جلسه چهارم؛ انواع فتنه(1)

تاریخ: 
چهارشنبه, 7 بهمن, 1388

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1388/11/07 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

انواع فتنه(1)

«أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجِیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏؛ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْكُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ»1
موارد ابتلا و امتحان در نهج البلاغه
در این جلسه اندکی به بررسی موارد استعمال واژه‌های ابتلا و امتحان در نهج‌البلاغه می‌پردازیم. امیرالمؤمنین - علیه السلام - در خطبه 192، معروف به خطبه قاصعه که بزرگ‌ترین خطبه نهج‌البلاغه است، بیان بسیار زیبا و منظّمی درباره امتحانات الهی در عالم خلقت دارند که گویا تاریخچه‌ای از امتحانات الهی است.

اولین مورد امتحان در عالم خلقت

حضرت در ابتدا می‌فرمایند: خدای متعال وقتی حضرت آدم را خلق کرد، فرشتگان و ابلیس را به وسیله حضرت آدم امتحان کرد. گویا اوّلین مورد امتحان در عالم خلقت، امتحان فرشتگان و ابلیس به وسیله حضرت آدم بود. خدای متعال به فرشتگان و ابلیس - که در صف ملائکه قرار داشت - امر فرمود: همه در مقابل او به خاک بیفتید:؛ «فَقَعُوا لَهُ ساجِدین»1‏. فرشتگان همه بی چون و چرا به سجده افتادند. در رابطه با اینکه همه فرشتگان بودند یا فرشتگان ارضی - فرشتگان موکّل در زمین - قدر متیقن همه فرشتگان ارضی که موکّل به این عالم هستند، بوده‌اند؛ چون در برخی روایات اشاره شده که دسته‌ای از فرشتگان، آن‌چنان مستغرق در جلال و جمال الهی هستند که اصلاً از اینکه خدا انسان و آدمی آفریده است، با خبر نشده‌اند (نرد علمها الی اهلها.)
در میان این‌ها فقط ابلیس از جنس فرشتگان نبوده است؛ امّا از کثرت عبادت بسیار شبیه آن‌ها شده بود، به طوری که دیگر ملائکه گمان می‌کردند که وی نیز از آن‌هاست؛ لذا وقتی به ملائکه خطاب شد که سجده کنید، از آن‌جا که به این جمع خطاب شد، ابلیس هم با این‌که از جنّ بود، مکلّف بود سجده کند.
ابلیس مردود شد. «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»2: گفت: من به بشری که از گلی خشکیده خلق شده است، سجده نمی‌کنم. «صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ یعنی گل خشکیده‌؛ و بعضی به لجن ترجمه کرده‌اند. به هرحال آدم از گل خشکیده‌ای خلق شد. به همین جهت هم ابلیس می‌گفت: من اشرف از او هستم چون من از آتش خلق شده‌ام. امیرالمؤمنین - علیه السلام - بعد از این‌که به این داستان اشاره می‌کنند، می‌فرمایند: «... وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِكَة ...»: اگر خدا می‌خواست آدم را از نوری خلق می‌کرد که روشنی او چشم‌ها را خیره می‌کرد و زیبائیش عقل‌ها را مبهوت می‌ساخت و از عطری که تمام نفس‌ها را به خودش مشغول می‌کرد و همه می‌خواستند او را ببویند. اگر آدم این گونه خلق می‌شد، ابلیس هم در مقابل او سجده می‌کرد و ملائکه خیلی راحت به چنین موجودی که این همه شکوه و عظمت دارد، این همه زیبا و دوست داشتنی است، سجده می‌کردند. ولی در این صورت دیگر امتحانی تحقق پیدا نمی‌کرد. ارزش سجده ملائکه از آن جهت بود که آن‌ها نگفتند: ما کجا و یک موجود خاکی کجا؟ بلکه چون خدا فرموده بود، گفتند: سمعاً و طاعتاً؛ امّا ابلیس گفت: «... أَنَا خَیْرٌ مِنْه ...»3.
پس خدای متعال برای امتحان ما در بسیاری از اموری که در این عالم بر ما مجهول است، حکمت‌هائی قرار داده که ما از آن حکمت‌ها بی‌خبر هستیم. گاهی درون دل‌مان و گاهی هم به زبان اعتراض می‌کنیم که چرا چنین است.
«وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً»: اگر خدا آدم را با آن صفات آفریده بود، همه در مقابلش کرنش می‌کردند. «وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِكَة»: آن وقت امتحان ملائکه امر خیلی ساده‌ای بود. مثلاً اگر از یک دیپلمه بخواهند که یکی از چهار عمل اصلی را انجام دهد، این امتحان نیست. امتحان آن وقتی است که برای شخص متناسب با موقعیتش، سخت باشد. امیرالمؤمنین - علیه السلام –؛ در ادامه می‌فرمایند: «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ»: خدا خلقش را به وسیله اموری که اصلش را نمی‌دانند، امتحان می‌کند. اگر بدانند که نمی‌توان نام آنرا امتحان گذاشت. امتحانی که جواب سؤال هم کنارش نوشته شده باشد، امتحان نیست. «تَمْیِیزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلَاءِ مِنْهُم»:؛ حکمت این‌که خدا این‌ها را مجهول قرار می‌دهد و وسلیه آزمایش، این‌است که آن‌ها آزمایش شوند و مرتبه اطاعتشان معلوم شود و وقتی اطاعت کردند، روح استکبار و تکبّر و خودبزرگ بینی از آن‌ها سلب شود.

