امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات

امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات

آیات و روایات فراوانی در حوزه بحث امر به معروف و نهی از منکر وارد شده است که هرچند در گذشته به برخی از آنها در ضمن مباحث دیگر اشاره کرده‌ایم در اینجا برخی دیگر از آیات و روایاتی را که در این باب وارد شده است، بررسی می‌کنیم تا اهمیت این بحث، بیش‌ازپیش، مورد توجه قرار گیرد.

1. آیات

الف) ارتباط ولایت با امر به معروف و نهی از منکر: در میان همه آیاتی که بر امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارند، این دو آیه دارای ویژگی خاصی هستند: الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛(1) «مردان و زنان منافق طرف‌دار یکدیگرند. مردم را به کار زشت امر می‌کنند و از کار نیک باز می‌دارند و دست‌هایشان را به هم می‌سایند. خدا را فراموش کرده‌اند و خدا نیز آنان را فراموش کرده است، که منافقان مردمی فاسق و زشت‌کارند»، ووَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَيُقِیمُونَ الصَّله وَيُؤْتُونَ الزَّکه وَيُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِک سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ؛(2) «مردان و زنان مؤمن دوست‌دار یکدیگرند. مردم را به کار نیک


1. توبه (9)، 67.

2. توبه (9)، 71.

امر می‌کنند و از کار زشت باز می‌دارند و نماز به پا می‌دارند و زکات می‌پردازند و خدا و پیامبرش را اطاعت می‌کنند. البته خدا آنان را مشمول رحمت خود گرداند، و خدا صاحب اقتدار و درست‌کردار است». در این آیات، خداوند متعالی می‌فرماید: «زنان و مردان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند، و در پرتو این ولایت است که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند». این ولایت را به هر معنایی بگیریم، چه به معنای محبت و چه به معنای نوعی سلطه و قدرت قانونی، یا به هر معنای دیگر، چنین اقتضایی دارد که مؤمنان یکدیگر را از کارهای زشت باز دارند.

در فرهنگ غربی چنین حقی به کسی داده نمی‌شود تا درباره گناهان و امور دینی و معنوی دیگران دخالت کند؛ اما اسلام تأکید دارد همان‌گونه که شخص، باید خود را از گناه برهاند، در برابر دیگران هم وظیفه دارد که آنان را از آتش جهنم دور کند. آمر به معروف و ناهی از منکر برای آنکه بتواند به دیگری تذکر دهد و یا عملاً جلو معصیت را بگیرد باید نوعی ولایت و اجازه قانونی داشته باشد. شاید عبارت الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ اشاره به این باشد که خداوند متعال چنین ولایت و قدرت قانونی را به مردان و زنان مؤمن داده است. البته این، یک معنای آیه است و ممکن است ولایت در آیه مزبور، به معنای دوستی نیز باشد که در این صورت مفهوم آن این است که چون مردان و زنان مؤمن به هم محبت دارند و دلسوز هم‌اند، نمی‌خواهند مبتلا به گناه شوند و راهی را در پیش گیرند که سرانجام آن، عذاب ابدی باشد. آن محبت حاکم بر مؤمنان ایجاب می‌کند که امر به معروف و نهی

از منکر کنند. نیز ممکن است مراد از ولایت در این آیه، هر دو معنایی باشد که در بالا ذکر گردید. اما زمانی که در آیه 67 سوره توبه، از منافقان سخن به میان آورده می‌شود، تعبیر الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ ذکر می‌گردد. در اینجا دیگر از واژه ولایت استفاده نشده و خداوند نفرموده است: بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ. همچنین به‌جای تعبیر يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ، عبارت يَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ به‌کار رفته است.

درباره این دو آیه چندین سؤال به ذهن می‌آید: نخست اینکه، چرا خداوند درباره مردان و زنان مؤمن فرمود: بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ، اما درباره مردان و زنان منافق می‌فرماید: بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ؟ درباره مؤمنان که تعبیر «اولیاء» به‌کار رفته است، اگر به معنای ولایت باشد، اشاره به این مطلب دارد که آنان یک تسلط و قدرت قانونی برای امرونهی به دیگران و دخالت در امور ایشان دارند که این ولایت و قدرت قانونی باید برای ایشان جعل و اعتبار شود. اما منافقان نیازی به ولایت و قدرت قانونی ندارند؛ چون قانون هیچ‌گاه امر به منکر و نهی از معروف را تجویز نمی‌کند تا مقتضی ولایتی باشد که بتوانند امر به منکر یا نهی از معروف کنند. درواقع، امر به منکر و نهی از معروف، به‌نوعی سوءاستفاده از قانون و جوّ حاکم بر جامعه است نه آنکه بر اساس قانون، این امر تحقق یابد. اما اگر مراد از تعبیر «اولیاء»، دوستی و مودّت باشد، اشاره به این دارد که مردان و زنان منافق، دلداده و شیفته یکدیگر نیستند و هرکدام از آنها، به فکر منفعت خویش است. اگر اجتماعی هم شکل دهند و با یکدیگر

