فصل 7 : تأثیرات دین بر علم

فصل7 تأثیرات دین بر علم

در این بخش به برخی از مهم‌ترین تحولاتی اشاره می‌کنیم که در اثر ارتباط میان علم و دین رخ می‌دهند. منظور ما از علم و دین در این بحث نیز همان معنایی است که در مبحث معنای علم و دین و علم دینی انتخاب کردیم. دگرگونی‌هایی که در این مبحث به آن‌ها خواهیم پرداخت، تحولاتی در معرفت ما از جهان و انسان است که به دلیل تکیه بر معارف دینی اتفاق می‌افتند. همان‌گونه که در مباحث گذشته نیز اشاره شد، مواردی از عدم تأثیر نیز میان این دو حوزة معرفتی وجود دارد که ابتدا به آنها خواهیم پرداخت.

7.1. موارد عدم تأثیر دین بر علم

برخی درباره رابطه میان علم و دین راه افراط را پیموده، می‌گویند: هرگونه سوابق ذهنی، اعتقادات و گرایش‌های دینی، و سنت‌های

فرهنگی به‌ناچار در هرگونه فهم و تحقیق علمی مؤثر است. این نظر را بیشتر دو گروه مطرح می‌کنند:

الف) گروه اول برخی از فیلسوفان علم‌اند که معتقدند: دست‌یابی به واقعیت و کسب علم یقینی امکان‌پذیر نیست. ایشان بر این باورند که معرفت بشری، نتایج تحقیقات، و گزاره‌هایی که به عنوان علم ارائه می‌شوند همگی متأثر از ذهنیات محقق‌اند که مجموعه‌ای از باورها، ارزش‌ها، و گرایش‌هایی است که ازپیش و ازطریق منابع مختلف وارد ذهن شخص شده‌اند. از آنجا که ذهنیات و گرایش­های اشخاص با یک‌دیگر متفاوت است، طبعاً درک و نتیجه‌گیری علمی آنها از مقدمات و مشاهداتشان نیز تحت تأثیر قرار می­گیرد و نتایج متفاوتی را به‌بار می‌آورد. این‌گروه از فلاسفه علم نتیجه می‌گیرند که نمی­توان گفت کدام نظریه علمی و کدام نتیجه‌گیری درست و کدام نادرست است، زیرا تنها هنگامی می‌توان به درستی یکی از نظریات رقیب حکم کرد که علم از عینیت برخوردار باشد، و بتوان نظریات علمی را کاملاً از مسائل فرهنگی، اعتقادات و باورها، و دیگر عوامل روحی و روانی که در نتیجه تأثیرگذارند، تفکیک نمود. بنابراین، به اعتقاد آنها، به دلیل تأثیر همیشگی عوامل ذهنی در قضاوت­های دانشمندان، امکان دست‌یابی به هیچ باور یقینی وجود ندارد.

ب) گروه دیگر، کسانی هستند که در مبحث علم دینی به تأمل پرداخته‌اند، و برای پررنگ‌کردن نقش دین در علوم به ورطة افراط درغلطیده‌اند. ایشان برای اثبات این مدعای خود که هر

علمی ـ حتی ریاضیات ـ را می‌توان به دینی و غیردینی تقسیم کرد، دست‌به‌دامان همان مقدماتی شده‌اند که به نسبیت معرفت می‌انجامد. آنان معتقدند: از آنجا ‌که هر تصدیقی متأثر از سوابق ذهنی شخص است، و سوابق ذهنی مؤمن و کافر یکسان نیست، پس، دانشی که یک محقق مؤمن تولید می‌کند با دانش تولیدشده توسط افراد غیرمؤمن هرگز یکی نبوده، همیشه متفاوت خواهند بود. به دیگر سخن، آنچه یک دانشمند مسلمان می‌فهمد و علمی که تولید می‌کند، با توجه به تأثیر سوابق ذهنی‌ و اعتقادات و باورهای او در آرای علمی‌اش، علم دینی است، اما دانش کسانی که عوامل غیردینی در تشخیص‌هایشان اثر می‌گذارد علم غیردینی، و یا احیانا ضددینی، است. علت این تفاوت را نیز عدم امکان تفکیک کامل میان علم و ارزش‌ها، گرایش‌ها، و باورهای قبلی‌ محقق می‌دانند.

این دو دیدگاه فاقد توجیه معقول و منطقی بوده، هر دو مردودند. زیرا اولاً می­توان اثبات کرد که دست‌یافتن به علم یقینی (فی‌الجمله و در برخی علوم) امکان‌پذیر است. این کاری است که در معرفت‌شناسی انجام‌شده و کسانی که طالب تحقیق در این زمینه باشند می‌توانند به منابع مربوط مراجعه نمایند.(1)ثانیاً، می‌توان نظریاتی علمی را نشان داد که یقینی و مطلق‌اند، و‌ بدون تأثیرپذیری از باورها و گرایش‌های نامربوط ـ اعم از اجتماعی، دینی، و سنتی ـ در همة فرهنگ‌ها مورد پذیرش واقع‌شده، و در همة زمان‌ها ثابت


1 . ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، بخش دوم: شناخت‌شناسی.

باقی مانده‌اند. نمونه بارز چنین مطالبی، مسائل ریاضی است. ریاضیات شرقی و غربی، یا ریاضیات دینی و غیردینی (به‌این معنا که در اصول و نتایجشان باهم تضاد داشته‌باشند) وجود ندارد، بلکه مثلاً همواره و در همه‌جا حاصل ضرب عدد دو در دو، چهار است.

ممکن است در اینجا شبهه‌ای مطرح شود که در بعضی از مسائل پیچیده ریاضی (یا در توضیحشان) اختلاف نظر وجود دارد، همان‌گونه که هندسه جدید تفاوت‌های بسیاری با هندسه اقلیدسی دارد، و به همین دلیل نمی‌توان گفت که حتی ریاضیات هم مطلق و ثابت است. به‌عنوان مثال، در هندسه اقلیدسی معروف است که مجموع زوایای مثلث مساوی با دو قائمه است، در حالی که در هندسه امروزی ثابت شده است که این حکم کلیت ندارد، بلکه بستگی دارد به اینکه مثلث در سطح مستوی باشد یا در سطح محدب یا مقعر. بر اساس هندسه امروزی مجموع زوایای مثلث در سطوح محدب یا مقعر، مساوی با دو قائمه نیست. در پاسخ باید گفت تفاوت این مسأله در هندسه قدیم و جدید نشانه تغییر در حکم قضایای هندسی نیست. قبلا فرض بر این بوده است که زوایای مثلث را در سطح مستوی اندازه‌گیری می‌کنند، و به این نتیجه رسیدند که مجموع زوایای مثلث، مساوی با دو قائمه است. تصریحی از اقلیدس وجود ندارد که این مسأله را حتی در سطوح محدب و مقعر هم جاری بداند. اگر حکم سطوح محدب یا مقعر در زمان اقلیدس ثابت نشده، اما در هندسه جدید به اثبات رسیده باشد، در این صورت مسأله جدیدی به هندسه افزوده شده است، و افزوده شدن مسائل جدید به معنای تغییر

احکام در یک علم نیست، بلکه اکنون هم در سطح مستوی، مجموع زوایای مثلث مساوی با دو قائمه است.

به‌علاوه، فرض به‌وجودآمدن تغییر در نظریات و احکام قضایای ریاضی، بدان معنا نیست که علت آن دخالت پیش‌فرض‌های ذهنی ریاضی‌دانان مختلف بوده است، بلکه ممکن است غفلت، یا اشتباه در استدلال‌ها و محاسبات منشأ اختلاف‌نظر شده باشد. با این وجود، دست‌کم نود درصد مسائل ریاضی به هیچ وجه قابل تغییر نیستند، و همه انسان‌ها، علی‌رغم اختلافاتی که در محیط، نژاد، رنگ پوست، و عوامل فرهنگی، دینی، و ... دارند، در مورد این مسائل اتفاق نظر دارند. همین عدم کلّیّت اختلاف نشانه آن است که معرفت انسان صد در صد محکوم عوامل محیطی و ارثی، یا گرایش‌ها و ارزش‌های مذهبی و فرهنگی نیست. همین امر شاهدی است بر این‌که قوه درک و منبع معرفتی انسان الزاماً محکوم چنین عواملی نیست. پس، این ادعا قابل قبول نیست که هر رأی و نظریه علمی حتماً متأثر از پیش‌فرض‌های قابل‌تغییر است.

