صوت و فیلم

صوت:
15

فهرست مطالب

جلسه سیزدهم؛ پیوستار علوم و حدود واجب آن

تاریخ: 
چهارشنبه, 24 دى, 1393

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/10/24، مطابق با بیست‌ودوم ربیع‌الاول 1436 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

(13)

پیوستار علوم و حدود واجب آن

مقدمه

یکی از مباحثی که درباره ارزش علم و مراتب آن مطرح می‌شود، این است که از نظر اسلام چه مرتبه‌ای از علم و اعتقاد لازم است، به‌گونه‌ای که کمتر از آن قابل قبول نیست. تصور ابتدایی این است که هرگونه علمی به هر اندازه‌ای مطلوب است، اما در جلسات گذشته گفتیم  که این تصور درستی نیست و با استفاده‌ از آیات، روایات و دلائل عقلی به این نتیجه رسیدیم که همه علم‌ها در یک سطح از فضلیت نیستند و بین مراتب علم تفاوت بسیاری وجود دارد. هم‌چنین گفتیم که تحصیل علم نسبت به برخی از معلومات واجب است و معلومات دیگری نیز هست که قریب به وجوب، مستحب مؤکد، یا مستحب هستند؛ و بالاخره تحصیل بعضی از علوم نیز ممکن است به‌واسطه عناوین ثانویه مرجوح باشد. حال این سؤال مطرح می‌شود که در آن مواردی که کسب علم از نظر اسلام مطلوب است، چه درجه‌ای از علم کفایت می‌کند؟

بدون شک، هنگامی‌که انسان دنبال علمی می‌رود، می‌خواهد چیزی را کشف کند و به حقیقتی معتقد شود. اگر اعتقاد انسان نسبت به طرفین قضیه پنجاه پنجاه باشد، در حالت شک است که کسی آن را علم نمی‌داند و از آن‌جا که هیچ رجحانی برای اعتماد به هیچ‌کدام از اطراف آن ندارد، هیچ عاقلی نمی‌تواند به آن اعتماد کند. در قرآن کریم و روایات نیز از کسانی که در شک می‌مانند و به دنبال رفع آن نمی‌روند بسیار مذمت شده است. حتی برخی از روایات، یکی از صفات عالمانی که سزاوار معاشرت هستند را این می‌داند که موجب خروج از شک به یقین شوند؛ لَا تَجْلِسُوا إِلَّا عِنْدَ مَنْ یَدْعُوكُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلَى خَمْسٍ: مِنَ‏ الشَّكِ‏ إِلَى‏ الْیَقِین...؛[1] با کسی معاشرت کنید که باعث شود شک‌تان برطرف شود و به یقین نزدیك شوید. یعنی نزد کسی که باعث می‌شود یقین شما از بین برود، مبتلا به شک شوید و شبهه پیدا کنید، ننشینید؛ این کار عقلایی نیست.

ظن مذموم

روشن است وقتی انسان به چیزی معتقد می‌شود یا رفتاری را انتخاب می‌کند، دست‌کم آن طرف را ترجیح می‌دهد و به آن ظن دارد. گاهی انسان بدون هیچ مستند عقلایی یک طرف قضیه را ترجیح می‌دهد. این حالت، حالتی مذموم است. آیات قرآن با مشرکان و کسانی که اعتقادات فاسدی داشتند به همین صورت برخورد کرده است و می‌فرماید: آخر شما به چه دلیل این حرف‌ها را می‌زنید؟ چرا برای خدا شریک قائل می‌شوید و یا بعضی چیزها را حرام می‌کنید؛ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ[2]  دلیل‌تان چیست؟ همین که به ذهن‌تان چیزی رسیده به آن عمل و اعتماد می‌کنید؟! در آیه‌ دیگری می‌فرماید: قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ؛[3]  مرده باد کسانی که به ظن و گمان عمل می‌کنند و صرفاً به حدس اکتفا می‌کنند! از نظر اسلام این حد از اعتقاد که منشأ عقلایی و دلیل قابل اعتمادی ندارد، مردود است و نمی‌توان آن را حجت قرار داد. اما در مواردی ظنونی که شواهد عقلایی داشته باشد، معتبر است. در اصول فقه نیز می‌خوانیم ظنی که از امارات برای مجتهد حاصل می‌شود فی‌الجمله اعتبار دارد. پس ما طیفی از اعتقادات داریم که یک طرف آن شک محض است و سپس به ظن بی‌دلیل می‌رسد، و طرف دیگرش هم علمی یقینی است که انسان نه‌تنها به محتوایش یقین دارد؛ بلکه خلافش را محال می‌داند؛ علم به ثبوت محمول برای موضوع و محال بودن سلب محمول از موضوع. روشن است که اگر انسان نسبت به همه چیز، چنین علمی پیدا کند، خیلی خیالش راحت است و مشکلی ندارد؛ اما در میان انسان‌های عادی کسی را نمی‌توانیم پیدا کنیم که دست‌کم چنین ادعایی کرده باشد که به همه چیز چنین علمی دارد. این‌گونه از علم خیلی نادر است و عملاً برای انسان‌های عادی میسر نیست، و اگر میسر هم باشد سال‌ها زحمت می‌خواهد. برای دست‌یافتن به یقین، انسان باید مقدماتی را فراهم کند در استنتاج مجهول از معلومات، تمرین‌هایی داشته باشد و به اصطلاح بر منطق تسلط داشته باشد، براهین قریب به یقین را بشناسد و بتواند مجهولات را از بدیهیات استنتاج کند، كه کار بسیار مشکل و پیچیده‌ای است. حتى کسانی که در این مسائل تخصص دارند و از بزرگ‌ترین منطق‌دانان عالم هستند، افزون بر این‌که با یكدیگر اختلاف دارند، گاهی برای خودشان نیز تغییر نظر پیدا می‌شود. بنابراین چنین علمی به آسانی‌ پیدا نمی‌شود.

