بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/08/30، مطابق با سیزدهم صفر1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(7)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَلَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَلَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا
در جلسه گذشته در شرح فرازهای دعای مکارم الاخلاق این پرسش را مطرح کردیم که چگونه ممکن است انسان از یکسو همه اوقاتش صرف عبادت شود و در عین حال به دنبال نیازهای زندگی خود باشد. در پاسخ گفتیم که در اینجا مقصود از کلمه عبادت یک معنای اعم است و اختصاص به عبادت اصطلاحی ندارد. توضیح آن که ما در فقه بخشی به نام باب العبادات داریم که درباره چیزهایی مثل نماز، روزه، حج و... است که بدون قصد قربت انجام نمیگیرد. بخش دیگر فقه احکام معاملات است که بدون قصد قربت نیز انجام میگیرد. طبق این اصطلاح «عبادت» شامل مسایلی مثل طلب روزی که قوام آنها به قصد قربت نیست، نمیشود. ولی عبادت به معنای عامتری نیز به کار میرود و شامل هر چیزی میشود که به عنوان اطاعت و بندگی خدا انجام میگیرد. طبق این کاربرد، پیگیری امور دنیا و چیزهای دیگری که به اصطلاح خاص عبادت نیست، با اینکه تمام عمر انسان صرف عبادت بشود، منافات ندارد؛ همینکه انسان همیشه به فکر این باشد که خداوند چه دوست دارد و آن را انجام دهد، عبادت است. این همان چیزی است که برای آن خلق شده است. انسان برای این خلق شده است که اظهار بندگی کند و بگوید: خدایا چون تو این کار را دوست داری، من به خاطر رضای تو این کار را انجام میدهم. به طور کلی هر چه به عنوان تقرب به خدا انجام میگیرد، عبادت است.
سؤال دیگر این استکه چگونه درخواست نعمتهای این دنیا از خدا، با اینکه انسان فقط در صدد بندگی خدا باشد میسازد؟ آیا خواستن روزی فراوان، همسر خوب، اولاد صالح، و عزت، با بندگی خدا سازگار است یا نیست؟ اگر نیست، چگونه بسیاری از مضامین دعاها و مناجاتهای ما درباره همین چیزهاست؟ بسیاری از دعاهای همین صحیفه سجادیه درباره همین امور دنیاست، و در قرآن نیز به ما امر شده است که هرچه میخواهیم از خدا بخواهیم؛ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ.[1] در روایات آمده است که حتی نمک آشتان را نیز از خدا بخواهید! این مسئله چگونه با اینکه انسان فقط تقرب به خدا را بخواهد، سازگار است؟
در پاسخ باید گفت: ما انسانها بهگونهای آفریده شدهایم که سر تا پایمان نیاز است؛ از هوایی که تنفس میکنیم تا سایر چیزهایی که عمرمان را برای به دست آوردن آنها صرف میکنیم همه نیاز است. انسان میتواند همه اینها را فقط با اتکا به اراده، قدرت و تلاش خودش دنبال کند، اما دین گفته است شما که معتقد به خدا هستید، از خداوند بخواهید نیازهایتان را برطرف سازد. همه این عالم نظامی است که او برقرار کرده، و خواستههایتان نیز به اراده او تحقق پیدا میکند. اگر انسان از ابتدا خود به دنبال تأمین نیازهای مادی خودش برود، اشکالی ندارد؛ و اگر این کار را طبق دستور الهی انجام دهد و این کار با تکالیف واجب متعینی که دارد، تزاحم نداشته باشد کار حرامی نیز انجام نداده است. اما روش دیگر این است که انسان ضمن آن که برای رسیدن به این خواستهها تلاش میکند، از ابتدا توجهاش به خدا باشد و از او بخواهد که به آسانی این نیازها برطرف شود.
در بعضی از کلمات انبیا و اولیا و تربیت شدگان این مکتب، به مراتبی بسیار بالاتر از آنچه گفته شد، اشاره شده است. کسانی بودهاند که ته دلشان این بوده است که خدایا ما غیر از رضای تو هیچ چیز دیگری نمیخواهیم؛ اگر رضای تو در این باشد که در جهنم بسوزیم ما هم نیز همان را میخواهیم! در برخی از دعاهای مأثور نیز چنین مضامینی یافت میشود؛ إِلَهِی ... لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقْطَعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَیّ![2] حالا این چیزها که مشکلات دنیاست؛اگر رضای تو در این باشد که من کشته و تکه تکه شوم، و اگر رضای تو در این باشد که مرا به سختترین بلاها و شکنجهها بکشند، من رضای تو را ترجیح میدهم.
