بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَجاهِدْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَلاتَأْخُذْكَ فِىاللّهِ لَوْمَةُ لائِم وَخُضِ الْغَمَراتِ اِلىَ الْحَقِّ حَیْثُ كانَ، وَ تَفَقَّهْ فِى الدِّینِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، فَنِعْمَ الْخُلْقُ الصَّبْرَ.
[اى پسرم] در راه خدا آنگونه كه باید، جهاد كن و تحت تأثیر سرزنش هیچ سرزنشكنندهاى واقع مشو و در رنج و سختىهاى نیل به حق، در هر كجا كه باشد وارد شو و دین را نیكو بیاموز و خودت را به شكیبایى ورزیدن بر ناخوشىها عادت بده كه صبر چه نیكو خلقى است!
حضرت على(علیه السلام) بعد از امر به جهاد، سفارش مىفرماید: وَلا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم، تا آدمى در مقام انجام وظیفه، تحت تأثیر سخنان دیگران، به خصوص سخنان بىارزش آنها قرار نگیرد. والاّ اگر توجه او به حرف و سخن مردم باشد كه آنها چه مىگویند، در موارد بسیارى ـ اگر نگوییم در همه موارد ـ از انجام وظیفه باز خواهد ماند؛ چراكه در تمام اعمال و همه موارد افرادى پیدا مىشوند كه انسان را به علل عدیده ملامت مىكنند. اگر توجه آدمى به ملامت دیگران باشد، هیچوقت موفق نمىشود و نمىتواند وظیفهاش را آنگونه كه بایسته و شایسته است، انجام بدهد. از همین روست كه اول باید تلاش نماید وظیفه خود را خوب تشخصیص داده و بعد كوشش كند آن را آنطورى كه مرضىّ خداست، انجام دهد. مدح و مذمت و ستایش و نكوهش دیگران، نباید براى او فرقى داشته باشد و در دل او تأثیر بگذارد.
سفارش حضرت(علیه السلام) به چنین مطلبى بعد از امر به جهاد، از اینرو است كه سخنان دیگران انسان را از انجام وظیفه و جهاد باز ندارد. چون معناى عام مجاهده، تلاش در راه
انجام وظیفه است و اگر در قالب صیغه مفاعله به كار مىرود به این جهت است كه همیشه در مقابل انجام وظیفه، القائات شیاطین جنّ و انس و هواى نفس وجود دارد كه باید در مقابل آنها استقامت نمود. گویا دو نفر در برابر هم قرار گرفتهاند؛ یعنى هواهاى نفسانى در مقابل عقل انسان و یا در مقابل فرمان خدا قرار مىگیرند؛ لذا به مجاهده تعبیر مىشود. اگر گفته مىشود انسان باید همیشه با نفس خود درگیر باشد و مجاهده كند، نشان از همین معنا دارد و منظور این است كه باید سعى كند تحت تأثیر شیطان و افكار دیگران قرار نگیرد و تنها خدا را در نظر داشته و بر اساس وظیفه الهى گام بردارد. لذا حضرت على(علیه السلام) بعد از امر به جهاد سفارش مىفرماید: در انجام وظیفه و مجاهدت، اسیر سرزنش ملامتگران مباش تا بتوانى جهاد و وظیفه الهى را به شكل مطلوب انجام دهى.
