بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَ جاهِدْ فىِ اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ لا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم، وَ خُضِ الْغَمَراتِ اِلَى الْحَقِّ حَیْثُ كانَ، وَ تَفَقَّهْ فِى الدِّیِنِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى المَكْرُوهِ، فَنِعْمَ الخَلْقُ الصَّبْرَ.
[اى پسرم] در راه خدا آنگونه كه باید، جهاد كن و در [راه انجام امر] خدا تحت تأثیر سرزنش هیچ سرزنشكنندهاى واقع مشو و در رنج و سختىهاى نیل به حق، در هر كجا كه باشد وارد شو و دین را نیكو بیاموز و خودت را به شكیبایى ورزیدن بر ناخوشىها عادت بده كه صبر چه نیكو خویى است!
جوهره فرمودههاى حضرت على(علیه السلام) در آن فرازهایى كه تاكنون بیان شد، رعایت جانب احتیاط در زندگى بود و بیشتر بر این پافشارى داشت كه انسان باید در زندگى احتیاط رعایت نماید و بجا سخن گوید و بجا دم فرو بندد و بىمورد در كار دیگران دخالت نكند و از ضلالت و گمراهى برحذر باشد و جز از سر خیرخواهى لب به سخن نگشاید و در آنچه شك دارد اظهارنظر نكند تا آنگاه كه روشن گردد. و از آن روى كه مواعظ در برخى اذهان ناآزموده و ناپخته موجب این توهّم ناصواب مىگردد كه: پس انسان باید تنها به فكر خود باشد و تنها به نجات خویشتن خویش بیندیشد و نسبت به دیگران مسؤولیتى ندارد، لذا حضرت على(علیه السلام) در ادامه براى دفع آن پندار نابجا و جلوگیرى از این برداشت نادرست، وظایف اجتماعى انسان را مورد توجه قرار مىدهند و در كنار اهتمام به تكالیف فردى، مسؤولیت اجتماعى انسان همانند امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا را یادآور مىشوند و خاطر نشان مىسازند كه وظایف انسان در برابر اجتماع در واقع وظیفه خود اوست و تأثیر آن در زندگى
آدمى بیشتر و مهمتر از تكالیف فردى است. و اینك به شرح و بیان این بخش از پندنامه آن حكیم الهى مىپردازیم.
قبل از هر سخن، توجّه به این نكته ضرورى است كه نفع و ضرر ناشى از انجام و یا اهمال تكالیف اجتماعى، از هر تكلیف فردى مهمتر و تأثیر آن بر جامعه و خود فرد بیشتر است. به بیانى دیگر، سود و ضرر این نوع وظایف هم به خود شخص برمىگردد و هم به اجتماع. درست است كه اگر انسان خدمتى براى جامعه انجام دهد جامعه منتفع مىشود، ولى نخستین كسى كه از این اقدام نفع مىبرد، خود اوست. و آن تأثیرى است كه این عمل به طور مستقیم بر این فرد دارد و از طرف دیگر اجر و پاداشى است كه در مقابل انجام این وظیفه، به او داده مىشود و اگر آن وظیفه را ترك كند، اولین متضرّر، او و بیشترین ضرر، متوجه خود اوست كه از تأثیر مثبت آن وظیفه محروم مىگردد، افزون بر اینكه موجبات عقاب خود را فراهم نموده است.
نكته قابل توجّه آنكه: گاهى اهمیّت یك تكلیف اجتماعى به حدّى است كه با چندین تكلیف فردى هم، قابل مقایسه نیست و حتّى اگر شخص به صد عبادت و عمل شخصى بپردازد، ولى آن عمل اجتماعى واجب را ترك كند و در انجام آن سهلانگارى و اهمال نماید، از عقاب و تأثیر منفى ترك آن مصون نخواهد بود؛ و ثواب آن عبادات شخصى با عقاب ترك این وظیفه اجتماعى برابر نخواهد بود چون برخى وظایف اجتماعى، از قبیل بعضى از مراتب امر به معروف و نهى از منكر و یا جهاد در راه خدا، به قدرى مهمّ و سرنوشتساز هستند كه ضرر ناشى از ترك یا اهمال در این وظایف، كه به خود آن فرد و جامعه مىرسد، با منفعت ناشى از هر عبادت و عمل مستحبى دیگر، به هر میزان كه باشد، قابل مقایسه و جبران نیست؛ زیرا هیچ عمل عبادى فردى و مستحبى دیگرى، جاى آن وظیفه اجتماعى را نمىگیرد. پس وظایف انسان، نسبت به جامعه اعم از وظیفه مالى، فرهنگى، تربیتى، علمى و یا هر نوع وظیفه دیگرى كه انسان نسبت به دیگران و جامعه انسانى دارد، در واقع وظایف شخصى خود اوست و نتیجه آن، قبل از هر كسى به خودش بر مىگردد.
