بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَاعْلَمْ یا بُنَىَّ اَنَّ أَمامَكَ طَریِقاً ذا مَسافَة بَعیِدَة، وَ أَهْوال شَدیدَة، وَاَنَّهُ لا غِنَى بِكَ عَنْ حُسْنِ الاِْرتِیادِ، وَقَدِّرْ بَلاغَكَ مِنَ الزّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلا تَحْمِلَنَّ عَلى ظَهْرِكَ فَوْقَ بَلاغِكَ [طاقَتِك] فَیَكوُنَ ثَقیلا وَ وَبالاً عَلَیْكَ، وَ إِذا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْحاجَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَكَ زادَكَ [اِلى یَوْمِ الْقِیامَة ]فَیُوافِیكَ بِهِ [غَدَا] حَیْثُ تَحْتاجُ اِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ، وَ اغْتَنِمْ مَنْ اسْتَقَرْضَكَ فِى حالِ غِنَاكَ وَ جَعَلَ قَضاءَهُ لَكَ فِى یَوْمِ عُسْرَتِكَ [وَ حَمِّلْهُ اِیَّاهُ، وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْویدِهِ وَ أَنْتَ قادِرٌ عَلَیْهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلاتَجِدُه] وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً [المُخِفُّ فِیها اَحْسَنُ حالا مِنَ المُثْقِلِ وَالمُبْطِىءُ عَلَیْها اَقْبَحُ حالا مِنَ الْمُسْرِع] لا مُحَالَةَ أَنَّ مَهْبِطُها بِكَ عَلى جَنَّة، أَوْ نار، فَارْتَدُ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزوُلِكَ [وَ وَطَّئ المَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لا اِلىَ الدُّنْیا مُنْصَرَفٌ.(1)]
و بدان كه راهى دراز و رنجى جانگداز پیش روى توست و همانا تو در آن از جستجوى نیكو و تلاش صحیح بىنیاز نیستى. توشه خود را به اندازه بردار؛ آنگونه كه تو را به مقصد رساند و پشت تو سبك باشد و بیش از آنچه توان دارى بر پشت خود مگذار كه سنگینى آن بر تو گران آید. و اگر مستمندى یافتى كه توشه تو را تا به قیامت ببرد و فردا ـ كه بدان نیازمندى ـ به كمال، به تو پس دهد، او را غنیمت شمار و غنیمت بدان كسى را كه در حال بى نیازى تو، از تو وام خواهد تا در روز تنگدستىات به تو بپردازد [تا مىتوانى بار خود را به پشت او بگذار و توشه او را سنگین ساز. چه بسا او را بجویى و نشانى از وى ندانى.] و بدان كه گردنهاى دشوار پیشاپیش توست [كه در آن سبك بارى از گرانبارى نیكوتر است و كند رونده از
1. این عبارات در برخى از نسخ اضافه شده است.
شتاب كننده، حال بدترى دارد] و محل فرودآمدن تو در آن مسیر ناگزیر یا بهشت است یا دوزخ. پس پیش از فرودآمدنت براى خود چارهاى بیندیش [و پیش از رسیدنت، منزل را آماده ساز كه پس از مرگ نه جاى عذر خواستن است و نه راهِ به دنیا بازگشتن.]
اشاره كردیم كه بخش عمده وصیّت حضرت على(علیه السلام) در مورد بیان موقعیت زندگى انسان در دنیا و نسبت دنیا با آخرت است. البته این مهم، مطلبى است كه در بسیارى از كلمات امیرالمؤمنین(علیه السلام) و در احادیث اولیاى دین و ائمه هدى(علیهم السلام) به چشم مىخورد. و شاید كمتر خطبهاى از نهج البلاغه را بتوان یافت كه در مورد این موضوع، مطلبى بیان نكرده باشد. آنچه در این خصوص اهمیت دارد، توجه به سرّ این گونه تأكیدهاست كه اینك به آن مىپردازیم.