انسان اگر بخواهد وظیفهاش را انجام بدهد و با نفس خود مجاهده كند و در مقابل هواهاى نفسانى بایستد و تحت تأثیر سخنان دیگران واقع نشود، دو چیز لازم دارد: یكى آنكه حق را واقعاً بشناسد و در تشخیص وظیفه خود اشتباه نكند. چون شناختن وظایف و تطبیق كلّیات بر مصادیق كار بس مشكل است و سهلانگارى در این كار موجب ناشناخته ماندن حق و پوشیده و نامعلوم ماندن وظیفه مىگردد. البته تطبیق كلّیات بر مصادیق در بعضى موارد خیلى دشوار نیست و هر كسى مىتواند با در دست داشتن قاعده كلى، مصادیق آن را تشخیص و وظیفه خود را به طور دقیق بشناسد. ولى در بسیارى از موارد، آن چنان پیچیده است كه تشخیص وظیفه مشكل مىگردد؛ همانند مواردى كه لفظ عامّ، مورد تخصیص و یا لفظ مطلق، مورد تقیید واقع مىگردد، و یا در مقام عمل، تزاحم پیدا مىشود كه باید اهمّ و مهم را رعایت كرد و كیفیت انجام كار و مصادیق تكلیف را دقیقاً تشخیص داد. به عنوان نمونه یكى از واجبات و ضروریات دین، امر به معروف و نهى از منكر است. كسانى گمان مىكنند كه اگر خواسته باشند كسى را از منكر نهى كنند، باید با لحن عتاب آمیزى با او سخن بگویند، در
حالىكه مىدانیم راههاى مختلف و عدیدهاى براى انجام این فریضه وجود دارد و هزار نكته باریكتر از مو در راه انجام امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد؛ مثلا باید با بیان و لحنى مقبول و پسندیده نهى از منكر كنیم تا مخاطبْ خیرخواهى ما را احساس كرده، از كرده خود پشیمان گردد. متأسفانه بسیارى از اوقات، نه تنها انگیزه ما براى امر به معروف و نهى از منكر انگیزه الهى نیست و آنچه انجام مىگیرد از سر خیرخواهى و انجام وظیفه نیست، بلكه كار ما خود گناه بزرگى است؛ مثل آنجایى كه انسان به بهانه نهى از منكر، آبروى شخص را مىریزد و یا خردهحسابهاى شخصى خود را تسویه مىكند. در حالى كه ریختن آبروى مؤمن از گناهان كبیره است و بسیارى از این روشها نه تنها روش صحیح انجام یك تكلیف نیست، بلكه خود به گناهى دیگر منتهى مىگردد.
متأسفانه گاهى براى انجام یك تكلیف واجب چند گناه كبیر مرتكب مىشویم و به كیفیتى امر به معروف و نهى از منكر را انجام مىدهیم كه نه تنها طرف تحت تأثیر قرار نمىگیرد، بلكه بیشتر لجاجت كرده و عمداً مرتكب خطا و گناه دیگر مىشود؛ یعنى امر به معروف و نهى از منكر به شكلى بسیار نامطلوب انجام مىگیرد كه از نظر نتیجه نه تنها در شخص تأثیر مثبت ندارد، بلكه چه بسا او را به لجاجت وا مىدارد تا در گناه اصرار ورزد.
بنابراین در انجام تكلیف امر به معروف و نهى از منكر كه از ضروریات دین و از اهمّ فرایض است باید بر اساس شرایط و ضوابط خاص و معیّن شده، عمل نمود تا امر به معروف و نهى از منكر به نحو مطلوب انجام پذیرد. باید بیاموزیم كه با هر شخصى به چه كیفیت و زبانى سخن بگوییم و با توجه به چه شرایط زمانى و مكانى این وظیفه حساس را انجام دهیم تا اثر مطلوب را ببخشد و خود ما به غرور و خودپسندى و بزرگىفروشى مبتلا نشویم. اگر در انجام فریضه الهى، با انگیزه الهى وارد عمل شده و این نكات را رعایت كنیم و حكمت انجام آن وظیفه را نیز مدّنظر داشته باشیم هرگز نتیجه معكوس، عاید نخواهد شد.
پس باید توجه داشت كه صرف علم به تكلیف و اینكه واجبى در قرآن بیان شده و یا از ضروریات دین شناخته شده است، در اقدام به آن واجب كفایت نمىكند. بلكه باید شرایط و ضوابط امتثال آن را نیز آموخت تا بتوان آن تكلیف ضرورى و واجب را درست انجام داد. اگر
انسان به شرایط و ضوابط امر به معروف و نهى از منكر توجه نداشته باشد ممكن است در انجام این تكلیف، به گناهى زشت و بزرگتر مبتلا شود. مثلا كسى، گناهى كوچك انجام داده و چه بسا مخفیانه هم آن را مرتكب شده كه كسى نفهمیده است، اما كسى كه شرایط امر به معروف و نهى از منكر را نمىداند، در نزد دیگران آبروى او را مىریزد. ریختن آبروى مؤمن، خود گناه كبیره است، در حالىكه او به گمان خودش، امر به معروف نموده و غافل است از اینكه گناه كبیرهاى را مرتكب شده است.
