بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389/01/18 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در چند جلسه گذشته در مورد فتنه بحث میکردیم. آخرین بحث این بود که ما در مقابل فتنهها چه وظیفهای داریم. گفتیم: در فتنههای فردی که آزمایشهای فردی روزمرّهاند، تنها وظیفه این است که ببینیم تکلیف شرعی چیست و آن را انجام دهیم؛ ولی در فتنههای اجتماعی ما سه گونه وظیفه داریم: یک وظیفه این است که خود را از آفات فتنه حفظ کنیم تا طعمه شیطان نشویم. وظیفه دیگر این است که از مردمی که در معرض فتنهاند با آگاهی بخشی، دستگیری کنیم، و وظیفه سوم مقابله با فتنهانگیزان است.
انجام این وظایف فرع بر این است که قبول داشته باشیم که فتنهای در کار است، و بعد فتنه جویان را بشناسیم و بدانیم که چگونه کسانی را به دام میاندازند، و شرط سوم این است که بفهمیم در مقابل اینها باید چه کار کنیم.
شاید شرط اوّلی که گفته شد، کمی خندهدار به نظر برسد. البته بعد از این وقایع اخیر، بعید است که آدم عاقلی پیدا شود که در وجود فتنهها و فتنهانگیزان شک داشته باشد؛ ولی قبل از اینکه به این حدّ از رسوائی برسد، بسیاری از افراد در وجود آن تشکیک میکردند. از همان اوایل انقلاب حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ مکرّر نسبت به وجود فتنهها هشدار میدادند، ولی در مقابل امام، کسانی که گاه عناوینی مثل روشنفکر و رهبر فکری و ... را یدک میکشیدند و میکِشند، میگفتند: «توطئهای وجود ندارد. اینها همه توّهم است. مردمی در اینجا حکومتشان را عوض کردهاند و از طرف دیگر کسانی به خاطر از دست دادن منافعشان ناراحتاند و میخواهند از راه دیگر منافعشان را تأمین کنند. باید سعی شود که هم خواستههای آنها و هم خواستههای مردم تأمین شود. این توطئه نیست؛ یک جریان عادی و طبیعی است». برای القاء این حرف تلاش زیادی کردند و میکنند. عنوان «توهّم توطئه»؛ عنوان مشهوری شده بود و این یک نوع تعریض بود به سخنان امام و مقام معظم رهبری و سایر کسانی که نسبت به توطئهها هشدار میدادند. شرط اوّل، در مقابل فکر این افراد مطرح شد.
جریانات اخیر اگر ضررهای زیادی داشت، خوشبختانه منافعی هم دربر داشت. در این جریانات حقایقی برای مردم روشن شد که اگر این جریانات اتّفاق نیفتاده بود، بسیاری از مردم در اشتباه میماندند و بدون اینکه حساسیتی داشته باشند، آرام آرام خسارتهائی را متحّمل میشدند. یک مثال ساده عرض کنم. یک وقت یک بیماری مسری در جامعه رواج پیدا میکند که لازم است در مقابل آن اقداماتی صورت گیرد. در این مواقع معمولاً شروع به هشدار دادن میکنند، و تیمی را برای اقدامات لازم مجهّز میکنند. این هشدارها و اقدامات اگرچه اضطراباتی را در جامعه ایجاد میکند، ولی باعث میشود که افراد جامعه مراقبتهای لازم را انجام دهند. امّا اگر میکروبی، آرام وارد جامعه شود و بدون سر و صدا شیوع پیدا کند و مردم را مبتلا کند و مردم هم فکر کنند که یک سرماخوردگی عادی است، در این صورت جامعه تلفات زیادی خواهد داد. در فتنهها اگر فتنهجویان زود شناخته شوند و مقاصد آنها معلوم شود، مردم حسّاس میشوند و از خود مراقبت میکنند. امّا اگر مثل آتش زیر خاکستر آرام آرام کار خود را انجام دهد و حساسیتی در جامعه ایجاد نکند، در این صورت بالاخره ضرر خود را به جامعه وارد میکند، و مردم هم حسّاس نمیشوند، به خصوص در فتنههای فرهنگی که ارزشها آرام آرام کمرنگ میشود، اعتقادات و باورها ضعیف میشود، علاقه به نظام، اسلام، انقلاب و رهبران نظام کمرنگ میشود و کسی هم احساس نمیکند که امر تازهای رخ داده است. این خیلی بدتر از این است که یک شوکی در جامعه ایجاد شود و مردم بفهمند که عدّهای قصد دارند خطری ایجاد کنند؛ چراکه در این صورت معمولاً مردم خود را آماده میکنند تا خطرات بعدی را دفع کنند.