توجه رغبت برانگیز انسان به دنیا و اهتمام سرسختانه وى به زندگى دنیوى و كسب مقام و مال دنیا را فراموش كردن و یا انكار آخرت در عمل، شاید علت پافشارى بر مذمت دنیا در لسان ائمه هدى(علیهم السلام) باشد. در واقع از این رو دنیا مورد مذمت قرار مىگیرد كه موجب غفلت انسان از آخرت مىشود. چون دیدنىها و شنیدنىهاى فریبا و جذاب این دنیا همیشه در برابر دیدگان انسان خودنمایى مىكنند و همچون صاعقهاى تمام وجود وى را تحت تأثیر قرار داده و رغبت وى را براى تحصیل آنها برمىانگیزند، در حالى كه آخرت، چون از شعور حسى انسان به دور و قابل ادراك حسى نمىباشد، بطور طبیعى و خود به خود كمتر مورد توجه و عنایت قرار مىگیرد. از همین رو ائمه هدى(علیهم السلام) با اهتمام كامل، به مذمت دنیا مىپردازند كه مبادا آخرت، فراموش و انسان، دلباخته مظاهر دلفریب دنیا گردد. به بیان دیگر به طور طبیعى و خود به خود انسان كمتر به فكر جهان دیگر ـ كه قابل درك حسى نیست ـ مىباشد. و اگر هم كسى به آخرت توجه دارد، یا برهان عقلى بر وجود آن اقامه مىكند و یا از بیانات انبیا و اولیا به وجود آخرت پى مىبرد، كه این میزان از آگاهى و آنهم به روش تعقلى، تأثیرى بسیار كم در انسانِ
ظاهربین دارد و عمل و رفتار وى را تحت تأثیر قرار نمىدهد و چه بسا آن را فراموش نیز مىكند؛ در حالىكه جلوهگرشدن دمادم دنیا در برابر دیدگان انسان او را سخت جذب خود مىكند. كمتر مسلمانى است كه در مورد آخرت و نسبت دنیا به آخرت جاهل بوده و یا شك داشته باشد، ولى چون این معرفت هر روز تجدید نمىگردد و در برخى افراد، عمق ندارد، در مقام عمل خیلى كم به آخرت توجه دارد، و بیشتر اوقات غفلت نموده و فكر مىكند كه آنچه مهم است و با آن سروكار دارد همین چند روز دنیاست و زندگى واقعى و حقیقى، زندگى همین دنیاست و اصلا توجه ندارد كه آخرتى در كار است و فراموش مىكند كه هدف و مقصد آنجاست. تنها انبیا و اولیاى خدا(علیهم السلام) هستند كه هیچ گاه از این مسایل غفلت نمىكنند، ولى عموم انسانها غافل هستند. بنابراین باید دایماً زندگى اخروى و اهمیّت آن را به انسان تذكر داد تا بداند زندگى چند روزه دنیا كه برایش تلاش مىكند و برنامهریزى مىنماید و در پى به دستآوردن پست و مقام و ریاست آن عرق مىریزد، یك سفر چندروزه بیش نیست و هدف و مقصد جاى دیگر است. از اینروست كه در نهجالبلاغه و سایر كلمات ائمه اطهار و قرآن كریم این همه بر مذمت دنیا و دلباختگان به دنیا پافشارى شده و با تعابیرى چون: وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا اِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوُ...(1)؛ زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست، و یا اِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَالَّذینَ هُمُ عَنْ آیاتِنا غافِلوُنَ * اُولئِكَ مَأْوئِهُمُ النّارَ بِمَا كانوُا یَكْسِبُون(2)آنهایى كه امیدى به ملاقات ما [در رستاخیز] ندارند و به زندگى دنیا راضى شدند و بر آن تكیه كردند و آنها كه از آیات ما غافل هستند، بخاطر كار و كردارشان جایگاهشان آتش است. و یا فَوَیْلٌ لِلْكافِرینَ مِنْ عَذاب شَدید * الَّذینَ یَسْتَحِبوُّنَ الْحَیوةَ الدُّنْیا عَلَى الاْخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّه(3)؛ واى بر كافران از مجازات شدید، آنهایى كه زندگى دنیا را بر زندگى آخرت ترجیح مىدهند و [مردم را] از راه خدا باز مىدارند، این مطلب را مكرّر بیان مىدارد. پس علت این است كه دنیا مظاهر دلفریب و جذاب دارد ولى آخرت در دیده ظاهربین مردم كمتر جلوهگر است. انسان به حسب زندگى طبیعى، دنیا را از راه حواس ظاهر درك مىكند و ظواهر آن
1. انعام/ 32.
2. یونس/ 7 و 8.
3. ابراهیم/ 2 و 3.
