بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1398/06/27، مطابق با هجدهم محرم الحرام 1441 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(17)
محور بحث ما در جلسات گذشته «نظام اخلاقی اسلام» بود. ابتدا مباحثی کلی درباره مسائل اخلاقی مطرح کردیم و به تفاوتهایی که نظام اخلاقی اسلام با سایر نظامهای اخلاقی دارد، پرداختیم. گفتیم ملاک حسن و قبح، ملاک حقوق و تکالیف و به طور کلی ملاک ارزشهای مثبت و منفی در مکاتب مختلف، متفاوت است. همه ما کمابیش با کتاب معراج السعاده، جامعالسعادات و سایر کتابهایی که بزرگان در این زمینه نوشتهاند، آشنا هستیم. در این کتابها برای تنظیم مباحث اخلاقی همان روش ارسطویی دنبال میشود؛ اینکه انسان سه قوه کلی شهوی، غضبی و عقلانی دارد، و فضلیت در همه اینها این است که همه به حد اعتدال برسد و دور از افراط و تفریط باشد. به تعبیر دیگر وقتی هر سه قوه به اعتدال رسید، این انسان کامل است.
تا زمان ما نیز اخلاق به همین صورت تقسیمبندی میشد، و ملاک آن این بود که عقل ما دو نوع حکم دارد، یا دو عقل داریم؛ یک عقل نظری است که حقایق عینی و روابط آنها را درک میکند، این عقلی است که در علوم عقلی به کار میرود، اما ما عقل دیگری نیز داریم که درباره رفتارها حکم میکند؛ اینکه چه کاری خوب است یا بد، زشت است یا زیبا. این عقل درباره ارزشهای اخلاقی حکم میکند و میگوید کدام خوب و ارزشمند،و کدام بد و ضد ارزش است؛ حتی در مقام تزاحم و تعیین درجات ارزش نیز باید به همین عقل رجوع کرد. البته در اینکه آیا واقعا ما دو عقل داریم یا یک عقل است که دو نوع قضاوت میکند؛ و اینکه آیا احکام عقل عملی احکامی بدیهی است یا نظری،کمابیش اختلافاتی در کسانی که خیلی اهل دقت هستند، وجود دارد که در کلماتشان نیز کمابیش منعکس است. تصور برخی این بود که این احکام احکامی است از عقل صادر میشود و دلیل نمیخواهد؛ اینها احکام بدیهی عقل است، اما برخی تشکیکاتی در این مسئله داشتند.
یکی دیگر از ویژگیهای نظام اخلاق یونانی این بود که موضوع احکام اخلاقی را ملکات میدانستند. بر اساس این نظر، زمانی یک خُلق خوب است که در شخص وجود داشته باشد و برای انجام آن نیاز به فکر و تأمل نداشته باشد. برای مثال، کسیکه ملکه شجاعت دارد، در هنگام شجاعت شک نمیکند که باید کار شجاعانه انجام بدهد یا نه. همچنین کسی که ترسو است نیز در هر صورت میترسد و هر چه به او بگویند نترس، باز میترسد. این رویکرد کمابیش در نظام غربی تا قرون وسطی و حتی پس از آن ادامه داشت. اما در زمان کانت، نظریه جدیدی در ارزشهای اخلاقی مطرح شد. ایشان گفت: کارهای اخلاقی نیز موضوع بحث اخلاق است. برای مثال راست گفتن خوب است حتی اگر ملکه نشده باشد. کلام من اگر راست باشد خوب است و حکم اخلاقی دارد و اگر دروغ بگویم حتی اگر یک دروغ هم بگویم، بد است و همان حکم اخلاقی را دارد.
شاید دلیل اینکه در گذشته بر ملکات تأکید میکردند، این بود که میگفتند اگر برای کسی اتفاقا زمینهای پیش بیاید که کار خوبی انجام دهد یا برای اینکه مثلا مردم از او تعریف کنند، یا درآمدی داشته باشد و به او احترام بگذارند، بذل و بخشش کند، فقط کار خوبی کرده است، اما اگر این بذل و بخشش به حدی رسید که هرجا جای بخشش بود، بخشش کند، میگوییم دارای «اخلاق کرم و جود» است. در نظریه کانت این مسئله حل شد. کانت گفت: قوام ارزش اخلاقی به نیت است و اگر نیت را حذف کنیم، اصلا کار حکم اخلاقی ندارد. وقتی ما میتوانیم درباره رفتار یا خلقی بگوییم این ارزش اخلاقی دارد که براساس نیت صحیحی انجام گرفته باشد و اگر کار خوبی برای خودنمایی، جلب نظر دیگران یا جمع کردن رأی در انتخابات باشد، فضلیتی نیست؛ زیرا این ابزاری است که هر کسی میتواند از آن استفاده کند و اصلا موضوع بحث اخلاق نیست.