با اثبات این مطلب، کلیت ادعاهای مطرح شده نفی می‌شود، ولی مواردی مشتبه و متشابه باقی می‌مانند. آنچه باعث تقویت این شبهه می‌شود، تجربیاتی است که در اختیار همه ما قرار دارد، تاجایی که بعضی از بزرگان تصریح کرده­اند که فرهنگ و محیط تربیتی‌ انسان در آرای وی مؤثر است. از برخی بزرگان نقل شده است که دیدگاه­های عالم روستایی و عالم شهری با هم فرق می‌کند؛ یعنی محیط روستایی چیزهایی را به انسان القا می‌کند که در آراء

علمی‌اش اثر می‌گذارد، و محیط شهری خلاف آن را اقتضا می‌کند.(1)چه‌بسا کسانی بخواهند از این شواهد و تجربیات چنین نتیجه بگیرند که این‌گونه امور محیطی خواه‌ناخواه در آراء و دیدگاه‌های علمی دانشمندان و محققان مؤثر است، و نمی‌توان آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. یکی از مؤثرترین عوامل محیطی و ذهنی که می‌تواند خود را بر نگاه، تفسیر، و نتیجه‌گیری محقق تحمیل کند، عقاید و ارزش‌های دینی است. بر اساس تجربه‌های عینی، نظریات دانشمندانی که به یک دین ایمان دارند، متمایل به همان دین است. هرچند این تجربه عمومیت ندارد، ولی می­تواند به عنوان شاهدی دیگر برای این شبهه مورد استفاده قرار گیرد.

برای پاسخ به این شبهه باید ابتدا مقصود از «علم» را به‌دقت روشن کرد. اگر منظور از «علم» در شبهة مطرح شده، دانشی کاشف از واقع و علمی دارای دلیل قطعی باشد، پاسخ این است که درصورت رعایت شرایط روش­شناختیِ درست، شخص می‌تواند بدون آن‌که تحت تأثیر این عوامل واقع شود، به علم و معرفتی مطابق با واقع دست یابد. اگر دانشمندی تحت تأثیر چنین عواملی واقع شود، نشانة ضعف فکری وی و حاکی از تأثیر عوامل روانی


1 . «اگر كسى فتواهاى فقها را با یكدیگر مقایسه كند و ضمناً به احوال شخصیه و طرز تفكر آنها در مسائل زندگى توجه كند مى‏بیند كه چگونه سوابق ذهنى یك فقیه و اطلاعات خارجى او از دنیاى خارج در فتواهایش تأثیر داشته به طورى كه فتواى عرب بوى عرب مى‏دهد و فتواى عجم بوى عجم، فتواى دهاتى بوى دهاتى مى‏دهد و فتواى شهرى بوى شهرى.» (شهید آیت الله مطهری،« اصل اجتهاد در اسلام» در ده گفتار [مجموعه آثار]،‌ ج 20، ص 181)

در حوزه‌هایی است که نباید تأثیر بگذارند. شوربختانه باید اذعان نمود که بسیاری از انسان‌ها از چنین ضعف نفسی رنج می‌برند، و در شناخت و قضاوت‌های خویش تحت تأثیر این عوامل واقع می‌شوند، ولی خوشبختانه باید مژده داد که غلبه بر این ضعف ممکن است، و پاره کردن این دام‌ها چندان هم مشکل نیست. به‌عنوان نمونه، دربارة مرحوم علامه حلی رضوان‌الله‌علیه(1)نقل شده است که ایشان وقتی تصمیم گرفت درباره مسأله «منزوحات بئر»(2)تحقیق کند، دستور داد چاهی را که در منزلشان بود پر کنند تا بدون آنکه گرایش به منفعت شخصی، او را به سوی فهمی خاص سوق دهد، طالب حق باشد و مفاد واقعی دلیل شرعی را درک کرده، بپذیرد. معنای این کار، پذیرفتن امکان تأثیر عوامل و گرایش‌های روانی در فهم و نظریات انسان است، همان‌گونه که تدبیری که علامه حلّی اندیشید نشان‌دهندة این واقعیت است که


1 . جمال الدین حسن (648 - 726 هـ.ق)، معروف به علامه حلّی، فقیه بزرگ شیعه و از مفاخر علما و صاحب تالیفات در اصول، فقه، کلام، حدیث، تفسیر، منطق، فلسفه، ادبیات عرب، ریاضیات، و رجال است. در حدود یکصد کتاب از آثار او شناسایی شده که غالب آنها توسط علمای بعد از او شرح داده شده است.

2 . یکی از مسائل مبتلابه در زمان قدیم آن بوده است که اگر حیوانی در چاه آب بیافتد و بمیرد، آیا موجب نجس شدن آب چاه می‌شود یا خیر، و اگر می‌شود، چه مقدار از آب چاه باید کشید تا بقیة آن قابل استفاده باشد. این مسأله به «منزوحات بئر» مشهور است. روایاتی در دست است که دستور می‌دهند برای هر نوع حیوانی که در چاه بمیرد مقداری معین از آب آن را باید کشید تا پاک شود. برخی از فقها از این روایات معنای وجوب فهمیده‌اند و برخی دیگر آنها را حمل بر استحباب کرده‌اند.

می‌توان بر این عوامل چیره گشت و تأثیر آنها را خنثی نمود، و این است معنای تقوای علمی.

نکتة مهم در این میان آن است جای که این‌گونه تأثیرات میان عوامل روانی، ذهنی، یا ارزشی با معرفت انسان عموماً در علوم دستوری است که با عمل انسان ارتباط پیدا می‌کند. اما در علوم توصیفی محض که هدفشان کشف روابط علّی و معلولی میان پدیده‌هاست، اصالتا جایی برای تأثیر ارزش‌ها و عوامل فرهنگی وجود ندارد. در مقام کشف یک نظریة علمی خالص در مسائل توصیفی، گرایش‌های ارزشی، دینی، و فرهنگی نمی‌توانند دخالت کنند. البته از آنجا که گاه برخی از علوم توصیفی مقدمه‌ای برای علوم دستوری می‌شوند، ممکن است میل و علاقة شخص به پیامدهای احتمالی عملیِ یک مسأله، هرچند ناآگاهانه، بالعرض بر فهم توصیفی او نیز تأثیر بگذارد. چنین تأثیری نیز ناشی از ضعف نفس پژوهش‌گر است که منافعش امر را بر او مشتبه کرده، وی را به درکی نادرست سوق می‌دهد، و ناخوداگاه قضاوتی نابجا و غلط را بر ذهن او تحمیل می‌کند. این تأثیر بالعرض نیز قابل پیش‌گیری است و راه آن همان تقوای علمی است.

البته همة علوم نظری و توصیفی بر اصول موضوعه‌ای مبتنی‌اند که باید در علمی دیگر اثبات شوند، یا به اصول متعارفه و بدیهیات اولیه منتهی شوند. روشن است که اگر کسی این اصول موضوعه (یا به عبارتی، پیش‌فرض‌ها) را نداند یا در آنها مسامحه کرده، به درک و باور غلطی رسیده باشد، در فهم خود از مسائل توصیفی

مبتنی بر آنها نیز اشتباه خواهد کرد. اما نکته اینجاست که اصول موضوعه هم خود باید بر اساس اصولی بدیهی اثبات گردند، و اصول بدیهی ثابت و غیرمتغیر بوده، میان اقوام و فرهنگ­های گوناگون دربارة آنها اختلافی وجود ندارد. از این‌رو، هر پژوهش‌گری با هر پیشینة اعتقادی، ارزشی، و فرهنگی، اگر براساس اصول بدیهی، طبق قواعد منطقی، و با رعایت متدولوژی صحیح یک علم به پیش‌رود، به همان نتیجه‌ای می‌رسد که دیگران ممکن است با رعایت این اصول و قواعد بدان دست یابند. تنها عاملی که ممکن است موجب اختلاف نظر در چنین مواردی شود آن است که برخی در روند استدلال و استنتاج از آنها اشتباه کنند. وقوع چنین اشتباهاتی عادی است و نباید به‌معنای اختلاف نظر در یک علم، آن‌هم به‌دلیل تکیه بر سوابق ذهنی و دینی، تلقی شود. با دقت در روند تحقیق علمی می‌توان چنین اشتباهاتی را کشف و رفع نموده،‌ به معرفتی مطابق با واقع دست یافت.