همیشه در برابر چشم او حاضر است، ولى درك انسان از آخرت از روشى است كه اینگونه جلوهگرى را ندارد و همیشه آخرت را در برابر دیدگان ظاهربین انسان مجسّم نمىسازد. از اینرو توجه انسان به دنیا و جاذبههاى آن بیشتر خواهد بود و او را از هدف و مقصد نهایى غافل مىسازد. پس به كسى احتیاج دارد كه به او تذكر دهد و وى را از خواب غفلت بیدار نماید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم در همین راستا در چند فراز و چندین مرتبه، نسبتِ زندگى دنیا و آخرت و اهمیت آخرت را براى امام حسن(علیه السلام) بیان مىفرمایند و اینك بخشى دیگر از آن را پیش روى داریم كه مىفرماید:
وَاعْلَمْ اَنَّ اَمامَكَ طَریقاً ذامَسَافَة بَعیدَة، وَاَهْوال شَدیدَة؛ فرزندم، بدان كه پیش روى تو راهى بس دراز و بسیار طولانى قرار دارد و مسیرى خطرناك و پرخوف و هراس را باید پشت سر بگذارى.
بنابراین علت تمام این تكرارها، زدودن غفلت از فضاى ذهن و قلب آدمى است تا انسان را از تأثیر جلوههاى جذاب دنیا كه وى را به خواب ناز غفلت فرو مىبرد، بیدار سازد.
همانگونه كه گذشت زندگى دنیا گذرگاهى است كه انسان را به آخرت مىرساند و این زندگى، راه عبورى بیش نیست، یك راه و مسیر طولانى و پرخوف و خطر كه انسان، چارهاى جز گذر از آن را ندارد. البته مسافتى كه اینجا مورد توجه است، مسافت جغرافیایى نیست كه انسان از این نقطه حركت كند و به جاى دیگرى برسد و در این مدت چند كیلومتر هم طى مسافت نماید، بلكه این مسافت همان عمر است كه طى مىشود.
این سفر، دو خصوصیت دارد: یكى اینكه خیلى طولانى است و امتداد آن فوق توان و تصور ماست و معلوم نیست در كجا و چه زمانى تمام مىشود و عقل هرچه نیرو صرف كند و در حركتش شتاب بگیرد به منتهاى آن نمىرسد و از درك آن عاجز است. ویژگى دیگر این سفر این است كه مسیرى پرخطر و هولناك دارد؛ بهگونهاى كه لحظه به لحظه لغزش و انحراف در كمین انسان است و آرام و قرار را از وى سلب مىكند و یك آن غفلت، یك عمر پشیمانى و
فرسنگها دورى از حق را به دنبال دارد. این حساسیت فوقالعاده دقتى بیشتر و برتر را مىطلبد و انسان باید در سراسر طول عمر بر اعمال و رفتار خود مراقبت شدید داشته باشد؛ چرا كه حتى یك دقیقه بطالت عمر، خسرانى بىحساب را در پى خواهد داشت و باید گفت تنها انبیا و اوصیا و اولیا، این سفر را خوب شناختهاند و بس. امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اولاد كرامش(علیهم السلام) مىدانند مقصد انسان كجاست و چقدر طولانى است و چه راهى را باید پشت سر بگذارد تا به آن مقصد برسد. ما هر چه بیشتر فكر كنیم كمتر مىفهمیم. گویا به واسطه همین درك عمیق است كه دوست و دشمن از فهم زندگى على(علیه السلام) و زیستن همانند آن حضرت اظهار عجز مىكنند. آن حضرت روزها یا در مزرعه كار مىكردند و یا در میدان جنگ حضور مىیافتند و یا آنگاه كه در رأس حكومت بودند به كار مردم مىپرداختند. تمام مدت روز به جز اوقاتى كه براى عبادتهاى خاص و واجب و بعضى مستحبات اختصاص داشت، بقیه اوقات، به این گونه كارها مشغول بودند و فعالیتهاى روزانه حضرت، بسیار تراكم داشت در شب، فعالیتها شكل دیگرى پیدا مىكرد كه قسمتى از اوقات شب براى رسیدگى به امور