علم عرفی

حال که علم ایده‌آل از دسترس ما خارج است و به هر ظنی نیز نمی‌توانیم اکتفا کنیم، تکلیف ما چیست؟ وقتی رفتار عقلا را تحلیل ‌کنیم می‌بینیم که آن‌ها عملاً ظنونی که شواهد معتبر و اطمینان‌آوری دارد و انسان هنگام ملاحظه شواهدش کأنّه خود واقع را یافته است، به‌منزله علم تلقی می‌کنند و به آن «علم عرفی» می‌گویند. بسیاری از علم‌های عقلای عالم این‌گونه است. حتى وقتی چیزهایی که افراد درباره خود و پدرو مادر خود می‌دانند، خوب تحلیل ‌کنید، می‌بینید که در هیچ کدام از آن‌ها علم یقینی ایده‌آل پیدا نمی‌شود. بالاخره در هر قضیه‌ای احتمالاتی هست و یک احتمال در مورد همسران این است که اصلا عقدی که بین آنها انجام شده، به دلیلی باطل بوده است. وقتی انسان در چنین موضوعاتی علم یقینی پیدا نمی‌کند، چگونه در مسائل دیگر به علم یقینی برسد؟ این است که عقلا طبق علم عرفی (همان که ما اصطلاحاً به آن ظن اطمینانی می‌گوییم)، عمل می‌کنند و وقتی انسان این شواهد را دید، کأنه واقعیت را یافته است. در محاورات عقلا، احتجاجات، دادگاه‌ها و جاهای دیگر نیز چنین علمی مورد قبول است و آن را می‌پسندند.

بالاترین مراتب علم

نکته‌ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که دست‌کم نسبت به بعضی از مسایل می‌توان به مراتبی بالاتر از این مرتبه از علم دست یافت که عموم مردم توجه ندارند و فکر نمی‌کنند چنین چیزی ممکن باشد. داستان «عنوان بصری» را همه شما شنیده‌اید. عنوان بصری پس از این‌که چندی نزد مالک ابن انس تحصیل کرد، نزد امام صادق علیه‌السلام رفت، ولی حضرت به او خیلی بها ندادند و فرمودند: تو نزد همان مالک که می‌رفتی، برو! دیگر لزومی ندارد نزد من بیایی. من کار دارم و گرفتارم. وی با دلی شکسته به مسجدالنبی رفت و به پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله متوسل شد و دعا کرد که خدا دل امام صادق را نسبت به او مهربان کند. سپس با دلهره و اضطراب به منزل امام صادق علیه‌السلام رفت. وقتی در خانه حضرت را زد خادم حضرت آمد و گفت که آقا مشغول نماز هستند. بعد از مدتی خادم آمد و گفت: حضرت می‌فرمایند: بیا داخل! این‌جا بود که فهمید دعایش مستجاب شده است و خدمت حضرت رسید. حضرت از او تفقد کردند و نامش را پرسیدند. گفت: ابوعبدالله. سپس حضرت دعایش کردند و پرسیدند: ما مسئلتک؛ سؤالت چیست؟ عرض کرد: آقا من متوسل شدم و از خدا خواستم دل شما را به من مهربان کند تا از علم شما استفاده کنم.