مشارکت کنند، به این سبب است که دامی برای تأمین منافع خود باشد؛ اگر در کسب منافع تزاحمی بین خود آنها پیش آید، به جان هم می‌افتند. از‌این‌روی آنان هر‌چند در جبهه واحدی با هم جمع شده‌اند و ظاهرشان اجتماع، هماهنگی، اشتراک و مشارکت است، دل‌هایشان پراکنده است: تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّی؛(1) «آنها را متحد می‌پنداری درحالی‌که دل‌هایشان پراکنده است».

پرسش معماگونه‌ای نیز در اینجا مطرح است و آن اینکه، چگونه می‌شود باور کرد در جامعه‌ای کسانی امر به کار ناپسند کنند؟ آیا می‌توان مردمی را یافت که در جامعه‌ای، به‌ویژه جامعه اسلامی، امر به منکر کنند و نهی از معروف نمایند؟ چگونه می شود که عده ای در جامعه ‌اسلامی جرئت پیدا می‌کنند که به انجام فعل ناپسند دستور دهند و افراد را از انجام فعل نیکو بر حذر دارند؟ حاصل این پرسش معما‌گونه‌ آن است که چرا در جامعه اسلامی کسانی پیدا می‌شوند که به کار زشت امر می‌کنند، و چرا این امر هم مؤثر واقع می‌شود و برخی مردم آن را می‌پذیرند؟ پاسخ این پرسش این است که اگر منظور از معروف و منکر، معروف و منکر به حمل اوّلی باشد، یعنی کسی خطاب به مردم بگوید که کار زشت و ناپسند انجام دهند، یا کار نیکو را کنار گذارند، بدیهی است که هیچ عاقلی چنین سخن نخواهد گفت؛ زیرا احتمال تأثیر چنین سخنی در میان مردم، صفر یا نزدیک به صفر خواهد بود. پس قطعاً مراد قرآن کریم چنین چیزی نیست؛ بلکه در اینجا مراد این است که مردان و زنان منافق،


1. حشر (59)، 14.

در تعیین مصداق، جای معروف و منکر را عوض می کنند؛ یعنی به چیزی امر می کنند که مصداق منکر است و از چیزی نهی می‌کنند که مصداق معروف است؛ درواقع، آنان در جامعه، معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه می‌دهند و با سوءاستفاده از مفاهیم و تبلیغ‌های غلط و شیطانی درصددند تا به اهداف و مقاصد خود دست یابند. برای نیل به این هدف، آنان نخست زمینه‌ای فراهم می‌کنند تا مجموعه‌ای از امور، خوب وانمود شود، و سپس به انجام آن امر می‌کنند یا نخست بر برخی کارهای خوب دست می گذارند تا وانمود کنند که آن کارها ناپسند است و سپس از انجام آن نهی می‌کنند.

در وضعیت کنونی، ما در جامعه خود نیز شاهدیم که برخی می‌کوشند تا معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه دهند. ریشه‌ های نفاقی که هنوز هم در کشور ما شاخه‌هایی دارد در پی چنین هدفی است. برای نمونه، برای انسان و به‌ویژه بانوان یک مفهوم ارزشی به نام حیا وجود دارد، که قرآن هم از آن تعریف و تمجید می‌کند. درباره داستان دختران شعیب‌(علیه السلام)، نقل گردیده زمانی که یکی از دو دختر ایشان درصدد بود تا دعوت پدر از موسی‌(علیه السلام) را به ایشان ابلاغ کند، بسیار با عفاف و حیا به این امر اقدام ورزید: فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی يَدْعُوک لِيَجْزِيَک أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛(1) «ناگهان یکی از آن دو به سراغ او آمد درحالی‌که با نهایت حیا گام بر‌می داشت، گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند


1. قصص (28)، 25.

تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد». این امر در فرهنگ ما هم به‌خوبی جا پیدا کرده است. اما برخی می گویند که شرم و حیا همان خجالت است، و انسان خجالتی در هیچ کجای دنیا هیچ کاری نمی‌تواند انجام دهد؛ از‌این‌روی شرم و حیا و خجالت کشیدن امری مذموم است و نباید دختران از پسران خجالت بکشند! ما هم معتقدیم که دختران باید رو داشته باشند و بتوانند در مقابل دیگران حرف خود را بزنند؛ کار خود را انجام دهند، از خود دفاع کنند و وظیفه شرعی خویش را در جامعه به جای آورند؛ همان‌گونه که زینب‌(سلام الله علیها) برای ادای وظیفه خود در جمع دیگران سخنرانی نیز کرد. این موارد از نقطه‌های مثبت و با‌ارزش است؛ اما شرم داشتن دختری که هنوز ازدواج نکرده در مقابل یک مرد بیگانه، نیز یک ارزش است.