اگر در مضامین بیانات اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین دقت کنیم، با نکتههایی روبهرو میشویم که بیانگر وجود مراتب در این مقامات است. در بعضی از مضامین دعاها آمده است که خدایا من این نعمتهای تو را میخواهم تا مزه نعمت تو را بچشم و انگیزه شکر پیدا کنم! میخواهم سالم باشم، تا مزه این نعمت تو را بچشم و در مقام شکر آن برآیم. پس چیزی که اصالتا مطلوب است، شکر توست، ولی از آنجا که شکر کردن هنگامی برای آدمیزاد پیدا میشود، که از نعمتی استفاده کند، از تو میخواهم که آن نعمت را به من بدهی! در این مقام استفاده از نعمت مطلوب بالعرض است، یعنی مقدمه است برای اینکه انگیزه شکر پیدا شود؛ هدف اصلی شکر خداست. مراتب بالاتری نیز وجود دارد که گاهی به صورت حال برای برخی از بندگان خدا و به صورت مقام برای برخی دیگر پیش میآید که کأنه خودشان را فراموش کردهاند، مثل اینکه اصلا خودی در میان نیست!
نتیجه اینکه، میشود انسان نعمتهای دنیا را بخواهد و از آنها استفاده نیز بکند، و منافاتی نیز با این نداشته باشد که تمام عمرش صرف عبادت شود؛ زیرا آنها را میخواهد تا زمینه عبادت شوند. این مسئله برای بسیاری از نعمتهایی که برای زندگی انسان ضرورت دارد، قابل فهم است. انسان باید غذایی بخورد تا انرژی داشته باشد و بتواند نماز بخواند. اگر ما این قدر قدرت نداشته باشم که از جایمان بلند شویم، چگونه نماز بخوانیم؟ همچنین اگر انسان برای شرکت در میدان جهاد تمرین نکند و ورزش نکرده و آموزش ندیده باشد، نمیتواند در جهاد شرکت کند. این موارد روشن است؛ اما چنانکه خواندیم، در فرازهای قبلی همین دعای مکارم الاخلاق حضرت عزت را نیز در کنار چیزهای دیگر از خداوند درخواست کرده است! چه ضرورتی دارد که انسان بخواهد در جامعه عزیز باشد؟! درست است که عزت نعمت خداست، اما چرا در کنار توفیق عبادت و روزی حلال، عزت را از خدا درخواست کنیم؟! آیا این به این معناست که این مسایل در عرض هم برای ما مطلوب است و نوعی شرک در مطلوبیت است، یا این طور نیست و ممکن است بعضی از بندگان خدا باشند که این مسایل موجب شرکشان نباشد؟!
در بعضی از کلمات بزرگان آمده است که اصلا هیچکدام از عبادتهایی که ما انجام میدهیم، عبادت نیست و خداوند آنها را تفضلا قبول میکند. عبادتهای خوب ما برای ترس از جهنم یا برای رسیدن به نعمتهای بهشتی است؛ بنابراین در واقع مطلوب و معبود ما همان نعمتهای بهشتی است. اگر اینها نبود اصلا عبادت نمیکردیم. وقتی من برای اینکه به جهنم نروم، نماز میخوانم به این معناست که اگر خداوند جهنم را نیافریده بود، یا ضمانت کرده بود که تو را به جهنم نمیبرم، نماز نمیخواندم. به نظرم میآید که حضرت امام (ره) در کتاب چهل حدیث خود فرمودهاند که بندگان خالص خدا توجهی به جهنم و بهشت ندارند. اینها خدا را از آن جهت عبادت میکنند که خداست. مؤید این مطلب حدیثی است که همه ما بارها خوانده و شنیدهایم که امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه میفرمود: الهی مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَلَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَلَكِنْ رَأَیْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛[3]من برای ترس از جهنم عبادت نمیکنم؛ برای رسیدن به ثوابهای بهشت نیز عبادت نمیکنم؛ تو را باید عبادت کرد! تو را عبادت نکنم، چه کنم؟! گاهی انسان در مقابل کمال برجستهای آن چنان خضوع میکند که اصلا همه چیز را فراموش میکند؛ فقط میخواهد که در مقابل این کمال خضوع کند و به خاک بیفتد و هیچ چیز دیگری هم از او نمیخواهد. در روایات متعددی این مضمون آمده است که بعضی از بندگان خدا این طور عبادت میکنند؛ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَهِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَة؛[4]این بردگان هستند که از ترس کتک اطاعت مولا میکنند. برخی برای طمع در نعمتهای بهشتی عبادت میکنند. عبادت میکنند که آن جا مزد بگیرند؛ این کاسبی است. ولی برخی به انگیزه شکر عبادت میکنند. در روایتی آمده است؛ ولکنّی اعبده حباً له.
