فصل دوم: نزول قرآن

 

فصل دوم:

 

 

نزول قرآن

 

درس چهارم: واژگان بیانگر نزول

درس پنجم: عناصر اصلی نزول قرآن و راز عربی بودن آن

درس ششم: انواع و آثار نزول قرآن

 

 

 

 

 

درس چهارم:

 

 

واژگان بیانگر نزول قرآن

 

 

نزول، انزال، تنزیل

مجیئ

ایتاء، اتیان

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

 

1. تعابیر مختلف بیانگر نزول قرآن را بداند؛

2. واژگان بیانگر نزول قرآن را معنا و تفسیر كند؛

3. تفاوت مفاد برخی از واژگان بیانگر نزول با یكدیگر را دریابد.

 

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأْمِینُ * عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ * بِلِسان عَرَبِیّ مُبِین؛ شعراء:193ـ195؛ «روح‌الامین (فرشته وحی) قرآن را بر قلب تو فرود آورد تا از بیم دهندگان باشی؛ به زبان عربی روشن».

 

در فصل گذشته، از عناوین و اوصاف قرآن كریم سخن گفتیم؛ در این فصل به بحث نزول كه یكی از محوری‌ترین مباحث علوم قرآنی است، می‌پردازیم. مبحث نزول قرآن، موضوعات و مسائل متعددی از جمله واژگان بیانگر نزول قرآن، مفهوم نزول قرآن، نازل كننده قرآن، آنچه نازل شده، دریافتكننده قرآن، چگونگی نزول، زمان، انواع و مراتب نزول را در برمی‌گیرد.(1)

قرآن كریم خود را نازل شده از سوی خدا دانسته و برای ادای این مطلب واژگان و تعابیر مختلفی را به كار گرفته است. در این درس این واژه‌ها را مرور می‌كنیم.

 

واژگان بیانگر نزول قرآن

در قرآن مجید، به آیات فراوانی برمی‌خوریم كه از نزول قرآن و انتساب آن به خداوند


1. مسائل یاد شده را می‌توان از دیدگاه‌های مختلف قرآنی، روایی و احیاناً تاریخی و عقلی مورد بررسی قرار داد. آنچه که در این کتاب و فصل ارائه می‌شود پرداختن به آنها از منظر خود قرآن است.‌

سخن گفته‌اند. از آنجا كه ذكر همه آن موارد ضرورت ندارد و با ظرفیت مباحث این كتاب متناسب نیست، در هر مورد به ذكر یكی دو نمونه اكتفا می‌شود.(1)

 

1. نزول، انزال و تنزیل

این واژگان که دارای یك مادّه لغوی می‌باشند، بیشترین و شاید گویاترین واژگانی هستند كه در بیان نزول قرآن به‌كار رفته‌اند، نظیر:

ـ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَْمِینُ عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ شعراء:193، 194؛ «روح الامین (فرشته وحی) آن (قرآن) را بر قلب تو فرود آورد تا از بیم‌دهندگان باشی».

 ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ؛ بقره:176؛ «آن (عذاب) به این دلیل است كه خداوند كتاب (قرآن) را به حق فرو فرستاد».

ـ لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ؛ حشر:21؛ «اگر این قرآن را بر كوهی فرومی‌فرستادیم، یقیناً آن را از ترس )و درك عظمت( خدا فروشكسته و از هم پاشیده می‌دیدی».

آیات بیانگر نزول قرآن كه در آنها سه واژه نزول، انزال، و تنزیل به كار رفته نوعاً از زبان خدا و مربوط به نزول كل قرآن است؛ ولی آن دسته از آیات یاد شده كه ناظر به بخش خاصی از قرآن است، مانند آیه اول سوره نور: سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ «این سوره‌ای است كه آن را فرو فرستاده و عمل به آن را واجب كرده‌ایم و در آن آیات روشنی را فرو فرستادیم تا از آن پند گیرند». یا از زبان غیر خدا و حتی به عنوان استهزا نسبت به نزول قرآن بیان شده، مانند وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً؛ فرقان:32؛ «و کسانی که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن یک‌جا و


1. در مفاد و مدلول واژگان به كار رفته در این آیات نیز احیاناً آرای مختلفی وجود دارد كه بررسی و نقد آنها، مجال دیگری را می‌طلبد.‌

یک‌باره بر او (پیامبر) فرود نیامده است؟» این گونه آیات هم حاكی از مطرح بودن چنین ادعایی از سوی خدا در قرآن است؛ و مجموع این آیات با اختلافی كه در مرتبه دلالت دارند، ادعای این كتاب مبنی بر نزول آن از سوی خدا را کاملاً نشان می‌دهند.

 

تفاوت انزال و تنزیل

بعضی از مفسران و لغت‌شناسان فرق بین انزال و تنزیل را چنین بیان كرده‌اند: انزال، دلالت بر نزول دفعی، و تنزیل، دلالت بر نزول تدریجی دارد. در آیاتِ ناظر به نزول قرآن نیز، آن‌گاه كه وحدت و دفعی بودن نزول مراد بوده، تعبیر انزال بهكار رفته است؛ مانند آیه شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ؛ بقره:185؛«ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمده است». و در مواردی كه تكثیر و تدریج در نظر بوده، از تعبیر تنزیل استفاده شده است؛ مانند: إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ حجر:9؛ «به راستی ما خود ذكر (قرآن) را فرو فرستادیم و به راستی ما نگهبانان آن هستیم».(1)

ارزیابی: اثبات این مطلب در همه موارد مشكل است؛ به عنوان مثال، در بعضی از آیات با آنكه تكثیر و تدریج در نظر است، از تعبیر «انزال» استفاده شده است، نظیر این‌ آیات:

أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَكَماً وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً؛ انعام:114؛ «آیا غیر خدا را به داوری خواهم با آنكه او كسی است كه كتاب را تفصیل‌یافته به سوی شما فروفرستاد؟»

وَكَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آیات بَیِّنات وَأَنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ؛ حج:16؛ «و بدین‌سان


1. با اینكه بین قائلین به این دیدگاه، در اصل مسئله دلالت تنزیل بر تدریج و انزال بر دفعی بودن (در آیات دال بر نزول قرآن) اتفاق نظر به چشم می‌خورد، اما اختلاف نظرهایی در جزئیات مسئله با هم دارند؛ نظیر آنكه راغب اصفهانی این تفاوت را ویژه كاربرد این دو تعبیر در نزول قرآن و ملائكه می‌داند و یا مرحوم علامه طباطبایی در برخی موارد این تفاوت را تفاوت غالبی (در بیشتر موارد) می‌داند (ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 15؛ ج 3، ص 7 و ج 15، ص 316؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 2، ص 348 ذیل آیه 23 بقره و ج 5، ص 254، ذیل آیه 185 بقره و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده نزل).‌

آن (قرآن (را )به صورت) نشانه‌هایی روشن فروفرستادیم و به راستی خدا هر كس را بخواهد هدایت می‌كند».

از سوی دیگر در آیه شریفه: «وَقالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً؛ فرقان:32؛ كه نزول همه قرآن یكپارچه و دفعة واحدة در نظر است، تعبیر تنزیل به كار رفته و در آیه: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ؛ نساء:140؛ «و به تحقیق خداوند در كتاب (قرآن این دستور) را بر شما فرود آورد كه هرگاه شنیدید آیات خدا مورد كفر و استهزا قرار می‌گیرد، با آنان (كافران و استهزاگران) منشینید تا به سخنی غیر از آن درآیند». با اینكه نظر به مطلب واحدی است، واژه «نزّل» استعمال شده است؛(1) از این ‌رو، معتقدان به دلالت تنزیل بر نزول تدریجی، و انزال بر نزول دفعی، درصدد توجیه آیات پیشین و آیات مشابه آن، كه در قرآن فراوان یافت می‌شود، برآمده و یا به توجیه مقصود از نزول دفعی و تدریجی پرداخته‌اند.(2)

وجه دیگر در تفاوت این دو كه روشن‌تر و كم‌اشكال‌تر از وجه قبل است و شاید بتوان آن را بدون استثنا بر تمامی آیات مورد بحث تطبیق داد، این است كه انزال، تعدیه نزول است و فقط بر اصل نازل كردن قرآن از سوی خدا دلالت دارد و در مفهوم آن، دفعی یا تدریجی بودن و وحدت یا كثرت نهفته نیست؛ بنابراین، با وحدت و كثرت و دفعی یا تدریجی بودن سازگار است؛ ولی تنزیل، به مناسبت هیئت «تفعیل» دال بر معنای كثرت، و نه تدریج است. این كثرت گاهی در ناحیه فعل است؛ مانند «طوّفت الكعبة»؛ یعنی كعبه را مكرر طواف كردم و گاهی در ناحیه فاعل است؛ مانند «موّتت الآبال»؛ یعنی شتران بسیاری مردند، و گاهی در مورد مفعول است؛ مانند «غلّقت الابواب»؛ یعنی درهای بسیاری را بست.(3)


1. در برخی از كتاب‌های تفسیر، موارد دیگری كه با این دیدگاه قابل توجیه نیست، ذكر شده است؛ برای مثال: ر.ك: زین‌الدین محمدبن ابی‌بكر رازی،  اسئلة القرآن المجید و اجوبتها، ص26 و شهاب‌الدین محمود آلوسی، همان، ج 1، ص 308 ـ 309 ذیل آیه 23 سوره بقره.

2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 2، ص 15 و ج 3، ص 7.

3. ر.ك: سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، شرح التصریف، چاپ شده در «جامع المقدمات» چاپ علمیه اسلامیه، ص 73.‌

در مورد نزول قرآن، همان‌طور كه كثرت به لحاظ تعدد آیات (كثرت در مفعول) متصور است، نوعی كثرت در فعل (كثرت به لحاظ تعدد مراتب نزول) در نظر می‌باشد؛ یعنی خداوند كلامش را از آن مقام عالی خیلی تنزل داده تا به صورت كلام عربی كه با ذهن متعارف قابل درك باشد، درآید؛ زیرا چنان‌كه قبلاً اشاره شد، بین مرتبه حقیقی قرآن (مرتبه‌ای از علم خداوند) تا مرتبه الفاظ و مفاهیم (همان كه در اختیار بشر قرار گرفته)، فاصله و مراتب زیادی وجود دارد، بنابراین بسیار تنزل پیدا كرده تا به این مرتبه رسیده است و به این اعتبار، استفاده از واژه تنزیل در مورد نزولِ یك آیه یا مطلب و در مورد نزول مجموعِ قرآن حتی به عنوان یك واحد اعتباری یا حقیقی نیز درست است.

بر فرض عدم پذیرش این نظر، می‌توان گفت: انزال و تنزیل هر دو متعدی نزول و از قبیل مترادفانند و كاربرد هر یك به جای دیگری درست است؛ بر این اساس، از یك موضوع، در سوره‌ای با واژة تنزیل، و در سوره‌ای دیگر با تعبیر انزال یاد می‌شود؛ مانند آیات شریفه زیر:

وَقالُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ؛ انعام:37؛ «و گفتند: چرا از سوی خداوندگارش بر او معجزه‌ای (غیر از قرآن) فرود نیامده است».

وَ یَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ؛ یونس:20؛ «و (كافران) می‌گویند: چرا از سوی خداوندگارش بر او معجزه‌ای (غیر از قرآن) فرود نیامده است؟»(1)

هر دو آیه، اعتراض مشركان را مبنی بر اینكه چرا از سوی خدا آیه‌ای بر پیامبر نازل نشده، مطرح می‌كنند.(2)


1. مشابه این تعبیر در 7 رعد و 50 عنكبوت هم آمده است.

2. از این رو برخی مدعی شده‌اند كه هرگاه فعلی لازم باشد و با رفتن به باب تفعیل، متعدی شود، نشان آن است كه بر كثرت دلالت ندارد و كثرت در مواردی استفاده می‌شود كه فعل، متعدی نشود یا قبل از آنكه در ساخت باب تفعیل قرار گیرد، متعدی باشد و در كلام عرب، موردی یافت نمی‌شود كه فعل لازم با رفتن به باب تفعیل، هم متعدی شود و هم بر كثرت دلالت كند (ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان و شهاب‌الدین محمود آلوسی، همان).

2. مجیئ

در بیش از 35 آیه از مشتقات مجیئ (جاء، جائك، جئناك و...) برای بیان نزول قرآن استفاده شده است كه بعضی از این آیات بر اصل آمدن قرآن با عنوان مطلبی حق، دلالت دارند؛ بدون آنكه آورنده قرآن را معرفی یا كسی را كه قرآن به سوی او آمده، مشخص كنند؛ مانند:وَقُلْ جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً؛ اسراء:81؛ «و بگو حق آمد و باطل نابود شد؛ راستی كه باطل نابود شدنی است».(1)

برخی دیگر از این آیات، بر نزول قرآن بر پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) دلالت دارند؛ مانند: وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ؛ مائده:48؛ «و با روی‌گردانی از حقی كه برایت آمده، از هواهای آنان پیروی مكن».(2)

بعضی دیگر، آمدن قرآن از سوی خدا بهسوی مردم را بیان می‌كنند؛ مانند: وَلَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی؛ نجم:23؛ «و به تحقیق آنان را از سوی خداوندگارشان رهنمود (بایسته) آمد».(3)

آیات دیگری نیز صرفاً از آمدن قرآن به سوی مردم سخن می‌گویند؛ بی‌آنکه از آورنده آن سخنی به میان آورند؛ مانند: وَلَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَإِنّا بِهِ كافِرُونَ؛ زخرف:30؛ «و چون حق به سوی آنان آمد، گفتند: این جادوست و ما به آن كافریم».(4)

و سرانجام در برخی دیگر از این آیات تصریح شده که پیامبر قرآن را برای مردم آورده است؛ مانند: قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ؛ نساء:170؛ «به تحقیق فرستاده (ما)، حق (قرآن) را از سوی خداوندگارتان برایتان آورد».(5)


1. آیه 49 سوره سبأ نیز چنین است.

2. آیات 94 از سوره یونس و 120 از سوره هود نیز همانند این مورد است.

3. آیات: 57 و 108 سوره یونس، 174 سوره نساء، 52 اعراف و 78 زخرف از این قبیل است.

4. و نیز آیات 32 زمر و 68 عنكبوت از این دسته است.

5. و نیز آیات 70 مؤمنون، 37 صافات و 6 صف از این قبیل است.

3. اتیان و ایتاء

نزول قرآن، در حدود ده مورد با مشتقات این دو واژه بیان شده است؛ مانند:

وَلَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ؛ حجر:87؛ «و به تحقیق به تو (پیامبر) سبع مثانی و قرآن باعظمت دادیم».

بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ؛ مؤمنون:71؛ «بلكه ما یادآوری و پندشان را (برایشان) آوردیم؛ پس آنان از یادآوری و پندشان روی‌گردانند».(1)

 

4. وحی و ایحاء

از جمله تعبیرات دال بر نزول قرآن «وحی» و مشتقات آن است كه به حدود 40 مورد می‌رسد؛ مانند: وَكَذلِكَ أَوْحَیْنا إِلَیْكَ قُرْآناً عَرَبِیًّا؛ شوری:7؛«و بدین‌سان قرآنی عربی را به تو وحی كردیم» كه ناظر به نزول كل قرآن است و در برخی دیگر مانند: تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْكَ؛ هود:49؛ «آن (حقایق) از خبرهای پنهان (غیبی) است كه به تو وحی می‌كنیم» و نیز ذلِكَ مِمّا أَوْحی إِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ؛ اسراء:39؛«آن (حقایق) حكمت‌هایی است كه خداوندگارت به تو وحی كرده است»، نزول بخشی از قرآن مد نظر است. برخی هم می‌تواند شامل وحی‌های غیر قرآنی بشود؛ مانند: واتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ؛ احزاب:2؛ «و از آنچه از سوی خداوندگارت به تو وحی می‌شود، پیروی كن». این مورد، احادیث وحی شده به پیامبر را نیز در بر می‌گیرد.