آنان که عفاف و حیا را مساوی با خجالتی بودن و بی‌عرضگی می‌دانند، برآن‌اند که برای فرار از روحیه خجالتی نبودن، باید شرم و حیا را کنار گذاشت و برای اینکه این امر تبدیل به ملکه برای انسان گردد، لازم است دختر و پسر با هم، بدون حد و مرز، معاشرت داشته باشند. در پی این طرز فکر است که می‌گویند پس باید دختر و پسر را آزاد گذاشت تا با هم معاشرت داشته باشند، و از‌این‌روی در اینجا يَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ درباره آنان تحقق می‌یابد.

در اینجا پاسخ پرسش دیگری نیز مشخص می‌شود که چرا خداوند در مقابل واژه الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ از واژه الکافرون و الکافرات استفاده نکرده است، بلکه واژه الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ را به‌کار برده است. دلیل این امر این

است که این خصلت، مخصوص منافقان است و اساساً کافر نیازی نمی بیند که امر به منکر یا نهی از معروف کند. منافق‌صفتان در جامعه اسلامی به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که بتوانند منکری را به‌جای معروف و معروفی را به‌جای منکر مطرح کنند. منافق می‌کوشد زمینه مناسبی فراهم کند تا عمل نیکویی ناپسند جلوه گر شود و آن‌گاه نهی از معروف کند، و عمل ناپسندی، نیکو پنداشته شود و آن‌گاه امر به منکر کند. چنین عملی تنها از نفاق ریشه می گیرد نه از کفر؛ چراکه کافر آنچه می خواهد، بدون این جلوه‌گری‌ها و وانمودها، از خود بروز می دهد، اما منافق وانمود می کند که مسلمان و به اسلام علاقه‌مند است، لیکن باید این کارهای خجالتی و عفاف و حیا را کنار گذاشت. در توجیه این عمل خود، منافق می‌کوشد نشان دهد که این‌گونه امور از اسلام نیست و یا چنین وانمود می کند که قرائت ما از اسلام این نیست؛ این قرائت قدیمی‌ها بود که می‌گفتند اسلام حیا و شرم را دوست دارد نه قرائت جدیدی‌ها.

ب) ضرورت و وجوب امر به معروف و نهی از منکر: بر اساس آیه شریفه وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّه يَدْعُونَ إِلَی الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(1) «و باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگاران‌اند»، امر به معروف و نهی از منکر، امری ضروری در جامعه اسلامی است.

درباره این آیه شریفه، بحث‌هایی صورت گرفته است که آیا دعوه الی


1. آل عمران (3)، 104.

الخیر واجبی افزون بر امر به معروف و نهی از منکر است یا اینکه امر به معروف و نهی از منکر، یکی از مصادیق دعوت به‌سوی خیر است؟ ولی درهرصورت، تردیدی نیست که در اسلام چیزی به نام دعوت به‌سوی خیر وجود دارد که همان ارشاد فرد جاهل است. خداوند هیچ‌گاه راضی نمی‌شود که انسان‌ها در برابر یکدیگر بی‌اعتنا باشند، بلکه موظف‌اند درصورتی‌که کسانی در جهل به‌سر می‌برند، تعلیمشان دهند، اگر در غفلت‌اند، آنان را متنبه سازند، اگر آلوده به گناه‌اند، آنان را از انجام معصیت نهی و به انجام واجبات، امر کنند. ‌

ج) امر به معروف و نهی از منکر، سلاحی در دستان پیامبر(صلی الله علیه و آله): در آیه شریفه الَّذِینَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِی يَجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْره وَالاْنْجِیلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکر؛(1)«کسانی که از فرستاده و پیامبر امّی پیروی می‌کنند، که نام و نشان او را در تورات و انجیل که در نزدشان است، نوشته می‌یابند، همو که آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از ناشایستی باز می‌دارد»، تصریح شده است که پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه و آله) از امر به معروف و نهی از منکر به‌منزله سلاحی برای تحت تأثیر قرار دادن پیروان خود استفاده می‌کردند تا ریشه‌های انحراف در آنان شکل نگیرد.

د) امر به معروف و نهی از منکر، ویژگی مثبت اهل کتاب: هر‌چند قرآن کریم اهل کتاب را بارها به دلیل ویژگی‌های منفی‌شان مذمت کرده است، در مواردی نیز گروهی از آنان را تمجید کرده است. در آیه لَيْسُواْ


1. اعراف (7)، 157.

سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْکتَابِ أُمَّه قَآئِمَه يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ؛(1)«آنها با هم یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام می‌کنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می‌خوانند درحالی‌که سجده می‌کنند»، اشاره شده است که اهل کتاب، با یکدیگر برابر نیستند، بلکه برخی از آنان از تلاوت‌کنندگان آیات الهی و سجده‌کنندگان بر خداوندند. در ادامه، در آیهيُؤمِنُونَ بِاللّه‌ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَيُسارِعُونَ فِی الْخَيْراتِ وَأُولئِک مِنَ الصّالِحِینَ؛(2)«به خداوند و روز بازپسین ایمان می‌آورند و به نیکی فرمان می‌دهند و از ناشایستی باز می‌دارند و به نیکوکاری می‌شتابند و اینان از شایستگان‌اند»، خداوند متعالی این دسته از اهل کتاب را به سبب ایمانشان به خدا و قیامت و نیز امر به معروف و نهی از منکر تمجید کرده، که حاکی از مطرح بودن این فریضه در ادیان دیگر است.

ه) امر به معروف و نهی از منکر، توصیه انبیا و اولیای الهی: برخی آیات قرآن کریم تصریح دارند که فریضه امر به معروف و نهی از منکر، از توصیه‌های اساسی انبیا و اولیای الهی بوده است؛ به‌گونه‌ای‌که لقمان‌(علیه السلام) پس از توصیه به فرزندش درباره اقامه نماز، او را به امر به معروف و نهی از منکر فرمان داده است: یا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّله وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکر؛(3) «ای فرزندم، نماز را به‌‌پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن».


1. آل عمران (3)، 113.

2. همان، 114.

3. لقمان (31)، 17.

و) امر به معروف ونهی از منکر، عامل رهایی از عذاب الهی: ممکن است در مقاطعی، علی‌‌رغم تلاش آمران و ناهیان، ستم‌پیشگان دست از رویه خود برندارند. در این صورت، بر اساس صریح برخی از آیات قرآن کریم، آن آمران و ناهیان، چون به تکلیف خویش عمل کردند، از عذاب رها می‌گردند، اما آنان که در معصیت غوطه‌ور گردیدند، به عذاب مبتلا می‌گردند: فَلَمّا نَسُوا ما ذُکرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِینَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا؛(1) «پس چون پندی که به ایشان داده بودند، از یاد بردند، کسانی را که ناهیان از منکر بودند، نجات دادیم و ستمکاران را به عذاب گرفتار کردیم».

2. روایات

از میان روایات متعددی که از زوایای مختلف به بحث امر به معروف و نهی از منکر پرداخته‌اند، چندین نمونه را ذکر کرده، شرحی اجمالی از آنها بیان خواهیم کرد:

الف) مرحوم کلینی در اصول کافی روایت کرده‌ است که امام باقر‌(علیه السلام) به جابر می‌فرماید: يَکونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يُتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ يَتَقَرَّءُونَ وَيَتَنَسَّکونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ، لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَلَا نَهْیاً عَنْ مُنْکرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ، يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَالْمَعَاذِیرَ، يَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَفَسَادَ عَمَلِهِمْ، يُقْبِلُونَ عَلَی الصَّلَه وَالصِّيَامِ وَمَا لَا يَکلِمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَلَا مَالٍ، وَلَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَه بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا کمَا رَفَضُوا


1. اعراف (7)، 165.

أَسْمَی الْفرایض وَأَشْرَفَهَا. إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکرِ فَرِیضَه عَظِیمَه بِهَا تُقَامُ‌الْفرایض. هُنَالِک يَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِمْ فَيَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ فَيُهْلَک الْأَبْرَارُ فِی دَارِ الْفُجَّارِ وَالصِّغَارُ فِی دَارِ الْکبَارِ. إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکرِ سَبِیلُ الْأَنْبِيَاءِ وَمِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ، فَرِیضَه عَظِیمَه بِهَا تُقَامُ الْفرایض وَتَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَتَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَتُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَتُعْمَرُ الْأَرْضُ وَيُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَيَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ، فَأَنْکرُوا بِقُلُوبِکمْ وَالْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکمْ وَصُکوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَلَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَه لَائِمٍ، فَإِنِ اتَّعَظُوا وَإِلَی الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِیلَ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هُنَالِک فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکمْ وَأَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکمْ غَيْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَلَا بَاغِینَ مَالًا وَلَا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّی يَفِیئُوا إِلَی أَمْرِ اللَّهِ وَيَمْضُوا عَلَی طَاعَتِهِ قَالَ وَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَی شُعَيْبٍ النَّبِيِّ ص أَنِّی مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِک مِائَه أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَسِتِّینَ أَلْفـاً مِنْ خِيَارِهِمْ فَقَالَ(علیه السلام) يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی وَلَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِی؛(1)«در آخرالزمان مردمی خواهند بود که از گروه خاصی پیروی می‌کنند که ریاکارند و تظاهر می‌کنند که قاری و اهل عبادت ‌اند. آنان تازه ‌کار و ساده ‌لوح ‌اند، نه امر به معروفی را بر خود واجب می‌دانند نه نهی از منکری را، مگر زمانی که از ضرر و زیان محفوظ باشند؛ پیوسته در این راه برای خود عذر و بهانه می‌تراشند. اینان اشتباهات و لغزش‌هایی را که در رفتار و گفتار