به هر حال این مسئله را ما حل شده تلقّی میکنیم که فتنهای درکار است. امّا این مسئله که چه کسانی فتنهجو هستند و چگونه قصد دارند نقشههای شومشان را پیاده کنند، ابهام دارد. اصلاً مشکل فتنه همین است که از ابتدا معلوم نمیشود که فتنهجویان چه کسانیاند و چه اهدافی را دنبال میکنند و چه خسارتهائی را ممکن است برای مردم به بار بیاورند. امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ میفرماید: «؛ ... إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَت؛ ...»1: فتنهها در آغاز پیدایش، ایجاد اشتباه میکنند و توأم با شبههها و ابهامها هستند. فتنهگران هم اعلام نمیکنند که ما میخواهیم فتنه به پا کنیم و الّا فتنه نخواهد بود، بلکه جنگ درمیگیرد. با این حال چه کنیم که بفهمیم فتنه کجاست و چگونه انجام میگیرد، تا بتوانیم در مقابل آن موضع مناسب اتّخاذ کنیم؟ به صورت ساده سؤال اینگونه مطرح میشود که از کجا فتنه را بشناسیم؟ اگر فتنه شناخته شود، فتنهجو هم شناخته میشود. اگرچه ممکن است فتنهجو خود را خیلی پنهان کند، ولی وقتی دانسته شد که چه فتنهای در کار است، میتوان عامل آنرا هم شناسائی کرد. البته این کار، کار مشکلی است. شناسائی کاری است که نتیجه هزاران سال تجربه ابلیس است. اگر ابلیس امروز هم متولد شده بود، برای ما خیلی خطرناک بود؛ چه رسد به اینکه از زمان حضرت آدم تاکنون وجود داشته و دوران زندگی انسانها، میدان تجربه او بوده است. اگر فتنههای آخرالزّمان در روایات مورد اهتمام واقع شدهاند، به این جهت است که پیچیدگیهای فراوانی دارند و به آسانی نمیتوان آنها را تشخیص داد.
سادهترین راهی که برای شناختن فتنهها و فتنهجویان وجود دارد، این است که ما یک سری صفات کلّی از فتنه و فتنهجو بشناسیم و سپس بر موارد آن تطبیق کنیم و در صورت تطابق، حدّاقل احتمال فتنه بدهیم و خودمان را آماده کنیم. البته اگر کسی در محیط زندگیاش کسانی را بشناسد که دارای فهم فوقالعاده باشند و بصیرتشان در دین و تقوایشان، از همه بیشتر باشد و از دیگران قابل اعتمادتر باشند، میتوانند با استفاده از راهنمائیهای آنها خیلی از مسائل را بفهمند. امّا پیدا کردن اینگونه افراد هم کار آسانی نیست. همینجا عرض کنم که ما باید خدا را بسیار شاکر باشیم که در عصری زندگی میکنیم که امام را به ما معرّفی کرد که با اینکه از معصومین چهاردهگانه نبود، امّا آنقدر افق فکرش بالا، فهمش تیز، تقوایش ممتاز و بصیرتش عمیق بود که واقعاً پیدا کردن مشابه برای او مشکل است. شناختن چنین انسانی بعد از شناخت معصومین ـ علیهم السلام ـ یکی از نعمتهای بسیار بزرگ است. همچنین باید هزاران مرتبه خدا را شاکر باشیم که بعد از رحلت امام، کسی را به ما شناساند که مثل نسخه بدل اوست. این را به این جهت عرض کردم که بدانیم ما امروزه راهی برای شناخت فتنه و فتنهجویان داریم و میتوانیم تشخیص دهیم که از چه کسی پیروی کنیم تا از فتنهها مصون بمانیم، و بحث ما برای روشنتر شدن مطلب است.