توضیح معنای وحی و كاربردهای قرآنی آن، در درس اول ذیل واژه وحی گذشت و تشریح ویژگی‌های وحی به پیامبران و انواع آن، در بخش راه و راهنماشناسی مطرح خواهد شد.


1. آیات 99 و 133 طه نیز از همین مواردند.

5. قرائت و تلاوت

مشتقات واژه «قرائت» چهار بار در بیان نزول قرآن بهكار رفته است، از جمله:

إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ قیامت:17، 18؛ «راستی كه گردآوردن و خواندن آن (آیات قرآن) بر عهده ماست؛ پس آن‌گاه كه آن را خواندیم خواندنش را پی‌گیر».

سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَی؛ اعلی:6؛ «ما (قرآن را) به زودی (به گونه‌ای) بر تو می‌خوانیم که فراموش نخواهی کرد».

از مشتقات واژه تلاوت نیز در شش مورد برای نزول قرآن استفاده شده است؛ مانند: تِلْكَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ؛ بقره:252؛ «آن آیات خداست كه به حق بر تو تلاوت می‌كنیم».(1)

توضیح معنای قرائت، ذیل واژه قرآن در درس اول گذشت و «اقراء» به معنای خواندن نوشته‌ای برای دیگری به منظور تأیید مطالب یا تصحیح اشتباه است و در اینجا مقصود آن است كه خدا یا فرشته وحی، قرآن را به گونه‌ای بر پیامبر می‌خواند (اقراء) كه فراموش نخواهد كرد. توضیح بیشتر موضوع، در بحث از چگونگی تلقّی و دریافت وحی توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) خواهد آمد. واژه «اقراء» از جمله تعابیری است كه می‌تواند به این نكته اشعار داشته باشد كه پیامبر اكرم، قبل از نزول تدریجی قرآن از حقایق قرآنی، مطلع بوده و برای تأیید آنها بار دیگر بر او خوانده می‌شود.

«تلاوت» به معنای قرائت است؛ جز آنكه تلاوت، به قرائت كتاب های مقدس اختصاص دارد؛ ولی قرائت اعم از آن است.

 

6. ترتیل

از این واژه فقط در یك آیه برای بیان نزول قرآن استفاده شده است: وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً؛ فرقان:32؛«قرآن را با درنگی ویژه و پیاپی بر تو خواندیم».


1. همچنین آلعمران:58 و 108؛ جاثیه:6؛ قصص:3 و صافات:3.‌

«ترتیل» به معنای خواندن با تأنی و درنگ و به صورت پیاپی است؛(1) به گونه‌ای كه مطلب به خوبی دریافت و مؤثر شود. در روایات، خواندن قرآن با ترتیل این‌ گونه تفسیر شده است: «هو ان تتمكّث فیه وتحسّن به صوتك؛(2)ترتیل آن است كه در قرآن درنگ كنی و آن را با صدای زیبا بخوانی؛ بیّنه تبیانا، ولا تهذَّه هذّ الشعر ولا تنثره نثر الرّمل، ولكن اقرعوا به قلوبكم القاسیة ولا یكن همّ احدكم آخر السورة؛(3)آن را كاملاً بیان و آشكار كن و چونان خواندن شعر با ترجیع نخوان و كلمات و آیات را چون شن‌ریزه‌ها جدا از هم مخوان؛ بلكه آن را بر دل‌های سنگتان بكوبید (تا رام شود) و همّت و تلاش هیچ یك از شما (تعجیل و زود رسیدن) به انتهای سوره نباشد».

 

7. القاء و تلقّی

خداوند متعال گاهی برای بیان نزول قرآن از تعبیر القاء و تلقّی استفاده كرده است:

وَإِنَّكَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِیم عَلِیم؛ نمل:6؛ «و به راستی تو قرآن را از ناحیه خداوند فرزانه و بسیار دانا دریافت می‌كنی».

إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛ مزمل:5؛ «به راستی ما گفتاری گران و سنگین بر تو می‌افكنیم».

فَالْمُلْقِیاتِ ذِكْراً؛ مرسلات:5؛ «پس سوگند به (فرشتگان) القا كننده یادآوری و پند (قرآن)».

در آیه 25 قمر، از قول مخالفان و منكران چنین نقل می‌كند: أَأُلْقِیَ الذِّكْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ كَذّابٌ أَشِرٌ؛ «آیا یادآوری و پند (خدا) از میان ما بر او نازل شده است؟ بلكه او دروغگویی خودپسند است». و در آیه 86 قصص خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است: وَما


1. ر.ک: محمد بن منظور، لسان العرب.

2. ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 9 ـ 10،  ص 569 ذیل آیه چهارم سوره مزمل (شیخ حرّ عاملی، این روایت را در وسائل الشیعة، (چاپ اسلامیة) ج 4، ص 856 آورده است).

3. محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، روایت 1. ‌

كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْكَ الْكِتابُ إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ؛ «و جز به رحمت خداوندگارت امید آن نداشتی كه قرآن به تو فرستاده شود».

«القاء» به معنای افكندن، و تلقّی به معنای استقبال كردن از چیزی است(1) و مقصود از «القاء»، در این آیات در اختیار پیامبر قرار دادن و مقصود از تلقی، دریافت معارف وحیانی است.

 

8. تعلیم

در چهار مورد مشتقات واژه تعلیم در باب نزول قرآن بهكار رفته است؛ مانند: الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛ رحمن:1، 2؛ «(خدای) رحمان، قرآن را آموزش داد».(2)

نزول قرآن، بدین سبب تعلیم نامیده شده كه خداوند، معارف و دستورهای خود را با نزول آیات، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) یاد می‌دهد.

 

9. قصّ

در موارد متعدد، غالباً در بیان نزول آیاتی كه داستان‌های قرآنی را در بردارد، مشتقات این واژه بهكار رفته است؛ مانند: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْكَ هذَا الْقُرْآنَ؛ یوسف:3؛ «ما با وحی كردن این قرآن به تو، به بهترین بیان، مطالب و داستان‌ها را بر تو حكایت می‌كنیم».(3)

معنای اصلی «قصّ» پیگیری است(4) و به معنای بیان و نقل یك مطلب، از جمله داستان‌سرایی نیز بهكار می‌رود.(5)


1. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح و محمد بن منظور، لسان العرب.

2. همچنین نساء:113؛ یس:69 و نجم:5.

3. و نیز هود:100 و 120؛ انعام:57؛ نحل:118؛ نساء:164؛ غافر:78؛ اعراف:101؛ كهف:13 و طه:99.

4. كلمه قصاص به معنای پیگیری جرمی كه انجام گرفته، از همین ریشه است.

5. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ محمد بن منظور، لسان العرب و احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر.‌

10. فرض

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلی مَعاد؛ قصص:85؛ «به راستی آن كس كه (تلاوت و تبلیغ) قرآن را بر تو لازم و حتمی كرده است، تو را به وعده‌گاهی (كه به تو وعده داده بود) باز خواهد گرداند».

«فرض» به معنای الزامی، حتمی ساختن و واجب كردن است.(1) مقصود از فرض قرآن، لزوم تلاوت و تبلیغ آن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.(2)

چنانكه ملاحظه شد، این آیات، افزون بر بیان انتساب قرآن به خداوند متعال، بر برخی از ویژگی‌های نزول قرآن، نظیر با درنگ و پیاپی نازل شدن، پنهانی، غیر محسوس و همراه با تعلیم و آموزش بودن نیز دلالت دارند.

افزون بر تعابیر یاد شده، برخی اوصاف قرآن نظیر: آیات‌الله، كلام‌الله و مانند آن، كه در فصل قبل گذشت، نیز بر نزول قرآن از سوی خدا دلالت دارد. آیات دیگری نیز وجود دارد كه از دو مقوله پیشین نیست، ولی از سوی خدا بودن قرآن را با صراحت ‌بیان می‌كند؛ مانند آیه 37 سوره یونس كه می‌فرماید: وَما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْكِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ «و این قرآن این ‌گونه نیست كه به دروغ به خدا نسبت داده شود؛ بلكه تصدیق كتاب‌های پیش از آن و تبیین و توضیح كتاب بی‌شك از سوی خداوندگار جهانیان است».


1. به نمازهای واجب فریضه می‌گویند؛ همچنین از احكام وجوبی، به فرایض تعبیر می‌شود.

2. برخی گفته‌اند: مقصود از این آیه، كل آیات قرآن نیست؛ بلكه احكام وجوبی آن است و به این لحاظ، تعبیر فرض بهكار رفته است؛ ولی احتمال مذکور در متن با ظاهر آیه سازگارتر است.‌

خلاصه

1. قرآن كریم خود را نازل شده از سوی خدا می‌داند و برای مقام بیان نزول مطالب آن، واژگان مختلفی را به كار برده است؛ مانند: فرض، قصّ، القاء و تلقی، ترتیل، قرائت و تلاوت، اتیان و ایتاء، وحی و ایحاء، مجیئ و تعلیم كه فراوان‌ترین و گویاترین آنها واژگان نزول، انزال و تنزیل است.

2. انزال بر اصل نازل كردن و تنزیل بر كثرت نزول دلالت دارد و لازمه آن، تعدد مراتب و تدریجی بودن نزول قرآن است.

3. آیاتی كه واژه‌های پیش‌گفته در آنها به كار رفته است، افزون بر بیان انتساب قرآن به خداوند متعال، بر برخی از ویژگی‌های نزول قرآن، نظیر با درنگ و پیاپی نازل شدن، پنهانی، غیر محسوس و همراه با تعلیم و آموزش بودن، نیز دلالت دارند.

 

پرسش‌ها

1. مفاد واژه‌های، قصّ، فرض، مجیئ در خصوص نزول قرآن چیست و تفاوت آنها را با یكدیگر بیان كنید.

2. تفاوت و تشابه واژه انزال و تنزیل را بنویسید.

3. تدریجی بودن، پنهانی و غیر محسوس بودن، همراه با آموزش و تعلیم بودن را از كدام یك از واژه‌های ذكر شده در این درس می‌توان استفاده كرد؟

4. قرائت و اقراء و تلقی و القاء در مورد نزول به چه معنا است؟ توضیح دهید.

 

برای مطالعه بیشتر

1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، قم، انتشارات اسلامی، [بی‌تا]، ج 2، ص 15؛ ج 3، ص 7 و ج 15، ص 316.

2. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، تفسیر كبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق، ذیل آیات مربوط و واژگان بیانگر نزول.

3. آلوسی، شهاب‌الدین محمود، روح المعانی، بیروت، دار الفكر، 1417، ج 1، ص 308، 309، ذیل آیه 23 سوره بقره؛ و ذیل واژگان بیانگر نزول.

4. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ذیل مواد واژه‌های بیانگر نزول.

5. مصطفوی حسن، التحقیق فی كلمات القرآن، بنگاه ترجمه و نشر، تهران، 1360؛ ذیل مواد واژگان بیانگر نزول.

6. حجتی، سیدمحمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن، چاپ ششم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372، ص 38 ـ 60.

 

 

 

 

درس پنجم:

 

 

عناصر اصلی نزول و راز عربی بودن قرآن

 

نازل‌کننده قرآن

دریافت‌کننده قرآن

چگونگی دریافت قرآن

عربی بودن قرآن و راز آن

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

 

1. نسبت و تفاوت میان آیات بیانگر نازل كننده قرآن را از جهت دلالت بشناسد؛

2. آیات بیانگر دریافت كننده قرآن را توضیح ‌دهد؛

3. چگونگی دریافت قرآن را بر اساس آیات قرآن تشریح ‌كند؛

4. معنای عربی بودن قرآن و راز نزول آن در قالب زبان عربی را بداند.

وَما كانَ لِبَشَر أَنْ یُكَلِّمَهُ اللهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكِیمٌ؛ شوری:51؛ «هیچ بشری را یارای آن نیست كه خدا با او سخن گوید مگر به وحی یا در پس پرده یا فرشته‌ای فرستد تا با اجازه او هرچه را او می‌خواهد وحی كند، راستی كه او بلندمرتبه و فرزانه است».

 

در فرآیند نزول قرآن عناصر متعددی نقش دارد كه سه عنصر در این میان كلیدی است: نازل كننده، گیرنده و آنچه نازل شده است. بررسی آیات قرآن در این سه مقوله محور درس حاضر و آینده خواهد بود.

 

نازل‌كننده قرآن

اولین عنصر اساسی در فرآیند نزول قرآن، نازل كننده آن است. آیات شریفه در این زمینه چه می‌گویند؟

آیاتی را كه از نزول قرآن سخن می‌گویند، از جهت توجه به نازل كننده و تعیین آن می‌توان در سه دسته قرار داد:

دسته اول: آیاتی كه اصل نزول قرآن در آنها ذكر شده و اشاره‌ای به نازل كننده آن ندارد؛ مانند:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنّاسِ...؛ بقره:185؛ «ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمده است؛ رهنمودی برای مردم».

أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَكُونُوا كَالَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الأْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛ حدید:16؛ «آیا برای كسانی كه ایمان آورده‌اند، وقت آن نرسیده كه دل‌هاشان به یاد خدا و حقیقتی كه فرود آمده، فروشكسته )و نرم( شود؟ و همانند كسانی نباشند كه پیش از این به آنان كتاب داده شد و مدت زمانی طولانی بر آنان گذشت؛ پس دل‌هاشان سخت گردید و بسیاری از آنان فاسق هستند».

این آیه در صورتی در این دسته قرار می‌گیرد كه «مِن» در جمله «ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» بیانیه یا تبعیضیه باشد و اگر نشویه باشد، در دسته دوم قرار می‌گیرد.

... وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ...؛ انعام:19؛ «این قرآن به من وحی شده است تا شما و هر كه را كه (پیام آن) به او برسد، بیم دهم».

دسته دوم: آیاتی كه نازل‌كننده قرآن را خداوند متعال معرفی می‌كنند؛ نظیر:

اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِكْرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد؛ زمر:23؛ «و خداوند نیكوترین سخن را به صورت كتابی همگون و قطعه‌قطعه فرو فرستاد كه از (خواندن و شنیدن) آن، پوست بدن آنان كه از خداوندگارشان می‌هراسند، منقبض شود و به لرزه درآید؛ سپس پوست‌ها و دل‌هاشان به یاد خدا نرم گردد. آن رهنمود خداست كه هر كه را خواهد به آن راه نماید و هر كس را خدا گمراه كند، او را هیچ راهنمایی نیست».

دسته سوم: آیاتی كه از نقش جمعی از فرشتگان در نزول قرآن سخن می‌گویند و به‌ویژه حضرت جبرئیل را نازلكننده قرآن می‌دانند؛ نظیر:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَْمِینُ * عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ شعراء:193، 194؛ «روح‌الامین آن را بر قلب تو فرود آورد تا از بیم دهندگان باشی».

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدی وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ نحل:102؛ «بگو: آن (قرآن) را روح‌القدس از سوی خداوندگارت به حق فرود آورده تا كسانی را كه ایمان آورده‌اند استوار كند و رهنمود و مژده‌ای برای مسلمانان باشد».