بنابراین وقتى آدمى در مقام انجام وظیفهاى برمىآید باید چَند نكته مهمّ را رعایت نماید: اول باید تلاش كند تا درست وظیفهاش را بشناسد و به شرایط و ضوابط آن كاملا آگاه شود. البته این نكته مربوط به مقام شناخت و معرفت است؛ یعنى در ابتدا باید شناختِ درست و مطابق با واقع از حق داشته باشد. و همینطور راه صحیح انجام آن تكلیف و وظیفه خطیر را یاد بگیرد و آنگاه پا به میدان عمل گذارد. البته مىدانیم كه به این مجموعه فعالیتها «تفقّه فىالدین» گفته مىشود. و مقصود این است كه آدمى باید در دین خود ریزبین و ژرفاندیش باشد و عمق معارف الهى را درك كرده، وظیفه خود را بفهمد. این فهم عمیق از دین را «تفقّه فىالدّین» مىگویند. این مفهوم، از آن معنایى كه ما از فقاهت در ذهن خود داریم عامتر و در عین حال دقیقتر از آن چیزى است كه ما اصطلاحاً آن را فقه مىنامیم.
مرحله دوم، در انجام تكالیف، مرحله عمل است. بعد از آن كه دانستیم كه چه كارى باید انجام دهیم، نوبت همت نمودن و زحمتكشیدن براى انجام وظیفه است. انسان در اینجا باید با مشكلات دست و پنجه نرم كرده و به آنچه آن را حق یافته است، عمل نماید. پس در مقام شناخت باید به وسیله علم و تحصیل معرفت و تفقّه در دین، حق را از باطل شناخت و در میدان عمل مىبایست با تلاش و زحمت و تمهید مقدمات، به حق و تكلیف عمل نمود و آنچه را مورد رضایت خدا است انجام داد.
شاید از همین جهت است كه حضرت در ادامه مىفرماید: خُضِ الغَمَراتِ اِلَى الْحَقِّ حَیْثُ
كانَ؛ یعنى در مرتبه دوم، تأكید بر این است كه براى تحقق یافتن حق در خارج، باید تلاش كرد و سختى ها را تحمّل نمود. اینگونه نیست كه وقتى شما به حق معرفت پیدا كردید و دانستید كه حق چیست، گمان كنید كه دیگر راحت شده و به پایان خط رسیده و وظیفهاى ندارید جز این كه در خانه بنشینید و با خاطرى آرام و راحت بیاسایید و فارغ از هر نوع تكلیف و تعهدى آسوده خاطر بیارمید، بلكه وظیفه شما در مقام عمل هنوز بر زمین مانده و باید دل به دریا زده خود را به آب و آتش بسپارید. و در امواج بلایا و مشكلات وارد شوید و تا اعماق مصایب پیش رفته و حق را در خارج محقق سازید. اینگونه نیست كه با یافتن حق براى همیشه راحت باشید. شخص مؤمن اگر بخواهد به وظیفهاش عمل كند و آخرتش را آباد نماید، باید این آمادگى را داشته باشد كه هرچه لازمه تحقق یافتن حق است به جان بخرد تا آن وظیفه را انجام دهد، هرچند مستلزم ورود در كارهاى بسیار مشكل و دشوار باشد. روشن است كه آدمى از كارهاى مشكل و دشوار سخت هراسان و گریزان است. و گویا تنبلى و تنآسایى براى او پدیدهاى غریزى شده و طبع او با تلاش و كوشش و به استقبال شداید و مصایب رفتن سازگار نیست و از سختكوشى و انجام مسؤولیتهاى دشوار، گریزان است. بسیارى از انسانها مىخواهند راحت در گوشهاى بنشینند و به زعم خود انجام وظیفه كنند! مثلا تسبیحى در دست گرفته و صلوات بفرستند و یا یك سوره قرآن بخوانند و یا اگر میل داشتند، كتابى را گشوده و مطالعه كنند. درست است كه این كارها، خوب است