بنابراین، همانطور كه به وظایف فردى خود اهتمام داریم، باید به وظایف اجتماعى نیز به همان میزان، بلكه بیشتر توجه نماییم و در صدر تمام تكالیف اجتماعى، «امر به معروف و نهى از منكر» قرار دارد كه باید به آن اهتمام وافى داشته باشیم. در اهمیّت این وظیفه اجتماعى و همگانى و این نظات ملّى همین بس كه هرگز و به هیچ وجه نمىتوان آن را مهمل گذاشت، بلكه باید به اشكال مختلف، از در هم كشیدن چهره و اظهار ناخرسندى تا موعظه و نصیحت فعالیت عملى، براى تحقق آن اقدام نمود. همانگونه كه گاهى به كارگیرى نیروى بدنى نیز در امتثال امر به معروف و نهى از منكر ضرورت مىیابد و یا حتى از این مرحله گذشته و با جانفشانى و فدا كردن سرمایه عمر باید امر به معروف و نهى از منكر نمود، كه جملگى حكایت از اهمیّت این وظیفه خطیر اجتماعى مىكنند. همچنان كه در بعضى از مراحل، مبارزات اجتماعى به عنوان مصداقى از امر به معروف و نهى از منكر واجب مىگردند. همانند نهضت سیدالشهداء صلوات الله علیه كه حضرتشان در بیان فلسفه قیام خود مىفرمایند: اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فِى اُمَّةِ جَدِّىِ اُریدُ أَنْ اَمُرَ بالْمَعْروُفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَر(1)؛ همانا به انگیزه اصلاح امت جدّم قیام كردم و مىخواهم امر به معروف و نهى از منكر نمایم؛ یعنى آن حضرت اولین علّت و فلسفه قیام خود را امر به معروف و نهى از منكر بیان مىفرمایند. به هرحال، «امر به معروف و نهى از منكر» داراى مراتب متعددى است و هر مرتبه هم شرایط خاص خود را دارد كه باید در جاى خود مورد بررسى و بحث قرار گیرد.
در پى بیان اهمیّت وظایف اجتماعى، اینك شایسته است به برشمردن و بررسى برخى از آنها بپردازیم. به یقین یكى از وظایف اجتماعى كه همانند نماز اهمیت داشته و بر انسان واجب است، «جهاد فى سبیلالله» مىباشد. البته توجه داریم كه مصداق معروف جهاد فى سبیلالله، جنگ با كفّار است و گرنه جهاد در راه خدا منحصر در جنگ و قتال نیست و بسته به شرایط مختلف زمانى و مكانى مصادیق متنوّع پیدا مىكند و به اشكال گوناگون ظهور مىیابد، منتها در هر مكان و زمانى به نوعى خاص جلوهگر مىشود. از این روى جا دارد این موضوع به طور مستقل، مورد بحث و تحقیق قرار گیرد تا انواع و مصادیق مختلف جهاد تبیین گردد. به طور
1. موسوعة كلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 291.
