صوت و فیلم

صوت:
17

فهرست مطالب

جلسه هجدهم؛ ویژگی‌های خواست‌های انسان

تاریخ: 
چهارشنبه, 2 ارديبهشت, 1394

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1394/02/02، مطابق با سوم رجب 1436 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

(18)

ویژگی‌های خواست‌های انسان

اشاره

گفتیم بنابر آن‌چه از قرآن کریم استفاده می‌شود ریشه همه انحطاط‌ها، سقوط‌ها و تنزل‌ها غفلت است. به همین مناسبت درباره اسباب غفلت و چیزهایی که موجب رفع غفلت می‌شود، بحث کردیم و به دنبال آن، درباره علم و انواع و مراتب مختلف آن سخن گفتیم. ولی غفلت انسان تنها با کسب انواع علوم لازم و حتی رسیدن به درجات بالایی از آن زدوده نمی‌شود و انسان به کمال و خواسته مطلوبش نمی‌رسد. این مطلب را همه ما می‌دانیم؛ هم خود تجربه کرده‌ایم که گاهی چیزهایی را می‌دانیم که خیلی خوب و لازم است ولی عمل نمی‌کنیم، و هم در تاریخ کسانی را می‌شناسیم که به آن‌ها علم‌های ویژه‌ای داده شد ولی سقوط کردند و خداوند درباره آن‌ها می‌گوید: وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ.[1] بنابراین تنها علم بار انسان را به مقصد نمی‌رساند و چیز دیگری نیز لازم است. هم‌چنین اشاره کردیم که موجودات ذی‌شعور افزون بر علم، از ویژگی دیگری برخوردارند که همانند علم دارای مراتب و انواع مختلف است. این ویژگی همان است که در زبان فارسی به آن خواستن، میل داشتن، دوست داشتن، علاقه داشتن و در نهایت عشق ورزیدن می‌گوییم؛ البته در زبان عربی برای این مفهوم تعبیرات بالاتر از عشق نیز وجود دارد. همه این‌ مفاهیم از یک مقوله است و براین دلالت دارد که انسان به چیزی میل دارد و به طرفی کشیده می‌شود. این میل باعث می‌شود که عملی را اراده ‌کند و کاری را انجام دهد.

همان‌طور که برخی از اقسام علم غریزی است و خود‌به‌خود پیدا می‌شود، و حتی نوزاد هم چنین درکی دارد که باید از سینه مادر شیر بنوشد، خواستن نیز همین‌گونه است. حتی در  موجودهای ذی‌شعوری که مرتبه نازلی از حیات را دارند، نوعی خواست وجود دارد، اما مراتب خواست به جایی می‌رسد که شاید برای ما حتی تصورش نیز میسر نباشد.

مراتب اراده

خواستی که ضمیمه درک غریزی می‌شود تقریبا توأم و همزاد با همان درک است و نوعی خواست غریزی است. مثلاً شیرخوار در کنار این‌که می‌داند باید سینه مادر را بچسبد، این میل و اراده را نیز دارد و از این کار خوشش می‌آید؛ البته همان‌گونه که در جلسه گذشته گفتیم درک او مثل درک ما نیست که ابتدا فایده و موانع شیرخوردن را تصور و تصدیق کند و سپس اراده کند که شیر بخورد، اما به‌صورت یک کار طبیعی مکانیکی نیز نیست که بدون هیچ‌ درکی حرکت کند، و مرتبه‌ای از ادراک و هم‌چنین خواست در او هست. او یک چیزی را دوست دارد و از آن خوشش می‌آید. این خود مرتبه‌ای از اراده است. مراتب اراده بالا می‌رود تا به مراتب عالیه اراده می‌رسد که حتی ادعا شده می‌تواند با ذات الهی اتحاد داشته باشد و عین ذات او باشد. برخی‌ها گفته‌اند: اراده خداوند از صفات ثبوتیه الهی و عین ذات اوست.