فقرا و ایتام و مساكین صرف مىگردید و بقیه به عبادت طى مىشد و فقط اندك ساعاتى از شب به خواب و استراحت سپرى مىگشت و بعد از آن سراسرِ شبِ حضرت را عبادت پر مىكرد؛ عبادتى كه با ناله و اشك و گریه قرین بود و از طول سفر و كمى توشه شیون مىنمودند. چون او مىدانست راه بس طولانى است و توشه به غایت اندك. او مىفهمید مقصدى كه انسان باید به آن برسد مسیرى طولانى دارد. ولى من و شما هر چه فكر كنیم كمتر مىفهمیم. به هرحال از كلمات ائمه اطهار(علیهم السلام) به دست مىآید كه طول این مسافت براى امثال ما قابل درك نیست و آنها چیزى را درك مىكردند كه ما نمىتوانیم بفهمیم. آیا آن كسى كه مىداند راهى دراز در پیش روى دارد و باید مسیرى طولانى را بپیماید، مىتواند آرام بنشیند و وقت خود را به بطالت بگذارند و حرف بىفایده بزند و ...!! انسان باید بسیار بىكار و بىهدف باشد تا به این كارها مشغول شود! با توجه به یك نمونه ساده از صدها مورد كه هر روز با آن سر و كار داریم، مىتوانیم رفتار خود را آزمایش نماییم. اگر روزى ملزم باشید كه راه كوتاهى همچون فاصله قم تا تهران را طى كنید، به یقین تا به مقصد نرسیدهاید آرام و قرار ندارید و سعى مىكنید با رعایت احتیاط هر چه زودتر به مقصد و منزل برسید و اگر با وسیله شخصى خود این مسیر را
مىپیمایید جانب احتیاط را بیشتر مد نظر دارید. لذا هر چند كیلومتر كه مىروید ماشین را متوقف مىسازید و وضعیت آن را كنترل مىكنید و سایر اقدامات احتیاطى لازم را به عمل مىآورید. به هرحال طبع و عقل انسان به گونهاى است كه اگر در مسیر و راهى است و مقصدى را پیشرو دارد، هرگز جانب احتیاط را در مورد مسیر و وسیلهاى كه او را به مقصد مىرساند، از نظر دور نمىسازد و تا به مقصد نرسیده ناآرام و بىقرار است. حال با این وصف، در آن راهى كه پایانش معلوم نیست، چگونه مىتوان راحت نشست و هیچ دغدغه عقب ماندن و دور افتادن از كاروان را نداشت!! آنچه تاكنون گفتیم تنها یك بُعد موضوع و مسأله بود ولى مشكل دوم هنوز بر زمین مانده است. مشكل، فقط طول مسیر نیست، بلكه این راه راهى است پر خطر، كه هر لحظه در معرض لغزش هستیم و درّههاى هولناك پرپیچ و خم كوهستانى را پیش روى داریم كه غفلت اندك، لغزیدن در قعر درّه را به دنبال دارد.
در یك كلام، راهى كه در پیش داریم هم طولانى است وهم دایماً با خطر همراه است و در هر لحظهاى هزاران خطر در كمین ماست. اگر خوب و دقیق در كنار و گوشه مسیر نگاه كنید و دقت نمایید افرادى را مشاهده مىكنید كه سخت لغزیدهاند و از حق منحرف شدهاند. كسانى لغزیدند كه اصلا باور نمىكردیم، و آنچنان از مسیر حق منحرف و دچار شك و وسوسه شدند كه تا مرز انكار پیش رفتند. البته این تنها آن مقدارى است كه ما مىفهمیم و از آن اطلاع داریم در حالىكه خیلى از لغزشهاست كه بر دیگران پوشیده است و اطلاع پیدا نمىكنند و كارشان مستور مانده و خدا هم پرده، بر روى اسرار آنها انداخته است. مبادا از خطرهایى كه دایماً در مسیر است، غفلت ورزیم. پس مسیر زندگى دو ویژگى دارد: یكى این كه بسیار طولانى است و دیگر آن كه بسیار پر خطر و هراسانگیز است: وَاعْلَمْ یا بُنَىَّ اَنَّ اَمامَكَ طَریقاً ذامَسافَة بَعیدَة، وَاَهْوال شَدیدَة.
