کسانی که در قالب علوم سیاسی و فلسفه سیاست درباره اداره جامعه بحث کردهاند، این مسئله را نیز مطرح کردهاند که آیا باید مدیریت جامعه بر عهده نهاد مشخصی به نام دولت، حکومت یا تعبیراتی ازاینقبیل باشد و دیگر مردم، برای مدیریت جامعه نه وظیفهای دارند و نه حقی، یا اینکه غیر از هیئت حاکم رسمی، کسان دیگری نیز در مدیریت جامعه نقشی مؤثر دارند، و نهتنها ایفای چنین نقشی حق آنان، بلکه به یک معنا وظیفه آنان نیز هست. این، دو دیدگاه متقابل است که هریک از آنها لوازم ویژه خود را در پی دارد.
1. آل عمران (3)، 21.
2. در کتاب حاضر، در موارد متعددی، در ذکر ترجمه آیات قرآن کریم، از ترجمه آیتالله مکارم شیرازی نیز بهره گرفته شده است.
گرایش غالب امروز حاکم بر جهان غرب این است که مردم جامعه باید در انجام خواستههای فردی خود، هرچهبیشتر آزاد باشند و هیچ مسئولیتی در برابر اداره جامعه برعهده افراد نیست، و تنها گروه خاصی را همین مردم انتخاب و تعیین میکنند تا حد لازم و ضروری مدیریت جامعه را عهدهدار شوند و در اجرای مقرراتی که خود مردم وضع میکنند، سهیم باشند. بنابراین دولت باید کمترین تصرف را در زندگی مردم داشته باشد، و هریک از افراد باید از بیشترین آزادی در رفتار خود برخوردار باشند. این آزادی شامل فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میشود و دولت تنها حق دارد آن اندازهای که برای حفظ نظم جامعه ضروری است در امور مردم دخالت کند؛ نه بیش از آن. این گرایش را، بهطور عام، لیبرالیسم مینامند. بر این اساس، حداکثر آزادی برای افراد ثابت میشود، اما آنان در برابر مشکلات اجتماعی مسئولیتی ندارند.
بنابر این گرایش، اگر در جامعهای حوادثی ـچه حوادث طبیعی و چه حوادث اجتماعیـ پیش آید که برای قشر خاصی در جامعه، یا حتی برای اکثریت مردم مشکلاتی به وجود آورد، افراد هیچ مسئولیتی برای رفع این مشکلات ندارند. برای نمونه، اگر بخش عظیمی از جامعه مبتلا به فقر کشندهای شدند که آنان را در آستانه بیماری، مرگ و فساد قرار دهد، افراد در برابر این پدیده اجتماعی هیچ مسئولیتی ندارند. در این صورت، اگر کسی دلش خواست، از روی عاطفه انسانی یا بهمقتضای مذهبی که پذیرفته، کمکی به مردم میکند و اگر دلش نخواست، هیچکس نمیتواند
او را ملزم به داشتن مسئولیت اجتماعی و صرف کردن نیرو و توان برای رفع مشکلات اجتماعی کند. بر اساس این نظریه سکولاریستيِ فردگرایانه و انسانمحور، حتی اگر در جامعهای مردم زیادی مبتلا به فقر باشند، کسانی که ثروتهای هنگفت دارند، حق دارند بهمنظور جلوگیری از پایین آمدن نرخ کالاهایشان، کالاهای افزوده خود را به دریا بریزند یا بسوزانند. همینگونه، اگر مرض و بیماری در قشر خاصی از افراد جامعه شایع شد و به ثروتمندان و سرمایهدارها سرایت نکرد، این اهل ثروت و مکنت، هیچ احساس مسئولیتی در برابر آن قشر ضعیف نخواهند داشت. آنان با خود خواهند گفت اگر دولت میتواند آنها را معالجه کند و اگر نمیتواند، هر بلایی که به سر آنان آید به ما ربطی ندارد. حداکثر کاری که ما میکنیم پرداخت کردن مالیات بهمیزانی است که دولت برای ما در نظر گرفته است. البته ممکن است در بین آنها کسانی باشند که بهاقتضای عاطفه انسانی یا مذهب خاص، به ارزشهای اخلاقی پایبند باشند و در این جهت نیز تلاشی صورت دهند. اما اینان بهاقتضای گرایش لیبرالیستیشان احساس مسئولیتی نمیکنند؛ دولت هم در یک محدوده خاصی که قانونگزار برای آن تعیین کرده است، مالیات را اخذ میکند. این مالیاتها هم تا حد مشخصی است که دولت آنها را به مصارف خاص تعیینشده میرساند و اگر این مالیاتها کفاف آنها را نداد، باز باید قانونی وضع شود و سهم مالیاتها بالا رود. در اینجا وظایف دیگری به عهده دولت خواهد آمد که همان گرایش لیبرالیستی مانع از آن میشود؛ زیرا از منظر چنین دیدگاهی، نباید بار دولت سنگین شود. اگر
نمایندگان مجلس هم لیبرال باشند، اجازه نمیدهند که سطح مالیاتها بهمنظور امکان خدمت بیشتر توسط دولت، بالا برود؛ چه، باید مالیاتها از جیب خود آنها هم درآید. این گرایش امروزه در کشورهای غربی و بهویژه کشورهای سرمایهداری، بسیار رواج دارد و حتی آنان در تلاشاند تا این فرهنگ را به کشورهای دیگر هم صادر کنند.
