بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَأَعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبارَ الْماضِینَ وَ ذَكِّرْهُ بِما أَصابَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِنَ الاَْوَّلیِنَ، وَسِرْ فِى دِیارِهِمْ، وَاعْتَبِرْ آثارَهُمْ، وَانْظُرْ ما فَعَلوُا وَأَیْنَ حَلُّوا وَنَزَلوُا، وَعَمَّنِ انْتَقَلُوا، فَاِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدْ انْتَقَلوُا عَنِ الأَْحِبَّةِ، وَحَلُّوا دارَ الغُرْبَةِ وَكَأَنَّكَ عَنْ قَلِیل قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ، فَأَصْلِحْ مَثْواكَ، وَلا تَبِعٌ اَخِرَتَكَ بِدُنْیاكَ.(1)
[اى پسرم] سرگذشت و خبرهاى پیشینیان را به دل خود عرضه بدار و مصائب گذشتگان را به او یادآورى كن. در شهر و دیار آنها سیر و سیاحت نما و از آثار و نشانههاى [باقیمانده از] آنها عبرت بگیر و نگاه كُن چه كردند و كجا بار افكندند و جاى گرفتند. و از چه [كسانى] جدا شدند و دل بریدند. همانا خواهى یافت كه آنها از دوستان خود جدا شدهاند و در دیار غربت سكنا و مأوا گزیدهاند و گویا كه به زودى تو هم جزء آنها خواهى بود. پس اقامتگاه و مأواى خود را اصلاح و آباد كن و آخرت خود را به دنیایت مفروش!
بىتردید سرگذشت پیشینیان و مردمان گذشته، چراغ راه آیندگان است و آن چه این مهم را میسور مىسازد آن است كه پیام تاریخ دریافت شود و دل، عبرت پذیرد حضرت على(علیه السلام)در ادامه وصیّت خود به امام حسن(علیه السلام) مىفرمایند: سرگذشت پیشینیان و مردمان گذشته را به دل خود عرضه بدار كه چه افرادى در این دنیا زندگى انسانى و شرافتمندانهاى داشتند، امّا در ذلت و خوارى فرو غلطیدند و به سرانجام بدى دچار شدند و چه افرادى با رعایت آداب زندگى
1. در متن برخى كتب، با آنچه در اینجا آمده جابجایى و حذف وجود دارد و متن بالا كاملتر از دیگر كتب مىباشد.
انسانى عالىترین مدارج كمال را طى نمودند و سرفراز به بارگاه حق شتافتند و در مقام قرب الهى سكنا گزیدند. از اینرو باید انسان آثار و اعمال گذشتگان را بررسى و مطالعه كند و ببیند چه چیزهایى موجب مىگردد كه یك قوم و مردمى، با عزّت زندگى كنند؟ و چه امورى باعث مىشود كه مردمى به ذلّت و خوارى بیفتند؟ آنگاه آنچه را موجب سعادت مىشود، كسب و از آنچه موجب بدبختى مىگردد، اجتناب نماید و در یك كلام از گذشته گذشتگان عبرت آموزد، همانگونه كه قرآن كریم بارها ما را به این نكته مهم سفارش مىفرماید: قُلْ سِیروُا فِىالاَْرْضِ فَانْظُروُا كَیْفَ كَانَ عاقِبَةُ الذَّینَ مِنْ قَبْل(1). و اینك در این فراز از پندنامه الهى، آن امام متقین(علیه السلام)این مهم را بررسى مىنماید كه به شرح آن مىپردازیم.
معمولا چنین نیست كه انسان تمام عمر خود و سرتاسر دوران زندگى خویش را با مرض و بدبختى سپرى سازد و تمام مدت عمر در بدبختى و ناكامى به سر برد، بلكه هر كسى هم خوشى و همناخوشى داشته و خواهد داشت. تحولاتى كه به وقوع مىپیوندد مهمّ نیست، بلكه مهم آن است كه آدمى ببیند و بیندیشد كه این روزگار چقدر تحول و پستى و بلندى دارد و چگونه این تحولات و فراز و نشیبها رقم مىخورند و سرنوشت آدمى را نیز متحول مىسازند. به یقین اگر انسان خوب بیندیشد از مجموع این تحولات و دگرگونىها دو نكته را به دست مىآورد و براى همیشه در نظر خواهد داشت:
1. خوشىها و كامیابىها و موفقیتهاى دنیوى، موقّت است. و نباید به آنها مغرور شد. 2. ناخوشىها و ناكامىها و شكستهاى دنیوى نیز موقت است و روزى تمام خواهد شد لذا نباید مأیوس گردید.