مفهوم اراده به‌‌خصوص در زبان عربی مفهوم کش‌داری است. ما معمولاً اراده را مساوی تصمیم‌گیری می‌دانیم.  اراده در اصطلاح اهل معقول در فاعل بالقصد تحقق پیدا می‌کند که ابتدا فکر می‌کند و فایده‌ عمل را بررسی کرده و به آن شوق مؤکد پیدا می‌کند، سپس اراده حاصل می‌شود و تصمیم می‌گیرد. ولی اراده معانی وسیع‌تر از این نیز دارد. در برخی از آیات قرآن نیز اراده به معنای محبت به کار رفته است. مثلا در آیه مِنكُم مَّن یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنكُم مَّن یرِیدُ الآخِرَةَ[1] «یرید الاخره» به این معنا نیست که تصمیم می‌گیرید کاری را انجام بدهید. این آیه می‌فرماید که بعضی‌ها دنیادوستند و بعضی‌ها آخرت‌دوست.

مفهوم اراده همین‌طور گسترش پیدا می‌کند و حتی درباره خداوند متعال معنایی از اراده تصور می‌شود که عین ذات اوست. شاید در برخی از کتاب‌ها نیز خوانده باشید که اصلا اراده در حیوانات نیست و فقط در انسان است؛ هر موجودی ابتدا باید عقل داشته باشد تا اراده کند. توجه دارید که این هم اصطلاح خاصی است وگرنه همه می‌دانید که در منطق، فصل حیوان را «حساس متحرک بالاراده» می‌دانند و می‌گویند: هر حیوانی اراده دارد.  بنابراین اراده‌ای که در مقابل خواست‌های حیوانی و غرایز به کار می‌رود و عامل عقلانی در آن موثر است، اصطلاح خاصی است و اختصاص به انسان دارد.

نوزاد انسان و خواست‌های او

 انسان در ابتدای پیدایش از بسیاری از حیوانات ضعیف‌تر است. نوزاد انسان از لحاظ درک، از یک جوجه گنجشک ضعیف‌تر است. آن بسیاری از چیزهایی را که برایش لازم است می‌فهمد که نوزاد انسان نمی‌فهمد. اجمالا بعضی از حیوانات و حتی پرندگان هستند که هم در ادراک‌ و هم در خواست از نوزاد انسان قوی‌ترند، ولی بالاخره در نوزاد انسان نیز مرتبه‌ای از ادراک و هم‌چنین میل، اراده و محبت وجود دارد و  به تدریج رشد می‌کند. شاید بتوان گفت همین ویژگی یکی از حکمت‌های الهی است. او می‌خواهد نشان بدهد که می‌تواند از پست‌ترین موجودات، عالی‌ترین موجودات را بسازد. موجودی آفریده است که از پایین‌ترین درجات ادراك و اراده شروع می‌شود و به طرف بی‌نهایت می‌رود. تکامل این موجود حد و مرزی ندارد. موجود پستی که از اسپرماتوزوئید شروع می‌شود، به جایی می‌رسد که درباره آنها می‌فرماید: لافرق بینک وبینهم الا انهم عبادک وخلقک.