اینك كه راهى چنین طولانى و پرخطر را پیش روى داریم، وظیفه چیست؟ آیا مىتوان از حركت باز ایستاد و خود را از خطر مصون داشت؟ پاسخ، بدون بیان، واضح است كه انسان چارهاى جز بودن ندارد و زمان او را با خود مىبرد. پس چه بخواهیم چه نخواهیم به سمت
آخرت در حركت هستیم و باید تدبیرى اندیشید تا سالم به مقصد برسیم. بنابراین لازم است تمام جوانب مسیر را برانداز نموده و با برنامهریزى قبلى حركت كنیم. باید بیاموزیم كه چگونه طى مسیر نموده و با چه وسیلهاى حركت نماییم. و چه زاد و توشهاى به همراه ببریم كه مناسب راه و مسافت باشد؛ چرا كه راه كوهستانى، یك نوع زاد و توشه و راحله و راه دریایى نوع دیگرى از زاد و توشه را مىطلبد. به خصوص وقتى كه راهى طولانى را پیش روى داریم.
پس باید با برنامهریزى قبلى اقدام نمایید كه: وَاَنَّه لا غِنَى بِكَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الاْرْتِیَاد. معناى دقیق لفظ «ارتیاد» طبق اصطلاح روز، «برنامهریزى» است. یعنى شما در این مسیر از یك نیك اندیشى صحیح بىنیاز نیستید و لازم است فكرى صحیح داشته و از راه صحیح وارد شوید و با سنجش و بررسى در این میسر قدم بگذارید. و چارهاى ندارید كه با برنامهریزى و حساب دقیق، راه خود را انتخاب و رهتوشه بردارید. خوب است جهت تبیین مقصود به یك مثال تكیه كنیم: فرض كنید كه قصد دارید به مسافرت بروید و در این سفر ده روز در راه هستید و در طول مسیر هم به غذا دسترسى ندارید. حال براى اینكه سالم به مقصد برسید باید حداقل مقدار غذایى كه براى ده روز لازم است، به همراه خود ببرید. یعنى آنچه «بلاغ» است به همراه خود بردارید. به بیان دیگر باید به میزانى كه ما را به منزل و مقصد مىرساند توشه برداشت نه آن قدر زیاد كه كوله بار سفر را سنگین كند و نه آن قدر كم كه براى مدت سفر كفایت نكند. از این رو اگر راه، محدود باشد به همان اندازه و اگر راه طولانى است به همان مقدار، زاد و توشه باید تهیه نمود. از آنجا كه در مسیر زندگى دنیا راهى نامحدود را پیش روى داریم كه همانند یك راه طولانى است، باید براى این راه طولانى توشه مناسبى داشته باشیم. اگر كمتر از مقدار ضرورت باشد موجب در راه ماندن و تلف شدن مىشود و اگر از میزان نیاز بیشتر باشد موجبات زحمت بیهوده و كُند شدن حركت را فراهم مىآورد. از اینرو باید با برنامهاى دقیق و حساب شده توشه برداشت كه افراط و تفریط هر دو زیان آفرین است و خلاف تدبیر و مقتضاى عقل مىباشد. عمق نابخردى آنجاست كه برخى انسانها متاعى را به همراه مىبرند كه هرگز مورد نیاز نیست و تنها بار و بنه را سنگین كرده و مانع ادامه مسیر مىشود و براى آنها زحمت و دردسر مىآفریند. وقتى بار و توشه سفر سنگین شد، هم سرعت حركت كُند مىشود
و هم مقدار مسافت طى شده تقلیل مىیابد و حتى گاهى اوقات انسان را از راه رفتن باز مىدارد. پس باید توجه داشته باشیم و همان متاعى را براى سفر برداریم كه لازم است و بدون آن، سفر ناممكن مىنُماید و از طرفى در مقدار آن نیز دقت كنیم كه زیاد شدن و یا كم شدن آن هر یك به نوعى باعث باز ماندن از ادامه مسیر مىشود؛ هر چه سبكبارتر، سفر راحتتر.
بنابراین انسان در این سفر طولانى و پر خطر باید دو موازنه را رعایت كند. در درجه اوّل از آن چیزى كه ضرورى است به میزان كفایت به همراه بردارد كه كم و یا زیاد آن هر دو موجب خسران مىگردد، و در دومین قدم صرفاً به آنچه كه لازم است، اكتفا كند و چیزهایى را كه لازم نیست، كنار گذارد تا مزاحم ادامه سفر نشود. پس هم باید زاد و توشه بردارید و هم باید سبكبار باشید كه هر قدر بار سفر سنگینتر باشد، دیرتر به مقصد مىرسید و انرژى بیشترى صرف مىكنید و گاه از راه رفتن باز مىمانید: فَلا تَحْمِلَنَّ عَلى ظَهْرِكَ فَوْقَ بَلاغِكَ؛ چیزى كه به آن احتیاج ندارید، برندارید و به پشت خود تحمیل مكنید، فَیَكوُنَ ثَقیِلا وَ وَبَالا عَلَیْك؛ كه اسباب زحمت مىشود و تو را از راه رفتن باز مىدارد.