بنابراین، اگر علم به معنای مطالعة روابط میان پدیده‌ها و علت‌هایشان و کشف واقعیت باشد، و منظور از دینْ ارزش‌های معطوف به سعادت بشر باشد، هیچ رابطة­ منطقی مستقیمی میان دین با نظریات علمی وجود ندارد، و شخص دین‌دار و بی‌دین به‌طور مساوی می‌توانند آن را به‌دست‌آورند. نمونة این دسته از حقایق، مسائل ریاضی است که دین و فرهنگ ریاضی‌دانان هیچ تأثیری در محاسبات آنان ندارد. البته این بدان معنا نیست که همه الزاماً به نتیجة مشابهی هم دست می‌یابند، بلکه ممکن است در مقدمات یا

روش رسیدن به نتیجه با یک‌دیگر اختلاف داشته باشند و به نقد یک‌دیگر بپردازند. حتی در برخی موارد ممکن است مقدمات یا روش‌های مزبور با آموزه‌های دینی،‌ باورها و ارزش‌های طرفین تلاقی یا تعارض هم داشته باشند، ولی نکته مهم آن است که اثبات و نقد این مسائل صرفاً با تکیه بر منطق و استدلال خواهد بود، و نه با استناد به باورها و ارزش‌های دینی و فرهنگی هر یک از طرفین بحث، که اگر چنین باشد، هرگز به نتیجه نخواهد رسید. اما در مسائلی که بالعرض با ارزش‌ها ارتباط پیدا ‌می‌کنند ـ مانند این‌که وجود چاه در منزل علامه حلی می‌توانست بصورت بالعرض در فهم او از روایات، و فتوایش تأثیر بگذاردـ می­توان با تمهید مقدماتی بر هوای نفس غلبه نموده، از این تأثیر جلوگیری کرد، همانگونه که علامه حلی دستور داد تا چاه را پرکنند تا اجتهاد او تحت تأثیر منافع شخصی او واقع نشود. این منظور با تلاشی درخور در میدان تزکیه نفس دست‌یافتنی است.(1)بنابراین، انسان می‌تواند خود را از ارزش‌های شخصی و اجتماعی مورد قبولش تخلیه کند و با یک پدیده علمی دقیقا در قالب متدلوژی آن علم برخورد کرده، نتیجه بگیرد؛ هر چند ممکن است در مقام صرف‌نظرکردن از ارزش­ها ـ همانند امور دیگرـ اشتباه کند.

این مسئله در علوم پایه، طبیعی، و انسانی به یک اندازه جاری و صادق است. با توجه به تعریفی از علوم انسانی که شامل علوم


1 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، پایگاه علمی جامعه‌شناسی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 7]، ص28، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 113-114.

توصیفی و دستوری هردو می‌شود، روشن است که علوم انسانی توصیفی وابستگی ارزشی به دین ندارند. مسائلی از علوم انسانی با دین ارتباط پیدا می‌کنند که مشتمل بر مفاهیمی باشند که در زبان وحی و آموزه‌های دینی هم آمده‌اند.(1)همچنین در علومی مانند پزشکی هم همین مطلب صادق است. گرچه گاهی از طب اسلامى (یا تعابیری مشابه آن مانند طب النبی و طب الائمه) سخن می‌رود، باید مراد از طب و اسلام به‌درستی روشن شود تا بتوان بر سر درستی یا نادرستی این‌گونه تعابیر، ارزش تحقیق دربارة آنها، و میزان تأثیرپذیری آنها از آموزه‌های دینی داوری کرد. به‌عنوان نمونه باید پاسخی واضح به این پرسش داده شود که آیا طب اسلامی همان طب سنتى است که در قانون بوعلی‌سینا به آن پرداخته شده، و پیش از او افرادی مانند جالینوس و بقراط با اصول موضوعه و روش‌هایی مشابه به آن پرداخته بودند، یا طب اسلامی تفاوتی ماهوی با آنها دارد؟ درصورت اول، باید اثبات شود که آیا اصول موضوعه و روش‌های طب سنتی هنوز از اعتبار و کارآیی برخوردارند،‌ یا با کشفیات علمی جدید در رشته‌هایی مانند بیولوژی و فیزیولوژی از اعتبار ساقط شده، جای خود را به علوم جدید داده‌اند؟ و در صورتی که طب اسلامی تفاوتهایی ماهوی با طب سنتی دارد، این تفاوت‌ها دقیقاً در چیست، و بخصوص روش تحقیق در آن چگونه است.


1 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، پایگاه علمی جامعه‌شناسی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 7]، ص 77، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 115.

هنگامی مى‏توان از طب اسلامى به عنوان یك موضوع ویژه برای تحقیق یاد كرد كه اصول موضوعه‌ای را به‌عنوان پیش‏فرض اثبات کرده‌ باشیم. اولین اصل آن است که بدانیم اسلام مطالبی جدید و بی‌سابقه را در این زمینه ارائه کرده است كه باید آن‌ها را كشف كرد. تنها با تکیه بر این كه روایتى پیدا كرده‌ایم كه مسأله‏اى طبی را مورد تأكید قرار داده كه شبیه آن در قانون بوعلى، و احیاناً در كتاب اطبای یونان قدیم مانند جالینوس و بقراط،‌ یا در طب‌های سنتی دیگر اقوام باستان مانند چین و هند هم مورد اشاره قرار گرفته است، نمی‌توان از طب اسلامی سخن گفت. اصل دوم این است كه باید احتمال دهیم، با بررسى و تحقیق در میراث دینی، مطالبى یافت شود كه امروز براى ما مفید باشد. معنای این سخن خط بطلان کشیدن بر پزشکی جدید نیست، بلكه بدین معناست كه در كنار طب جدید، میراث دینی اسلامی نیز به‌كار گرفته شود. و بالاخره اصل سوم آن است باید بدانیم در زمینة مسایل مختلف مربوط به پزشكى و سلامت، چند عرصه وجود دارد، و براى تحقیق در هر یك از آنها چه متدى را باید اختیار كرد. به‌عبارت دیگر، باید انواع زمینه‏هاى تحقیق مشخص شود، و لوازم پژوهش در هر زمینه تعیین گردد، و هر یک از ابعاد و زمینه‌ها به متخصصان مربوط واگذار شود. ممکن است برخی از ابعاد تحقیق نیازمند روش نقلى باشد که در این صورت باید به اسناد و مدارك مراجعه كرد، و بعضی از ابعاد آن محتاج استفاده از روش عقلى باشد که در آن صورت باید از استدلال و برهان بهره برد، و برخی از مسائل آن به

روش تجربی قابل تحقیق باشد. باید راهى را طى كنیم كه عالمانه، محققانه و داراى روشى صحیح و براساس پیش‏فرض‏هایى استوار و قابل اثبات و قابل دفاع باشد تا بتوان آن را به بشریت عرضه کرد و گامی در مسیر سعادت انسان‌ها برداشت.