قطع مبارزه مسلّحانه در میدان جنگ یكى از انواع جهاد است، همانگونه كه انواع دیگر جهاد علمى و فرهنگى و اقتصادى و سیاسى امروز در جامعه ما مورد نیاز است. البته این اقسام جهاد هم به نوبه خود شرایطى دارد كه متأسفانه در این زمینه بحث گسترده و عمیق، كمتر انجام گرفته است. نوع دیگرى از جهاد كه در آیات و روایات مورد تأكید فراوان واقع شده «جهاد با نفس» است كه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)درباره عظمت و اهمیت آن چه زیبا بیان مىفرمایند: مَرْحَباً بِقَوْم قَضوُا الْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَیْهِمْ الجِهادُ الاَْكْبَرُ فَقیلَ یا رَسولَ اللّهِ مَا الجِهادُ الاَكْبَرُ؟ قال: جِهادُ النَّفْس(1)؛ خوشا به حال گروه و جمعیتى كه جهاد اصغر (مبارزه مسلّحانه در میدان جنگ) را انجام دادند و براى آنها انجام جهاد اكبر باقى مانده است. از حضرتش سؤال شد: جهاد اكبر چیست؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند: جهاد اكبر همان جهاد با نفس است.
لفظ جهاد و مجاهده، به خاطر خصوصیت معنایى كه در بردارد در جایى فرض مىشود كه كسى در برابر انسان قرار بگیرد و با تلاش و صرف نیرو در برابرش خصومت و یا مقاومت به خرج دهد. از همین روست كه با شنیدن لفظ جهاد، جنگ در جبهه و هزینه نمودن نیرو و توان، به ذهن متبادر مىشود. ولى گاهى اوقات دشمن، دشمن داخلى است كه از خصمى، خطرناكتر مىباشد، همانگونه كه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مىفرمایند: اَعْدىَ عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْك(2)؛ دشمنترین دشمنان تو نفس تو است كه در درون تو مىباشد.
جهاد اكبر (جهاد با نفس) همان مقاومت در برابر خواهشهاى نفس است؛ یعنى انسان در مقابل تمایلات نفسانى، مقاومت و آنها را كنترل نماید و اگر بخواهند طغیان كنند آنها را سركوب نماید. پس جهاد اكبر و جهاد بانفس هم نوعى صرف نیرو در مقابل دشمن است، و چون دشمن، داخلى است و مبارزه با خود و خواهشهاى نفسانى بسیار دشوار است آن را جهاد اكبر مىنامند.
رهبر كبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(رحمه الله) در زمینه، جهاد اكبر (جهاد با نفس) بحثهاى زیادى داشتند و خود از جهاد اكبر شروع كردند و بعد از پیروزى در این جهاد توانستند دین را احیا و جامعه اسلامى را از سقوط حتمى نجات بخشند و كلمات ایشان
1. كافى: ج 5، كتاب الجهاد.
2. بحارالانوار: ج 70، ص 64، روایت 7.
همچون چراغ پرفروغى است كه مىتواند همیشه فرا راه زندگى ما قرار بگیرد. لذا نباید فرمودهها و كتابهاى آن رادمرد الهى و زندهكننده اسلام ناب محمدى(صلى الله علیه وآله) را فراموش كنیم، بلكه باید در تمام حالات مدّنظر و آویزه گوش خود سازیم. ما باید قبل از هر چیز به جهاد با نفس، خودسازى و تزكیه بپردازیم تا در میدانهاى دیگر مبارزه اعم از سیاسى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى و... پیروز شویم.
در میان انواع جهاد، آنچه امروز بیش از همه حوزه و دانشگاه وظیفه سنگینى نسبت به آن دارند، «جهاد فرهنگى» است. یعنى این كار بر عهده بسیجیان حوزه و دانشگاه است و در محدوده مسؤولیت كسانى است كه خود را سرباز امام زمان صلوات الله علیه مىدانند. همه ما ریزهخوار خوان وجود مقدس حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه هستیم و معتقدیم ائمه اطهار واسطه در فیض و نزول رحمت الهى هستند، همانگونه كه در زیارت جامعه كبیره خطاب به آن انوار مقدسه مىگوییم: بِكُمْ یُنَزِّلُ الغَیْث(1)؛ به بركت انوار طیّبه شما اهلبیت، باران نازل مىشود. پس از این جهت، وظیفه طلاب خیلى سنگینتر است. از جانب دیگر شغل و معلومات و امكانات علمى آنها نیز ایجاب مىكند كه در این راه پیشقدم باشند جوانان بسیجى اعم از دانشگاهى و غیر دانشگاهى باید همچون بازوان توانایى آنها را كمك كنند. بنابراین جهاد فرهنگى وظیفهاى است كه قبل از همه متوجه روحانیون و حوزه علمیه است كه اینك به توضیحى درباره آن مىپردازیم.