امتحان فقراء و اغنیاء

امیرالمؤمنین - علیه السلام - به مردم می‌فرماید: نگاهتان را به این ثروت‌ها یا به این تهدیدستی‌ها ندوزید و به این‌ها اهمیت ندهید؛ چراکه این‌ها ملاک نیست. این‌ها وسیله امتحان است. حضرت در ادامه به آیه‌ای از قرآن استدلال می‌کنند: «أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ»4: آیا چنین می‌پندارند که وقتی مال و ثروت و فرزندان زیادی به آن‌ها می‌دهیم، به خاطر این است که حتماً ما خیلی خیر آن‌ها را می‌خواهیم؟ هیچ کلیت ندارد. این وسیله آزمایش است. نه معنایش این است که ما خیلی این‌ها را دوست داشتیم که این ثروت را به آن‌ها دادیم، نه معنایش این است که دشمن‌شان بودیم. البته گاهی همین نعمت‌ها باعث می‌شود که بر عذاب‌شان افزوده شود. پس به این‌که کسی ثروت دارد یا فقیر است، اهمیت ندهید. فقط فکر این باشید که در مقابل خدا چه وظیفه‌ای دارید که انجام دهید. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِم‏»: خدا آن کسانی را که پیش خود، برای خود بزرگی قائلند و خودبزرگ‌بین هستند - والمستکبرین فی انفسهم یعنی پیش خود، خود را بزرگ می‌شمارند - با اولیاء خودش که به نظر آن‌ها مستعضف هستند، امتحان می‌کند. خدا این‌ها را به وسیله این فقرا امتحان می‌کند. البته متقابلاً فقرا را هم از راه دیگری به وسیله اغنیا امتحان می‌کند. بسیاری از افراد در مقابل اغنیا وظایف واجبی دارند که انجام نمی‌دهند؛ مثلاً آن‌ها را نهی از منکر نمی‌کنند، برای این‌که ناراحت نشوند! عیب‌هایشان را به آن‌ها تذکر نمی‌دهند برای این‌که بتوانند از ثروت آن‌ها استفاده کنند! به آن‌ها احترام می‌گذارند برای این‌که رأی آن‌ها را برای خود جلب کنند! این‌هم امتحانی است که آیا وقتی به کسی احترام می‌گذارند به خاطر پول وثروت وی به او احترام می‌گذارند یا به خاطر دینش؟ این برای فقرا یک نوع امتحان است.

انبیاء وسیله امتحان مردم

فراز دیگری در همین خطبه درباره امتحانی است که خدای متعال مردم را با آن در مورد انبیاء امتحان می‌کند. می‌فرمایند: انبیاء غالباً از مردم طبقات پایین و فقیر بودند، موقعیت اجتماعی و شکوه و عظمت ظاهری نداشتند. همین امر که انبیاء در میان فقرا و از طبقه متوسط و فقیر جامعه انتخاب می‌شوند، برای مردم امتحانی است. «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ ... لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَار». عبارت‌ها، عبارت‌های بسیار زیبا، ادبی و جالبی است. اگر انبیاء از آن‌چنان قدرتی برخوردار بودند که کسی طمع در توان آن‌ها نمی‌کرد، ... این امر باعث می‌شد که مردم خیلی راحت برای آن‌ها اهمیت قائل شوند و حرف آن‌ها را بشنوند و به آن‌ها اعتنا کنند. چون در قرآن در مورد خود پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله –؛ از قول کافران می‌فرماید: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏؛ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ»5:؛ اگر خدا می‌خواست پیغمبر بفرستد، پس چرا یکی از بزرگان این دو شهر را نفرستاد؟ چرا بر یک رجل عظیم نفرستاد - منظورشان از عظیم، پولدار و صاحب قدرت بود. آیا جوانی که از کودکی یتیم بوده، اکنون پیغمبر خدا شده است؟
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ ... أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ». - این جمله برای کسانی که دقت کنند و اهل معرفت باشند، تعبیر بسیار عالی‌ای است - می‌فرماید: خدا خواسته که پیروی انبیاء اختصاص به خودش داشته باشد؛ یعنی انگیزه مردم برای تبعیت از انبیاء فقط خدا باشد و در اطاعت از انبیاء هیچ شائبه‌ای در نیت نداشته باشند؛ نه به خاطر اینکه پول و موقعیت دارد و می‌توانند از او بهره‌ای ببرند و برای زندگی‌شان استفاده‌ای کنند و ... . این نکته برای ما بسیار آموزنده است که دقّت کنیم، ببینیم واقعاً اسلام و پیروی از اهل‌بیت - علیهم السلام - را که می‌پذیریم، آیا فقط به خاطر این است که خدا خواسته است، یا به خاطر این‌است که در کنارش یک منافعی هم داریم؟

