درس‌هجدهم:ارتباط با خدا ( 2 )

 

درس هیجدهم

 

 

ارتباط با خدا (2)

 

 

 

مفهوم شفاعت

1. شفاعت در مسیحیّت

2. شفاعت در اسلام

جلوه‌هاى سبقت رحمت الهى بر عدالت او

الف. سهولت توبه

ب. پاداش بى حساب و عقاب بى‌مقدار

ج. سهولت بهره مدام از خزاین الهى

 

 

 

 

ارتباط با خدا (2)

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

وَ أعْلَمْ أَنَّ الَّذى بِیَدِهِ خَزائِنُ مَلَكُوتِ الدُّنْیا وَ الاَْخِرَةِ قَدْ أَذَنِ لِدُعائِكَ(1)، وَ تَكَفَّلَ لإِجابَتِكَ، وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَكَ وَ هُوَ رَحیمٌ كَریمٌ، لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُكَ عَنْهُ، وَ لَمْ یُلْجِئْكَ إِلى مَنْ یَشْفَعُ لَكَ إِلَیْهِ، وَ لَمْ یَمْنَعَكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَمْ یُعَیَّرْكَ بِالاِْنابَةِ، وَ لَمْ یُعاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَ لَمْ یَفْضَحْكَ حَیْثُ تَعَرَّضْتَ لِلْفَضیحَةِ وَ لَمْ یُناقِشْكَ بِالْجَریمَةِ، وَ لَمْ یُؤْیِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ، وَ لَمْ یُشَدِّدْ عَلَیْكَ فِى التَّوْبَةِ، فَجَعَلَ تَوْبَتَكَ التَّوَرُّعَ عَنْ الذَّنْبَ، وَ حَسَبَ سَیِّئَتَكَ وَاحِدَةً وَ حَسَنَتَكَ عَشْراً، وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ وَالاِْسْتِعْتابِ، فَمَتى شِئْتَ سَمِعَ نِداءَكَ وَ نَجْواكَ فَأَفْضَیْتَ إِلَیْهِ بِحاجَتِكَ وَ أبْثَثْتَهُ ذاتَ نَفْسِكَ وَ شَكَوْتَ إِلَیْهِ هُمُومَكَ وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلى اُمُورِكَ، ثُمَّ جَعَلَ فِى یَدِكَ مَفاتیحَ خَزائِنِهِ بِما أَذِنَ فِیهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ، فَمَتى شِئْتَ اِسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعاءِ أَبْوابَ خَزائِنِهِ.

و بدان، آن كسى كه گنجینه‌هاى آسمان و زمین در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و اجابت دعاى تو را ضمانت نموده است. و تو را فرموده كه از او درخواست نمایى تا تو را عطا نماید و او بخشنده و بزرگوار است و بین تو و خود كسى را نگمارده تا تو را از وى باز دارد. و تو را ناچار نكرده كه نزد او شفیع و میانجى آورى و اگر گناه كردى تو را از توبه منع ننموده و به سبب بازگشت [به سوى خود] سرزنش نكرده و در كیفر تو شتاب نفرموده و آن‌جا كه سزاوار رسواشدن بودى، رسوایت نكرده و حساب گناهت را نكشیده و تو را از بخشایش خود نومید نساخته و در ـ پذیرش ـ توبه بر تو سخت نگرفته است. پس توبه تو را پرهیز از گناه در نظر گرفت و كار بد و گناه تو را یك گناه شمرد و هر كار نیك تو را ده حسنه به حساب


1- این قسمت وصیت در برخى نسخه‌ها اندكى تفاوت لفظى و جابجایى عبارت دارد.

آورد. و درِ بازگشت و خشنود ساختن را گشود و هر زمان كه تو اراده نمودى صدایت را شنید و به راز دلت گوش داد. پس حاجت خود را به او مى‌رسانى و راز دل خود را نزد او مى‌گشایى و از اندوه خود به او شكایت مى‌كنى و در كارهایت از او استعانت مى‌جویى و سپس كلید گنجینه‌هایى كه درخواست آن را اجازه داده، در دست تو نهاده است. پس هرگاه كه خواستى، درِ گنجینه‌هاى او را با كلید دعا بگشایى!