1. محمد‌بن‌یعقوب‌بن‌اسحاق الکلینی، الفروع من الکافی، ج5، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، روایت 1، ص55.

عالمان حقیقی رخ داده است، پی می‌گیرند؛ در انظار مردم به نماز و روزه، و اعمالی که برای مال و جانشان خطری ندارد، روی می‌آورند. اگر زمانی شرایطی پیش آید که نماز خواندن هم سبب بروز مشکلی برای مال‌ها و بدن‌هایشان شود، نماز را نیز ترک می‌کنند؛ همان‌گونه که کامل‌ترین و والاترین فرایض را ترک کردند. همانا امر به معروف و نهی از منکر فریضه عظیمی است که اقامه دیگر فرایض به آن وابسته است. زمانی که مردم این‌گونه شدند و دنباله ‌رو چنین افرادی گشتند، غضب خدا بر آنان کامل می‌شود و خداوند همه مردم را عقوبت می‌کند؛ بدین‌ترتیب نیکوکاران همراه با فاسقان و کودکان نیز همراه با بزرگ‌ترها هلاک خواهند شد. امر به معروف و نهی از منکر راه و روش و شیوه صالحان و فریضه بزرگی است که اقامه واجبات دیگر نیز در گرو عمل به آن است. امنیت راه‌ها در سایه امر به معروف حاصل می‌شود، کسب‌ها در سایه آن حلال می‌گردند. حق به صاحبش برمی گردد و سبب عمران و آبادانی زمین می شود. در سایه امر به معروف و نهی از منکر، دشمنان نیز به رعایت انصاف وادار می‌شوند و کارها به سامان می‌رسد. با قلب خود انکار کنید و با زبانتان با آنان سخن گویید و به پیشانی آنها بزنید و از ملامت ملامتگران نهراسید؛ اگر به‌سوی حق برگشتند و از گناهان خود توبه کردند، دیگر سرزنش آنان سزاوار نیست. همانا اشکالْ متوجه کسانی است که به مردم ستم روا می‌دارند و در روی زمین به ناحق سرکشی می‌کنند. در اینجا با آنان جهاد کنید، آنان را از عمق دل، دشمن بدارید و در این امر، نه در پی کسب قدرت و مال باشید، و نه بخواهید از روی

سرکشی بر دیگران پیروز شوید تا سر به فرمان خدا بگذارند، و بر اساس طاعت الهی سلوک کنند. (ایشان در ادامه) فرمود: خداوند به شعیب پیامبر(علیه السلام) وحی کرد: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد که چهل هزار نفرشان اهل معصیت و گناه‌اند و شصت هزار نفرشان هم از خوبان قوم تو هستند. شعیب(علیه السلام) عرض کرد: خداوندا، [برای] آن اشرار جز این انتظار نیست؛ اما چرا آن خوبان عذاب می‌گردند؟ پس خداوند وحی فرمود: چون در مقابل اهل معصیت مماشات به خرج دادند و به دلیل غضب من، غضبناک نشدند».

بر اساس این روایت، آن گروه خاص که مردم به رفتار و گفتارشان اعتماد می‌کنند، کسانی‌اند که مردم آنان را با عنوان عالم و شخصیت‌هایی موجّه می‌شناسند و سخنشان را می‌پذیرند. این اشخاص دارای صفات مشخصی هستند. آنان تظاهر به عبادت می‌کنند: يَتَقَرَّؤُونَ ويَتَنَسَّکونَ. «یتقرّؤون» از ماده قرأ است. در صدر اسلام، کسانی دارای مرتبه علمی بالا به‌شمار می‌آمدند که قرآن و علوم قرآنی را خوب می‌دانستند و می‌توانستند به دیگران تعلیم دهند. این افراد را «قرّاء» می‌نامیدند. برای مثال، هنگامی که می‌خواستند برای شهری، کشوری یا گروهی که تازه مسلمان شده بودند، مبلّغ بفرستند، یکی از این قُرّاء را می‌فرستادند، و آنان قرآن را به مردم تعلیم می‌دادند و تفسیر می‌کردند و به‌این‌ترتیب، آنان را با معارف اسلام آشنا می‌کردند. ازاین‌روی قرّاء، عالمان و دانشمندان برتر صدر اسلام به‌شمار می‌آمدند. اما دراین‌میان، افرادی نیز بودند که خود را به لباس قرّاء در می‌آوردند، درحالی‌که صلاحیت این