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول كَرِیم * ذِی قُوَّة عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَكِین * مُطاع ثَمَّ أَمِین؛ تكویر:19 ـ 21؛ «به راستی كه قرآن، گفتار فرستاده‌ای ارجمند، توانا، بلندپایگاه نزد خداوند عرش، فرمانروا و امین است».

قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ؛ بقره:97؛ «بگو: هر كس كه دشمن جبرئیل است )بداند( كه به راستی او آن )قرآن( را با اجازه خدا بر قلب تو فرود آورده است».

فِی صُحُف مُكَرَّمَة * مَرْفُوعَة مُطَهَّرَة * بِأَیْدِی سَفَرَة * كِرام بَرَرَة؛ عبس:13 ـ 16؛ «(قرآن) در صحیفه‌هایی ارجمند، والا و پاك، در دست سفیران گرامی و نیكوكار (خداوند) است».

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ؛ جن:26، 27؛ «(خداوند) دانای نهان (غیب)؛ پس كسی را بر غیب خویش آگاه نسازد؛ مگر فرستاده‌ای را كه بپسندد كه به راستی از هر جهت برایش نگهبانی گسیل دارد تا بداند و معلوم دارد كه پیام‌های خداوندگارشان را رسانده‌اند».

در مورد دسته اخیر، چند نكته شایان توجه است:

1. فرشتگان وحی، كارهای متعددی از قبیل نازل كردن قرآن، در دست داشتن لوحه‌های وحی، و نگهبانی از آن را انجام می‌دهند كه در بحث چگونگی نزول به آن خواهیم پرداخت.

2. حضرت جبرئیل(علیه السلام) فرماندهی گروه فرشتگان وحی را به عهده دارد. این مطلب از واژه «مطاع» و از تصریح به اسم و اوصاف ویژه ایشان، و نسبت دادن نزول به ایشان در آیات متعدد استفاده می‌شود.

3. روح‌الامین، روح‌القدس و رسول كریم از اوصاف جبرئیل(علیه السلام) است كه به اعتبار امانت، قداست و كرامتِ وی در پیشگاه الهی با این اوصاف از او یاد شده و عَلَم یا اسم خاص برای ایشان نیست؛ بنابراین، ممكن است كه همین تعابیر وصفی در آیه‌ای دیگر(1) بر فرشته‌ای دیگر اطلاق(2) شده باشد و این امر منافاتی با اطلاق اوصاف یاد شده در این آیات بر جبرئیل ندارد.

4. در آیات دو دسته اخیر، نزول قرآن مجید از یك سو به خداوند متعال و از سوی دیگر به فرشتگان وحی نسبت داده شده است كه ظاهر هر دو نسبت، حقیقی است و حمل یكی بر مجاز و دیگری حقیقت وجهی ندارد؛ زیرا اسناد حقیقی یك فعل به دو فاعلِ در عرض هم، به‌ویژه در اینجا معنا ندارد؛(3) زیرا هیچ موجودی در عرض خداوند قرار ندارد.(4) بنابراین تنها وجه درست این است كه بگوییم: مقصود، اسناد حقیقی به دو فاعل در طول هم است؛ بدین صورت كه فرشته‌های وحی، نازل كننده قرآن به اذن خدا هستند و خداوند متعال، فوق ایشان و در طول آنها، نازل كننده حقیقی قرآن است. این وجه، به روشنی از آیات یاد شده استفاده می‌شود و تعابیری از قبیل: «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ...» و «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ» دلالت دارد كه این دو اسناد، در طول یكدیگرند و فرشته وحی به اذن و امر الهی، قرآن را نازل می‌كند.


1. چنان‌كه در آیه 87 و 253 بقره و 110 مائده، روح‌القدس، فرشته مؤید حضرت عیسی(علیه السلام) معرفی شده است.

2. و نیز احتمال دارد كه جبرئیل افزون بر آنكه در نزول وحی نقش دارد، در امور دیگری از قبیل تأیید انبیا هم نقش ایفا كند و چه‌ بسا مقصود از «روح‌القدس» كه برخی از این كارها به او نسبت داده شده، جبرئیل باشد.

3. یعنی افزون بر آنكه قاعده مسلّم فلسفی «امتناع توارد دو علت حقیقی بر معلول واحد حقیقی» نیز شامل این مورد می‌شود، خصوصیت مورد نیز نقش دارد؛ زیرا با صرف‌نظر از آن قاعده، طبق بینش قرآنی هیچ وجودی در عرض خداوند علیت و فاعلیت ندارد و همه آفریده اویند.

4. این وجه جمع كه نازل‌كننده برخی آیات، خداوند و نازل‌كننده برخی دیگر فرشتگان (هرچند به اذن خدا) باشند نیز برخلاف ظاهر آیات و نادرست است.‌

نتیجه دیگری كه از مطلب پیشین بهدست می‌آید، این است كه با توجه به این وجه جمع، جای این توهّم كه جبرئیل چیزی را از طرف خودش به پیامبر(صلى الله علیه وآله) القا كرده، باقی نمی‌ماند.

 

دریافت‌كننده قرآن

نظیر آنچه در نازل كننده قرآن گفتیم، درباره منزّل علیه آن نیز مطرح است.

1. در برخی از آیاتِ بیانگر نزول قرآن، سخنی از منزّل علیه قرآن به میان نیامده است؛ مانند:

إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ حجر:9؛ «بهراستی كه ما خود «ذكر» را فرو فرستادیم و به راستی كه ما نگهبانان آن هستیم».

إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ؛ اعراف:196؛ «به راستی كه ولیّ من خداوندی است كه كتاب را فرو فرستاد و او ولایت بندگان شایسته (خویش) را به عهده می‌گیرد».

وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ...؛ انعام:92؛ «و این كتابی است كه ما آن را نازل كردیم، كتابی است پربركت و آنچه را كه پیش از آن آمده تصدیق می‌كند».

2.دریافت كننده قرآن، در آیات فراوانی پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) معرفی می‌شود؛ مانند:

...وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ محمد:2؛ «و به آنچه بر محمد فرود آمده و آن حق و از سوی خداوندگارشان است، ایمان آوردند».

وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ؛ نحل:89؛ «و كتاب (قرآن) را بر تو نازل كردیم».

إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الْكِتابَ...؛ زمر:2؛ «به راستی ما، خود، كتاب را به سوی تو فرو فرستادیم».

هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْكَ الْكِتَابَ؛ آل عمران:7؛ «او كسی است كه قرآن را بر تو فرو فرستاد».

دسته‌ای دیگر از آیات، بر نزول قرآن بر مردم دلالت دارد؛ مانند:

یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنا إِلَیْكُمْ نُوراً مُبِیناً؛ نساء:174؛ «ای مردم! به تحقیق برای شما دلیلی روشن و مستحكم از سوی خداوندگارتان آمد و نوری روشنگر به سویتان فرو فرستادیم».

وَما أَنْزَلَ عَلَیْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَالْحِكْمَةِ یَعِظُكُمْ بِهِ؛ بقره:231؛ «و آنچه از كتاب و حكمت بر شما فرود آمده است، شما را به آن پند می‌دهد».

چنان‌كه ملاحظه می‌شود در این آیات طرف نزول قرآن و دریافت كننده آن، هم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و هم «مردم» ذكر شده است، این دوگانگی چگونه قابل رفع است؟

تردیدی نیست كه قرآن، دو نزول نداشته، یك بار بر پیامبر و بار دیگر بر مردم، بلكه قرآن مستقیماً بر پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) نازل شده است و فقط قلب آن حضرت، ظرف نزول قرآن بوده است و مردم از طریق تلاوت آیات به واسطه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و شنیدن و فهم آن، از معارف قرآن بهره‌مند می‌شوند. بنابراین، مقصود از نزول قرآن بر مردم آن است كه قرآن تا حدی تنزل یافته كه بر زبان پیامبر در قالب الفاظ و عبارات جاری شده و به گوش مردم رسیده است. پس بین این آیات تنافی و تناقضی وجود ندارد و نمی‌خواهد بگوید قرآن دوبار نازل شده است، بلکه آنجا که می‌گوید دریافت کننده پیامبر است، انزال بلاواسطه مقصود است و وقتی انزال بر مردم را مطرح می‌کند، نزول مع‌الواسطه منظور است؛ یعنی به واسطه پیامبر، و نسبت فعل به متعلق‌های مختلف به صورت طولی است.

 

چگونگی دریافت قرآن

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) وحی را چگونه دریافت می‌كرد؟ در برخی از آیات قرآن آمده است كه وحی قرآنی در لوحه‌های ارجمند، والا و پاكی بوده و به وسیله سفیران الهی (فرشتگان وحی) بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) خوانده می‌شد، (فِی صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ * مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ * بِأَیْدِی سَفَرَةٍ؛ عبس:13 ـ 15) یا پیامبر(صلى الله علیه وآله) خود آن را از الواحی می‌خواند (رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا

مُّطَهَّرَةً؛ بینه:2).(1) این آیات دلالت دارد كه وحی، از سنخ دیدنی‌ها است؛ همچنین، آیه 19 تكویر (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِیمٍ) و 18 قیامت (فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) دلالت دارد كه آیات نازل شده از سنخ شنیدنی‌ها است و از این سخن به میان آمده كه قرآن، گفتار فرشته وحی است و پیامبر(صلى الله علیه وآله) موظف است پس از قرائت فرشته وحی یا خداوند، آیات را تلاوت كند.

آیات دیگری از نزول قرآن بر قلب پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) خبر می‌دهند؛ مانند: قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ؛ بقره:97؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأْمِینُ * عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ شعراء:193، 194. آیات اخیر بیانگر این حقیقت است كه آنچه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل می‌شد، صدایی مادی یا لوحه‌ای قابل حس با حواس ظاهری نبود؛ بلكه رسول خدا وحی را با قلب خود و با چشم دل و گوش جان دریافت می‌كرد؛ زیرا ظاهر مجموع آیات گذشته، آن است كه همه از یك حقیقت سخن می‌گویند. در این صورت اگر صوت یا لوحه‌ای مادی در كار بوده، نزول بر قلب چه معنا دارد؟(2)

به‌علاوه، چنان‌که در درس ششم خواهد آمد، نزول قرآن نزول مادی و اعتباری نیست؛ بلكه نزول معنوی است و نزول معنوی، با لوحه و صوت مادی سازگاری ندارد؛ به همین دلیل، دیگران هنگام نزول وحی نه صوت وحی را می‌شنیده و نه لوحه آن را


1. این مطلب با امّی و درس‌ناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه در بحث اعجاز قرآن خواهد آمد، منافات ندارد؛ زیرا اولاً، این نوشته‌ها، مادی نیست و بحث امی بودن، مربوط به خواندن و نوشتن متعارف است كه مادی است و ثانیاً، امّی بودن، ناظر به عدم قدرت بر خواندنِ به دست آمده از طرق عادی است و این خواندن، به صورت خارق‌العاده است.

2. برخی در پاسخ به مشکل یاد شده این نظریه را ارائه كرده‌اند كه بیان‌های مختلف قرآن در این موضوع، ناظر به بخش‌های مختلف قرآن است؛ به این معنا كه بخشی از قرآن به صورت صوت و بخشی به صورت لوحه و بخشی بر قلب پیامبر نازل شده است (آلوسی به نقل از فتوحات مکیه ابن عربی باب 14، ص 150 کلامی را نقل می‌کند که به نحوی اشاره به این مطلب دارد؛ ر.ک: روح‌المعانی، ج 11، ص 187، ذیل آیات 193 ـ 194 شعراء)، ‌اما این دیدگاه خلاف ظاهر آیات است و تناسب مقام و سیاق این آیات برخلاف آن گواهی می‌دهد.‌

می‌دیده‌اند.(1) حالت مدهوشی و نوعی از كار افتادن حواس ظاهری پیامبر هنگام نزول وحی كه در تاریخ و روایات مطرح شده نیز مؤید این مطلب است. كما اینكه آیه شریفه: وَكَذلِكَ أَوْحَیْنا إِلَیْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا؛ شوری:52؛ «و بدین‌سان ما به تو روحی را به فرمان خویش وحی كردیم»، نیز مؤید، بلكه گواه حقیقت یاد شده است.

مجموع آیات یاد شده بر این حقیقت دلالت دارد كه وحی، تمام مشاعر و قوای مدركه نفس پیامبر را فرا می‌گرفته و آن حضرت با تمام وجود وحی را دریافت می‌كرده است؛ پس دریافت ایشان نه از سنخ علوم حصولی، بلكه از مراتب بالای علم حضوری بوده است. بر این اساس، نادرستی این دیدگاه نیز روشن می‌شود كه پیامبر برای تشخیص وحی آسمانی از غیر آن ـ و پی بردن به اینكه آنچه دریافت می‌كند، سخن خداست ـ به دلیل و برهان دیگری غیر از وحی دریافت شده نیاز دارد و بطلان این نقل تاریخی كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) گاه در وحی بودن آنچه از فرشته وحی می‌شنیده، تردید داشته یا صدای شیطان را سخن فرشته حق می‌پنداشته، آشكار می‌شود. از سوی دیگر، این تلقی كه به صورت پنهان انجام می‌گیرد (وحی)، نوعی تعلم و (در نزول تدریجی) نوعی تأیید را نسبت به آنچه پیامبر قبلاً (از طریق نزول دفعی) دریافت كرده است (اقراء) با خود دارد و به گونه‌ای است كه به خوبی دریافت می‌شود (ترتیل) و هرگز فراموش نمی‌شود (فلا تنسی).

 

الهی بودن الفاظ قرآن

از دیرباز این سؤال مورد توجه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی بوده كه آیا پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) هنگام دریافت وحی قرآنی، صرفاً معانی و معارف را دریافت می‌كرد و سپس


1. آنچه در خطبه 192 نهج البلاغه آمده كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: « انّك تسمع ما اسمع وتری ما اری الاّ انّك لست بنبی؛ (یا علی) تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را من می‌بینم؛ جز آنكه تو پیامبر نیستی»، با این مدعا منافات ندارد؛ زیرا علی(علیه السلام) نفس پیامبر و در مرتبه بالایی از كمال است كه می‌توانست فرشته وحی و لوحه وحی را ببیند یا صوت آن را بشنود. البته از همان سنخ دیدن و شنیدنی که پیامبر از آن برخوردار بود.

خود، آنها را در قالب الفاظ و عبارات می‌ریخت؛ پس الفاظ و عبارات، ساخته و پرداخته پیامبر است یا آنكه فقط الفاظ را دریافت می‌كرد و همانند دیگران از طریق همین الفاظ، به معانی و معارف منتقل می‌شد و پی‌ می‌برد؟ یا آنكه هم الفاظ و هم معانی از خداوند است و پیامبر(صلى الله علیه وآله) هر دو را از او دریافت می‌كرد؟(1) یا مسئله به گونه‌ای دیگر است.(2)

به اعتقاد ما نه‌تنها محتوای قرآن الهی است، بلكه آیات فراوانی دلالت دارند كه الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوی خداوند متعال بر پیامبر نازل شده كه به اختصار از آنها یاد می‌شود:

الف) آیات تحدی دال بر این ادعاست؛ تحدی قرآن بدون شك شامل درخواست همانندآوری در فصاحت و بلاغت می‌شود و فصاحت و بلاغت، ویژگی الفاظ و عباراتی است كه گوینده برای ادای مقصود خویش به كار می‌برد. بنابراین، مفاد آیات تحدی آن است كه اگر در نزول این الفاظ و قالب‌های مشتمل بر این معانی از سوی خدا تردید دارید، در مقام معارضه و برای اثبات مدعای خود، الفاظ و عبارات دیگری مشابه این الفاظ و عبارات بیاورید. این آیات نشان می‌دهد كه الفاظ و عبارات هم از سوی خدا نازل شده و ساخته و پرداخته ذهن هیچ انسانی، از جمله پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست.

