صوت و فیلم

صوت:
36

فهرست مطالب

جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصیل علم

تاریخ: 
چهارشنبه, 3 دى, 1393

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/10/03، مطابق با اول ربیع‌الاول 1436 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

(10)

چند نکته درباره ارزش تحصیل علم

اشاره

بدون شک علم، مطلوب فطری انسان است و بهترین شاهد آن نیز این است که اگر به کسی جاهل بگویند، ناراحت می‌شود، اما صرف این‌که انسان فطرتا چیزی را بخواهد، دلالت بر مطلوبیت و ارزش آن به‌طور کامل ندارد. انسان سالم هنگام گرسنگی غذا می‌خواهد و در سنین جوانی نیاز جنسی دارد. فطرت انسان طالب ارضای این غرایز و دیگر خواسته‌های فطری اوست، اما ارضای این خواسته‌ها به هر صورتی و در هر جا مطلوب نیست. علم نیز خواسته فطری انسان است، اما این دلیل نمی‌شود که هر چه نام علم دارد، مطلوبیت واقعی هم داشته باشد.

معیار برتری تحصیل یک علم

درباره معیارهای برتری تحصیل برخی از علوم سه نکته را باید در نظر گرفت. یکی این که آن علم هم  برای خود انسان مفید باشد و هم برای دیگران. اگرچه دانایی، فضلیتی فردی است، اما بدون شک بُعد اجتماعی نیز دارد. آموزش دادن به دیگران و تأثیری که علم در جامعه دارد، بعد اجتماعی‌ آن است. بنابراین انسان باید در انتخاب علم ببیند آن علم چه فایده‌ای برای خود او و سپس برای جامعه دارد؛ اگر چیزی باشد که هیچ فایده‌ای نه برای خودش و نه برای دیگران نداشته باشد، طبعا ارزشی نیز نخواهد داشت. براساس این مقدمه هر چیزی که منافعش برای خود انسان و برای دیگران بیشتر باشد، ارزش بیشتری دارد.

ارزش علوم رفتاری

نکته دیگر این‌که بسیاری از علم‌ها مستقیما ابزار و مقدمه عمل‌اند؛ گاهی نیز به همین عنوان، علوم عملی و علوم رفتاری نامیده می‌شوند. عالمان چنین علومی می‌بایست اعمال، رفتار و اخلاق خود را با این علوم تنظیم کنند. در غیر این‌صورت با این‌که آن علم، علم خوب و مفیدی است اما او از آن استفاده نکرده و به آن عمل نکرده است. تحصیل چنین علمی اگر از اول به همین نیت عدم عمل باشد، ارزشی نخواهد داشت.

تأثیر نیت در ارزش تحصیل علم

نکته دیگر این‌که تحصیل علم براساس نیت‌های مختلف، ارزش‌های مختلفی دارد. تحصیل یک علم در شرایط فردی و اجتماعی مساوی، اگر به یک نیت انجام بگیرد، یک ارزش دارد و اگر به نیت دیگری انجام بگیرد، ارزش دیگری دارد و حتی گاهی ارزش منفی پیدا می‌کند. توجه به این سه نکته باعث می‌شود که انسان در مقام قضاوت و ارزش‌گذاری، هم خود دچار اشتباه نشود و هم دیگران را به اشتباه نیاندازد.