عنوان را نداشتند. آنان تنها به این کار تظاهر می‌کردند. امروزه، «روحانی ‌نما» معادل مناسبی برای اصطلاح قرّاء می‌تواند باشد. همچنین این افراد تظاهر به عبادت می‌کنند: «یتنسّکون»؛ این واژه از ماده «نُسک» است و ناسک کسی است که عبادت می‌کند. تنسُّک یعنی تظاهر به عبادت کردن. کسانی که چندان اهل عبادت نیستند، اما در حضور مردم به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که مردم می‌پندارند آنان اهل عبادت‌اند.

از دیگر صفات این افراد، تازه‌کاری و سطحی‌نگری است: حُدَثاء وسُفَهاء. همچنین این افراد که مردم از آنها تبعیت می‌کنند، خود را به امر به معروف و نهی از منکر مکلف نمی‌دانند و از وجوب امر به معروف و نهی از منکر در میان مردم سخنی به میان نمی‌آورند، مگر جایی که برای آنان ضرری نداشته باشد. آنان این‌گونه به مردم القا می‌کنند که امر به معروف و نهی از منکر فقط هنگامی واجب است که عمل به آن برای انسان مشکلی ایجاد نکند. ویژگی دیگر چنین کسانی این است که يَطْلُبُونَ لأِنْفُسِهِم الرُّخَصَ وَالمَعاذِیرَ؛ این متظاهران به تقوا، پیوسته در پی بهانه‌اند که از زیر بار تکلیف شانه خالی کنند؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، خواه ناخواه، مشکلات و تبعاتی در پی دارد و کسانی که نهی از منکر می‌شوند، از گِرد شخص نهی‌کننده پراکنده شده، رفتار دوستانه‌ای با او در پیش نخواهند گرفت. درواقع، چنین کسانی به بهانه ضرر به مال و جان، فرایض خود را ترک می کنند؛ و یک روز امر به معروف و نهی از منکر را، با اینکه کامل‌ترین و شریف‌ترینِ فریضه‌ها به‌شمار می رود، به کناری می‌زنند و روزی دیگر نیز نماز و سایر واجبات شرعی خود را به بهانه حفظ مال و

جان ترک می‌کنند. در اینجاست که امام‌(علیه السلام) هشدار می‌دهد که اگر چنین وضعی پیش آمد، باید از عقاب خدا بترسید؛ زیرا عذابی که نازل می‌شود، تر و خشک، و نیز بزرگ و کوچک را با هم می‌سوزاند.

امام‌(علیه السلام) نخستین وظیفه برای رهایی از عذاب الهی را در این می‌داند که اگر کار ناروایی در جامعه دیده شد، در دل باید در قبال آن احساس نفرت و انزجار داشت، نه آنکه در دل خود گفت هر‌چند گناهی انجام شد، گناه بدی هم نبود! در مرحله بعد هم باید آن نفرت و انزجار را به زبان آورد و لب به اعتراض گشود. در مرحله زبانی هم نخست باید با نرمی باشد، اما اگر گنهکار با حرف نرم، آرام نگرفت و رودر‌روی شما ایستاد، اینجا دیگر جای نرمی و ملاطفت نیست. البته در این مسیر حتی دوستان هم به ملامت انسان می‌پردازند و آمران و ناهیان را متهم به خشونت‌طلبی می‌کنند، اما نباید از ملامت ملامت‌کنندگان هراسی به دل راه داد. باید در امر به معروف و نهی از منکر تا آنجا پیش رفت که حتی ممکن است جان به خطر افتد تا کسانی به امر خدا تن دردهند و از پیروی دستور شیطان دست بردارند.

در پایان روایت، امام باقر‌(علیه السلام)، باز برای تأکید بیشتر و بالا بردن انگیزه انجام این تکلیف، داستانی را از شعیب‌(علیه السلام) نقل می‌فرماید. بر این اساس، امام‌(علیه السلام) فرمودند: خداوند به شعیب‌(علیه السلام) وحی کرد که من صد هزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد، چهل هزار نفرشان اهل معصیت و گناه‌اند و شصت هزار نفر هم از خوبان. شعیب‌(علیه السلام) تعجب کرد؛ زیرا آنهایی که اهل گناه‌اند، حقشان است اما چرا خوبان هم باید عذاب شوند؟! خداوند در