ب) تعابیری نظیر قرائت: «فَإِذا قَرَأْناهُ»، تلاوت: «نَتْلُوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ»، ترتیل: «وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً» كه در مقام بیان نزول قرآن به‌كار رفته‌اند، ظهور قوی در نزول الفاظ و عبارات از


1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 317؛ بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان، نوع 12، ج 1، ص 290 ـ 291 و جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع 16، ج 1، ص 156 ـ 160.

2. دیدگاه دیگری نیز مطرح شده كه قایل است هم لفظ و هم محتوا از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و اِسناد آن به خدا در آیات قرآن، اسناد به مبدأ تكوینی آنهاست، همانند بسیاری از اعمال و امور انسان‌ها كه به خدا نسبت داده می‌شود؛ زیرا خداوند زمینه‌های پیدایش چنین لفظ و محتوایی را در پیامبر فراهم ساخته است (ر.ك: محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 11، ص 164 ـ 190؛ ویلیام مونتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمه زیر نظر اسماعیل ولی‌زاده، ص 297 ـ 299). این دیدگاه، به معنای نفی اعجاز قرآن است و با ظاهر، بلكه صریح آیات قرآن در خصوص منشأ قرآن و نزول آن سازگار نیست و نمی‌توان به آن اعتنا كرد. قول چهارمی نیز وجود دارد كه معانی را از خدا و الفاظ را از جبرئیل می‌داند (ر.ک: منابع مذکور در پاورقی قبل).‌

سوی خدا دارند و از این ظهور، جز با قرینه و دلیل روشنی بر خلاف آن، نمی‌توان دست برداشت و چنین قرینه و دلیلی وجود ندارد. نظیر همین تعابیر است آیاتی كه می‌فرماید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) هنگام دریافت وحی قرآنی، قرآن (خواندنی)، كتاب (نوشتنی) و صحف (لوحه‌ها) را دریافت می‌كند یا لوحه‌هایی را كه در آنها نوشته‌های ارزشمندی است تلاوت می‌كند: رَسُولٌ مِنَ اللّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً * فِیها كُتُبٌ قَیِّمَةٌ؛ بینه:2، 3؛ «فرستاده‌ای از سوی خداوند كه صحیفه‌های پاكی را تلاوت می‌كند كه در آنها نوشته‌های ارزشمندی است».

ج) برخی از اوصاف قرآن، نظیر «كَلامَ اللّهِ» و «كَلِماتُ اللّهِ» نیز با این نكته سازگار است كه قرآن در قالب الفاظ و عبارات نازل شده است؛ همچنین به كار بردن واژه «لسان» در مورد قرآن، مانند: «وَهذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ؛ احقاف:12؛ نیز دلالت دارد كه الفاظ از سوی خداست؛ زیرا استفاده از تعبیر لسان در مورد مفاهیم و محتوای الفاظ، متعارف نیست؛ چنانكه واژه «عربی» به عنوان وصف واژه «لسان»، تناسبی با محتوا ندارد (خواه واژه «عربی» به معنای زبان عربی و خواه به معنای زبان فصیح باشد).

بنابراین بر اساس آیات قرآن باید گفت كه وحی قرآنی توسط پیامبر اسلام با لفظ و معنا دریافت شده است.

 

عربی بودن قرآن

آیات متعددی از نزول قرآن به زبان عربی سخن می‌گویند. ظاهر این آیات آن است كه خداوند عنایت ویژه‌ای بر عربی بودن قرآن داشته است. آیات مورد اشاره نظیر آیه 12 سوره احقاف زمینه‌ساز طرح دو مسئله در قرآن‌شناسی شده است:

1. مقصود از نزول قرآن به زبان عربی چیست؟

2. راز نزول قرآن به زبان عربی چیست؟

در اینجا دو مسئله یاد شده را به اختصار و با نظر به آیات شریفه بررسی می‌كنیم.

مقصود از نزول قرآن به زبان عربی

آیاتی که بر عربی بودن زبان قرآن دلالت دارد دارای سه بیان مختلف است:

1. خداوند متعال در آیات متعددی، از قرآن به عنوان «نوشته‌ای به زبان عربی»، «كتابی در قالب خواندنی عربی» و «حكمی عربی» یاد می‌كند؛ مانند این آیات:

وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ؛ احقاف:12؛ «و این (قرآن) كتابی تصدیق كننده كه در قالب زبانی عربی است، برای آنكه ستمگران را بیم دهد و مژده‌ای برای نیكوكاران باشد».

تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * كِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْم یَعْلَمُونَ؛ فصلت:2، 3؛ «(معارفی) فروفرستاده از سوی خداوند رحمان و رحیم، كتابی كه آیاتش در قالب قرآنی عربی برای كسانی كه (درصدد باشند كه) بدانند به روشنی بیان شده است».

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِیّ وَ لا واق؛ رعد:37؛ «و بدین‌سان آن (قرآن) را بهصورت فرمانی عربی فرو فرستادیم و اگر پس از دانشی كه تو را آمده، از هواهای آنان پیروی كنی، از ناحیه خدا برای تو ولی و نگهبانی نخواهد بود».

آیات 2 یوسف؛ 113 طه؛ 28 زمر؛ 7 شوری؛ 3 زخرف و 195 شعراء نیز از همین نوع‌اند.

2. در دسته‌ای دیگر از آیات، «اعجمی» (غیر عربی) نبودن قرآن و حكمت عدم نزول آن بر فردی به زبانی اعجمی را مطرح می‌سازد؛ مانند:

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛ نحل:103؛ «و به تحقیق می‌دانیم كه می‌گویند: همانا قرآن را بشری به او می‌آموزد (ولی) زبان كسی كه قرآن را به او نسبت می‌دهند، اعجمی (غیر عربی و ناگویا) است و این (قرآن به) زبان عربی و روشن است».

وَلَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْلا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ؛ فصلت:44؛ «اگر آن (كتاب) را خواندنی اعجمی قرار می‌دادیم، می‌گفتند: چرا آیاتش تبیین نشده است؟ آیا كتاب اعجمی و مردمی عربی (با یكدیگر تناسب دارد)؟»

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الأْعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ؛ شعراء:198، 199؛ «و اگر قرآن را بر برخی از عجم‌ها فروفرستاده بودیم و آن را بر آنان می‌خواند، به آن(قرآن) ایمان نمی‌آوردند».

در اینكه مقصود از واژه‌های «عربی» و «اعجمی» چیست، دو دیدگاه مطرح است: نخست آنكه «عربی» به معنای كلام عربی یا انسان عرب‌زبان، و «اعجمی» به معنای كلام غیر عربی یا انسان غیر عرب‌زبان است. دوم آنكه مقصود از «عربی»، انسان یا كلام فصیح است و در برابر، «اعجمی» بر انسان یا كلام غیر فصیح دلالت دارد. دقت در نحوه بیان و سیاق آیات نشان می‌دهد كه مقصود از «عربی» و «اعجمی» در همه آیات کلام یا انسان عربی و غیر عربی است و فقط در آیات 44 فصلت(1) و 103 نحل، اعجمی و عربی احتمالاً به معنای کلام ناگویا و غیر فصیح و کلام روشن است.

3. دسته دیگر آیاتی هستند كه از فرستادن هر پیامبری به زبان قوم خود و آسان ساختن قرآن بر زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخن می‌گویند؛ مانند:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ؛ابراهیم:4؛ «و ما هیچ فرستاده‌ای را جز به زبان مردمش نفرستادیم تا (بتواند حقایق را) بر ایشان به روشنی بیان كند».

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا؛ مریم:97؛ «همانا قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم تا با آن، پرهیزكاران را مژده، و مردم سرسخت را بیم دهی».


1. در خصوص آیه 44 فصلت احتمالات ضعیف دیگری هم ذکر شده است.‌

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ؛ دخان:58؛ «همانا آن (قرآن) را بر زبان تو آسان ساختیم؛ باشد كه آنان پند گیرند».(1)

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ؛ قمر: 17،22،33 و 40؛ «و قطعاً قرآن را برای پندآموزی آسان كرده‌ایم، پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟»

به هر حال، این آیات دلالت دارد كه افزون بر محتوا، الفاظ و عبارات عربی قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وحی شده است. البته دلالت این سه دسته آیات بر عربی بودن قرآن یكسان نیست. دلالت دسته اخیر، چندان قوی به نظر نمی‌رسد و دلالت دسته اول از دو دسته دیگر روشن‌تر است.

 

واژگان دخیل در قرآن

آیا عربی بودن قرآن با وجود لغات دخیل در قرآن مجید منافات ندارد؟

دانشمندان علوم قرآنی، درباره وجود كلمات غیر عربی در قرآن در دو بخش بحث كرده‌اند: نخست آنكه آیا در قرآن، لغات دخیل وجود دارد و بر فرض وجود چنین لغاتی، موارد آن كدام است و سبب به كار رفتن آنها چیست؟ دوم آنكه وجود لغات دخیل چگونه با عربی بودن قرآن كه در آیات آمده، سازگار است؟

در پاسخ از این دو پرسش، هرچند برخی مدعی شده‌اند كه طبق مفاد آیات، هیچ واژه غیر عربی در قرآن نیست و بعضی دیگر از وجود لغات دخیل فراوان در قرآن سخن به میان آورده‌اند، ولی می‌توان گفت كه بررسی آیات، از وجود چنین واژگانی در قرآن حكایت دارد؛ اما وجود واژه‌های مشترك بین زبان عربی و غیر عربی، نظیر برخی از اعلام، و نیز واژه‌های معرّبی كه در زمان نزول قرآن، تعریب آنها استقرار یافته و در


1. برخی خواسته‌اند از این آیه شریفه استفاده كنند كه قرآن نه‌تنها به زبان عربی، بلكه به لهجه قریش كه قوم پیامبر(صلى الله علیه وآله) به شمار می‌آیند، نازل شده است؛ ولی این استفاده نادرست است؛ زیرا كلمه قوم در قرآن بر كسانی كه شخص از تبار آنان نباشد نیز اطلاق شده است، مثلاً بر امت حضرت لوط در آیه 70 سوره هود با اینكه از تبار وی نبوده‌اند، «قوم لوط» اطلاق شده است.

زبان عرب رواج داشته، به هیچ وجه با عربی بودن قرآن مجید منافات ندارد. تعیین كلیه این گونه الفاظ و بررسی وجود یا عدم گونه‌های دیگر الفاظ غیر عربی در قرآن، نیازمند بررسی مفصلی است كه از حوصله این نوشتار بیرون است.

افزون بر كتاب‌های تفسیر و علوم قرآن كه گه‌گاه به ذكر نمونه‌هایی از لغات دخیل قرآن پرداخته‌اند، برخی از دانشمندان، كتاب مستقلی در مورد این لغات نوشته‌اند؛ به عنوان مثال، جلال‌الدین سیوطی كتابی با عنوان المهذب فی ما وقع فی القرآن من المعرّب(1) تألیف و در آن 125 واژه دخیل در قرآن را بررسی كرده است. آرتورجفری نیز كتابی با عنوان واژه های دخیل در قرآن(2) نوشته و به جز اعلام، 275 واژه دخیل در قرآن را ذكر و بررسی كرده است.

 

راز عربی بودن قرآن

نزول قرآن به زبان عربی با توجه به زبان مخاطبان نخستین و شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه عرب‌زبان بودند، امری طبیعی بوده است؛ زیرا هر سخنور و دانشمندی، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان می‌كند یا می‌نویسد تا مخاطبانش آن را به خوبی دریابند، مگر آنكه پیمودن چنین مسیر طبیعی به دلایلی غیر ممكن باشد یا درپیش گرفتن رویه‌ای دیگر ضروری به نظر برسد.(3) خداوند نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام‌های خویش، همین رویه را تأیید كرده و به كار گرفته است: وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ؛ ابراهیم:4؛«و ما هیچ فرستاده‌ای را جز با زبان مردمش نفرستادیم تا (بتواند حقایق را) برای آنان به روشنی


1. این كتاب با شرح و تعلیق سمیر حسین حلبی، در بیروت توسط انتشارات دار الكتب العلمیة در سال 1408 قمری چاپ شده است.

2. این كتاب را فریدون بدره‌ای ترجمه و انتشارات توس در سال 1372 شمسی در 431 صفحه منتشر كرده است.

3. برخی معتقدند كه وحی فقط به زبان عربی فرود آمده‌ و پیامبرانی كه امت آنان عرب‌زبان نبوده‌اند، پیام‌های عربی آسمانی را به زبان قوم خود برای آنان بازگو كرده‌اند (ر.ك: جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 163).

بیان كند؛ پس خداوند هر كس را بخواهد گمراه و هر كس را بخواهد، هدایت می‌كند و او شكست‌ناپذیر و فرزانه است».

از این آیه استفاده می‌شود، رسولان الهی كه وظیفه ارشاد و هدایت قوم خویش را به عهده داشتند، باید به گونه‌ای ابلاغ رسالت می‌كردند كه مردم پیامشان را خوب بفهمند و دریافت كنند؛ پس باید اولاً، پیام را با زبان قوم و مخاطبان خویش می‌آوردند و ثانیاً، معارف را متناسب با سطح فرهنگی و علمی آنان بیان می‌كردند، و حتی نوع معجزاتی كه برای اثبات ارتباط خویش با خدا می‌آوردند، با توانایی‌ها، علوم و فرهنگ رایج در میان آنان متناسب بود.

بنابراین، اگر قرآن به زبانی جز زبان عربی نازل می‌شد، جای آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان، سؤال شود كه چرا با آنكه مخاطبان نخستین این پیام، عرب‌زبان هستند، این پیام به زبان عربی نازل نشده است؟ پس نزول قرآن به زبان عربی در درجه اول، امری طبیعی است كه در مورد تمامی كتاب‌های آسمانی، بلكه در مورد همه پیام‌هایی كه مخاطبان اولیه‌اش ملت، قوم یا گروهی خاص هستند، جریان دارد.

پیامبر اسلام در میان عرب مبعوث شد و ابتدائاً دعوتش متوجه عرب بود. ناچار باید آنها كلامش را بفهمند. گرچه دعوتش اختصاص به عرب‌ها نداشت؛ ولی در خصوص قرآن، جهت دیگری نیز وجود دارد كه ضرورت به كارگیری این روش و نزول قرآن به زبان عربی را دوچندان كرده و آن، تحدی و طلب همانندآوری این كتاب است. اگر قرآن به زبان عربی نبود، چگونه می‌توانست از مخاطبانی كه جز با زبان عربی آشنا نیستند، یا تسلط كافی بر زبان‌های دیگر ندارند، درخواست كند كه برای روشن شدن حقانیت یا نادرستی مدعای پیامبر، سخنی همانند قرآن بیاورند؟ چه، در این صورت به آسانی می‌گفتند: ما عرب‌زبان‌ها، محتوای پیام تو را نمی‌فهمیم؛ پس چگونه همانند آن را بیاوریم؟ پس تحدی به قرآن نیز اقتضا می‌كند كه این پیام به زبان مخاطبان اولیه‌اش باشد تا آن را درك كنند و بتوانند در باب درستی یا نادرستی مدعای پیامبر، خود را بیازمایند و حقیقت برایشان روشن شود.