1. ؛ هوش فوقالعاده؛ ایجاد فتنه در جامعه کار هر کسی نمیتواند باشد. وقتی کسی در جامعه فتنه ایجاد میکند، یعنی هدفی دارد که رسیدن به آن از راه قانونی برایش به آسانی ممکن نیست. چنین شخصی به دنبال راهی است که زودتر و راحتتر به اهداف غلط خود نائل شود؛ بنابراین باید فهمش از حدّ متعارف بالاتر باشد. فتنههائی که در عالم در زمینههای مختلف واقع شده، طرّاحان آن کسانی بودهاند که از هوش برتری برخوردار بودهاند. افراد سادهلوح گرچه ممکن است ابزار دست دیگران شوند، ولی خودشان نمیتوانند فتنهجو باشند؛ چون توانائی آنرا ندارند.
2. ؛ نفاق و پنهان کاری؛ فتنهجو علاوه بر داشتن هوش برتر، لازم است از قدرت پنهان کاری و فریب کاری خاصّی، یعنی نفاق هم برخوردار باشد؛ چون اگر از اوّل خودش را رسوا کند و نشان دهد که میخواهد منافع جامعه را به خطر بیندازد و به دشمن خدمت کند، کسی به حرف او گوش نمیدهد. باید بتواند در هرجا با قیافهای ظاهر شود که مخاطبین، او را بپسندند. مثلاً در یکجا باید در ظاهر محّب اهلبیت ظاهر شود، روضه بخواند و گریه کند، و در جای دیگر که مخاطبین با دین سروکاری ندارند و به رأی آنها نیاز دارد، باید روشنفکر شود و حرفهائی بزند که آنها بپسندند؛ در یکجا باید سیاستبافی، در جای دیگر عرفانبافی و در جای دیگر فلسفهبافی کند، و یکجا باید فقیهانه سخن بگوید. اگر یک نفر را پیدا نکنند که بتواند همة این کارها را انجام دهد، سعی میکنند تیمی تشکیل دهند که برای هر گروه فرد مناسبی را داشته باشد. اگر فتنهها را بررسی کنیم، از جمله فتنههائی که خیلی جنبه سیاسی ندارند، مثل مذاهب و فرقههای منحرف مختلفی که پیدا شده است، میبینیم که پدیدآورندگان آنها غالباً افرادی ملّا، موجّه، مورد قبول جامعه، زاهدمنش و شخصیتهای ممتازی بودهاند. اگر خودشان هم رأس فتنه نبودهاند، آلت دست کسانی بودهاند که از پشت پرده آنها را میچرخاندهاند. فتنههای مذهبی از کسانی پیدا سر میزد که در این جهت ممتاز بودند، چون اقتضا میکرد فتنهجو امتیاز مذهبی داشته باشد. فتنههای سیاسی هم از کسانی سر میزند که امتیازات خاصی داشته باشند. این یک قاعده کلّی و روشنی است که به استدلال زیاد، احتیاجی ندارد.
3. ؛ برتری طلبی؛ ویژگی اصلی فتنهجو که موتور حرکت اوست، داشتن روحیه برتری طلبی است. اگر کسی به یک زندگی ساده قانع باشد و حوصله درگیری نداشته باشد، فتنهجو نخواهد شد. قرآن در مورد فرعون میفرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم؛ ...»2. در سوره قصص داستان موسی و فرعون با یک تفصیل تحلیلی بیان شدهاست. در آنجا علّت اینکه فرعون به جائی رسید که ادعای خدائی کرد و بنی اسرائیل را به بردگی کشید و آن همه ظلم و جنایت کرد را، برتری طلبی او معرفی میکند. تا زمانی که کسی انگیزه بلندی نداشته باشد، دست به چنین ادعاهای بزرگی هم نمیزند.