در خصوص این نوع جهاد نیز شرایطى وجود دارد كه در اینجا به آنها اشاره مىكنیم. از جمله اینكه نخست باید دشمن فرهنگى را شناسایى كرد و سپس راههاى نفوذ آن را در جامعه تشخیص داد و آنگاه براى مقابله با آنها، سلاح مناسب تدارك و تهیه نمود. همانطور كه در میدان نظامى، در مقابل سلاحهاى مدرن با شمشیر و نیزه نمىتوان جنگید و باید سلاحهاى مناسبى تهیه كرد، در مقابله با تهاجم فرهنگى و میدان جهاد فرهنگى نیز باید ابزارى متناسب
1. مفاتیح الجنان: زیارت جامعه كبیره.
با تجهیزات و توطئههاى دشمن تهیه كرد. این كار به عنوان یك وظیفه شرعى بر اهل علم و فرهیختگان جامعه واجبِ متعیّن است. این نكته نباید از انظار دور بماند كه چون هم اكنون براى انجام این وظیفه مهمّ یعنى جهاد فرهنگى و مقابله با تهاجم فرهنگى، به میزان كافى نیرو نداریم، وظیفه روحانیان و فرهیختگان به مراتب سنگینتر است تا با تمام قوا به افشاى توطئههاى دشمن بپردازند و به مقابله با این هجوم برخیزند؛ زیرا در جهاد نظامى همه اقشار ملت، حتى نوجوانان هم مىتوانند به گونهاى مشاركت داشته باشند، امّا این جبهه، جبههاى است كه باید طبقه تحصیل كرده یعنى مسؤولیت آن را بر عهده بگیرند در درجه اوّل، وظیفه علما و فضلاى حوزه علمیّه است كه این جهاد را عهدهدار بشوند و جدّى بگیرند و بدانند كه این خطر كمتر از خطر حزب بعث و حمله آمریكا و استكبار جهانى و هر دشمنى نظامى دیگر نیست و حتى این خطر، كمتر از خطر بمت اتم هم نیست. چون این خطر ایمان جوانان ما را تهدید مىكند، همان گونه كه متأسفانه اندكى از آثار آن هماكنون ظاهر شده و دستاوردهاى انقلاب اسلامى ما در معرض آسیبهاى جدّى قرار گرفته است. در تهاجم فرهنگى، دشمن اعتقادات و ایمان مردم را مورد حمله قرار داده و مىخواهد مردم را نسبت به دین و سرنوشت و كشور خود بىتفاوت كند و در نتیجه به اهداف شوم خود برسد. بنابراین وظیفه فرهیختگان و مرزبانان عقیده و ایمان مردم است كه با روشنگرى، مردم را از این خطر كه ارزندهترین سرمایههاى آنان را تهدید مىكند آگاه كنند و دشمنان فرهنگ و تمدّن اسلامى را به آنها معرّفى نمایند.
یكى دیگر از شرایط جهاد فرهنگى داشتن انگیزه و نیّت الهى است، و از این جهت مثل سایر جهادهاى اسلامى است و تفاوتى با هم ندارند؛ یعنى هر قدر معرفت انسان بیشتر و نیّتش خالصتر باشد، كار او بیشتر ارزش خواهد داشت و نتیجهاى كه عاید مىشود، تابع مرتبه ایمان و معرفت و خلوص نیّت مجاهدان این جبهه است. كارها و خدماتى كه انسان به عنوان وظیفه شرعى براى اجتماع انجام مىدهد در صورتى براى خودش نیز مفید است كه از انگیزه الهى ناشى شده باشد. ممكن است كسى تمام سرمایه خود را صرف كارهاى خیر و خدمات
اجتماعى نماید و مردم هم از آنها كاملا بهرهمند شوند، امّا چون هدف و نیّت او خالص براى خدا نبوده است، هیچ بهرهاى از انفاق خود نخواهد برد. به عنوان مثال ثروتمندانى كه بیمارستانها و موسّسات خیریّهاى را به هدف مشهور شدن مىسازند، هر چند بیماران زیادى در آن مداوا مىشوند و مردم از آن موسّسات منتفع مىگردند و مؤسّسان چنین مراكزى به هدف خود كه همان شهرت بین مردم بود مىرسند، ولى از اجر و پاداش معنوى بهرهاى نخواهد داشت؛ زیرا انگیزه آنها چیزى جز ریا و خودنمایى نبوده است.
