناروای مطرح شده در آیه ششم است و الف و لام «الذکر» در آیه نهم عهد ذکری است، پس سیاق این آیات هم نافی شبهه یاد شده است.
اگر مقصود از حفظ قرآن در این آیه (وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)، حفظ همه نسخههای نوشته شده قرآن باشد، برخلاف واقعیت خارجی است؛ زیرا در طول تاریخ اسلام بسیاری از نسخههای قرآن عمداً از سوی دشمنان اسلام یا به اشتباه از سوی نویسندگان و ناشران، تحریف شده است؛ و اگر مقصود، حفظ برخی از نسخهها هرچند یك نسخه آن باشد، میتوان با پذیرش تحریف قرآن موجود در میان مسلمانان، معتقد به حفظ نسخه موجود نزد امام زمان(علیه السلام) شد و مفاد آیه را ناظر به آن دانست.(2)
هدف نزول قرآن،(3) نحوه بیان آیه ذکر و پاسخ بودن آن برای نسبت ناروای مطرح شده
1. وَقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ «و گفتند ای کسی که ذکر بر تو نازل شده است به راستی تو مجنون هستی».
2. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، ص 369، 370.
3. هدف قرآن در یك جمله، هدایت انسانها به معارف و دستورالعملهایی است كه در این كتاب آمده است تا با اعتقاد و عمل به آن، به سعادت نهایی دست یابند و این هدف با تحریف قرآن میسّر نیست. در بیان آیه از تأكیدها و ضمیرهای جمع، مكرر استفاده شده كه نشان عظمت و اهمیت موضوع است و حفظ قرآن محرّف یا حفظ یك نسخه در نزد امام معصوم(علیه السلام) دارای این همه عظمت و اهمیت نیست. پاسخ بودن آیه نهم برای آیه ششم این سوره نیز در صورتی تناسب لازم یا كامل را خواهد داشت كه آیه درصدد بیان حفظ كامل قرآن از هرگونه تحریف باشد. برای توضیح نكته اخیر، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 101.
در آیه ششم اقتضا دارد كه قرآن نازل شده بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گونه ای در میان مسلمانان محفوظ و مصون بماند كه مسلمانان بتوانند به آن دست یابند تا زمینه فهم، اعتقاد و عمل به آنچه خداوند برای هدایتشان نازل كرده، فراهم آید.چنین مصونیتی به هیچ وجه وابسته به آن نیست كه برخی یا همه نسخههای قرآن در پاره ای از آیات دستخوش تحریف نشود؛ زیرا امكان دارد كه با تحریف همه نسخهها در یك مقطع زمانی، مسلمانان از تحریف آن نسخهها و اینكه قرآن واقعی چیز دیگری است، آگاه باشند و به عنوان مثال از طریق قرآنپژوهان، قاریان و حافظان قرآن، به قرآن واقعی دسترسی داشته باشند. این نكته نیز روشن است كه این نحوه از مصونیت، با حفظ یك نسخه در نزد امام معصوم(علیه السلام) بهویژه در زمان غیبت به دست نمیآید.
آیه دیگری كه برای اثبات عدم تحریف قرآن به آن استناد شده، آیه عزت است:
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ * لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیم حَمِید؛ فصلت:41، 42؛ «به راستی كسانی كه چون ذكر (قرآن) برایشان آمد به آن كافر شدند... و به راستی كه قرآن كتابی شكستناپذیر است. باطل به هیچ وجه و از هیچسو به آن رو نمیآورد. فرو فرستادهای از سوی خداوند فرزانه و ستوده است».
تردیدی نیست كه مقصود از ذكر و كتاب در این دو آیه، قرآن مجید است كه به سه وصف «عزیز»، «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» و «تَنزِیلٌ مِّنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ» وصف شده است.(1) دو وصف اول، هر یك، دلالت بر عدم تحریف قرآن و صفت سوم به منشأ و راز این تحریفناپذیری اشاره دارد.
1. در كتابهای تفسیر، در مورد ارتباط جمله «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِیزٌ» با جمله پیش از آن و نیز خبر «انّ» در جمله إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا، بحثهایی صورت گرفته است كه چون در استفاده عدم تحریف از آیات شریف تأثیری ندارد، به آن پرداخته نشد. برای اطلاع از آن مطالب، ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 13، ص 196، ذیل آیات یاد شده.
«عزیز» از مادّه عزت و واژه عزت از ارض عزاز (زمین سخت) گرفته شده است؛ از این رو «عزیز» به معنای شكستناپذیر و نفوذناپذیر است.(1)
«باطل» به معنای تباهشونده و تباهكننده است و به هر چیزی كه خود به تباهی میانجامد یا امر دیگری را به تباهی میكشاند، اطلاق میشود؛ از این رو چیزهای فاسدشونده و مطالب نادرست و امور بیثبات را باطل مینامند.(2)
«مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» در آیه، یا به معنای پیشرو و پشتسر از نظر زمانی است و مقصود هنگام نزول آیات و پس از نزول آن است، یا رویهمرفته به معنای به هیچ وجه و از هیچ جهت است و دلالت بر نفی كامل دارد.(3)
اکنون با توجه به نکات یاد شده میگوییم صفت عزیز به تنهایی بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارد؛ زیرا تحریف، نوعی شكستپذیری و نفوذپذیری است كه با «عزیز بودن» قرآن سازگاری ندارد.
از صفت دوم (لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ) نیز به خودی خود، عدم تحریف قرآن به خوبی استفاده میشود؛ زیرا با توجه به اعجاز و حق بودن قرآن، هرگونه تغییری كه اعجاز و معارف آن را دگرگون سازد، مصداق باطل (تباهشونده و تباهكننده) است كه راه یافتن آن به قرآن در این جمله بهطور كلی در هر زمان و از هر جهت، منتفی دانسته شده است؛ همچنین این صفت، هرگونه حذفِ آیات قرآن نازل شده را از قرآن موجود نفی
1. واژه عزیز، مصادیق مختلفی دارد كه گاه از آنها به عنوان معانی مختلف آن یاد میشود؛ به عنوان مثال: بر حاكمان مقتدر به لحاظ شكستناپذیری آنان و بر اشیای كمیاب به جهت دشواری دستیابی به آنها و به حوادث ناگوار، به دلیل تمایل شدید انسان به نپذیرفتن آن، عزیز اطلاق میشود كه در همه، نوعی نفوذناپذیری لحاظ شده است.
2. باطل یا اسم فاعل از «بطل» و به معنای تباهشونده یا تباهكننده است؛ زیرا هرچند «بطل» فعل لازم و به معنای باطل شدن است، ولی در موارد استثنایی، اسم فاعل فعل لازم، به معنای متعدی میآید؛ مانند وارس كه به معنای مورس، یعنی برگ درآورنده است. احتمال دیگر آن است كه باطل، مصدر باشد؛ مانند عافیت و به معنای اسم فاعل لازم یا متعدی به كار رفته باشد.
3. تركیب «من بین یدیه و من خلفه» دو گونه معنا میشود: الف) من بین یدیه به معنای پیش رویش، و من خلفه به معنای پشت سرش؛ ب) من بین یدیه و من خلفه روی هم رفته در جمله مثبت به معنای «كاملاً و از هر جهت» و در جمله منفی به معنای «به هیچ وجه و از هیچ جهت». در معنای اول گفته شده كه این دو جهت، كنایه از جهات ششگانه است.
میكند؛ زیرا اگر خداوند اراده كرده كه آن معارف در اختیار بشر قرار گیرد، حذف شدن آن آیات، مصداق بارز روی آوردن باطل به قرآن نازل شده به شمار میآید.
چنان كه قبلاً اشاره شد، جمله پایانی این آیه، یادآور این نكته است كه قرآن، به این دلیل قابل تحریف و شكست پذیر نیست كه فرودآمده از سوی خداوند فرزانه و ستودهای است كه كارهایش دارای هدف معقول و متناسب است و خود همه كمالها را دارد.
مقایسه آیه عزت با آیه حفظ، تفاوت نحوه بیان و مفاد دو آیه را با یكدیگر آشکار میکند. در آیه حفظ سخن از نگهبانی خداوند از قرآن به میان آمده بود، ولی در این آیه، نفوذناپذیری خود قرآن مطرح شده است و مفاد این دو آیه آن میشود كه سلامت قرآن، هم از درون (به لحاظ نفوذناپذیری) و هم از برون (به دلیل نگهبانی خداوند) تأمین شده است. نگهبانی خداوند از قرآن روشن است، ولی نفوذناپذیری كتاب نیاز به اندكی توضیح دارد. چرا قرآن نفوذناپذیر است و كدام ویژگی قرآن آن را از نفوذ آسیبرسانان مصون نگه میدارد؟
با توجه به آنچه در اولین دلیل قرآنی عدم تحریف (آیات تحدی) گذشت، روشن میشود كه آن ویژگی، اعجاز قرآن است. اعجاز قرآن، راز نفوذناپذیری و راه نیافتن باطل به آن است. اعجاز قرآن، به كاربرد حروف خاص، كلمات ویژه، و جملات كوتاه (فعل و فاعل، مبتدا و خبر، حال و ذوالحال و امثال آن) وابسته نیست؛ زیرا امور یاد شده در زبان عرب و دستكم در اشعار فصیحان عرب قبل و بعد از نزول قرآن، فراوان یافت میشود. اعجاز قرآن در «محتوای غنی و معارف هماهنگ و سراسر حق آن» و «در نظم خاصی است كه بر مجموعه آیات و جملات یك سوره و مفاد آنها حاكم است»؛ چنانكه برجستگی یك غزل برجسته یا یك نثر ادبی ممتاز، متّكی به مفردات و تركیبهای آن نیست، بلكه از نظم خاصی كه بر مجموعه آنها حاكم است سرچشمه میگیرد. اگر نظم و محتوای ویژه قرآن فوق توان بشر است، هرگونه دستكاری بشر
در این آیات كه به آن محتوا و نظم آسیب رساند، قرآن را فروتر از حد اعجاز و در نتیجه، قابل همانندآوری خواهد کرد؛ ولی بررسی قرآن نشان میدهد كه قرآن معجزه است و همانند آن را نمیتوان آورد؛ کما اینکه تاریخ قرآن هم حاکی از عجز و شکست معارضان و هماوردجویان در آوردن مثل یک سوره است. بنابراین، باور داشتن اعجاز قرآن، ملازم با اعتقاد به عدم تحریف آن است.(1)
در دلالت این دو آیه (41 و 42 فصلت) بر عدم تحریف قرآن، شبهاتی مطرح شده كه به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
در منابع روایی و كتاب های دانشمندان گذشته (اعم از كتب تفسیر و غیر تفسیر) با آنكه معانی مختلفی برای این آیه ذكر شده، ولی در هیچ یك از آنها سخن از تعمیم باطل به تغییر و تبدیل و تحریف قرآن، حتی به عنوان یك احتمال هم ذكر نشده است. بنابراین، استفاده عدم تحریف قرآن از این آیه، برخلاف روایات و فهم دانشمندان گذشته است و نمی توان به آن اعتماد كرد.(2) و منظور از بطلان، تناقض در احکام یا کذب در إخبارها و قصص آن است.