در مقابل گرایش پیشگفته، گرایش دیگری وجود دارد که اساسش یک دیدگاه فلسفی و عقلانی و یا اعتقاد مذهبی است. بر این اساس، هر فردی در برابر افراد دیگر و جامعه مسئول است، و چنان نیست که هرکس بتواند در زندگی، به هر قدر و هر شکلی که بخواهد، فعالیت کند و نگران مردم دیگر نباشد. فعالیتهای اقتصادی هم تا آن حد آزاد است که به منافع کل جامعه ضرر نزند. منافع جامعه هم تنها بر اساس درآمد ملی، آنگونه که در کشورهای غربی مرسوم است، تعیین نمیشود. در کشورهای غربی وقتی درصدد سنجش میزان رشد اقتصادی بر میآیند، مجموع درآمدهای کشور را در نظر میگیرند و دیگر کاری به این ندارند که این درآمدها از چند درصد مردم به دست آمده و در اختیار چند درصد قرار گرفته است. زمانی هم که درصدد تعیین درآمد سرانه برمیآیند، مجموع این درآمد را بر تعداد افراد تقسیم میکنند؛ اما دیگر کاری به این ندارند که این درآمد سرانه در دست چه کسانی جمع شده است؛ چهبسا نود درصد مجموع این ثروت، در اختیار تنها ده درصد مردم باشد و نود درصد مردم از گرسنگی رنج ببرند. اما گرایش مقابل، این چگونگی محاسبه رشد اقتصادی و درآمد سالانه را زیر سؤال برده،
ملاک رشد اقتصادی یک کشور را میزان درصد جمعیت زیر خط فقر و بالای خط فقر میداند.
بر اساس گرایش اخیر، یک جامعه همانند یک پیکر است؛ پیکر انسان از چندین دستگاه (همچون دستگاه بینایی و شنوایی) یا سیستم (همچون سیستم عصبی، تنفس و گوارش)، و هریک از اینها، خود، از چندین عضو تشکیل شده، و هر عضوی هم از میلیونها و میلیاردها سلول به وجود آمده است. اگر بخشی از این سیستم کلی بدن ناقص ماند، به کل بدن ضربه میخورد. برای نمونه، اگر دستگاه گوارش کارش را بهدرستی انجام ندهد، خون هم بهدرستی ساخته نخواهد شد و اگر خون سالم به همه بدن نرسد، تمام اندامها در معرض ضعف و ناتوانی قرار خواهند گرفت. اگر دستگاه تنفس نیز نتواند بهدرستی به وظایف خود عمل کند، اکسیژن کافی به بدن نمیرسد و مشکلاتی برای تمام قسمتهای بدن پیش خواهد آمد. چنانچه سیستم عصبی هم نتواند بهدرستی کار خود را انجام دهد، ممکن است اندامها فلج شود و کل بدن نتواند کار خود را بهدرستی انجام دهد. بنابراین بخشهای بدن همه به هم مربوطاند؛ بر یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند؛ و همه در برابر هم مسئولاند.
به همینگونه، هریک از انسانها که در درون جامعه زندگی میکنند، همانند سلولها در پیکر انسان، به هم مرتبطاند و دستگاههای جامعه نیز بههمپیوسته است. البته دراینزمینه برخی، گرایشهای افراطی دارند؛ چنـانکه طرفداران انداموارگی(1) در جامعه معتقدند که جامعه در حقیقت
1. Organicism.
یک ارگانیزم زنده و دارای همین اندامهای بههممربوط است، و هویتی واحد و مستقل از هویت افراد دارد. اما در مقام تشبیه، شبیه شمردنِ جامعه به یک پیکر زنده و دارای اندامهای مرتبط، تشبیه معقولی است که میتواند بهمنزله موضوع مشترک بین تمام کسانی که به مسئولیت اجتماعی اهمیت میدهند، مطرح شود. این گرایش به مردم میآموزد که خود را همانند سلولی در پیکر فرض کنند که احتیاج به همکاری دیگران دارند: از سویی باید بکوشند که نیازهای دیگر اندامها تأمین شود؛ و از سوی دیگر، باید نظارت داشته باشند تا مبتلا به آفت و بیماری نشوند؛ چراکه اگر یک بیماری در درون سیستم وارد شود، کل بدن را به خطر میاندازد. افراد در درون یک جامعه، نباید تنها به خود بیندیشند، بلکه باید به فکر همشهریان، همسایگان و نزدیکان خود نیز باشند. آنان باید بدانند که نفع شخصیشان در صورتی ضمانت بقا خواهد یافت که دیگران هم سهمی در آن داشته باشند. این گرایش کلی، در درون خود، مکاتب مختلفی همچون مکاتب سوسیالیستی را جای داده است. همچنین مکاتبی در غرب همچون سوسیالدموکراسی نیز از آن سخن گفتهاند و در ادیان الهی بهویژه دین اسلام نیز این نظریه با ویژگیهایی مطرح گردیده است.
حال با توجه به این دو نظریه، نقش مردم در مدیریت جامعه تفاوت میکند؛ بر اساس گرایش لیبرالیستی، هیچ فردی در برابر دیگران احساس مسئولیت نمیکند، مگر آنکه کسی بر اساس عاطفه یا وجدان خود کارهایی انجام دهد. بهمقتضای این نظریه نمیتوان انسان را ملزم کرد که
حتماً مسئولیتی را بپذیرد، خدمتی را انجام دهد یا به کسی کمک کند. بنابر این عقیده، بهجز آن هیئت حاکمه خاص و آن تعداد محدودی که برای جلوگیری از بینظمی و هرجومرج تعیین شدهاند، سایر مردم فقط به زندگی خود میپردازند و هیچ وظیفه و مسئولیتی در برابر جامعه احساس نمیکنند. اما بر اساس نظریه دیگر، افراد باید در برابر یکدیگر احساس مسئولیت کنند و در شرایط بحرانی خاص، همانند زمان وقوع زلزله، سیل، جنگ، و شیوع بیماری خاص به هم یاری رسانند. در اینگونه نمونهها، تقریباً تمام کسانی که گرایش اجتماعی دارند و قائل به اصالت جامعهاند، بهگونهای میپذیرند که همه مردم باید در چنین نمونههایی با یکدیگر مشارکت کنند. اما کسانی معتقدند در شرایط عادی هم، افراد در برابر دیگران مسئولاند.