در اینجا لازم است کلمه متشابهای را عرض کنم تا به دنبال آن مسئلهای را مطرح کنم که امروز مورد حاجت ماست و آن این است که: فتنهجو باید دارای همّت بلندی باشد. انسانها از لحاظ داشتن همّت با یکدیگر بسیار متفاوتاند. خواسته برخی از مردم فقط ارضای تمایلات حیوانیشان است و به بیش از آن نمیاندیشند: «... كَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا ...»3. مثل چهارپائی که او را به چرا میبرند، از صبح تا شب فقط به فکر خوردن علف است. وفتی خسته شد میخوابد و بعد دوباره به چرا مشغول میشود. قرآن هم میفرماید: «... إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً»4؛ و یا میفرماید: «ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»5: اینها را رها کن تا بچرند و خوش باشند. اینگونه افراد همّتی برای کار دیگری ندارند؛ لذا غالباً منشأ فتنه مهمّی برای جامعه نمیشوند. کسانی که میخواهند فتنه برپا کنند باید دارای همّت بلندی باشند؛ مانند فرعون که میگفت: «... أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»6: من باید خدا باشم. باید جوری شوم که مردم همانطور که خدا را میپرستند، من را بپرستند!».
ممکن است سؤال شود که مگر همّت بلند داشتن بد است؟ اینکه مقام معظّم رهبری میفرمایند: «همّتتان را مضاعف کنید»، معلوم میشود که همّت مضاعف خوب است و باید همّت را چند برابر کرد. اینگونه شبهات از قبیل مغالطاتی است که شیطان از آن استفاده میکند و مغالطهای از قبیل سوءاستفاده از اشتراک لفظی است. آیا وقتی ایشان از همّت مضاعف سخن گفت، به ذهن کسی آمد که مقصود ایشان این است که فکر هیتلری پیدا کنید؟ پیداست که همّت مورد نظر ایشان، همّت در راهی إلهی و خداپسند است؛ چون کسانی که کم همّتاند، در مسیر صحیح هم که واقع میشوند، خیلی پیشرفت نمیکنند. اصل اینکه انسان دارای همّت بلند باشد، خیلی خوب است؛ امّا اینکه همّتش را در چه راهی مصرف کند، ارزشش را متفاوت میکند؛ اگر در راه خوب مصرف کند، خیلی خوب است و اگر در راه بد مصرف کند، خیلی بد است.
همّت با اهتمام و اهمّیت هم ریشه است، و همّت بلند داشتن یعنی اینکه انسان به کم قانع نباشد. از افراد دون همّت که بگذریم، کسانی هستند که دارای مراتبی از همّتاند و در هر کاری که واقع میشوند تا حدودی پیشرفت میکنند؛ مثلاً اگر اهل عبادت شدند، سعی میکنند مسائل شرعی را یاد بگیرند تا واجبات را انجام دهند و محرمات را ترک کنند. امّا کسانی هستند که به این قانع نیستند، بلکه دوست دارند مستحبات را هم انجام دهند و مکروهات را ترک کنند و بالاتر از این کسانی هستند که به مقامات بالاتری میاندیشند. ایمان مراتب زیادی دارد و کسانی که در این راه قدم برمیدارند، پیشرفتشان به همّتشان بستگی دارد. برخی به همین قانع میشوند که در جهنّم مخلّد نشوند، و در مقابل، کسانی هستند که اگر امکان داشت به حدّ پیامبر و امام برسند، همّتش را داشتند و تلاش میکردند که به آنجا برسند. اینکه افرادی که دارای همّت بلند هستند، در چه راهی این همّت را مصرف میکنند، بستگی به دستگاه ارزشی مورد قبول فرد دارد؛ یعنی چه چیز را خوب بداند. هر انسانی بالفطره طالب کمال است. خداوند موجودی که کمال طلب نباشد، خلق نکرده است، ولی افراد در تشخیص مصداق کمال با هم متفاوت هستند. افرادی که در رسیدن به کمال حقیقی پیشرفتی ندارند یا به این خاطر است که تشخیصشان نسبت به کمال متفاوت است و یا انگیزهشان ضعیف است.
