بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1394/02/30، مطابق با اول شعبان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(22)
در جلسه گذشته گفتیم همانطور که انسان برای انجام کارهای ساده و بسیط باید هدفی داشته باشد، میبایست برای مجموع کارهایی که طولانی است، و در واقع مجموعهای از کارهای اختیاری فراوان است، نیز هدفی را در نظر داشته باشد. با توجه به اینکه خودسازی و تهذیب نفس از افعال مرکبی تشکیل میشود که سالیانی دراز طول میکشد و شاید همه عمر را فرا گیرد، باید هدفی برای آن در نظر گرفت. لذا این سؤال مطرح میشود که انسان از انجام چنین کارهایی که لوازمی دارد و محدودیتهایی را برای او ایجاد میکند، چه انگیزهای دارد؟
همچنین اشاره کردیم که برای انجام بعضی از کارها انگیزه فطری وجود دارد که خودبهخود در انسان شوق آن کار را ایجاد میکند و او را وادار میکند که آن را انجام دهد، اما بعضی کارهاست که انسان برای اینکه حتی هدف از آن کار را بداند، باید فکر کند و درس بخواند تا بفهمد چنین هدفی هست و باید به دنبال آن برود تا کمکم انگیزه کار در او پیدا شود و مقدماتش را آغاز کند. البته اجمالا میفهمد که یک چیزهایی خوب است و این خود انگیزه میشود برای اینکه دانشهای لازم را کسب کند، ولی به هر حال اینگونه نیست که به طور طبیعی انسان به سوی این هدف حرکت کند.
از آنجا که تهذیب نفس، کار بسیار مهم و برنامهای طولانی مدت است و باعث کمال فوقالعادهای برای انسان میشود، خدا، هم علم و دانش و هم انگیزه و نیتش را اکتسابی قرار داده است. ارزش مجموعه این کارها به همان فعالیت اختیاری و ارادی انسان است؛ این است که هر قدر مقدماتش هم اختیاری باشد و با کسب و تلاش به دست بیاید، ارزشش بیشتر میشود.
در بحثهای قرآنی و حتی بحثهای عقلی اثبات شده است که انسان نسبت به برخی چیزها انگیزه و شناخت فطری دارد؛ مثلاً گفته شده که خداشناسی و به دنبال آن خداپرستی نیز فطری است، درحالی که برخی میگویند ما چنین شناخت و انگیزهای را در خودمان نمیبینیم! اگر این شناخت و خواسته فطری است، آیا نباید همه آن را داشته باشند و ما هم آن را درک کنیم؟ پاسخ اجمالی این پرسش آن است که ادراکات فطری دو گونه است: بعضی از آنها را انسان آگاهانه درک میکند و خود میفهمد که چه چیزی را درک میکند، درحالی که برخی از این ادراکات ناآگاهانه یا نیمهآگاهانهاند. با اینکه شناخت خدا در ما فطری است، اما باز کسانی هستند که اصلا منکر خدا هستند، ولی درعین حال، در بعضی از حالات، آن درک فطری ظهور پیدا میکند اما دوباره آن را از یاد میبرند؛ فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِكُونَ.[1] این امر با اینکه فطری است اما آنطور نیست که انسان خودبهخود درک روشن و حاضری از آن در ذهن داشته باشد. درک مبهمی است که اگر دنبال شود، به روشنی و آگاهی میرسد.
در تفسیر آیه میثاق توضیح دادیم که یک وجه از معنای «قالوا بلی» در آیه أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى،[2] این است که یک درک فطری ناآگاهانه است. بههرحال چنین چیزی وجود دارد و خیلی چیزهاست که انسان میداند، اما به آن توجه ندارد و در ذهنش حضور ندارد، اما هنگام گرفتاری وقتی دستش از همه جا قطع میشود، این درک فطری ظهور پیدا میکند. شخصی خدمت امام صادق سلاماللهعلیه عرض کرد: خدا را بهگونهای برای من ثابت کنید که گویا او را میبینم. حضرت فرمود: کشتی سوار شدهای؟ گفت: بله. پرسیدند: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتیات بشکند و نزدیک به غرق شدن بشوی؟ گفت: بله. پرسیدند: آیا در آن حال امیدی به جایی داشتی؟ گفت: بله. فرمودند: کسی که به آن امید داشتی همان خداست. فطرت تو او را میشناسد، ولی آن را دنبال نکردهای که به این معرفت و آگاهی برسد.