ویژگی‌های خواست‌های انسان

1. تنوع و شدت

گفتیم که خواست‌های انسان از غریزی آغاز و کم‌کم تنوع  و قوت پیدا می‌کند. خواست‌های گوناگونی در انسان پیدا می‌شود که از ابتدا نبود؛ البته ممکن است که در ابتدا استعداد آن را داشته ولی بالفعل نبوده است. مثلا در نوزاد انسان میل جنسی و میل به بازی با اسباب‌بازی نیست و این میل کم‌کم در او پیدا می‌شود. بنابراین انواعی از خواست‌های انسان به تدریج در او پیدا می‌شود. این خواست‌ها با هم مشابهتی نیز ندارند، ولی به هر حال میل انسان به همه آن‌ها تعلق می‌گیرد. مراتب خواست نیز متفاوت است. برخی  از خواست‌ها با ارضای ساده‌ای فرومی‌نشیند، ولی برخی از خواست‌ها بسیار قوی است و انسان حاضر است در راه تحق آن‌ها خیلی فداکاری کند و گاهی حاضر است سال‌ها زحمت بکشد تا برای لحظه‌ای یکی از این خواست‌هایش تحقق پیدا کند. پس خواست انسان هم از نظر تنوع کثرت پیدا می‌کند و هم از نظر کیفیت شدت پیدا می‌کند. این یکی از ویژگی‌های خواست انسان است که در حیوانات دیگر به این وسعت نیست. تفاوت دیگر خواست‌‌های انسان با حیوانات در این است که خواست‌های بیشتر حیوانات در حد نیازهایشان است. مثلا میل جنسی بسیاری از حیوانات در فصل معینی برای تولید مثل است و پس از آن، این میل را ندارند، اما در انسان این‌گونه نیست و خواست‌‌هایش مرز ندارد؛ مگر این‌ که دیگر قدرت اعمال خواستش را نداشته باشد، وگرنه خود خواست همیشه هست و می‌خواهد باز هم باشد. البته برخی خواست‌ها مربوط به یک مرحله است و پس از آن انسان خواست بالاتری پیدا می‌کند و خواست قبلی را رها می‌کند. مثلاً انسان‌های عاقل میل به اسباب‌بازی‌شان محدود است و خجالت می‌کشند که با اسباب‌بازی بازی کنند، ولی به هر حال این میل در او هست و تا انسان در دنیاست میل بازی با یک نوع بازیچه‌ای در سرش هست.

2. قابلیت شكوفاسازی و تقویت

یکی دیگر از تفاوت‌های میل انسان با سایر موجودات ذی شعور این است که میل‌هایی که در حیوانات پیدا می‌شود، ناآگاهانه است و خود نمی‌دانند چرا پیدا شده است. مثلا این‌گونه نیست که وقتی (حتی خود ما) تشنه می‌شویم و آب می‌نوشیم، به نتایج و فواید آن توجه کنیم و بگوییم سلول‌های بدن ما به آب نیاز دارد و اگر آب به آن نرسد، فلان مشکل برایمان پدید می‌آید. ما نسبت به علت بیشتر میل‌هایمان آگاهی نداریم. این نوع میل در تمام حیوانات ذی‌شعور وجود دارد. حتی حشرات وقتی می‌بینند که کسی می‌خواهد آن‌ها را بکشد، هرچه می‌توانند دست و پا می‌زنند تا فرار کنند. ظاهراً این حشره این‌گونه نیست که فکر کند که من باید این‌گونه فرار کنم تا زنده بمانم و این حیات ارزش دارد! او این‌گونه آفریده شده است که ابتدا می‌کوشد استتار کند که دست شما به او نرسد. وقتی گرفتار هم شد تا جایی که می‌تواند تلاش می‌کند که نمیرد. این همان میل به زندگی است و «چرا» ندارد. اما در انسان‌ها میل‌هایی پیدا می‌شود که قابل تفسیر است و خودشان می‌توانند آن‌ها را تقویت کنند؛ بلکه می‌توانند آن‌ها را از قوه به فعلیت برسانند. در ابتدا این میل خود‌به‌خود شکوفا نیست و کارآیی ندارد و باید روی آن کار کنند و بیاندیشند تا این میل در آن‌ها شکوفا شود. به عنوان مثال، همه ما می‌دانیم که محبت آگاهانه به خدا خیلی خوب است. اما این محبت خود‌به‌خود در ما پیدا و شکوفا نمی‌شود. باید فکر کرد، زحمت کشید و کار کرد تا اصل آن پیدا شود. سپس باید تقویت شود و به تدریج به مراتب عالی‌تر برسد، تا برسد به کسی که مناجات محبین را انشاء کرد؛ مناجاتی که حتی فهم آن برای ما نیازمند زحمت بسیار است.