برخی بر آناند که در دین اسلام، انسان فقط در مقابل خدا وظایف فردی را بر عهده دارد؛ درحالیکه این تنها بخشی از وظایف ماست. بخش بزرگ مسئولیتهای انسان در ارتباط با دیگران است. برای یک انسان مسلمان و مؤمن و متعهد کافی نیست که فقط واجباتی که مستقیماً بر عهده خودش آمده، انجام دهد، بلکه افزون بر اینها، موظف است که در اصلاح جامعهاش بکوشد. متأسفانه گاهی، با انگیزههای گوناگون، طوری وانمود شده که اگر ما وظیفهای هم در برابر دیگران داشته باشیم، نه امری واجب، بلکه مستحب است و وظیفه اصلیمان این است که کار خود را انجام دهیم. حتی گاهی از بعضی مضامین دینی، آیات و روایات هم برای این برداشت انحرافی استدلال میشود. برای نمونه، از آیه شریفه
يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَيْکمْ أَنفُسَکمْ لاَ يَضُرُّکم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ؛(1)«ای کسانی که ایمان آوردهاید، مراقب خود باشید. اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهی کسانی که گمراه شدهاند به شما زیانی نمیرساند»، چنین برداشت میشود که هرکس باید به فکر شخص خود باشد و مصالح خود را تأمین کند. اما این برداشت صحیح نیست؛ بلکه آیه در خطاب خود به مؤمنان درصدد بیان این نکته است که اگر شما برای هدایت کفار کوشیدید، اما آنان شما را کمک نکردند و کارشکنی کردند، ناامید نشوید و متوجه باشید که گمراه شدن آنها ضرری به ایمان مؤمنان نمیزند. خداوند متعال درباره پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز مطالب مشابهی دارد. آیاتی نظیر: وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ؛(2)«و بر رسول چیزی جز رساندن آشکار نیست»؛ فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاک عَلَيْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَيْک إِلَّا الْبَلَاغُ؛(3)«و اگر رویگردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهایم؛ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است»؛ وَمَا أَرْسَلْنَاک عَلَيْهِمْ وَکیلاً؛(4) «و ما تو را بهمنزله مأمور بر آنان نفرستادهایم»؛ و فَلَعَلَّک بَاخِعٌ نَّفْسَک عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا؛(5)«گویی میخواهی به سبب اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاوردند»، از جمله آیاتی هستند که به پیامبر(صلی الله علیه و آله) تأکید
1. مائده (5)، 105.
2. نور (24)، 54.
3. شوری (42)، 48.
4. اسراء (17)، 54.
5. کهف (18)، 6.
میکند که به وظیفه خود عمل نماید و دیگر به سبب ایمان نیاوردن مردم غصه نخورد.
همانگونه که گفته شد، در کشورهای اروپایی و بسیاری از کشورهای دیگر، مردم در برابر بعضی مسائل حساساند و اگر کسی تخلفی کند، عکسالعمل نشان میدهند. مثلاً اگر کسی مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت نکند، افزون بر برخوردی که دستگاههای انتظامی با او میکنند، مردم نیز حساسیت نشان میدهند؛ مثلاً فوری ماشینهای مجاور بوق میزنند و متخلف را تحت فشار قرار میدهند. این خود نوعی نهی از منکر است. پس قسمی از امر به معروف و نهی از منکر در همه جوامع بشری وجود دارد. دلیل آن نیز این است که همه مردم متوجه شدهاند که اگر بنا باشد در یک زندگی اجتماعی کسانی از قانون تخلف کنند، سنگ بر روی سنگ بند نمیشود و دودش به چشم همه مردم خواهد رفت. چنین مضمونی در قالب این مثال مطرح گردیده که گروهی در کشتی چوبی در حال حرکت نشسته بودند. شخصی خواست کشتی را در قسمت جلوی خود سوراخ کند. دیگران به او گفتند که کشتی را سوراخ نکن؛ ممکن است به غرق شدن ما در آب بینجامد. او پاسخ داد من جایی از کشتی را سوراخ میکنم که خودم نشستهام و کاری به شما ندارم. آنان گفتند درست است که تو جای خود را در کشتی سوراخ میکنی، اما وقتی آب در کشتی افتاد، دیگر من و تو را نمیشناسد، و همه غرق
میشوند. با این مثال، اهمیت امر به معروف و نهی از منکر، بیشازپیش، نشان داده شده است. بنابراین کسی که در جامعه زندگی میکند، نمیتواند بگوید من یک چهاردیواری دارم و خودم صاحباختیار آنام. باید توجه داشت با رواج گناهی در جامعه، قبحش ریخته میشود و دیگران هم مرتکب آن میشوند. ارتکاب آن معصیت، آثار اجتماعی زیانباری را نیز در پی دارد.
پس این امری عقلی است که اگر در جامعهای، مقرراتی که به نفع جامعه است، رعایت نشود، دیگران باید حساسیت نشان دهند؛ نه آنکه منتظر شوند تا پلیس یا مأموران دولتی جلوی آن عمل را بگیرند. پلیس، درواقع نیرویی کمکی برای جلوگیری از قانونشکنیهاست و این مردماند که باید خود حساس باشند تا عمل ناپسندی واقع نشود. حساسیت هر جامعهای که پیشرفتهتر و متمدنتر باشد، در برابر وضع و عمل به قانون بیشتر است؛ بهویژه مردم به آن امور که نفع آن را همه آنها تشخیص میدهند، امر به معروف، و از آن امور که ضررش را همه ایشان میفهمند، نهی از منکر میکنند. پس، امر به معروف و نهی از منکر امری عقلی است و بهنوعی، در همه جوامع پیشرفته وجود دارد.