علاوه بر آیه 4 سوره ابراهیم از آیات دیگری نیز می‌توان به دست آورد كه عربی بودن قرآن در جهت قابل فهم بودنش برای مخاطبان اولیه بوده است. آیه دوم سوره یوسف(1) و آیه سوم زخرف(2) كه هدف از نزول قرآن به زبان عربی را تعقل در این كتاب از سوی مخاطبان می‌دانند (لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) اشاره به این حقیقت دارند،(3) و نیز آیه 97 سوره مریم(4) كه مقصود از آسان ساختن قرآن بر زبان پیامبر را بیم دادن قومی لجوج ـ كه كنایه از عرب معاصر پیامبر است ـ می‌داند، ناظر به همین امر است؛ زیرا نخستین شرط مؤثر واقع شدن انذار، برای این مخاطبان، قابل فهم بودن پیام قرآن برای آنان است؛(5) با این همه، برخی از آیات ناظر به عربی‌بودن قرآن، به نكات یا حكمت‌های دیگری در خصوص نزول قرآن به زبان عربی اشاره دارد كه به اختصار از آنها یاد می‌شود:

 

الف) پیشگیری از بهانه‌جویی مخالفان

در آیه 44 فصلت آمده است: وَلَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدی وَشِفاءٌ وَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِكَ یُنادَوْنَ مِنْ مَكان بَعِید؛ «و اگر آن (كتاب) را خواندنی اعجمی قرار می‌دادیم، می‌گفتند: چرا آیاتش تبیین نشده است؟ آیا مردمی اعجمی و قرآنی عربی (با یكدیگر


1. إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.

2. إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.

3. لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون به دو حیثیت اشاره دارد: ابتدا متوجه عرب‌هاست و می‌گوید قرآن را عربی قرار دادیم تا برای عرب قابل فهم باشد. دیگر اینکه به اصل فهم انسانی اشاره دارد؛ یعنی قرآن شدن و مقروء شدنش برای این است كه قابل فهم برای انسان باشد؛ چون انسان فهمش از طریق الفاظ و مفاهیم ذهنی انجام می‌گیرد.

4. فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا.

5. علامه طباطبایی(رحمه الله) آیه سوم از سوره فصلت را نیز كه می‌فرماید: « كِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»،  ناظر به همین وجه می‌داند، گرچه وجه دیگری را نیز مطرح ساخته است. وی در ذیل آن آیه می‌نویسد: مفعول واژه «یعلمون» یا محذوف است و قبل از حذف چنین بوده است: « لقوم یعلمون معانیه لكونهم عارفین باللّسان الّذی نزّل به وهم العرب؛ برای مردمی كه معانی آن را می‌دانند؛ چون به زبانی كه قرآن به آن زبان نازل شده، دانایند و آنان مردم عرب‌زبان هستند» و یا مفعول ترك شده، و معنای جمله این است: «برای قومی كه اهل دانش‌اند». در ادامه به تبیین و توضیح وجه اول (حذف مفعول) می‌پردازد (ر.ک: المیزان، ج 17، ص 359).‌

تناسب دارند)؟! بگو آن (قرآن) برای كسانی كه ایمان آورده‌اند، رهنمود و بهبودی‌بخش است و كسانی كه ایمان نمی‌آورند، در گوش‌هایشان سنگینی است و قرآن بر آنان (مایه) كور باطنی است. آنان از مكانی دور ندا می‌شوند».(1)

در این آیه شریفه، راز نزول قرآن به زبان عربی و اعجمی نبودن آن، این نكته دانسته شده كه ابهام و نامفهوم بودن آیات، بهانه‌ای برای مخالفان نشود و به منظور تسلیم نشدن در برابر آن، تناسب نداشتن كتاب با مخاطبان را نشان عدم حقانیت این كتاب معرفی نكنند. در ذیل آیه آمده است كه مخالفان قرآن اكنون كه این كتاب با زبان خودشان و در قالبی قابل فهم برایشان نازل شده، باز هم نمی‌پذیرند؛ زیرا در گوش‌هاشان نوعی سنگینی است؛ ولی اگر به زبان عربی نمی‌بود، بهانه‌ای داشتند، و نزول قرآن به عربی، این بهانه را از دست ایشان گرفته است.

‌‌

ب) زمینه‌سازی برای پذیرش عرب

آیات 198 و 199 شعراء (وَلَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الأْعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ) اشاره به این نكته دارد كه ملت عرب، یا دست‌كم اعراب معاصرِ نزول قرآن، به دلیل تعصب بر عربیت خود سخن و پیام خدا را از سوی فردی غیر عرب پذیرا نبوده‌اند و اگر قرآن بر فردی غیر عرب نازل می‌شد، پیامبریِ وی و سخنش را نمی‌پذیرفتند. آیه شریفه 97 مریم نیز كه از آسان ساختن قرآن به زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به منظور بشارت دادن به پرهیزكاران و بیم دادن قومی سرسخت سخن می‌گوید، می‌تواند به همین مطلب اشاره داشته باشد.

‌‌

ج) رد اتهام مخالفان

حكمت دیگر نزول قرآن به زبان عربی باطل كردن شبهه مخالفانی است كه می‌گفتند:


1. در مورد این آیه، آرای مختلفی مطرح است كه مناسب‌ترین وجه، همان بیان مذكور در متن است. برای اطلاع بیشتر در این زمینه، ر.ك: شهاب‌الدین محمود آلوسی، روح‌المعانی، ج 13، ص 199.‌

پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را از انسان دیگری فراگرفته و این كتاب، وحیانی و آسمانی نیست. به این بیان كه زبان كسی كه قرآن را به او منتسب می‌دانند، اعجمی است؛ در صورتی كه زبان قرآن، عربی روشن است و بنابراین، امكان صدور این كتاب از فردی اعجمی منتفی است. این مطلب در آیه 103 نحل آمده است كه می‌فرماید: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ».

نتیجه نهایی این بررسی آن است كه نزول قرآن به زبان عربی یك جریان طبیعی است كه با توجه به تحدی قرآن، ضرورت آن دوچندان می‌شود و نزول قرآن به زبان غیر عربی یا بر فردی غیر عرب، زمینه ابهام، بهانه‌جویی و عدم پذیرش آن را فراهم می‌ساخت.‌

خلاصه

1. آیات بیانگر نزول قرآن، از جهت دلالت بر نازل‌‌كننده آن متفاوت‌اند. برخی از آنها در این جهت ساكت‌اند، برخی نازل كننده را خداوند و برخی فرشتگان، به‌ویژه جبریل معرفی می‌كنند؛ چنان كه دریافت كننده قرآن در برخی آیات مسكوت مانده و در برخی پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در برخی مردم دانسته شده است.

2. نازل‌كننده بودن خداوند در طول نازل‌كننده‌ بودن فرشتگان و فوق آنهاست؛ چنان‌كه مُنَزّل علیه بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در طول و فوق منزّل علیه بودن مردم است كه محتوای وحی در قالب الفاظِ قابل فهم آنان به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر آنان تلاوت می‌شود.

3. آنچه را پیامبر دریافت می‌كند، یك حقیقت بیش نیست كه با علم حضوری دریافت می‌شود و مقصود از دیدن یا شنیدن وحی، دریافت آن با گوش دل و دیده جان (نه گوش و چشم جسمانی و ظاهری) است.

4. الفاظ و عبارات قرآن همه از سوی خداست و آیات فراوانی بر آن دلالت دارد؛ مانند آیات تحدی، آیاتی كه قرائت و تلاوت و ترتیل قرآن به خداوند نسبت داده و آیاتی كه بیانگر اوصافی از قرآن مانند كلام الله و كلمات الله است.

5. مقصود از واژه عربی كه درباره قرآن و دریافت كننده آن به كار رفته، كلام یا انسان عربی است؛ اما این بدان معنا نیست كه هیچ واژه دخیلی در قرآن وجود ندارد. وجود واژگان دخیل نیز منافاتی با عربیبودن ندارد. عربیبودن با توجه به مخاطبان اوّلی قرآن، امری طبیعی است؛ افزون بر آن دعوت به همانندآوری قرآن جز با زبان عربی (زبان مخاطبان اوّلی) میسّر نمی‌شد.

6. قطع بهانه مخالفان، زمینه‌سازی برای پذیرفتن عرب‌ها و نفی شبهه مخالفان در اعجاز قرآن، از جمله حكمت‌های نزول قرآن به زبان عربی است.

 

پرسش‌ها

1. آیا الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوی خدای متعال بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است؟ با بررسی دیدگاه‌های دیگر مسئله را توضیح دهید.

2. راز نزول قرآن به زبان عربی چیست؟

3. تحدی به قرآن چه ملازمه‌ای با عربی بودن زبان قرآن دارد؟

4. مراد از واژگان دخیل در قرآن چیست و چگونه با عربی بودن قرآن سازگار است؟

5. مقصود از عربی بودن قرآن چیست؟ و آیا در همه آیات به یك معنا است؟

6. چگونگی دریافت قرآن توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) را با استناد به آیات قرآن توضیح دهید.

7. نازل‌كننده قرآن كیست؟ آیات بیانگر نازل‌كننده قرآن در این باره چه می‌گویند؟

 

برای مطالعه بیشتر

برای آگاهی بیشتر در زمینه نزول قرآن، ر.ك:

1. معرفت، محمدهادی، التمهید،ج 1، قم: مؤسسة فرهنگی انتشاراتی التمهید، مبحث وحی و نزول.

2. جوادیآملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 27ـ84.

3. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 181ـ201

4. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة؛ علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ص 219ـ246.

5. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، قم: منشورات شریف رضی، بیدار عزیزی، نوع 16، ج 1، ص 146ـ164.

6. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 2، انتشارات اسلامی، [بیتا]، ص 15ـ23.

7. احمدیان، عبدالله، قرآن‌شناسی، چاپ دوم، تهران: نشر احسان، 1382،‌ فصل اول: كیفیت و كمیت نزول، ص 25 ـ 58.

برای الهی بودن الفاظ قرآن، ر.ك:

1. حسینی، سیدموسی، «وحیانی بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهش‌های قرآنی، شماره 21 ـ 22، بهار و تابستان 1379.

2. كلانتری، ابراهیم، قرآن و چگونگی پاسخگویی به نیاز‌های زمان، ص 79 ـ 93؛ همو، «وحیانی بودن الفاظ قرآن»، بینات، شماره 35.

درس ششم:

 

 

انواع نزول و آثار آن

 

 

انواع نزول

نزول دفعی

نزول تدریجی

راز نزول تدریجی

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

 

1. انواع نزول مادی، اعتباری و حقیقی را توضیح داده و نوع نزول قرآن را بیان كند؛

2. نزول دفعی و نزول تدریجی قرآن را تعریف كند؛

3. مفاد دو مجموعه آیات بیانگر نزول دفعی و تدریجی را تفسیر و جمع‌بندی كند؛

4. آرای مختلف قرآن‌پژوهان درباره جمع میان آیات بیانگر نزول دفعی و آیات بیانگر نزول تدریجی قرآن را دسته‌بندی كند؛

5. آثار نزول تدریجی را توضیح دهد.

وَقُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُكْث وَنَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً؛ اسراء:106؛ «و قرآنی كه آن را بخش‌بخش فرو فرستادیم تا با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به گونه‌ای خاص چندین مرتبه تنزل دادیم و فرود آوردیم».

 

معانی نزول

واژه نزول و مشتقات آن، كه مفهوم فرود آمدن را در خود نهفته دارند، در اصل برای فرود آمدن شیئی مادی از مكانی به مكان دیگر وضع شده(1) و در قرآن مجید نیز در برخی آیات به همین معنا به كار رفته است.(2)

بعدها مفهوم این واژه، همانند بسیاری از واژه‌های دیگر توسعه یافته، و آن را در نزول اعتباری و حقیقی یا معنوی نیز به كار برده‌اند.(3)


1. ر.ك: مادّة نزل در كتاب‌های لغت ذیل:

خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین ( نزل فلان عن الدابة، او من علو الی سفل)، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة (النون و الزاء و اللام، كلمة صحیحة تدل علی هبوط شیء ووقوعه. ونزل عن دابته نزولاً ونزل المطر من اسماء نزولاً)، ابن منظور، لسان: (الزوال: الحلول، ... ونزل من علو الی سفل: انحدد).

2. مانند آیه: وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ؛ «و از آسمان از كوه‌هایی (از یخ) كه در آن است تگرگی فرومی‌فرستند» (نور: 43).

3. الفاظ معمولاً در ابتدا برای امور مادی وضع شده‌اند و بعد به مناسبت‌های مختلف در امور غیر مادی به كار برده می‌شوند.

مقصود از نزول اعتباری آن است كه موجودی در عالم اعتبار، از درجه‌ای بالاتر به درجه‌ای پایین‌تر تنزل یابد. به عبارت دیگر، از مقام و درجة اعتباری بالاتری، به مقام و درجة اعتباری پایین‌تری منتقل شود؛ مانند آنكه برای بیان سقوط یك پادشاه از مقام پادشاهی می‌گویند: «نزل الملك عن عرشه؛ پادشاه از تخت پادشاهی فرود آمد (دست از سلطنت كشید یا به زیر كشیده شد)». در قرآن مجید، مادّة نزول در این معنا به كار نرفته است.

مقصود از نزول معنوی آن است كه موجودی از جهت مرتبه وجودی، تنزل یافته و در مرتبة وجودی پایین‌تری جلوه‌گر شود. در این قسم از نزول، موجود از جهت حقیقت وجود، به مرتبة ضعیف‌تر تنزل می‌یابد؛ هرچند از جهت مكانی به مكان پایین‌تر فرود نیاید و از مقام و شأن آن نیز كاسته نشود.

مقصود از نزول قرآن، همین قسم اخیر است. در نزول قرآن، تنزل مكانی معنا ندارد؛ زیرا نازل‌كننده (خداوند)، و نازل‌شونده (مرحله‌ای از علم الهی، یعنی قرآن)، واسطة نزول (فرشته یا فرشتگان وحی) و مُنَزَّلُ عَلَیه قرآن (قلب مقدس پیامبر)، هیچ یك مادی نیستند. نزول اعتباری نیز دربارة قرآن بی‌معناست؛ زیرا خداوند در آیات نزول، این نكته را نمی‌فرماید كه ما قدر و منزلت قرآن را كاهش دادیم، و اهدافی كه برای نزول قرآن در آیات آمده، هیچ ‌گونه ارتباطی با نزول اعتباری ندارد. بنابراین نزول قرآن مجید به این معناست كه این كتاب، وجود حقیقی دیگری دارد كه بسیار متعالی و مرتبه‌ای از علم الهی است، و خداوند برای آنكه آن حقیقت در اختیار بشر قرار گیرد و برای وی قابل فهم شود، آن را در مراتب وجود، چندین مرحله تنزل داده تا سرانجام در قالب الفاظ و عبارات، یعنی در مرتبه‌ای بس فروتر و ضعیف‌تر از مرتبه «عنداللهی» تجلی كرده است؛ و به تعبیر روایات، قرآن، تجلی ذات و صفات الهی در قالب الفاظ و عبارات (مرتبة دانی وجود) است.(1)


1. فتجلی سبحانه لهم فی كتابه من غیر ان یكونوا رأوه ( نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، خطبة 147).

انواع نزول

از بررسی آیات مختلف قرآن استفاده می‌شود كه قرآن مجید دو گونه نزول داشته است: دفعی و تدریجی. مجموعه‌ای از آیات، بر نزول دفعی قرآن در زمانی معین دلالت دارند، و مجموعه‌ای دیگر بیانگر نزول آیات در گذر زمان و به صورت تدریجی‌اند.