ما نیز درک فطری نسبت به هدفمان داریم، اما بهخوبی برایمان روشن نیست؛ البته میدانیم که گمشدهای داریم و به این چیزهایی که در دسترسمان هست، قانع نمیشویم، اما دقیقاً نمیدانیم که گمشدهمان چیست. در یکی از مباحثی که حضرت امام رضواناللهعلیه درباره انسان و فطرت دارند، اینگونه استدلال میکنند که اگر انسان به امر خاصی که آن را نمیشناسد، مثل کمال بینهایت، علاقهای داشت، دلیل وجود آن کمال است. از این راه میتوان برای وجود خدای متعال نیز استدلال کرد و گفت: عشق بالفعل معشوق بالفعل میخواهد و از آنجا که ما عشق به کمال مطلق داریم باید کمال مطلق باشد تا ما به آن عشق بورزیم. گاهی انسان چیزهایی را در عمق فطرتش میخواهد و میشناسد، اما این شناخت و خواست مبهم است. او هر چه میبیند قانع نمیشود، اما نمیداند که به دنبال چیست. به یک معنا میتوان گفت: معرفت هدف و همچنین انگیزه برای رسیدن به آن برای ما فطری است. فطرت ما میداند که دنبال چه میگردیم اما این علم آگاهانه نیست؛ و همچنین انسان برای رسیدن به این هدف انگیزه دارد، اما این انگیزه آگاهانه نیست که دقیقا آن را بشناسد.[3]
گاهی انسان از مجموعه خواستهایی که بالفعل وجود دارد، یک امر کلی را استنباط میکند. به عنوان نمونه انسان به طور طبیعی و غریزی به دنبال خوردن غذا و نوشیدن آب میرود و از خطری که متوجه او بشود فرار میکند. با اینکه این کارها مختلفاند، اما عقل از مجموع اینهایک عنوان کلی را اصطیاد میکند که «انسان میخواهد جانش حفظ شود و زنده بماند». اما انسان خواستههای دیگری نیز دارد که اینگونه نیست. مثلاً با اینکه زنده است و میداند که به حسب اسباب عادی تا چند سال دیگر هم زنده است، اما باز به دنبال فعالیتهای دیگری میرود. مثلاً اگر در جمعی درباره او بگویند که انسان نادانی است یا عقلش نمیرسد و معلوماتی ندارد، ناراحت میشود. انسان میخواهد اگر در جمعی مورد توجه واقع شد، بگویند عجب آدم دانایی است. یعنی انسان علم را دوست میدارد و از جهل بدش میآید. یا مثلا کودک از هنگامی که بتواند روی پایش بایستد، خود سعی میکند بلند شود و بایستد. اگر دستش را بگیرند دستش را میکشد و میگوید خودم میخواهم راه بروم. این برای این است که به طور فطری انسان قدرت را دوست میدارد و از اینکه میبیند به دیگران نیاز دارد، ناراحت میشود.
یکی دیگر از خواستههای فطری انسان این است که میخواهد عمر طولانی داشته باشد و شاید اگر یک میلیون سال هم عمر کند باز میگوید یک سال دیگر نیز به آن اضافه شود، مطلوب است. حتی وقتی شیطان میخواست حضرت آدم و حوا را فریب دهد از این حربه استفاده کرد و گفت: مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَینِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ؛[4] اینکه خدا گفته از این درخت نخورید برای این است که اگر از آن بخورید جاودان میشوید؛ اگر میخواهید همیشه زنده بمانید، حرف من را بشنوید و از آن بخورید. او به همین صورت حضرت آدم و حوا را فریب داد و آنها از آن شجره خوردند تا وجود جاودانه پیدا کنند! بنابراین خلود برای انسان یک مطلوب ذاتی است. او میخواهد همیشه باشد و از همین جا برای اثبات معاد نیز استدلال میشود که این علاقه و حب ذاتی به خلود، این حب بالفعل، محبوب بالفعل میخواهد. پس باید خلودی باشد که در جهان آخرت به آن میرسیم.