روایات درصدد بیان تمام مفاد آیه و منحصر ساختن آن در معنای خاصی نیستند و
1. جمله آخر آیه 42 فصلت (تَنزِیلٌ مِّنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ) میتواند اشاره به این نكته باشد كه چون قرآن، سخن خداوند است و خداوند آن را برای هدایت فرستاده، تحریف شدن آن نقض غرض و ناسازگار با حكیم بودن اوست و اگر از ابتدا قابل تحریف باشد، با توجه به جاودانگی قرآن و خاتمیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نشان نقص ذاتی آن است و با حمید بودن خداوند سازگاری ندارد.
2. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، ص 371 (ومع ورود التفسیر عنهم(علیهم السلام) کیف یمکن التعمیم فی الباطل ولم یحتمله احد من االمفسرین بالآراء وغیرهم قال الشیخ الطوسی فی التبیان قوله تعالی لا یأتیه...).
دانشمندان اسلامی نیز چنین انحصاری را در نظر نداشتهاند؛ در نتیجه، این استفاده نه برخلاف مقتضای روایات و نه مخالف با دیدگاه دانشمندان مسلمان است.
بهعلاوه، بیشتر روایاتی كه مشتمل بر این آیه هستند، هیچ گونه توضیحی دربارة مفاد آیه در آنها نیامده است، و روایات معدودی كه به تفسیر آیه پرداخته اند، از نظر سندی معتبر نیستند و نمی توان به آنها استناد كرد؛هرچند برخی از آنها اشعار به همین برداشت دارند.
این مدعا كه دانشمندان گذشته حتی به عنوان یك احتمال هم عدم تحریف قرآن را از آیه شریفه استفاده نكردهاند نیز خلاف واقع است. تعدادی از مفسران، عدم تحریف را به عنوان دیدگاه خود و برخی به عنوان یكی از دیدگاهها در تفسیر این آیه ذكر كردهاند. به عنوان مثال، میتوان از مفسرانی مانند طبرسی در مجمع البیان، آلوسی در روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بروسوی در روح البیان و فخر رازی در مفاتیح الغیب نام برد.(1) و حتی شیخ طوسی كه اشكالكننده با استناد به تفسیر ایشان مدعی شده كه استفاده عدم تحریف از آیه، برخلاف نظر دانشمندان گذشته است، نیز در دو قسمت از تفسیر تبیان این برداشت را ذكر كرده است.(2)
1. به عنوان مثال: در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه نهم از سوره حجر آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» ای القرآن، « وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» عن الزیادة والنقصان والتحریف والتغییر عن قتادة و ابن عباس؛ ومثله «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ»؛ یعنی قرآن را ما نازل كردیم و « إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» یعنی (آن را) از زیاده و نقصان و تحریف و تغییر حفظ میكنیم. این برداشت از قتاده و ابن عباس نقل شده است؛ و مانند آن است، آیه «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» (ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 5 ـ 6، ص 508).
در جلد نهم، ص 23 این تفسیر ذیل آیات 41 و 42 سوره فصلت، نیز استفاده عدم تحریف قرآن از دو وصف « عزیز» و «لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ» به عنوان یك دیدگاه ذكر شده و آیه نهم از سوره حجر مؤید آن دانسته شده است. برای اطلاع از دیدگاه دیگر مفسران یاد شده، به تفاسیر مذکور ذیل آیه نهم از سوره حجر و آیه چهل و یكم و دوم سوره فصلت مراجعه کنید.
2. در تفسیر تبیان ذیل آیه نهم از سوره حجر آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» یعنی القرآن فی قول الحسن والضحاك وغیرهما؛ و «إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» قال قتادة لحافظون من الزیادة والنقصان ومثله «لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ» ؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» یعنی قرآن را نازل كردیم، برحسب دیدگاه حسن و ضحاك و غیر ایشان؛ و «إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»، قتاده گفته است معنای آیه این است كه از زیاده و نقصان قرآن را حفظ میكنیم و مانند این آیه است آیه «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» (محمد بن الحسن طوسی، همان، ج 6، ص 320). در جلد نهم صفحه 131 این تفسیر نیز از واژه عزیز در آیه 41 سوره فصلت استفاده عدم تحریف شده است.
مقصود از عزیز بودن قرآن و راه نیافتن باطل به آن، مغلوب واقع نشدن، باطل نشدن محتوای آن و نسخ نشدن آن است، نه محفوظ ماندن عبارات و الفاظ آن. بنابراین آیه شریفه شامل تحریف لفظی مورد نظر نمیشود.
اولاً، نحوه بیان آیه مطلق و بدون هیچ قیدی است و اختصاص دادن آیه به این نوع خاص از مصونیت دلیل میخواهد؛ ثانیاً، چگونه ممكن است كه الفاظ و عبارات قرآن در آن سطح وسیع مد نظر مدعیان تحریف، دگرگون شود، ولی معارف آن به حقانیت خود باقی بماند، بهویژه اگر این دگرگونیها را در ارتباط با فصاحت و بلاغت قرآن در نظر بگیریم و نیز به این نكته توجه داشته باشیم كه گاه افزودن یا كاستن یك حرف، مطلب حق را به باطل و باطل را به حق مبدل میسازد.
حتی مدعیان تحریف نیز ادعای تغییراتی را دارند كه مطالب حقِ قرآن نازل شده را (به گمان ایشان) به مطالب نادرست مبدل كرده است؛ نه تغییراتی كه در عین تحقق تحریف، حقایق قرآن، بهطور كامل به حال خود باقی بماند و بتوان از طریق الفاظ قرآن به آن دست یافت.
این شبهه اختصاص به آیة عزت ندارد، بلكه در مورد آیه نهم سوره حجر و هر آیه دیگری كه برای عدم تحریف قرآن به آن استناد شود نیز جریان دارد. به این بیانكه استدلال به آیات قرآن برای عدم تحریف آن، استدلالی دوْری است؛ زیرا صحت استدلال به هر یک از این آیات، متوقف بر آن است كه قرآن و از جمله این آیه تحریف نشده باشد، و از سوی دیگر عدم تحریف قرآن، متوقف بر استدلال به این آیات است. به عبارت دیگر، ممكن است كسی بگوید: آیات مورد استناد برای عدم تحریف، خود
تحریف شده و قرآن واقعی نیست(1) یا احتمال میدهیم چنین باشد، بنابراین استدلال به آنها برای نفی تحریف سودمند نیست.
برخی از دانشمندان شیعی و سنی در برابر شبهه تسلیم شده، و آن را سؤالی بیجواب دانستهاند.(2) بهنظر میرسد این شبهه به سه صورت میتواند مطرح شود:
الف) چون در مورد قرآن، همانند هر متن تاریخی دیگر، احتمال تحریف وجود دارد و سابقه نسبتاً طولانی آن به ضمیمه دشمنان فراوانش این احتمال را تقویت میكند، استدلال به آیات قرآن برای نفی تحریف آن سودمند نیست، هرچند یقین به تحریف آن نداشته باشیم؛ زیرا به هر آیهای كه استدلال شود، احتمال تحریف شدن و غیر معتبر بودن آن وجود دارد.
بررسی: باید دانست كه چنین شبهه ای اختصاص به استدلال بر عدم تحریف قرآن از طریق آیات آن ندارد و اگر چنین شبهه ای را بپذیریم، هرگونه استدلال به هر آیه ای و برای هر موضوعی مورد سؤال قرار میگیرد و قرآن بهطور كلی از صحنه اندیشه و استدلال خارج میشود، بلكه روایات و حتی متون تاریخی نیز دچار چنین وضعیتی میشوند.
1. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 19، ص 124.
2. از جمله كسانی كه در برابر این شبهه تسلیم شدهاند، فخرالدین محمد بن عمر رازی، در مفاتیح الغیب، ج 19، ص 124 است. سیدابوالقاسم موسوی خویی(رحمه الله) نیز در البیان، ص 209 پس از طرح این شبهه مینویسد: این شبهه بر كسی كه برای عترت، اعتباری قایل نیست وارد است، ولی بر كسی كه عترت را همتراز قرآن میداند و پیروی از آنان را لازم میداند، وارد نیست؛ زیرا استدلال امامان معصومین(علیهم السلام) به قرآن و تأیید اصحاب خویش بر استناد و استفاده از قرآن، حكایت از اعتبار قرآن موجود (هرچند تحریف شده باشد) دارد.
این گونه پاسخ دادن به این شبهه، پاسخ جدلی است و شبهه دوْری بودن استدلال به آیات برای نفی تحریف را بهطور کامل و برای همگان حل نمیکند و ثانیاً اعتبار قرآن را به تأیید روایات وابسته میسازد؛ در صورتی كه اعتبار روایات وابسته به قرآن است و اگر صحت و اعتبار قرآن این گونه مورد سؤال قرار گیرد، راهی برای اثبات اعتبار روایات وجود ندارد، مگر آنکه تحریف را منحصر به این آیات بدانیم و دستکم آیات اعتباربخشنده به روایات را شامل نشود. برای توضیح بیشتر در زمینه وابسته بودن اعتبار روایات به قرآن، (ر.ك: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 111، 112).