 

نزول دفعی

از آیة 185 بقره می‌توان دریافت كه قرآن كریم در ماه مبارك رمضان نازل شده است: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنّاسِ وَبَیِّنات مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقانِ؛ «ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمد تا رهنمودی برای مردم و نشانه‌های روشنی از هدایت(به ‌سوی حق) و (مایه) جدایی (و تشخیص) حق از باطل شود».

همچنین آیة سوم سورة دخان بر نزول قرآن در شبی بابركت دلالت دارد: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ؛ «به راستی ما آن (قرآن) را در شبی بابرکت فرو فرستادیم. به راستی که ما هشدار دهنده بودیم». با توجه به آیة قبل، معلوم می‌شود كه این شب یكی از شب‌های ماه مبارك رمضان است.

نیز از آیة اول سوره قدر كه می‌فرماید: إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، روشن می‌شود كه زمان نزول قرآن، شب قدر است. بنابراین از این سه آیه به دست می‌آید كه در ماه مبارك رمضان، شب بابركتی به نام شب قدر وجود دارد كه تمام قرآن مجید به یك‌باره در آن شب نازل شده است.

 

نزول تدریجی

از سوی دیگر، مجموعه‌ای از آیات قرآن بر نزول تدریجی آن گواهی می‌دهند.(1) این آیات دو دسته‌اند:


1. افزون بر آنكه نزول تدریجی قرآن طی 23 سال بعثت تا رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مسلّمات تاریخی و روایی است.

الف) در دو آیه با صراحت از تدریجی بودن نزول آیات، سخن به میان آمده است:

وَقالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً؛ فرقان:33؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یك‌جا و یك‌باره فرو فرستاده نشد؟ بدین‌سان (قرآن را به تدریج فرو فرستادیم) تا با آن، قلب تو را استوار سازیم و آن را با درنگی ویژه و پیاپی (بر تو) خواندیم».

وَقُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُكْث وَنَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً؛ اسراء:106؛ «و قرآنی كه آن را پراكنده و جداجدا فرو فرستادیم تا با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به گونه‌ای خاص چندین مرتبه تنزل دادیم و فرود آوردیم»؛

ب) مفاد و لحن تعداد دیگری از این آیات، اشاره به رویدادها و قضایای خاصی دارد كه طی دوران نبوت رخ داده و همزمانی تقریبی نزول آنها با رویدادهای مورد اشاره را می‌رساند؛ مانند:

غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الأَْرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ * فِی بِضْعِ سِنِینَ؛ روم:2ـ4؛ «رومیان در نزدیك‌ترین سرزمین شكست خوردند و آنان پس از شكست به زودی در چند سال (آینده) پیروز می‌شوند».

وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْر وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ؛ آل عمران:123؛ «به تحقیق خداوند شما را در بدر با آنكه خوار و ناتوان بودید، یاری كرد».

الْآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیكُمْ ضَعْفاً؛ انفال:66؛ «هم‌اكنون خداوند بر شما تخفیف داد و دانست و معلوم ساخت كه در شما ناتوانی است».(1)


1. دسته‌ای دیگر از این آیات هم بر نزول یك سوره به معنای مجموعه‌ای از آیات، در شرایط و زمان خاص دلالت دارند؛ مانند:

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَفَرَضْناها وَأَنْزَلْنا فِیها آیات بَیِّنات لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ نور:1؛ «سوره‌ای كه فرو فرستادیم و (تبلیغ و عمل به) آن را حتمی دانستیم و در آن نشانه‌های روشنی فرو فرستادیم؛ باشد كه شما پند گیرید».

وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْكَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلی لَهُمْ؛ محمد:20؛ «و كسانی كه ایمان آورده‌اند، می‌گویند: چرا سوره‌ای فرو فرستاده نشد؟ پس آن‌گاه كه سوره‌ای روشن و صریح فرو فرستاده شود و در آن از جهاد در راه خدا یاد شده باشد، بیماردلان را می‌بینی كه چون بی‌هوش شدگان، از (ترس) مرگ به تو می‌نگرند؛ پس (همان مرگ و عواقب ناگوار) برایشان شایسته‌تر است».

وَإِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْض هَلْ یَراكُمْ مِنْ أَحَد ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ؛ توبه:127؛ «و آن‌گاه كه سوره‌ای فرو فرستاده شود، برخی به برخی دیگر نگاه كرده (از ترس رسوایی می‌گویند:) آیا كسی شما را می‌بیند؟ سپس (از محضر پیامبر) بازمی‌گردند. خداوند دل‌هاشان را (از حق) بگردانید، چون مردمی نفهم هستند».

علاوه بر این آیات، از لحاظ تاریخی هم مسلّم است كه قرآن طی 23 سال بر پیامبر اسلام نازل شده است و كسی ادعای خلاف آن را نكرده است؛ چنان‌كه روایات زیادی هم دال بر این نكته می‌باشند. اكنون چگونه می‌توان بین ظاهر این دو مجموعه آیات جمع كرد؟

 

چگونگی جمع آیات

مفسران در باب جمع بین این دو مجموعه آیات، آرای متعدد و مختلفی را ارائه داده‌اند. از آنجا كه نزول تدریجی قرآن نزد‌ اكثر آنان مسلّم بوده معمولاً در وجه جمع خویش، ظاهر آیات دال بر نزول تدریجی را حفظ كرده، درصدد توجیه آیات دال بر نزول دفعی برآمده‌اند و فقط تعداد معدودی از آنها با الهام از روایات، با حفظ ظاهر هر دو مجموعه به نحوی بین آنها جمع كرده‌اند.

صاحبان اقوال یاد شده را می‌توان در چهار دسته قرار داد:

1. گروهی معتقدند كه آیات دال بر نزول دفعی، ناظر به بخشی از آیات قرآن است، نه همه آنها، برخی از آنان، خصوص سوره حمد، بعضی اولین آیات نازل شده و تعدادی نزول بیشتر آیات قرآن را دفعی دانسته‌اند.(1) قائلین به نزول دفعی بیشتر آیات


1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 2، ص 19 ـ 23؛ سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج 1، ص 171؛ محمد رشیدرضا، همان، ج 2، ص 161؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 5، ص 252 ـ 253 و ج 32، ص 228 ـ 229؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 1 ـ 2، ص 497 و ج 9 ـ 10، ص 786 ـ 787؛ وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 30، ص 333، 334.

گفته‌اند آنچه از قرآن بنا بود در طول یک سال نازل شود، در ماه رمضان و لیلة‌القدر آن ماه دفعتاً نازل می‌شد و بعد هم بار دیگر در طول سال، در هر واقعه‌ای تدریجاً نازل می‌شد؛ پس مراد از ماه رمضان، رمضان نوعی است نه شخصی و معین، و مراد از لیلة ‌القدر، لیالی قدر متعدد است.

افزون بر نقدهایی كه به هر یك از اقوال مندرج در ذیل این دیدگاه وارد است،(1) به كلی این ادعا برخلاف ظاهر آیات قرآن به‌ویژه آیه 185 بقره (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ) است كه ظهور در نزول دفعی كل قرآن دارد، نه بخش خاصی از آن.(2) به‌علاوه، هیچ دلیل معتبری بر اینكه فقط آیات مورد اشاره در ماه رمضان نازل شده، در دست نیست. روایات هم با این قول سازگار نیست و برخلاف آن گواهی می‌دهد.

2. عده‌ای دیگر مدعی شده‌اند كه اساساً قرآن تدریجاً نازل شده و آیاتی را كه ظاهرش نزول دفعی است بیان‌كننده زمان نزول نیستند، بلكه مقصودشان نزول قرآن یا سوره‌های دخان و قدر، در شأن شب قدر و یا فضیلت ماه رمضان و لزوم روزة آن است. پس با آیات دال بر نزول تدریجی ناسازگار نمی‌باشند.(3)

این دیدگاه نیز درست به نظر نمی‌رسد؛ زیرا در این صورت، باید بخش مهمی از آیات قرآن در فضیلت ماه رمضان می‌بود تا می‌توانستیم بگوییم که قرآن در فضیلت ماه رمضان نازل شده است. به‌علاوه، چنین برداشتی خلاف ظاهر آیات دال بر نزول دفعی است و دلیلی بر دست‌برداشتن از ظاهر این آیات نداریم. روایات نیز برخلاف آن دلالت دارد.(4)


1. نظیر آنكه اولین آیات نازل شده طبق نقل شیعه و سنی هم‌زمان با بعثت بوده و بعثت، طبق قول شیعه در بیست و هفتم رجب و طبق قول اهل‌سنت در دوازده رجب بوده است، نه در ماه رمضان؛ و نیز اگر شب‌های متعدد قدر مراد بود، باید می‌فرمود: «انا انزلناه فی لیال مباركة»، و نه « فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»، پس خلاف ظاهر است.

2. نیز ظاهر واژه القرآن در آیه 185 سوره بقره كل قرآن است، و حمل این واژه بر بخشی خاص، قرینه می‌خواهد و قرینه‌ای بر این معنا نداریم.

3. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 5، ص 252 و ج 32، ص 228؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 1، ص 170، ذیل آیة 185 بقره.

4. ر.ك: عبدعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 620، ذیل آیه 3 سوره دخان و ج 5، ص 624، 625، ذیل آیه اول سوره قدر.

3. دیدگاه سوم كه با الهام از روایات،(1) به‌ویژه از سوی مفسران صدر اسلام(2) مطرح شده، آن است كه قرآن دو نزول داشته است: نزول دفعی كه از ناحیه ذات مقدس الهی یا لوح محفوظ، به وسیله جبرئیل بر سفیران گرامی و نیكوكار خدا به بیتالمعمور در آسمان چهارم بوده و در شب قدر اتفاق افتاده است، و نزول تدریجی از بیت المعمور توسط سفیران گرامی خدا، بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تدریجاً در طول 23 سال نبوت صورت پذیرفته است. آیات دسته اول، نزول اول و آیات دسته دوم، نزول دوم را مد نظر دارند.

4. علامه طباطبایی(قدس سره)با استفاده از آیات دیگر، برای قرآن دو نزول دفعی و تدریجی قایل شده است: به اعتقاد او قرآن مجید، دارای دو وجود است: یك وجود بسیط كه در آن تكثر، بخش‌ها و اجزا (آیات، سور و كلمات) نیست و در لوح محفوظ است و به صورت دفعی در شب قدری بر قلب مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده، اما ما حقیقتش را درك نمی‌كنیم، از سنخ مفاهیم و الفاظ نبود، حقیقتی نورانی بود كه بر قلب پیامبر تجلی كرد. و یك وجود تفصیل‌یافته و دارای اجزا كه به صورت تدریجی، در ظرف بیست و سه سال بر پیامبر فرود آمده است. آیات دال بر نزول دفعی، ناظر به نزول وجود اول است، و آیات نزول تدریجی، نزول وجود مفصل را مطرح می‌كند.

او این دیدگاه را با استناد به آیات فراوانی از جمله، آیات دال بر وجود تأویل برای قرآن و وجود قرآن در لوح محفوظ و احكام آن قبل از تفصیل، و نهی پیامبر از تلاوت آیات پیش از به پایان رسیدن تلاوت آن به وسیله جبرئیل به اثبات می‌رساند.(3)


1. نمونه این روایات را بنگرید در: کلینی، الکافی، ج 2، ص 628، روایت 6؛ شیخ صدوق، الامالی، ص 119، مجلس پانزدهم، روایت 5؛ ابونصر محمد بن مسعود بن عیاش سلمی سمرقندی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 99، ذیل آیه 185 بقره و نیز علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، و تفسیر الدر المنثور، ذیل آیات 185 بقره، 1ـ4 دخان و آیه اول سوره قدر؛ نیز جلال‌الدین عبدالرحمان سیوطی، الاتقان، نوع 16؛ محمد بن جریر طبری، جامع‌البیان فی تأویل آی القرآن، ذیل آیه 185 بقره و آیه اول سوره قدر.

2. نظیر ابن ‌عباس و سعید بن جبیر (ر.ک: جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ذیل آیه 185 بقره: قوله تعالی الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، آیات 1 ـ 4 سوره دخان و آیه اول سوره قدر و سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 29، 30 و جلال‌الدین عبدالرحمان سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع 16.

3. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 16ـ18.

صرف‌نظر از تفاوت دو قول اخیر در برخی جزئیات می‌توان آن دو را مؤید و مكمل یكدیگر دانست و تفاوت‌ها یا ناسازگاری‌های ظاهری آن دو را، تبیین و توجیه نمود؛ به عنوان مثال: اگرچه در قول سوم (دیدگاه برگرفته از روایات) از وجود بسیط قرآن در نزول دفعی، سخنی به میان نیامده، ولی نفی هم نشده؛ بلكه مقصود از تعبیر «جُمْلَةً واحِدَةً» ذكر شده در روایات،(1) می‌تواند همان وجود بسیط باشد.

همچنین با اینكه در روایات، نزول دفعی به بیت المعمور ذكر شده است، و مرحوم علامه آن نزول را به قلب رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) می‌داند، اما می‌توان گفت كه بیت المعمور مرتبه‌ای از وجود است كه پیامبر با اشراف و عروج به آن، حقیقت بسیط قرآن را دریافت كرده است؛ مؤید آن آیه شریفه «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» است. مطابق ظاهر این آیه «مطهرون» به حقیقت قرآن در لوح محفوظ، یا در مرتبه دیگری از عوالم وجود دست می‌یابند و آن را مس می‌كنند.

همچنین ممكن است مقصود از بیتالمعمور، قلب مقدس رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) باشد، در این صورت مقصود از نزول تدریجی، نه نزول بر پیامبر، بلکه جریان و تراوش تدریجی حقیقت بسیط قرآن از قلب آن حضرت به لسان مباركشان می‌باشد.(2)

به هر حال، چه این دو دیدگاه به یك دیدگاه بازگردد و چه تفاوت در خصوصیات را سبب استقلال آن دو بدانیم، این دو نظر با حفظ ظاهر هر دو مجموعه از آیات، تعدد نزول (نزول تدریجی و دفعی) را برای كل قرآن می‌پذیرند و همین امر، دلیل ترجیح این دو دیدگاه، بلكه صحت آنها در بیان كلی‌شان به‌شمار می‌آید.(3)


1. ر.ك: سیدهاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 182 و محمدمحسن فیض كاشانی، تفسیرالصافی، ج1، ص64، 65.

2. ر.ك: محمدمحسن فیض كاشانی، همان، ص 65.

3. ممكن است گفته شود: آیاتی نظیر إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ * فِیها یُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكِیم؛ دخان:3، 4؛ «در آن شب هر كار مستحكم و تفصیل‌نیافته‌ای باز نموده شود» كه درباره شب قدر آمده، دلالت بر آن دارد كه شب قدر، شب تكثر و تعیین اندازه‌هاست و با نزول وجود بسیط قرآن در آن شب منافات دارد. در پاسخ می‌توان گفت: اولاً، با همین نزول بسیط و دفعی، زمینه تفریق و تفصیل حاصل می‌شود؛ ثانیاً، از آنجا كه این وجود بسیط، عین آن وجود مفصل است و به عبارت دیگر، مصداقی از «اجمال در عین كشف تفصیلی» است، اشكالی باقی نمی‌ماند؛ افزون بر اینكه نزول دفعی قرآن، خود یكی از مصادیق تفریق و بخش‌بخش شدن است؛ یعنی این بخش از علم الهی در اختیار پیامبر قرار می‌گیرد؛

راز نزول تدریجی

قرآن مجید در دو مورد، از راز نزول تدریجی و به تعبیر دقیق‌تر، از حكمت تدریجی نازل شدن آیات قرآن، سخن به میان آورده است: یكی مربوط به نقشی است كه نزول تدریجی در ارتباط با مردم دارد و دیگری در ارتباط با پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) است.