و ثواب دارد امّا به شرط اینكه وظیفه مهمترى در كار نباشد. مسلمان شیعه على(علیه السلام) باید آماده فعالیت باشد. باید جنب و جوش داشته و آماده فداكارى و جانبازى باشد. نباید راحت در گوشهاى نشسته، تنبلى را پیشه خود سازد و اسم آن را دیندارى، تقدّس، زهد و مانند آنها بگذارد. اینها همگى خود فریب است، نه دیندارى و تقدّس. اگر شبزندهدارى و برخاستن در نیمه شب و نافله خواندن وظیفه آدمى شناخته شده و باید انجام بگیرد، به هنگام صبح نیز باید آماده فعالیت و انجام وظیفه باشد. نه اینكه موقع كار بگوید یك ساعت قرآن قرائت مىكنم و بعد هم چند ركعت نماز! برنامهریزى دقیق و نظم در كارها یكى از مهمترین عوامل و موفقیت محسوب مىشود. آدمى مىبایست قرائت قرآن و راز و نیاز مناجات با خدا را در موقع مناسب و هنگام سحر انجام
دهد؛ زیرا در شب و به هنگام سحر بیشترین آمادگى روحى براى مناجات و راز و نیاز فراهم است و گویا خداى متعال در این آیه شریفه: وَقُرآَنَ الفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الفَجْرِ كانَ مَشْهُودا(1)، توجه ما را به این نكته جلب نموده و مىفرمایند: قرائت قرآن به هنگام طلوع فجر مشهود فرشتگان شب و روز است. اگر مىخواهید قرآن بخوانید وقت آن «بین الطلوعین» و پیش از اذان صبح است؛ چرا كه اِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِىَ اَشَدُّ وَطْأً واَقْوَمُ قیلا * اِنَّ لَكَ فِى النَّهارِ سَبْحاً طَویلا. البته نماز شب و (دعا و ناله سحر) بهترین شاهدِ اخلاص و (صفاى) قلب و دعوى صدق ایمان است. و تو را روز روشن وقت كافى و فرصت وسیع (براى فعالیت) است.(2)
اگر واقعاً تمایل دارید عبادت كنید، زمان آن، وقت فراغت است. وقت خلوت و آرامش شب، زمان عبادت است. یعنى آنگاه كه دیگران در رختخواب نرم و ناز آرمیدهاند و تن را به آرامش تام سپردهاند و چشم همگان در خواب است و كسى جز خداى متعال از حال انسان آگاه نیست، بجاست تن را از بستر راحت جدا و روح را براى عرض نیاز به درگاه بىنیاز آماده نمائید؛ چرا كه هنگام سحر وقت عبادت خالصانه و بىریاست و روز وقت كار و تلاش است كه باید با تمام قوا به انجام وظایف محوّله پرداخت. دیر سر كار رفت و یا مثلا درس و تحقیق و مطالعه را تعطیل نمود. همانگونه كه نمىتوان به بهانه كار و تجارت و...، نماز و دیگر واجبات را تعطیل نمود. درس و تحصیل و تحقیق هم واجب است و چیزى جاى آن را نمىگیرد. عمل مستحب هرگز جاى عمل واجب را نمىگیرد و از عمل واجب، كفایت نمىكند. در مورد اعمال دیگر نیز وضع به همین ترتیب است. به عنوان مثال كارمند دولت حق ندارد به بهانه اینكه هنوز زیارت عاشورا را نخواندهام، از حضور به موقع در اداره و محل كار تأخیر نماید؛ زیرا هر چند زیارت عاشورا از سر اخلاص و براى خدا باشد هرگز جبران آن تأخیر را نمىكند. اگر دوست امام حسین(علیه السلام) هستید، باید اول وقت پشت میز كار خود باشید چون وظیفه شما این است و آنچه واجب است همین كار مىباشد و این اعمال مستحب است و جاى عمل واجب را نمىگیرد.