اما این شبهه بیاساس است؛ زیرا صرف احتمال تحریف، هیچ متنی را از اعتبار نمیاندازد و نهایت چیزی كه صرف احتمال تحریف اقتضا دارد، ضرورت بررسی تحریف یا عدم تحریف آن متن است و چنانچه شواهد و شرایط خارجی اقتضا میكرد كه بهطور طبیعی این متن دستخوش تحریف نشود، اگر دلیلی بر تحریف به دست نیاید، اعتبار متن تثبیت میشود و در استدلال به آن هیچ خللی رخ نمیدهد و در مورد قرآن و موضوع تحریف، مسئله اینچنین است.
ب) چون ما به تحریف آیات معیّن و مشخصی از قرآن قطع داریم، این علم قطعی سبب میشود كه در واقعی و غیر محرّفبودن هر آیهای از جمله آیات مورد استدلال تردید روا داریم و استدلال به آنها نتیجه بخش نباشد.
در پاسخ این بیان باید گفت: اگر آیاتی كه ادعای تحریف قطعی آنها شده در برگیرنده آیات مورد استدلال در بحث عدم تحریف نباشند، این تصویر از شبهه به صورت پیشین بازمیگردد و فقط به منشأ دیگری برای احتمال تحریف در آن اشاره شده است؛ در نتیجه پاسخ این تصویر، همان پاسخ صورت اول است؛ ولی اگر مقصود آن باشد كه آیات تحریف شده، همان آیات مورد استناد در بحث عدم تحریف است یا شامل آنها هم میشود، پاسخ آن است كه این سخن ادعایی بیش نیست و تاكنون هیچ دلیلی بر تحریف آیات یاد شده ارائه نشده است؛ حتی آن دسته از مدعیان تحریف قرآن كه درصدد گردآوری و استقصای آیات تحریف شده (به گمان خویش) برآمدهاند، این آیات را از آیات تحریف شده به شمار نیاورده اند.(1)
ج) از آنجا كه اجمالاً میدانیم برخی از آیات قرآن تحریف شده و موارد آن را دقیقاً نمیدانیم، در مورد هر آیهای احتمال میدهیم كه این آیه از آن آیات تحریف شده باشد و در نتیجه استدلال به آن عقیم است.
چنانكه قبلاً یادآور شدیم، اعجاز قرآن اقتضا دارد كه همانند هیچیك از سورههای آن را نتوانند بیاورند. این موضوع میتواند برای دفع این شبهه كارساز باشد؛ زیرا
1. ر. ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، دلیل دوازدهم.
میتوان آیات مورد استدلال را با مجموعه آیات قبل و بعد آن كه مرتبط با آن هستند و یك سوره را تشكیل میدهند، در نظر گرفت و بررسی كرد كه آیا همانند آن را تاكنون آوردهاند یا میتوانند بیاورند؟ اگر نتیجه منفی بود، چنانكه بررسی تاریخ اسلام و قرآن نشان میدهد كه تاكنون چنین بوده و هماكنون نیز چنین است، پس معلوم میشود كه این آیات تحریف نشده است و از قرآن منزّل است؛ زیرا اگر تحریف شده بود، نظم و محتوای خاص قرآن نازل شده از سوی خدا به هم خورده بود و باید همانند آن را بتوان آورد.(1) علاوه بر آن، اگر مقصود از تحریف افزایش این آیه یا بخشی از آن باشد، این ادعا برخلاف مسلّمات تاریخی، اجماع مسلمانان و تواتر قرآن است.
افزون بر آیاتی كه به آنها برای نفی تحریف قرآن استدلال شد، دو دسته دیگر از آیات وجود دارد كه استدلال به آنها برای اثبات عدم تحریف قرآن متقن به نظر نمیرسد. در اینجا به بررسی كوتاهی از آن دو دسته آیات بسنده میكنیم:
در آیات 16 و 17 سوره قیامت آمده است: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ «زبانت را به (تلاوت آیات) قرآن حركت مده تا در خواندن آن شتاب كنی. به راستی كه گردآوری و خواندن آن بر عهده ماست».
برخی گفتهاند: مقصود از واژه «جَمعه» در این آیه، گردآوری و جمع قرآن پس از
1. برخی این شبهه را با اجماع بر عدم زیاده در قرآن پاسخ دادهاند كه افزون بر عدم كارآیی اجماع در این گونه مسائل (بر فرض پذیرش اجماع به عنوان یك دلیل مستقل) فقط افزوده شدن این آیات را نفی میكند، ولی تغییر در آنها و جابهجایی و تعویض كلمات یا حروف را نفی نمیكند.
برخی دیگر با تأیید روایات نسبت به قرآن موجود نتیجه گرفتهاند كه استدلال به این آیات درست است، ولی این پاسخ نیز عدم تحریف قرآن را نتیجه نمیدهد، بلكه حجیت و اعتبار قرآن موجود از راه تعبد و دلیل نقلی را نتیجه میدهد.
نزول است و خداوند عهدهدار آن شده و خواست خداوند حتماً محقق میشود.(1) برای تأیید این برداشت، به تفسیر نقل شده از ابن عباس در مورد این آیه استناد شده است. در آن تفسیر آمده است: انّ المعنی انّ علینا جمعه وقرآنه علیك حتی تحفظه ویمكنك تلاوته فلا تخف فوت شیء منه؛ «معنای آیه شریفه آن است كه بر ماست قرآن را گرد آوریم و بر تو بخوانیم تا آن را حفظ كنی و تلاوت آن برایت میسر شود؛ پس از اینكه چیزی از قرآن از بین رود در بیم مباش».(2)
اما این استدلال از اتقان كافی برخوردار نیست و تفسیر ابن عباس هم نمی تواند مؤید این برداشت باشد. زیرا ظاهر آیه آن است كه این جمع هرچه باشد، مربوط به مرحله قبل از تلاوت بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. آیه اول، پیامبر را از شتاب در تلاوت آیات، پیش از آنكه فرشته وحی آن را به اتمام برساند، نهی میكند و اشاره به آن دارد كه پیامبر نگران فوت شدن بخشی از قرآن قبل از تلاوت است؛ چنانكه ظاهر تفسیر ابن عباس نیز همین است؛ زیرا در آن تفسیر هم، نتیجه و سرانجام جمع و قرائت قرآن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن است كه زمینه حفظ آن برای ایشان فراهم و تلاوت آن بر مردم برایش میسّر شود؛ به همین دلیل در نقل های دیگری كه از ابن عباس در تفسیر این آیه رسیده میخوانیم: معناه انّ علینا جمعه فی صدرك؛ «معنای سخن خدا، آن است كه به عهده ماست كه قرآن را در سینه تو گردآوریم».(3)
خداوند متعال در آیاتی میفرماید: اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دروغ چیزی را به خدا نسبت دهد، مجازات خواهد شد. (احقاف:8، حاقه:43 ـ 47 و اسراء:73 ـ 75). ممكن است گفته شود: اگر پیامبر در صورت كم و زیاد كردن یا تغییر دادن معارف وحیانی، شدیداً مجازات میشود با آنكه در پیشگاه خداوند، دارای مقام و منزلت بالایی است، پس غیر
1. برخی نیز واژه « قرآنه» در آیه را به معنای گردآوری قرآن دانستهاند كه دیدگاهی ضعیف و نادرست است (ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 9 ـ 10، ص 600).
2. همان، ج 9 ـ 10، ص 600، ذیل آیه 17 سوره قیامة.
3. ر.ك: محمد بن الحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 196.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه هیچگاه به مرتبت پیامبر نمیرسد، اگر قرآن را تحریف كند، به مجازات شدید سزاوارتر است. بنابراین اگر كسی قرآن را تحریف كند، فوراً مجازات یا رسوا میشود و با مجازات یا رسوا شدن وی، مردم از نادرستی آنچه او به عنوان قرآن میخوانده یا مینوشته، آگاه میشوند؛ در نتیجه یا افراد منحرف اقدام به تحریف نمیكنند یا اقدام آنها بی نتیجه میماند.(1)
این استدلال نیز ناتمام است؛ زیرا مجازات پیامبر(صلى الله علیه وآله) در صورت تحریفكردن پیام خدا، برای آن است كه با معجزهای كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده، همه او را پیامآور خدا و سخن او را سخن خدا میدانند؛ در نتیجه اگر پیام را تحریف كند، مردم آن پیام تحریف شده را پیام خدا میپندارند و از آن پیروی میكنند و گمراه میشوند و این امر، نقض غرض و مخالف با حكمت خداست؛ ولی افراد دیگر چون چنین زمینهای ندارند، مردم سخن آنان را بهطور كامل و بیچون و چرا قبول نمی كنند، بلكه بر اساس قواعد، آن را بررسی میكنند و اگر درست یافتند، میپذیرند و در صورت تحریفشدن قرآن از سوی چنین كسی مردم به مقایسه آنچه او خوانده یا نوشته است با سایر قرائتها و نسخهها میپردازند و به نادرستی و تحریف آن پی میبرند و بی اختیار گمراه نمیشوند. بلی اگر فرض شود كه در قرآن تحریفی رخ دهد كه تشخیص آن برای اهل فن نیز میسر نباشد و همگان آن را پیام خدا بدانند و در نتیجه گمراه شوند، برای واقع نشدن نقض غرض، خداوند از رخ دادن چنین تحریفی جلوگیری و آن را آشكار خواهد كرد و در اینصورت استدلال یاد شده به دلیل عقلی بر عدم تحریف بازمیگردد.
1. ر.ك: اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج 10، ص 151. قابل ذكر است كه لازمه گفتار كسانی كه فاعل «تقوّل» در آیه « وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ» (الحاقه:45) متقوّل دانستهاند، نیز آن است كه هر كس به دروغ به خدا گفتاری را نسبت دهد كه تحریف قرآن نیز یك مصداق آن است، خدا او را مجازات میكند (ر.ك: ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 10، ص 265 ـ 267).