 

آثار نزول تدریجی برای مردم

آیه: وَقُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُكْث وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً؛ اسراء:106؛ بیانگر آثار نزول تدریجی قرآن برای مردم است.(1)خداوند در این آیه می‌فرماید: قرآن را بخش‌بخش كردیم یا به طور پراكنده و جداجدا نازل كردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به گونه‌ای خاص فرو فرستادیم. روشن است كه صِرف با درنگ خواندن آیات بر مردم، نمی‌تواند هدف اصلی و راز نهایی تدریجی نازل شدن قرآن باشد؛ بلكه «آثاری» كه بر این گونه خواندن مترتب می‌شود، هدف واقعی نزول تدریجی است؛ از این رو ضرورت دارد به تبیین آثاری كه به روشنی بر چنین خواندنی بار می‌شود و به اصطلاح از «لوازم بیّن» آن است، پرداخته شود.(2)


1. در اینكه مقصود از تعبیر «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ» چیست؟ آرای مختلفی به شرح ذیل مطرح شدهاست:

الف) مقصود، بخش‌بخش شدن قرآن یا تدریجی نازل شدن آن در قالب آیات و سور است (نظر اكثر مفسرین).

ب) مقصود، بیان حلال و حرام در قرآن است.

ج) مقصود، گوناگون شدن آیات از جهت امر و نهی، مواعظ، مثل‌ها، قصص، اخبار و نظایر آن است.

د) مقصود، جدا ساختن حق و باطل و تمایز آنها در این كتاب است (حسن بصری).

ه‍( مقصود، تفصیل و تفریق معارف آن است (علامه طباطبایی،‌ المیزان، ج 13، ص 220).

و) مقصود، احكام و تفصیل آیات، نظیر آیه «فِیهَا یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ» (دخان، 4) است (ر.ك: شهاب‌الدین محمود آلوسی، همان، ج 9، ص 271، ذیل آیه 106 اسراء؛ محمد بن الحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6 ص 530).

بیشتر مفسران، به حق، معنای اول را صحیح و دیگر اقوال را خلاف ظاهر این عبارت و عبارات ادامه آیه دانسته‌اند.

2. از دقت در آیه برمی‌آید كه این آیه از تحقق دو امری سخن می‌گوید كه زمینه قابل فهم و استفاده شدن قرآن برای مردم را فراهم می‌سازد؛ توضیح آنكه: حقیقت قرآن به لحاظ آنكه مرتبه‌ای از علم الهی است، از نوعی برتری در مراتب وجود و نوعی اِحكام و به تعبیر مرحوم علامه «نوعی بساطت» برخوردار است؛ از این رو، آن حقیقت گران‌سنگ به دو سبب نمی‌تواند به‌طور كامل مورد استفاده انسان‌ها قرار گیرد. از یك‌سو علو آن موجب می‌شود از دسترس انسان‌ها كه در عالم دنیا و مرتبه دانیه وجود زندگی می‌كنند، دور باشد كه زیرا مرتبه‌ای از علم الهی و به مراتب فراتر از عالم دنیا است، و فقط انسان‌های بس متعالی مانند پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) و مطهرون(علیهم السلام) می‌توانند با آن حقیقت تماس داشته باشند: «فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه:78، 79) و از سوی دیگر، بساطت و اِحكام آن ایجاب می‌كند كه در صورت نزول، دفعتاً نازل شود و در این صورت بهره‌وری انسان‌ها از آن به حداقل برسد؛ زیرا با آن بساطت، هم برای انسان‌ها قابل فهم نیست و هم امكان خواندن با درنگ و در فواصل مناسب وجود ندارد تا انسان‌ها به تدریج حقایق آن را دریابند، هضم كنند، درون‌ریزی و به آن عمل كنند. می‌توان گفت كه آیه « وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ» (زخرف: 4) به این حقیقت اشاره دارد؛ بر این اساس لازم است از یك‌سو، قرآنِ بسیط و حكیم، مفروق و مفصّل و دارای بخش‌ها و اجزا شود تا امكان تلاوت با درنگ و دریافت و هضم و درون‌ریزی كردن فراهم آید و از سوی دیگر در مراتب وجود، چندان نزولِ پس از نزول داشته باشد كه به مرحله دانیه وجود و قالب الفاظ و عبارات قابل فهم بشری برسد تا قابل دسترسی و فهم انسان‌ها شود. آیه شریف با لطافت خاصی به این دو نكته اشاره دارد. در آغاز آیه می‌فرماید: ما قرآن را بخش‌بخش كردیم و در قالب اجزا و آیات و سوره‌ها درآوردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ یعنی اگر چنین نمی‌كردیم، تلاوت با درنگ بر مردم، امكان نداشت و سپس می‌فرماید: و آن را چندین مرتبه به گونه‌ای خاص فرو فرستاده و تنزل دادیم. همین مطلب در آیات دیگری با كمال اختصار بیان شده است؛ مانند: « إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (زخرف:3)؛ « انّا انزلناه قرآناً عربیّاً لعلّكم تعقلون» (یوسف:2)؛ «وَلَـكِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْكِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ» (یونس:37) و «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِیمٍ خَبِیرٍ» (هود:1).

مقصود از تلاوت با درنگ، این است كه هر آیه یا مجموعه‌ای از آیات كه جداگانه و به تدریج نازل می‌شده، پیامبر در موقع مناسب، آن را به مردم برساند و مجبور نباشد كه همه قرآن را یك مرتبه به مردم ابلاغ كند؛ همان واقعیتی كه در تاریخ اسلام و قرآن طی 23 سال بعثت تا رحلت رسول گرامی(صلى الله علیه وآله) رخ داده است. بنابراین، آیه متذكر این نكته است كه بخش بخش شدن و در قالب آیات و سوره‌ها درآمدن قرآن به این منظور بوده كه آیات، در مقطع های مختلف زمانی و متناسب با شرایط فردی، اجتماعی، رویدادهای تاریخی، شبهات و پرسش های مخالفان و موافقان تلاوت شود.(1)

نكته شایان توجه دیگر آن است كه معارف قرآن، چنان‌كه در آیات به آن اشاره شده


1. این نكته نیز باید مورد توجه اكید قرار گیرد كه تلاوت آیات بر مردم، به معنای ایجاد یك دگرگونی درونی، بیرونی، اجتماعی و فردی است و این همه كه در شكل كامل آن با عنوان «اجتماعی شدن» از آن یاد می‌شود، امری آنی و دفعی نیست كه در یك شب و یك‌جا حاصل شود، بلكه برخلاف «تحوّل اجتماعی»، تحقق دفعی آن امكان‌پذیر نیست.

و در روایات مورد تصریح قرار گرفته، دارای درجات و مراتبی است و فهم و بهره‌مندی برخی از این درجات و نیز بخشی از معارف مندرج در برخی آیات، در گرو فهم، پذیرش و عمل به برخی دیگر است و مخاطبان قرآن، متناسب با درجه تكاملی كه از طریق عمل به معارف قرآن به دست می‌آورند، به فهم و بهرهمندی از آیات دیگر نایل می‌شوند. این نکته هم ایجاب می‌کند که تلاوت آیات قرآن برای مردم با تأنی و به صورت آرام‌آرام و با فاصله‌های زمانی مناسب انجام شود.

با توجه به دو نكته یاد شده، تنها تلاوت با درنگ آیات، به مفهومی كه گذشت، و قرائت آن در طول زمان و به تدریج بر مردم، امكان فهم معارف قرآنی و آمادگی مردم برای پذیرش فرهنگ قرآن و اثرگذاری بیشتر و بهتر قرآن بر آنان را در بُعد فكری، روحی و عملی، فراهم می‌آورد. به‌علاوه، همزمانی تلاوت آیات با شرایط زمانی و مكانی و رخدادهای اجتماعی و فردی متناسب با مفاد آیات نازل شده، فهم بهتر آیات و اثرپذیری كامل‌تر از آن را دوچندان می‌كند. از جهت سوم، به لحاظ صفا و پالودگی روحی و تكامل نفسانی كه در پرتو عمل به برخی دستورها و مقررات قرآن و فهم و پذیرش برخی معارف آن فراهم می‌آید، آمادگی لازم برای پذیرش و عمل به دستورهای بعدی كه سنگین‌تر و نیازمند ایثار بیشتر و تلاش افزون‌تری است، و استعداد لازم برای یافتن و هضم معارف متعالی‌تر كه در آیات بعدی آمده است، حاصل می‌شود.(1)

به طور خلاصه، قرائت با درنگ آیات، از یك سو زمینه فهم و دریافت بهتر معارف قرآن را فراهم می‌سازد و از سوی دیگر، با فراهم آمدن تدریجی شرایط درونی و برونی بر اثر گذشت زمان، زمینه تسلیم بیشتر در برابر بیانات قرآنی و عمل به دستورهای


1. در آیات شریفه 1 ـ 5 سوره مزمل، خداوند خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) می‌فرماید: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً * إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛ «ای جامه به خود پیچیده! شب را جز به اندكی به‌پا خیز. نیمی از آن را یا اندكی از نیمه بكاه یا بر آن نیمه، بیفزای و قرآن را با درنگی ویژه و پیاپی بخوان. به راستی كه ما گفتاری گران و سنگین بر تو خواهیم افكند». در این آیات، شب‌زنده‌داری و تلاوت با ترتیل آیات زمینه‌ساز، یا شرط لازم دریافت و تحمل قول ثقیل (آیاتی كه بعداً نازل می‌شود و مشتمل بر مفاهیم یا مقررات سنگینی است) تلقی شده است.

جدید حاصل می‌شود و سپس با عمل به دستورها و نفوذ اعتقاد به معارف نازل شده، شرایط مناسب و آمادگی‌های لازم برای دریافت معارف برتر و تسلیم شدن و عمل كردن به مقررات و دستورهای سنگین‌تر فراهم می‌شود؛ بلكه فهم پیشین آنان از آیات قبلی نیز دقیق‌تر، پربارتر و تكامل‌یافته‌تر می‌گردد و در یك جمله، تلاوت با درنگ آیات، تأمین كننده شرایط لازم و كافی برای تحقق اهداف نزول قرآن (فهم بهتر معارف، پذیرش كامل‌تر و عمل بیشتر به مقررات قرآن كریم) است.(1)

در آیه 103 سوره نحل نیز، تثبیت مؤمنان به عنوان اثر نزول آیات، به‌ویژه جایگزینی آیه‌ای با آیه‌ای دیگر، مطرح شده است. در این آیه، پس از طرح مسئله تبدیل آیه‌ای به آیه دیگر و ذكر نسبت افترا به پیامبر از سوی مشركان می‌فرماید: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدی وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ «بگو: روح‌القدس قرآن را به حق از سوی خداوندگارت فرود آورد تا مؤمنان را استوار كند و رهنمود و مژده‌ای برای مسلمانان باشد».

 

آثار نزول تدریجی برای پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)

دومین موردی كه قرآن با صراحت به بیان راز نزول تدریجی پرداخته، آیات 32 و 33 سوره فرقان است:

وَ قالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً * وَ لا یَأْتُونَكَ بِمَثَل إِلاّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ


1. مشاهده آداب تلاوت قرآن كه در آیات و روایات آمده نیز به خوبی نشان می‌دهد كه تمهید این مقدمات نیز به منظور تحقق بخشیدن به چنین هدفی است؛ به عنوان مثال، تلاوت با ترتیل كه هم خداوند یا فرشته وحی هنگام نزول آیات بر پیامبر آن را به كار می‌بندد: « وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً»؛ فرقان:33؛ و هم رسول گرامی موظف است در مقام تلاوت از آن سود جوید: «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»؛ مزمل:4؛ و هم انسان‌های مؤمن به عنوان یكی از آداب تلاوت آیات، آن را رعایت می‌كنند: اما اللّیل فصافّون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلا؛ «اما شب، پرهیزكاران بر قدم‌ها ایستاده، بخش‌های قرآن را تلاوت می‌كنند و با درنگی ویژه و پیاپی آن را می‌خوانند»، نهج البلاغه همین نتیجه را به دنبال دارد.

تَفْسِیراً؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یك‌جا و یك‌باره فرو فرستاده نشد؟ بدین‌سان (به تدریج آن را فرو فرستادیم) تا با آن، قلب تو را استوار سازیم و با درنگی خاص و پیاپی قرآن را بر تو خواندیم و هیچ مَثلی برایت نمی‌آورند، جز آنكه حقیقت و بهترین تبیین را (در آن مسئله) برایت (فرو) می‌آوریم».

در این دو آیه، تكیه كلام بر آثار نزول تدریجی برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. البته راز نزول تدریجی نسبت به پیامبر، از راز نزول تدریجی برای مردم جدا نیست؛ بلكه خود، بیانگر رازی دیگر برای نزول تدریجی قرآن نسبت به مردم است.(1)

خداوند، در این آیات، ابتدا شبهه كفار را كه چرا قرآن یك جا و دفعةً واحدة بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل نشده مطرح می‌كند و سپس در سه جمله به آن پاسخ می‌دهد:

در جمله نخست می‌فرماید: قرآن را یك‌جا و دفعةً واحدةً نازل نكردیم و به تدریج فرو فرستادیم تا با نزول تدریجی قرآن، قلب تو را (ای رسول ما!) تثبیت كنیم. تثبیت قلب پیامبر كه در این آیه به عنوان اثر و حكمت تدریجی نازل شدن قرآن مطرح شده، نیز در آیة دیگری به عنوان هدف و راز بیان داستان پیامبران برای پیامبر اسلام ذكر شده است: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْری لِلْمُؤْمِنِینَ؛ هود:120؛ «از اخبار فرستادگان (پیامبران) از هر یك چیزی را بر تو حكایت می‌كنیم كه با آن قلب تو را استوار سازیم و تو را در این (داستان‌ها) سخن حق و پند و یادآوری برای مؤمنان آمد».

تثبیت به معنای «پایدار و برقرار ساختن»، «زمینه و شرایط ثبات را برای چیزی یا


1. به این معنا كه اولاً، این آثار قابل تعمیم به مردم هست؛ هرچند در مرحله اعلای آن برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) حاصل می‌شود و ثانیاً، پیامبر به عنوان رهبر جامعه اسلامی و پیام‌آور خدا برای مردم مطرح است و هر سودی كه در زندگی این‌جهانی در مورد رهبری جامعه برایشان حاصل شود، به مردم و جامعه اسلامی می‌رسد. آن حضرت، الگو و نماینده جامعه اسلامی در این خصوص تلقی می‌شود و پیروزی، شكست، آرامش و اضطراب وی و سایر اموری از این قبیل، پیروزی، شكست، آرامش و اضطراب مردم است یا حداقل پیروزی، شكست و آرامش و اضطرابِ اعضای جامعه اسلامی، بستگی تام با پیروزی، شكست، آرامش و اضطراب وی دارد.

فردی فراهم آوردن و ثبات بخشیدن» است.(1) اطمینان بخشیدن(2) و ربط دادن بر قلب(3) كه در آیات دیگر قرآن به كار رفته، مفاهیمی نزدیك به همین معنا است و در برابر آن لغزش و اضطراب قرار دارد.