در جهاد نظامى نیز ممكن است كسى در جبهه جنگ برترین دلاوریها را انجام بدهد و حتى به درجه شهادت هم برسد، ولى نفعى براى خودش نداشته باشد. در روایتى كه مؤیِّد اعتبارات و دلایل عقلى است این چنین نقل شده كه، در یكى از میدانهاى جنگ، شخصى وارد میدان مىشود و شروع به جنگآورى و مبارزطلبى مىكند و جنگ و نبردى شایان توجه انجام مىدهد. در این هنگام یكى از اصحاب كه كنار رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ایستاده بود و مردانگى و شجاعت این شخص را مشاهده مىكرد، خدمت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) عرض كرد كه این شخص با این دلاورى كه انجام مىدهد چه مقامى دارد؟ حضرت نگاهى كرده، فرمودند: هیچ. شخص سؤال كننده گمان مىكند كه حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) متوجه نشدند كه چه كسى را مىگوید، لذا به حضرت عرضه مىدارد: آن شخص را مىگویم كه اینگونه مردانگى از خود نشان داده و شجاعت به خرج مىدهد. حضرت مىفرمایند: بله، همین فرد را مىگویم؛ این جنگاورى براى او هیچ فایدهاى ندارد. عرض كرد: چرا؟ حضرت فرمودند: وى به انگیزه فرار از بدگویى مردم به جبهه آمده است. چون این شخص در كوچههاى مدینه كه راه مىرفت، زنها به او گفتند: عجب شخص بىدرد و بىاحساسى است! پیرمردها به میدان جهاد رفته و از شهادت استقبال مىكنند، ولى این جوان گویا از غیرت و مردانگى بویى نبرده است كه جبهه را رها كرده و در خانه مانده است! همین سخنان باعث شد كه او هم تصمیم بگیرد و به جنگ بیاید، لذا با خود گفت: من هم به میدان جنگ مىروم و یك جنگ نمایانى مىكنم كه همه بگویند عجب جنگ نمایانى كرد.!! چون در واقع این فرد براى كسب نام و شهرت به میدان جنگ آمده است، ثوابى ندارد. و یا در روایت دیگرى، در مورد شخصى كه به میدان جنگ آمده بود مىفرمایند: این فرد كشته راه الاغ شد! چون نیّت او به دست آوردن الاغ بوده است و لذا ثوابى نمىبرد.
در جهاد سیاسى و اقتصادى و فرهنگى نیز همین شرایط لازم است. آن كسى كه موعظه مىكند، آن وقتى این موعظه براى او كارآمد خواهد بود و ثواب خواهد داشت كه قصدى خالص داشته باشد. امّا اگر مقصودش این باشد كه به او بگویند: «باركالله! أحسنت! عجب وعظ خوبى!» این شخص هم مثل همان «شهید الحمار» است و كار فرهنگى او هیچ فایدهاى ندارد. اگر چه ممكن است افراد زیادى از وعظ و درس او استفاده كنند و به مقامات عالى علمى برسند، امّا براى خودش هیچ فایدهاى نخواهد داشت.
افزون بر آنچه گذشت، در جهاد علمى و فرهنگى لازم است بدانیم وظیفه ما چیست و همان را دنبال كنیم و دنبال هوس و تمایل خود نرویم. وقتى اصل دین در خطر است، در پى نقش دیوار نباشیم. در حالى كه ستونهاى دین فرو مىریزد، نباید فكر و اندیشه خود را متوجه زینت و نقش ظاهر آن نماییم. اگر واقعاً مىخواهیم براى خدا درس بخوانیم، باید ببینیم جامعه به چه درسى احتیاج دارد كه اگر آن را نخوانیم و یاد نگیریم دین مردم به خطر مىافتد؟ آیا درسها و كارها و امورى كه صدها متولّى دارد و ما هم مجدداً همان كار را و یا كارى نظیر آن را انجام مىدهیم، یك كار خدایى و خدمت به اسلام است؟ در حالىكه مىبینیم در بخش دیگر، كارها و علوم و مسائلى وجود دارند كه به اندازه كافى كار نشده و وظیفه بر زمین مانده است، انجام كارهاى تكرارى چه ضرورت و چه دلیل شرعى دارد؟! پس در كارهاى فرهنگى و علمى و درس خواندن نیز باید اولویّتها را در نظر گرفت و بعد از تشخیص وظیفه اقدام نمود. یعنى كار و درسى را انتخاب كرد كه مورد حاجت است و در پرتو آن خدمتى بهتر و لازمتر انجام مىپذیرد.