1. اسراء/ 78.
2. مزمل/ 6 و 7.
شاید توصیه به انجام وظایف و مسؤولیتهاى خطیر فردى و اجتماعى، برخى افراد را به افراط در فعالیت مبتلا نماید، بهگونهاى كه قبل از اندیشه، عمل نموده و حركات فیزیكى بر فعالیت فكرى و اندیشیدن سبقت بگیرد. لذا مناسب است جهت تبیین این مهمّ اشاره كنیم كه همیشه آماده به كار بودن و براى هر نوع فعالیتى بى جهت تلاش نمودن و بدون تأمل اقدام كردن و بىهدف ماجراجویى نمودن، شایسته هیچ فرد عاقل با ایمانى نیست، بلكه باید قبل از هر اقدامى وظیفه خود را شناخت و راه تحقق آن را به دست آورد و آنگاه دست به كار شد. به بیان دیگر، هر چند كه روحیه راحتطلبى و تنآسایى مذموم و نامطلوب است و باید این روحیه را از خود دور نمود، ولى همیشه آماده فعالیت بودن نیز ناپسند است و نباید بىهدف و بىجهت فعالیت نمود، بلكه باید حق را در اندیشه و عمل شناخت و آنگاه اقدام نمود. حضرت(علیه السلام) مىفرمایند: خُضِ الْغَمَراتِ اِلَى الْحَقِّ حَیْثُ كَانَ؛ یعنى براى شناخت حق باید در اعماق دریا شداید فرو رفت تا حق را در باب اندیشه و اعتقاد و در میدان عمل هر دو به دست آورد. و آنگاه دست به كار شد. نظیر این تعبیر در جایى دیگر در مورد تحصیل علم وارد شده است كه حضرت صادق(علیه السلام) مىفرماید: اُطْلُبِ الْعِلْمَ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَشَقِّ الْمُهَج(1)؛ براى دست یافتن به علم باید در دل دریاهاى عمیق فرو بروید و تا نقد جان خودتان را نیز آماده كنید كه اگر خونتان هم در این راه ریخته شود جا دارد و شایسته است.
پس انسان باید هم براى شناختن حق در مقام معرفت و هم جهت رسیدن به حق در میدان عمل، آماده تلاش باشد و تنبلى و راحتطلبى را در هر دو حوزه از خود دور كند كه این روحیه هیچ وقت شایسته انسان نیست و وى را از رسیدن به اهدافش باز مىدارد. مبادا به اسم زهد و تقوا و ترك دنیا، تنبلى و راحتطلبى را پیشه خود سازیم. تنبلى و تنآسایى خود را زهد و تقوا و ترك دنیا نامیدن نه تنها آدمى را از تقوا و زهد باز مىدارد، بلكه به شكلى دیگر او را به انحراف مىكشاند. و شایسته نیست آدمى خود را با این اعمال فریب دهد. به یقین خدا از دل افراد بهتر آگاه است كه آیا انگیزه آنان واقعاً زهد است یا راحتطلبى و تنآسایى.
1. بحارالانوار: ج 78، ص 277، روایت 113.