نکته قابل توجه در اینجا این است که برخی از این امر به معروفها و نهی از منکرها که در جوامع غربی هم کانون توجه است، بجاست. برای نمونه، انداختن پوست میوه در خیابان، سبقت بیجا و سرعت غیرمجاز در رانندگی و اموری از این دست، از منکراتی است که واقعاً به ضرر مردم است و نهی از منکر در این نمونهها کاملاً بجاست. اما برخی
دیگر از نهی از منکرها، که غالباً به شکل گروهی نیز انجام میگیرد، در جوامع غربی هست که وضعیت کاملاً متفاوتی دارد. برای نمونه، سازمانهایی همچون طرفداران حقوق بشر، دیدهبان حقوق بشر، عفو بینالملل، حمایت از حیوانات، هماکنون به شکلی در حال انجام امر به معروف و نهی از منکرند. آنان زمانی که در کشور خودشان یا کشور دیگری، تجاوز به حقوق انسانها یا حتی حیوانات را مشاهده کنند، حساسیت نشان میدهند و از طریق نوشتن مقاله، سخنرانی و ابزارهای دیگر رسانهای و تبلیغاتی اعتراض خود را اعلان میکنند تا دولتها ناگزیر شوند این حقوق را رعایت کنند و از طریق قانونی و بینالمللی، حقوق بشر، احیا گردد. کار بدانجا رسیده که یکی از این سازمانهای طرفدار حقوق بشر، اعلام کرده است که در تمام کشورهای دنیا باید مجازات همجنسبازی لغو شود؛ زیرا این حق مردم است که هرگونه که بخواهند غریزه خود را اشباع کنند. اگر هم در دینی همچون دین اسلام با همجنسبازی مخالفت شده است، باید قوانین آن تغییر کند، حتی کار بدانجا کشیده میشود که گاهی کشوری همچون ایران را به دلیل مجازات و اعدام قاچاقچیان حرفهای مواد مخدر مؤاخذه میکنند. حقیقت این است که چنین کسانی از نگاه خود، تصور میکنند که منکراتی در جهان واقع میشود و آنان موظفاند نهی از منکر کنند. آنان مجازات همجنسبازها و مجازات اعدام قاچاقچیان را مصداق منکر میدانند. ازاینروی درصدد مقابله با آنها برآمدهاند.
بنابراین امر به معروف و نهی از منکر، در میان عقلا توجیهپذیر
است و ازاینروی شاهدیم که تا این مراحل هم گسترش یافته است که مردم کشوری به کشور دیگری، به قوانینی همچون مجازات همجنسبازان و اعدام قاچاقچیان اعتراض میکنند و اینگونه اعمال را ناقض حق حیات برای انسانها بهشمار میآورند. البته چنین توجیهاتی بر اساس نگاه خوشبینانه به چنین سازمانهایی است؛ وگرنه با نگاه بدبینانه هم می توان به عملکرد اینگونه سازمانها پرداخت که در گفتار حاضر مجال آن نیست.
مسئله اساسی این است که اصل مبارزه با کار ناشایست و ناروا نهتنها در جامعه اسلامی، بلکه در همه جوامع مطرح است. حال تعیین اینکه واقعاً چه عملی منکر است و چه عملی معروف، کلام دیگری است که خود جای بحث دارد. بهعبارتدیگر، عقل هر انسانی حکم میکند که باید با منکرات، کارهای زشت، و هر عملی که حقوق انسان را از بین میبرد، مبارزه کرد؛ اما اینکه مصداق این منکرات کدام است، اختلاف نظر وجود دارد. برخی اعدام قاچاقچی حرفه ای، که عامل فلج شدن و مرگ تدریجی هزاران انسان میشود، و برخی دیگر آزاد گذاشتن او را مصداق ظلم به جامعه تلقی می کنند. همچنین برخی ایجاد خانههای امن برای همجنسبازان و مراکز معروف مختص آنان با پرچم مشخص و امکان ترویج تفکر آنان از طریق کتابخانه، فیلم، هنرکده، فرهنگسرا و نظایر آنها را مصداق ظلم به انسانیت می دانند، و برخی دیگر مجازات کردن همجنسبازان و محدود کردن آنان را ظلم قلمداد می کنند. در مسائل فراوان دیگری نیز شاهد چنین اختلافاتی هستیم. در این امور، هرچند
نوعی دوگانگی در تشخیص مصداق معروف و منکر پیش میآید، به این مطلب خدشهای وارد نمیسازد که هم ما و هم مردم مغربزمین معتقدیم که امر به معروف و نهی از منکر هیچ منعی ندارد؛ هرچند به دخالت در امور دیگران یا در جامعه دیگری بینجامد که فرهنگ، دین، یا قانون دیگری دارند. دلیل اینکه آنان اجازه دخالت به خود می دهند این است که خود را موظف به دفاع از حقوق بشر میدانند.
بنابراین کسی نباید امر به معروف و نهی از منکر را به دلیل آنکه دخالت در امور دیگران شمرده می شود، زشت بپندارد؛ چراکه هر دخالتی در امور دیگران ناپسند نیست و در این مطلب هم تردیدی وجود ندارد و اختلاف ما با غربیها نه بر سر این نکته، بلکه بر سر آن است که چه چیزی منکر است تا از آن نهی کنیم، و چه چیزی معروف است که به آن امر کنیم. درواقع، مسئولیت انسانها در قبال یکدیگر و ضرورت نظارت بر رفتار یکدیگر، واقعیتی است که کمابیش در جامعههای متمدن انسانی، با اختلاف مراتبی که در مدنیت داشته و دارند، همواره وجود داشته است. شاید هیچ جامعهای را نتوان یافت که بهرهای از تمدن برده باشد، اما در میان مردم آن، چنین احساسی وجود نداشته باشد.