یكى از بزرگترین آفات و خطرهاى فعالیتهاى علمى و فرهنگى این است كه انسان بعد از تشخیص وظیفه و تحصیل مقدمات آن و آماده شدن براى انجام آن وظیفه، تحت تأثیر كلام دیگران قرار گیرد و در میدان عمل سُست و در مقام نیّت و انگیزه دچار انحراف شود. به عنوان
مثال اگر انسان لحظهاى درنگ كرده، اهداف خود را بررسى كند كه چه انگیزهاى موجب انتخاب فلان شغل و یا برگزیدن رشته تحصیلى خاص شده و یا چه چیز موجب شده است كه فلان درس را انتخاب كند، به نتایج عجیبى مىرسد و چه بسا آن نتایج برایش بسیار ناخوشایند باشد و حتى نخواهد این انگیزهها را وارسى كند تا در عمق نهانخانه دل دست كم مطلب براى خودش روشن شود، و فقط مىگوید انشاءالله درست است و خدا قبول مىكند، در حالى كه اگر یك بازنگرى دقیق نسبت به اهداف و انگیزهها صورت بگیرد روشن خواهد شد كه چه اهداف بىارزشى را دنبال مىكند و چسان فرسنگها از حقیقت عقب مانده و فكر و دل خود را به سراب مشغول كرده است.
بىتردید از عوامل مؤثر در رفتار همه انسانها افكار مردم است. آراى مردم و سخن دیگران در رفتار آدمى سخت تأثیر دارد. به عنوان مثال برخى كارها را وقتى انسان انجام مىدهد، همه به او احسنت و آفرین مىگویند و او نیز با دریافت این تشویقها و تمجیدها، انگیزهاش براى آن كار قوىتر مىشود. در مقابل گاهى انسان با شناختى دقیق و تلاشى تام و تصحیح تشخیص مىدهد كه مثلا فلان كار خوب است و باید انجام بگیرد، امّا به دلیل اینكه مردم آن را نمىپسندند و یا به هر دلیل دیگرى، هرگز آن را تعقیب نمىكند و رغبتى به انجام آن نشان نمىدهد. در اینگونه موارد وظیفه چیست؟ و چقدر انسان مىتواند در مقابل آرا و افكار عمومى مقاومت كند؟ آیا آنچه را كه وظیفه خود تشخیص داده است انجام مىدهد و یا آنچه مردم مىپسندند؟ به عنوان نمونه، گاه انسان كارى را برحسب آگاهى دقیق، براى خود وظیفه تشخیص داده و آن را بر خود واجب مىداند كه باید انجام بدهد، اما اگر این كار را انجام دهد، همسر و پدر و مادر و برادر و خواهر و... او را ملامت مىكنند. در چنین شرایطى چقدر مىتواند مقاومت كند و در مقابل افكار دیگران به وظیفه خود پایبند باشد؟ با عنایت به همین وضعیت است كه قرآن مىفرماید:
یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِى اللّهُ بِقَوْم یُحِبُّهُمْ و یُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنیِنَ أعِزَّة عَلَى الْكافِرینَ، یُجاهِدوُنَ فِى سَبیلِاللّهِ وَلایَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم؛ اى اهل ایمان هر كسى از آیین خود بازگردد [به خدا زیانى نخواهد رسید] خداوند
گروهى را خواهد آورد كه آنها را دوست دارد و آنها هم خداوند را دوست دارند و در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كفّار، سرافراز هستند. آنها در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش سرزنشكنندگان هراسى ندارند.(1)
همین تعبیر در این وصیّت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده است كه مىفرماید: جاهِدْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ لا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم؛ در راه خدا آنطور كه شایسته است جهاد كن و سرزنش هیچ سرزنش كنندهاى تو را از راه خدا باز ندارد.