 

تاكنون بخش‌هایى از وصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) را قرائت كردیم و هم اینك به این فراز از آن پندنامه الهى مى‌پردازیم كه محور فرمایشات حضرت(علیه السلام)، ارتباط با خداوند است. نعمت ارتباط با حضرت حق، نعمتى بس عظیم است كه به انسان ارزانى شده است تا هر شخص در هر زمانى كه بخواهد بدون احتیاج به وساطت دیگران با خداى خود سخن بگوید. در این جا نیز حضرت(علیه السلام) وسعت بى‌كران آن رحمت الهى را گوشزد مى‌فرماید و شرایط آن را بیان مى‌نمایند تا انسان، ترغیب شده و از آن استفاده كند. البته توجه دارید كه نعمت ارتباط با خداى متعال، بزرگ‌ترین شرافت براى انسان است كه تمام خواسته‌هاى خود را با خدا در میان مى‌گذارد و از او، طلب رحمت و فیض مى‌نماید. و انسان اگر بداند كه بدین وسیله مى‌تواند از رحمت الهى بهرمند گردد، طبعاً به آن ترغیب مى شود. از آن جا كه اصل وجود ارتباط بین خالق و مخلوق از اهمیّت ویژه‌اى برخوردار است و تبیین مفهوم آن و بیان ویژگى‌ها و كیفیّت آن، نكات مبهم را روشن خواهد نمود، لذا در پرتو كلام حضرت على(علیه السلام) به این مهم مى‌پردازیم:

 

مفهوم شفاعت

1. شفاعت در مسیحیّت

همان گونه كه گذشت سخن از ارتباط با خداست. اصل این ارتباط در نزد برخى ادیان پذیرفته شده است و در برخى نه. بعد از پذیرفتن ارتباط در كیفیت آن نیز اختلاف‌نظر وجود دارد. خوب است كیفیت این ارتباط را بررسى كنیم و ببینیم آیا انسان بدون واسطه با خدا ارتباط

برقرار مى‌سازد و یا با واسطه؟ در چه زمانى و به چه شكلى این ارتباط ممكن است و نقش واسطه‌ها در ارتباط با خدا چیست؟ در اولین جمله از این فراز وصیّت نامه، حضرت على(علیه السلام) اصل ارتباط مستقیم بین انسان و خدا را بیان مى‌فرمایند كه خداوند سبحان شما را مضطر و ناچار نكرده است كه نزد كسى دیگر بروید تا برایتان شفاعت كند، بلكه خود بدون واسطه مى‌توانید به درگاه خدا رفته و حاجت خود را بخواهید: لَمْ یُلْجِئْكَ اِلىَ مَنْ یَشْفَعُ اِلَیْهِ لَكَ؛ بین خود و شما كسى را نگمارده است تا تو را از وى باز دارد و تو را ناچار كرده تا نزد او شفیع و میانجى آورى. پس طبق این سخن حضرت هر شخصى خود مستقیم مى‌تواند به درگه خداوند رفته و طلب فیض و حاجت نماید. امّا باید بررسى نمود كه این سخن حضرت(علیه السلام) با مسأله شفاعت چگونه سازگار است؟ ما معتقدیم كه خداوند متعال شفعایى قرار داده كه براى ما شفاعت مى‌كنند و واسطه فیض بین ما و پروردگار هستند، در حالى كه در این وصیت حضرت على(علیه السلام)مى‌فرمایند: بدون شفاعت و میانجى گرى، مى‌توانید به درگاه خدا بروید!! همان گونه كه حضرت سجاد(علیه السلام) نظیر آن را در دعاى ابوحمزه ثمالى مى‌فرمایند: وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى اُنادِیهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتِى وَ اَخْلُو بِهِ‌حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّى بِغَیْرِ شَفیعِ، فَیْقضِى لِى حاجَتى(1)؛ ستایش خداى را كه هر وقت بخواهم، بدون شفیعى او را براى حاجت خود مى‌خوانم و هرگاه كه بخواهم بدون میانجى‌گرى براى راز خود با او خلوت مى‌كنم و او حاجتم را برآورده مى‌سازد. گویا بین این سخن و مسأله شفاعت كه از معارف پذیرفته شده است، ناسازگارى به چشم مى‌خورد. باید این تعارض را به گونه‌اى جواب داد و حل نمود. در مقام رفع این توهّم مى‌توان گفت: گاه مقصود از شفاعت همان مفهومى مى‌باشد كه در مسیحیت مطرح است، به این معنا كه انسان خود هرگز نمى‌تواند هیچ قدمى به سوى خدا بردارد و اندك ارتباطى با خدا برقرار كند و باید حتماً شخص دیگرى واسطه شود و این كار را انجام دهد، كه چنین اندیشه‌اى كاملا مطرود و مردود است و اسلام چنین مفهومى از وساطت را هرگز نمى‌پذیرد. این مفهوم تا اندازه‌اى شبیه مفهوم انحصارگرایى مسیحیت است. همان‌طور كه مى‌دانید یكى از وظایف پاپ‌ها و كشیش‌ها این است كه بین انسان‌ها و خدا واسطه شوند تا خدا گناهانشان را ببخشد؛ یعنى اگر كسى بخواهد گناهش بخشیده شود باید نزد كشیش رفته و به گناه خود اعتراف كند تا كشیش دعا نموده و آن


1. صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.

گاه خدا او را ببخشد. نظیر این مفهوم بین مشركان و بت‌پرستان نیز رایج بوده است كه به اعتقاد خودشان فرشتگان، دختران خدا هستند و اینها واسطه بین انسان و خداوند مى‌باشند. از این‌رو باید اینها را عبادت كرد تا نزد خدا شفاعت كنند و غیر از این، راهى براى قرب به خدا نیست. چنین اعتقادى بدون شك اعتقادى شرك‌آمیز و خلاف اسلام است و ما در اسلام هرگز چنین شفاعتى نداریم.

 

2. شفاعت در اسلام

الف) شفاعت در دنیا

در كنار این مفهوم مردود، شفاعت دو معناى دیگر هم دارد. در واقع دو مصداق دیگر براى شفاعت مى‌توان سراغ گرفت. یكى شفاعت در دنیا؛ یعنى توسلاتى كه نسبت به ائمه اطهار(علیهم السلام) انجام مى‌دهیم تا از خدا بخواهند كه دعاى ما را مستجاب فرماید. اما باید توجه كنیم كه این عمل به این معنا نیست كه اگر شفاعت و توسل این چنینى نباشد، راه مسدود است و اصلا دعایى مستجاب نمى‌شود و به بارگاه الهى نمى‌رسد، بلكه این خود نعمتى دیگر و باب دیگرى از رحمت الهى است كه خداى متعال گشوده است تا آن اندازه كه مى‌توانیم دعا كنیم و به خدا توجه پیدا كرده و مستحق رحمت شویم و یك عامل تقویت‌كننده داشته باشیم تا بیش از آن چه استحقاق داریم، دریافت كنیم و هرچه زودتر و بهتر و بیش‌تر و كامل‌تر دعا مستجاب شود و آن چه مى‌خواهیم كاملاً حاصل گردد. تأثیر شفاعت در این جا تقویت است و گرنه این گونه نیست كه بدون توسل اصلاً نتوان دعا كرد. بلكه هر كسى در هر حالى و هر جایى مى‌تواند با خدا ارتباط برقرار كند و استغفار كند و حاجتى درخواست نماید. ولى توسل جستن و دیگران را شفیع قرار دادن، این كار را تقویت مى‌كند. البته این راه را خود خدا قرار داده تا علاوه بر این كه خود دعا مى‌كنیم، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هم استمداد بجوییم تا دعاى بهتر مستجاب شود. نمونه و مصداق بارز این مفهوم آیه شریفه‌اى است كه حضرت حق (جل جلاله) مى‌فرماید: وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ وَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسوُلُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیما(1)؛ اگر این


1. نساء/ 64.

