بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/09/28، مطابق یازدهم ربیعالثانی 1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(11)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی، وَلِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی، وَظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی؛ وَهَبْ لِی مَكْراً عَلَى مَنْ كَایَدَنِی، وَقُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی، وَتَكْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی، وَسَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی!
حضرت امام زینالعابدینعلیهالسلام در این فرازهای از دعا، سلسلهای از نعمتهای اجتماعی را که بیشتر راجع به روابط انسان با دیگران است، از خداوند متعال درخواست میکنند. این نعمتها نیز خودبهخود از اخلاق فاضله و مکارم اخلاق شمرده نمیشوند، ولی همانگونه که در جلسه گذشته گفتیم، مناسبت وجود این درخواستها در ضمن دعای مکارم اخلاق این است که کسیکه درصدد کسب مکارم اخلاق است به اسباب، وسایل و کمکهایی نیاز دارد و این کمکها باعث میشوند انسان در کسب آن فضائل موفق شود. وقتی این کمکها نباشد، انسان درگیر کارهای دنیایی، دعواها و گرفتاریها میشود، و نمیرسد عمرش را صرف کسب فضائل کند.
در این فراز به روابط انسان با کسانی که نوعی دشمنی با انسان دارند و درصدد اذیت او هستند اشاره شده است، و از خداوند متعال نعمتی درخواست شده که انسان بتواند در مقابل این دشمنیها مقابله کند و خود را از شر آنها حفظ کند. انسان در مقابل کسی که قصد دارد به انسان ظلم کند، حقش را تضییع کند، یا کار ناحقی را نسبت به او انجام دهد، چند حالت میتواند داشته باشد؛ یکی اینکه حالت انفعال محض داشته باشد، چون طرف مقابل بسیار قوی است و انسان در حالت ضعف است و نمیتواند هیچ عکسالعملی از خود نشان دهد. حالت دیگر این است که انسان بتواند در مقابل کسیکه قصد ظلم دارد، از خودش دفاع کند و نگذارد آن ظالم موفق شود. اگر ظلمی صورت گرفت نیز چند حالت برای طرف مقابل فرض میشود؛ یکی اینکه فرد میتواند در مقابل آن ظلم، مقابله به مثل کند، و دیگر آن که طرف مقابل آن قدر فرومایه و بیحیثیت است که ارزش ندارد انسان در مقام مبارزه با او برآید. روشن است که هریک از این حالتها عکسالعمل مناسب خود را میخواهد؛ البته از لحاظ حقوقی فرد مظلوم حق دارد نسبت به ظالم مقابله به مثل کند، ولی در برخی از موارد، مقابله به مثل مرجوح است و بهتر است که انسان بهگونهای دیگر رفتار کند. در خواستههایی که حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این فراز از خداوند دارند به این حالات از ظلم و عکسالعمل مناسب با آنها اشاره شده است.
ظلمهایی که اتفاق میافتد معمولا از طرف امثال خود انسان است. فرض اینکه ظالم، فردی بسیار مقتدر و قوی باشد که انسان در مقابل او هیچ عکسالعملی نتواند نشان دهد و انفعال محض داشته باشد، نادر است. معمولا ظلمهایی که بین مردم اتفاق میافتد، از طرف اشباه و نظایر خودشان است. در برخی از مصادیق اینگونه ظلمها، اگر انسان چشمپوشی کند و ظلم را نادیده بگیرد، باعث جرأت طرف مقابل میشود و ظلم خود را دوباره تکرار میکند، و حتی نسبت به دیگران نیز همین کار را انجام میدهد؛ اما برخی از موارد بهگونهای است که اگر انسان چشمپوشی کند، طرف خجل میشود و نهتنها تکرار نمیکند و جری نمیشود، بلکه به خاطر رفتار کریمانهای که دیده است، از کار خودش شرمنده نیز میشود.