اکنون این پرسش مطرح میشود که کسانی که چنین چیزهایی را درک کرده باشند، آیا ممکن است که از خدا بخواهند که خدایا به ما ثروت، فرزند صالح، یا همسر زیبا بده؟! آیا کسانیکه حتی عبادتشان نیز برای ترس از جهنم یا طمع در بهشت نیست، چنین چیزهایی را از خدا میخواهند؟ کسانیکه به بهشت نیز اعتنایی ندارند برای چه ثروت بخواهند؟ آیا جا دارد که چنین کسانی چنین چیزهایی را از خدا بخواهند؟
در پاسخ باید گفت که شاید چنین درخواستهایی از چنین کسانی نیز بیجا نباشد؛ زیرا ایشان میدانند که خداوند انسان را در این عالم با این شرایط خاص آفریده است. انسان در این دنیا به تدریج رشد میکند؛ از نطفهای به علقه، از علقه به مضغه و سپس به صورت طفلی متولد میشود، کمکم رشد میکند و فهم بیشتری پیدا میکند تا به رشد کامل انسانی برسد. خداوند برای این مسیر شرایط و اسبابی قرار داده است و انسانها باید کمکم با اراده خودشان تا هر جایی همتشان باشد و هر قدر خدا به آنها توفیق دهد، قدم به قدم پیش روند. در این مسیر انسان متوجه می شود که بعضی چیزها مزاحمت ایجاد میکند؛ برای مثال من در شبانهروز به مقداری غذا نیاز دارم تا دستکم بتوانم بلند شوم و نمازم را بخوانم. این غذا ممکن است با کار سادهای فراهم شود. مثلا درآمدی داشته باشم از راه فعالیتی که یک ساعت وقت بگیرد؛ ولی کسانی هستند که شبانهروزشان باید صرف شود تا همین نیازهای روزمرهشان تأمین شود. حتی گاهی شبانهروز زحمت میکشند ولی هشتشان گرو نهشان است. از سویی گاهی خدا ممکن است همین نیازها را به وسیلهای برطرف کند که حتی به همان یک ساعت کار هم احتیاج نداشته باشد. مثل اینکه انسان ارثیهای داشته باشد و آن را اجاره داده و نیازش رفع شود و عمرش را صرف تحصیل، عبادت، جهاد، خدمت به خلق و... کند.
آیا جا ندارد انسان از خدا بخواهد که او را بینیاز کند و احتیاج نداشته باشد که هشت ساعت کار کند تا نیازهای ضروری زندگیاش را تأمین کند؟ این همان کسی است که عبادت را برای بهشت انجام نمیدهد اما برای اینکه آن مقصودش که حب و رضایت خداست، تحقق پیدا کند، میخواهد کار بهتری انجام دهد؛ کاری که خداوند بیشتر دوست دارد. از اینرو از خدا میخواهد که این گرفتاریهای دنیایش را کم کند، روزیاش را وسیع گرداند تا مجبور نباشد برای لقمه نانی این قدر وقت بگذارد. البته چنین کسی فکر این نیست که ثروت کلانی بیاندوزد و اندوختههایی در بانکهای خارجی داشته باشد. از خدا آن اندازه میخواهد که کفاف نیازهای زندگیاش از راه حلال کمزحمت و یا حتی بیزحمت تأمین شود. این خواسته هیچ اشکالی ندارد و هیچ منافاتی نیز ندارد با اینکه عبادتش فقط برای محبت خداست. او میخواهد وقت بیشتری صرف عبادت کند. میخواهد در نماز توجهاش به این نباشد که وقت فلان قسطم رسیده است، یا چگونه فلان چکام را پاس کنم. از اینرو میگوید: خدایا! مرا بینیاز کن!
بنابراین ممکن است که انسان در کنار خواستههای بسیار عالی که مخصوص اولیای خداست، چنین خواستهها و دعاهایی نیز داشته باشد. یکی دیگر از دلایل مطلوبیت چنین درخواستهایی نیز این است که خداوند خود دعا کردن را دوست دارد؛ یکی از چیزهایی که خدا دوست دارد این است که بندهاش دعا کند و دستش پیش او دراز باشد،چون کمال بنده در این است.