مخالفانى كه به خود ستم نمودند، نزد تو مى‌آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‌كردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى‌كرد، خدا را توبه‌پذیر و مهربان مى‌یافتند. پس مطابق این معنا، شفاعت یك عامل تقویت‌كننده است؛ عاملى كه ضمانت مى‌كند تا دعا زودتر و كامل‌تر مستجاب گردد، نه این كه اگر این باب باز نشده بود و خداى متعال چنین وسیله‌اى را قرار نداده بود، امكان دعا كردن نبود و تنها از همین راه مى‌بایست به درگاه خداى متعال دعا كرد و ارتباط برقرار نمود. بنابراین معنا، كمك گرفتن از اولیاى خدا و توسل و شفیع قرار دادن آنها صحیح است ولى معنایش این نیست كه اگر این نوع شفاعت را خداوند منان قرار نداده بود، ارتباط با خدا ممكن نبود، بلكه امكان آن همیشه وجود دارد ولى كسانى كه از این راه استفاده كنند، بهتر بهره‌مند مى‌شوند. چون هر كسى به اندازه معرفت و ایمانش با خدا ارتباط برقرار مى‌كند و چون ایمان و معرفت ما ضعیف است، ارتباط ما نیز بسیار ضعیف انجام مى‌پذیرد و در مجراى بسیار محدودى با خدا ارتباط برقرار مى‌كنیم. اما وقتى خود را به راه محكم‌تر و شاهراه وسیع و مجرایى قوى‌تر مرتبط ساختیم، و در كنار آن خود نیز تلاش نموده و دعا كردیم و به باب وسیع رحمت الهى دست آویختیم، استحقاق ما براى رحمت، بیشتر مى‌گردد و فزونى مى‌یابد. نه اینكه بدون شفاعت اصلاً امكان برخوردارى از رحمت الهى وجود نداشته باشد.

یك نكته را نباید فراموش نمود و از آن غفلت ورزید كه خداى متعال از این‌رو این نعمت را قرار داده و اعلام كرده كه نزد پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و یا بنابر عقیده ما نزد اهل‌بیت(علیهم السلام) رفته و توسل بجویید كه این راه براى رسیدن به رحمت الهى موثرتر است. ولى اگر كسى اعراض كرد و تكبر ورزید و گفت من خودم بدون واسطه و شفاعت دیگران رو به درگاه خدا مى‌آورم، این عمل موجب محرومیت از لطف الهى مى‌گردد؛ یعنى وقتى از این نعمتى كه خدا قرار داده اعراض كرده و استكبار نمود، از لطف و رحمت حضرت حق، محروم خواهد شد. به تعبیر دیگر وقتى مى‌گوید نمى‌خواهم زیر بار منّت پیغمبر و ائمه(صلى الله علیه وآله) بروم و خودم مى‌خواهم دعا كنم، این اعراض، موجب محرومیت از شفاعت مى‌شود. از این‌رو كسانى كه مرتكب چنین عملى مى‌شوند، از رحمت الهى محروم مى‌گردند. خداوند درباره منافقان زمان رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) كه حاضر نشدند خدمت پیغمبر اكرم برسند و از آن حضرت بخواهند كه برایشان استغفار كند،

مى‌فرماید: سَواءٌ عَلَیْهِمْ اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرُلَهُمْ لَنْ یَغْفِرَاللّهُ لَهُم(1)؛ چه براى آنها استغفار كنى چه نكنى تفاوت نمى‌كند و خداوند هرگز آنها را نمى‌بخشد. چون استنكاف كردند و تكبر ورزیدند و گفتند ما كارى به پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نداریم كه برایمان وساطت كند، لذا از شفاعت محروم مى‌شوند.

به هرحال چنین نیست كه اگر باب شفاعت دنیوى مفتوح نشده بود، ما راهى براى ارتباط با خدا نداشتیم و اصلاً امكان ارتباط با خدا نبود بلكه بدون وساطت هم مى‌شود با خداوند سبحان ارتباط برقرار كرد ولى اگر شفیع داشته باشیم این ارتباط محكم‌تر و استحقاق رحمت، بیشتر مى‌شود و زودتر و بهتر به نتیجه مى‌رسیم.