در راه خدا حق جهاد را به جا آورید و آنچه را وظیفه است به طور كامل انجام دهید و هرگز از مال و جان و آبرو و عزت خود در راه انجام وظیفه دریغ نكنید و هر چه وظیفه خود تشخیص دادید، امتثال كنید. این مهم، آنگاه تحقق خواهد یافت كه شخص تحت تأثیر كلام ملامتكنندگان واقع نشده، نكوهش دیگران، او را از انجام وظیفه در راه خدا منصرف نكند؛ لا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةٌ لائِم.
این آفت بزرگ، دامنگیر فرد و جامعه هر دو مىشود و اثر سوء آن، فرد و جامعه هر دو را به انحراف مىكشاند. گاهى آدمى بعد از تأمل و فكر فراوان تصمیم مىگیرد و راهى را انتخاب مىكند و با اقامه دلایل متقن و محكم، كارى را واجب و مطلوب خدا تشخیص مىدهد، امّا وقتى كه به میدان عمل پا مىگذارد، با مشاهده عكسالعمل دیگران و گفتههاى مردم كه مىگویند: اینكار را نكن و مبادا آن را انجام دهى، در تیررس ملامت دیگران قرار مىگیرد و در انجام آن وظیفه یقینى و خطیر سست شده، از انجام آن صرفنظر مىكند و وظیفهاى را كه واجب تشخیص داده بود ترك مىنماید. اینجاست كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) این آفت را تذكّر داده، مىفرمایند: باید جهاد كنى، مبادا افكار دیگران تو را تحت فشار قرار دهد و مانع از انجام وظیفه الهى شود و مبادا تحت تأثیر سخن دیگران كارى را كه وظیفه خود تشخیص دادهاى، ترك كنى.
متأثّرنشدن از اظهار نظر دیگران تا بدانجا اهمیت دارد كه در كلام ائمه معصومین(علیهم السلام)معیار
1. مائده/ 54.
شیعه بودن معرفى شده است. در حدیثى امام باقر(علیه السلام) خطاب به جابربن یزید جعفى كه یكى از اصحاب سرّ حضرت مىباشد مىفرماید: وَاعْلَمْ بِاَنَّكَ لاتَكوُنُ لَنا وَلِیّاً حَتّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ اَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا اِنَّكَ رَجُلٌ سوءٌ لَمْ یَحْزُنْكَ ذلِكَ وَ لَوْ قالوا اِنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذلِكَ وَلكِنْ اِعْرِضْ نَفْسَكَ عَلى كِتابِ اللّهِ؛(1) اى جابر! اگر مىخواهى از شیعیان ما باشى، شیعه ما اینگونه است كه اگر همه مردم شهر جمع شوند و شعار بدهند: «مرده باد جابر! جابر مرد بدى است! او كافر است»، سرزنش مردم هرگز تأثیرى در دل تو نگذارد و تو را ذرّهاى هراسان نسازد و از طرف دیگر لَوْ قَالُوا: اِنَّكَ رَجُلٌ صَالحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذلِكَ... اگر همه اهل شهر جمع شوند و بگویند: «آفرین! احسنت! زنده باد جابر!» تحسین مردم هرگز نباید در دلت اثر كند و ذرهاى تو را شادمان سازد. البته به دست آوردن این حالت و روحیه بسیار مشكل است. تصور كنید كه اگر یك نفر به ما بگوید: «چرا فلان كار را انجام دادى؟!» ناراحت شده، در عمل سست مىشویم، چه رسد به اینكه تمام مردم ما را ملامت كنند و بگویند: عجب كار بدى انجام دادى!