كسى كه مىخواهد با صفت راحتطلبى و تنآسایى مبارزه كند، باید با مشكلات و شداید و گرفتارىها دست و پنجه نرم كند و به تدریج روحیه وظیفهشناسى و فداكارى در راه انجام آن را در خورد تقویت نماید. البته تحمّل مشكلات براى كسانى كه نازپرورده بوده و راحتطلبى و تنآسایى عادت كردهاند كار دشوارى است؛ چون این افراد معمولا در مواجهه با مشكلات و سختىها تاب نمىآورند و مقاومت خود را از دست مىدهند و زود شكست مىخورند و گاه به محض اینكه احساس كنند كه مشكلات سخت و طاقتفرسا وجود دارد، تكلیف را رها مىكنند؛ مثلا كسى كه در منزل شخصى خود، غرق آسایش و یا در نزد والدین خود با ناز و نعمت بزرگ شده، اینك اگر بخواند در شهر و محلى دور از والدین و در دیار غربت و با تحمل مشكلات تحصیل نماید تاب نمىآورد و تحمّل نمىكند و چون كار دشوارى است آن را رها مىسازد. به عنوان نمونه كسى كه تشخیص داده است درس خواندن وظیفه او مىباشد و این تكلیف بر او متعیّن شده است، باید خود را براى تحصیل، مهیا كند و مشكلات را به جان بخرد. ولى چون به تحمّل غربت و سختىها و گرسنگى و نابسامانى نه تنها عادت ندارد، بلكه آشنا هم نیست، لذا همان روزهاى اوّل متوجّه مىشود كه اینجا با خانه شخصى خیلى فرق دارد. در آنجا مادر غذا را آماده مىكرد و با ناز و خواهش و تمنا او را به غذا خوردن دعوت مىنمود، امّا در اینجا باید خودش وسایل غذا را مهیا نماید و ظرف بشوید و .... از جانب دیگر گاهى چنان شرایط بد اقتصادى به او روى مىآورد كه مجبور مىشود براى امرار معاش، تن به قرض دهد و یا گاه دوست ناباب و بداخلاق با او هم اطاق شده و مشكلات او را دوچندان مىكند. طبیعى است كه چنین شخصى چون در رفاه زندگى مىكرده است این مشكلات را تحمل نمىكند و درس را رها ساخته، از زیر بار مسؤولیت و وظیفه شرعى خود، شانه خالى مىكند.
این یك مثال ساده از مشكلات شخصى است والاّ انجام وظیفه در برابر مشكلات اجتماعى صدها برابر دشوارتر است. اگر آدمى بخواهد یك زندگى منظم و مطابق با خواست خداوند سبحان و پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) داشته باشد، باید مبارزاتى سخت و مشكلاتى حادّ را تحمل نماید. واضح است كه شخص ناز پرورده همان روز اول فرار را بر قرار ترجیح داده،
مىگوید ما چنین تكلیف و ثوابى را نخواستیم، خداحافظ. همان یك لقمه نان از راه كسب و كشاورزى و... خیلى راحتتر به دست مىآید و این مسؤولیتها و خون دل خوردنها و سختىها را هم ندارد، مگر بهشت رفتن فقط از همین راه ممكن است! آدم پول در مىآورد، به فقرا خدمت مىكند و به بهشت هم مىرود. هزاران راه و كار خیر وجود دارد كه مىتواند ما را به بهشت برساند چه لزومى دارد كه اینهمه زحمت را تحمل كنیم؟! ولى باید توجه داشت كه «بقدر الكدّ تكتسب المعالى فمن طلب العلى سحر اللیالى»؛ اجر و پاداش نیز به اندازه تحمّل سختىها و مشكلات است و همه بهشتیان از مقام و منزلت یكسان برخوردار نیستند و اگر انسان مىخواهد در آن عالم دچار حسرت نشود مىبایست مشكلاتِ بهترین بنده خدا بودن را به جان و دل پذیرا باشد.
آدمى مىبایست روحیه تنبلى و تنآسایى را كنار گذاشته، با آن مبارزه كند؛ چون چنین روحیهاى گاه او را وادار مىسازد كارهاى خود را توجیه نماید. به عنوان مثال چون تحمل مشكلات تحصیل علوم دینى برایش دشوار است مىگوید جانم در خطر است و ضعیف و مریض شدهام و باید تحصیل را رها كرده، شغل دیگرى را انتخاب كنم؛ یعنى چنین براى خود توجیه مىكند كه ترك تحصیل یك واجب شرعى است، نه درس خواندن! اگر آدمى مىخواهد به این وساوس شیطانى مبتلا نشود، باید در برابر سختىها و مشقتها تمرین داشته باشد. باید به حالت تصبّر روى آورد و صبورى نمودن را تمرین كند. به كسى كه ملكه صبر و شكیبایى را دارد، «صبور» و یا «صبّار» گفته مىشود. امّا تصبّر به معناى تمرین صبر است. تصبّر، آن است كه انسان هنوز به مشكلات و شداید عادت نكرده و تازه براى اوّلین بار با آنها مواجه مىشود، لذا چنین شخصى صبر نمودن را تمرین مىكند و خودش را به تحمّل سختىها وادار مىنماید تا كمكم از آن روحیه ناز پروردگى بیرون آید و اندك اندك به سختىها و مشكلات عادت كند. به این مرحله كه همان تمرین صبر كردن است، «تصبّر» مىگویند. از نظر ادبا نیز یكى از معانى «باب تفعّل» تكلّف است. و در اینجا «تَكَلَّفَ الصَّبْرَ» یعنى صبر را بر خود تحمیل مىكند.