 

ب) شفاعت در آخرت

آن چه گذشت مربوط به شفاعت در این عالم بود ولى یك شفاعت هم در آخرت داریم كه خدا به وساطت و شفاعت ائمه هدى(علیهم السلام) افرادى را از آتش جهنم نجات مى‌دهد؛ یعنى آنهایى كه به خدا ایمان دارند و با ایمان وارد صحنه محشر شده‌اند مورد شفاعت اهل بیت(علیهم السلام) واقع شده و به بهشت راه مى‌یابند. پس این شفاعت شامل حال افرادى مى‌شود كه اهل ایمان هستند نه افرادى كه در اثر گناه، ایمان از آنها سلب شده است. كسانى كه از این دنیا با ایمان مى‌روند و اگر گناهانى هم مرتكب شده‌اند در اثر اجتناب از كبایر و یا برخى اعمال پسندیده در همین دنیا آمرزیده مى‌شوند و پاك و با ایمان وارد آن دنیا مى‌شوند، مشمول شفاعت مى‌گردند. البته راه‌هاى آمرزش گناه متعدد است و یكى از راه‌هاى آمرزش گناه، اجتناب از كبایر است: اَلَّذینَ یَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الاِْثْمِ وَالْفَواحِشَ اِلاَّ اللَّمَمَ اِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ ...(2)؛ آنهایى كه از گناهان كبیره و اعمال زشت به جز صغیره دورى مى‌گزینند، آمرزش پروردگار تو گسترده است. كسانى كه مقید مى‌باشند و مرتكب گناهان كبیره نمى‌شوند موجبات آمرزش خود را فراهم مى‌آورند. چون یكى از گناهان كبیره همان اصرار بر صغیره است. در واقع این افراد نه تنها مرتكب گناهان كبیره نمى‌شوند بلكه بر گناهان صغیره نیز اصرار نمىورزند لذا خداوند لغزش‌ها و گناهان


1. منافقون/ 6.

2. نجم/ 32.

كوچك آنها را مى‌بخشد. حتى اگر توبه هم نكرده باشد، اجتناب از گناه راهى براى آمرزش آنهاست. همان‌گونه كه توبه نیز راهى بر آمرزش گناه است كه در همین قسمت از فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواهد آمد. راه سوم، شفاعت است. این راه، شامل حال كسانى مى‌شود كه با توبه آمرزیده نشده‌اند یا از بعضى از گناهان توبه نكرده‌اند و یا توبه آنها قبول نشده است، از این رو مدتى در عالم برزخ معذب خواهند بود، ولى در نهایت به واسطه شفاعت نجات پیدا مى‌كنند. در حقیقت آن چه سبب نجات آنها مى‌گردد همان ایمان آنهاست؛ یعنى علت نجات آنها ایمانشان است والاّ اگر بى‌ایمان باشند و یا نسبت به دستورهاى الهى استخفاف كرده باشند، مخصوصاً نسبت به نماز استخفاف نموده باشند، هرگز مشمول شفاعت نمى‌شوند. امام صادق(علیه السلام) هنگام وفاتشان بستگان خود را جمع كرده و فرمودند: اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاة(1)؛ شفاعت ما به كسانى كه نماز را سبك شمارند نمى‌رسد.

همان گونه كه گذشت این معناى شفاعت شرط دارد. شرط آن این است كه شخص ایمان آورده باشد و ایمانش را نیز تا هنگام مرگ حفظ نماید و در آخرت با ایمان وارد صحنه محشر شده باشد و اگر در اثر كثرت گناه ایمانش را از دست بدهد، مشمول شفاعت نخواهد شد. در واقع، شفاعت به آمرزش گناهان كمك مى‌كند. البته عامل اصلى آمرزش همان ایمان فرد است. و از آن جا كه خدا رحیم است، یك عامل تقویت كننده به منظور آمرزش گناهان و عفو از خطاها مقرر فرموده است كه همان شفاعت انبیا و اولیا و بندگان صالح خداوند متعال است؛ یعنى جزء اخیر علت تامه آمرزش گناهان و عفو نمودن در آن دنیا، شفاعت است. از همین روست كه نمى‌توان شفاعت را پارتى‌بازى تلقى نمود؛ چرا كه هرگز نمى‌توان كسى را بدون استحقاق شفاعت كرد. این گونه نیست كه بتوان بدون تحصیل شرایط و مقدمات در دنیا و آخرت، مشمول شفاعت شد، بلكه شرایطى لازم دارد كه باید تحصیل شود. براى شفاعت در این دنیا لازم است كه اهل استغفار و توسل باشد: فَاسْتَغْفَرُوا للّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُوُل(2). شفاعت در آخرت هم ایمان را لازم دارد و باید با ایمان از دنیا برود و در اثر كثرت گناه ایمانش از بین نرفته باشد و با ایمان وارد عالم آخرت شود تا بعد از تحمل عذاب در عالم برزخ و تصفیه شدن، از رهگذر شفاعت وارد بهشت و دار رحمت الهى گردد.