7.2. تأثیر دین بر هدف و غایت علم

آنچه تا اینجا مطرح شد، برمبنای تعریفی از علم بود که آن را به معنای کشف واقع می‌انگاشت. اما همان‌گونه که در معانی علم گذشت، تعریف‌های دیگری نیز از علم وجود دارد که گاهی هنگام بحث از علم دینی مد نظر قرار می‌گیرند. برخی هنگام سخن گفتن از تأثیر دین و گرایش‌های دینی در علم، به تعریفی از «علم» نظر دارند که آن را تنها بستری برای فعالیت­های علما و دانشمندان در یک زمینة علمی می‌داند. بر این اساس، همة نظریات مختلف و گاه متضادی که در یک موضوع خاص ابراز می‌شود و نقض و ابرام‌هایی که در آن‌باره صورت می‌پذیرند علم به حساب می­آید. علم به این معنا، صحنة آمد و شد دانشمندان، و تولد و مرگ نظریات است؛ نظریاتی که الزاماً درست نیستند و عوامل زیادی آن‌ها را تحت تأثیر قرار می­دهند. با کمی دقت، معلوم می­شود که بخش عظیمی از آرای دانشمندان در همه علوم متأثر از نظریات پیشینیان است؛ نظریاتی علمی که از دانشمندان گذشته گرفته‌اند، آنها را تأیید یا اصلاح کرده‌، یا بعضی چیزها به آن افزوده‌اند. حال، اگر کسی ادعا کند که باورهای دینی هم در برخی از این نظریات مؤثر بوده

است، حرفی به گزاف نگفته است، ‌چرا که اختلاف‌نظرهای موجود در یک علم می‌توانند از عوامل مختلفی مانند محیط اجتماعی، نظام ارزشی، فرهنگ جامعه، و ... سرچشمه بگیرند.

7.2.1.  تأثیر دین بر انگیزه‌های عالمان

نوع دیگری از تأثیر دین بر فعالیت‌های علمی را می‌توان در تأثیر باورها و ارزش‌های دینی بر انگیزة افراد برای آموختن یک علم، پژوهش در موضوعاتی خاص، یا به‌کاربردن یافته‌های یک علم در مقام عمل مشاهده نمود. این تأثیر را مسامحتاً می‌توان از انواع تأثیر دین بر علم برشمرد،‌ چرا که در این فرض، آموزه‌های دینی نقشی مستقیم در گزاره‌های علمی ایفا نمی‌کنند، بلکه نقش آنها در مقدمات انگیزشی عالِم است. بنابراین، سزاوار است که این مورد را به‌جای مصداقی از تأثیرات دین بر علم، نوعی تأثیر دین بر عالِم بدانیم.

این تأثیر به دو نحو ممکن است انجام گیرد: فرض اول آن است که انگیزة فعالیت علمی مزبور صرفاً نتیجة باورها و ارزش‌های دینی باشد، به‌گونه‌ای که اگر فرض می‌شد چنین مطالبی در دین وجود نداشت، وی هیچ انگیزه‌ای برای این فعالیت علمی پیدا نمی‌کرد. این تأثیر انحصاری ممکن است به این دلیل باشد که بدون ذکر این مطلب در ضمن آموزه‌های دینی، چنین موضوعی ناشناخته می‌ماند و اصولاً چنین سؤالی برای شخص مطرح نمی‌شد تا دربارة آن تحقیق کند. عامل دیگری که می‌تواند انگیزة فعالیت علمی را در شخص

به‌وجود آورد این است که آموزه‌های دینی تحقیق دربارة موضوعی را تشویق کرده‌ باشند. درنتیجه، اهمیت پرداختن به آن موضوع مرهون ارزشی است که دین برای آن قائل شده است، درحالی که باصرف‌نظر از تأکید دین، تحقیق در موضوع مذکور به خودی خود برای شخص اهمیت چندانی نداشت. فرض دوم آن است که موضوع تحقیق برای پژوهشگر شناخته‌شده و جذاب است و چه بسا وی بدون آموزه‌های دینی هم به همان تحقیق مبادرت می‌ورزید، ولی تأثیر دین در این میان آن است که وی تحقیق خود را با نیّت کسب رضای الهی و رسیدن به سعادت ابدی انجام می‌دهد. در این صورت، وی با فعالیت خود دو هدف را به‌طور هم‌زمان برمی‌آورد: هم حقیقتی علمی را کشف می‌کند، و هم با نیت خالصانة خویش عبادتی را انجام می‌دهد و گامی در مسیر کمال نهایی خود برمی‌دارد. در همة این فرض‌ها، نقش دین تنها در ایجاد انگیزه‌ای خاص در پژوهش‌گر است که گاهی بر هدف علم نیز تأثیرگذار است؛ وگرنه، در محتوای خود علم (از جهت منبع، روش، یا نتیجة مطالعات) تأثیری ندارد.

در اخلاق اسلامی، نقش انگیزه و نیت در نتیجة کار بسیار بااهمیت و پررنگ است. یک عمل را می‌توان با دو انگیزه مختلف انجام داد و به دو نتیجه کاملاً متفاوت و گاه متضاد دست یافت. این مسئله در افعال اختیاری انسان کاملاً نمود دارد. فردی را در نظر بگیرید که شمشیر می‌سازد برای این‌که سر امام حسین علیه‌السلام با آن بریده شود، و دیگری هم شمشیر می‌سازد برای این‌که با آن با خیانت‌کاران مبارزه کنند. انگیزه‌ها در دو قطب مخالف‌اند، اما آیا

شمشیر ساختن در این دو فرض فرق می‌کند؟ «شمشیرسازی» کاری واحد است، و ابزار و کیفیت انجام آن هم یکی است، اما انگیزه‌ها متفاوت است. بنابراین اگر به خود کار نگاه کنیم، تفاوتی میان آنها نیست و به یک معنا می‌توان گفت دینی و غیردینی ندارد. ولی اگر نیت و انگیزة فاعل را درنظر آوریم، تفاوتی اساسی میان این دو کار دیده می‌شود و به این اعتبار می‌توان گفت یکی کاری دینی انجام می‌دهد و دیگری کاری غیردینی یا ضددینی. حتی افعال دینی ـ مانند نماز خواندن ـ هم ممکن است با انگیزه دینی یا شیطانی انجام گیرد و به دو نتیجة متفاوت منتهی گردد. هم نمازی که برای خدا خوانده شود، نماز است، و هم نمازی که برای ریا خوانده شود، ولی یکی موجب سقوط در جهنم می‌شود، چون انگیزه‌اش شیطانی است، و دیگری موجب تعالی و تقرب الی‌الله می‌شود، زیرا انگیزه­اش الهی و دینی است.

7.2.2. تأثیر اهداف دینی بر هدف‌ علوم

شکل دیگری از تأثیرات دین بر علم، تأثیری است که اهداف دینی بر هدف‌گذاری و جهت‌دهی به علوم برجای می‌گذارد. از یک زاویه، هر علم را می‌توان جداگانه و مستقل از دیگر علوم به‌حساب آورد، و به تناسب موضوع و کاربردش هدف‌گذاری نمود. به‌عنوان نمونه،‌ می‌توان گفت: فیزیک علمی است که به مطالعه اجسام و کشف آثار ظاهری آنها می‌پردازد، و هدف از آن شناخت طبیعت مادی و به‌خدمت گرفتن این روابط برای زندگی راحت‌تر است. یا

در علوم انسانی، می‌توان علم اقتصاد را مطالعة رفتار اقتصادی انسان‌ها به‌منطور کشف روابط میان آنها و مهندسی رفتار اقتصادی در جهت کسب ثروت بیشتر تعریف نمود. ولی اگر از افقی بالاتر نگاه کنیم خواهیم دید که همه این علوم زیرمجموعه‌های یک نظام هماهنگ و پیچیدة عظیم را تشکیل می‌دهند، و می‌توانند در خدمت تحقق یک هدف نهایی قرار گیرند. غالباً این هدف نهایی گاه به‌صورتی غریزی و ناخودآگاه، و گاهی آگاهانه بر اساس نظام باورها و ارزش‌های صاحبان مکاتب مختلف تعیین می‌شود. علوم سکولار که بر پایه‌های ماده‌گرایی و انسان‌محوری بنا شده‌اند، عموماً این هدف را رفاه و لذت مادی در این دنیا تصور کرده‌اند، و اهداف علوم را بر همین اساس تنظیم می‌کنند. شناسایی این هدف نهایی و تنظیم اهداف علوم مختلف در راستای تحقق آن می‌تواند در جهت‌دهی صحیح به آنها و رساندن انسان به کمال نهایی خود نقشی مهم و بی‌بدیل داشته باشد.