عنوان اولی و عنوان ثانوی

نکته دیگر این‌که ممکن است چیزی به عنوان اولی‌ حکمی داشته باشد، اما به عناوین ثانوی حکم دیگری پیدا کند. همه ما می‌دانیم راست گفتن خوب است و دروغ گفتن بد، اما گاهی همین راست‌گفتن حرام می‌شود. مثلا وقتی راست‌گفتن جان مؤمن بی‌گناهی را به خطر بیندازد، نباید راست گفت. این مسأله منافاتی ندارد با این‌که دروغ گفتن فی حد نفسه ارزش منفی دارد. دلیل این امر نیز آن است که این عناوین از عناوین انتزاعی هستند و  منظور از بدی و خوبی در آن‌ها جِرم خارجی‌ آن‌ها نیست. مثلا وجود خارجی راست گفتن همان تکان دادن لب‌ها و خروج هوا از دهان و صادر شدن لفظ است و از این جهت با دروغ گفتن هیچ تفاوتی ندارد. اما وقتی این کلام را با واقعیت بسنجیم، درصورت موافقت با واقع می‌گوییم راست است، و درصورت عدم موافقت می‌گوییم دروغ است. این عناوین عینیت ندارد و عقل است که این‌ها را لحاظ می‌کند.

گاهی بر یک عمل خارجی دو عنوان بار می‌شود. در چنین مواردی دو حیثیت وجود دارد. مثل همین دروغ گفتن که از یک حیث مخاطب را از واقعیت دور می‌کند، و از حیث دیگر در شرایطی، باعث نجات یک مومن می‌شود. حسن این عنوان ثانوی در واقع برای نجات مؤمن است، و بالعرض بر این کلام صدق کرده است.  به‌عبارت دیگر این سخن گفتن خارجی مصداق دو عنوان شده است که یکی‌ بر دیگری ترجیح دارد. لذا در این‌جا می‌گوییم واجب است دروغ بگوید، وگرنه دروغ گفتن قبح خودش را دارد و نجات مؤمن نیز حسن خودش را دارد. این دو بر یک مورد تطابق پیدا کرده است و وقتی ما قضاوت می‌کنیم، یک طرف را رجحان می‌دهیم و به آن لحاظ می‌گوییم خوب یا بد است.

گاهی بر کاری که به خودی‌خود ارزشی مشخص (مثلا یک یا دو درجه) دارد، عنوانی مترتب می‌شود و باعث می‌شود که درجه آن کار بسیار بالا برود. مثلا کاری استحباب دارد، ولی ممکن است در شرایطی وجوب پیدا کند، آن هم نه وجوب ساده، بلكه واجب مهم ضروری شود. برای این نوع احكام مصادیق بسیاری می‌توان ذکر کرد. مثلا ظاهر دو رکعت نماز نافله با نماز صبح تفاوتی نمی‌کند. اما اگر این دو رکعت به عنوان نافله صبح باشد، یک ارزش دارد و اگر به عنوان نماز صبح باشد، ارزش دیگری دارد. این ارزش بسته به این است که فرد آن را به چه نیتی انجام می‌دهد، وگرنه ممکن است نماز نافله صبح کسی با نماز صبحش هیچ تفاوتی نکند؛ ولی این نافله است و آن فریضه است. نیت در این‌جا اثر تعیین كننده دارد.

به‌یاد می‌آورم که در زمانی بزرگی می‌گفت: همه علوم ارزشمند است و برای این سخن به روایت اطلبوا العلم ولو بالصین[1] استناد می‌کرد. می‌گفت: در زمان پیغمبر اکرم که در چین علوم دینی نبود، همین علوم کشاورزی و صنعت بود. بنابراین از ولو بالصین روشن می‌شود که تفاوتی بین تحصیل علوم مختلف نیست! و این‌گونه از روایت اطلاق می‌گرفت، ولی همه می‌دانیم که کلام زمانی اطلاق دارد که در مقام بیان باشد. وقتی گوینده فقط در مقام اجمال‌گویی است و فقط می‌خواهد اصل مطلب را بگوید و در مقام بیان حدود و شرایط آن نیست، کلامش اطلاقی ندارد؛ به‌خصوص وقتی در دیگر روایات، تفصیل این مطالب ذکر شده است، دیگر جای این نیست که انسان مسامحه، و به اطلاقات تمسک کند.