ملاحظه می‌فرمایید که این فرد به خدا، پیغمبر و توسل معتقد است؛ امام صادق علیه‌السلام را دست‌کم به‌عنوان عالم آل محمد می‌شناسد؛ و حتماً احکام واجبات نماز، روزه‌ و ضروریات اسلام را می‌شناسد. پس علمی كه وی به دنبال آن بود مربوط به احکام نماز، روزه و سایر مسایل فقهی نیست. برای دست‌یابی به چنین علمی لازم نیست انسان چنین مسیری را طی کند. تاکنون هیچ کس چنین سخنی نگفته است و سیره پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و علمای بزرگ نیز چنین نبوده است. كشف احکام فقهی راهی دارد و از کتاب و سنت باید استخراج شود. بنابراین این‌که نزد حضرت آمده و علم می‌خواهد، چیزی بالاتر از این مسایل می‌خواهد. می‌گوید من از خدا خواستم که از علم شما به من بهره‌ای برسد. حضرت در جوابش چه می‌فرماید؟ می‌فرماید: لیس‏ العلم‏ بالتعلّم‏، إنّما هو نور یقع فی قلب من یرید اللّه تبارك وتعالى أن یهدیه فإن أردت العلم فاطلب أوّلا فی نفسك حقیقة العبودیة؛[4] علم نوری است که خدا در دل هر که می‌خواهد می‌اندازد؛ به درس خواندن نیست. اگر واقعا یک چنین نوری را می‌خواهی، راهش این است که بکوشی بنده واقعی بشوی. اجمالا می‌فهمیم که علمی که عنوان بصری به دنبال آن بود، یک نوع علم دیگری است و آن تکلیف واجبی نیست که همه دارند. این یک فضلیت خیلی عالی است و نصیب اولیای خدا و کسانی می‌شود که همت‌های خیلی بلند داشته باشند؛ راه آن نیز صرف گفت و شنود و حل کردن فرمول نیست.

علم لازم در احکام

همان‌گونه که ملاحظه می‌فرمایید علم طیف خیلی وسیعی دارد که از یاد گرفتن ادبیات عرب و لغت، آغاز می‌شود و به این‌جا می‌رسد که امام صادق علیه‌السلام بعد از همه این مقدمات می‌فرمایند علم چیزی نیست که من یادت بدهم، باید از خدا بخواهی و راه آن هم خودسازی و سیر و سلوک  است. روشن است  که این علم با علمی که بر هر مسلمانی واجب است، تفاوت می‌کند. اگر چنین علمی بر همه واجب بود، ظاهراً باید بسیاری از کارهای دنیا تعطیل می‌شد. علوم واجب، علومی است که انسان در زندگی به آن‌ها نیاز دارد و اگر نباشد در معرض گمراهی قرار می‌گیرد؛ تکالیفی است که باید بداند چگونه عمل کند تا روز قیامت بتواند جواب بدهد. راه دست‌یابی به  این حد از علم نیز این است که پاسخ متناسب با آن را داشته باشد. حال اگر مجتهد است، باید خودش اجتهاد کند و اگر مقلد است، علم مقلد نسبت به احکام فقهی به این است که فتاوای مجتهدش را بداند؛ البته تحصیل آن به اندازه‌ای که مربوط به عمل اوست و به صورت روزمره به آن احتیاج دارد، واجب است، ولی اگر بداند یا ظن قوی داشته باشد که اصلا محل حاجتش نمی‌شود، مستحب است.

حال این سؤال مطرح می‌شود که برای ما چه مرتبه‌ای از علم لازم است که داشته باشیم؟ ما دو حد مشخص داریم؛ یک حد، ظن بی‌دلیل است که افزون بر این‌که عقلا آن را نمی‌پسند، در شرع نیز اعتباری ندارد و پیروی از آن نکوهش نیز شده است. حتی در آیات قرآن بر کسانی که به این ظن و گمان‌های بی‌دلیل اکتفا می‌کنند، نفرین شده است: «قتل الخراصون». طرف دیگر، مرتبه عالی علم است که ما نه در شهود آن طمعی داریم و نه در برهان آن به‌صورتی که محمول برای موضوع اثبات شود و سلب آن از موضوع محال باشد. اگر چنین علمی پیدا شود، موارد نادری است؛ بقیه همین علوم متعارف است: نتیجه ظنی که مستند به دلیلی عقلاپسند باشد، یک اطمینان عمومی است؛ یعنی هر کسی این شواهد را داشته باشد، چنین حالت آرامشی پیدا می‌کند و مطمئن می‌شود که قضیه همین است. این همان مرتبه از علم است که كسب آن برای ما لازم است.