1. بحارالانوار: ج 83، ص 19.

2. نساء/ 64.

جلوه‌هاى سبقت رحمت الهى بر عدالت او

الف) سهولت توبه

سخنان امیر كلام در لفظ و لحن و فضاى گفتار، دربردارنده معانى والا و بلندى است كه نور جلوه‌گرى یك بخش آن، چشم را از مشاهده جنبه‌هاى دیگر جمال و جلال آن ناتوان مى‌سازد. مگر آن كه چند نفر با دیده بصیر به نظاره بنشینند و هر یك جلوه‌اى از آن را تبیین نمایند. این قسمت از كلام آن حضرت نیز به گونه‌اى است كه در عین حال كه ما را به ارتباط با خداوند دعوت و ترغیب مى‌نماید، جلوه‌هاى رحمت الهى و سبقت رحمت و مغفرت بر سخط و عقوبت را نیز به تصویر مى‌كشد:

وَلَمْ یَمْنَعْكَ اِنْ اَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةَ وَلَمْ یُعْیِّرْكَ بِالاِْنابَةِ، وَلَمْ یُعاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَلَمْ یَفْضَحْكَ حَیْثُ تَعَرَّضْتَ لِلْفَضیحَةِ، وَلَمْ یُناقِشْكَ بِالْجَرَیمَة؛ اگر مرتكب گناهى شدى، خداوند تو را از توبه نمودن باز نداشت و در كیفر تو شتاب نفرمود و اگر سزاوار رسوا شدن بودى تو را رسوا نساخت و از گناهان تو حساب نكشید. این سخنان علاوه بر این كه دلالت دارد خداوند سبحان باب دعا را به روى انسان گشوده است، جلوه‌هایى از رحمت الهى را نیز بیان مى‌كنند تا انسان ترغیب شود و از این موقعیت و بابى كه به روى او گشوده شده است، استفاده كند و از این نعمت الهى بهره گیرد. حضرت(علیه السلام) به انسان‌هاى غافل یادآورى مى‌فرمایند كه خداوند متعال مى‌توانست مقرر فرماید كه هر كس معصیت نمود، باید عذاب آن را نقد و فورى تحمل كند. اگر خداى سبحان چنین قانونى را قرار داده بود، خلاف عقل نبود؛ چون كسى كه علم زشتى مرتكب شده است، باید مجازات آن عمل ناپسند خود را ـ چه اندك چه زیاد ـ ببیند. ولى از آن روى كه حضرت حق (جل‌جلاله) به انسان‌ها رحمت دارد، راه توبه را به روى گناهكاران گشوده و آنها را مجازات نفرموده است تا بلكه گناه گذشته بخشیده شود. این نعمت عظیم و بى‌حساب باعث مى‌شود كسى كه یك عمر طولانى را با گناه گذرانده و در اواخر عمر متنبّه و مستبصر شده است، با توبه واقعى و حقیقى همه گناهانش بخشیده شود. عدل الهى اقتضا مى‌كند هر شخصى كه كار ناشایست انجام داد مجازات آن را ببیند، ولى از آن جا كه رحمت الهى بر عدل او سبقت دارد، این امكان را براى انسان فراهم آورده است كه على رغم ارتكاب گناه و استحقاق