حاصل آنکه، انسان باید در قبال رفتار دیگران احساس مسئولیت کند، اما مراتب چنین احساس مسئولیت و مصادیق کار خوب و بد در جوامع گوناگون، بر اساس نظام ارزشی حاکم بر آنها، متفاوت است. مرتبه حساسیت مردم در قبال رفتار دیگران، به نوع جهانبینی و نگرش آنان درباره انسان و جامعه انسانی بستگی دارد.
بهعبارتدیگر، دیدگاه حاکم بر جوامع را درباره انسانها، میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: فردگرایی(1) و جامعه گرایی.(2) برخی انسانها در زندگی، تنها به خود می اندیشند و در پی آسایش و رفاه خویشاند. برای این گروه تفاوتی ندارد که این راحتی و پیشرفت مادی باشد یا معنوی. محور افکار و فعالیت آنان، نفی ضرر و کسب منفعت برای خودشان است. در سوی دیگر، کسانی هستند که خود را با دیگران در زندگی اجتماعی شریک و وابسته میدانند و فقط به فکر خود نیستند. این گروه، اگر خیر و برکتی طلب میکنند، برای همه میخواهند و اگر پیشرفتی را پی میگیرند، آن را برای همه میجویند، حتی اگر پیشرفت معنوی و سعادت اخروی هم میخواهند، آن را برای همه آرزو میکنند.
مکتب انبیای الهی و بهویژه دین مقدس اسلام، نگرش جامعهگرایی را تقویت میکند؛ بدون اینکه حقوق فردی را نادیده بگیرد. دین اسلام میکوشد بهگونهای انسان را تربیت کند که در همه مراحل زندگی، به کل انسانها ـ بهویژه اعضای جامعه اسلامیـ نظر داشته باشد. برای مثال، در نماز که یک عبادت فردی است و در قرائت سوره حمد، شخص نمازگزار، در مقام اظهار عبودیت، خطاب به خداوند نمیگوید: إیاک أعبُد؛ «من تو را میپرستم»، بلکه میگوید: إِيّاک نَعْبُدُ؛ «ما تو را میپرستیم». اگر انسان در نیمه های شب بهتنهایی در محراب عبادت میایستد و نماز میخواند، یا در بیابانی که هیچ انسانی هم حضور
1. Individualism.
2. Socialism.
ندارد، بهتنهایی به نماز بایستد، باید بگوید: «ما تو را میپرستیم». همچنین هنگامی که نماز رو به اتمام است، نمازگزار توجه خود را به سمت تمام صالحان معطوف کرده، میگوید: السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین؛ سلام بر شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله) در عبارت السلام علیک ایها النبی ورحمه اللّه وبرکاته نیز به جهت شخصیت برجسته پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امتیاز جداگانهای است که ایشان دارند. پس انسان در نماز، همواره مؤمنان را در کنار خود میبیند، و نیز هنگامی که میخواهد از نماز خارج شود، باز باید بر همه مؤمنان سلام دهد. در تمام دستورهای اسلامی، اعم از عبادتهای فردی و اجتماعی و مسائل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، مسلمان باید خود را با دیگر مؤمنان شریک و همراه بداند. اقتضای تربیت خاص اسلامی چنین است. اما در نگرش غربی، تفکر فردگرایی غالب است و انسان فقط مصلحت خود را در نظر میگیرد. ازاینرو، امروزه در جهان غرب نزدیکترین و انسانیترین روابط عاطفی رو به ضعف می نهد: خانوادهها متلاشی میشوند؛ زنان، شوهران، پدران و فرزندانِ بسیاری جدا از هم زندگی میکنند؛ و همسایهها هم از یکدیگر خبر ندارند. در این دیدگاه، محور فکری انسان، منفعت و لذت شخصی است.
گذشته از اینکه گرایش فردی، زشتیها و کاستیهای فراوانی دارد، اگر فردگرایی نیز اصل و زیربنای نگرش به انسان باشد، در جامعه نمیتوان از مسئولیت اجرایی و نظارت بر کار دیگران بهکلی کناره گرفت؛ زیرا مصالح و منافع و نیز لذتها و رنجهای انسانها در خارج به
یکدیگر بستگی دارد، و هر قدر نیز انسان به فکر منافع شخصی خود باشد، میفهمد که منفعت شخصی او جز با کمک دیگران تأمین نمیشود. اگر انسان بخواهد در زندگی لذتی داشته باشد، بهتنهایی نمیتواند به این لذت برسد، بلکه باید فرد دیگری نیز باشد تا بتواند با او لذت ببرد. اگر انسان بخواهد در فعالیت اجتماعی، تجارت یا صنعت پیشرفت کند، بهتنهایی نمیتواند موفق شود، بلکه مجبور است با دیگران همکاری کند. اگر انسان بخواهد از بهداشت مناسب برخوردار بوده، محیط سالمی داشته باشد، بهتنهایی نمیتواند تصمیم بگیرد. زمانی محیطْ سالم میماند که دیگران نیز به سلامت محیط کمک کنند.
بنابراین در جوامع غربی هم که فردگرایی بر آنها حاکم است، همه میفهمند که اگر تا حدی در کار دیگران نظارت نکنند، همگی زیان خواهند دید. ازاینرو، آنان لازم میدانند که در مواردی یک دستگاه رسمی بر کارها نظارت داشته باشد؛ اما اگر عمل فردی ـ هرچند خیلی قبیح و زشتـ به آنان ارتباطی پیدا نکند و منافع مادیشان را به خطر نیندازد، با آن کاری ندارند. آنان معتقدند ضرر این عمل قبیح به خود شخص باز میگردد، و به دیگر افراد جامعه ربطی ندارد.