آیاتی از قرآن کریم دلالت بر این دارد که اگر کسانی در مقام اذیت و اجحاف به شما برآمدند، شما حق دارید مقابله به مثل کنید؛ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْكُمْ؛[1] اگر کسی به شما ظلمی کرد، شما نیز مثل همان را نسبت به او انجام دهید. این آیه در مقام نهی از اجحاف در انتقام است و میفرماید: شما حق دارید به همان اندازهای که او ظلم کرده است، مقابله به مثل کنید. در آیه 126 از سوره نحل نیز میفرماید: وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ؛ اگر در مقام قصاص برآمدید، شما نیز همانگونه که او انجام داده، انجام دهید. این آیه نیز در مقام بیان عدم اجحاف است.
روشن است که این بیان، بیانی حقوقی است؛ یعنی اگر کسی اینگونه رفتار کرد، هیچ دادگاهی او را محکوم نمیکند. این حکم هم عقلایی است و هم از نظر شرعی مانعی ندارد. ولی گاهی مواردی پیش میآید که حکمی اخلاقی بر این حکم حقوقی حاکم میشود و عکسالعمل دیگری رجحان پیدا میکند. این موارد حتی شامل نزدیکان و کسانی که انسان با آنها معاشرت نزدیک دارد و یا حتی حقوقی بر انسان دارند، نیز میشود؛ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛[2] در این آیه خداوند ابتدا هشدار میدهد که درست است که باید نسبت به معاشران و نزدیکان خود مهربان باشید و گذشت و چشمپوشی داشته باشید؛ اما باید بدانید که بعضی از نزدیکان شما با شما دشمن هستند و میخواهند شما را اذیت کنند؛ حواستان جمع باشد! حتی ممکن است همسرتان با شما دشمن باشد. بعضی از ائمه اطهارسلاماللهعلیهماجمعین به دست همسرانشان مسموم شدند. اگر همسر یا فرزند انسان به او ظلم کرد، حکم حقوقی این است که او نیز میتواند مقابله به مثل کند؛ اما در بسیاری از موارد بهتر است انسان چشمپوشی و گذشت کند. خداوند میفرماید: اگر در جایی که چشمپوشی مطلوب است، چشمپوشی و گذشت کردید و آنها را بخشیدید، خداوند نیز گناهان شما را میبخشد.
از این آیه استفاده میشود که حتی در برخی از مواردی که نزدیکان انسان با او دشمنی دارند و اذیتش میکنند، بهتر است انسان چشمپوشی کند؛ البته آیه درصدد تفصیل و بیان مصادیق آن نیست. آیه میفرماید که حتی در همین مواردی که نزدیکان شما به شما ظلم کردهاند، اگر عفو و گذشت کنید، بهتر است؛ اصلا بعضی از وقتها به رویتان نیاورید که چنین کاری شده است، یا اگر شرایط بهگونهای بود که امکان تغافل نبود، زود صرفنظر کنید و عکسالعملی نشان ندهید؛ حتی اگر ناراحت شدید و عکسالعملی نشان دادید، ساعتی بعد با خوشاخلاقی برخورد کنید؛ مثل اینکه چیزی واقع نشده است.
اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا موردی وجود دارد که قصاص و مقابله به مثل بر گذشت رجحان داشته باشد؟ در پاسخ باید گفت: بله! در مواردی که انسان احراز کند که تغافل و گذشت، موجب جری شدن ظالم و ظلم بیشتر او میشود، مقابله به مثل رجحان دارد. در اینجا قصاص و مقابله به مثل بهتر از گذشت است و شاید این کار موجب جلوگیری از تجری و تکرار گناه او شود و نوعی نهی از منکر به شمار رود، افزون بر اینکه از نظر حقوقی حق چنین کاری را دارد و کسی انسان را برای این قصاص مواخذه نمیکند.