كلام تاكنون اینگونه به نتیجه نشست كه زندگى دنیا سفرى طولانى و پرمخاطره است و سبكبار سفر نمودن در این مسیر مطلوب و پسندیده است. لذا ضرورى است بدانیم كه چگونه مىتوان سبكبار، زندگى كرد؟ و این مسیر را به راحتى پشت سر نهاد؟ حضرت على(علیه السلام) در قالب یك مثال زیبا آیین یك سفر راحت را تعلیم داده و مىفرمایند: انسانهاى مسافر معمولا در این فكر هستند كه كولهبار سفر خود راروى دوش دیگران بگذارند تا دیگران بار سفر آنها را بر دوش بكشند و حتى این عمل را نوعى زرنگى و زیركى مىشمارند. یعنى آرزوى مسافر سنگینبار این است كه هم سفرى داشته باشد كه بار سفر او را به دوش كشد و بدون كم و كاست و به دور از هر مزد و منتى آن را در مقصد تحویل او بدهد. عقل نیز چنین عملى را ستایش كرده و مىگوید كارى از این بهتر نیست كه در طى مسیر سبكبار حركت كرده و در مقصد كه به این بار و بُنه احتیاج داریم آن را تحویل بگیریم. لذا هیچ عاقلى نیست كه
چنین آرزویى نداشته باشد و اگر پیشنهاد چنین كارى شد، از آن استقبال نكند. پس تدبیر عقلا و مقتضاى حكم عقل آن است كه در طى سفر، بار و بنه خود را به دیگران بسپاریم و خود را سبكبار حركت كنیم ولى افسوس كه در این سفر دنیا كمتر كسى را مىتوان یافت كه اینگونه بیندیشد و عمل كند. یعنى كمتر كسى را مىتوان یافت كه ثروت و مال خود را كه در این دنیا به آن نیاز ندارد به مستمندان و نیازمندان دهد و در آخرت كه به آن نیاز دارد پس بگیرد. بىتردید چنین افرادى زیركترین و باهوشترین انسانها هستند كه این تقاضا را قبول مىنمایند و آنچه را كه نیاز ندارند به دیگران مىدهند تا در راه نیاز خود آن را صرف نمایند و در آخرت به هنگام نیاز آن را پس بگیرند. در حالى كه بسیارى از مردم از پرداخت حقوق واجب و وجوهات شرعیه خود امتناع مىورزند و فقط این دنیا را مىبینند، این گروه گویا روز قیام و خسران دنیا و آخرت را مىبیند و با هم مقایسه مىكنند و به این نتیجه شیرین دست مىیابند كه دنیا سفر است و در سفر، سبك بار بودن هنر. در این جا امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه زیبا این نكته را بیان و ما را متوجه مىسازند كه چون دنیا سفر است و هیچ سفرى بدون بار و بنه نیست پس اگر در این مسافرت كسى گفت كه بار و بنه سفر را به من دهید تا بیاورم و موقعى كه احتیاج داشتید، برگردانم، سریع تقاضاى او را اجابت و كوله بار سفر خود را سبك نمایید. چون افزون بر اینكه سبكبال مىشوید بدون پرداخت وجهى بار و بنه خود را جابجا مىكنید و در آنجایى كه احتیاج دارید چند برابر آن را پس مىگیرید. بنابراین عاقلانه آن است كه متاع دنیا را در این سفر بر دوش دیگران بگذارید. مَنْ ذَا الَّذى یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثیرَة(1)؛ چه كسى است كه به خدا به نیكى قرض دهد تا خدا آن را براى وى چندین برابر نماید. چه زبانى از این زبان گویاتر و چه مَثَلى از این مثل شیرینتر؟! خدایى كه همه چیز براى اوست، وجود و حیات و اموال شما از آن اوست و او خود آنها را به ما داده است مىگوید: این مالى كه به شما بخشیدم، به خود من، ـ یعنى به فقرا ـ قرض بدهید، تا من چند برابر آن را به شما برگردانم. اگر این سخن حضرت حق جل جلاله را قبول دارید چرا عمل نمىكنید؟! اگر عمل نمىكنید معنایش جز این است كه سخن خداوند سبحان را قبول نداشته و به آن اعتماد ندارید. اگر خدا
1. بقره/ 245.