البته نیتی که کانت مطرح میکند با نظر اسلام متفاوت است. کانت گفت: نیت باید تبعیت از عقل باشد. حتی از وی نقل شده است که اگر نیت انسان ثواب اخروی نیز باشد، باز کارش ارزش اخلاقی ندارد، چون یک معامله است و این کار را میکند که آنجا مزدش را بگیرد. در تعبیراتی که در قرآن و روایات وجود دارد نیز غالبا بیشتر روی افعال تکیه شده است تا ملکات. البته اگر کار خوبی به صورت ملکه درآید بسیار بهتر است، اما یک کار حتی اگر ملکه هم نباشد قابل ارزشیابی اخلاقی است. این یکی از اختلافاتی است که در مبانی نظامهای اخلاقی در دنیا وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. امروز کار به جایی رسیده است که بسیاری از نظریهپردازان در همه این مسایل به شک افتاده و دچار نقض و ابرام شدهاند. مکاتبی ادعا کردهاند که اصلا ارزش اخلاقی یک چیز است و آن «دیگرخواهی» است، و اینکه انسان کاری را برای نفع دیگران انجام بدهد. اگر کاری را برای نفع دیگران انجام دادیم، ارزش اخلاقی دارد، اما اگر برای نفع خودمان، بستگانمان و اهداف دنیویمان انجام دادیم، ارزش اخلاقی منفی میشود، حتی اگر به صورت ملکه هم باشد، ارزشی ندارد.
گفتیم که در نظام اخلاقی اسلام، ملاک ارزش اخلاقی، کمال حقیقی است که برای نفس انسانی پیدا میشود و آن قرب به خداست. از نگاه اسلام چیزی ارزش دارد که به نحوی ما را به خدا نزدیک کند یا زمینه تقرب به خدا را فراهم سازد. اگر کار، خُلق یا ملکه اینگونه بود، ارزش دارد وگرنه ارزشی ندارد. این ارزش مانند ارزش مکتب کانت میان صد یا هیچ نیست، بلکه این ارزش مراتب دارد. خود قرب به خدا صرف نظر از همه چیز دارای مراتبی است؛ اینکه ما چه اندازه کاری را محض رضای خدا انجام میدهیم و اینکه اگر دستور خدا نبود، آن کار را انجام نمیدادیم نیز دارای مراتبی است. حتی اگر این نیت به اندازه یک درصد در کاری مؤثر باشد، باعث میشود که آن کار ارزش پیدا کند و همین نیز درجاتی دارد که معمولا علمای اخلاق اسلامی آنها را به اینکه نجات از عذاب باشد، یا رسیدن به سعادت و نعمتهای بهشتی و یا نیت رضوان الهی باشد، تقسیم میکنند.
نیت رضوان الهی بهخصوص مرتبه کاملش در افراد عادی پیدا نمیشود و آن اندازهای که ما میدانیم و میشناسیم حضرات معصومانسلاماللهعلیهم اینگونه هستند. این ابیات منسوب به حضرت سیدالشهداسلاماللهعلیه است که در آخرین لحظات عمرشان سرودهاند: (تركت الخلق طرّا فى هواكا/ و أيتمت العيال لكى أراكا)؛ چون تو دوست داشتی همه را ترک کردم؛ حتی ابوالفضل، حتی علی اکبر و حتی طفل شیرخوار را. حاضر شدم این بچههایی که همه بچههای پیغمبر هستند، یتیم شوند تا به رؤیت تو نائل شوم. این بالاترین نیتی است که در ارزش اخلاقی مطرح است و اسلام به دنبال این است که افراد هر چه بیشتر به این مرحله نزدیک شوند؛ اما همانگونه که میدانید در همه مزایای مادی و معنوی، کسانی که در مرتبه کامل هستند، بسیار کماند؛ همانگونه که افراد بسیار فاسد و خبیث هم کم هستند. بیشتر افراد متوسط و بین دو قطب قرار دارند؛ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا،[1] ولی به هر حال هر کدام از اینها که باشد به هر اندازهای که در قرب به خدا دخالت داشته باشد، ارزش خواهد داشت. این اجمال بحثی است که در جلسات گذشته درباره مشخصات نظام اخلاقی اسلام مطرح شد.