از دیدگاه دینی، انسان از یک نظر دارای ابعاد فردی و اجتماعی، و از منظری دیگر، دارای ابعاد اخلاقی، حقوقی، اقتصادی،‌ سیاسی، تربیتی، و ... است. مطالعة هر یک از این ابعاد علم انسانی خاصی ـ همچون علم اقتصاد یا سیاست ـ را پدید آورده است، همان‌گونه که فعالیت‌های علمی برای هدایت این ابعاد به‌سوی برآوردن اغراض مطلوب، نظام‌های خاصی ـ مانند نظام اقتصادی یا سیاسی ـ را ایجاب کرده است.

هنگامی که سخن از علم دینی در قلمرو علوم انسانی به‌میان

می‌آید، در یک سطح می‌توان هر مجموعه از مسائل توصیفی مربوط به یکی از ابعاد انسان را علمی جداگانه درنظر گرفت؛ علومی چون علم اقتصاد، علم حقوق، علم اخلاق، و ... . همچنین مجموعة مسائل دستوری مربوط به هر بعد انسان را می‌توان به عنوان یک سیستم یا نظام جداگانه به‌حساب آورد؛ نظام‌هایی چون نظام اقتصاد اسلامی، نظام سیاسی اسلامی، نظام اخلاقی اسلامی، و... . منظور از سیستم یا نظام در اینجا مجموعة دستورالعمل‌هایی است که دست‌کم در هدف و غرض وحدت داشته باشند. ازسوی دیگر، و در سطحی بالاتر، هریک از این نظام‌ها جزئی از نظام جامع‌تر و کلی‌تر اسلام‌اند که راه زندگی را به بشر نشان می‌دهد، و درواقع، این‌ها نظام‌هایی فرعی(1)از آن نظام جامع به‌حساب می‌آیند که از خود استقلالی ندارند. سیستم جامع اسلام یک هدف بیشتر ندارد، و آن کمال حقیقی انسان است که از آن به قرب به خدای متعال یاد می‌شود. با این وجود، هر یک از این نظام‌های فرعی و جزئی بخشی از آن سیستم کلی هستند. بنابراین، هرچند هر یک از نظام‌های جزئی، هدفی متناسب با خود دارد، مثلاّ هدف اقتصاد تأمین رفاه و آسایش زندگی یا بهره‌مندی هرچه بیشتر افراد از نعمت‌های خداست، و هدف اخلاق، صفا و جلا دادن نفس و تکامل روحی انسان است، ولی در نظام جامع اسلامی، همه هدف‌های فرعی باید در راستای برآوردن و تحقق هدف نظام جامع و کلی باشند. بنابراین، به‌عنوان


1 . Subsystem

مثال، هدف اقتصاد اسلامی، تأمین رفاه و بهره‌مندی هرچه بیشتر از نعمت‌های الهی در راستای رسیدن به قرب او و کمال نهایی انسانی خواهد بود.

ازسوی دیگر، هنگامی که افعال انسانی را درنظر می‌گیریم، بر این نکته واقف می‌شویم که یک فعل می‌تواند دارای ابعاد و وجوهی مختلف باشد که هر بُعد آن می‌تواند موضوع یکی از علوم قرار گیرد. به‌عنوان مثال، انفاق از آن جهت که در بازتوزیع ثروت نقش ایفا می‌کند، فعلی اقتصادی به‌شمار می‌رود، و از آن نظر که انجام آن با نیت تقرب به خدا شخص انفاق‌کننده را به هدف اخلاق نزدیک می‌کند، عملی اخلاقی محسوب می‌شود، و اگر همین عمل برای آموزش به فرزند و در حضور او انجام گیرد، عملی تربیتی خواهد بود. بنابراین، نظام‌های اجتماعی که هریک دارای انسجام و موضوع خاصی هستند و از این‌رو مستقل‌اند، ممکن است به صورت دوایری متحدالمرکز تصور شوند که چهره‌های گوناگون یک فعل را نشان می‌دهند.

با توجه به این‌ دو نکته، روشن می‌شود که با تعیین هدف نهایی توسط دین، همة نظام‌های فرعی که خود اجزاء یک سیستم بزرگتر هستند، باید یک هدف نهایی داشته باشند، و هدف‌های خاص هر یک از آن‌ها باید در مسیر همان هدف نهایی قرار گیرد. بنابراین آن هدف نهایی می‌تواند به دیگر سیستم‌ها جهت خاصی ببخشد و احیاناً محدودیت‌ها یا توسعه‌هایی برای آن‌ها ایجاد کند. وقتی هدف نهایی سیستم جامع اسلام تقرب به خدا باشد، در آن‌صورت، هر چیزی که

موجب تقرب به خدا باشد، هرچند فایدة دنیوی نداشته باشد، مطلوب و حتی الزامی می‌شود، و هر کاری که با تقرب به خدا منافات داشته باشد، هرچند موجب رفاه اقتصادی باشد، ممنوع می‌شود.(1)

7.3.     تأثیر دین بر محتوای علم

7.3.1.  تأثیر گزاره‌های توصیفی دین بر مبانی علم

همان گونه كه گذشت،‌ هر علم بر اصول موضوعه‌ای مبتنی است که باید در جای خودش اثبات شود. بعضی از این اصول در علمی دیگر اثبات می‌شوند. ممکن است علم تولیدکنندة اصول موضوعه، از نظر طبقه‌بندی علوم در مرتبه‌ای بالاتر از علم مصرف‌کننده واقع شده باشد، مانند فلسفه (متافیزیک) که از موقعیتی بالاتر نسبت به سایر علوم برخوردار است، چرا که عام‌ترین مسائل مربوط به موضوع و اصول کلی هستی‌شناختی مربوط به آنها را مورد بررسی و اثبات قرار می‌دهد. همچنین ممکن است علمی که اصول موضوعة علمی دیگر را اثبات کرده است، هم عرض علم مصرف‌کننده باشد. حال اگر برخی از مبانی و اصول موضوعة‌ یک علم در منابع دینی معتبر ذکر شده باشند، و دانشمندی که آن دین را با استدلال پذیرفته، با روشی یقینی این اصول را از منابع دینی مربوط استنباط کند، هیچ منعی وجود ندارد که دین در این‌گونه موارد به مثابة یکی از مصادر


1 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی حقوق ، [سلسله جزوات حقوق، ج 17]، ص 21، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 130-131.

تأمین‌کنندة اصول موضوعه به‌رسمیت شناخته شده، مورد استفاده قرار گیرد. اعتبار و ارزش چنین معرفت‌های دینی به هیچ وجه کمتر از اعتبار و ارزش معرفت علمی نیست.

شاید برخی این‌گونه تأثیرپذیری علم از دین را با اصل بی‌طرفی و عینیت روش علمی ناسازگار بپندارند. بسیاری از فیلسوفان علم معتقدند: روش علمی و تجربی باید نسبت به باورها وارزش‌های فرهنگی و دینی بی‌طرف و بیگانه باشد، و نباید با اعتقادات شخصی و ایدئولوژی آمیخته شود،‌ زیرا در غیر این صورت، ملاکی برای ارزیابی و داوری میان نظریات علمی باقی نمی‌ماند. در پاسخ باید گفت: اعتقادات سنتی و سلیقه‌ای که نه پایه و اساس منطقی دارند، و نه از ثبات لازم برخوردارند، مد نظر ما نیستند. مقصود ما از دین، معارفی است که بر اساس دلیل و منطق و با روش صحیح به‌صورت یقینی اثبات شده باشند. اعتبار چنین معارفی البته کم‌تر از معارفی نیست که از راه تجربه با درصدهای معتنا بهی از خطا به‌دست می‌آیند. استفاده از این‌گونه شناخت‌های دینی به‌منزلة مبانی فهم و اثبات مسائل علمی نه با واقع‌گرایی علمی منافات دارد، و نه دلیلی علمی بر منع استفاده از آنها در اثبات مسائل علمی اقامه شده است.(1)

به‌علاوه، هیچ دانشمندی را از این واقعیت گریزی نیست که


1 . ر.ک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، روش تحقیق در جامعه‌شناسی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 6]، ص 24، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 126-127.