بنابراین به خوشىهاى زودگذر و موفقیتهاى موقت و كامیابىهاى گذراى این دنیا نباید مغرور شد؛ چون افراد بسیارى پیش از ما زندگى مىكردند و از نعمتهاى بیشترى نیز برخوردار بودند و كامیابىهاى بیشترى داشتند، امّا این نعمتها و كامیابىها براى آنها باقى نماند، پس ما نیز نباید به این نعمتهایى كه در دست خود داریم دل ببندیم و مغرور شویم كه
1. روم/ 42.
اینها نیز ماندنى نیستند. روزگار پستى و بلندى بسیار دارد و این زیر و رو شدنها بسى سخت و فاحش است و اگر انسان غفلت كند از اوج عزّت به حضیض ذلت سقوط مىنماید. ولى اگر به تحولات، نیكنظر كند و خوب بیندیشد، نه تنها به داشتن نعمتهاى دنیوى مغرور نمىشود، بلكه از نداشتن آنها هم خیلى نگران و مأیوس نمىگردد. از اینرو اگر روزى گرفتارىاى پیش آید آن را همیشگى نمىپندارد و به یقین مىداند كه نه این گرفتارى همیشگى است و نه آن آسایش بادوام است، بلكه این نیز مىگذرد. قرآن مىفرماید: فَاِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْرا(1). پس نه به نعمتهایى كه نصیب شما شد، دل خوش نمایید و نه از سختىها و گرفتارىهایى كه براى شما پیش مىآید، ناامید و مأیوس شوید؛ چرا كه پستى و بلندى دنیا زیاد است و ناپایدار.
به یقین مطالعه و دقت در آثار و اخبار گذشتگان یكى از بهترین راههاى عبرت و پند گرفتن است. مطالعه و دانستن جزئیات تاریخى اثر زیادى در روح انسان مىبخشد. نتیجه اولیّه آن این است كه آدمى ماهیت زندگى دنیا را بهتر مىشناسد و پى مىبرد كه این خوشىها و ناخوشىها و قوّتها و نیروها و سلطنتها و حكومتها و كاخها همگى زایل و ویران شدهاند و صاحبان آنها مردهاند و ما نیز بدون استثنا به این نقطه خواهیم رسید و روزى از این دنیا رخت برمىبندیم و در یك كلام درمىیابیم كه دنیا محل گذر است، نه جایگاه اقامت. مثلا اهرام مصر را در نظر بگیرید كه از جمله عجایبى است كه علم با همه پیشرفت و ترقى هنوز نتوانسته كشف كند كه چه كسانى و با چه معلومات و بر اساس چه فرمولهاى علمى، آنها را ساختهاند و با چه وسیله و قدرتى این سنگهاى عظیم را روى هم سوار كردهاند. اسرار این آثار و هزاران پدیده عجیب دیگر كه از گذشتگان باقى است، همچنان ناشكفته و ناشناخته مانده است. به هرحال چه آن قدرتهایى كه در دل كوه، كاخها ساختند و علوم و صنایع را به اوج خود رساندند و چه دیگران كه از تأمین اوّلین نیازهاى خود ناتوان بودند و زندگى پر مشقّتى داشتند، همه رفتند. حال كه گذشتگان بعد از عمرهاى كوتاه و طولانى مردند آیا من و
1. انشراح/ 5 و 6.