عقاب بتواند با توبه، گناه خود را جبران كند و از مجازات، خلاص شود. نكته ظریف‌تر این كه حضرت حق توبه‌نمودن را خیلى مشكل مقرر نكرده و براى آن شرایطى سخت و طاقت‌فرسا قرار نداده است تا غیر مقدور و دشوار شود؛ مثلا نفرموده است براى توبه نمودن، فلان عمل شاق را انجام بدهید و یا ریاضت بكشید تا گناهان گذشته را جبران كند وَلَمْ یُشَدِّدْ عَلَیْكَ فِى‌التَّوْبَة؛ در توبه نمودن خیلى سخت‌گیرى نكرده است. كافى است واقعاً پشیمان شوید و تصمیم بگیرد كه دیگر آن عمل را مرتكب نشوید. همین ترك گناه و پشیمان شدن باعث مى‌شود كه گناهان گذشته بخشیده شود. البته به شرط آن كه تصمیم قطعى بگیرد و به این تصمیم پاى بند باشید. البته اگر عبادتى را ترك كرده و یا مال كسى را خورده‌اید، چون حق‌الناس است معیار دیگرى دارد. لذا طبق آن معیار باید جبران كرده و یا قضاى آن عبادات را ـ اگر قضا دارد ـ به جا آورید تا توبه ممكن گردد. به هرحال صرف پشیمانى و تصمیم قطعى بر ترك گناه براى توبه نمودن و آمرزش گناهان كافى است. از همین رو حضرت(علیه السلام)مى‌فرماید: فَجَعَلَ تَوْبَتَكَ التَّوَرُّعَ عَنِ‌الذَّنْب؛ توبه همین است كه واقعاً از گناه اجتناب كنى. اگر بعد از تصمیم، پرهیز كرد و خود را حفظ نمود، همین كافى است كه گناه گذشته هم بخشیده شود.

 

ب) پاداش بى حساب و عقاب بى‌مقدار

جلوه دیگر از سبقت رحمت الهى، وسعت بى‌منتهاى رحمت حضرت حق است. براى توضیح و تبیین این جلوه از سبقت رحمت الهى به یك بیان تمثیلى روى مى‌آوریم. فرض كنید براى اندازه‌گیرى كارهاى خوب و بد، مقیاسى را در اختیار داریم؛ مثلاً یك جمله سه كلمه‌اى را در نظر آورید كه اگر به شكلى خاص بیان گردد، گناه محسوب مى‌شود و موجب عقاب مى‌گردد و اگر به صورت دیگرى گفته شود، عبادت شمرده شده، ثواب را در پى دارد. بنابراین، مقیاس اندازه‌گیرى، یك جمله سه كلمه‌اى است كه مى‌تواند به صورت حسنه باشد و ممكن است به صورت گناه و سیئه نمودار گردد. حال، متناسب با همین مقیاس اگر گناهى صورت پذیرد، باید به همین اندازه عقاب در نظر گرفته شود؛ یعنى عقاب متناسب با این جمله سه كلمه‌اى است و ثواب هم همین طور. اما در نزد خداوند سبحان همین جمله سه كلمه‌اى اگر

عنوان گناه را بپذیرد یك عقاب را به دنبال خواهد داشت و اگر عنوان عبادت و انجام وظیفه را به خود بگیرد، ده برابر ثواب دارد؛ در حالى كه عدالت اقتضا مى‌كند كه اگر براى یك جمله سه كلمه‌اى گناه و معصیت، یك واحد عقاب درنظر گرفته شده براى عبادتش هم، ثوابى مساوى با آن یك واحد در نظر گرفته شود. ولى خداى متعال به خاطر رحمتى كه به بندگان خود دارد مى‌فرماید: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا(1)؛ یعنى حسنه را ده برابر پاداش مى‌دهد. از نظر عقلى و به مقتضاى عدالت، همان واحدى را كه براى سنجش ثواب در نظر مى‌گیریم، در مقابل گناه نیز باید محفوظ بداریم، ولى خداوند سبحان در مقام ثواب، ده برابر ثواب مى‌دهد كه خود یك رحمت فوق‌العاده‌اى است كه نشان از سبقت رحمت الهى بر عدالت او دارد. عدالت اقتضا مى‌كند كه اگر گناهى انجام گیرد یك عقاب و اگر كار خوبى نیز انجام پذیرد یك ثواب منظور گردد. اما در دستگاه قضاوت الهى یك گناه، همان یك عقاب را دارد ولى یك ثواب، ده برابر پاداش داده مى‌شود كه خود، نشان دیگرى از رحمت الهى است تا انسان ها تشویق شده و به سوى خدا بروند و از این رحمت بهرمند گردند؛ خدایى كه حَسَبَ سَیِّئَتَكَ واحِدَةً وَحَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً؛ كار بد تو را یكى و كار خوب تو را ده برابر حساب مى‌كند.