خواستههای انسان در زندهماندن و خلود خلاصه نمیشود. او طالب کمال[5] است و میخواهد روز به روز بر سرمایه و کمالاتش افزوده شود. کمالجویی فطری انسان است؛ یعنی فطرت انسان، او را به اینکه بر کمالات خود بیفزاید، میکشاند و در این راه به هیچ حدی قانع نمیشود. اگر انسان به هر دلیلی باور کرد که که خودسازی و تهذیب اخلاق کمال است، مصداق آن عامل غریزی و فطری میشود. وقتی انسان فهمید که تهذیب اخلاق موجب کمالات بیشتری میشود، آن عامل فطری که انسان را به کسب کمال دعوت میکند، فعال میشود.
اکنون این پرسش مطرح میشود که ما چگونه میتوانیم درکی از نتایج خودسازی و تهذیب اخلاق داشته باشیم، تا برای پیمودن این راه انگیزه پیدا کنیم؟ حقیقت این است که استعداد و همت افراد بسیار متفاوت است و کسی که میخواهد دیگری را تربیت کند و به طرف کمال سوق دهد باید استعداد، میزان درک و میزان انگیزه او را در نظر بگیرد و بهگونهای با او سخن بگوید که در او اثر کند. برای نمونه اگر ما به دختری که تازه به سن تکلیف رسیده است و هنوز مسایل ساده را درست نمیتواند درک بکند، بگوییم که باید در نمازت اخلاص داشته باشی و اگر در آن خودنمایی باشد نمازت باطل است، دیگر نماز نمیخواند. بچه را باید با همین چیزها تشویق کرد که نماز بخواند. خداوند متعال نیز برای تربیت بندههایش مطابق استعداد، توان، فهم، معرفت و همت آنها نسخه داده است. او به صورتی حکیمانه مطالبی فرموده است که هر کسی در هر حدی که هست با همان حد معرفت و همت خودش از آن استفاده کند.
گاهی برای تشویق ما از همین روشی استفاده کرده است که ما برای تشویق کودکانمان استفاده میکنیم. از بهترین عباداتی که ما باید در آن اخلاص داشته باشیم و بهترین ثوابها را دارد، جهاد است. خداوند برای کسانی که همتشان ضعیف است، میگوید: وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا؛[6] بروید جنگ کنید! خداوند به شما وعده میدهد که غنیمت بسیاری بهدست میآورید. این نتایج، اهداف عبادت نیست. اهداف عبادت رضای خدا و بعضی مقاصد دیگری است که به خداوند برمیگردد، اما او برای تشویق انسانها این مشوقات را نیز ذکر میکند تا انسان کمکم بفهمد که عبادت چیست و در پیشگاه الهی چگونه باید رفتار کرد.
تهذیب اخلاق نیز یکی از این مسایل است. از مفاهیم کلیدی در تهذیب اخلاق تقواست که شامل همه مراحل سیر و سلوک میشود. خداوند متعال در آیه 96 از سوره اعراف میفرماید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ؛ اگر مردم اهل ایمان و تقوا بودند، ما برایشان از زمین و آسمان برکت میباریدیم. ابتدا خواستههای عموم مردم منحصر در همین خواستههای دنیوی و مادی است، خداوند نیز آنها را به همین نتایج دعوت میکند. وقتی آنها آمدند و آرامآرام با مفاهیم دینی آشنا شدند، چیزهای دیگر را هم ضمیمه آن میکند و کمکم به آنها میفهماند که اینها خیلی ارزش ندارد و ارزشمندتر از اینها نیز هست. سپس نعمتهای بهشتی را ذکر میکند تا بالاخره به جایی میرسد که برای کسانی که به مراتب بالاتری رسیدهاند، میفرماید: وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ.[7] میوهها، گوشت پرندگان، عسل مصفی و... هست، اما چیز دیگری به نام رضوان الهی نیز هست. فهم این مفهوم همت بلندی میطلبد.