بحث دیگری که در اینجا مطرح میشود درباره این است که هنگام بحث درباره نظام اخلاقی باید از کجا شروع کنیم؟ آیا بین مباحث ترتیبی وجود دارد یا این مباحث استقرایی است و گاهی هیچ ربطی به هم ندارند؟ به عبارت دیگر آیا میتوان بین مباحث ترتیبی منطقی در نظر گرفت؟ آیا میتوان بین این مباحث تقسیمی براساس ملاکی عقلانی در نظر گرفت یا خیر؟ در نظام ارسطویی و از نظر کسانی که همان نظام را در عالم اسلام نیز دنبال کردهاند، ملاک تقسیم همان سه قوه شهویه، غضبیه و عقلانی است. از این نظر اخلاق از لحاظ مثبت و منفی به سه دسته تقسیم میشود؛ آنچه مربوط به قوه شهویه است، آن چه مربوط به قوه غضبیه است و آن چه مربوط به عقل محض است. اما این تقسیم تنها روش منطقی برای تقسیم مباحث اخلاقی نیست و راههای دیگری نیز وجود دارد که حتی شاید منطقیتر نیز باشد.
از سبک بیانات قرآن کریم و روایات اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین میتوان دو روش دیگر را در تقسیم اخلاق در نظر گرفت. گفتیم از نظر اسلام ارزش هر کار به این است که موجب رسیدن به قرب خدا شود. این کارها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ یک دسته مسائل، افعال یا ارزشهایی است که مربوط به زندگی فردی انسان است. این دسته را «اخلاق فردی» نامیدیم. مانند اینکه همه باید خداشناس باشند، همه باید درصدد بندگی خدا باشند، همه باید از آن چه که عقلشان به طور قطع حکم میکند، پیروی کنند، همه باید ارزشهای حیوانی را بر ارزشهای انسانی مقدم ندارند و... این یک بخش از اخلاق است، ولی بخش عظیمی از مباحث اخلاقی در ارتباط با دیگران مطرح میشود که اخلاق اجتماعی است، مثل اینکه انسان با دیگران چگونه رفتار کند.
اخلاق اجتماعی نیز از چند نظر قابل تقسیم است. گفتیم ملاک اخلاقی اجتماعی، ارتباط با دیگران است؛ برخی از دیگران رابطه تکوینی با ما ندارند و در وجود و پیدایش ما مؤثر نبودهاند، اما پدر و مادر اینگونه نیستند و در پیدایش ما مؤثر بودهاند. اینان کسانی هستند که با ما رابطه تکوینی دارند و از ما بیگانه نیستند؛ از اینرو ما نسبت به آنها حساسیت و ارتباطات بیشتری خواهیم داشت و اخلاق خانواده در اینجا شکل میگیرد. در آن جایی که اخلاق و حقوق با هم ارتباط پیدا میکنند، حقوق این دسته مقدم بر دیگران است. وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ بعد وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا؛[2] همانگونه که ملاحظه میفرمایید در آیه در کنار امر به عبادت خدا، احسان به والدین مطرح شده است . شاید دلیل آن این است که این ارتباط منشأ تکوینی دارد و جعلی و قراردادی نیست. انسان نمیتواند از پدرش طلاق بگیرد و بگوید من دیگر فرزند شما نیستم. این یک رابطه تکوینی واقعی است و باعث میشود که ارزش آنها مقدم بر همه چیز دیگر باشد. پس از این نوبت به انسانهایی میرسد که خودشان رابطه تکوینی بیواسطه با همدیگر ندارند. انسان با پدر و مادر رابطه بیواسطه دارد، اما کسانی هستند که با واسطهای با انسان ارتباط دارند؛ رابطه انسان با سایر خویشاوندان اینگونه است. برای مثال، انسان با خواهر و برادر با وساطت پدر و مادر و ارتباطی که با او دارند، ارتباط پیدا میکند. بخش دیگر چیزهایی است که خودشان با هم ارتباط تکوینی ندارند، ولی منشأ ارتباط تکوینی برای موجودات دیگری میشوند. برای مثال در ازدواج، زن و مردی که هیچ ارتباط تکوینی با هم ندارند با یک امر قراردادی که ازدواج است، با هم ارتباط پیدا میکنند؛ اما همین منشأ ارتباطی تکوینی با موجود دیگری میشود و فرزندانی از اینها پیدا میشود که با هر دو رابطه تکوینی پیدا میکنند. همانگونه که ملاحظه میکنید همه اینها در محیط خانواده است؛ یعنی اخلاق خانواده را میتوانیم به چند دسته تقسیم کنیم. البته در همه اینها هم ارزشهای مثبت و اخلاق فاضله و هم ارزشهای منفی و اخلاق رذیله وجود دارد.