یک شبهه

در جلسه گذشته گفتیم که اختلافی بین دانشمندان شیعه از لحاظ فهم احکام و علم به احکام بوده است که آن‌ها را به دو گروه اخباری و اصولی تقسیم کرده است. اخباری‌ها شبهه‌هایی دارند که ابتدائا ممکن است برای ساده‌انگاران جاذبه نیز داشته باشد. یکی‌ از این شبهه‌ها این است که اولاً در روایات، از پیروی از عقل در شناخت احکام نهی شده است؛ بنابراین ما باید عقل را کنار بگذاریم و فقط به وحی تمسک کنیم. ثانیاً عقل انسان گاهی اشتباه می‌کند و اختلاف عقلای عالم دلیل بر آن است، اما در وحی اشتباه راه ندارد؛ پس ما باید به جای عقل به وحی تمسک کنیم! همان‌گونه که می‌بینید ظاهر این سخن، ظاهر جاذبه‌داری است. البته اگر می‌شد که مطلبی را از وحی دریافت کنیم، خیلی بهتر از این بود که به عقل خودمان زحمت استدلال بدهیم و شرایط صحت برهان را بررسی کنیم و به نتیجه برسیم. اما همه می‌دانند که به ما وحی نمی‌شود.

آن‌چه ما به آن استناد می‌کنیم، کلامی است که از کسی که به او وحی یا الهام شده، نقل شده است. بین این کلام از هنگام صدور تا اکنون که به دست ما رسیده است، حدود 1400 سال فاصله شده است. شرایطی بر روایات می‌گذشت که گاهی آن نوشته‌ها و خطوط پس از مدتی اصلا محو می‌شد و درست خوانده نمی‌شد؛ به‌خصوص که بسیاری از روایات را به‌خاطر تقیه دفن می‌کردند و در اثر رطوبت مطالبش درست خوانده نمی‌شد. بسیاری از مرسلات که بعدها فقها آن‌ها را تأیید کردند یا روایاتی که از امام رضا سلام‌الله‌علیه درباره آن‌ها پرسیدند و حضرت آن‌ها را تصحیح کردند از این دست روایات بود. البته بزرگان ما نهایت اهتمام را داشتند که این‌ احادیث دقیقاً ضبط شود. حتی هر کسی اجازه نقل روایت نداشت، اما باز می‌دانیم که با وجود همه این دقت‌ها، آفت‌های زیادی به نقل‌ها وارد شده است تا به دست ما برسد. تازه وقتی متن به دست ما می‌رسد، درباره فهم معنای آن مشکلاتی وجود دارد و گاه احتمالات مختلفی داده می‌شود. گاهی فقها درباره یک حدیث چند احتمال می‌دهند و با زحمت یکی از احتمالات را ترجیح می‌دهند. و بالاخره یک فقیه متبحر بعد از مدت‌ها زحمت یک فتوای ظنی می‌دهد که در بسیاری از موارد با «الاقوى» و «فیه تأمل» و «لایترک الاحتیاط» و امثال آن بیان می‌شود. بنابراین صرف مقایسه عقل با وحی، حجیت احادیث و عدم حجیت عقل را نتیجه نمی‌دهد. البته همان‌گونه که گفتیم، این سخنان به این معنا نیست که به روایات کم اهمیت بدهیم. افتخار ما این است که بتوانیم عمری زحمت بکشیم و بعضی از این روایات را بفهمیم و عمل کنیم. ما افتخار می‌کنیم که فقیهی سی سال زحمت بکشد و دست آخر  این آرای ظنی را استخراج کند تا هم خودش و هم مقلدان عمل کنند، اما بالاخره باید بدانیم که این معنایش دست یافتن به قطع و یقین نیست.