بالاترین عذاب برای اهل محبت این است که محبوب از آنها رو بگرداند. او برای گرفتن مزد به محبوبش خدمت نمیکند و حاضر است همه چیزش را فدای او کند. او چیزی نمیخواهد و آخرین هدف یک محب این است که در محبوبش فانی شود. دلیل آن هم این است که هر چه محبت انسان پاکتر و خالصتر باشد، بیشتر میخواهد دربرابر محبوبش خضوع کند، و بالاترین عذاب برای او این است که محبوب به او اعتنا نکند. این است که وقتی خداوند میخواهد برای کسانیکه میفهمند، عذابهای بسیار سخت را بیان کند، میگوید: وَلاَ یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.[8] این عذاب برای اهل معرفت از همه عذابهای جهنم سختتر است. درک این مفهوم بسته به این است که انسان چقدر رشد روحی و معنوی پیدا کرده و نیاز خودش را به خدا و محبت، لطف، رضایت، سخن و نوازش او درک کرده باشد.
ما نیز برای اینکه برای کارهای خوب انگیزه پیدا کنیم، ابتدا بهتر است درباره منافع مادی آنها فکر کنیم. مثلاً در کتابها زیاد دیدهایم که وقتی میخواهند به نماز تشویق کنند، میگویند نماز، خود یک ورزش است و برای اینها که بچهها برای نمازخواندن انگیزه پیدا کنند به آنها میگویند همین خم و راست شدن، برای کمرتان خوب است و به دیسک کمر مبتلا نمیشوید! یا در خیلی از مقالات، کتابها و حتی روایات دیدهاید که برای تشویق دیگران به روزه گرفتن میگویند: روزه موجب سلامتی میشود و بسیاری از بیماریها با روزه معالجه میشود. برای اینکه انگیزه پیدا کنیم و کمی از دام غرایز حیوانی رها شویم، باید از جایی شروع کنیم. برای این کار ابتدا باید ببینیم این کار چه منافعی مادی برای ما دارد. سپس کمکم به فواید معنوی آن بپردازیم تا شاید کمکم به مراتب بالاتری نیز برسیم. این یک راه صحیح تربیتی است که انسان از مراتب پایین، و چیزهایی که بهتر میفهمد و در او بالفعل انگیزه ایجاد میکند، شروع کند. در عبادات و مسایل اخلاقی نیز چنین است که ابتدا انسان را به کارهای سادهای سفارش میکنند که مؤونهای ندارد و به راحتی فرد حاضر میشود آنها را انجام بدهد. وقتی انسان این کارها را انجام داد، برای کارهای مهمتر آماده میشود.
اصلاً تربیت (اعم از خودسازی و دیگرسازی) به این معناست که انسان فرمولی برای کارها پیدا کند که ابتدا به کارهای ساده، سبک و در عین حال راحت که جنبه کلیدی برای کارهای مهمتر دارند، بپردازد. انسان خودبهخود به دنبال هدف بعدی نمیرفت، همتش نمیرسید، اما این کار ساده به انجام آن کمک میکند. چه بسا خود این کار یک عمل مستحب است، و انجام این مستحب انسان را برای یک مستحب مشکلتری آماده میسازد تا بالاخره به جایی میرسد که حاضر است جانش را هم فدا کند، و از نظر عبادات و گذشت از لذتهای دنیا هم به جاهایی میرسد که بسیار ارزشمند است. بنابراین در یافتن هدف نیز میتوان مراتبی را در نظر گرفت؛ ابتدا میگوییم تهذیب نفس میکنیم تا به چیزهایی که نزدیکتر است و جذابیت بیشتری برای انسان دارد، برسیم. سپس کمکم مراتب بالاتری در نظر گرفته میشود، و اگر دنبال کنیم کمکم خدا توفیق میدهد که همتمان بلندتر شود و اهداف عالیتر و نورانیتری را دنبال کنیم.