 

ج) سهولت بهره مدام از خزاین الهى

نعمت بى‌پایان حضرت حق همیشه شامل حال همگان بوده و هست و حتى با تخلّف و معصیت نیز نه تنها باب رحمت الهى مسدود نمى‌شود، بلكه حتى زمانى كه انسان گناهى را مرتكب مى‌شود و مستحق عقوبت مى‌گردد نیز با توبه، او را مستحق نعمت خود مى‌سازد و نه تنها نعمت عمومى خود را ارزانى مى‌فرماید، بلكه گوش به دعا و خواسته او نیز مى‌سپارد تا حاجت اختصاصى وى را نیز اجابت نماید: فَمَتَى شِئْتَ سَمِعَ نِدَاكَ وَ نَجْوَاكَ، فَأَفْضَیْتَ اِلَیْهِ بِحَاجَتِكَ. این خود، باب رحمت الهى است كه فراروى انسان گشوده شده است و امكان ارتباط با خدا را در همه جا و در همه حال میّسر مى‌سازد تا هر وقت كه بخواهیم در خانه او را بكوبیم و هر وقت بخواهیم، این كلید را به كار بگیریم و قفل در رحمت الهى و وصال او را بگشاییم و


1. انعام/ 170.

آن حجاب بین خود و خدا را با این كلید برطرف سازیم و حاجات خود را از خدا بخواهیم و یك لحظه هم احساس ناامیدى را در خانه دل، راه ندهیم.

پس هر زمانى كه اراده كردید و خواستید خدا را بخوانید، چه فریاد بزنید و چه نجوا كنید و درگوشى او را بخوانید، ندا و نجواى شما را مى‌شنود. از این‌روى فرصت را غنیمت شمرده و حاجت خود را در هرجا و هرحالى به او عرضه دارید و درد دل خود را با او در میان گذارید. اگر ناراحتى و گلایه‌اى دارید و اگر از او كمك مى‌خواهید و اگر در همه حال، حرف خود را با او بیان كنید و نه تنها همین یك حاجت، بلكه هر احتیاجى كه دارید از او بخواهید، كه هر مشكلى را حل و هر همّ و غمّى را برطرف مى‌نماید. او با دعا كلید همه خزاین خود را در اختیار شما گذاشته تا از آن خزاین رحمت و نعمت‌هاى الهى برخوردار گردید. هرگز نگفته است كه به اندازه نیاز و حاجت، به شما مى‌دهم، بلكه به اندازه‌اى كه همت دارید و بخواهید و به اندازه‌اى كه عقلتان مى‌رسد، به شما نعمت خواهم داد؛ یعنى با دعا كلید این خزاین را در اختیار شما نهاده است تا باب خزاین الهى را گشوده، از آن بهره‌مند شوید: فَمَتَى شِئْتَ‌اِسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ اَبْوَابَ خَزَائِنِه؛ كلید دعا، درهاى خزاین الهى را مى‌گشاید. ما اگر ثروتى داشته باشیم آن را در گاوصندوق نگه مى‌داریم و حفظ مى‌كنیم. قفل سرّى و رمزى براى آن نصب مى‌كنیم تا كسى نتواند آن را باز كند، ولى خداوند سبحان كلید خزاین بى‌نهایت رحمت خود را به راحتى در اختیار ما قرار داده است؛ نه قفل و رمزى براى آن قرار داده و نه محافظ و مأمورى بر آن گمارده است.

اما هزاران آه و افسوس! با وجود این كه رحمت خداوند منان این همه وسعت دارد و كلید خزاین رحمت واسعه الهى در دستان ما قرار داده شده و زمینه رشد ما مهیا و وسیله جبران گناهانمان فراهم شده است، از این وسایل و امكانات استفاده نمى‌كنیم. مگر این عمل چه قدر مؤونه لازم دارد كه این سان غافل و جاهل و بى‌همّت و سست و تنبل شده‌ایم و از این همه وسایل رحمت الهى كه براى ما فراهم است، استفاده نمى‌كنیم و با كلید دعا، خزاین بى‌پایان رحمت الهى را به روى خود نمى‌گشاییم؟!