1. آیه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ از دلایل نقلی عدم تحریف است و از دو جمله تشكیل شده است كه در آن ادات تأكید «انّ»، «نحن» و «لام»، ضمیر جمع «نا» و «نحن» وجود دارد. در جمله اول هم عظمت قرآن و نزول آن را تأیید و هم دخالت هر نیروی دیگری را نفی كرده است و بر مصونیت قرآن به هنگام نزول و انتساب انحصاری آن به خدا تأكید میكند؛ در جمله دوم از نگهبانی و حفظ قطعی و مسلّم قرآن پس از نزول سخن میگوید.
2. مراد از ذكر، قرآن است و این ادعا كه در بسیاری از آیات، واژه ذكر بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اطلاق شده، بیدلیل است و هیچ شاهد قرآنی بر اینكه مقصود از ذكر در آیه مورد بحث پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، وجود ندارد، بلكه برعكس آیاتی داریم كه به صراحت، ذكر را بر قرآن اطلاق كرده است.
3. هدف نزول قرآن، حفظ قرآن در میان مسلمانان است تا به آن دسترسی داشته و زمینه فهم و اعتقاد و عمل به آنچه خداوند برای هدایتشان نازل كرده فراهم آید، و با حفظ قرآن در نزد امام معصوم(علیه السلام) چنین هدفی تأمین نخواهد شد.
4. آیه عزت نیز از دلایل نقلی عدم تحریف است. بیتردید مقصود از واژه های «ذكر» و «كتاب» در اینجا، قرآن كریم است كه به سه وصف «عزیز»، «لا یأتیه الباطل» و «تنزیل من حكیم حمید» وصف شده است. دو وصف نخست هر یك بر عدم تحریف دلالت دارد و وصف سوم به منشأ آن اشاره میكند.
5. بیان آیه عزت مطلق است و نمیتوان مقصود از آن را عدم تحریف محتوا و نسخ ناشدنی بودن آن دانست و نمی توان پذیرفت كه الفاظ قرآن تحریف شود، ولی محتوای آن به حقانیت خود باقی بماند!
6. شبهه دوْری بودن استدلال به آیات قرآن بر نفی تحریف بیاساس است؛ زیرا صرف احتمال تحریف، هیچ متنی را بیاعتبار نمیكند. نهایت آنكه باید تحریف یا عدم آن را بررسی كرد؛ و كسی از مدعیان تحریف این آیات را محرَّف ندانسته است.
7. بر اساس آیات تحدی و گواهی تاریخ، كسی تاكنون برای هیچ یک از سورههای قرآن و از جمله سوره ای كه این آیات در آن قرار دارند، همانندآوری نكرده است.
8. استدلال به آیات بیانگر جمع و قرائت قرآن از سوی خدا و آیات تهدید پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مجازات (در صورت استناد دروغینِ مطالبی به خداوند) از اثبات مصونیت قرآن از تحریف، ناتوان است.
1. دلالت آیه ذكر بر تحریفناپذیری قرآن را شرح دهید.
2. صفت عزیز چگونه بر سلامت قرآن از تحریف دلالت دارد؟
3. آیا با حفظ قرآن در نزد امام معصوم هدف از نزول آن تأمین میگردد؟
4. شبهه دوْری بودن استدلال به آیات قرآن بر نفی تحریف را بیان و نقادی كنید.
5. آیا میتوان پذیرفت كه الفاظ و عبارات قرآن دگرگون شود، ولی محتوای آن محفوظ بماند؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه سلامت قرآن از تحریف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 315ـ349.
2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة؛ علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 485ـ 586.
3. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم: جماعة المدرسین، 1413 ق.
4. فاضل لنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 183ـ 296.
5. عسكری، سیدمرتضی، القرآن وروایات المدرستین، بیروت: شركة التوحید، 1417 ق، ج 2، ص 9 ـ 34.
6. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامّة حول القرآن الكریم، قم: انتشارات اسلامی، 1410 ق.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، [بیتا]، ج 12، ص 104ـ133.
نقد دلایل معتقدان به تحریف
مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین
وجود مصاحف متفاوت با قرآن موجود
روایات بیانگر تحریف
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. دلایل معتقدان به تحریف قرآن را دستهبندی كند؛
2. استدلال به آیات و روایات بیانگر مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین را بیان و نقد كند؛
3. استدلال به تفاوت مصحفها و تعدد قرائتها بر تحریف قرآن را نقد كند؛
4. استدلال به روایات بیانگر تحریف قرآن را بیان و نقد كند.
سخن از زیاد یا كم شدن آیات قرآن درخور قرآن نیست، زیرا زیاد شدن را همه نادرست میدانند و كم شدن نیز برخلاف باور مسلمانان است و همین با دیدگاه درست امامیه تناسب بیشتری دارد. سیدمرتضی آن را تأیید كرده و مفاد ظاهر روایات است جز اینكه روایات زیادی از شیعه و سنی در باب كاسته شدن آیات زیادی از قرآن و جابهجایی برخی از آنها نقل شده كه (همه) خبر واحدند. بنابراین نه دانشی به بار میآورند و نه مبنای كاری قرار میگیرند و بهتر است كه از (اعتماد به) آنها پرهیز شود.
(شیخ الطائفة، محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، ص3)
معتقدان به تحریف قرآن به برخی از آیات و روایات برای اثبات تحریف استدلال كردهاند كه به اختصار به ذكر و بررسی آنها میپردازیم.
در برخی از آیات و روایات به مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین اشاره شده است؛ مانند: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق؛ انشقاق:19؛ «حتماً شما بر حالتی پس از حالتی سوار میشوید». یا این روایت: كلّ ما كان فی الاُمم السّالفه یكون فی هذه الامة مثله؛(1) «هرچه
1. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، كمال الدین و تمام النعمة، ص 530 و 576.
در امتهای گذشته وجود داشته در این امت همانند آن تحقق خواهد یافت». ادعا شده است كه آیه و روایت پیشین و آیات و روایات مشابه آن، مانند آیات «سنت الهی»(1) دلالت دارند كه امت اسلام، همانند امتهای گذشته سیر خواهد كرد و جریاناتی كه در آن امتها رخ داده، در این امت نیز رخ میدهد و چون یكی از جریانهای مهم امتهای گذشته، تحریف كتابهای آسمانی آنهاست، پس كتاب آسمانی این امت نیز تحریف میشود.(2)
اگر از مناقشه در سند روایات یاد شده صرف نظر شود(3) و دلالت این آیات و روایات بر همانندی امت اسلام با امت های پیشین در همه امور پذیرفته شود،(4) مقتضای آن، صرفاً وقوع تحریف در قرآن در طول تاریخ پس از پیامبر اكرم است؛ ولی به هیچ وجه زمان تحقق تحریف را مشخص نمیكند، و چه بسا تا زمان تحقق آن، سالیان طولانی باقی مانده باشد؛ بنابراین هیچ دلالتی بر تحریف قرآن موجود ندارد. علاوه بر آن، همانندی در همه امور با امتهای گذشته، موارد نقض فراوانی دارد كه در آیات و روایات به آن تصریح شده است؛ مانند: گوسالهپرستی، شكافته شدن رود نیل و غرق شدن فرعون و لشكریانش، حکومت گسترده حضرت سلیمان، سرگردانی چهل ساله بنیاسرائیل در بیابان، مسخ شدن جمعی از بنیاسرائیل، جریان گاو بنی اسرائیل و
1. مقصود، مجموعه آیاتی است كه سرگذشت امتهای گذشته را ذكر كرده و میفرماید: این سنت خدا در امتهای گذشته است و سنت خدا تغییرناپذیر است.
2. میرزا حسین نوری طبرسی، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، ص 35.
3. بیشتر روایات مورد استناد از نظر سند بیاعتبارند و فقط چهار روایت نقل شده از كافی، قرب الاسناد، بصائرالدرجات و رجال كشی معتبر هستند. از این چهار روایت دو روایت اول ناظر به موارد خاص و دو روایت اخیر ناظر به مشابهت امت اسلام با بنیاسرائیل (نه همه امتهای گذشته) است.
4. هیچ یك از آیات مورد استناد، مشابهت در تمامی امور را نمیرساند، بلكه ناظر به مخالفت امتها (تكذیب و معارضه) با پیامبران و نابود شدن آن امتها است. در تفسیر آیه مطرح شده در این استدلال پنج احتمال ذكر شده است كه در برخی از كتب تفسیر یكی از آن پنج احتمال را همانندی امت اسلام با امتهای پیشین دانستهاند (ر.ك: تفاسیر: التبیان فی تفسیر القرآن، الجامع لاحكام القرآن، البحر المحیط، مفاتیح الغیب و مجمع البیان، ذیل آیه نهم از سوره انشقاق).
مسئله خاتمیت پیامبر اسلام و انتفای عذاب استیصال در مورد امت اسلام. پس این همانندی عمومی استثناپذیر است و با توجه به دلایل عدم تحریف قرآن، تحریف نشدن قرآن یكی از موارد استثنای این آیات و روایات است.
افزون بر آن، از نمونههای ذكر شده در این روایات استفاده میشود كه مقصود از این آیات و روایات، نوعی مشابهت است،(1) نه مشابهت تام و كامل و در این صورت، در خصوص مسئله تحریف میتوان گفت: تحریف معنوی كتاب یا بیاعتنایی به آن در مقام فهم و عمل، مورد مشابه با تحریف كتابهای انبیای گذشته به شمار میآید.
بهعلاوه، اگر مقصود از این روایات، مشابهت كامل و در همه امور باشد، با آیات دال بر نفی تحریف مخالف خواهند بود و باید توجیه یا كنار زده شوند. پاسخ اخیر در مورد انواع روایات دیگری كه پس از این به بررسی آنها میپردازیم نیز جریان دارد.