هر کس باید دل، معرفت و نیت خودش را بکاود و ببیند دلیل کاری که میکند چیست؟ آیا اگر ترس جهنم نبود، گناهان را ترک میکرد؟ آیا اگر امید به بهشت و لذتهای بهشت نبود، نیمهشب برای خواندن نماز شب بلند میشد؟ سعی کنیم کمی تکان بخوریم، کمی معرفتمان را بیشتر کنیم، ایمانمان را قویتر کنیم، نیتمان را خالصتر کنیم و هر چه بیشتر با قرآن و کلمات اهلبیتعلیهمالسلام انس داشته باشیم. اگر این دعاها نبود ما اصلا به فکر این مسایل نمیافتادیم. همین توفیق صحبت از این مطالب به برکت این دعا از صحیفه سجادیه است که به عنوان ارثی از امام زینالعابدینصلواتاللهعلیه به شیعیانشان رسیده است. چهبسا اگر نبود ما در عمرمان یادمان نبود که چنین مسایلی نیز وجود دارد. من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق؛ هر چه از نعمتهایی که از اهلبیت به ما رسیده، بیشتر قدردانی کنیم، شکر خدا را بیشتر کردهایم؛ زیرا این نعمت خداست که به دست آنها به ما رسیده است. آنها واسطه در ایصال هستند و به همین دلیل هر چه بیشتر صلوات بفرستیم، خداوند بیشتر دوست دارد.
یکی از خواستههایی که در فراز قبل خواندیم این بود که مرا در جامعه عزیز کن! این خواسته فی حد نفسه خواسته مطلوبی است. نعمت خداست و اگر انسان آن را از خدا بخواهد، هیچ اشکالی ندارد. همچنین این درخواست، با داشتن برخی از نیتها عبادت نیز میشود.
در جلسه گذشته گفتیم که حضرت در کنار نعمتهایی که از خداوند خواستهاند، درخواستکردهند که مرا به آفتهایش مبتلا نکن! خدایا به من غنا، ثروت و رفاه زندگی بده، اما مبتلا به سرمستی و غرور نکن! حضرت این درخواستها را با هم ضمیمه کردهاند که ما متوجه باشیم که این طور نیست که وقتی چیزی نعمت شد، در هر حالی، به هر صورتی و به هر اندازهای از آن استفاده کنیم به نفع ماست. خداوندآن را نعمت آفریده است، اما گاهی ما سوءاستفاده میکنیم و حدودش را رعایت نمیکنیم. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ؛[5] گاهی انسان خودش نعمتهای خدا را تبدیل به نقمت میکند. برای اینکه اینگونه نشود، یکی از جهات این است که حد و مرزش را در نظر بگیریم. این است که حضرت دعا میکند که به من ثروت بده، اما به اندازهای که سرمست نعمتهای دنیا نشوم؛ به من عزت بده، اما نه آنچنان که مبتلا به عجب شوم؛ حتی فضائل اخلاقی به من بده، اما نه آن چنانکه پیش خودم افتخار کنم و مایه فخری برای من شود، زیرا این حالت همه فضایل اخلاقی را خراب میکند.
در جلسه گذشته همچنین اشاره کردیم که گاهی حدی از نعمتهای خدا مطلوب است، و همانگونه که محرومیت از آن بلایی برای انسان است، افراط آن نیز ممکن است موجب بلا، ضعف یا رذیلتی شود. حضرت مثل اینکه نسبت به این مسئله یک اهتمام خاصی داشتهاند و در فراز بعد باز مصداق آن را دوباره ذکر میکنند؛ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَلَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا؛ وقتی خداوند به انسان عزت میدهد؛ برای مثال وقتی از خانه بیرون میآید دیگران به او سلام میکنند و دستش را میبوسند، کمکم شیطان او را وسوسه میکند که دیگر ما چیزی هستیم! مردم را ببین که چه قدر به ما احترام میکنند! پیداست که ما چیزی هستیم! در این شرایط شیطان انسان را به عجب، غرور، افتخار و سایر رذائل نفسانی از جمله خودپسندی، خودبزرگبینی و فخرفروشی به دیگران مبتلا میکند. باید مواظب باشیم و بدانیم که حتی در خواستن نعمتها نیز باید حد و مرزی را در نظر بگیریم. امام سجادعلیهالسلام عرض میکند: خدایا! اینکه من گفتم به من عزت بده؛ به هر اندازهای مرا پیش مردم عزیز کردی، من را پیش خودم ذلیل کن! هر درجهای هر مرتبهای از عزت در بین مردم به من دادی، کاری کن که من خودم پیش خودم خوار باشم! این داروی آن وسوسه شیطان و رذیلتی است که میتواند انسان به آن مبتلا شود.
