پیوست | اندازه |
---|
خداى متعال بزرگ ترین هدیهاى كه بعد از نعمتهاى تكوینىِ «وجود»، «سلامت»، «عقل» و سایر موارد طبیعى به انسانها افاضه فرموده، دو نعمت «ارسال پیامبران و شرایع آسمانى» و «ولایت و رهبرى انبیا(علیهم السلام)» است. دینى كه از جانب خداى متعال براى سعادت بشر در تمام دورانها نازل شده، اصول، مبانى و قواعد كلى آن در همه ادیان الهى مشترك، و مبتنى بر فطرت واحد و تغییرناپذیر انسانها است: فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ.2 از آن جا كه فطرت انسان تغییرپذیر نیست، دینى هم كه مبتنى بر فطرت است قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود؛ دینى استوار كه مبتنى بر فطرتى استوار و تغییرناپذیر است. این دین كه علاوه بر احكام فردى، مشتمل بر احكام اجتماعى فراوانى نیز هست، در مقام اجرا به كسانى احتیاج دارد كه اطاعت آنها از طرف خداى
1. این سخنرانى در تاریخ 1379/02/05 ایراد شده است.
2. روم (30)، 30.
متعال تأیید شده باشد. از این رو خداى متعال علاوه بر این كه انبیا را براى هدایت و ابلاغِ رسالت مبعوث نمود، در مواردى كه مردم براى تشكیل حكومت آمادگى داشتند، به انبیا مقام حكومت و مدیریت جامعه را نیز عطا فرمود و بسیارى از آنها به مقام امامت نیز نایل شدند:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ؛1 و چون شكیبایى كردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما [مردم را] هدایت مىكردند.
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز عالى ترین مقام مدیریت جامعه را از جانب خداوند بر عهده داشت. قرآن كریم در این باره مىفرماید:
اَلنَّبىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم؛2 پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
این مقام به ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز منتقل گردید. پس از ائمه(علیهم السلام) نیز این مسؤولیت طبق عقاید شیعه، بر عهده فقهاى عظامى است كه صلاحیت این مقام را داشته، واجد شرایط لازم باشند.
در بیانات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه و بیانات حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) در آن خطبه تاریخى، به این نكته اشاره شده كه اگر مردم از مقام واحدى اطاعت نكنند، مبتلا به پراكندگى و اختلاف مىشوند و سعادت دنیا و آخرتشان به خطر مىافتد: فَفَرَضَ... الطّاعَةَ نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ الاِْمامَةَ لِمّاً مِنَ الْفُرْقَة؛3 امامت و مطاع بودن، ابزارى است كه خداى متعال براى حفظ وحدت جامعه اسلامى تشریع فرموده است.
1. سجده (32)، 24.
2. احزاب (33)، 6.
3. بحارالانوار، ج 6، باب 23، روایت 1 و من لا یحضره الفقیه، ج 3، باب 2، روایت 4940.
مدتها بود كه در جوامع اسلامى، بهره جستن از این دو نعمت، یعنى استفاده از «شریعت و معارف اسلام» و «حاكمیت رهبران الهى» ضعیف شده بود. احكام اسلامى نیمه تعطیل و حدود الهى نیز به كلى تعطیل گردیده بود و از حكومت مشروع الهى هم خبرى نبود. تا این كه در دوران ما خداى متعال بار دیگر یكى از بزرگ ترین نعمتهاى خود، یعنى «نظام اسلامى» را بر جامعه ما ارزانى داشت؛ نعمتى كه در سایه قیام حضرت امام(قدس سره) و پشتیبانى علما، مراجع و حوزههاى علمیه و فداكارى اقشار مختلف مردم مسلمان و متعهد به صورت این انقلاب عظیم جهانى جلوه گر شد. مدتها باید بگذرد تا عظمت و شكوه این انقلاب و آثارى كه در سایر كشورها، به طور مستقیم و غیرمستقیم بخشیده، ارزیابى شود. از یك سو نیز تا این ثمرات به درستى شناخته نشود ما نمىتوانیم در مقام شكر این نعمت بر آییم؛ چون قدر آن را به درستى نمىدانیم تا شكر درخور آن را به جا آوریم. هر اندازه كه ما به عظمت این نعمت بیشتر پى ببریم، روحیه شكرگزارى در برابر آن در ما تقویت خواهد شد.
اقتضاى این نعمت عظیم آن است كه تمام كسانى كه از آن بهره مند شده اند، حتى اقلیتهاى مذهبى ـ كه در سایه حكومت اسلامى، جان و مال و ناموسشان حفظ، و حقوقشان تأمین، و بسیارى از كارهاى سنگینى كه به دوش مسلمانها است از دوش آنها برداشته مىشود ـ قدر این نعمت عظیم را بدانند و براى حفظ دست آوردهاى انقلاب تلاش كنند. البته اكثریت قریب به اتفاق ملت ما، مردمى حق شناس و قدردان هستند و به صورتها و درجات مختلف، شكر این نعمت را ابراز كرده و مىكنند. اما
متأسفانه در بعضى از اقشار، نهادها و دستگاهها، كسانى قدر این نعمت را درست ندانستند و نمىدانند و عظمت آن را درست درك نكردند و نمىكنند. آنان نه ارزش اسلام و احكام اسلامى را درست درك كردهاند و نه به قدر و اهمیت رهبرى الهى و ولىّ فقیه پى برده اند. دشمن هم كه در مقابل این حادثه عظیم جهانى، غافل گیر شده و مترصد چنین فرصتى بود، در صدد برآمد كه با استفاده از این عناصر ناآگاه یا خودفروخته، توطئهاى را انجام دهد تا شاید بتواند در درازمدت این نظام را به زانو دربیاورد و باز دوران جاهلیت دینى را در این كشور تجدید كند.