در حیوانات تلاش برای تقویت امیال یا به فعلیت رساندن آن معنا ندارد. این از ویژگی‌های میل‌ها، خواست‌ها و محبت‌های انسانی است که گاهی باید برای پیدایش آن خود او تلاش کند و به یک معنا یک خواست اکتسابی است و انسان باید آن‌را کسب کند.

3. ارزیابی خواست‌های متزاحم

گاهی بین خواست‌ها تزاحم واقع می‌شود. این تزاحم در حیوانات هم وجود دارد. مثلا بسیاری از پرندگان خود به جوجه‌هایشان غذا می‌دهند. گاهی اتفاق می‌افتد که پرنده‌ای هم خود گرسنه است و هم جوجه‌هایش، و در غذای کوچکی تزاحم می‌شود که خودش آن‌را بخورد یا به جوجه‌هایش بدهد. در انسان این‌گونه است که غالبا مادرها بچه‌هایشان را بر خودشان مقدم می‌دارند و حتی مادرهایی حاضرند خودشان بمیرند تا بچه‌شان زنده بماند. این تزاحم بین خواست‌ها و میل‌ها و این‌که یکی‌ بر دیگری غلبه پیدا کند، کمابیش در همه حیوانات وجود دارد، اما ویژگی انسان این است که می‌تواند این میل‌ها را با هم مقایسه کند و برای بعضی از آن‌ها اولویت قائل شود. البته در حیوانات نیز این اولویت‌ها پیدا می‌شود، اما آن هم غریزی است. بسیاری از حیوانات نیاز خودشان را بر نیاز بچه‌هایشان مقدم می‌دارند، ولی این مسئله درباره انسان کلیت ندارد و در فرهنگ‌های دینی و سنتی، مسائل عاطفی در پدر و مادر خیلی ارزشمند است، اما در فرهنگ‌های غربی و الحادی این طور نیست و در بسیاری از موارد پدر و مادرها فرزندشان را فدای تمایلات خودشان می‌کنند. بالاخره وقتی آدمیزاد تنزل کند از هر حیوانی پست‌تر می‌شود.

 اکنون با توجه به ویژگی‌هایی که درباره خواست‌های انسان گفتیم، باید خواست‌هایمان را ارزیابی کنیم و ارزش هر کدام را بسنجیم تا  در هنگام تزاحم بدانیم کدام را باید مقدم بداریم، و هم‌چنین اگر می‌توانیم آن خواست‌ را تقویت کنیم تا محکوم خواسته پست‌تری نشود تا بتوانیم به کمال مطلوب برسیم. در این‌جا این پرسش مطرح می‌شود که خواست نهایی‌ ما از کارهای‌مان چیست؟ در پاسخ به این پرسش بسیاری از مؤمنان می‌گویند: خواست ما دریافت ثواب آخرت است. این پرسش مطرح می‌شود که ثواب آخرت را برای چه می‌خواهید؟ بالاخره سلسله پاسخ‌ها به این‌جا می‌رسد که می‌خواهیم لذت ببریم و آن‌جا لذت بیشتر و پایدارتری می‌بریم. کسانی که از درجه معرفت‌ بالاتری برخوردارند می‌گویند: می‌خواهیم خدا از ما راضی باشد. ولی باز جای این پرسش وجود دارد که چرا به دنبال رضایت خداوند هستید؟ در این‌جا پاسخی ناگفته وجود دارد و آن این است که انسانی که به دنبال خواست خداست بر دیگران شرافت بسیار دارد؛ من می‌خواهم از کسانی که خواست‌های محدودی دارند، برتر بشوم؛ می‌خواهم خدا از من راضی باشد تا موجود باکمال‌تر و شریف‌تری باشم و در نهایت به لذت دیگری برسم که می‌دانم در سایه لقای الهی و انس با خدا به‌وجود می‌آید؛ لذتی که با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست. روشن است که در این‌جا نیز فرد به دنبال لذت خود است، اما بین کسی که غذایی را از دست طفل یتیمی ببلعد تا لذت ببرد با کسی که فداکاری کند و به شهادت برسد تا خدا از او راضی باشد و از رضایت خدا لذت ببرد، بسیار تفاوت است.