اهلبیت(علیهم السلام) مىخواهند افرادى را تربیت كنند كه از مال و جان و عزت و آبرو و سرمایه و عزیزان خود در راه انجام وظیفه الهى دریغ نكنند و متزلزل نشوند. تربیتشدگان مكتب اهل بیت(علیهم السلام) به یقین این روحیه ایثار را در جهاد فرهنگى نیز حفظ مىنماید و تمام عمر را صرف تبیین و ترویج ارزشها و عقاید اسلامى مىكنند. اگر چنین كسى در این راه مورد ملامت قرار گیرند، هرگز متزلزل و پشیمان نمىشوند. به عنوان مثال، كسى كه با هدف و انگیزه الهى به تحصیل علوم دینى و تبلیغ معارف الهى، یا به كار دیگرى مىپردازد هرگز از ملامت دیگران دلسرد نمىشود؛ لذا هر چه بگویند: «اگر فلان كار را مىگرفتى ماهیانه چقدر درآمد داشتى؛ و با این قرض و بدهكارى و خانه گِلى و این وضع فلاكتبار كه نمىتوان درس خواند و دین را ترویج نمود و...»، در عقیده صحیح او تأثیرى نمىگذارد و او را سست نمىسازد. این كلام یكى از معانى فرمایش حضرت على(علیه السلام) است كه مىفرماید: لا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم. بنابراین انسان باید در خود بنگر، اگر اعمال و رفتارش بر اساس وظیفه و مورد رضاى خداى متعال نیست در آنها تجدیدنظر نموده آنها را تصحیح كند و بعد از تشخیص قطعى وظیفه نباید
1. تحف العقول ـ بدان [اى جابر] كه تو پیرو ما نخواهى بود مگر آنكه اگر همه همشهریان تو جمع شوند و بگویند: جابر مرد بدى است، نگران نشوى و اگر همه بگویند: جابر مرد خوبى است، باز هم دلخوش نگردى بلكه خود را به كتاب خدا عرضه كنى.
كوتاهى كند. اگر به خاطر حرف مردم آن وظیفه را ترك كند، باید در شیعه بودن خود تردید نماید.
بنابراین ما باید قرآن و كلام خدا و خواست خداوند سبحان را ملاك كارهاى خود قرار دهیم: اِعرِضْ نَفْسَكَ عَلى [مَافِى] كِتَابِاللّهِ فَاِنْ كُنْتَ سالِكاً سَبیلَهُ زاهِداً فى تَزْهیدِهِ راغِباً فى تَرْغیبِهِ خائِفاً مِنْ تَخْویفِهِ فَاثْبُتْ وَ اَبْشِرْ فَاِنَّهُ لا یَضُرُّكَ ما قیلَ فِیكَ وَ اِنْ كُنْتَ مُبائِناً لِلْقُرآنِ فَمَاذَا الَّذى یَغُرُّكَ مِنْ نَفْسِك(1)؛ خود را بر قرآن عرضه كن! پس اگر راهت راه قرآن بود و زهد مطلوب قرآن را داشتى و به آنچه قرآن دعوت نمود، راغب و از آنچه ترا از آن برحذر مىداشت ترسان بودى، پس ثابت باش و بشارت باد بر تو كه در این صورت آنچه (بدخواهان) درباره تو بگویند به تو آسیب نخواهد رساند و اگر با عرضه خود بر قرآن خود را در خلاف راه قرآن یافتى، در این صورت چه چیزى تو را به خود مغرور مىكند؟! یعنى ما باید فقط توجه داشته باشیم كه قرآن چه چیزى را خوب و چه چیزى را بد مىشمارد، همان را تبعیّت كنیم.
واضح است كه باید تمرین كنیم تا بتوانیم خودمان را این چنین بسازیم و تربیت نماییم تا تحت تأثیر سخن دیگران قرار نگیریم و به آنچه وظیفه خود تشخیص دادیم عمل كنیم. البته در تشخیص وظیفه نباید كوتاهى كرد و لذا در ادامه حضرت(علیه السلام) سفارش مىفرماید: وَتَفَقَّهْ فِى الدّینِ. اگر آدمى بخواهد به وظیفه خود عمل كند، باید ابتدا وظیفه را بشناسد و شناخت وظیفه جز از راه تفقّه در دین و فهم حقایق دینى و معارف الهى میسّر نمىشود.
بنابراین انسان باید قبل از هر چیز نسبت به دین خود بصیرت داشته باشد تا با علم و آگاهى اولویّتها را بشناسد و بر طبق آن به وظایف خود عمل كند و هیچ سخن و زخم زبانى هر چند جانسوز باشد او را از انجام وظیفه و سلوك در راه خدا باز ندارد.
1. بحارالانوار: ج 78، باب 22، ص 162، روایت 1.