اکنون این سؤال مطرح میشود که مگر میشود که خداوند به انسان عزت بدهد ولی او پیش خودش ذلیل بشود؟ بله! این کار شدنی است؛ اگر انسان به گذشته و آینده خودش بیاندیشد میفهمد که چه قدر پست است. گناهان، لغزشها و بیشرمیهایی که در مقابل خدا از او سرزده است. گاهی کاری کرده است که انسان در مقابل یک کودک خجالت میکشد آن را انجام بدهد، اما در مقابل خداوند انجام داده است. این خیلی بیشرمی است. معنایش این است که انسان برای خدا به اندازه یک کودک نیز ارزش قائل نیست. هر چه انسان درباره این مسایل بیندیشد خودش را بیشتر پیش خودش پست میکند. میگوید: من موجودی هستم که اگر خدا مرا رها کند، مبتلا به گناهان پستی میشوم که هر کس بفهمد مرا طرد میکند. حتی برای کسانی که هیچ گناهی نیز مرتکب نشدهاند نیز راههایی وجود دارد برای اینکه انسان خودش را پست ببیند.
ترک گناه محال نیست، و این مسئله مخصوص چهارده معصوم نیست. چهارده معصوم کسانی هستند که خدا عصمتشان را ضمانت کرده است، وگرنه ممکن است بندگانی باشند که در عمرشان گناه نکرده باشند. داستان مرحوم سیدرضی و سید مرتضی در اینباره شنیدنی است. سیدرضی و سید مرتضی دو برادر هستند که هر دو از افتخارات عالم تشیع هستند. نقل شده است که روزی این دو برادر درهنگام نماز در یک مکان بودند و درباره اینکه کدام امام و کدام مأموم باشند، بحث میکردند. مرحوم سید مرتضی به برادر خود گفت: کسی که از اول تکلیف تا به حال گناه نکرده است، خوب است پیشنماز باشد. ولی سیدرضی در پاسخ ایشان گفت: خوب است کسی که قصد گناه نیز نکرده است، امام باشد! به حسب این نقل میخواست به برادر خود بفهماند که من نه تنها عمل گناه انجام ندادهام، بلکه هیچ وقت قصد انجام گناه نیز نکردهام. روشن است که اینگونه افراد جزو چهارده معصوم نیستند، اما خداوند چنین بندههایی نیز دارد.
در روایات اشاره شده است که اگر میخواهید از افتخار کردن، عجب، و خودپسندی به دور باشید، فکر کنید که در ابتدا چه بودهاید، بعد چه خواهید شد، و الان چه هستید؛ مَا لِابْنِ آدَمَ وَالْعُجْبَ وَأَوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَآخِرُهُ جِیفَةٌ قَذِرَةٌ وَهُوَ بَیْنَ ذَلِكَ یَحْمِلُ الْعَذَرَة؛[6] ای انسان! تو یک قطره آب گندیده نجس بودی که اگر دست کسی به تو می خورد، باید دستش را میشست! وقتی که از دنیا رفتی نیز اگر زیر خاک دفنت نکنند، گندیده میشوی و بوی تعفنات دیگران را ناراحت میکند. این هم آخر توست! میخواهی بدانی الان چه هستی؟ شکمت را باز کن و ببین در آن چیست؟ چه چیزی را حمل کردهای؟ چیزی جز نجاست در شکمت نیست. چقدر زشت است که فردی در ظرفی نجاست متعفنی بریزد و آن را به مجلسی ببرد! همه ما این هستیم! درون همه ما نجاست است. این چه افتخاری است! البته خدا به ما افتخار و عزت داده است و توهین کردن به مؤمن را حرام کرده است؛ اینها همه لطف اوست، اما تکوینا ما این هستیم. برای اینکه آدم مبتلا به این فخر نشود، باید کمی درباره این مسایل فکر کند تا در مقابل عزتی که خدا در جامعه به او میدهد پیش خودش ذلیل باشد. اگر خداوند عزتی داده است باید شکر خدا را به جا آورد و از آن در راه بندگی استفاده کرد، اما نباید خودمان را فراموش کنیم که ذاتا موجود پستی هستیم و آن چه خدا به ما داده است همه نعمتهای اوست.
وفقنالله وایاکم ان شاءالله.
[1]. نساء، 32.
[2]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج74، ص27.
[3]. نهج الحق و كشف الصدق، ص248.
[4]. تحف العقول، النص، ص246.
[5]. ابراهیم، 28.
[6]. عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص479.