توجه به تزاحمات

نکته دیگری که ذکر آن در این‌جا مناسب است، توجه به تزاحمات است. هنگامی‌که دانستیم علم خود فضلیت است، این پرسش مطرح  می‌شود که اگر تحصیل علم در مقام عمل با بعضی از فضلیت‌های دیگر تزاحم داشته باشد، چه کنیم؟ وقت انسان محدود است؛ آیا این وقت را فقط صرف تحصیل علم کند یا به فضلیت‌های دیگری همانند خدمت به فقرا و کارهای خوب دیگر بپردازد؟ از کجا بفهمیم که کدام ارزش بیشتری دارند؟ البته براساس همان نکته‌ای که عرض کردیم باید ببینیم هرکدام چه نفعی برای خود فرد و جامعه دارد، اما تشخیص این نفع نیز کار آسانی نیست و بسیاری از اوقات انسان اشتباه می‌کند. به هر حال در روایات به این نکته‌ها توجه داده شده است؛ البته باید همه روایات را دید، درباره‌ آن‌ها اندیشید و آن‌ها را با هم جمع کرد. متد فقاهت فقط به فقه و رساله عملیه اختصاص ندارد. برای فهم روایات در مسائل اخلاقی نیز باید این کار انجام بگیرد. فهم کتاب و سنت باید با متد علمی انجام شود؛ یعنی باید عام و خاص، مطلق و مقید و مجمل و مبینش را در نظر گرفت و آن‌گاه دید که در مقام ترجیح، کدام مهم‌تر است؛ تحصیل علم یا کارهای دیگر.

 مثلا در ایام تبلیغ (مثل دهه اول محرم یا ماه مبارک رمضان)، برخی از افرادی که می‌خواهند به تبلیغ بروند می‌پرسند مثلا ما عقب‌افتادگی درسی داریم؛ عذری داشتیم و درس‌مان را کم خواندیم؛ و حال می‌خواهیم به تبلیغ برویم. آیا تحصیل علم اولی است یا تبلیغ دین؟ برای پاسخ به این سؤال گاهی وقت یکی موسَّع و دیگری مضیّق است. در این‌جا روشن است که می‌گوییم تحصیل علم را در روزهای دیگر سال می‌توان جبران کرد، اما ایام تبلیغ همین ده روز است و اگر از دست برود دیگر زمینه‌ای برای تبلیغ نیست. این خود یک مرجح است، ولی گاهی وقت تحصیل علم هم مضیق است. مثلا درسی است که دیگر جبرانی ندارد و اگر فرد در این ایام به دنبال تحصیل آن نرود از دستش رفته است. در این‌جا باید چه کار کرد؟ جا دارد که ما در متون دینی بیشتر دقت کنیم و براساس ادله و مبانی عقلی بیشتر بیاندیشیم. خداوند به انسان عقل داده است که با آن بفهمد. او قرآن و سنت را در اختیار انسان قرار داده است که بخواند، فکر و تدبر کند، دریابد و عمل کند. قرآن برای این نازل نشده ‌که فقط خوانده یا حفظ شود؛ تجوید، صوت، قرائت، حفظ و... همه ابزارهایی برای استفاده بهتر و بیشتر از قرآن است. باید هم عقل را به کار گرفت و هم در آیات و روایات بیشتر دقت کرد تا به نتیجه رسید.

