بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/03/04، مطابق با نهم رمضان 1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت
(8)
در جلسات گذشته گفتیم که از آیات کریمه قرآن و از منابع روایی استفاده میشود که سه عامل هوای نفس، دنیازدگی و شیطان در بیتوفیقی، انحراف، سقوط و در نهایت، شقاوت و عذاب ابدی انسان مؤثر است. چند جلسه درباره هوای نفس صحبت کردیم و بعد به بحث درباره دنیا پرداختیم که چطور مانع خیر میشود و نمیگذارد انسان به لوازم ایمانش ملتزم شود.
در اینجا ذکر این نکته مناسب است که ارزشها (اعم از مثبت و منفی) و همچنین موانع تحقق آنها، مراتب دارند. گاهی قرآن کریم اصل ارزش (خوبی یا بدی) را مطرح میکند و با بیاناتی که دارد مردم را تشویق میکند تا توجهشان به ارزشها جلب شود و درصدد برآیند که از آنها استفاده کنند. گاهی نیز روی ارزشهای خاص و مصادیق آنها تکیه میکند، و اگر مثبت است، منافع خاص آن را ذکر میکند و اگر ضد ارزش است زشتیها و آثار بدش را یادآور میشود تا مردم از آن پرهیز کنند. به عنوان مثال هر مسلمانی میداند که نماز یکی از ارزشمندترین کارهاست، اما خداوند برای تشویق به نماز، گاهی اصل نماز و خوبیهای آن را مطرح میکند، و گاهی در مقام بیان نمازهای واجب و مفاسد ترک آنهاست.
برای مثال، وقتی میفرماید: إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ،[1]فقط در مقام بیان این ویژگی برای نماز واجب نیست. هر نمازی این خاصیت را دارد و در این آیه نیز به نمازهای روزانه یا سایر نمازهای واجب امر نمیکند. خداوند در این آیه به اصل نماز توصیه میکند و از مردم میخواهد که به آن اهمیت بدهند، اما اینکه این نماز در کجا واجب است یا آداب و کیفیت انجام آن چگونه است، مطالبی است که در مقام دیگری به مناسبت ذکر میفرماید.
کیفیت برخورد قرآن با این سه عامل منفی نیز همینگونه است؛ وقتی میخواهد بفرماید که هوای نفس امر خطرناکی است و مواظب باشید دلباخته آن نشوید و به واسطه آن دست از تکالیفتان برندارید که موجب بدبختی در آخرت میشود، اصل هوای نفس را بیان میکند؛ إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ.[2] گاهی مواردی را بیان میکند که اعمال هوای نفس در آنها خیلی خطرناک است و آثار بسیار زیانباری دارد و مانع انجام تکالیف بسیار بزرگی شده است. گاهی لازمه این موارد از هوای نفس این بوده که افرادی با انبیا مبارزه کنند یا اصل دین را انکار کنند. این است که بیانات در این زمینهها با هم تفاوت دارد.
درباره دنیا نیز گاهی آیات قرآنی بهگونهای است که همین اندازه انسان استفاده میکند که خدا دوست دارد انسان دلباخته دنیا نشود و خود این یک ارزش است، اما در مقام بیان این نیست که بگوید این کار در کجا مکروه و در کجا حرام است. میخواهد اصل این مطلب را در اذهان تثبیت کند و افراد را آماده کند که با دنیازدگی مبارزه کنند. درست است که این دنیا یک مرتبهاش خیلی بد است، یک مرتبهاش بدی کمتری دارد، و شاید بعضی از مراتب آن هم باشد که ما آنها را مباح میدانیم و حتی مکروه هم نیست، اما عملا طوری است که میتواند این ضرر را داشته باشد. فردی را فرض کنید که خسته در خانه است، و میوهای را روی میز کارش میبیند که از مال حرام نیست و هیچ مانعی برای خوردن آن ندارد؛ میوهای که خوردنش نه مستحب است، نه واجب، نه مکروه و نه حرام، بلکه مباح است؛ اما امر دایر است بین اینکه این کار را انجام دهد و مثلا بنشیند این هندوانه را پاره و قاچ کند و بخورد، یا کار مفیدتری از لحاظ دینی یا اجتماعی انجام دهد.