پس «تفقه فىالدین»، بر خلاف گمان بعضى، كار راحتى نیست و نه تنها نان خوردن از راه دین نیست، بلكه تقویت و سیراب ساختن درخت دین است؛ چون تفقّه در دین كار بسیار دشوارى است و تحصیل علوم دینى و بصیرت پیدا كردن در دین در گرو تحمل مشكلات است. حضرت(علیه السلام) بعد از توصیه به «تفقه فىالدین» مىفرماید: عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْروُهِ؛ خود را به رنج و سختىهایى كه در راه رسیدن به حق وجود دارد عادت بده و دین را بیاموز!
پس اگر مىخواهید موفق شوید باید خود را به «تصبر» و تمرین صبر و تجربه نمودن آن عادت دهید. و تمرین بلند مدت لازم است تا كمكم ملكه صبر پیدا شود و آن وقت است كه صبر كردن آسان مىگردد. درست است كه در ابتدا، این كار دشوار است ولى باید قدم به قدم این كار را انجام داد و آن را با تلقین همراه ساخت تا تحمل مشكلات كمكم آسان گردد كه «اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا»(1) و «سَیَجْعَلُ اللّهُ بَعْدَ عُسْر یُسْرا»(2). خداوند سبحان این سنت را قرار داده كه اوّل باید با سختىها و مشكلات دست و پنجه نرم نمود تا نوبت ظفر آید؛ یعنى خداوند بعد از صبر مشكلات را آسان مىنماید و آدمى بدون صبر نمىتواند تكالیفش را انجام بدهد.
بجاست كه در اینجا اشارهاى به اقسام صبر داشته باشیم. حضرت رسولاكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مىفرمایند: اَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: صَبْرٌ عَلَى المُصیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى المَعْصِیَة(3)؛ صبر سه قسم است: 1. صَبْرٌ عَلَى المُصیبَة؛ صبر بر مصایب و بلایا 2. صَبْرٌ عَلَى الطّاعَةِ؛ صبر در انجام طاعات و وظایف 3. صَبْرٌ عَلى المَعْصِیَة؛ صبر از معصیتنمودن و به گناه آلودهشدن.
گاه آدمى با پیشامد ناگوار و مصیبت سختى همچون فقر، مریضى، فراق دوستان و مرگ عزیزى مواجه مىشود كه در این موارد باید بر این مصایب صبر نماید. این نوع صبر را «صبر بر مصیبت» گویند. امّا صبر بر معصیت زمانى است كه بر انسان شهوت و یا غضب و ... غالب شده و انسان در شرف ابتلا به گناه قرار مىگیرد. اگر آدمى در این حالت خود را حفظ كند و به
1. انشراح/ 6.
2. طلاق/ 7.
3. بحارالانوار: ج 71، ص 77، روایت 12.
آن معاصى مبتلا نگردد، آن را «صبر على المعصیة» مىگویند؛ یعنى خود نگهدارى و آلوده نشدن به گناه نیز صبر است.