کسانی که معتقد به مسئولیت افراد در برابر یکدیگرند به دو دسته کلی تقسیم میشوند؛ یک دسته معتقدند مسئولیت هر فردی در برابر جامعه، فقط در حد نیازهای ضروری مادی جامعه است. پس فقط در زمان
قحطی، زلزله، شیوع بیماری واگیر و مواردی ازاینقبیل باید به کمک مردم شتافت. این دسته، در برابر امور اخلاقی و معنوی مسئولیتی قائل نیستند. این همان گرایش سوسیالیستی است که کمابیش در بعضی از کشورها امروزه نیز طرفدارانی دارد. در برخی کشورهای غربی نیز که احزاب سوسیالیست یا سوسیالدموکرات حکومت را اداره میکنند این مباحث مطرح میگردد؛ برخلاف آن کشورهای غربیای که به دست لیبرالها و لیبرالدموکراتها اداره میشوند؛ چراکه آنان اینچنین، دغدغه مسائل اجتماعی را ندارند.
دسته دیگر معتقدند که انسانها نهتنها در برابر نیازهای مادی جامعه، بلکه نیازهای معنوی هم مسئولاند و حتی مسئولیتشان در برابر امور معنوی بیش از نیازهای مادی است. طرفداران این دیدگاه، عمدتاً پیروان ادیان الهیاند که بارزترین مصداقشان، پیروان اسلام هستند. فرق اساسی جهانبینی اسلامی با جهانبینیهای غربی، اعم از لیبرال و سوسیال، این است که مسلمانان بر اساس تعالیم دینی معتقدند که هر فردی افزون بر اینکه موظف است نیازمندیها و منافع خود را تأمین کند تا سربار دیگران نباشد، باید به فکر تأمین نیازمندیهای دیگران نیز باشد و این نیازمندیهای دیگران هم منحصر به نیازمندیهای مادی نیست، بلکه نیازمندیهای معنوی، روحی و اخلاقی را هم شامل میشود.
پس بر اساس نظام ارزشی اسلام، هر مسلمانی، همانگونه که در برابر نیازهای مادی مسلمانهای دیگر مسئولیت دارد، در برابر مسائل اخلاقی آنها هم مسئول است. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبعانا
وَجَارُهُ الْمُسْلِمُ جَائِعٌ؛(1) «کسی که شب سیر بخوابد، درحالیکه همسایه مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است». از منظر اسلام، فقط دولت وظیفه ندارد گداخانهای در جایی ایجاد کند و به وضع فقرا برسد، بلکه افراد هم دراینزمینه مسئولاند: کسی که پدر و مادر ناتوانی دارد باید از آنها دستگیری کند؛ پدر و مادری که فرزند تهیدستی دارند، باید نیازمندیهای او را تأمین کنند؛ و همسایگان هم باید به حال یکدیگر رسیدگی کنند. بعضی از این دستورها، در حد مستحبات و سفارشهای اخلاقی، اما بعضی دیگر در حد وجوب است و کسانی که دراینزمینه کوتاهی کنند، مرتکب معصیت میگردند. تا این مرحله سخن از نیازهای مادی بود که ممکن است در نظامهای دیگر نیز کمابیش وجود داشته باشد؛ اما امتیازی که نظام اسلامی بر دیگر نظامها دارد این است که نهتنها افراد در برابر نیازمندیهای مادی مردم دیگر مسئولاند، بلکه در برابر نیازمندیهای معنوی و اخلاقی آنها نیز باید پاسخگو باشند. نام کلی این نظارت و مسئولیت «امر به معروف و نهی از منکر» است.
غربیها گاهی در مسائل مادی رفتارهای تحسینبرانگیزی از خود نشان می دهند؛ برای نمونه، آنان نظم و انضباط را بهخوبی رعایت میکنند، یا در رعایت بهداشت و نظافت شهرها، اهتمام بیشتری در قیاس با کشورهای دیگر دارند. اما آنجا که مسائل اخلاقی و معنوی مطرح میشود از خود ضعف نشان می دهند. اینان نهتنها هیچ احساس مسئولیتی در قبال یکدیگر ندارند، بلکه اگر کسی دخالتی در امور دیگری کند، آن را بیادبی تلقی
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج71، باب صله الرحم، روایت 22، ص94.
میکنند. از این منظر، اگر از کسی رفتاری غیراخلاقی سر زد، کسی حق ندارد در جایگاه یک برادر مسلمان و با کمال مهربانی و ادب، به او تذکر دهد که کاری غیراخلاقی و ناروا انجام داده و در دنیا و آخرت دچار خسران شده است. اگر هم کسی این تذکر را بیان کند، با ناراحتی، از او روی برمی تابانند، یا به دلیل دخالت در امور دیگران، به او اعتراض میکنند. اما اسلام تأکید دارد که افراد، همان گونه که در برابر بهداشت محیط خود مسئولیت دارند، در رفتار دیگران هم مسئولاند و همانگونه که کسی حق ندارد آب شهر را مسموم کند، حق ندارد فضای فرهنگی یک شهر اسلامی را مسموم کند. اگر کسی برخلاف این مسیر گام برداشت، باید تحت تعقیب قرار گیرد. تمام افراد جامعه در زمان ایجاد یک ناهنجاری اخلاقی در جامعه مسئولیت دارند و موظفاند بنابر مراتب مختلف امر به معروف و نهی از منکر، به وظیفه خود عمل کنند.
بنابراین عمل به امر به معروف و نهی از منکر، یک ویژگی مهم جامعه اسلامی است که بر اساس فرهنگ اصیل دینی شکل گرفته است و عنصری محوری شمرده میشود: فریضه عظیمه بها تُقام الفرایض.(1) بر اساس این روایت، این فریضه، از هر واجبی واجبتر است و قوام دیگر واجبات هم بستگی به انجام آن دارد؛ درصورتیکه به این واجب عمل گردید، دیگر واجبات هم جایگاه خود را پیدا خواهند کرد. حفظ امنیت، سلامت و بهداشت، جلوگیری از بحرانهای اقتصادی و فقر، تأمین
1. محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی، الفروع من الکافی، ج5، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، روایت 1، ص55.