یک مثال از سیره بزرگان میزنم که بر ما خیلی حق دارند و یاد آنها باعث میشود که مشمول دعاهای آنها قرار بگیریم. این داستان را مرحوم آیتالله بهجت رضواناللهعلیه نقل میفرمودند. روزی شیخ انصاریرضواناللهعلیه از جلسه درس به منزل برگشته بود. هوای گرم نجف ایشان را تشنه کرده بود و گفت ظرف آبی برایم بیاورید! هوای نجف در تابستان بسیار گرم است. در آن زمان پنکه و کولر و یخچال نبود، معمولا وسط منزل چاه مانندی بود که به سه سرداب ارتباط داشت. مردم در اواسط بهار معمولا به اولین سرداب که سرداب متعارف بود میرفتند، و در گرمای تیر و مرداد به سرداب دوم میرفتند که به آن سرداب «نیم سن» میگفتند، و سی چهل پله میخورد. اگر هوا خیلی خیلی گرم میشد، به سرداب «سن» که بسیار گود بود میرفتند. معمولا سرداب سن زیر حیاط است و از وسط حیاط تونل چاهمانندی به آن باز میشد. چیزهایی مثل گوشت که زود خراب میشد، را با طنابی از راه این چاه به آن سرداب میفرستادند تا در خنکی آنجا مثلا برای یک روز سالم بماند، و آب را نیز برای این که خنک شود در همین چاه آویزان میکردند. ذکر این مقدمات برای این است که بدانیم آوردن آب خنک در آن زمان به سادگی امروز نبوده است، و برای آوردن آب میبایست ظرف آبی که در آن سرداب بود را بالا بکشند و یک لیوان آب از آن بردارند. این کار چند دقیقهای طول میکشید، و شیخ در این فاصله ایستاد و مشغول دو رکعت نماز شد، و حالی پیدا کرد، و بعد از حمد مشغول خواندن یک سوره طولانی شد. بعد از اینکه نمازش تمام شد، آبی که برایش آورده بودند، گرم شده بود و از همان آب گرم نوشید. ملاحظه میکنید که این همه وسیله فراهم شده است، تا آب کمی خنک باشد؛ حال که آب خنک را آوردهاند، شیخ مشغول نماز است و با همان لب تشنه حالی پیدا کرده و نمازش را طول میدهد! روشن است که اگر منتظر مینشست تا برایش آب بیاورند، کار مباح و معقولی بود، و هیچ کس آن را مذمت نمیکرد، اما اگر این نماز را نخوانده بود، ثواب این نماز از دستش رفته بود!
بنابراین گاهی ترک کاری که کاملا متساوی الطرفین و مباح است، به عنوان ثانوی استحباب پیدا میکند، چرا که جلوی کار مهمتری را میگیرد. نقل میکنند که شیخ فرموده بود: ما همیشه، حتی در حالی که هیچ گناه و مکروهی هم انجام نمیدهیم، در حال خسرانیم؛ مگر زمانیکه مشغول عبادتی هستیم. برای اینکه در همین حالی که مشغول یک کار مباح هستیم که هیچ اشکال و مذمتی نیز ندارد، این کار جای یک عبادت را گرفته است و میتوان به جای آن یک سوره قرآن خواند، دو رکعت نماز به جا آورد، یا مطالعه کرد. بنابراین ممکن است کار فی حد نفسه هیچ مشکلی نداشته باشد، اما در عین حال نسبت به کار دیگری مرجوح باشد.
گفتیم یکی از روشهای تربیتی قرآن این است که یک عنوان کلی که مصادیق متعدد دارد و بعضی از آنها مستحب و بعضی واجب است، را مورد سفارش قرار میدهد تا هر کس به اندازه همتش به آن عمل کند؛ واجبش را همه باید انجام دهند و مستحبش را برخی؛ هر کس هر قدر طاقت داشته باشد و همتش اقتضا میکند. روش دیگر قرآن این است که درباره موضوع یا رفتار خاصی که ماهیت معینی دارد بحث میکند. دنیاطلبی ماهیت خاصی ندارد و مصادیق متفاوتی دارد که بعضی از آنها هیچ حرمتی ندارد و حداکثر مکروه است، اما همان را نیز قرآن به گونهای بیان میکند که مواظب باشید اگر کار راجحی دارید، دلبسته به این لذت زندگی دنیا نشوید. این یک دسته از آیات است که همین اندازه با لحنی به مخاطب میفهماند که دلبستگی به دنیا مطلوب نیست؛ بعضی از موارد آن گناه نیز است، بعضی گناه نیست، مرجوح است و بعضی دیگر تابع شرایط مختلف و عناوین ثانویه است.