شما باقى خواهیم ماند؟! آیا ما تافته جدا بافته خلقت هستیم و عمر جاودان خواهیم داشت؟! چه افرادى كه در تمام زندگى جز فقر و تنگدستى قرینى نداشتند و تنها مصائب و مشكلات، رفیق و همدم آنها بود و چه كسانى كه تلاش كردند و براى خود و خانوادهشان وسایل عیش و نوش فراهم ساختند و مدتها در كنار دوستان و محبوبهاى خود زندگى كردند، امّا عاقبت جملگى مردند و به فراق آنها مبتلا شدند. این داستانها و سرگذشتها براى همه ما رخ خواهد داد و سرانجام این دنیا، مرگ است. زندگى این دنیا و پدیدههاى این عالم ماندنى و جاودانه نیستند. در مقابل این حیات زندگى دیگرى هست كه ماندنى و جاوید است و نابود شدنى نیست. اگر تمام وسایلى كه در این عالم موجب مرگ مىشوند در آن عالم فراهم شوند، هرگز موجب مرگ نمىشوند و در آن عالم دیگر مرگ جایى ندارد. مثلا در این عالم سوختگى ساده، انسانى را از بین مىبرد و نابود مىسازد، امّا آتشى كه در آن دنیا در جهنم هست و انسانهاى گناهكار را معذّب مىسازد، هزاران مرتبه قوىتر از آتش این دنیاست ولى هرگز او را از بین نمىبرد. خداوند سبحان مىفرماید: كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُم جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذاب(1)؛ هرگاه پوستهاى تن آنها بسوزد پوستهاى دیگرى به جاى آن قرار مىدهیم تا كیفر را بچشند. در جایى دیگر مىفرماید كه آنها با التماس و تضرع به مالك جهنم مىگویند كه به خدا بگو تا مرگ ما را برساند، در جواب مىشنوند كه این خواسته برآورده نمىشود و شما در اینجا ماندنى هستید؛ اِنَّكُمْ ماكِثُون(2).
گفتیم مهم آن است كه انسان دنیا را با آخرت مقایسه كند و ببیند چه نسبتى با هم دارند؟ آیا ارزش دارد كه به خاطر لذایذ این دنیا از سعادت آخرت صرفنظر كند؟ به فرض كه سلطنت فرعونها براى انسان حاصل شود و بتواند این اهرام را بسازد و یا سلطنتى همانند سلطنت هارونالرشید براى او میسور گردد و یا اموال قارون كه اِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ اوُلِى الْقُوَّة(3)؛
1. نساء/ 56.
2. زخرف/ 77.
3. قصص/ 76.
حمل كلیدهاى گنجهاى او براى یك گروه نیرومند مشكل بود، در اختیار او قرار بگیرد و این ثروتها را مالك شود و تا آخر عمر یك تب هم بر او عارض نگردد و هرگز هیچ ناراحتى نكشد و به فراق محبوبى هم مبتلا نشود و با تمام لذت و خوشى زندگى كند آیا باز در مقایسه با سعادت اخروى ارزش دارد كه به خاطر لذت زندگى دنیا از زندگى و لذت اخروى دست بكشید؛ در حالى كه زندگى این جهان محدود و تمامشدنى است و زندگى آن جهان ابدى و تمامناشدنى است؟!
علت ترجیح زندگى محدود دنیا بر زندگى جاودان آخرت، همانا دلبستگى است. هر چه دلبستگى انسان به دوستان و محبوبهاى این دنیا بیشتر باشد، وقتى مىخواهد از این دنیا كوچ كند و جدا شود، سختى و رنجش بیشتر است. از جانب دیگر چون پا به عالمى مىگذارد كه با آنجا هیچ انس و آشنایى ندارد سخت نگران و هراسان است و افزون بر آن، توشهاى را هم فراهم نكرده است. حال با این وصف آیا ارزش دارد و عاقلانه است كه انسان را از خوشىها و لذتها و سعادتهاى ابدى كه عقل در مقابل شنیدن آن متحیّر مىماند آنقدر فاصله بگیرد كه دچار هراس و احساس غربت شود؟! قرآن مىفرماید: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْیُن؛ هیچ كس نمىداند (و در فكرش نمىگنجد) كه پاداش نیكوكارىاش چه نعمتها و لذّتهاى بىحدّ و حصرى است كه روشنىبخش (دل و) دیده است و در عالم غیب براى او ذخیره شده است(1). آیا این عمل عاقلانه است كه انسان از همه لذتها و خوشىهاى ابدى براى چند روز خوشى موقت و گذرا صرفنظر كند؟ به یقین اگر تمام این لذتهاى دنیوى براى انسان حاصل مىشد، باز هم ارزش این همه دلبستن را نداشت؛ چرا كه اینها جملگى در گذر و تمامشدنى است، در صورتى كه به یقین مىدانیم تمام لذات دنیوى هم براى هیچ كس فراهم نشده است و تنها ممكن است هر كدام از آنها براى افراد انگشتشمارى و آن هم براى چند روزى حاصل شده باشد. از طرف دیگر توجّه داریم كه هیچ كس در این دنیا بدون سختى زندگى نكرده و زندگى او دایماً با خوشى و راحتى همراه نبوده است. این مسأله مهمى است كه باید هر كسى آن را در عمق قلب باور و در گستره میدان عمل براى خود حلّ نموده، تكلیف خود را مشخص نماید.