فضیلت علم از نگاه روایات

در جلسات گذشته به بعضی روایات درباره فضیلت علم اشاره کردیم و نکته‌هایی از آن‌ها استفاده کردیم. در این جلسه نیز از چند روایت بهره می‌گیریم. امام حسن عسگری از امام صادق صلوات‌الله‌علیهما نقل می‌کند که فرمودند: عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ‏ فِی الثَّغْرِ الَّذِی یَلِی إِبْلِیسَ وَعَفَارِیتَهُ یَمْنَعُوهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَعَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَشِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ؛[2] مرابط به معنای مرزبان است. این روایت می‌فرماید: علمای شیعه مرزبان هستند؛ البته جای مرزبانی‌ آن‌ها مرز خاصی است و مرزهای معروف جغرافیایی نیست. آن مرز، مرزی است که بین مؤمنان و ابلیس و یاران اوست. این مرزبانان مانع حمله شیاطین به ضعفای شیعه می‌شوند. ضعفای شیعه کسانی هستند که معرفت‌ و ایمان‌شان قوی نیست. وقتی شیطان به آن‌ها حمله و شبهاتی به آن‌ها القا می‌کند، زود ایمان‌شان را از دست می‌دهند و تحت تأثیر شیطان واقع شده و به گناه آلوده می‌شوند. علمای شیعه آن‌جا ایستاده‌اند تا شیاطین به شیعیان حمله نکنند. أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِیعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَالتُّرْكَ وَالْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ ؛ در آن زمان دشمن مسلمان‌ها طوایفی از روم، ترک و خزر بودند که اطراف کشورهای اسلامی قرار گرفته و غیرمسلمان بودند. روایت می‌فرماید: کسی که شیعیان ما را از دست نواصب و شیاطین نجات بدهد، یک میلیون مرتبه بالاتر از کسی است که در معرکه جهاد برود و مسلمان‌ها را از دست کفار نجات دهد. لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَذَلِكَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ؛ اگر این دو عمل جهادی را با هم مقایسه کنید، یکی جهاد علمی است که مانع کافر شدن مسلمانان می‌شود و دیگری جهادی است که باعث می‌شود کشورشان در اختیار کفار قرار نگیرد. ارزش دین چقدر بیشتر از زمین و شکم است؟! طبق این روایت یک میلیون مرتبه تفاوت دارد. کسی که دین مردم را حفظ کند، یک میلیون مرتبه ثوابش بیش از کسی است که بدن‌ها، زمین‌ها و اموال  مردم را حفظ می‌کند.

در روایت دیگری امام حسن عسگری از موسی‌بن‌جعفر صلوات‌الله‌علیهم نقل می‌کنند که فرمودند: فَقِیهٌ‏ وَاحِدٌ یُنْقِذُ یَتِیماً مِنْ أَیْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِینَ عَنَّا وَعَنْ مُشَاهَدَتِنَا بِتَعْلِیمِ مَا هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَیْهِ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِیسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ؛[3] در این روایت عالم با عابد مقایسه شده است. در این مقایسه می‌توان این‌گونه استدلال کرد و گفت: مگر شما نگفتید که علم را برای عمل بخوانید؛ عبادت عمل است و ما عبادت می‌کنیم که عمل باشد. اما این روایت وقتی را که صرف عبادت می‌شود با وقتی که صرف آموختن یا آموزش علم می‌شود، مقایسه می‌کند و  می‌گوید اگر عالمی به امور یتیمی از ایتام ما؛ یعنی  کسانی که جاهل هستند و علوم ما به آن‌ها نرسیده است، رسیدگی کند و چیزی را که لازم دارند، بیاموزد، از هزار عابد برتر است. لِأَنَّ الْعَابِدَ هَمُّهُ ذَاتُ نَفْسِهِ فَقَطْ وهَذَا هَمُّهُ مَعَ ذَاتِ نَفْسِهِ ذَاتُ عِبَادِ اللَّهِ وَإِمَائِه لِیُنْقِذَهُمْ مِنْ یَدِ إِبْلِیسَ وَمَرَدَتِهِ؛ عابد فقط به فکر خودش است؛ نماز بخوانم تا ثواب ببرم و به بهشت بروم. اما دل عالم برای دیگران نیز می‌سوزد. خودش وظیفه‌اش را انجام می‌دهد و باعث می‌شود که دیگران هم از آتش جهنم نجات پیدا کنند. در نسخه‌ای از روایت این عبارت وجود دارد كه فَلِذَلِكَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَلْفِ الف عَابِدٍ چنین کسی پیش خدا از یک میلیون عابد عزیزتر است. بر اساس این روایت روشن می‌شود که ارزش عالم به چیست و چه علمی ارزشمند است. علمی ارزشمند است که بتواند انسان را از ابلیس نجات دهد.