نتیجه اینکه درباره عکسالعمل مطلوب در مقابل ظلم حالات مختلفی وجود دارد و با وجود جواز مقابله به مثل این کار در همه جا رجحان ندارد. به عبارت دیگر اگرچه قصاص به عنوان اولی جایز است، اما گاهی عناوین ثانویه عارض میشود. گاهی قصاص، نهی از منکر میشود و رجحان پیدا میکند و حتی شبیه واجب میشود، و گاهی گذشت باعث هدایت طر ف مقابل میشود؛ در این صورت گذشت رجحان پیدا میکند. گاهی این گذشت باعث میشود که این ظالم متنبه شود، خجالت بکشد و وسیله اصلاح او میشود. حتی گاهی این گذشت باعث اصلاح او نمیشود، اما از آنجا که شما با گذشت، با نفس خودتان مبارزه کردهاید، برای شما یک جهاد به شمار میرود.
همانگونه که ملاحظه میفرمایید حالات تفاوت دارد و تشخیص این حالات خود یک مجاهده و ریاضت است؛ اینکه انسان در هر مورد دقت کند که تأثیر کار من در طرف مقابل چیست؛ آیا باعث هدایت او میشود یا باعث تجری او، و خدا کدام عمل را بیشتر دوست دارد؛ اینکه انسان در هر مورد اینگونه بیندیشد و تشخیص دهد، خود یک عبادت است، و گاهی انسان در اثر اینگونه فکرها به فضایل و ثوابهایی میرسد که از ثواب خود عمل بیشتر است. اینکه انسان تشخیص دهد در اینجا خداوند چه چیزی را بیشتر دوست دارد و چگونه رفتار کنم که او بیشتر خوشش بیاید، یک جهاد قلبی، فکری و عقلانی است. این خود فرصتی است برای ترقی انسان تا رفتاری را انتخاب کند که بهترین باشد و باعث ترقی معنوی و قرب بیشترش نزد خدا شود.
حضرت در این دعا از خداوند درخواست میکنند که وَاجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی؛ خدایا! در مقابل کسی که به من ظلم میکند، دستی داشته باشم! من قدرتی و توانی داشته باشم که اولا بتوانم جلوی کسیکه درصدد ظلم است را بگیرم و مانع ظلم او شوم؛ و ثانیا اگر ظلم کرد، رفتاری انجام دهم که او را متنبه کند؛ این رفتار ممکن است به تناسب موارد، قصاص یا گذشت باشد؛ بالاخره منفعلانه نباید برخورد کنم. ظلمپذیری خود یک ضعف است و اسلام آن را دوست ندارد. اسلام میخواهد هر فرد این قدرت را داشته باشد که بتواند ظلم دشمن را دفع و در مقابلش قدرتنمایی کند تا طرف مقابل تصور نکند که میتواند هر غلطی که میخواهد بکند.
این مسئله اگر نسبت به جامعه اتفاق بیافتد، تصمیمگیری درباره اینکه جامعه اسلامی در مقابل جامعه کافر و دشمن اسلام چگونه باید برخورد کند نیازمند محاسبات بسیار بیشتر و دقیقتری است. روشن است که در همه جا مسامحه کردن، نادیده گرفتن و تغافل و گذشت مطلوب نیست. اصل این است که جامعه اسلامی در مقابل دشمن قدرت داشته باشد و اولا دفاع کند و نگذارد او مرتکب ظلم شود، و ثانیا اگر مرتکب خطایی شد او را به اندازهای که ظلم کرده، گوشمالی دهد؛ اصل این است. مگر اینکه یک عنوان ثانوی پیدا شود و با توجه به آن، گذشت یا تغافل ترجیح یابد، یا اینکه رسما بگوید: من از شما گذشتم و این گذشت را به رخ او بکشد. این عناوین از عناوین ثانویه است که عارض آن عناوین اولی میشود. در امور اخلاقی از اینگونه موارد فراوان است و گاهی عناوین ثانویه بر عنوان اولی حاکم میشود. در برخی موارد، عنوان اولی جواز است،اما عنوان ثانویهاش وجوب و یا حتی حرمت میشود. این است که برای تشخیص رفتار مطلوب در اینگونه موارد صرف فقاهت کارساز نیست. اینکه این همه از «تفقه فی الدین» تعریف و به آن سفارش شده برای این است که انسان بتواند این موارد را تشخیص بدهد؛ اولا حکم اولی هر چیزی را به خوبی بشناسد، و ثانیا عناوین ثانویهای را که در شرایطی خاص پیش میآید تشخیص دهد و بداند تا چه اندازه حاکم بر عناوین اولیه حاکم میشوند.