1. سجده/ 17.
ما مىدانیم و معتقدیم كه عالم آخرت، عالم ابدى است و همه ما به آنجا خواهیم رفت و مخاطب این نامه هم كسى است كه به این امور اعتقاد دارد، ولى صِرف چنین اعتقادى اثر زنده و دایمى ندارد. باید كارى كرد كه این اعتقاد، زنده و فعّال باشد. راه زنده كردن این اعتقاد هم این است كه آدمى آثار به جا مانده از گذشتگان را ببیند و بشنود و آنها را مطالعه كند و در مورد آنها بیندیشد. آن وقت است كه با تمام وجود تصدیق مىكند كه اینجا جاى ماندن نیست و «آنچه نپاید، دلبستگى را نشاید». از اینرو حضرت على علیه الصلوة و السّلام مىفرماید: اَعْرِضْ عَلَیْهِ اَخْبارَ الماضیِن؛ اخبار و سرگذشت افرادى را كه پیش از شما بودند به دل عرضه كن! تا دل گمراه نگردد و فریب نخورد. همانگونه كه گذشت، محور این فرموده، قلب است و سر و كار انسان با دل است. اگر مىخواهید به سعادت برسد باید دل خود را اصلاح كند. اگر مىخواهد مشكلات او حل شود، باید مشكلات دل را حل كند. خوب است بدانیم كه چسان و چرا حضرت(علیه السلام) محور سخن را قلب قرار داده است و مىفرماید: اَعْرِضْ عَلَیْهِ ...؛ اخبار گذشتگان را بر دلت عرضه كن!؟ شاید علت این فرمایش این باشد كه گاهى انسان چیزى را مطالعه مىكند و یا مىشنود ولى سطحى و گذرا نگاه مىكند و به دلش نمىنشیند و آن را به دل راه نمىدهد و درست و عمیق درباره آن، فكر نمىكند؛ مثلا به زیارت اهل قبور مىرود و مىبیند كه اینها مردهاند، اما یك نگاه سطحى نموده و رد مىشود. واضح است كه این گونه نگاه كردن و دیدن، هرگز به دل سرایت نمىكند. باید طورى ببیند و بشنود و بیندیشد كه به دل برسد و به دل سرایت كند. باید خوب بفهمد و درك كند و تأمل نماید. پس گویا به همین منظور مىفرماید: اَعْرِضْ عَلَیْهِ اَخْبارَ الْماضیِنَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصابَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِنَ الاْوَّلیِنَ؛ اخبار گذشتگان را به دلت عرضه كن و جریانهایى را كه بر پیشینیان رفته است، به یاد دل بیاور!
تاكنون سفارش امام به این بود كه آدمى اخبار گذشتگان را مطالعه كند و یا از دیگران بشنود و از طریق گوش با آنها آشنا شود. در اینجا علاوه بر سفارش پیشین حضرت تأكید مىفرماید كه از چشم نیز براى پىبردن به بىوفایى دنیا كمك بگیر و به شنیدن و مطالعه نمودن و حتى به تفكر در آثار گذشتگان اكتفا نكن، بلكه سیر و گردش نما و از نزدیك آمال و آرزوهاى بر باد
رفته پیشینیان را مشاهده كن! و سِرْ فِى دِیارِهِمْ وَ اعْتَبِرْ اثارَهُمْ وَانْظُرْ ما فَعَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا ...؛ در شهر و دیار آنها سیاحت كن و به آثار باقیمانده از آنها به دیده عبرت بنگر و نگاه كن چه كردند و كجا رفتند و در كجا مسكن گزیدند... . بنابراین انسان باید بكوشد تا اعتقاداتى فعّال و ایمانى زنده داشته باشد و در این مسیر باید از چشم و گوش استفاده كند و اخبار گذشتگان را بشنود و آثار باقیمانده از پیشینیان را ببیند و لذاست كه حضرت مىفرماید: سِرْ فِى دِیارِهِمْ وَاعْتَبِرْ آثارَهُمُ، وَانْظُرْ ما فَعَلُو اَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا وَ عَمَّنِ انْتَقَلُوا؛ در سرزمینهاى آنها گردش كن و آثارشان را تماشا كن و ببین چه كاره بودند و چه ساختند و چه كارهایى انجام دادند و به چه نتایجى رسیدند و چه به دست آوردند و آنگاه بعد از این كارهاى پر مشقت و این زندگى پرتلاطم و پر فراز و نشیب، كجا رفتند و در كجا منزل كردند و جاى گرفتند و فرود آمدند؟ و از چه كسانى جدا شدند؟! چه بسا از محبوبهایى جدا شدند كه حتى براى یك ساعت هم طاقت دورى از آنها را نداشتند و اینك براى همیشه از آنها دور شدهاند.