هستی‌شناسی او ـ خواه صحیح و خواه غلط، خواه آگاهانه و خواه ناآگاهانه ـ می‌تواند فی‌الجمله در معرفت علمی‌اش اثرگذار باشد. دانشمندان مادی در حل مسائل علمی متأثر از بینش مادی‌اند، و علمای الهی متأثر از بینش الهی‌. این واقعیت با اصل بی‌طرفی علوم توصیفی سازگار است، چرا که هستی‌شناسی از مقولة شناخت است، و استفاده از آن ـ مانند استفاده از دستاوردهای دیگر علوم‌ـ برای اثبات مسائل علمی بلامانع می‌باشد. روشن است که مقصود از بی‌طرفی علوم این نیست که استفاده از نتایج علوم دیگر ممنوع است، چرا که به‌عنوان مثال، در فیزیک از ریاضیات استفاده می‌شود و حتی بعضی علمی بودن آن را در گرو ریاضی بودنش می‌دانند.(1)بی‌طرفی علمی به این معناست که یک محقق نباید پیش از تحقیق و بررسی دلایل و شواهد، نسبت به نتیجه تحقیق پیش‏داوری كند، یا باورهای سنتی و اثبات‌نشده یا خواسته‌های خویش را در نتیجه‌گیری دخالت دهد. اما این‌كه دلیل از چه سنخی است و روش صحیح تحقیق چیست، باید در معرفت‌شناسی بررسی و اثبات گردد.(2)

همچنین در علوم انسانی، شناخت حقیقت انسان، چگونگی رشد و تکامل او، و کمال نهایی انسان از اصول موضوعه‌ای به‌حساب


1 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف جامعه‌شناسی و رابطه آن با جهان‌بینی و ایدئولوژی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 3]، ص 32-34، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 27-28.

2 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف جامعه‌شناسی و رابطه آن با جهان‌بینی و ایدئولوژی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 3]، ص 32ـ31.

می‌آیند که باید در علوم مربوط و با روش مناسب اثبات و تبیین شوند. این اصول موضوعه می‌توانند از منابع دینی استنباط شوند و مبنای تحقیقات و استدلال‌ها در علوم انسانی قرار گیرند. تنها پس از روشن شدن این مسائل است که می‌توان هدف اقتصاد و رابطه‌ی آن با تکامل انسان را مشخص نمود. تا ندانیم انسان چیست و کمال نهایی انسان کدام است، نمی‌توانیم روشن کنیم که اقتصاد چه نقشی می‌تواند در تکامل انسان ایفا نماید. تا رابطة انسان با خدا درک نشود نمی‌توان پایة محکمی برای حقوق عرضه کرد و نظریة اسلام را دربارة چیستی و منشأ پیدایش حق روشن کرد. حل مسائل حقوق بستگی به پاسخ به سؤالاتی اساسی دارد از قبیل آن‌که آیا حق یک امر حقیقی و تکوینی است، یا امری اعتباری است؟ اگر «حق» اعتباری است، آیا وهمی یا قراردادی محض است، یا مبتنی بر حقایقی است، و آن حقایق چیست؟ همچنین روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم تربیتی و سایر رشته‌های علوم انسانی بر حل مسائل انسان‌شناختی مبتنی هستند. رشته‌های مختلف علوم انسانی به‌مثابه اندام‌های یک پیکرند، چرا که انسان یک موجود واحد است که اندام‌ها و جلوه‌های گوناگونی دارد و هر یک از رشته‌های علوم انسانی یکی از این ابعاد را مطالعه می‌کنند. همة این ابعاد مربوط به یک موجودند، و نمی‌توان آن‌ها را مثله کرد. به‌همین دلیل، هر محققی که می‌خواهد در رشته‌ای خاص از علوم انسانی تلاش کند باید با این بینش به رشتة خاص خویش بنگرد که بخشی از یک کل را مطالعه می‌کند و ناچار

است هدف مجموعه و روابط حاکم بر این جزء با اجزاء دیگر را نیز درنظر بگیرد.(1)

اینگونه مسائل که خواه ناخواه با دیدگاه‌های دینی و اسلامی تماس دارند، هنگامی از دیدگاه اسلام قابل تبیین‌اند که بر انسان‌شناسی اسلامی مبتنی باشند. مکتب‌های غیراسلامی و ضد اسلامی نیز اگر بخواهند دیدگاه‌های خود را در علوم انسانی به‌شکلی منطقی و معقول بیان کنند، می‌باید ابتدا دیدگاه‌های مکتب خود در عرصة انسان‌شناسی، ماهیت زندگی اجتماعی انسان، و هدف از زندگی را تبیین نمایند و سپس به نظریه‌پردازی در زمینه‌های مختلف علوم انسانی بپردازند. درغیر این صورت، هیچ‌یک از نظریات و راه‌حل‌های آنها بر پایة‌ استواری تکیه نخواهد داشت.(2)

روشن است كه در زمینة شناخت انسان، اكتفا به داده‌هاى علوم تجربى وآنچه تا به حال تحقیقات بشر به آن نایل شده است،‌ کافی نیست و نیاز به کمک‌گرفتن از آموزه‌های عقلی و وحیانی در این‌گونه موضوعات بسیار واضح است. علاوه بر این، در بسیارى از موارد ممكن است نظریات رایج در علوم انسانى به دلایلى با آموزه‌های اسلامى سازگار نبوده، به همین دلیل پذیرش آنها برای


1 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، رابطه جامعه‌شناسی با انسان‌شناسی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 4]، ص 17-18، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 50-51.

2 . محمدتقی مصباح یزدی، «رابطه ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی با علوم انسانی»، در مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامی کردن علوم انسانی، 27 آذر 1378، ص 87.

مسلمانان ممكن نباشد. شایسته،‌ بلکه بایسته است که در این‌گونه مسائل مبنایی از دین کمک گرفته شود. البته پى‌بردن به این موضوع كه نظریات علوم انسانى با آموزه‌های مطرح شده در دین اسلام، در چه مواردی توافق یا تخالف دارند کاری تخصصی است و نیاز به مطالعه‌اى عمیق و جدّى دارد. یكى از وظایف دانشمندان دینى همین است كه دیدگاه دین را در مورد موضوع‌های مبنایی علوم به‌دست آورد. اطلاع از نظریات دین در چنین موضوعاتی اختصاص به پیروان ادیان ندارد، بلکه حتی كسانى هم كه مى‌خواهند بدون وابستگى فكرى و فرهنگی، نظریات مختلف را در مورد موضوعى خاص بررسى كنند، باید از نظریاتى كه در دین مطرح شده است آگاه شوند، زیرا ممكن است رأى جدیدى در دین مطرح شده باشد كه دیگران به آن نرسیده‌اند، یا ممكن است بتوان از دین، نظریاتی را استنباط كرد كه علم در آینده، همان نتایج را اثبات كند. بنابراین یك پژوهش‌گر بى‌طرف، با صرف‌نظر از اعتقاد با عدم اعتقاد به آموزه‌های قطعى دینى، لازم است از نظرهایى كه اسلام در باره مسائل مربوط به انسان و علوم انسانى مطرح كرده است آگاه شود و آنها را بررسی کند.(1)

7.3.2. تأثیر گزاره‌های توصیفی دین بر گزاره‌های توصیفی علم

گاهی دین در قالب گزاره‌هایی توصیفی، به بیان مطالبی می‌پردازد


1 . ر.ک:‌ محمدتقی مصباح یزدی، پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی، ص 22-24.

که نه از جنس مبانی معرفت علمی‌اند، و نه جنبة ارزشی دارند، بلکه لسان آنها لسان واقع‌نمایی، پرده برداشتن از رازهای خلقت، تبیین روابط میان پدیده‌ها، و چگونگی تغییرات در آنهاست. روشن است که بررسی چنین روابطی و مطالعة کیفیت تحول پدیده‌ها در قلمرو علم می‌گنجد، و اگر اسلام هم (به هر دلیلی) علت پیدایش یک پدیده و کیفیت تحول آن را بیان کند، در واقع یک نظریة علمی ابراز داشته است.(1)چنین معارفی می‌توانند به تکمیل یا تصحیح یافته‌های علمی مدد رسانند.(2)

نکتة قابل توجه در این زمینه آن است که باید در استنباط نظریات علمی از متون دینی نهایت دقت و وسواس را به‌کار بست، و تا دلیلی یقینی بر نظریه‌ای وجود نداشته باشد نباید آن را به دین منتسب نمود. درغیر این صورت، باید به‌عنوان یک احتمال به آن توجه کرد، و هنگام ارائة‌ آن به این نکته تصریح نمود که به‌نظر می‌رسد این تئوری با ظواهر شرع سازگارتر باشد، ولی چه بسا بعدها بفهمیم که درک ما از این ظواهر اشتباه بوده، همان‌گونه که ممکن است روزی معلوم شود نظریه‌ای که قرنها علمی تلقی می‌شده، اشتباه


1 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، نابرابری‌های اجتماعی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 26]، ص 67، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 125.