پاسخ فرمود: خوبان را به این دلیل عقاب می‌کنم که با اهل معصیت مماشات می‌کنند؛ یعنی برای اینکه اصطکاکی میان افراد جامعه ایجاد نشود و همیشه روابطشان با هم خوب باشد، در امور یکدیگر دخالت نمی‌کنند. پس آن خوبان هم باید مجازات شوند؛ چون با اهل معصیت با نرمی و سازش رفتار کردند؛ امر به معروف و نهی از منکر را کنار نهادند؛ و در آنجا که خداوند غضب‌فرمود، آنان غضبناک نشدند. پس، گاه امکان دارد که به سبب غضب نکردن، کسی مستوجب عذاب گردد؛

ب) روایاتی در مذمت ترک امر به معروف و نهی از منکر وارد شده است که هریک از آنها می‌تواند تکان‌دهنده باشد. بر اساس برخی از روایات، اگر این فریضه ترک گردد، بلایی بر افراد نازل خواهد شد که دیگر اگر خوبان هم دعا ‌کنند، دعایشان مستجاب نمی‌شود. برای نمونه، در روایتی نقل گردیده است: لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْکمْ شِرَارُکمْ فَيَدْعُو خِيَارُکمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ؛ «یا امر به معروف و نهی از منکرکنید، یا بدان شما بر شما چیره می‌گردند و خوبان شما دعا می‌کنند، اما مستجاب نمی‌گردد».(1) گفتنی است درباره هیچ تکلیفی، این‌گونه تهدیدات به چشم نمی‌خورد و این نشانه اهمیت فوق‌العاده این فریضه الهی است؛

ج) ماجرای اصحاب سَبت نمونه سرانجام ترک امر به معروف و نهی از منکر است که روایات فراوانی را نیز به خود اختصاص داده است.(2)


1. همان، روایت 3، ص56.

2. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج‌14، ص49‌ـ‌64، باب 4، روایات 1‌ـ‌15.

بر اساس روایات مربوط به اصحاب سبت، صید روز شنبه در شریعت موسی‌(علیه السلام) حرام بود و اکنون نیز یهودیان سنت‌گرا و پایبند به احکام تورات، شنبه‌ ها آتش روشن نمی‌کنند؛ چیزی نمی‌پزند؛ ذبح نمی‌کنند؛ و به صید نمی‌روند. گروهی از یهودیان، که کنار دریا یا رودخانه زندگی می‌کردند، در روزهای شنبه می‌دیدند ماهیان احساس امنیت می‌کنند و تا کنار ساحل هم می‌آیند، درحالی‌که روزهای دیگر چنین نبود. سرانجام گروهی از آنان نتوانستند تحمل کنند و برای استفاده از این فرصت حیله‌ای به‌کار بستند؛ به این‌گونه که در کنار ساحل حوضچه ‌هایی کندند، و روز شنبه راه حوضچه ‌ها را باز می‌گذاشتند و زمانی که آب رودخانه همراه با ماهیان وارد حوضچه ‌ها می‌شد، جلو آب را می‌بستند و درحقیقت ماهی‌ها را در آن حوضچه ‌ها حبس می‌کردند، تا روز شنبه بگذرد و سپس آنها را صید کنند. خدايْ‌تعالی به سبب این کار، آنان را مسخ کرد و به‌صورت میمون درآورد.

در آیات شریفه قرآن کریم، این ماجرا چنین نقل گردیده است: وَسْئََلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَه الَّتِی کانَتْ حَاضِرَه الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ کذَلِک نَبْلُوهُم بِمَا کانُوا يَفْسُقُونَ * وَإِذَ قَالَتْ أُمَّه مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُواْ مَعْذِرَه إِلَی رَبِّکمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ * فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکرُواْ بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِینَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کانُواْ يَفْسُقُونَ * فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُـواْ عَنْهُ قُلْنَـا لَهُمْ کونُـواْ قِرَدَه خَـاسِئِینَ؛(1) «و از ایشـان


1. ر.ک: اعراف (7)، 163ـ166.

درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود، بپرس؛ زمانی که آنها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی خدا) می‌کردند؛ همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (بر سطح آب) ظاهر می‌شدند، اما در غیر روزهای شنبه به سراغ آنها نمی‌آمدند. این‌گونه آنها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی می‌کردند، و (به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آنها گفتند: «چرا جمعی (گنهکار) را اندرز می‌دهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! گفتند: (این اندرزها) برای اعتذار (و رفع مسئولیت) در پیشگاه پروردگار شماست؛ افزون بر آن، شاید آنها تقوا پیشه سازند. اما هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، نهی‌کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند به سبب نافرمانی‌شان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. (آری)! هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم به شکل میمون‌های طردشده درآیید».