حب ذات؛ محبوب فطری انسان

هر موجود زنده‌ای ابتدا خودش را دوست دارد و به دنبال چیزهایی می‌رود که باعث می‌شود زنده بماند. درباره همین گرسنگی و تشنگی که با غذا و آب آنها را رفع می‌کند، در آخر به این‌جا می‌رسد که اگر نخورم می‌میرم. او از آن‌جا که حیات خودش را می‌خواهد این‌ها را دوست دارد و به دنبال آن‌ها می‌رود. انسان نیز ابتدا خودش را دوست دارد و می‌خواهد همین وجودش را حفظ کند. سپس می‌خواهد وجودش هر چه بیشتر ادامه پیدا کند. از این جهت همه ما به طور طبیعی عمر طولانی را دوست داریم. حتی وقتی ابلیس می‌خواست حضرت آدم و حوا را فریب دهد به آن‌ها گفت: مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَینِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ؛[2] ابلیس به آدم و حوا گفت: علت این‌که خداوند گفته است از این درخت نخورید، این است که اگر بخورید یا فرشته می‌شوید یا عمر ابدی پیدا می‌کنید. حال اگر عمر ابدی می‌خواهید، از این درخت بخورید! در فطرت آدمیزاد عشق به ابدیت ذاتی است. او می‌خواهد عمر ابدی داشته باشد. شیطان به آن‌ها گفت: اگر نخورید عمر ابدی پیدا نمی‌کنید. آن‌ها نیز گفتند: می‌خوریم که پیدا کنیم. بنابراین حب ذات و سپس حب عمر طولانی و نهایتا ابدی، فطری ماست. وقتی می‌بینیم (و تجربه کرده‌ایم) عمر ما در این عالم محدود است، باعث می‌شود به دنبال بدلی برای خودمان باشیم. ریشه حب فرزند و بقای نسل نیز به این برمی‌گردد که انسان می‌گوید: وقتی خودم نیستم دست‌کم بخشی از خودم، چیزی که از من است و اثری از من دارد و یادآور من است، باشد. ریشه حب نسل و حب اولاد این است.  بیشتر انسان‌ها هدف بالاتری ندارد و وقتی به آن‌ها می‌گویند اگر ایمان و عمل صالح داشته باشید تا ابد در بهشت هستید، می‌گویند: خب درست شد، تا ابد آن جا هستیم و از نعمت‌های آن‌جا لذت می‌بریم. اما برخی به دنبال لذت انس با خدا و محبوب‌اند و حتی گفته‌اند که اگر در بهشت نماز نباشد ما بهشت را نمی‌خواهیم!

کلام امیرمؤمنان علیه‌السلام را همه شنیده‌اید که عرض می‌كند: إِلَهِی مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَلَا طَمَعاً فِی ثَوَابِكَ وَلَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.[3] هم‌چنین از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که فرمود: ولکنی اعبده حبا له.[4] او چون خدا را دوست دارد او را پرستش می‌کند و لذتی که از پرستش خدا می برد از همه نعمت‌های دیگر بیشتر است.

اگر باور کردیم چنین چیزی هست و چنین لذتی دارد که لذت‌ها و نعمت‌های بهشتی در مقابل آن‌ رنگ می‌بازد، دلمان می‌خواهد این کارها را بکنیم. انسان چون خودش و کمال و لذت نهایی خودش را دوست دارد، وقتی دانست که چنین لذتی هم هست، آن را دوست می‌دارد. اما این محبت خود‌به‌خود در انسان پیدا نمی‌شود. باید آن‌ را کسب کرد و امتیاز بزرگ انسان در همین نکته نهفته است که نه تنها خواست‌های طبیعی‌اش را می‌تواند با عقل مدیریت کند و یکی را بر دیگری ترجیح دهد؛ بلکه می‌تواند خواست‌هایی را کسب کند.