در میان انسانها آنهائی هم که همّت بلند دارند، اکثراً متعلّق همّتشان امور دنیائی است. اگر کاسب شوند، میخواهند میلیاردر شوند. میخواهند نه تنها اختیار اموال خود بلکه اختیار اموال سایر افراد را هم داشته باشند. امّا همّت بلندِ صحیح این است که ما اوّل بفهمیم کمال چیست تا سعی کنیم به آن کمال حقیقی برسیم. در اینجا فتوای بسیاری از انسانها با فتوای قرآن اختلاف دارد. معمولاً گمان میشود که لذائذ دنیا، مقامات دنیا، رئیس جمهور شدن، وزیر و نماینده شدن، ... اینها خیلی مقامات عالیای است و باید همّت کرد تا به اینها رسید و اگر به اینها برسیم، خیلی ترقّی کردهایم؛ امّا قرآن میفرماید: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ...»7؛ و نیز میفرماید: «؛ ... وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ»8: اگر خود این امور را هدف قرار دهید، سرگرمی و بازیچهای بیش نیست و اصلاً ارزشی ندارد. همّت بلند واقعی مال کسانی است که اول بفهمند چه چیزی خواستنی است، آدمیزاد به کجا میتواند برسد و خداوند چه مقامی برای انسان قرار داده است. بله، همّت بلند داشتن و اینکه انسان به هیچ حدّی از کمال قانع نباشد و هرجا رسید بخواهد که یک پله بالاتر برود، بسیار خوب است، به شرط اینکه در یک راه صحیحی که واقعاً کمال باشد، قرار گیرد. اینکه مقام معظم رهبری فرمودند: «همّت را مضاعف کنید»، مقصود این است که همّت را در راهی که مرضی خداست و موجب کمال و سعادت خودتان و ملتتان است، مضاعف کنید؛ نه اینکه همّتتان را در راه دنیاطلبی و دنیاپرستی مضاعف کنید. امور دنیا، بخاطر این است که ابزاری باشد برای تقرّب به خدا، برای ترویج دین، برای حفظ عزّت اسلامی در مقابل دشمنان و کفّار، نه اینکه خودش مطلوبیت داشته باشد. اگر ارزش داشت، امیرالمؤمنین آنگونه زندگی نمیکرد. کسی که در مقام امپراطوری کشورهای اسلامی بود، در تابستان یک پارچه پشمینه به دوش میانداخت و کفشهائی از لیف خرما میپوشید. پیشانیاش پینهای مثل زانوی شتر بسته بود. روی سنگی میایستاد و در حالی که شمشیر به دست داشت، خطبه میخواند. نیمه شب هنگامی که همه در خواب بودند، زار زار گریه میکرد و در حالی که دنیا را مخاطب قرار میداد میفرمود: «... غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا ...»9.
البته اگر این دنیا وسیلهای برای برپائی دین حقّ و نزدیک شدن مردم به خدا، و گرفتن حقّ مظلوم از ظالم شد، یک لحظهاش ثواب بالاترین عبادات را دارد.
حاصل سخن اینکه ما از اینکه برتری طلب باشیم، نهی شدهایم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»10: این سرای آخرت را برای کسانی قرار دادیم که هیچ نوع برتری طلبی نداشته باشند... . در ذیل این آیه در روایت آمده که اگر کسی بخواهد بند کفشش بهتر از بند کفش رفیقش باشد، این مرتبهای از علو دارد. چه ارزشی دارد که انسان فکرش را صرف این کند که کفشم، لباسم، خانهام و ... چنین و چنان باشد؟ پس همّت مضاعف باید در اموری صرف شود که موجب کمال انسان شود و انسان را به خدا نزدیک کند. آنجاست که باید همّتها را مضاعف و چند برابر کرد. در اینجا هرچه زیادتر شود باز هم کم است. همّت بلند آن وقتی خوب است که متعلّق آن امر مطلوبی باشد و از برتری طلبی دنیائی خالی باشد.
وفّقنا الله و ایّاکم ان شاء الله
1؛ . نهج البلاغه، خطبه 93 .
2؛ . القصص/ 4 .
3؛ . نهج البلاغه، نامه 45 .
4؛ . الفرقان / 44 .
5؛ . الحجر/ 3 .
6؛ . النازعات/ 24 .
7؛ . محمد / 36 .
8؛ . الرعد / 26 ؛ .
9؛ . نهج البلاغه، حکمت 75 .
10. القصص / 83 .