البته علوم دیگر نیز سر جای خودشان خوب هستند. همان علومی که ارزش کمی دارند گاهی به عنوان ثانوی ارزشمند می‌شوند. همان‌طور که  گاهی ارزش مباحات یا چیزهایی که مرتبه ضعیفی از فضلیت را دارند، به خاطر یک عنوان ثانوی، خیلی بالا می‌رود، ممکن است فضیلت عمل همین عالم که یک میلیون مرتبه از عبادت بالاتر است، در شرایطی به همین نسبت بالاتر برود؛ یعنی یک میلیون به توان دو برسد و این درجایی است که اگر این عالم به هدایت مردم نپردازد، حتما مردم کافر ‌شوند. در چنین شرایطی تبلیغ دین و هدایت مردم بر این فرد متعین شده است. در شرایط عادی هدایت و تبلیغ، واجب کفایی است و هر عالمی به هدایت مردم بپردازد از دیگری کفایت می‌کند، اما اگر وضعیت به‌گونه‌ای شد که علمی در عالمی منحصر شد و فقط اوست که می‌تواند این کار را بکند؛ این عالم اگر مردم را رها کند و به عبادت بپردازد نه تنها ثوابی نبرده، که گناه نیز برای خودش خریده است. در چنین شرایطی تبلیغ دین و هدایت مردم برای او تعین پیدا کرده و واجب کفایی درباره او متعین شده است.

عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولُ اللَّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله إِذَا كَانَ‏ یَوْمُ‏ الْقِیَامَةِ وُزِنَ‏ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ بِدِمَاءِ الشُّهَدَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ؛[4] در روز قیامت یک ترازو می‌گذارند و علم‌های عالمان را در کفه‌ای از آن و خون‌های شهدا را در کفه دیگر آن می‌گذارند. کفه‌ علم عالمان سنگین‌تر است و بر کفه دیگر رجحان پیدا می‌کند. امام صادق علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کند که فرمودند: یَجِی‏ءُ الرَّجُلُ‏ یَوْمَ‏ الْقِیَامَةِ وَلَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ كَالسَّحَابِ الرُّكَامِ أَوْ كَالْجِبَالِ الرَّوَاسِی؛[5] روز قیامت وقتی مؤمنی را می‌آورند می‌بیند که ثواب‌هایی مثل کوه‌های برافراشته یا ابرهای فشرده‌ برایش نوشته‌اند. می‌گوید: یَا رَبِّ أَنَّى لِی هَذَا وَلَمْ أَعْمَلْهَا؛ خدایا! من این‌ها را از کجا آوردم؟ من که این کارها را نکرده بودم! من تکلیف خودم را هم به زور انجام می‌دادم. این همه ثواب برای من از کجا پیدا شده است؟ به او می‌گویند: هَذَا عِلْمُكَ الَّذِی عَلَّمْتَهُ النَّاسَ یَعْمَلُ بِهِ مَنْ بَعْدَكَ؛ این علمی بوده که به مردم یاد دادی. مردم بعد از مرگ تو از آن استفاده کرده و به این علم عمل کردند. هر کار خوبی که کردند ثوابی هم برای تو نوشته شده است. این ثواب‌ها در طول زمان روی هم انباشته و همانند این کوه‌ها شده است.