در روایات آمده است كه غیر از قرآن موجود، قرآنهای دیگری وجود داشته كه از جمله آنها قرآن حضرت علی(علیه السلام) است. قرآنهای یاد شده با قرآن كنونی تفاوتهایی داشته و برخی از آنها مانند قرآن حضرت علی(علیه السلام)، ابن مسعود و ابیّبن كعب از دیدگاه شیعه دارای اعتبار كامل هستند، بهویژه قرآن حضرت علی(علیه السلام) كه معیار و محك صحت هر نسخه و قرآن دیگری است و به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) گردآوری و برای استفاده مردم به
1. به عنوان مثال در یكی از این روایات، رجعت امامان(علیهم السلام) در امت اسلام در مقایسه با بازگشت خانواده حضرت ایوب به سوی آن حضرت از موارد مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین به شمار آمده است (ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، ص 75)؛ در صورتی كه رجعت امامان(علیهم السلام) پس از شهادت و از عالم آخرت به عالم دنیا و با ویژگیهای خاص خود است، ولی بازگشت خانواده حضرت ایوب صرفاً روی آوردن و زندگی كردن با آن حضرت، پس از جدایی از ایشان بوده است.
2. هرچند هدف اصلی کتاب بیان مباحث علوم قرآنی از منظر قرآن کریم است، ولی به دلیل آنکه بیشترین شبهات و دستاویز مدعیان تحریف مسائل تاریخی و روایات است، برای تکمیل بحث مصونیت قرآن از تحریف به این دسته از دلایل پرداخته شد.
خلیفه اول ارائه شد، ولی خلیفه از پذیرش آن سر باز زد و برخی از اطرافیانش گفتند كه ما همانند آن قرآن را پیش خود داریم. با توجه به تعدد قرآنها، تفاوت آنها با قرآن موجود و اعتبار برخی از آنها معلوم میشود كه قرآن تحریف شده است.
در پاسخ باید گفت: قرآنهای یاد شده و قرائتهای مذكور آنها با قرآن موجود تفاوت نداشته و آنچه به عنوان موارد اختلاف ذكر شده، از قبیل شأن نزول، ذكر مصداق، تفسیر و تأویل قرآن بوده است و ربطی به متن قرآن ندارد. بهعلاوه دلیلی بر اعتبار آن قرآنها در دست نیست و اگر متن آن قرآنها با قرآن موجود متفاوت باشند، همین تفاوت دلیل دیگری بر بیاعتباری آنهاست؛ زیرا قرآن موجود به صورت متواتر نقل شده و بررسی آن، از سوی خدا بودنش را تأیید میكند، ولی در مورد قرآنهای ادعا شده، هیچ دلیلی بر اعتبار موارد اختلاف آنها با قرآن موجود در دست نیست، بلكه بررسی برخی موارد نقل شده از آنها غیر قرآن بودن آنها را تأیید میكند. تفاوت قرآن حضرت علی(علیه السلام) با قرآن موجود نیز فقط در دو زمینه بوده است: الف) آنكه قرآن آن حضرت طبق ترتیب نزول مرتب شده است؛ ب) آنكه افزون بر متن قرآن، شأن نزولها، مصادیق، تفسیر و تأویل آیات نیز در آن ثبت شده است و اگر قرآنهای دیگر با قرآن آن حضرت تفاوتهای اساسی و قابل توجه میداشت، آن حضرت نسبت به آن اعتراض جدی میفرمود؛ در صورتیكه هیچ اعتراضی در این خصوص از آن حضرت نقل نشده است.
از همین بیان، پاسخ استدلال به قرائتهای هفتگانه یا دهگانه و یا بیشتر(1) و روایاتی كه مفاد آنها نازل شدن قرآن بر هفت حرف است نیز روشن میشود؛ زیرا هیچ دلیلی بر اعتبار یا قرآنبودن قرائتهای یاد شده در موارد اختلاف وجود ندارد و برای
1. در روایات مربوط به نزول قرآن به حروف متعدد، سه حرف، چهار حرف، پنج حرف، هفت حرف و ده حرف ذكر شده است و برخی گفتهاند: مقصود از هفت حرف، حروف متعدد است، نه خصوص عدد هفت (ر.ك: جعفر مرتضی عاملی، حقایق هامة حول القرآن الكریم، ص 180، 181). برای اطلاع از چگونگی و عدم اعتبار قراء هفتگانه و قرائتهایشان، ر.ك: سیدابوالقاسم موسوی خویی، البیان، ص 151 ـ 166.
«هفت حرف» در این دسته از روایات نیز معانی مختلفی ذکر شده است و نمیتوان برای هفت قرائت به آن استدلال كرد.(1) مشکل دیگر این روایات این است که علاوه بر عدم اعتبار سند آنها، با روایات متعدد و معتبری معارض است كه نزول بر هفت حرف را تكذیب و نزول آن بر یك حرف را مطرح و بر آن تأكید میكند.(2) این تكذیب بدان معنا است كه قرائتهای دیگر، قرائتهای جعلی است و برای مسلمانان در عصر امامان(علیهم السلام) قرائت واقعی مشخص بوده است؛ به همین دلیل از آن قرائت واحد سؤالی نمیشود، نه آنكه آیاتی تحریف شده و قرآن واقعی در هالهای از ابهام قرار داشته است.
روایات فراوانی داریم كه طبق نظر مدعیان تحریف، از تحریف قرآن بهطور كلی سخن به میان آورده یا در آنها آیات قرآن به گونهای دیگر تلاوت شده(3) و نشان تحریف شدن آن آیات در قرآن موجود مشهود است.
اكثر قریب به اتفاق این روایات كه ادعای تواتر آنها شده، معتبر نیستند و مجموع روایات معتبر آنها نزدیك به چهل روایت است: برخی از این مجموعه تكراری است؛
1. برای تعبیر «سبعة احرف» در این روایات كه اكثر قریب به اتفاق آنها از منابع اهلسنت نقل شده، بیش از ده معنا ذكر شده است كه یكی از معانی آن، هفت قرائت است و نهتنها ترجیحی برای این معنا بر سایر معانی وجود ندارد، بلكه شواهدی در همین روایات بر برخی معانی دیگر یافت میشود (ر.ك: سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 178ـ 193 و جعفر مرتضی عاملی، حقائق هامة حول القرآن الكریم، ص180).
2. برای اطلاع از روایات دال بر نزول قرآن بر هفت حرف و عدم اعتبار آنها، ر.ك: جعفر مرتضی عاملی، همان، ص 177ـ 186 و سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 171 ـ 193.
3. برخی برای اثبات تحریف قرآن، به مسئله نسخ تلاوت و یا نسخ تلاوت و حكم كه در بین اهلسنت مطرح است و به روایات نقل شده در این زمینه استدلال كردهاند كه با توجه به عدم اعتبار آن روایات، استدلال به آنها بر تحریف قرآن بیاساس خواهد بود. برای اطلاع از مسئله نسخ تلاوت و بیاعتباری روایات آن، ر.ك: محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ص 19ـ 25؛ سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 201 ـ 207 و جعفر مرتضی عاملی، همان، ص 303ـ 368.
آیات را مطرح ساخته است؛ بسیاری از آنها مطالب تفسیری و ذكر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است و در بعضی از آنها نیز تعابیری كلی به كار رفته كه شمول آنها نسبت به تحریف لفظی نیازمند دلیل دیگری است. فقط یك روایت صحیح در این مجموعه وجود دارد كه ظاهر، بلكه صریح آن حذفشدن نزدیك به دو سوم از قرآن مجید است. بررسی مفصل این روایات با قرآنی بودن مباحث كتاب سازگار نیست؛ از این رو به توضیحی فشرده در این زمینه اكتفا میشود:
1. از مجموع روایات ذكر شده كه در دلیل یازدهم و دوازدهم فصلالخطاب آمده است، حدود چهل روایت معتبر به چشم میخورد و مجموعه روایات مسند آن (اعم از صحیح، ضعیف و مجهول) بیش از چهارصد روایت است كه ادعای تواتر اجمالی آنها، سخنی گزاف نیست؛ هرچند در مفاد و محدوده تواتر، جای بحث و مناقشه فراوان وجود دارد و استفاده تحریف مورد نظر مدعیان تحریف، از آن غیر ممكن است. از مجموعه روایات مسند نیز تعداد بسیار زیادی (نزدیك به دو سوم آن) از شخصی به نام سیّاری نقل شده كه دانشمندان علم رجال او را دروغگو و جعلكننده حدیث معرفی كردهاند.
2. در مجموعه روایات معتبر (از نظر سند) چهارده روایت تكراری است؛ به این معنا كه هر دو روایت راجع به یك آیه سخن میگویند و در نتیجه از موارد ادعایی تحریف، هفت مورد كاسته میشود. چهار مورد از این روایات، بیارتباط با بحث تحریف و ذكر آنها در این مجموعه شگفت انگیز، بلكه سؤالانگیز است؛ به عنوان مثال در این مجموعه، روایتی از كامل الزیارات نقل شده كه امام صادق(علیه السلام) درباره آیه شریفه «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْب قُتِلَتْ» میفرماید «نزلت فی الحسین بن علی(علیه السلام)».(1) روشن است كه به هیچ وجه نمیتوان ادعا كرد كه «جمله نزلت فی الحسینبن علی(علیه السلام)» ادامه آیه بوده و از قرآنهای كنونی حذف شده است. با توجه به دو نكته پیشگفته،
1. ابوالقاسم جعفر بن قولویه قمی، كامل الزیارات، ص 63.
3. هفت روایت كه یكی از آنها مكرر است و نیز صدر سه روایت دیگر مشتمل بر تغییر اندكی در آیه است كه تأثیری در معنای آیه ندارد؛ مانند آنكه در یكی از این روایات، آیه «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ» توبه:40، «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ» نقل شده(1) كه تأثیری در معنا ندارد؛ در نتیجه موارد ادعایی به بیست و چند روایت تقلیل مییابد.