نیازمندیهای مادی و معنوی جامعه، و اموری ازایندست، همه و همه، مترتب بر انجام این فریضه است. حاصل آنکه، از دیدگاه اسلام، همه مردم در برابر یکدیگر مسئولیت دارند؛ هم باید نیازمندیهای ضروری یکدیگر را تأمین کنند و هم نظارت مستمر داشته باشند تا فساد در عرصه اخلاق و معنویت، رایج نشود، و اگر کسانی به چنین فسادی گرفتار شدند، آنها را معالجه کنند. بنابراین امر به معروف و نهی از منکر جایگاه بسیار مهمی در اسلام دارد و اهمیت آن در تأمین نیازمندیهای معنوی انسانها بر کسی پوشیده نیست.
حاصل آنکه، اقتضای فردگرایی این است که هرگاه نفع و ضرر کار یک فرد به ما مربوط نباشد، او را رها کنیم. این نگرشی است که امروزه کموبیش در غرب حاکم است. اما جامعه گرایانِ غربی، نظارت بر کار دیگران را صحیح میدانند، اما فقط در امور مادی، و در جایی که اعمال افراد مربوط به امور معنوی ـ مانند کفر، ایمان، حق و باطل ـ میشود، دخالت را مجاز نمیدانند. بهعبارتدیگر، در غرب، آنجا که اعمال افراد به دین، اخلاق و معنویاتِ افراد دیگر باز میگردد به هیچکس اجازه دخالت داده نمیشود.
اما اسلام با هر دو نگرش درباره عدم لزوم نظارت در امور معنوی و بعضی از امور مادی که به فرد مربوط میشود، مخالف است. اسلام مردم را بهگونهای تربیت میکند که همیشه به فکر دیگران باشند؛ حتی در نماز که فرد در حال برقراری رابطه با معبود خویش است، مسلمانان باید از ضمیر جمع استفاده کنند نه مفرد. نظارت اجتماعی هم فقط به امور مادی
محدود نمیشود، بلکه مسلمانان باید به امر معنوی نیز توجه داشته باشند. اگر کسی کاری انجام میدهد که سبب فساد معنوی جامعه میشود، باید وی را از آن کار نهی کرد. بلکه در امور معنوی نهی از منکر لزوم بیشتری دارد؛ زیرا آنچه به روح انسان و امور معنوی او باز میگردد، مهمتر از مادیات و اموری است که به جسم و دنیای او مربوط میشود. مادیات، فانی و تمامشدنی، اما امور معنوی، باقی و پایدارند؛ همانگونه که صحیح نیست در مقابل کسی که میخواهد خود را درون چاهی بیندازد، بیاعتنا بود، یا کسی که میخواهد خود را از بالای پلْ درون رودخانه اندازد تا غرق شود، یا در آتش بیندازد و خود را بسوزاند؛ زیرا وجدان انسان برنمیتابد که بگذارد شخصی، فقط به این دلیل که خودش خواسته است، برضد خود هر کاری بکند:
چو میبینی که نابینا و چاه است*****اگر خامـوش بنشینی گناه است(1)
درحالیکه نهی دیگران، از امور دنیایی و مادی، که ضرر و درد آنها موقتی و تمامشدنی است، ضرورت دارد، درباره گناه، که سبب عذاب ابدی میشود، بهطریقاولی لازم است. خداوند متعالی در قرآن میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَزِیزًا حَکیماً؛(2) «کسانی که به آیات ما کافر شدند بهزودی آنها را در آتشی وارد میکنیم که هرگاه پوست تن آنها بریان شود و بسوزد، آن را با پوستهای دیگری جایگزین سازیم تا عذاب الهی
1. سعدی.
2. نساء (4)، 56.
را بچشند». بنابر فرمایش خداوند متعال، این روند که کافران در جهنم میسوزند و پوست آنها بر اثر سوختن خاکستر میشود و دوباره بر بدن ایشان پوست جدیدی میروید، تمامشدنی نیست. اینان افرادی هستند که از فرمان خدايْتعالی سرپیچی کرده و مرتکب گناه شدهاند. وقتی کسی چنین گناهی مرتکب میشود که سرانجام آن، صدها مرتبه بالاتر از این است که آن فرد خود را در آتش این دنیا بیندازد و بسوزاند، آیا با وجدان انسان سازگار است که دست این فرد را نگیرد و او را از گناه دور نسازد؟ ازاینروی، امر به معروف و نهی از منکر در اسلام فقط به ضررهای مادی باز نمیگردد، بلکه اسلام میگوید جلو گناه را هم بگیرید؛ زیرا گناهکار به عذاب ابدی آخرت دچار میشود.
در فرهنگ غرب چنین حقی به کسی نمیدهند تا بتواند مانع ارتکاب گناه دیگران شود یا در امور معنوی دیگر افراد جامعه دخالت کند. اگر کسی نیز چنین کاری کند، او را سرزنش میکنند. ولی در اسلام، اینگونه نیست. در مکتب اسلام همه مؤمنان بهمنزله یک پیکرند؛ همانگونه که خود را از گناه دور میسازند، وظیفه دارند دیگران را نیز از گناه دور کنند. در اسلام، افزون بر بینش اخلاقی و عاطفی که انسان را وامیدارد تا مانع از سوختن دیگری بر اثر گناه شود، امر الهی و دستور خداوند نیز وجود دارد که مؤمنان نگذارند افراد جامعه بر اثر گناه بسوزند. این کار از مهمترین واجبات است و همانگونه که ذکر گردید، در روایات، فریضه عظیمی خوانده شده است که دیگر فرایض بهواسطه آن پایدارند. اگر در جامعه به امر به معروف
عمل شود، به واجبات دیگر نیز عمل خواهد شد، و اگر این کار ترک شود، بقیه واجبات نیز ترک میشوند.