پس از این دستهها سایر اصنافی که در جامعه است مطرح میشوند. کسانیکه بیشتر با هم ارتباط دارند، در درجات بعدی قرار میگیرند و همینطور ادامه پیدا میکند تا به کسانی میرسد که در آنسوی دنیا هستند و ممکن است در طول عمر همدیگر را نبینند و تأثیر عینی خارجی در همدیگر نداشته باشند، اما ممکن است همین فرد در فرد دیگری که نه نام و نه ویژگیهایش را میداند به وسیله سخن گفتن یا کتاب نوشتن یا به صورتهای دیگری اثر بگذارد. این انواع ارتباطاتی است که بین اشخاص برقرار میشود و منشأ ارزشهای اخلاقی در این رابطهها میشود.
این یک راه برای تقسیم مباحث اخلاقی است که ابتدا به فردی و اجتماعی تقسیم میشود. از نظر اسلام، مصداق اتم اخلاق فردی ارتباط با خدا و اطاعت از اوست؛ عبادات و نماز و روزهای که انسان به خاطر خدا انجام میدهد و حتی اگر هیچ انسان دیگری در عالم نباشد، وظیفه دارد که خداوند را بندگی کند. این اخلاق فردی است. اخلاق اجتماعی از آنجا شروع میشود که یک نوع رابطهای بین انسانها برقرار شود؛ این رابطه گاهی تکوینی، گاهی شبه تکوینی و گاهی قراردادی است. همانگونه که ملاحظه میکنید در این تقسیم، مباحث اخلاقی ابتدا به فردی و اجتماعی تقسیم میشود و سپس اخلاق اجتماعی بر اساس اصناف مختلف دستهبندی میشود.
تقسیم دیگر این است که انواع ارتباطاتی را که با اشخاص داریم، محور قرار دهیم. در تقسیم قبل برای مثال هر چه مربوط به رابطه با پدر و مادر بود در یک بخش قرار میگرفت، در اینجا تقسیم به صورت دیگری است. یک محور ارتباط در مسائل مادی مثل غذا خوردن، نخوردن و کمک مادی کردن یا نکردن است. محور دیگر در جلب احترام و رضایت آنهاست. در این تقسیم برای آنچه از یک سنخ از مسائل رفتاری است، یک باب قرار میدهیم؛ در این صورت چه پدر و مادر باشند و چه کسان دیگری، اگر فقیر باشند باید به آنها کمک کرد. پدر و مادر فقیر واجبالنفقه انسان هستند. برای دیگران نیز مراتبی از اطعام وجود دارد که در این قسم مطرح میشود. کیفیت سخن گفتن با مردم تقسیمبندی دیگری را مطرح میسازد. طبیعیترین ارتباط انسان با دیگران سخنگفتن با آنهاست و اینکه انسان راست بگوید یا دروغ، قصد فریب داشته باشد یا خدمت، بهگونهای سخن میگوید که او خوشش بیاید و زمینه ارتباط بیشتر و قویتر برایش فراهم شود یا بهگونهای سخن گوید که بدش بیاید و دیگر میل پیدا نکند که با او همصحبت شود،از مباحثی است که در این قسم بحث میشود. روشن است که این تقسیم بر اساس انواع کارهاست.
در تقسیم گذشته اصناف را محور قرار میدادیم و میگفتیم با هر یک چه باید کرد. در این تقسیم میگوییم چه کاری خوب است و چه کاری بد. بخش دیگری از مباحث اخلاقی مربوط به امور مالی است و البته قبل از همه اینها، آن چه مربوط به حفظ حیات دیگران است، ابتدا باید مطرح شود. تا برای زندهماندن کسی سعی نکنیم، نمیتوان ارتباطی برقرار کرد. مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا؛[3] احیای انسانها چنین فضلیتی دارد و در مقابل، قتل نفس و محروم کردن کسی از حیات، ضد ارزش است.
این نوع تقسیمبندیها برای تقسیم مباحث اخلاقی مطرح است. شاید شما جوانهای خوش فکر و خوش ذوق بتوانید محورها و ملاکهای دیگری را نیز برای تقسیم اخلاق در نظر بگیرید و انشاءالله در آینده آنها را دنبال کنید. علم هیچگاه متوقف نمیشود و آیندگان سهمی در پیشرفت خواهند داشت. خیال نکنیم که هر چه در کتابهای گذشتگان آمده است، مطلب همان است و غیر از آن نمیشود گفت. انسانهای دیگری هستند که خیلی لزومی نمیبینند که از نظریات غیر مسلمانها پیروی کنند و خودشان نظر جدیدی ابتکار میکنند. اگر کسانی بخواهند در این زمینه مطالعه داشته باشند، جلد سوم کتاب «اخلاق در قرآن» را ملاحظه بفرمایند. این کتاب به شما در چگونگی طرح مباحث و تقسیم بهتر آن کمک میکند.
و صلی الله علی محمد و آلهالطاهرین.