در آیات قرآن نیز خداوند ابتدا منافع مادی امور را ذکر میکند، و سپس به ثوابهای برزخی و اخروی میپردازد. مفسران درباره این آیه از قرآن که میفرماید: ولهم رِزْقُهُمْ فِیهَا بُكْرَةً وَعَشِیا[9] گفتهاند که این آیه مربوط به عالم برزخ است، و به اینمعناست که وقتی انسان از دنیا میرود، خداوند صبح و شام نعمتهای بهشتی را برایش میفرستد. درباره بهشت نیز میفرماید: وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ؛[10] هر چه دلتان بخواهد آنجا هست؛ ولی خیال نکنید که فقط همینهاست؛ وَلَدَینَا مَزِیدٌ.[11] بیش از آنچه شما میخواهید، آنجا هست. چیزهایی که هوس و حتی عقلتان به آنها نمیرسد، برای شما مهیا کردهایم. هر چه شما فکر کنید، بالاترش را هم داریم. اگر طالب آخرت شدید و در آن راه قدم برداشتید بالاتر از بهشت نیز به شما میدهیم؛ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ.[12] این روش تربیت قرآن است و ما باید از این روش برای خودسازی و دیگرسازیمان استفاده کنیم.
انسان از راههای مختلف به دنبال لذت است. هر یک از داراشدن، قدرت پیدا کردن و درک زیباییها لذت دارد، اما هیچ یک از اینها حد و حصری ندارد و انسان میتواند به جایی برسد که همه دانستهها برای او میسر شود و هر کاری خواست بتواند انجام دهد. انسان میتواند به مقامی برسد که بالاترین لذتها را از درک زیباییها ببرد. اگر مخبر صادقی به ما گفت که چنین چیزی ممکن است، جای شک باقی نمیماند. او خود گفته است که چیزهای دیگری غیر از این خوردنیها و آشامیدنیها هست؛ نه تنها در آخرت بلکه در همین دنیا هم هر چه بخواهید، میتوانید بفهمید و هر کاری بخواهید، میتوانید انجام دهید؛ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَیدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا. اولا من که خدا هستم، چشم و گوش او میشوم. به جای اینکه او ببیند و دنبال چیزهای دیگر برود، من برایش میبینم و انتخاب میکنم. بالاتر از این، آنچه مصلحت اوست، برایش تأمین میکنم، و آنقدر به من نزدیک میشود که هر دعایی کند مستجاب میکنم و هر چه از من بخواهد به او میدهم؛ وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُه.[13]
البته همه اینها در صورتی است که شخص درصدد بندگی خدا باشد. گاهی خداوند روزهگرفتن را دوست دارد و گاهی روزه خوردن را. شکستن روزه مستحبی بهخاطر میزبان مؤمن، هفتاد برابر خود آن روزه ثواب دارد. مؤمن نمیگوید من میخواهم شکمم چنین باشد یا روحم قوی شود و بتوانم اخبار غیبی داشته باشم. او میخواهد ببیند خدا چه میخواهد. میگوید من بندهام، باید بندگی کنم! بنابراین اگر تو آنطور که شایسته است بندگی کردی، او خواجگی میداند. نیاز نیست که تو به او یاد بدهی که برای من چه کار کن. او خود میداند چگونه بندهپروری کند. تو سعی کن بفهمی بندهای و باید بندگی کنی! تنها راهی که میتواند تو را به عالیترین مقامات برساند، این است که درصدد باشی صادقانه بدانی خدای تو از تو چه میخواهد. همه چیز هم برای اوست؛ چشم را او به تو داده است. او گفته این چشم را در کجا به کار ببر. زبان را او به تو داده است و میتواند آن را بگیرد، اما اکنون که آنرا داری، ببین گفته است در کجا مصرف کنی، و بدان که همان جا به نفع توست، اما تو به این نیت انجام بده که چون او دوست دارد انجام میدهم. اگر انسان این کار را تمرین کند و به تدریج از کارهای کوچک و ساده شروع کند، به کارهای بزرگ و مراتب بالاتر نیز میرسد.