در اینجا حضرت(علیه السلام) چه زیبا جواب آن سؤالات را بیان مىفرماید: فَاِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ وَحَلُّوا دَارَ الغُرْبَة؛ بعد از اینكه آثار آنها را دیدى و فكر كردى، به این نتیجه مىرسى و در مىیابى كه آنها از دوستان و محبوبهایشان جدا شدند و به جایى وارد شدند كه با آنجا بیگانه و در آن غریب هستند؛ چرا كه تمام انس آنها با دنیا و اهل دنیا بود و با اهل آخرت هیچ الفت و انسى نداشتند. از آن جا كه تمام انس آنها با دنیا بود، حال كه از دنیا مىروند، در آن عالم غریب و تنها هستند؛ مثل مسافرى كه به جایى بیگانه و غریب وارد مىشود و در آنجا هیچ آشنایى ندارد و گویا در خانه غربت وارد شده است.
حال كه سرگذشت و وضعیت زندگى دیگران را دیدى و به نتیجه زندگى آنها و سرانجام پرتلاطم آن پى بردى این سؤال مهمّ، ظهور مىنماید كه خود ما چه كار كردهایم و چه مىكنیم؟ آیا به سرنوشت آنها مبتلا نخواهیم شد؟ آیا راه نجاتى براى خود در نظر گرفتهایم؟ اینجاست كه حضرت(علیه السلام) آدمى را به سرنوشت محتومش آگاه مىسازد و مىفرماید: وَكَأَنَّكَ عَنْ قَلیل قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِم؛ گویا به زودى شما هم جزو یكى از آنها مىشوید و طولى نمىكشد كه به همان سرنوشت دچار مىگردید. پایان زندگى این دنیا همین نقطه است و بس.
انسان بعد از این كه با مطالعه در احوال و آثار گذشتگان به بىوفایى دنیا واقف گشت و نسبت به آینده و سرنوشت محتوم خود آگاهى یافت، بىتردید در پى چارهاى بر مىآید تا براى آینده خود به وجه نیكو و مناسب چارهاندیشى كند. آدمى بعد از مطالعه احوال گذشتگان باید به این نتیجه رسیده باشد كه زندگى این دنیا جادهاى است كه گریزى جز گذر از آن نمىباشد و هرگز منزل و مسكن نیست كه در آن اقامت كند!. جریان كلّى حاكم بر عالم و آدم از روز نخست كه این عالم پدیدار شده، پیوسته در یك مسیر بوده و هست و هرگز لحظهاى توقف نداشته و ندارد. پس براى او نیز جاى درنگ نیست تا چه رسد به اقامت نمودن. گردش ایّام در اختیار انسان نیست و چه بخواهد و چه نخواهد لحظهها همچنان در گذرند. و انسان دایماً در حال سیر و حركت است اما تو ببین كجا مىروى؟ و آنجایى كه اقامت خواهى كرد كجاست؟ و در آن جا سرانجام تو چه خواهد بود؟ آیا عاقلانه است در بین راه، سرمایه را از دست بدهى و در حال غفلت خوش بگذرانى و وقتى به منزل مىرسى دیگر آه در بساط نداشته باشى؟ و این در حالى است كه هرگز در این راه به هیچ كس خوش نگذشته است و زندگى هرگز از سختى جدا نبوده، نشده و نمىشود و اگر كسانى هم خوشىهایى داشتهاند، موقّت و محدود بوده و با هزاران نوع رنج و غم و غصه توأم بوده است. حال وقتى كه سرنوشت بشر اینگونه است و حكم حتمى و كلّى عالم و آدم چنین است. پس وَ لا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْیاكَ فَاَصْلِحْ مَثْواك؛ هرگز آخرت خود را به دنیا مفروش و جایگاه و منزلگاه خود را درست كن و آباد ساز! ببین كجا مىروى، آنجا را اصلاح و آباد كن!