4. نزدیك به نیمی از روایات باقیمانده، در مقام تفسیر، ذكر مصداق، شأن نزول و تأویل یا معانی بطنی آیات هستند؛ به عنوان مثال در ادامه تلاوت آیه حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی؛ بقره:238، آمده است: وهی صلوة الظّهر وهی اوّل صلوة صلاّها رسول اللّه وهی وسط النّهار؛ «و آن (نماز میانه)، نماز ظهر است و اولین نمازی است كه پیامبر آن را به جای آورده و (وقت آن) در میان روز است».(2)
با اندكی تأمل در روایت یاد شده و موارد مشابه آن روشن میشود كه این روایات، درصدد تلاوت آیه نیستند، بلكه در مقام تفسیر و توضیح آناند و با توجه به اینكه آیه مذكور در این روایت، در روایات متعددی كه در منابع معتبر شیعه نقل شده، به همان صورت كه در قرآنهای فعلی آمده، تلاوت شده است، تردیدی باقی نمیماند كه نمیتوان با استناد به برخی روایات مرسله یا نقل شده در منابع غیر معتبر، مدعی شد كه این آیه تحریف و عبارت «صلوة العصر»(3) از آن حذف شده است. منشأ اشتباه مدعیان تحریف آن است كه آنان با ذهنیت و پیشفرض تحریف قرآن به سراغ این نوع روایات رفتهاند و سؤال راوی حدیث را كه از مفاد آیه و تفسیر آن پرسیده، بر سؤال از تلاوت و قرائت آیه حمل كردهاند و مسلّم پنداشتهاند كه راوی در قرائت آیه تردید داشته، لذا از امام راجع به آن سؤال كرده و امام تلاوت درست آیه را به راوی ارائه فرموده است؛
1. عبدعلی العروسی الحویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 220، ذیل آیه 40 سوره توبه.
2. ابوجعفر محمد كلینی، کافی، ج 3، ص 271، باب فرض الصلاة، روایت 1.
3. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیرالعیاشی، ج 1، ص 127، ذیل آیه 238 بقره؛ عبدعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 237 و علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 1، ص 79.
وجود ندارد؛ بلكه در همین روایات شواهد روشنی بر اینكه سؤال از مفاد آیه است، یافت میشود.
5. در تعدادی از این روایات (چهارده روایت) آیه، نقل به معنا شده و امام(علیه السلام) به مفاد آیه استناد كرده یا از آیه در بیان خویش اقتباس كرده است؛ مانند روایت نقل شده از كافی كه در آن، راوی از آیه أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْء فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ؛ نساء:59، سؤال میكند و امام میفرماید: فان خفتم تنازعاً فی امر فردّوه الی الله والی رسوله والی اولی الامر منكم كذا نزلت الآیة وكیف یأمرهم الله عزّ وجلّ بطاعة ولاة الامر ویرخّص فی منازعتهم؛ «پس اگر از اختلاف در امری بیمناك بودید، آن را به خدا و رسولش و صاحبان امر از خودتان برگردانید. آیه این گونه نازل شده است. چگونه خداوند «عزوجل» (از یكسو) دستور به اطاعت از صاحبان امر میدهد و (از سوی دیگر) نزاع كردن با آنان را مجاز میشمرد».(1)
جمله «كیف یامرهم...» به روشنی دلالت دارد كه مقصود پرسش راوی مربوط به چگونگی قرائت آیه و مسئله تحریف نبوده و مقصود امام(علیه السلام) از «كذا نزلت الآیه» آن نیست كه عبارت «فَإِن تَنَازَعْتُمْ» در موقع نزول «فان خفتم تنازعاً فی امر» بوده است، بلكه پرسش راوی این است كه آیا مقصود از «تَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ»، اختلاف مردم با اولیالامر است یا اختلاف مردم با یكدیگر است؟ و امام در پاسخ میفرماید: مقصود اختلاف مردم با یكدیگر است وگرنه چگونه در صدر آیه، دستور به اطاعت مطلق از اولیالامر میدهد و در ذیل آن، اجازه منازعه با آنان را مطرح میسازد؟ این نوع برداشت از آیه به معنای تناقض صدر و ذیل آیه است كه باطل است؛ پس مقصود، نزاع مردم با یكدیگر است كه موظفاند طبق مفاد آیه به خدا و رسول و پس از وی به اولیالامر برای حل اختلاف رجوع كنند؛ با این بیان روشن میشود كه تعبیر «والی رسوله والی اولی الامر منکم» نیز از باب بیان مفاد آیه و مقصود از آن است.
1. ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینی، کافی، ج 1، ص 276، روایت 1.
6. در سایر روایات به جز دو روایت كه در بند 7 به آن میپردازیم، تعابیری كلی آمده كه شمول آنها نسبت به تحریف لفظی مورد نظر مدعیان تحریف، نیازمند دلیل و قرینه است و هیچ دلیل و قرینه متقنی بر آن نیست و یا در آنها مطالبی مطرح شده كه هیچ ملازمهای بین آنها با تحریف قرآن وجود ندارد؛ مانند:
الف) اگر مردم قرآن را آنگونه كه نازل شده میخواندند، حتی دو نفر هم با یكدیگر اختلاف پیدا نمیكردند.
ب) آنگاه كه حضرت مهدی(علیه السلام) ظهور كند، قرآن ِعلی(علیه السلام) را میآورد و قرآن را آن گونه كه باید تلاوت میفرماید.
ج) هیچكس جز اوصیای پیامبر نمیتواند ادعا كند كه تمام قرآن، ظاهر و باطنش را جمع كرده است.
د) قرآن را تحریف كردهاند و مردم در تمام باورداشتها و مبانی رفتارشان دچار تحریف شده اند.(1)
سه نوع روایت نخست، ناظر به قرآن با تفسیر و شأن نزول و بیان مصداق و تأویل آن و مطابق با ترتیب نزول است؛ آنگونه كه در بیان تفاوت قرآن علی(علیه السلام) با قرآن كنونی ذكر شد و از روایت نوع سوم نیز استفاده میشود.
روایت چهارم هم ناظر به تحریف معنوی است؛ زیرا دچار تحریف شدن مردم در همه معتقدات، لازمه اش آن است كه آیات مربوط به اصول دین در كل قرآن تحریف شده باشد یا مردم در اعتقاد به توحید و نبوت و معاد نیز منحرف شده باشند؛ بنابراین، هیچ دلیلی بر شمول این روایات نسبت به تحریف لفظی قرآن وجود ندارد و استدلال به آنها برای اثبات این مدعا از اتقان كافی برخوردار نیست؛ بهویژه كه در روایات دیگر
1. این روایات به ترتیب در ص 215 كد «یا»، ص 212 كد «كه»، ص 3 كد «یا» و ص 223 كد «ن» از كتاب فصل الخطاب آمده است.
7. از دو روایت باقیمانده یكی مربوط به قسمتی از آیه 95 سوره مائده است كه در قرآنهای كنونی عبارت «یحكم به ذواعدل منكم» است و در روایت «یحكم به ذوعدل منكم» خوانده شده است؛ علاوه بر آنكه مصداق ذوعدل را نیز امام میداند؛ ولی باید توجه داشت كه در بیشتر روایاتی كه این آیه در آنها به كار رفته، تعبیر ذواعدل (طبق عبارت قرآنهای موجود) آمده است و فقط در یك روایت، تعبیر ذوعدل ذكر شده و در آن آمده است كه ذواعدل از خطای نویسندگان است؛(1) ولی این روایت نیز به دو صورت نقل شده و در نقل دیگر اینگونه است: «یحكم به ذوا عدل منكم» فالعدل رسول الله(صلى الله علیه وآله) والامام من بعده یحكم به وهو ذوعدل فاذا علمت ما حكم الله به من رسول الله والامام فحسبك ولا تسأل؛ «عدل رسولالله و امام پس از اوست كه در مورد آن قضاوت میكند و او (رسولالله یا امام پس از او) احب عدل است، پس وقتی از طریق رسولالله و امام آنچه را كه خدا به آن حكم كرده، دانستی تو را كافی است و دیگر سؤال مكن».(2)
با توجه به این روایت روشن میشود كه نقل دیگر، یا تقطیع شده این روایت و یا تلخیص نادرست آن است و روایات در مقام توضیح آیه هستند و امام و پیامبر را «ذوعدل» نامیدهاند و یادآور میشوند كه وقتی پیامبر یا امام حكمی كرد، كفایت میكند و نیاز به سؤال ندارد و «ذواعدل» یاد شده در آیه، مقصود دو نفر انسان عادل از مسلمانان نیست، بلكه حكم پیامبر یا امام است كه دو فرد برجسته ذوعدل هستند و ذواعدل بر آن دو منطبق است.
در روایت دوم آمده است: ان القرآن الذی جاء به جبرئیل(علیه السلام) الی محمد(صلى الله علیه وآله) سبعة عشر الف آیة؛ «به راستی، قرآنی را كه جبرئیل به سوی پیامبر آورد، هفده هزار آیه بوده
1. ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینی، کافی، ج 8، ص 205، روایت 247.
2. محمد بن الحسن طوسی، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 314، روایت 74.
این روایت نیز در كتاب وافی بدون واژه «عشر» به این صورت «سبعة آلاف آیة» نقل شده(1) و مفاد آن هفت هزار آیه میشود كه نزدیك به شماره آیات قرآن موجود است.(2)
افزون بر آن، مقصود از این روایت، میتواند متن قرآن همراه با توضیح و تفسیر آن، كه جبرئیل از سوی خدا برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده است، نیز باشد؛ نظیر این را هم مرحوم صدوق در كتاب اعتقادات خود آورده است كه آنچه از وحی به عنوان غیر قرآن نازل شده اگر به وحی قرآنی افزوده شود، به هفده هزار آیه میرسد.(3)
1. محمدمحسن فیض كاشانی، وافی، ج 9، ص 1780، 1781، روایت 9089 ـ 7.
2. قابل ذكر است كه اعتبار كتاب وافی از نظر دقت، مورد پذیرش صاحبنظران است، و به عنوان مثال مرحوم شعرانی بر آن تأكید كرده است.
3. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص 84 ـ 86، باب الاعتقاد فی مبلغ القرآن، (چاپشده در مجموعه: مصنفات الشیخ المفید، شماره 5).