2 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، آیا دین یک نهاد اجتماعی است؟، [سلسله جزوات جامعه‌شناسی، ج 24]، ص 41، به نقل از محمدتقی مصباح یزدی، جستارهایی در فلسفة علوم انسانی از دیدگاه حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی، ص 126.

بوده است. به این شکل، تعارض‌های ظاهری میان آموزه‌های دینی با یافته‌های علمی نیز حل می‌شوند.

7.4.     تأثیر دین بر کاربرد علم

کاربرد علوم توصیفی، که گاهی نیز به‌نام علوم دستوری(1)یا هنجاری(2)شناخته می‌شوند، از انگیزه‌ها و اهداف مهم بشر برای علم‌آموزی و پژوهش در زمینه‌های مختلف علوم است. چه بسا اگر فواید و کاربردهای علوم در زندگی نبود، کم‌تر کسی رنج آموختن علم و کشف رازهای خلقت را بر خود هموار می‌نمود. از آنجا که گزاره‌های دینی را نیز می‌توان بر همین اساس تقسیم‌بندی کرد، در دو بخش جداگانه به تأثیر گزاره‌های توصیفی و نیز دستوری دین بر علوم دستوری (یا کاربرد علوم) می‌پردازیم.

7.4.1.  تأثیر گزاره‌های توصیفی دین بر علوم دستوری

بر اساس یک تقسیم مشهور، علوم را به دو قسم تقسیم می‌کنند: علوم توصیفی و علوم دستوری یا تجویزی. منظور از علوم توصیفی آن دسته از علوم است که تنها به توصیف یک پدیده، چگونگی به‌وجود ‌آمدن آن، و عوامل مؤثر در پیدایش و تحول آن می‌پردازند. علومی مانند فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، ریاضیات و علوم پایه به این مجموعه تعلق دارند. در این دسته از علوم هیچ


1 . Prescriptive Sciences

2 . Normative Sciences

صحبتی از مسائل ارزشی نیست، و این علوم خود به خود به انجام یا ترک کاری توصیه نمی‌کنند، و دربارة خوبی یا بدی آنها قضاوتی ندارند. علوم توصیفی تنها کاری که می‌کنند آن است که هست‌ها را در محدودة موضوع خود به نظاره می‌نشینند و تمام تلاش خود را صرف کشف، تبیین،‌ و توصیف پدیده‌هایی می‌کنند که در عالَم واقع اتفاق می‌افتند.

درمقابل، ویژگی علوم دستوری آن است که با رفتارهای انسانی سر و کار دارند، و برای آنها تعیین تکلیف کرده،‌ آنها را به خوب و بد تقسیم می‌کنند،‌ و به برخی امر و از برخی دیگر نهی می‌نمایند. علومی چون اخلاق، حقوق، علوم تربیتی، و مانند آنها زیرمجموعة علوم دستوری به‌شمار می‌روند. این علوم به ارائة برنامه و دستورالعمل‌هایی می‌پردازند که برای حل یک مشکل یا رسیدن به هدفی مطلوب لازم تشخیص داده می‌شوند. این برنامه‌ها و دستورات از یک طرف بر یافته‌هایی تکیه دارد که در علوم توصیفی به‌دست آمده‌اند، و از سوی دیگر متأثر از هدف مطلوبی است که محقق درنظر می‌گیرد. این اهداف و مطلوبیت آنها را نظام ارزشی حاکم بر اندیشة محقق تعیین می‌کند، و آن نظام ارزشی نیز به نوبه خود متأثر از جهان‌بینی و نوع نگاه شخص به هستی و انسان و سعادت و شقاوت اوست. هر رفتاری که در سعادت انسان تأثیری مثبت داشته باشد، متصف به «باید» می‌شود،‌ و هر عملی که او را به‌سوی شقاوت سوق می‌دهد، متعلَّق «نباید» می‌شود.

جهان‌بینی مادی نظام ارزشی متناسب با خود را تولید می‌کند، و

این نظام ارزشی اهداف مادی و دنیایی را برای فعالیت‌های بشر تجویز می‌نماید. پژوهش‌گری که بر اساس چنین بینشی به تولید علوم دستوری دست می‌یازد، در برنامه‌ها و دستورالعمل‌های خویش از این چارچوب فراتر نخواهد رفت. درمقابل، پژوهش‌گری با جهان‌بینی الهی، نظام ارزشی دینی را برمی‌گزیند، اهداف متعالی را در افق دید خود قرار می‌دهد، و در تجویز راه‌حل‌ها و دستورالعمل‌های خویش رابطة رفتارها با اهداف اخروی را در نظر می‌گیرد. بنابراین، آن بخش از گزاره‌های توصیفی دینی که به تبیین ویژگی‌های هستی، انسان، و رابطة‌ آنها با خداوند از یک سو، و رابطة آنها با سرنوشت ابدی انسان از سوی دیگر می‌پردازد، تأثیر سرنوشت‌سازی در علوم دستوری دارند.

متأسفانه، در بسیاری از علوم، به‌ویژه در علوم انسانی، این دو حیثیت از یک‌دیگر تفکیک نشده‌اند. با وجود آن‌که علومی چون اقتصاد، روان‌شناسی، و جامعه‌شناسی از دو جنبة توصیفی و دستوری برخوردارند، تفاوت‌های این دو بخش به روشنی بیان نمی‌شوند و لوازم مربوط به هر یک توضیح داده نمی‌شود. حتی چه بسا این‌گونه القاء می‌شود که همة این مسائل علمی‌اند و واقعیات را توصیف می‌کنند، و مخالفت با آنها مخالفت با علم تلقی می‌شود. این درحالی است که در علم خالص، دستور وجود ندارد، بلکه بخش دستوری علوم (به‌ویژه علوم انسانی) متکی بر نظام باورها و ارزش‌های مادی است که ماهیتی فلسفی دارند، و در جای خود اثبات شده است که از اساس باطل‌اند. نظام استوار و منطقی باورها و ارزش‌های دینی در

این بخش به خوبی می‌توانند ایفای نقش کنند و با تبیین مصلحت انسان در هر زمینه (مصلحت‌های او در دنیا یا آخرت، در زندگی فردی یا اجتماعی، درکوتاه مدت یا درازمدت)، او را در تشخیص راه صحیح زندگی و حل موفق معضلات فردی و اجتماعی راهنمایی کنند. به‌دیگر سخن، بالاترین نقش دین در علوم دستوری، تأثیرگذاری آن ازطریق ارائة «نظام باورها و ارزش‌ها» است.(1)

7.4.2.  تأثیر گزاره‌های دستوری دین بر علوم دستوری

یکی دیگر از راه‌های تأثیر دین در علوم دستوری جایی است که دین در موضوع مورد بحث یک علم دستوری، حکمی داشته باشد. طبیعی است که احکام و دستورات شرع بر پایة نظام ارزشی و نظام هستی‌شناختی آن استوار است، و با نظریات و دستورالعمل‌هایی که بر مبنای نظام‌های ارزشی دیگر صادر شده باشند اصطکاک پیدا می‌کنند، ولی این تعارض‌ها نباید به‌معنای تقابل میان دین و علم تلقی شوند. علم ـ به‌معنای کشف واقعیت‌هاـ خودبه‌خود عمل خاصی را تجویز یا منع نمی‌کنند تا با دستورات دینی تعارض پیدا کنند. به‌عنوان مثال، بخشی از علم روان‌شناسی به کشف و بیان ارتباط میان حالت‌های روانی و عوامل محیطی اختصاص دارد، و از جمله، تأثیر عوامل شیمیایی و داروها بر حالات روانی مورد تحقیق قرار می‌گیرد. اما امر به مصرف یک دارو یا نهی از آن از حیطة مسائل


1 . محمدتقی مصباح یزدی، «شیوه‏های اسلامی كردن دانشگاه‏ها»، معرفت، ش20، سال5 ش 4 (بهار 1376)، ص7 / همو، پیش‏نیازهای مدیریت اسلامی، ص288.