مىگوید در این قرضالحسنه، هفتصد درصد به شما سود مىدهم حرفش را قبول نمىكنید ولى سخن افراد دیگرى را كه بیست درصد سود مىدهند، مىپذیرید!! چرا این را انتخاب مىكنید ولى آن را نه؟! آیا این عمل جز این است كه اعتماد به خدا و ایمان به آخرت در وجود شما ضعیف است؟ اگر به خداوند منان ایمان دارید، حالا كه در سفر هستید و زاد و توشه به همراه خود مىبرید كسى را پیدا كنید كه این زاد را براى شما برداشته و به پشت گیرد و در مقصد و روز قیامت كه به آن احتیاج دارید به شما باز گرداند.
پس این فرصت طلایى را غنیمت بشمارید و كولهبار سفر آخرت خود را سبك ساز. چه از این بهتر كه در تنگناى زندگى، بار شانه شما سبك شود و به وقت ضرورت و نیاز، چندین برابر پس بگیرید؟ گمان نكنید كه این عمل، باج دادن و كارى غلط و زیانبار است، بلكه فرصت بسیار مغتنمى است كه باید از آن استفاده نمایید و این بار را روى دوش او بگذارید و نه تنها همان مقدار كه قرض مىخواهد، بلكه آن مقدارى كه شما بر دوش دارید و بلكه اگر بیشتر هم مىتوانید بدهید، و روى دوش او بنهید. چون هدر نمىرود و محفوظ مىماند. پس هر چه بیشتر بار خود را سبك سازید! از جانب دیگر اكنون كه مىتوانید این كار را انجام بدهید كوتاهى نكنید كه چه بسا روزهاى دیگر قادر به انجام این كار نباشید. همین امروز كه توانایى دارید و دست شما باز است و از شما خواستهاند، فرصت را غنیمت شمارید.
فراز دیگر سخن حضرت(علیه السلام) به این نكته اشاره دارد كه این راه طولانى و پرپیچ و خم و پرفراز و نشیب و سراسر تب و تاب، بالأخره به یك گردنه هولناك منتهى خواهد شد. گردنهاى كه باید با همه پیچ و خمها و سختىها پشت سر گذارده شود. آن طرف گردنه یك دوراهى پیش روى شماست كه بر سر آن، اختیار انتخاب ندارید. یكى از این راهها به بهشت و راه دیگر به جهنم ختم مىشود. از همین رو باید قبل از رسیدن به گردنه تمام توان خود را به كار بگیرید؛ یعنى تا نفس باقى است و در این دنیا هستید براى خود فكرى نموده و چارهاى بیندیشید و از اینجا مسیر خود را انتخاب كنید وگرنه وقتى بالاى گردنه رسیدید و سرازیر شدید، دیگر عنان
حركت در دست شما نیست و قدرت انتخاب نخواهید داشت. پس پایان این راه طولانى، چنین گردنهاى است و قبل از رسیدن به گردنه باید تدبیر لازم را به خرج دهید و هر چه نیرو دارید در حسن انتخاب و حسن مشى به كار بگیرید تا گردنه را به راحتى پشت سر بگذارید؛ چرا كه وقتى به گردنه رسیدید و نفس به آخر رسید، دیگر نمىتوانید انتخاب كنید. و اگر هزارها بار بگویید: رَبِّ ارْجِعُون. لِعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً ...(1)، یك قدم مرا به آنطرف گردنه برگردانید تا راه درست را انتخاب كنم، جواب خواهید شنید كه دیگر گذشت و بازگشت ممكن نیست. حال چون نمىدانیم در چه زمانى به گردنه مىرسیم، پس در تمام مدت و در لحظه لحظه طول مسیر باید راه صحیح را انتخاب كرده و در همان مسیر حركت كنیم؛ كه اگر اشتباه رفتیم دیگر راه برگشت وجود ندارد. پس قبل از این كه به گردنه برسید و به عالم آخرت پا گذارید براى خودتان برنامهریزى كنید و مسیر خودتان را مشخص نمایید. انتخاب صحیح در این مسیر همان سبكبار حركت نمودن است كه حضرت(علیه السلام) ما را به آن سفارش نمودند.
1. مؤمنون/ 99 ـ 100.