1. آیات و روایات بیانگر مشابهت امت مسلمان با امتهای پیشین، هیچ دلالتی بر تحریف لفظی قرآن ندارد؛ زیرا صرف نظر از مناقشه در سند روایات و دلالت آنها بر مشابهت کامل، مقتضای آنها صرفاً وقوع تحریف است، اما زمان آن مشخص نیست و دلالتی بر وقوع تحریف تا عصر حاضر ندارد.
2. اگر مفاد این آیات و روایات، مشابهتِ كامل باشد، موارد نقض فراوانی دارد؛ مانند خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، انتفای عذاب استیصال از مسلمانان، و قضایای ویژه قوم بنیاسرائیل و مانند آن و مصونیت قرآن نیز میتواند از این موارد استثنا به شمار آید، چنانكه چنین است. علاوه بر این، مراد از مشابهت، نوعی تشابه است و مصداق آن در موضوع كتاب آسمانی، بیتوجهی به آن و تحریف معنوی است كه در امتهای گذشته نیز رواج داشته است.
3. وجود مصحفهای متفاوت با قرآن موجود نیز دلیلی بر تحریف قرآن نیست؛ زیرا مصحفهای یاد شده در اموری از قبیل شأن نزول، ذكر مصداق، تفسیر و تأویل قرآن با مصحف موجود تفاوت داشته و این تفاوت ربطی به متن قرآن ندارد.
4. روایات بیانگر تحریف قرآن نیز از اثبات تحریف لفظی قرآن ناتوان است؛ زیرا بیشتر این روایات معتبر نیستند. مجموع روایات معتبر از این مجموعه، نزدیك به چهل روایت است كه برخی از آنها تكراری است و برخی دیگر با مبحث تحریف بیارتباط است و تعدادی از آنها تغییرات غیر مؤثر در معنای آیات را مطرح كرده است و بسیاری از آنها بیانگر مطالب تفسیری و ذكر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است.
1. آیا میتوان ادله نقلی مشابهت امت اسلامی با امتهای گذشته را دلیل تحریف قرآن دانست؟ چرا؟
2. چرا وجود مصحفهای متفاوت با قرآن موجود، مصونیت قرآن از تحریف را خدشه دار نمی كند؟
3. پاسخ استدلال به روایات بیانگر تحریف قرآن را بیان كنید.
4. آیا وجود قرائات مختلف دلیل تحریف قرآن نیست؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه سلامت قرآن از تحریف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 315ـ349.
2. ـــــــــــــــــــ، نزاهت قرآن از تحریف، قم: مرکز نشر اسراء، 1383 شمسی.
3. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ص 485ـ 586.
4. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم: جماعة المدرسین، 1413 ق.
5. فاضل لنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 183ـ 296.
6. عسكری، سیدمرتضی، القرآن وروایات المدرستین، بیروت: شركة التوحید، 1417 ق، ج 2، ص 9ـ34.
7. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامّة حول القرآن الكریم، قم: انتشارات اسلامی، 1410 ق، ص15 ـ 57.
8. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، [بیتا]، ج 12، ص 104ـ133.
9. نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، [بیجا]، [بینا]، 1298 ق.
10. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 197 ـ235.
عذاب استیصال: استیصال به معنای ریشه كن ساختن و مقصود از عذاب استیصال عذابی است كه بر اثر آن، یك ملت منقرض و به كلی نابود میشوند.
اضافه معنوی: اضافه ای است كه یكی از دو اسم، به دیگری منتسب شده، كسب تعریف یا تخصیص كند.
بسیط: چیزی كه جزء ندارد (خلاف مركّب).
تركیب اسنادی: تركیبی است كه در حكمِ یك كلمه نیست و اعراب حرف پایانی قسمت اول، در شرایط مختلف، قابل تغییر است.
تواتر: در اصطلاح روایی، وصف حدیثی است كه راویان آن در هر طبقه، به اندازه ای باشند كه امكان همدستشدن آنان بر دروغگویی وجود نداشته باشد.
تركیب مزجی: تركیبی است كه در آن، دو كلمه به یكدیگر متصل و ممزوج و مانند یك كلمه میشوند و آخرین حرف قسمت دوم، پایان كلمه محسوب میشود؛ مانند بعلبك، سیبویه و... .
ثقات: افراد مورد اعتماد (جمع ثقه)، اصطلاحی رجالی است و به كسانی گفته میشود كه در امانتداری و راستگویی آنان تردیدی نباشد.
حكمت نظری: علم به احوال، اشیا و موجودات است؛ چنانكه هستند یا خواهند بود و از هستها و استها بحث میكند و به الهیات، ریاضیات و طبیعات تقسیم میشود.
حكمت عملی: عبارت است از علم به اینكه افعال انسان (افعال اختیاری) چگونه و به چه منوال خوب است و باید باشد، و چگونه و به چه منوال بد است و نباید باشد. حكمت عملی به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم میشود.
سیاق: روند سخن است. در اصطلاح مفسران و اصولیان، به جملات پیشین و پسین واژه یا جمله مورد بحث گویند كه مراد از جمله یا واژه مذكور با توجه به آنها روشن میشود.
صفت مشبهه: اسمی كه از فعل لازم اشتقاق مییابد و در معنا، شبیه اسم فاعل است.
صحیح: اصطلاحی حدیثی است. به حدیثی گویند كه راویان آن، همه امامی مذهب و ثقه (مورد اعتماد) باشند و سلسله سند به معصوم متصل شود.
عهدین: یعنی دو عهد (قدیم و جدید) و مراد از آن، كتاب مقدس است. عهد قدیم، شامل تورات و كتابهای ضمیمه آن، و عهد جدید، شامل انجیلهای چهارگانه و كتابهای ضمیمه آن است.
عنوان مشیر: عنوانی كه صرفاً اشاره به موضوعی خاص است و بار معنایی دیگری ندارد.
ضعیف: اصطلاحی حدیثی است و به خبری گویند كه واجد شرایط هیچیك از اقسام خبر (صحیح، حسن، موثق و قوی) نیست.
قید توضیحی: قیدی است كه دامنه مفاد واژه یا حكم را محدود نكرده و صرفاً به وصفی از اوصاف آن اشاره دارد.
قید احترازی: گوینده برای بیرون راندن سایر موارد از دایره حكم یا مفاد، واژهای را میآورد كه در صورت ذكر نشدن آن، همه موارد را شامل میشود.
لغات دخیل: واژگانی كه از زبان بیگانه وارد زبان دیگری شده و جزئی از آن به شمار آیند.
مسند: حدیثی است كه سلسله سند آن (افراد ذكر شده در زنجیره سند حدیث) در تمامی مراتب تا معصوم متصل و مذكور باشد.
مجهول: حدیثی است كه افراد مذكور در سند آن، گرچه در كتابهای رجال آمده، ولی نسبت به عقیده، وثاقت و مذهب آنان ذكری نشده باشد. به خود راویانی كه چنین باشند نیز مجهول میگویند.
اَوْل و مشارفت: اَوْل به معنای بازگشتن و منجر شدن و مشارفت به معنای نزدیك بودن است. اصطلاح ادبی یكی از مناسبت هایی است كه به جهت آن مجازگویی و چیزی را به نام آنچه در آینده خواهد شد، نامگذاری میكنند؛ مانند نامیده شدن مرد بیگانه به همسر در آیه: حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ؛ بقره:230؛ «تا با همسری دیگر ازدواج كند»، در صورتی كه هنوز به عقد نكاح او در نیامده تا زوج او باشد.
1.قرآن مجید.
2.نهج البلاغه، تألیف ابوالحسن محمد شریف الرضی، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، چاپ اول، قم: دار الهجرة، 1407 ق.
3.آربری، آرتور جان، ترجمه انگلیسی قرآن، مقدمه بخش دوم، ترجمة احمد احمدی، با عنوان حقیقت جاودانه، در: مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال هیجدهم، شماره 6 و 7، شهریور و مهر 1357 شمسی.
4. الآلوسی، شهابالدین محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، بیروت: دار الفكر، 1417 ق / 1997 م.
5. ابراهیم، مصطفی و دیگران، المعجم الوسیط، قاهره: مجمع اللغة العربیة، [بیتا].
6. ابن حزم الاندلسی، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، بیروت: دار صادر (افست از روی چاپ المطبعة الادبیة مصر)، [بیتا].
7. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت: الدار الاسلامیة، 1410 ق / 1990 م.
8. ابن قولویه، ابوالقاسم جعفر بن محمد، كامل الزیارات، چاپ اول، نجف اشرف: مكتبةالمرتضویة، 1356 ق.
9. ابن منظور، جمالالدین محمد، لسان العرب، بیروت: دار صادر، [بیتا].
10. ـــــــــــــــــــــــــــ ، نزاهة القرآن عنالتحریف، چاپ اول، قم: مركز نشر اسراء، 1383 شمسی.
1. ابن هشام المعافری، ابومحمد عبدالملك، السیرة النبویة، چاپ دوم، بیروت: دار الوفاق، 1375 ق.
2. الاحمدی المیانجی، علی، مكاتیب الرسول، چاپ اول، قم: دار الحدیث، 1998 م.
3. الازهری، ابومنصور محمد بن احمد، تهذیب اللغة، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1421 ق / 2001 م.
4. اقبال لاهوری، محمد، احیای فكر دینی، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، تهران: رسالت قلم، [بیتا].
5. الاندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، چاپ دوم، بیروت: دار الفكر، 1412 ق.
6. البلاغی النجفی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: بنیاد بعثت، 1420 ق.
7. البیضاوی، ناصرالدین عبدالله بن عمر، انوار التنزیل واسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، چاپ اول، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،1410 ق / 1990 م.
8. پورت، چان دیون، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، چاپ دوم، تهران: شركت نسبی حاج محمدحسین اقبال و شركاء، 1335 شمسی.
9. پیمان، حبیبالله، برداشتهایی درباره فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، [بیتا].
10. التفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، شرح التصریف، چاپ شده در «جامع المقدمات» چاپ اول، تهران: كتابفروشی علمیه اسلامیه، 1366 ق.
11. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مختصر المعانی، قم: مکتبة المصطفوی، [بیتا].
12. جمعی از مؤلفان زیر نظر رسول جعفریان، نقد و بررسی منابع سیرة نبوی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1378 شمسی.
13. جمعی از نویسندگان، محمد خاتم پیامبران، ج 1، چاپ دهم، تهران: انتشارات حسینیه ارشاد، 1363 شمسی.
14. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم: قرآن در قرآن، چاپ اول، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی.
1. ــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن مجید، چاپ اول، تهران: مركز نشر فرهنگی رجاء، 1364 شمسی.
2. الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق عبدالغفور عطّار، بیروت: دارالعلم للملایین، 1407 ق.
3. الحسینی البحرانی، السید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1375 ق.
4. الحسینی الموسوی الجزائری، نورالدین بن نعمةالله، فروق اللغات فی التمییز بین مفاد الكلمات، حققه وشرحه د. محمد رضوان الدایة، الطبعة الثانیة، طهران: مكتب نشر الثقافة الاسلامیة (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، 1408 ق / 1367 شمسی.
5. حقی البروسوی، اسماعیل، روح البیان، چاپ هفتم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1405 ق.
6. حكیم، سیدمحمدباقر، علوم قرآنی، ترجمه محمدعلی لسانی فشاركی، چاپ اول، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378 شمسی.
7. الحلی، ابومنصور حسن بن یوسف، الباب الحادی عشر، تحقیق مهدی محقق، چاپ دوم، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مكگیل و دانشگاه تهران، 1365 شمسی.
8. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، [بیتا].
9. خلیفه، محمد، الاستشراق والقرآن العظیم، قاهره: دار الاعتصام، 1414 ق.
10. الخوری الشرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العرب والشوارد، چاپ اول، قم: مكتبة آیتالله العظمی المرعشی النجفی، 1403 ق.
11. درّاز، محمد عبدالله، النبأ العظیم: نظرات جدیدة فی القرآن، چاپ سوم، كویت: دار القلم، 1394 ق.
12. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 4، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، چاپ سوم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371 شمسی.
13. دوكاستری، كنت هنری، اسلام، افكار و اندیشهها، ترجمه سیدمحمد قمی فاطمی، چاپ اول، تهران: چاپخانه خاور، 1309 شمسی.
1. الرازی، زینالدین محمد بن ابی بکر، اسئلة القرآن المجید و اجوبتها، چاپ دوم، [بیجا]، مطبعة مهر، 1390 ق.
2. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیحالغیب (التفسیر الكبیر)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.
3. الراغب الاصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم، تهران: دفتر نشر كتاب، 1404 ق.
4. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، چاپ دوم، بیروت: دار المعرفة، [بیتا].
5. الزحیلی، وهبة، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت ـ دمشق: دار الفکر المعاصر، 1418 ق.
6. الزرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت: دار الفکر، 1408 ق.
7. الزرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، چاپ اول، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالفکر، 1408 ق.
8. الزمخشری، جارالله محمود بن عمر، اساس البلاغة، چاپ اول، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، [بیتا].
9. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، چاپ سوم، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407 ق / 1987 م.
10. الزنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، چاپ اول، تهران: منظمة الاعلام الاسلامی 1404 ق.
11. سبحانی، جعفر، احمد موعود انجیل، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1379 شمسی.
12. ـــــــــــــ ، مفاهیم القرآن، چاپ اول، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق.
13. سید قطب، فی ظلال القرآن، چاپ دهم، بیروت: دار الشروق، 1402 ق.
14. السیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات الرضی، بیدار، عزیزی، [بیتا].
15. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: كتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404 ق.
1. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، معترك الاقران فی اعجاز القرآن، چاپ اول، بیروت: دار الكتب العلمیة، 1408 ق.
2. شریعتی، علی، اسلامشناسی (درسهای دانشگاه مشهد)، مجموعه آثار، ج 30، چاپ دوم، [بیجا]: چاپخش، 1368 شمسی.
3. شعرانی، ابوالحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن (تعلیق و تصحیح و حواشی)، تهران: كتابفروشی اسلامیه، 1374 ق.
4. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، چاپ هفدهم، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م.
5. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، الاعتقادات، (چاپشده در مصنفات الشیخ المفید، شماره 5)، چاپ اول، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
6. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الامالی، چاپ اول، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق.
7. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون اخبار الرضا، چاپ اول، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404 ق / 1984 م.
8. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كمال الدین و تمام النعمة، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق.
9. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: جماعة المدرسین، [بیتا].
10. ـــــــــــــــــــــــ ، قرآن در اسلام، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361 شمسی.
11. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان، چاپ سوم، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372 شمسی.
12. طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق.
13. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحكام، تهران: دار الكتب العلمیة، 1365 شمسی.
14. الطوسی، نصیرالدین محمد، تجرید الاعتقاد (همراه با شرح كشف المراد علامه حلی)، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، [بیتا].
15. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامة حول القرآن الكریم، چاپ اول، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1410 ق.
1. عباس حسن، النحو الوافی، تهران: انتشارات ناصرخسرو (افست از روی چاپ دار المعارف مصر، الطبعة الثانیة)، [بیتا].
2. العروسی الحویزی، عبدعلی، تفسیر نور الثقلین، چاپ دوم، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، افست از چاپ علمیه قم، 1358 ق.
3. عنایة، غازی، شبهات حول القرآن وتفنیدها، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 2002 م.
4. العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تصحیح السید هاشم الرسولی المحلاتی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1411 ق / 1991 م.
5. فاضل اللنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، چاپ اول، تهران: مطبعة الحیدری، 1396 ق.
6. الفراء البغوی، ابومحمد الحسین بن مسعود، معالم التنزیل، بیروت: دار احیاء الثراث العربی، 1420 ق.
7. الفراهیدی، الخلیل بن احمد، کتاب العین، قم: انتشارات اسوه، 1414 ق.
8. الفیروزآبادی، مجدالدین محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1412 ق / 1991 م.
9. الفیض الكاشانی، مولی محمدمحسن، تفسیر الصافی، چاپ دوم، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1409 ق.
10. ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كتاب الوافی، چاپ اول، اصفهان: مكتبة الامام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، 1406 ق.
11. الفیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الكبیر، چاپ دوم، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414 ق.
12. القرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1967 م.
13. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368 شمسی.
14. قمی نیشابوری، نظامالدین حسن، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1416 ق.
15. القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، چاپ اول، قم: دار الكتاب، 1367 شمسی.
1. قمی، میرزا ابوالقاسم، قوانین الاصول، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1378 ق.
2. كارلایل، توماس، تاریخ حیات پیغمبر اسلام، ترجمه ابوعبدالله زنجانی، چاپ سوم، تبریز: كتابخانه سروش، 1355 شمسی.
3. كتاب مقدس، عهد عتیق و عهد جدید، لندن: دار السلطنة، 1914 م.
4. الكلبی، محمد بن احمد بن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، بیروت: دار الفكر، [بیتا].
5. الكلینی، ابوجعفر محمد، الاصول من الكافی، چاپ سوم، تهران: دار الكتب الاسلامیة، 1388 ق.
6. ـــــــــــــــــــــ ، الروضة من الكافی، چاپ دوم، تهران: دار الكتب الاسلامیة، 1348 ق.
7. ـــــــــــــــــــــ ، الفروع من الكافی، تهران: دار الكتب الاسلامیة، 1377 ق.
8. مارتین، هانری، حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز، ترجمه نصیرالدین ظافر، چاپ اول، بولاق مصر: المطبعة الانكلیزیة ـ الامریكانیة، 1912 م.
9. المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، تهران: المكتبة الاسلامیة، 1364 شمسی.
10. مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1985 م.
11. مصباح یزدی، محمدتقی، قرآنشناسی، ج 2، تدوین و نگارش غلامعلی عزیزیكیا، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1387 شمسی.
12. ـــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 1 ـ 3 (خداشناسی، كیهانشناسی، انسانشناسی)، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1376 شمسی.
13. ـــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 4 و 5 (راه و راهنماشناسی)، چاپ دوم، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1379 شمسی.
14. مطهری، مرتضی، پیامبر امّی، تهران: انتشارات صدرا، [بیتا].
15. ــــــــــــــ ، مجموعه آثار، ج 3، چاپ هفتم، تهران: انتشارات صدرا، 1420 ق/ 1378 شمسی.
16. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم: مؤسسةالنشر الاسلامی، 1411 ـ 1416 ق.
17. مغنیه، محمدجواد، التفسیر الكاشف، چاپ چهارم، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م.
1. لمفید، محمد بن محمد بن نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات (مصنفات الشیخ المفید)، ج 4، چاپ اول، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
2. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تصحیح الاعتقادات الامامیة، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
3. موسوی خمینی، روحالله، تفسیر سوره حمد، قم: آزادی، [بیتا].
4. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هشتم، بیروت: دارالزهراء، 1401 ق / 1981 م.
5. مونتگمری وات، ویلیام، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمه زیر نظر اسماعیل ولیزاده، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1344 شمسی.
6. نوری طبرسی، میرزا حسین، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، [بیجا]، [بینا]، 1298 ق.
7. ــــــــــــــــــــــــ ، مستدرك الوسائل، چاپ اول، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1408 ق.
8. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، احمد است، تسلی دهنده نیست، قم: انتشارات در راه حق، [بیتا].
9. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، حقیقت مسیحیت، قم: انتشارات در راه حق، 1361 شمسی.
10. الوشنوی، قوامالدین، حدیث الثقلین، قاهره: مجمع تقریب مذاهب اسلامی، 1374 ق.
11.R, J, Z, W; DI "Miracle", Encyclopaedia Britannica, vol. 15 (By Encyelopaedia Britannica, inc. 1971).
12.Manabu, Waida, "Miracles", The Encyclopaedia of Religion, Edited by Mircea Eliade, Vol. 9, New Yourk. Macmillan Publishing com, 1993.\