هرچه امتحان سخت‌تر، پاداش آن بیشتر

حضرت در ادامه می‌فرماید: «وَ كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل‏».؛ این یک قاعده کلی است که البته روشن است؛ ولی حضرت به آن تصریح فرموده است. می‌گوید: برخی از این امتحان‌ها، آسان‌تر، و برخی سخت‌تر است. هر چه امتحان سخت‌تر باشد، پاداش آن بیشتر خواهد بود. امتحان‌های ساده که افراد، راحت می‌توانند جواب دهند، مزد زیادی ندارد.
در مورد حضرت ابراهیم، در آتش افتادن، یک امتحان بود که آن‌را با رضا و رغبتِ فراوان پذیرفت. اگر اهمیت آن امتحاناتی که در مورد حضرت ابراهیم بود را هم کسانی بفهمند، مثل افتادن در آتش و ... (که کمابیش ما هم می‌فهمیم)، امّا یک امتحانات خیلی دقیق وجود دارد که اصلاً ما صورت مسأله را نمی‌فهمیم. به نظر من امتحانِ مهم‌تر برای آن حضرت، آن لحظه‌ای بود که جبرئیل آمد و گفت: «هَلْ لَكَ مِنْ حَاجَةٍ»: کاری با ما داری؟ ابراهیم بین زمین و هوا در فضائی است که او را از منجنیق پرت کرده‌اند تا داخل آتش بیفتد! در این فاصله جبرئیل آمده و می‌گوید: با ما کاری داری؟ فرمود:؛ «أَمَّا إِلَیْكَ فَلَا»:؛ به تو احتیاجی ندارم! این امتحان است. این از آن در آتش افتادن و از ذبح فرزند هم مهم‌تر است. در یک چنین حالی انسان بگوید: «فقط خدا»، و به هیچ کس دیگری اعتمادی نداشته باشد، مهم است. از این قبیل امتحانات برای پیغمبر اسلام فراوان بوده است. پیامبر گرامی اسلام هم امتحان داشت؛ امّا آنچه او در سایه امتحان به دست می‌آورد، از همه آنچه ما در عالم می‌شناسیم، ارزشمند‌تر بود.