قسم دیگر صبر، صبر در انجام طاعات است. انجام تكلیف الهى همیشه آسان نیست. مثلا درس خواندن به عنوان یك تكلیف، كار آسانى نیست. عالمشدن، مشكل است. یك وقت كسى مىخواهد فقط نمره بگیرد البته در این صورت مشكلات كمترى دارد، امّا اگر بخواهد چیزى یاد بگیرد و عالم و دانشمند بشود و یا بخواهد وظیفهاش را انجام بدهد، كار آسانى نیست، بلكه باید استخوانها نرم نمود و مغز سایید تا به هدف نایل شد. به یقین شنیدهاید كه مىگویند: ملاشدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل، ولى مرحوم حاج شیخ عبدالكریم رضوان الله علیه مىفرمودند: ملاشدن چه مشكل، آدم شدن محال است. به هرحال تحصیل كردن و دانشمند شدن به ویژه اگر به قصد طاعت و انجام تكلیف شرعى باشد با تحمّل محرومیتها و مشكلات همراه است و در هر صورت اگر بصیرت داشته باشیم و موقعیت خود را بفهمیم و وظایف خود را دریابیم، هرگز در مقابل مشكلات تسلیم نشده و از انجام هر كارى كه ما را در انجام آن تكالیف موفق سازد، فروگذار نخواهیم نمود.
بنابراین اگر حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: اَلصَّبْرُ نِصْفُ الاْیمان(1)، و یا امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند: اَلصَّبْرُ رَأْسُ الاْیمان(2)، این تعبیرها هرگز مبالغه نیست. حتى اگر كسى بگوید صبر، نصف اعظم ایمان است، باز هم مبالغه نكرده است. اگر انسان بخواهد رفتارى پسندیده و خداپسند داشته باشد و پیرو على(علیه السلام) باشد، باید خودش را به تحمل سختىها عادت بدهد و هرگز این چنین نیست كه حالت صبوریت و صبّاریت به طور آنى و فورى براى آدمى محقق شود، بلكه با تمرین به دست مىآید و ممارست مىخواهد و آدمى وقتى مىتواند تمرین كند كه علىرغم وجود كارهاى آسان، به كار سخت تن بدهد؛ مثلا با وجود غذاى لذیذ از خوردن آن خوددارى كند تا بر نفس خود مسلط بشود. اگر غذاى لذیذ نداشت و مجبور شد غذاى نامطلوب بخورد كه این، هنر نیست. اگر زمانى كه غذا در سفره آماده است و بوى آن همه جا پر نموده و اشتها را تحریك كرده است، خوددارى نمودید و نخوردید و یا حداقل چند دقیقه
1. بحارالانوار: ج 82، ص 137، روایت 22.
2. كافى: ج 2، ص 87، روایت 1.
صبر كردید، اولین قدم را در تمرین صبر برداشتهاید؛ یعنى اگر غذا سر سفره آماده بود، امّا چند دقیقه كنار سفره نشستید و دست به غذا نزدید این تمرین صبر است. یا اگر آدمى بخواهد به نامحرم نگاه نكند، باید به بعضى چیزهاى حلال هم نگاه نكند تا به دام محرّمات نیفتد؛ یعنى براى محرمات باید حریمى قرارداد و نباید تا مرز، پیش رفت. اگر تا لب مرز پیش رفت، با كوچكترین حركتى از مسیر منحرف شده و در ورطه گناه فرو مىغلطد؛ وَ مَنْ وَقَعَ فِى الشُّبُهاتِ وَقَعَ فِى الحَرامِ كَراع یُرَاعِى حَوْلَ الحِمى یُوشَكُ أَنْ یُوَاقِعَهُ...(1). پس اگر مىخواهید در چاه نیفتید باید كمى با چاه فاصله بگیرید. همینطور اگر مىخواهید چشم شما به نامحرم نیفتد، باید از بعضى چیزهاى حلال هم چشمپوشى نموده و خوددارى كنید و این، تمرین در كنترل نگاه است.
همینطور اگر مىخواهید گوش شما با محرّمات آشنا نشود، باید از بعضى مشتبهات هم خوددارى كنید، نه اینكه تا مرز پیش بروید كه در آن صورت تا ارتكاب حرام فاصلهاى نیست. اگر مىخواهید مبتلا به حرام نشوید، باید براى خود حریم قایل شوید؛ یعنى باید بعضى از مشتبهات را ترك كنیم تا به حرام مبتلا نشویم. اینها نیز مصادیقى دیگر از صبر است كه باید رعایت شود.
1. كنز العمال: ج 1، ص 729.