مثالهایی که تاکنون ذکر کردیم درباره کسی بود که با دست ظلم کند؛ یعنی کتک بزند یا مال کسی را ببرد، اما ظلم فقط «ظلم یدی» نیست و شامل «ظلم لسانی» نیز میشود. همان مواردی که درباره ظلم یدی گفته شد، در ظلم لسانی نیز مطرح است. حکم اولی در ظلم لسانی نیز مقابله به مثل است، اما درباره رجحان این کار نسبت به چشمپوشی و گذشت باید موارد مختلف را سنجید، و تأثیر هر رفتار را پیشبینی کرد. وَلِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی؛ زبان گویایی داشته باشم تا بتوانم پاسخ کسی که با خصومت با من صحبت میکند را بدهم.
وَظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی؛ گاهی ظالم ظلم خود را به صورتی انجام میدهد که طرف مقابل نفهمد که به او ظلم شده است. اما گاهی ظالم صریحا به دشمنی برمیخیزد، فحش میدهد، بدگویی میکند، و کتک میزند. این ظلم آشکار است و به آن «عناد» یا «دشمنی صریح» میگویند. انسان باید در مقابل کسی که دشمنی صریح میکند، به دنبال پیروزی باشد و تسلیم نشود وگرنه «انظلام» میشود. او میخواهد ظلم کند، اگر من تسلیم شوم، کوتاه بیایم و آن اندازهای که میتوانم اظهار وجود و مقابله به مثل نکنم، کاری کردهام که او جری شود. در مقابل کسیکه عناد میورزد و صریحا در مقام دشمنی کردن است، تسلیم توجیهی ندارد. در مقابل چنین کسی باید آن قدر بکوشیم تا پیروز شویم.
در برخی موارد دشمنان آشکارا با انسان دشمنی نمیکنند و نقشه میکشند تا مخفیانه جریان کارها به ضرر انسان تمام شود؛ حتی ممکن است در ظاهر اظهار دوستی نیز بکنند و چنین وانمود کنند که ما در حال خدمت به شما هستیم. روشن است که در مقابل این دشمنان، مقابله آشکار خلاف عقل است. در مقابل این دشمنان باید مثل خودشان رفتار کرد. در مقابل این دشمنان باید نقشه کشید و مکرشان را با مکر دیگری خنثی کرد. اگر اینگونه عمل نشود، افزون بر اینکه به نتیجه نمیرسد، مطلوبیتی نیز نزد خدا ندارد. در مقابل دشمنی که در ظاهر اظهار محبت، دوستی و خیرخواهی میکند، اما در باطن نقشه میکشد که انسان را در چاه بیاندازد، باید کوشید که خودش در چاه بیافتد. روشن است که این کار، کار آسانی نیست و گاهی از جنگهای صریح و نظامی هم مشکلتر است. این جنگ، جنگ نرم است و گاهی زحمت آن بیشتر از جنگ سخت است؛ این است که در این موارد نیز باید از خدا کمک خواست؛ وَهَبْ لِی مَكْراً عَلَى مَنْ كَایَدَنِی؛ به من توفیق ده برای کسیکه در مقام این است که برای من نقشه بکشد و مرا ناخودآگاه غافلگیر کند و خسارت برساند، نقشه بکشم تا نقشهاش را خنثی کرده و مقابله به مثل کنم. به او بفهمانم که تنها تو نیستی که میتوانی از این کارها بکنی، دیگران نیز میتوانند این کارها را بکنند.
وَقُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی؛ از نقطهضعفهای آدمیزاد که به طور طبیعی در اشخاص ظهور میکند، این است که وقتی در خودش احساس قدرت کند، دیگران را ناچیز و کوچک میبیند و تحقیرشان میکند. این مسئله در کودکان بسیار آشکار است؛ معمولا کودکی که ورزشکار است یا بدنی قوی دارد نسبت به کودکان دیگر بیاعتنایی میکند. این حالت درباره جوامع و دولتها نسبت به کشورهای دیگر نیز وجود دارد؛ کشوری که دارای قدرتی باشد و احساس کند که دیگران این قدرت را ندارند، به طور طبیعی دیگران را به حساب نمیآورد. ملاحظه میفرمایید: بعضی از کسانی که امروز در مناصب بزرگ قدرت سیاسی و نظامی قرار میگیرند، چه رسواییهایی به بار میآورند. دیگر هر نوع مخفیکاری را کنار میگذارند و با همه قلدرمآبانه برخورد میکنند. روشن است که این رفتاری احمقانه است و به جایی نیز نمیرسد، ولی آدمیزاد اینگونه است و معمولا وقتی احساس قدرت میکند، دیگر عقلش درست کار نمیکند. طبعا چنین کسانی وقتی احساس میکنند که اندکی بیش از دیگران قدرت دارند، دیگران را تحقیر میکنند و درصدد بر میآیند که آنها را کاملا تسلیم خودشان کنند. در زبان عربی به این روحیه «اضطهاد» میگویند. بهترین ترجمه برای این کلمه «له کردن» است؛ یعنی قدرتی بیش از حد متعارف در خودش میبیند و میخواهد طرف مقابل را له کند. حضرت از خداوند میخواهد که وَهَبْ لِی قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی؛ به من قدرتی بده تا جلوی کسی که میخواهد مرا له کند، بگیرد و نگذارد من در مقابل او شکست بخورم.
وَتَكْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی؛ از جمله مکرهای دشمنان که امروز هم بسیار شایع است، و در همه عالم، پولها و بودجههای کلان صرف آن میشود، شایعهپراکنی، تهمت زدن و نشر اکاذیب نسبت به دیگران است. چیزهایی را پخش میکنند که اصلا هیچ حرفی از حروفش را خداوند نیافریده است، و حتی یک هزارم آن هم وجود ندارد، ولی در بین مردم شایع میکنند و معمولا کمابیش نتیجه نیز میگیرند. این راهی شیطانی است که در همه دنیا رایج است. حضرت از خداوند میخواهد که اگر من با چنین کسانی روبهرو شدم، به من قدرتی بده که دروغ آنها را افشا کنم. وَتَكْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی؛ به من قدرتی بده که دروغ کسی را که درصدد است مرا به وسیله اکاذیب و تهمتها بکوبد، افشا کنم و اثبات کنم که سخنانش دروغ است.
وَسَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی؛ راه بسیار شایع دیگر، استفاده از تهدید است. مرا نسبت به تهدیدات سالم بدار تا این تهدیدها خنثی شود!
تا اینجا درخواستها درباره کسانی بود که به صورتهای مختلف با من دشمنی میکردند. ولی در مقابل، برخی از بندگان هستند که واقعا خیرخواهند و دلسوزی میکنند، ولی گاهی من به خاطر جهل، تنبلی یا مسایل دیگر، آمادگی پذیرش ندارم و به هر دلیلی نمیخواهم زیر بارشان بروم. در اینجا حضرت به خداوند عرض میکند: از تو کمک میخواهم که به من توفیق دهی که حرف آنها را بپذیرم! توفیق پذیرش نصیحت را از تو میخواهم. وَوَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی؛ در بین بندگان تو کسانی هستند که به من کمک میکنند تا کار خیر را انجام دهم. تو به من توفیق بده که از اینها اطاعت کنم و پیشنهادی که میکنند بپذیرم! نگویم دروغ میگویند یا قصد خیانت دارند. اینگونه نباشد که قبول سخن آنان برایم سخت باشد. وَمُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی؛ همچنین به من توفیق بده که از آن کسی که در مقام ارشاد و هدایت من است، متابعت کنم!
اللهم وفقنا جمیعا لما تحب وترضی والسلام علیکم و رحمهالله.