دستهای دیگر از آیات با لحن مقایسه بین دنیا و آخرت صحبت میکند. نمیگوید دنیاطلبی بد است و آتش جهنم دارد. میگوید فایده دنیا خیلی کم و بهرهاش جزیی است و نسبت به آخرت قابل مقایسه نیست. این آیات نیز انسان را تشویق میکند و میگوید شما که بالفطره دنبال این هستید که چیز بهتر را انتخاب کنید، بدانید دنیا و آخرت در مقام مقایسه، اصلا با هم طرف نسبت نیستند. یک طرف سعادت بینهایت است، و یک طرف نهایتاً صدسال. صد سال با بینهایت هیچ نسبتی ندارد. همه بچههای دبیرستانی نیز میدانند که بینهایت با هیچ عددی نسبتی ندارد.
دستهای دیگر از آیات، نسبت به کسانیکه دلداده دنیا شدهاند، خیلی سختگیری میکند. این سختگیری به خاطر این است که این دلدادگی و شیفتگی نسبت به دنیا باعث شده که بعضی از اعمال واجبشان را ترک کنند. مصداق روشن این مورد جهاد است. در برخی از آیات اشاره شده است که وقتی دستور جهاد داده شد، بسیاری از مؤمنان بهانه آوردند؛ البته این مسئله در اقوام سابق مثل یهودیها و نصرانیها بیشتر بوده است و قرآن نیز خیلی با آنها برخورد تند کرده، اما حتی نسبت به مسلمانان نیز آیاتی داریم که آنها را مذمت و حتی توبیخ میکند و به آنها وعده عذاب میدهد و میگوید: چرا وقتی ما میگوییم به جهاد بروید، تعلل میکنید؛ علت این تعللتان علاقه به دنیاست. این تعلق باعث میشود که گاهی تکلیف واجبی مثل جهاد را ترک کنید، و اگر میخواهید به این مشکل مبتلا نشوید، باید سعی کنید که ریشه این را بزنید و نگذارید محبت دنیا آن چنان در دلتان ریشه بدواند که دیگر حریفش نشوید. البته آیات دیگری نیز هست و دستههای دیگری نیز میشود ذکر کرد، انشاءالله در هنگام ذکر نمونه به عنوانش نیز اشاره میکنم. اکنون به بیان نمونههایی از عناوین بالا میپردازیم.
در آیه 94 از سوره نساء میفرماید: تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ كَثِیرَةٌ؛ شما دنبال کالاها و خوشیها و منافع دنیایی هستید، اما توجه داشته باشید که نفعهایی که خدا در دست دارد، خیلی بیش از اینهاست. همانگونه که ملاحظه میفرمایید امر و نهی صریحی در این آیه نیست، اما میگوید شما که دنبال غنیمت هستید، چرا دنبال آن غنائمی که چندین برابر نفعهای دنیاست، نمیروید؟! این بیان نوعی توبیخ و سرزنش برای کسانی است که دنبال زندگی دنیا هستند و فراموش میکنند که اگر بعضی از کارها را انجام دهند، خداوند منافع و غنیمتهای بیشتری نصیبشان خواهد کرد.
در آیه چهارده از سوره آل عمران میفرماید: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ؛ شاید هیچ آیهای این چنین لذائذ دنیا را دستهبندی نکرده باشد. ریشه انواع و اقسام لذتهایی که انسان در دنیا دارد که در هر جامعهای وجود دارد، این چیزهاست. اول شهوات جنسی، بعد حب داشتن فرزندهای زیاد و دار و دسته. در آن زمان داشتن فرزند خیلی مهم بوده است و مثل امروز نبوده که با این تبلیغاتی که خارجیها میکنند و ما را به دام میاندازند، مردم به فکر کاهش جمعیت و مثلا آسانی زندگی باشند. در گذشته افتخار میکردند که ما یک ایلیم که چقدر بچه، نوه و نتیجه داریم.
وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ؛ شمشهای طلا و نقره. ممکن است کسی در طول چند سال چند سکه جمع کرده باشد و مثلا ده سکه طلا داشته باشد. این خود سرمایهای برای اوست، ولی کسانی بودهاند و اکنون نیز هستند که شمشهایی از طلا و نقره دارند و گاهی اینها را در خانه خودشان نگه میدارند و گاهی در بانکهای لوگزامبورگ و سوئیس و جاهای دیگر!
وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ؛ این نیز از مواردی است که در گذشته زیاد بوده است؛ البته امروز نیز کمابیش هست. کسانی اسب دوست میداشتند، گله اسبی پرورش میدادند و مسابقاتی برگزار میکردند. اسب حیوان زیبا و با هوشی است که سواریاش نیز لذتبخش است. همچنین در آن زمان ماشین و هواپیما نبود و اسب بهترین مرکب بود. این بود که مردم سعی میکردند اسبهای قیمتی و هنرمند متعدد داشته باشند. وَالأَنْعَامِ؛ گلههای گوسفند و گاو و چیزهای دیگری که از شیر و گوشت آنها استفاده میکنند. وَالْحَرْثِ؛ کشاورزی، کشتزارهایی که برای برنج و گندم و چیزهای دیگر از آنها استفاده میشود. این نیز یکی از سرمایههایی است که کسانی که اهل این مسائل هستند، خیلی به آن علاقه دارند و صدها هکتار زمین دارند و در آن کشاورزی میکنند.
میفرماید: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ؛ این طور خواستنیها برای مردم تزیین شده است؛ یعنی مردم به اینها به عنوان زینتی نگاه میکنند، دلباختهاش میشوند و خوششان میآید آنها را داشته باشند و حتی تماشایش کنند. خداوند اینها را ذکر میکند، اما درباره خوبی یا بدی آنها سخنی نمیگوید. سپس میفرماید: ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ اینها کالاهای زندگی دنیاست ،اما خدا نعمتهایی دارد که خیلی از اینها بهتر است. وقتی شما نزد خدا بازمیگردید، خواهید دید نعمتهای خیلی بهتری آنجا یافت میشود. به صورت غیرمستقیم میگوید: به این لذتها دل نبندید. اینها برای شما جلوه میکند و به نظرتان خیلی زیبا میآید، اما مواظب باشید که به آن دل نبندید. شما به چیزهایی که نزد خداست نیازمندید و ارزش آنها خیلی بیشتر و لذتش بسیار فراوانتر است. این دسته از آیات، آیاتی است که به صورت غیرمستقیم ارزش دنیا را در مقابل ارزش آخرت کم میکند.
دسته دیگر از آیات اجمالا میفرماید که مواظب باشید که دنیا گولتان نزند، یا میگوید علت اینکه کسانی منحرف، بدبخت یا شقاوتمند شدند، این بود که گول دنیا را خوردند، شما مواظب باشید گول دنیا را نخورید؛ وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا؛[3] فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا.[4] در این آیات ذکر نمیشود که کجای دنیا جای گول خوردن است و چه مواردی از آن جایز و چه مواردی جایز نیست، بلکه فقط به صورت سربسته و کلی میگوید: فریب دنیا را نخورید.
در دسته دیگری از آیات کمی صریحتر از دنیا مذمت میشود. تقریبا چهار آیه به صورتهای مختلف دنیا را اسباب سرگرمی معرفی میکند. لهو و لعب[5] از الفاظ شایعی است که قرآن در توصیف دنیا به کار میبرد. هر عاقلی میداند که برای انسانی که شخصیتی محترم و ارزشمند دارد، خیلی سبک است که وقتش را با اسباب بازی سپری کند. البته در دنیا همه چیز یافت میشود، ولی هیچگاه در میان افراد با شخصیت و کسانی که از نظر علم، سیاست، تقوا و حتی تجارت مهم بودهاند، کسی را نمییابید که با اسباب بازی بچهگانه بازی کنند؛ مگر اینکه بخواهد کودکی را سرگرم کند. خداوند میگوید: دنیا همین اسباب بازی است. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ؛[6] این آیه جاذبههای دنیا را در چند دسته ذکر میفرماید. اول بازی است؛ قواعدی است و کارهایی را انجام میدهید، اما چیزی از آن در نمیآید. جالب این است که آدمیزاد همین طوری است که میبینید؛ تیمی برنده میشود، از یک طرف، صد نفر شادی میکنند، و از آن طرف صد نفر گریه میکنند که چرا تیم ما برنده نشد! گاهی برای اینکه تیمشان شکست خورده، زار زار گریه میکنند! دنیا یا اسباب بازیهایی است که هیچ حاصلی ندارد یا سرگرمیهایی است که لذتی حیوانی دارد.
وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ؛ یکی از کارهای دنیا که مردم به آن دل میبندند، جاذبههایی است که به وسیله زینتها حاصل میشود؛ چه زینتهایی که در آرایشگاهها و امثال آن روی بدن انجام میدهند و چه اسبابهای زینت مثل طلاجات که انسانها به خودشان میآویزند و خودشان را تزیین میکنند، و سپس درصدد برمیآیند که به همدیگر فخر بفروشند. یکی از اشتغالات دنیا از این چیزهاست. سهم بسیاری از گفتوگوها و هزینهها صرف این میشود که کسانی خودنمایی کنند و امتیازات مادی خودشان را به رخ دیگران بکشند و بگویند: من از این جهت بر تو برتری دارم، یا زیباترم، لباسم قشنگتر است، مدلش قشنگتر است، تازه مد شده و.... وَتَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ؛ این دیگر از بالاترین چیزهایی است که از دنیا به انسان میرسد؛ برتری از نظر مال. ثروت شما چقدر است، ثروت ما چقدر است! فامیل ما چه قدر ثروت دارد، پدرم چنین بود، اجدادم چنان بودند. وَالْأَوْلَادِ؛ همانطور که گفتیم در آن زمان برای بچهها نیز خیلی امتیاز قائل بودند.
خداوند این چند مسئله را ذکر میکند و میگوید: اینها دنیاست. سپس یک مثل میزند؛ كَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ؛ میخواهید برای این چیزهایی که این همه به آنها دل میبندید، مثلی بزنم که واقعیتش را درک کنید؟ اینها همانند این است که باران خوبی ببارد، بهگونهای که کشاورزها خیلی خوشحال شوند و باعث شود کشتها زود سبز شود و رشد کند. تا اینجا هنوز مذمتی در کار نیست، اما از این به بعد بحث کمی تغییر میکند. ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَكُونُ حُطَامًا؛ طولی نمیکشد که این سبزههای زیبا، زرد میشود. ولی به این هم ختم نمیشود؛ پس از زردی، خشک و تبدیل به خار و خاشاک میشود. اگر دیر به آن برسند و آن را جمع نکنند، باد میآید و این خاشاک را پراکنده میکند. این لذتهایی که شما میبرید، بیش از لذتی که یک کشاورز در فصل بهار از رویش زمین و از نزول باران میبرد، طول نمیکشد. چشم به هم بزنید تمام میشود و پیری به سراغتان میآید و دیگر از آن لذتها خبری نیست. این دنیاست؛ این را با آخرت مقایسه کنید. در آخرت به این سادگی نیست که چند روزی بارانی بیاید و بعد هم خشک بشود و بر باد برود. آنجا همه چیز ثابت است و هرچه واقع شود، تغییر نمیکند. اینجا همه چیز قاطی است و این طور نیست که مردم دو دسته باشند. خوب و بد، پیر و جوان همه وضع زندگیشان این است، اما در آخرت دو خانه از هم جدا میشود؛ وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ؛ در یک خانه فقط عذاب است و عذاب، اما در خانه دیگر؛ مغفرة من الله ورضوان.
در آخر نیز میفرماید: وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ؛ این دنیاست که شما را فریب میدهد و از نعمتهای آخرت باز میدارد. اگر این جاذبههای دنیا نبود، شما فریبش را نمیخوردید و در فکر این بودید که برای آخرتتان بکارید. اما آنچنان سرگرم تان می کند که آنها را فراموش میکنید. البته این مطالب به این معنا نیست که دنیا به هیچ وجه مطلوب نیست و همه باید رهایش کنند. این مطالب در مقام مقایسه دنیا و آخرت مطرح شده است تا این دو را با هم بسنجیم و ببینیم باید کدام را انتخاب کرد. اما اگر آخرت را انتخاب کردیم، میتوانیم دنیا را ابزاری برای رسیدن به آن قرار دهیم. اینها برای این است که نگرش ما تصحیح شود و فکر نکنیم که دنیا مقصد است.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1]. عنکبوت، 45.
[2]. یوسف، 53.
[3]. انعام، 70.
[4]. لقمان، 33.
[5]. برخی از بزرگان بین لهو و لعب تفاوتهایی ذکر کردهاند. لهو چیزهایی مثل رقص و موسیقی است که انسان را سرگرم، از یاد خدا غافل و حالات شیطانی را در او تقویت میکند، اما لعب، کارهایی است که حساب و قانون دارد و باید به صورت خاصی انجام بگیرد و یکی برنده و دیگری بازنده میشود.
[6]. حدید، 20.