دو ویژگی ممتاز خواست‌های انسان

نتیجه این‌که خواست‌های انسان بر خواست‌های موجودات ذی‌شعور دیگر دو برتری ممتاز دارد. یکی این‌که انسان با به کار گرفتن عقلش می‌تواند خواست‌هایش را مدیریت کند. حتی ممکن است خواستی در آدم پیدا شده و به حد هیجان نیز رسیده است ولی انسان می‌تواند آن را مهار کند. داستان حضرت یوسف را همه خوانده‌اید. ملکه وقت یوسف را در عنفوان جوانی و قوت بدنی و نشاط در اتاق دربسته‌ای به طرف خودش دعوت می‌کند. درها را هم بسته است و اطراف نیز پر از آیینه است. هر طرف را نگاه می‌کند او را می‌بیند. چه حالتی برای این جوان پیدا می‌شود؟ وغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ؛[5] البته خدا می‌فرماید: ما کمکش کردیم و اگر کمک ما نبود مغلوب می‌شد. خود یوسف هم فرمود: إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی،[6] اما این سنت خداست که اگر کسی جدی بخواهد رهایش نمی‌کند. بنابراین یکی از ویژگی‌های انسان این است که می‌تواند خواسته‌هایش را مدیریت کند و حتی وقتی به مرز شدت هیجان رسید آن را کنترل کند. اما حیوانات این‌طور نیستند. فرض کنید که شما سوار بر مرکبی هستید و با شلاق جلوی آن را که می‌خواهد وارد علفزار شود و علف بخورد، می‌گیرید. این حیوان می‌بیند اگر وارد علفزار شود شلاق می‌خورد و ترجیح می‌دهد که شلاق نخورد. اما آدمیزاد می‌تواند درباره لذت‌ها فکر کند و ببیند کدام بهتر و ارزشمندتر است و اگر در جایی ارضای لذتی به ضررش تمام می‌شود، می‌تواند آن را کنترل کند. خداوند این قدرت را به او داده است و همان‌گونه که به حضرت یوسف را کمک کرد، کمکش می‌کند.

ویژگی دیگر انسان این است که می‌تواند با فکر، تلاش و زحمت خودش خواست‌هایی را در خودش پدید آورد؛ خواست‌هایی که استعدادش را دارد اما بالفعل بهر‌ه‌ای از آن‌ها ندارد. بین کسی که وقتی اسم علی علیه‌السلام را که می‌برد به وجد می‌آید و اسم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را که می‌شنود، اشک از چشمانش جاری می‌شود، با کسی که می‌گوید آدم‌های خوبی بودند و دوست‌شان دارم، تفاوت بسیار است. ایجاد این عشق و به فعلیت  رساندن آن به دست خود انسان است و راه‌هایی دارد که به لطف خداوند باید آن‌ها را پیدا کند.

ما اگر انگیزه خودسازی داشته باشم و دلمان بخواهد تکامل پیدا کنیم و به راه انبیا و اولیا برویم باید این فرمول را کشف کنیم. اول باید علم پیدا کنیم و بدانیم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، کجا باید رفت و کجا نباید رفت. پس از این‌که دانستیم، باید ببینیم چه کار می‌شود کرد که این‌هایی که می‌دانیم عمل کنیم.  باید ببینیم چه کنیم که آن‌هایی را که فهمیدیم درست است عمل کنیم و در آن راه جدیت و همت داشته باشیم. ان‌شاءالله در جلسات آینده در این‌باره بحث می‌کنیم.

وصلی ‌الله علی محمد وآله‌الطاهرین



[1]. اعراف، 175-176.

[2].  اعراف، 20.

[3]. بحارالانوار، ح41، ص14.

[4]. الامالی، ص38.

[5]. یوسف، 23.

[6]. همان، 53.