آیات کاملاً گویاست که تمام افرادی که به عذاب الهی دچار شدند، از جمله کسانی نبودند که برخلاف نهی خداوند صید می‌کردند، بلکه همچنین در میان عذاب‌شدگان کسانی بودند که در روز نهی‌شده صید نمی‌کردند. به‌طور کلی، این مردم به سه دسته تقسیم می‌شدند: دسته اول کسانی بودند که برخلاف نهی خداوند در روز شنبه صید می‌کردند؛ دسته دوم، کسانی که خود در روز شنبه صید نمی‌کردند، ولی صید‌کنندگان و گناهکاران را نیز از این منکر باز نمی‌داشتند؛ و دسته سوم

کسانی بودند که نه‌تنها خود صید نمی‌کردند، دیگران را نیز از این کار منع، و گناه آنان را گوشزد می‌کردند. دسته دوم که خود، گناهکاران را از صیدِ روز شنبه نهی نمی‌کردند، به دسته سوم می‌گفتند: نهی کردن آنان سودی ندارد؛ از‌این‌روی آنان را به حال خود رها کنید تا خداوند، در موعد خود، آنها را هلاک سازد. به‌هرحال از میان این سه گروه، دسته‌ای که نهی از منکر می‌کردند، به‌رغم بی‌تأثیر بودن عملشان، نجات یافتند، و دو دسته دیگر دچار عذاب الهی شدند.

پس بر اساس آیات و روایات موجود درزمینه سرگذشت اصحاب سبت، مشخص گردید که: اولاً امر به معروف و نهی از منکر، منحصر به اسلام نیست و در تمام ادیان الهی دیگر نیز مطرح بوده است؛ ثانیاً در هنگام نزول عذاب، تنها کسانی که به این تکلیف عمل می‌کردند، نجات می‌یافتند.

د) علی(علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه، در توصیه‌ای، به عبرت‌گیری از سرنوشت گذشتگان و یادآوری دور شدن آنان از رحمت الهی به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر توجه می‌دهند: وَ‌إِنَّ عِنْدَکمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَقَوَارِعِهِ وَأَيَّامِهِ وَوَقَائِعِهِ، فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِیدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ وَتَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَيَأْساً مِنْ بَأْسِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِیکمْ إِلَّا لِتَرْکهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکرِ، فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکوبِ الْمَعَاصِی وَالْحُلَمَاءَ لِتَرْک التَّنَاهِی. أَلَا وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَأَمَتُّمْ أَحْکامَهُ. أَلَا وَقَدْ أَمَرَنِيَ اللَّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْيِ وَالنَّکثِ وَالْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ؛(1) «مردم، از مثل‌های قرآن درباره کسانی که عذاب و کیفر شدند، و روزهای سخت آنان، و


1. علی، نهج البلاغه، خطبه 192، ص396.

 آسیب‌های شدیدی که دیدند آگاهید؛ پس وعده عذاب خدا را دور مپندارید، و به عذر اینکه آگاهی ندارید، خود را گرفتار نسازید، و انتقام خدا را سبک و خود را از کیفر الهی ایمن مپندارید؛ زیرا خدای سبحان، مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر برای ترک امر به معروف و نهی از منکر. پس خدا بی‌خردان را برای نافرمانی، و خردمندان را برای ترک بازداشتن دیگران از گناه لعنت کرد».(1)

بنابراین باید تا راه چاره‌ای باقی است این اندرزها را به‌کار بست تا دیگر چنان سرنوشتی برایمان پیش نیاید. امیر مؤمنان‌(علیه السلام) در این بیان خود، بر نکته‌ای تأکید کرده‌اند که برای امروز ما نیز کاربرد دارد و حتی می‌توان ادعا کرد که در دوره حاضر، بیش از هر دوره دیگری، ابتلای به آن عذاب‌ها وجود دارد؛ زیرا خداوند به این دلیل گذشتگان را لعن کرد که امر به معروف و نهی از منکر را به سبب سستی و تنبلی ترک می‌کردند. اما امروزه با بهانه‌های دیگری این فریضه ترک می‌شود. برخی معتقدند که دوران عمل به برخی احکام الهی سپری گشته و در این زمان، جا ندارد تا از قصاص، ارتداد، حدود و اموری ازاین‌قبیل سخن گفت؛ چراکه ترویج این احکام، ترویج خشونت در جامعه است و مردم متمدن امروزین، چنین احکامی را برنمی‌تابند! به این بهانه، احکام الهی به تعطیلی کشانده شد و افسارگسیختگی در جامعه اسلامی حاکم گردید.


1. در کتاب حاضر، در ذکر ترجمه فرمایش‌های علی(علیه السلام) در نهج البلاغه، از ترجمه مرحوم محمد دشتی بهره گرفته شده است.