حج، امتحان مشترک همه بنی آدم

در فراز دیگری می‌فرمایند: از زمان حضرت آدم تا زمانی که انسان روی زمین وجود دارد، همه را خدا به یک وسیله‌ای که برای همه مشترک است، امتحان کرده است. این‌هم یک نوع امتحان است، و آن این است که یکسری سنگ‌هائی را در یک بیابانی قرار داده است که نه آبی دارد، نه علفی، نه باغی و نه ساختمانی. آن‌جا چند سنگ به همراه یک سنگ سیاه است. به همه بنی آدم، از خود حضرت آدم گرفته تا همه کسانی که روی این زمین زندگی کنند، دستور داده است که باید بروید به این سنگ‌ها احترام بگذارید و دور آن‌ها طواف کنید. این‌هم یک جور امتحان است. سنگی که به تعبیر امیرالمؤمنین - علیه السلام - نه می‌بیند، نه می‌شنود، نه نفعی برای کسی دارد، نه ضرری به کسی می‌تواند برساند. البته این‌که صورت ملکوتی‌اش تأثیری دارد و می‌شنود، یک حساب دیگری است. آنچه که مردم در آن‌جا می‌بینند، یک سنگ است. باید در مقابل این سنگ طواف کنند و این‌؛ مهم‌ترین عبادتی است که ما و همه مسلمان‌ها هم به آن آزمایش می‌شویم. در حج به وسیله حجرالاسود یعنی یک سنگ سیاه، مسلمانان امتحان می‌شوند. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیه إِلَى الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَع»:؛ خداوند حضرت آدم تا آخرین انسان‌هائی که در این عالم روی این زمین زندگی کنند، را با سنگ‌هائی که هیچ نفع وضرری از آن سراغ ندارند، نه می‌بیند و نه می‌شنود، امتحان کرده است. فقط برای اطاعت خدا باید بروند آن‌جا دور بزنند. آیا این کار را می‌کنند یا نمی‌کنند؟ بعد حضرت ادامه می‌دهند: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَار ...».؛ - در این‌جا هم چند عبارت بسیار زیبا و ادبی ذکر کرده‌اند که من این‌ها را تلخیص کرده‌ام- می‌فرمایند: اگر خدا می‌خواست خانه خودش را در یک جایی قرار بدهد که دارای باغ‌های زیبا، درخت‌های پر میوه، نهرهای جاری و منظره‌های چشم نواز بود، و چنین جایی را روی یک قطعه زمین حاصل‌خیزی قرار می‌داد ... - به جای این‌که چند تا سنگ را توی یک بیابان خشک بی آب و علف قرار بدهد - «لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاء»: لازمه‌اش این بود که امتحان، امتحان آسانی شود و به تبع، مزدش هم کم شود. چون در این صورت، در حقیقت امتحانی نبود. همه دل‌شان رفتن به یک چنین جائی را می‌خواهد. مگر مردم همه عالم برای رفتن به کشورهای معروف که جاهای تماشایی دارد پول‌های کلان خرج نمی‌کنند تا چند روزی آن‌جا تفریح کنند؟ با این اوضاع کنونی که خداوند قرار داده است، امتحان معنا پیدا می‌کند.
با این شرایط امتحان شکل می‌گیرد. جایی که مکان دیدنی نیست. چند سنگ است و بیابان خشک. یک چنین سرزمینی خانه خداست. امّا اگر این خانه مثلاً در سوئیس بود، یا در یک کشور دیگری که سرشار از باغ و مناظر زیبا بود، امتحان محقق نمی‌شد؛ بلکه همه دلشان می‌خواست به آن‌جا بروند و آن مناظر را تماشا کنند. این‌هم یک نوع امتحان است که در یک بخش دیگر از این خطبه بیان شده است.

تدبر در احوال مؤمنین گذشته

در همین خطبه در رابطه با امتحان می‌فرماید: «... وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَكُم»: تاریخچه مؤمنین قبل از خودتان را مطالعه کنید. به تعبیر بنده: در گذشته اکثریت مؤمنین، کسانی بوده‌اند که با گرفتاری زندگی کرده‌اند و زندگی مرفّه، آرام و آسوده‌ای نداشته‌اند؛ «كَیْفَ كَانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَ الْبَلَاءِ أَ لَمْ یَكُونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلَاءً وَ أَضْیَقَ أَهْلِ الدُّنْیَا حَالًا»؛ آیا اینان بارشان از همه سنگین‌تر نبود؟ آیا دستشان از همه خالی‌تر نبود و تنگدست‌تر از دیگران نبودند؟ بعد حضرت به بنی اسرائیلی که در چنگال فرعونیان بَرده بودند، مثال می‌زند: «اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیدا»:؛ با اینکه فرزندان پیغمبران بودند، ولی فرعونیان اینان را به بیگاری و بردگی کشیدند. این امر برای اینان امتحان بود. حضرت می‌فرمایند: «... حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِی مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّل‏؛ ...»؛ وقتی خدا دید که این گروه از بنی‌اسرائیل با اینکه در چنگال فرعونیان اسیرند، بر بلای خدا صبر می‌کنند و دست از دینشان بر نمی‌دارند، و فرعونی و بت پرست نمی‌شوند، و وقتی خدا دید اینان جداً صبر می‌کنند، و این همه به خاطر دوستی و محبّت خدا بود، خداوند از آن سختی‌ها، فرجی بر این‌ها قرار داد و ذلّت آن‌ها را تبدیل به عزّت کرد. این همه سختی را برای چه تحمّل کردند؟ حضرت امیر می‌فرمایند: «فِی مَحَبَّتِهِ»: برای این‌که خدا را دوست داشتند و در راه محبّت خدا سختی‌ها را تحمل کردند. کار به جایی رسید که فرعونیان غرق شدند و اینان نجات پیدا کردند.
این‌ها نمونه‌هایی از امتحان بود که تنها در یک خطبه از نهج البلاغه ذکر شده است. حضرت در این خطبه به ذکر نمونه امتحانات از پیش از خلقت آدم تا پایان این عالم پرداخته است، که همه ما نیز مورد این امتحانات قرار می‌گیریم.


وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین


1؛ . الحجر / 29.

2؛ . الحجر / 33.

3؛ . الاعراف / 12.

4؛ . المومنون /55و56.

5؛ . الزخرف / 31.