حاصل آنکه، دستکم، به همان اندازه که ما در برابر شخص خود مسئولیت داریم، در برابر خانواده، فرزندان، همسایگان، شهروندان و تمام مسلمانان روی زمین نیز مسئولیم. حتی بالاتر از این، ما در برابر تمام انسانهای روی زمین مسئولیم. درواقع، اسلام و قرآن رحمت برای جهانیان است(1) و ما بهمنزله کسی که این رحمت جهانی را به امانت در دست داریم، باید آن را به دیگران برسانیم: إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُکمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا؛(2) «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید». سنت الهی بر این قرار گرفته که بعد از انبیا(صلی الله علیه و آله)، پیروانشان، معارف ایشان را به دیگران برسانند؛ ازاینرو بر ماست که اسلام را به دیگران بشناسانیم و اگر کسانی نیز پیش از این، اسلام را شناخته و داخل آن شدهاند، و نیازمند راهنمایی ما هستند، به ایشان یاری رسانیم. بدیهی است که دراینزمینه، مسئولیت ما در قبال مسلمانانی که وارد حوزه اسلام گردیده اند، در قیاس با کسانی که هیچ شناختی از دین اسلام ندارند، جدیتر است؛ چه رسد به شیعیانی که افزون بر اسلام، مذهب حق یعنی تشیع را شناختهاند، اما برای اجرای دینشان و تحقق بخشیدن به اهداف مذهبیشان، نیازمند کمک و راهنمایی ما هستند. بنابراین برای احیای دین در عالم، موظفیم اول در خانه خود، سپس شهر
1. انعام (6)، 90.
2. نساء (4)، 58.
و پس از آن کشور خویش در این امر به کسانی که نیاز دارند، کمک و راهنمایی رسانیم و آنگاه در کشورهای اسلامی، و سرانجام، در سایر کشورها به این مسئولیت خود عمل کنیم.
پس به یک معنا انتظار دین از ما این است که پیش از هر چیز، ما خود، به دین عمل کنیم، و در مرحله بعد، دین را به دیگران معرفی کنیم تا آنها هم مشمول این رحمت الهی شوند؛ چون این، رحمتی است که خدا برای تمام انسانها نازل کرده است و به ما هم دستور داده که به اشخاص بیاطلاع، آگاهی رسانیم. بنابراین در جامعه اسلامی، فرد، تنها مسئول رفتار خود نیست، بلکه مسئولیت جلوگیری از گمراهی دیگران را هم بر عهده دارد. هر فرد در جامعه اسلامی یک مسئولیت نظارتی دارد و باید برای عملی شدن قوانین دینی در جامعه تذکر لازم را داده، اقدامات جدیای را دراینزمینه انجام دهد. خداوند متعالی، در ایران، افزون بر نعمتهای فراوانی که در طول تاریخ به مردم ما داده، میراث گرانبهای اهلبیت(علیهم السلام) را نیز برای ما حفظ کرده است که در هیچ جای دنیا چنین نعمتی با این وسعت و فراوانی وجود ندارد. این معارف والای الهی به قیمت فدا شدن خونهای پاک سیدالشهدا(علیه السلام) و یارانش و دیگر ائمه اطهار(علیهم السلام) به دست ما رسیده است. افزون بر همه این برکات، خدای متعال در این عصر، نعمت بینظیری را نصیب ملت ایران کرد و مسلمانان این خطّه را توفیق داد تا با یاری علمای دین، بهویژه امام خمینی(رحمهَ الله) حکومتی بر اساس دین تأسیس کنند؛ چیزی که تا پیش از آن تصور میشد که تا زمان ظهور ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف) امکان وقوع ندارد؛ و وضع
کشور به گونهای بود که تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شهرهای دینی و مذهبی هم، تعداد مشروبفروشیها بیش از کتابخانهها بود. یک دانشجو در محیط دانشگاه خجالت میکشید نمازش را بخواند؛ و کمکم کار به جایی میرسید که دخترها حتی با روسری مجاز نباشند وارد دانشگاه شوند.
حداقل وظیفهای که هریک از ما در برابر این نعمت بزرگ داریم این است که بکوشیم این نعمتها و این عظمت و عزت را حفظ کنیم؛ و این، جز با درک بیشتر اهمیت وظایف اجتماعی خود و تلاش برای مصون نگه داشتن جامعه از آفاتی که ممکن است این نعمت را از ما باز پس گیرد به دست نمیآید. حتی اگر هیچ دلیل شرعی هم دراینزمینه وجود نداشت، همین حکم عقل به لزوم شکر نعمت در این مسئله کافی است؛ علاوه بر دلایل نقلی و بهویژه آیات و روایاتی که دلالت دارد که شکر نعمت سبب حفظ نعمت میگردد. ازاینروست که متکلمان در بحث ضرورت رفتن به سمت دین، تصریح میکنند که شکر مُنعِم واجب است و به سبب شکر نعمتهایی که مُنعِمی به ما داده، باید در درجه نخست بکوشیم او را بشناسیم و آنگاه اطاعت و عبادت او را بهمنزله شکر او به جای آوریم. پس با چنین حکمی که عقل به وجوب شکر مُنعِم دارد، دیگر نیازی به دلیل تعبدی نیست؛ هرچند دراینزمینه، دلیلهای خاص شرعی و تعبدی از کتاب و سنت هم وجود دارد که ما را وادار میکند تا درباره دین بیندیشیم و وظیفهمان را در برابر دیگران انجام دهیم.