انسان بنا بگذارد هر روز یکی از نمازهای دو رکعتی نافلهاش را به این نیت بخواند. بگوید: خدایا! من این را بیمزد میخواهم بخوانم. در مقابل این دو رکعت بهشت و مزد نمیخواهم. این دو رکعت را چون تو دوست داری میخوانم. انسان از ابتدا نمیتواند همه کارهایش را اینگونه انجام دهد، اما باید از یک جایی شروع کند. برنامه سادهای را انتخاب کند و بگوید خدایا! این کارها را چون تو دوست میداری، انجام میدهم. اگر هیچ پاداشی هم به من ندهی، مطالبه نمیکنم. اگر انسان این راه را ادامه دهد، کمکم به جایی میرسد که همه عبادتهایش بهخاطر حب او میشود. امام صادق علیهالسلام فرمود که بعضی خدا را به خاطر ترس از جهنم عبادت میکنند؛ بعضی برای طمع در بهشت و لکنی اعبده حبا له؛[14] چون دوستش دارم او را عبادت میکنم. او در مناجاتش نیز میگوید: اگر هفتاد بار کشته شوم و به جهنم بروم و دوباره من را زنده کنی و به جهنم ببری، ذرهای از محبت من نسبت به تو کم نمیشود! اینها برای ما باورکردنی نیست و نمیتوانیم درست آنها را تصور کنیم، اما خدا چنین بندههایی دارد.
یکی از برکات تشیع و استفاده از معارف اهلبیت این است که دستکم میدانیم چنین چیزهایی هست. خیلی به خودمان مغرور نشویم. اگر دو رکعت نماز نافله خواندیم، توقع نداشته نباشیم که عالم در اختیار ما باشد. کسانی خالصانه برای خدا کار میکنند چون او خدای آنهاست و همه چیز برای اوست و او را دوست دارند. مرتبه نازلتر از این نیت این است که بگوییم از آنجا که بالاترین ترقی و کمال من در بندگی اوست، او را بندگی میکنم. لایه زیرین این نیت این است که از آنجا که عبادت نهایتا کمال است به دنبالش میروم. این نیت اشکالی ندارد. منظور از اینکه میگویند در نیتتان غیر خدا را در نظر نداشته باشید، لایه آگاهانه ذهن است. یعنی اینکه اگر از او بپرسند، چرا این کار را میکنی، بگوید: چون خدا را دوست دارم. اما روشن است که اگر از او بپرسند: چرا خدا را دوست داری و چرا میخواهی این دوستی باقی بماند، در آخر به این پاسخ میرسیم که این کمال انسان است، این کار را نکنم چه کنم؟! مگر میشود کسی خوبی خودش را نخواهد؟! آن لایه زیرین نیز ناآگاهانه مؤثر است و هیچ اشکالی هم ندارد. اصلا موجود ذیشعور نمیتواند این طور نباشد و خداوند او را این طور قرار داده است. آنچه مهم است این است که ببیند نیت انگیزاننده که منشأ فعالیت او میشود، چیست. آیا به دنبال این است که مردم دوستش بدارند یا به دنبال این است که خدا دوستش بدارد؟ این است که به کار او ارزش میدهد. امیدواریم که خداوند به برکت توسل به اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین یک چنین معرفتی به ما بدهد که چون خدا میخواهد، بخواهیم خودمان را بسازیم؛ انگیزه ما برای خودسازی و تهذیب اخلاق این باشد که خدا دوست دارد.
وفقناالله وایاکم انشاءالله.
[1]. عنکبوت، 65.
[2]. اعراف، 172.
[3]. در سالهای گذشته برای توضیح این مطلب به مناسبت بحثهایی کردهایم که در کتابهای «خودشناسی برای خودسازی» و «به سوی خودسازی» چاپ شده است.
[4]. اعراف، 20.
[5]. کمال عنوانی است که از چند چیز مختلف مثل علم، قدرت، محبوبیت و... انتزاع میشود.
[6]. فتح، 20.
[7]. توبه، 72.
[8]. آل عمران، 77.
[9]. مریم، 62.
[10]. زخرف، 71.
[11]. ق، 35.
[12]. توبه، 72.
[13]. المؤمن، ص32.
[14]. الخصال، ج1، ص188.