اخباری‌ها می‌گویند: کتاب فروع کافی را بردار و عمل کن! اجتهاد و  تقلید دیگر چیست؛ این‌ها بدعت‌هایی است که سنی‌ها درآورده‌اند! استاد و شخصیت بزرگ‌ همین اخباری‌ها در کتابی روایت‌ها را می‌نویسد و می‌گوید به این روایت‌ها عمل کنید! باید به ایشان بگوییم اگر من به این روایت‌ها عمل کنم به اعتماد سخن شما عمل کرده‌ام و این خود تقلید است، ولی آن‌ها به این نکته‌ها توجه نمی‌کنند. روشن است که اگر به امام معصوم دسترسی داشتیم و خدمت‌شان می‌رسیدیم و سؤال می‌کردیم، خیلی اعتماد قوی‌‌تری پیدا می‌کردیم. اگرچه گاهی کسانی که خدمت امام می‌رسیدند نیز در فهم کلام امام با هم اختلاف پیدا می‌کردند. بالاخره در همه این‌ها، علم به‌‌معنای قطع مطابق با واقع بسیار کم است، ولی به‌معنای علم متعارف و عرفی (اطمینان) امکان دارد. حتی اگر علم به این معنا نیز ممكن نباشد، ظن عقلاپسند (نه ظن مطلق) هم حجت است.

 منظور از این سخنان توجه به انحرافاتی است که گاهی در گوشه و کنار پیدا می‌شود. بنده خود مورد حاجتم بوده است، و در اوائل طلبگی‌ استادی داشتیم که گرایش اخباری‌گری داشت و درباره بدعت بودن تقلید سخن می‌گفت. اکنون نیز در گوشه و کنار کشورهای اسلامی هنوز کسانی هستند که گرایش اخباری‌گری دارند. توجه داشته باشید، این‌که می‌گویند این وحی است و ما به کلام معصوم استناد می‌کنیم، مغالطه است. این کلام را که ما مستقیماً از معصوم نشنیده‌ایم؛ بلكه عبارتی است که با چند واسطه نقل شده و فهم ما از آن، با رعایت اسلوب اجتهاد، ظنی است به مقصود امام معصوم. البته ظنی است که باید دنبالش رفت و حجت است، و اگر با آن مخالفت کنیم، مسئولیم. کار کسانی‌که این زحمت را می‌کشند، مقدس است، باید دست‌شان را هم بوسید، کلام‌شان هم برای ما حجت است، اما باید بدانیم كه این علم هم یقینی نیست.

علم لازم در اعتقادات

حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا اگر در همه چیز همین مرتبه از اعتقاد را داشته باشیم، کفایت می‌کند؟ از منابع دینی به‌دست می‌آید که در همه چیز این مرتبه از علم کافی نیست و چیزهایی که مهم‌تر است و امکان به دست آوردن علم قوی‌تری هم در آن هست، باید بیشتر دنبال کرد. اعتقاد به اصول دین را نمی‌شود با فتوای توضیح‌المسائل اثبات کرد. آن‌جا انسان باید بکوشد که  دلیل متقن‌تری داشته باشد؛ به‌خصوص اگر در معرض القای شبهات باشد که این روزها با این رسانه‌هایی که همه دنیا را پر کرده است، همه در معرض آنها هستند. بنابراین کسب علم به اعتقادات، برای کسانی که بیشتر در معرض شبهه هستند، اهمیت و وجوب بیشتری دارد. این‌جا از جاهایی است که واجب است انسان قوی‌ترین علم ممکن را کسب کند. باید آن اندازه که واقعاً برایش میسر است، زحمت بکشد و خود را در مقابل این شبهات ایمن سازد.

برخی می‌گویند از آن‌جا که تحصیل اعتقاد دینی و رفع شبهات آن واجب است، پس برای همه واجب است که علم کلام و رشته‌های معقولی را که با این مسایل ارتباط دارد، با کمال دقت بخوانند. آیا اسلام این حد از معرفت را از ما می‌خواهد و روش انبیا در آموزش دادن به مردم این‌گونه بوده است؟ به عبارت دیگر آیا برای همه تکلیف واجب است که همه این مسایل را با براهین محکم عقلانی اثبات کنند و شبهاتش را جواب بدهند؟ در جلسه آینده به پاسخ این سؤال می‌پردازیم؛ ان ‌شاء الله.

وصلی ‌الله علی محمد و آله ‌الطاهرین



[1]. مجموعه ورام، ج2، ص110.

[2]. انعام، 148.

[3]. ذاریات، 10-11.

[4]. منیة‌المرید، ص149.