مقصود از تثبیت قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، پایداری و استواری بخشیدن به آن وجود مقدس و تقویت روحی اوست تا در انجام وظایف رسالت و تحمل مشكلات طاقت‌فرسای آن، خللی رخ ندهد و رسالت الهی را با تمام توان به سرمنزل مقصود برساند.(4)

اما پیوند نزول تدریجی با تثبیت فؤاد این‌‌گونه است كه نزول تدریجی آیات، موجب پیوند و رابطه دائمی صاحب فرمان با اعلام كننده و اجراكننده فرمان است. اصل ارتباط مكرر با وحی از یك سو، و بیان به موقع حكم موضوعات و پاسخ شبهات و تبیین حقایق مورد سؤال یا اختلاف در وقت نیاز از سوی دیگر، و نیز تأیید و تأكید بر حقانیت دعوت و رسالت، دادن وعدة نصرت و یاری و تذكر به وجود پشتوانه قوی، بلكه قوی‌ترین پشتوانه، مجموعاً بهترین و بیشترین زمینه را برای ثبات بر طریقه حق و تحمل مشكلات و آسان شدن آنها و پایداری و استواری در دین فراهم می‌سازد، و زمینه هرگونه لغزش یا خللی را از بین می‌برد.

مشابه آیه فوق با تبیینی كه از آن گذشت، آیه 74 اسراء است: وَ لَوْلا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً؛ «اگر نه آن بود كه تو را استوار می‌داشتیم، به تحقیق، نزدیك بود كه اندكی به آنان گرایش یابی». خداوند در این آیه به تثبیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر توطئه‌ها و مشكل‌آفرینی‌های كفار اشاره دارد؛ مشكلات طاقت‌فرسایی كه می‌تواند زمینه‌ساز اتكا به


1. ر.ك: محمد بن منظور، لسان العرب و حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.

2. آل عمران:126 و رعد:28.

3. انفال:11.

4. ذكر افسردگی و دل‌تنگی آن حضرت(صلى الله علیه وآله) از نسبت‌های ناروا، طرح درخواست‌های نامعقول مخالفان، بهانه‌گیری‌های بی‌مورد، شبهات بی‌اساس كفار در مورد رسالت كه در آغاز سوره هود آمده، ذكر داستان‌های انبیا در كل سوره، و تذییل آن داستان‌ها به آیه پیشین (هود:120) گواه روشن بر تفسیر و تبیین پیش‌گفته از «تثبیت فؤاد» است.

كفار باشد. البته این آیه که تثبیت در آن به صورت مطلق و با حذف متعلق آن ذكر شده، می‌تواند شامل تثبیت قلب و تثبیت قدم‌ها باشد. شایان توجه است كه تثبیت نفس و روح، ثبات قدم‌ها در مرحله عمل، به‌ویژه در میدان جهاد با نفس و با دشمن را به همراه دارد.

بیان دیگر از تثبیت فؤاد كه از سوی برخی دانشمندان علوم قرآنی و مفسران مطرح شده، عبارت از تثبیت معارف قرآنی در قلب مقدس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است(1) كه برخی آن را به تثبیت آن در قلوب مؤمنان نیز تعمیم داده‌اند.(2)

این بیان، چندان تناسبی با ظاهر آیه و تعبیر «نثبّت به فؤادك» ندارد؛ مگر آنكه به وجه سابق بازگردد؛ به این صورت كه با جایگزینی به موقع، كامل، صحیح و مناسب معارف قرآن در قلب آن حضرت، قلب مقدس آن بزرگوار، تاب تحمل مشكلات موجود بر سر راه ابلاغ رسالت را پیدا كرده و در ادامه راه، استوار و پا برجا می‌ماند. به بیان دیگر، تثبیت قلب در واقع، از راه دریافت معارفِ بیشتر در موقع مناسب صورت می‌گیرد.

جمله «وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً» به دو نكته درباره آثار نزول تدریجی اشاره دارد: نخست آنكه به منظور تثبیت فؤاد، آیات قرآن علاوه بر نزول تدریجی، با درنگ و مهلت خوانده می‌شود تا تثبیت فؤاد به بهترین وجه صورت پذیرد؛ و دوم آنكه بهرغم تفرقه‌ای كه بین آیات بر اثر نزول تدریجی به وجود می‌آید، پیوند آیات با یكدیگر حفظ می‌شود و ارتباط آنها با یكدیگر قطع نمی‌شود.(3) این دو نكته، از مفهوم لغوی ترتیل كه به معنای خواندن پشت سرهم و در عین حال با درنگ و تمهّل است و بیان آن، در قالب مفعول مطلق استفاده می‌شود.(4)


1. طبرسی، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 265؛ محمدرضا قمی مشهدی، كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، ص 393؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 210؛ شهاب‌الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 11، ص 22، ذیل آیه 32 سوره فرقان و زمخشری، الكشاف، ج3، ص 278.

2. ر.ك: محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 56 و وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 19، ص 59.

3. ر.ك.: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 15، ص 210، 211.

4. ر.ك: كتب لغت و تفسیر از جمله: طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 265، 266 و ج 9 ـ 10، ص 567 و 569 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 24، ص 457 و ج 30، ص 683.

جمله سوم، از اثر دیگری كه بر تدریجی نازل شدن قرآن بار می‌شود، سخن می‌گوید و آن اینكه در طول دوران رسالت، حوادث و مسائل مختلفی پیش می‌آید كه تبیین و توصیف ویژه‌ای در باب آنها از سوی مخالفان مطرح می‌شود. خداوند با نزول تدریجی قرآن، هم حقیقت امر و حق در مسئله را بیان می‌كند و هم به بهترین وجه از مسئله مطرح شده و توصیف و تبیین مخالفان، پرده برمی‌دارد.

تغییر لحن آیه در ادامه آن، شاید برای اشاره به این نكته باشد كه امر اخیر، یعنی بیان حقیقت هر مسئله به بهترین وجه، در صورت نزول دفعی نیز قابل تحقق است؛ ولی در نزول تدریجی به صورت بهتر و مؤثرتری انجام می‌گیرد.

خلاصه

1. نزول در ابتدا برای فرود شیء مادی وضع شده؛ ولی بعداً توسعه یافته و در نزول اعتباری و معنوی نیز به كار رفته است.

2. نزول قرآن معنوی است؛ یعنی قرآن وجود حقیقی دیگری دارد كه مرتبه‌ای از علم الهی است و خداوند آن را طی مراحلی تنزل داده تا در قالب الفاظ و عبارات تجلی كرده و در دسترس بشر قرار گیرد و برای آنان قابل فهم شود.

3. پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را دو بار دریافته و قرآن دارای دو نزول است: نزول دفعی در شب قدر بر بیت المعمور در آسمان دنیا و نزول تدریجی در طی 23 سال بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از بیت المعمور بر قلب پیامبر.

4. قرآن كریم راز تدریجی نازل شدن قرآن را در دو محور مطرح نموده است؛ محور اول تأثیری است كه بر فهم بهتر و پذیرش كامل‌تر و عمل افزون‌تر مردم به مقررات قرآن دارد و محور دوم تثبیت قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) از لغزش و اضطراب، تقویت روحی ایشان در تحمل مشكلات طاقت‌فرسا و ادای رسالت الهی و تبیین درست پدیده‌های نوظهور اجتماعی و پرده‌برداری از تحلیل و تفسیر مخالفان، است.

 

پرسش‌ها

1. مقصود از نزول اعتباری و معنوی چیست؟

2. دیدگاه علامه طباطبایی(رحمه الله) در باب نزول دفعی و تدریجی قرآن را توضیح دهید.

3. دیدگاه صحیح در باب نزول دفعی و تدریجی قرآن چیست؟

4. آثار نزول تدریجی قرآن برای مردم را بنویسید.

5. تدریجی نازل شدن قرآن چه تأثیری بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشته است؟

6. آیا می‌توان پذیرفت كه امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عدم امكان حفظ و نوشتن كامل همه آیات، راز نزول تدریجی قرآن است؟ چرا؟

برای مطالعه بیشتر

برای آگاهی بیشتر در زمینه نزول قرآن، ر.ك:

1. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسة فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378 شمسی، ص 60ـ73.

2. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 27ـ84.

3. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 181ـ201.

4. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 219ـ246.

5. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 16، ج 1، ص 146ـ164.

6. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، انتشارات اسلامی، [بیتا]، ج 2، ص 15ـ23.

7. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378 شمسی، ص 23 ـ 29.

پیوست درس ششم

‌‌

بررسی برخی از آثار ادعایی برای نزول تدریجی قرآن

دانشمندان علوم قرآنی و مفسران، آثار دیگری نیز برای نزول تدریجی مطرح كرده‌اند كه می‌توان آنها را در پنج دسته به شرح ذیل قرار داد:

الف) اثبات اعجاز قرآن؛(1)

ب) اشتمال قرآن بر اموری كه القای دفعی آنها، آیات را بی‌معنا و بی‌وجه می‌ساخت؛(2)


1. در این دسته، چهار دیدگاه قرار می‌گیرد: الف) در نزول تدریجی، هر بار كه دسته‌ای از آیات فرود می‌آید، به آن بخش از آیات، تحدی و اعجاز قرآن تكرار می‌شود؛ ب) وقتی اعجاز نسبت به اجزا صورت گرفت، اعجاز كل به طریق اُولی ثابت می‌شود؛ ج) وقتی در عین پراكندگی نزول آیات، آیات هماهنگ بود، اعجاز در عدم اختلاف ثابت می‌شود؛ د) انضمام قراین حالیه، به قراین لفظیه، اعجاز در فصاحت و بلاغت قرآن را تأمین و تقویت می‌كند (ر.ك: شهاب‌الدین محمود آلوسی، همان، ج 19، ص 15؛ محمدرضا قمی مشهدی، كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، ص 393؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان، ج 3، ص 225 ـ 226، ذیل آیه 32 فرقان؛ نظام‌الدین حسن قمی نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 5، ص 236 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، التفسیر الکبیر، ج 24، ص 457).

2. قایلان به این دیدگاه، اشتمال قرآن بر ناسخ و منسوخ، پاسخ به سؤال‌هایی كه در طول دوران بعثت مطرح شده، موضع‌گیری مثبت یا منفی نسبت به حوادث و جریاناتی كه رخ داده، توجهدادن به موضوع یا مسئله خاصی كه در شرایط زمانی و مكانی معینی توجه به آن لازم است و نظایر آن را مطرح كرده‌اند (ر.ك: ابومحمد حسین بن مسعود فرّاء بغوی، معالم التنزیل، ج 3، ص 445؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج 6، ص 209؛ نظام‌الدین حسن قمی نیشابوری، همان؛ محمدرضا قمی مشهدی، همان؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 7، ص 266 و ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ج 13، ص 28 ـ 29).

ج) حفظ دقیق‌تر آیات توسط مردم از راه كتابت و سپردن به حافظه و برای پیامبر از راه به حافظه سپردن؛(1)

د) اعتماد نكردن به كتابت و پرهیز از سهل انگاری و تسامح در تحصیل مطالب؛

ه‍) تدریجی نازل شدن قرآن برای تثبیت و تجدید منصب وساطت جبرئیل بوده است.(2)

وجوه یاد شده تا آنجا كه با توضیحات ذكر شده در آیاتِ مورد بحث سازگار باشد، مورد پذیرش است و دلیل آن هم، همان آیات است؛ ولی بخش مهمی از وجوه یاد شده چنین نیستند. بررسی تفصیلی یكیك این وجوه، نه ضرورت دارد و نه با ساختار كلی این كتاب سازگار است؛ از این رو فقط یادآور می‌شویم كه برخی از وجوه یاد شده به كلی نادرست است و نمی‌تواند به عنوان راز نزول تدریجی مطرح شود؛ به عنوان مثال، این توجیه را كه چون پیامبر فردی امّی و غیر آشنا با خواندن و نوشتن بود، پس اگر قرآن دفعتاً نازل می‌شد، نه می‌توانست آیات را بنویسد و نه امكان حفظ آن به طور كامل وجود داشت و در این صورت، وحی الهی به طور كامل به مردم نمی‌رسید و پیامبر از سهو و خطا در رساندن وحی مصون نبود. (وجه سوم)

نادرستی این تبیین در این است كه مصونیت قرآن از تحریف در هنگام نزول و پس از آن، و عصمت نبی‌گرامی(صلى الله علیه وآله) و اشراف و احاطه آن حضرت بر آیات قرآن و فراموش نكردن آیات، یك جریان طبیعی تلقی شده است؛ در صورتی كه هر سه به صورت خارق‌العاده محقق می‌شود و آیات و روایات بر آن تأكید دارند؛ توضیح آنكه:


1. در نزول تدریجی، مردم قرآن را بهتر در سینه‌ها حفظ می‌كنند یا با توجه به امّی بودن پیامبر، كتابت و حفظ در نزول دفعی برای آن حضرت میسر نیست و به این جهت امكان دارد بخش‌های زیادی از قرآن از بین برود؛ ولی در نزول تدریجی، كتابت و حفظ امكان‌پذیر است و قرآن كاملاً از نقصان و دیگر انواع تحریف لفظی مصون می‌ماند (ر.ك: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 4، ص 2253 و ج 5، ص 2562؛ ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، همان؛ شهاب‌الدین محمود آلوسی، همان، ج 15، ص 188؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 24، ص 457، ذیل آیه 106 اسراء؛ محمدرضا قمی مشهدی، همان؛ اسماعیل حقی بروسوی، همان؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 15، ص 213 ـ 215؛ بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، همان، ج 1، ص 293 و جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی، همان، ج 1، ص151 ـ 153).

2. ر.ك: همان منابع.

نزول دفعی قرآن كه پیش از نزول تدریجی تحقق یافته، و نهی پیامبر از خواندن آیات قبل از اتمام وحی هر آیه، و ضمانت حفظ و جمع آن، دلیل روشنی است كه پیامبر، پیش از نزول تدریجی، كل قرآن را دریافته و اگر حفظ آن برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) ضرورت داشته، به صورت خارق‌العاده عملی شده است. از سوی دیگر، مصونیت پیامبر از خطا و سهو، دلایل عقلی و نقلی خاص خود را دارد و آن دلایل در صورتی كه قرآن دفعةً واحدةً نازل می‌شد نیز جریان داشت و وحی به طور كامل به دست مردم می‌رسید؛ گذشته از آنكه حفظ قرآن از تحریف در حین نزول، در انتقال آن به مردم و پس از آن در طول زمان از اموری است كه به صورت خارق‌العاده از سوی خداوند ضمانت شده و هیچ توقفی بر نزول تدریجی ندارد؛ افزون بر آنچه گذشت، كتابت قرآن در صورت نزول دفعی برای پیامبر به صورت خارق العاده امكان دارد.

برخی از وجوه یاد شده نیز هرچند به خودی خود درست باشند، ولی وابسته به نزول تدریجی نیستند و در صورت نزول دفعی نیز تحقق‌پذیرند؛ مانند این وجه كه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت بستگی دارد كه آیات، مطابق با مقتضای حال باشند و مطابقت با مقتضای حال، میسر نمی‌شود، مگر آنكه آیات به تدریج متناسب با شرایط خارجی نازل شود. روشن است كه این تبیین، در صورت نزول دفعی نیز قابل جریان است؛ یعنی ممكن است آیات یكجا نازل، ولی با شرایط خارجی هماهنگ شود و پیامبر موظف باشد در هر واقعه، آیات متناسب با آن را بر مردم تلاوت كند و اتفاقاً در این صورت اعجاز آن بهتر روشن می‌شود.

گذشته از اشكال‌های خاص مورد اشاره، همه آن وجوه به عنوان راز نزول تدریجی قرآن ادعاهایی است كه دلیل عقلی و یا مستندی نقلی از آیات یا روایات بر آنها وجود ندارد.