بعد از آن كه حقیقت دنیا را شناختى و دانستى كه حقیتقش جز سیر و سفر و گذر هیچ نیست و منزلكردن در آن ناممكن است حال آیا ارزش دارد كه آخرت جاوید همیشگى را بفروشى و در عوض این دنیاى ناپایدار را خریدارى كنى؟! واضح است كه اگر آدمى آن اندیشهها و آن تأملات را داشته باشد، قطعاً به این نتیجه خواهد رسید كه سرتا پاى این معامله ضرر است. از
اینرو هرگز به چنین معاملهاى راضى نخواهد شد كه دنیاى این چنینى خود را به آخرت آن چنانى بفروشد: لا تَبِعْ اخِرَتَكَ بِدُنْیَاك.
در پایان، این نكته قابل عنایت و بررسى است كه چه ارتباطى بین حالات قلب و بین دیدن و شنیدن آثار گذشتگان وجود دارد كه حضرت(علیه السلام) در پى اصلاح قلب، ما را به دیدن و مطالعه آثار گذشتگان سفارش مىفرماید. به یقین در نظر حضرت(علیه السلام)بین این مطالب، ارتباطى وجود دارد و ما به اندازه فهم ناقص خود و تصوّرى كه از ارتباط این مباحث داریم، مطالبى را عرضه مىداریم و در همان حال اقرار و اعتراف مىكنیم كه عمق این مطالب و مباحث خیلى فراتر از فهم ما است.
همانگونه كه گذشت حضرت مىفرمایند: در روزگار و احوال گذشتگان مطالعه كنید كه سرانجام آنها به كجا انجامید؟ شاید نتیجه این سخن و پند ثمین این است كه به همان گفته حضرت پى ببریم كه فرمودند: وَلاَتَبِعْ اخِرَتَكَ بِدُنْیَاكَ فَأَصْلِحْ مَثْواك؛ حال كه توجه كردید و فهمیدید كه سرانجام گذشتگان، مرگ و رفتن است و دانستید كه این زندگى در واقع یك گذرگاه و ممرّ و جادهاى براى رسیدن به آخرت است، پس مبادا تمام همّت خود را مصروف راه ساخته و از مقصد غافل شوید بلكه باید توجه خود را به مقصد معطوف دارید؛ فَأَصْلِحْ مَثْواك و جایگاه و اقامتگاه خود را اصلاح كنید. شما در این عالم در حال سفرید و اینجا «مثوا» و منزلگاه نیست. منزلگاه، آخرت است. پس به فكر اصلاح منزل و مأوا و مقصد نهایى خود باشید. لاتَبِعْ اخِرَتَكَ بِدُنْیاك و این زندگى گذراى زودگذر دنیا را به زندگى ابدى و جاودان آخرت معامله نكنید. با توجه به مطالب فوق، شاید ارتباط این بخش با سخنان سابق این باشد كه وقتى حضرت على(علیه السلام) سفارش مىفرمایند: «قلب خود را اصلاح كنید»، این مشكل مطرح مىشود كه اختیار قلب به طور مستقیم در دست آدمى نیست تا هرگونه كه دلش مىخواهد، همانگونه آن را بسازد. پس قلب را چگونه اصلاح كنیم؟ اینجاست كه گویا جواب داده مىشود كه قلب را باید از راه چشم و گوش اصلاح نمود. چون در واقع آنچه در قلب اثر مىگذارد همین دیدنىها و شنیدنىها است. از اینروى اگر به دیدنیها و شنیدنیهاى خود جهت صحیح بدهیم تا قلب چیزهاى مفید را ببینید و بشنود، اصلاح خواهد شد؛ مثلا اگر چیزى را ببیند و بشنود كه براى او عبرتانگیز است، این امر خود موجب اصلاح قلب مىشود. پس به
عنوان احتمال شاید وجه ارتباط بین این دو بخش از مواعظ حضرت(علیه السلام) همین باشد كه جهت دادن به دیدنىها، شنیدنىها و ... موجب جهت دادن به قلب و اصلاح قلب مىشود ولذا در مقام اصلاح قلب ما را به اصلاح دیدنىها و شنیدنىها و ... سفارش مىفرمایند.