مرحوم صدوق از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده است که فرمودند:‏ لَا یَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ بِكَلِمَةِ حَقٍّ فَأُخِذَ بِهَا إِلَّا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَخَذَ بِهَا وَلَا یَتَكَلَّمُ بِكَلِمَةِ ضَلَالٍ یُؤْخَذُ بِهَا إِلَّا كَانَ‏ عَلَیْهِ وِزْرُ مَنْ أَخَذَ بِهَا؛[6] این روایت کمی دو پهلو است و مژده‌اش خیلی زیاد نیست. می‌فرماید اگر کسی سخنی بگوید که باعث شود دیگران هدایت شوند تا روز قیامت هر کس از این سخن استفاده کند، مثل اجر آن عمل‌کننده را برای او نیز می‌نویسند. اما این را هم باید بدانیم که اگر یک کلمه گمراه‌کننده‌ای نیز بگوید و دیگران گمراه بشوند، هر وزر و وبالی که آن‌ها داشته باشند، برای او هم می‌نویسند. این‌جاست که عالم باید در سخن گفتن محتاط باشد و این طور نباشد که هر چه به ذهن‌‌اش آمد، بگوید. باید ببینیم نتیجه‌ این کلام چه می‌شود و در دیگران چه اثری می‌گذارد. اگر سخن، کلام، نوشته‌، سخنرانی‌، مقاله‌ یا کتابی‌ باعث گمراهی یک نفر بشود، هر گناهی که برای آن یک نفر می‌نویسند، برای نویسنده آن کتاب هم می‌نویسند. اگر یک میلیون نفر آن کتاب را تا روز قیامت بخوانند، برابر گناهی که برای یک میلیون نفر بوده، برای آن نویسنده نیز ثبت می‌شود. آن وقت چه کسی می‌تواند از پس این‌ عقوبت‌ها بربیاید؟ در روایت دیگر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده که فرمودند: سَاعَةٌ مِنْ عَالِمٍ یَتَّكِی عَلَى‏ فِرَاشِهِ‏ یَنْظُرُ فِی‏ عِلْمِهِ [فی عمله] خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ الْعَابِدِ سَبْعِینَ عَاماً؛[7] این روایت زیبایی خاصی دارد و عالمی را به تصویر می‌کشد که در بستر خود تکیه داده و در حال فکر کردن است. می‌فرماید ثواب این یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت عابد بیشتر است.

عقوبت عالمان شیفته دنیا

 در مقابل، برخی از روایات  بعضی علما را معرفی می‌کند که نه تنها بهره‌ای از این عبادت‌ها ندارند؛ بلکه راهزن و دزد هستند و مردم را پرهیز می‌دهد که نزدیک این‌ها نروید؛ أَوْحَى اللَّهُ- عَزَّوَجَلَّ- إِلى‏ دَاوُدَ عَلى‌نبیناوآله‌وعلیه‌السَّلَامُ: لَاتَجْعَلْ‏ بَیْنِی‏ وَبَیْنَكَ‏ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا؛ با عالمی که شیفته دنیاست، کاری نداشته باش! او را بین من و خودت قرار نده! خیال نکن که برای تقرب به من می‌توانی از این عالم استفاده کنی. فَیَصُدَّكَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولئِكَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ؛ اگر با این عالم ارتباط برقرار کنی، تو را از راه محبت من باز می‌دارد و نمی‌گذارد به راهی که من دوست دارم بروی. این‌ها راهزنانی هستند که جلوی بنده‌هایی که می‌خواهند به راه حق بیایند، را می‌گیرند. إِنَّ أَدْنى‏ مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ؛ کم‌ترین عقوبت این عالمان این است که شیرینی مناجاتم را از دل‌شان برمی‌دارم. این‌ها دیگر لذتی از مناجات با من نمی‌برند. معلوم می‌شود مناجات با خدا هم لذت دارد و این عقوبت بزرگی است که خدا راهزنان را به آن مبتلا می‌کند.

وصلی الله علی محمد وآله ‌الطاهرین

 


[1]. منیة المرید، ص103.

[2]. التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری علیه السلام، ص 343.

[3]. همان.

[4]. بحارالانوار، ج2، ص16.

[5]. همان، ص18.

[6]. ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، ص132.

[7]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص75.