این علم خارج است. تجویز یک دارو برای حصول نتیجه‌ای خاص به روان‌پزشکی به‌عنوان علمی دستوری مربوط می‌شود که علاوه بر اطلاع از روابط شیمیایی‌ـ‌روانی، از نظام ارزشی‌ پذیرفته‌شده‌ای تبعیت می‌کند، و با تغییر نظام‌های ارزشی می‌تواند به دستورالعمل‌هایی متفاوت بیانجامد. در این‌گونه موارد، گاهی چنین تصور می‌شود که احکام دینی با یافته‌های علمی تعارض پیدا کرده‌اند، در حالی‌که ارزش­های دینی با اصل مسأله علمی اصطکاکی ندارند، بلکه با ارزش‌های مورد قبول یک دانشمند تعارض دارند.

به‌عنوان مثال، اگر در روان‌پزشکی اثبات شود که مصرف مقدار معینی از مشروبات الکلی می‌تواند در بهبود کارکرد برخی ارگان‌های بدنی مؤثر باشد و درنتیجه، بعضی ناهنجاری‌های روانی را بهبود بخشد، این امر مورد انکار دین قرار نمی‌گیرد. حتی ممکن است آن را از مصادیق منفعت‌هایی به‌شمار آورد که قرآن کریم، درکنار ضررهای بزرگ، برای این‌گونه مشروبات تصدیق می‌کند: «فِیهِمَا إِثْمٌ كَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»(1). تصدیق این یافتة علمی به‌معنای صحه‌گذاشتن بر تجویز مصرف آن از سوی روان‌پزشک نیست، زیرا برای چنین تجویزی علاوه بر علم به رابطة آن با حالات روحی، به نظام ارزشی معتبری نیز نیاز است؛ نظامی ارزشی که غیر از رابطة این ماده شمیایی با این حالت روانی خاص، به همة مصلحت‌ها و منفعت‌های انسان نظر داشته باشد و این رابطة جزئی را


1 . بقره (2): 219.

در چارچوبی کلی‌تر ارزیابی کند. اینجاست که دین با نگاه فراگیر خود از مصرف این ماده منع کرده، به ما توصیه می‌کند از این منفعت چشم بپوشیم تا منفعت دیگری که اهمیتش به‌مراتب بیشتر است ـ یعنی سلامت عقل و صفای روح و قلب ـ محفوظ بماند: «وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا»(1). بنابراین، اصطکاک و تعارض میان دین و علم نیست، بلکه تعارضی است میان یک‌جانبه‌نگری با همه‌جانبه‌نگری دو نظام ارزشی.

مثال دیگر را می توان از رشتة حقوق آورد. هنگامی که از «علم حقوق» سخن به‌میان می‌آید، منظور آگاهی از قوانینی است که در یک کشور وضع شده و معتبر است. اگر کسی مجموعة قوانین موضوعه و مباحث پیرامون آن را یاد بگیرد و بداند، حقوق‌دان یا عالِم حقوق است. علم حقوق توصیف مقرراتی است که معمولاً در محدودة جغرافیایی خاصی وجود دارد. اطلاع از این قوانین برای همه ممکن و برای همه یکسان است. یک مسلمان می‌تواند از قوانین و مقررات موضوعه در یک فرهنگ الحادی مطلع شود، همان‌گونه که یک کافر می‌تواند به علم حقوق اسلامی تسلط پیدا کرده، آن را تدریس نماید، یا در آن به تحقیق بپردازد، بدون آن‌که نظام ارزشی خود را در آن دخالت دهد. در کنار این علم توصیفی، نظام دستوری حقوق وجود دارد که عهده‌دار تعیین مقررات و قوانین بر اساس نظام ارزش‌های پذیرفته‌شده توسط


1 . همان.

قانون‌گذار است. این دستورات مبتنی بر فلسفة‌ ارزش‌ها و مبانی حقوق است؛ مبانی‌ای از قبیل این‌که: قوانین باید بر چه پایه‌هایی استوار باشند، قانون‌گذار باید چه مصلحت‌هایی را رعایت کند، و... . روشن است که این بخش از حقوق (که دستوری است) کاملاً متأثر از باورها و ارزش‌های مکتبی است، و در جوامعی که دین در آنها جدی گرفته می‌شود نقشی پر رنگ برای دستورات دینی در قوانین حقوقی دیده می‌شود، همان‌گونه که در جوامع سکولار (لائیک)، ارزش‌های سنتی و ملی، یا دل‌خواه و سلیقة متغیر مردم همین نقش را بازی می‌کنند.

بخش‌هایی از دین که به دستورات اخلاقی و احکام فقهی اختصاص دارند، ارتباطی عمیق، بلکه اتحاد با بخش‌هایی از علوم دستوری، بخصوص علوم انسانی دستوری، دارند.(1)علت این رابطة وثیق آن است که دستورالعمل‌ها به رفتارهای اختیاری انسان جهت می‌دهند، و انسان را به سمت رشد و تعالی یا انحطاط و سقوط راهنمایی می‌کنند، و این دقیقاً همان رسالتی است که دین برای خود تعریف کرده است: «قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِینٌ. یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(2)دین آمده


1 . محمدتقی مصباح یزدی، «رابطه ایدئولوژی و فرهنگ‌اسلامی با علوم انسانی»، در مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامی کردن علوم انسانی، 27 آذر 1378، ص 84–80.

2 . مائده (5): 15-16.

است تا انسان بالقوه را انسان بالفعل کند و او را به کمالات انسانی برساند. انسان باید به وسیله اعمال و اندیشه‌های اختیاری خود به تکامل برسد، پس می‌بایست دستورالعمل و خط‌مشی صحیحی داشته باشد و ارزش‌هایی را معتبر بداند که او را به این هدف می‌رسانند. هدف دین آن است که این ارزش‌ها را به او عرضه کند، و خط مشی‌های کلی، و دستورالعمل‌های مشخص را در اختیار او قرار دهد.(1)

این رابطه در علوم انسانی دستوری جدی‌تر است و برای حل بسیاری از مسائل دستوری روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، تربیتی، اقتصادی، حقوقی، و مانند آنها می‌توان از آموزه‌های وحیانی کمک گرفت. برخی از نتایجی که مثلاً جامعه‌شناسان باید برای به دست آوردن آن سالیان طولانی تلاش کنند، و در پایان هم نمی‌توانند به راه‌حلی یقینی برسند، را می‌توان از طریق دستورات دینی به‌دست آورد. البته معنای این سخن آن نیست که روش‌های علمی را کنار بگذاریم، بلکه روش‌های علمی (اعم از عقلی و تجربی) هم راه‌هایی برای کشف حقایق و راه‌یابی به سعادت‌اند که باید دنبال شوند و از نتایج آن بهره برده شود؛ ولی نباید فراموش کنیم که بخشی از آن‌چه از چنین فعالیت‌هایی علمی انتظار داریم، هم‌اکنون در قالب آموزه‌های


1 . محمدتقی مصباح یزدی، «رابطه ایدئولوژی و فرهنگ‌اسلامی با علوم انسانی»، در مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامی کردن علوم انسانی، 27 آذر 1378، ص 84–80.

دینی در دست ماست، ونباید آن‌ها را مطالبی مظنون یا مشکوک تلقی کنیم. باید قدردان این موهبت‌های الهی بوده، مراقب باشیم نسبت به این تعالیم ارزنده که به‌رایگان در اختیار ما قرار گرفته است ناشکری نکنیم. ناشکری نسبت به این مسائل آن است که به آنها به دیدة تردید بنگریم و اهمیت لازم را به آنها ندهیم.