دشمنان براى نفوذ مجدد در كشور اسلامى ما فعالیتهاى مختلفى انجام دادند. آخرین نتایجى كه آنان از تجربیات خود در طول دو دهه اول انقلاب داشتند ـ به اضافه تجربیاتى كه طىّ دو قرن گذشته در مورد كشورهاى اسلامى كسب كرده بودند ـ این بود كه باید عناصر سست عنصر داخلى را شناسایى كرده و روى آنها كار كنند و برخى از آنان را در درون دستگاه حاكمه كشور و مراكز سیاست گذارى و اجرایى نفوذ دهند. این مطالب تحلیل شخصى محض نیست، بلكه مستنداتى غیر قابل انكار دارد. در كنفرانسهایى كه در خارج، بین قشرهاى مختلف و طیف گستردهاى از ضد انقلاب كه شامل كمونیستها هم بوده، این صحبتها مطرح شده است. در آن جا ابتدا این مطلب از طرف كمونیستها مطرح شد، كه باید در داخل حاكمیت نظام، عناصرى را شناسایى كنیم كه روى دو عنوان تأكید داشته باشند، یكى «صلح» و دیگرى «آزادى». گفتند در مقابل شعارهاى دینى و
تأكید بر ارزشهاى اسلامى، این دو مفهوم و شعار را مطرح كنیم و ببینیم در داخل نظام چه كسانى از این شعارها حمایت مىكنند؟ بدین ترتیب اشخاصى را كه از اول دلِ خوشى از نظام اسلامى نداشتند و عناصر طرد شده از نظام قبلى و كسانى كه با اساس اسلام موافق نبودند، هم چنین كسانى كه به صورتهاى مختلف در طول این دو دهه از عملكرد بعضى از نهادها ناراضى شده بودند، شناسایى كرده و سعى كردند كه روى این دو مفهوم مانور داده و آنها را جذب خود كنند. گفتند در مقابل جنگ چند سالهاى كه بر ما تحمیل شد، ما اكنون به صلح دعوت كنیم و گرایش به جنگ و شعارهایى از قبیل «جنگ، جنگ، تا رفع كل فتنه» را به كلى محو نماییم. هم چنین نسبت به دشمنان بیرونى، به جاى این كه بگوییم «مرگ بر آمریكا» یا مرگ بر بعضى از استعمارگران دیگر، شعار صلح را مطرح كنیم، بگوییم ما دیگر به جاى مرگ، طالب زندگى هستیم!
این طرح را به تصویب رساندند و بنا شد كه در داخل نظام عناصرى را شناسایى كنند كه چنین روحیهاى داشته باشند. بعضى آگاهانه عامل آنها شدند و برخى نیز از روى غفلت با آنها هم نوایى كردند. این حركت كه چندى است در كشور شروع شده، آثار خود را كم و بیش در نهادهاى مختلف و بیش از همه در مطبوعات نشان داده است. البته منحصر به مطبوعات نیست و در فعالیتهایى كه به نام كارهاى فرهنگى، در موقعیتهاى مختلف انجام مىشود نیز دیده مىشود؛ مثلاً از كسانى كه بیش از بیست سال بدترین ضربهها را به این نظام زده اند، بدترین مطالب را نوشتهاند و بدترین اهانتها را كرده اند، دعوت مىشود و در جشنوارهها از آنها تجلیل مىگردد و سیمرغ و دلفین بلورین به آنها داده مىشود! و البته
این غیر از جوایز و هدایاى دیگرى است كه بى سر و صدا و پنهانى به آنها مىدهند و در جایى منعكس نمىشود. از سوى دیگر نیز از بیت المال مسلمین، كسانى را در كنفرانسهاى خارج از كشور شركت مىدهند (نظیر دعوتهایى كه از طرف دولت آمریكا از روزنامه نگاران مىشود، یا دعوتهایى كه از شخصیتهاى دیگرى در آلمان یا جاهاى دیگر مثل لندن، قبرس و... صورت مىپذیرد). این افراد در آن جا شستوشوى مغزى مىشوند، دستورالعملها را مىگیرند و به داخل كشور برمى گردند و آنها را اجرا مىكنند. آخرین آنها كارى بود كه در كنفرانس برلین انجام گرفت و البته رسوایى بزرگى براى عاملان و شركت كنندگان آن به بار آورد.
كارهایى كه در این مدت انجام دادند بیش از آن است كه بتوان فهرست آنها را بیان كرد، اما به طور كلى مىتوان آنها را این گونه تصویر كرد:
در قدم اول، در عقاید و مبانى اعتقادى و فكرى مردم و به خصوص درباره حكومت اسلامى و ولایت فقیه، تشكیك كردند. تشكیك به این صورت شروع شد كه ابتدا گفتند ولایت فقیه امرى اجماعى نیست و مورد اختلاف است و حتى امروزه هم كسانى هستند كه با ولایت فقیه مخالفند. پس از آن گفتند اصلا چنین چیزى در اسلام نبوده و این مسأله را روحانیت درست كرده تا دكانى براى خودش دست و پا كند! سپس از متصدى ولایت فقیه و كسى كه در این مسند قرار گرفته به صورتهاى مختلف انتقاد كردند و به بهانه انتقاد به تدریج راه اهانت را باز كردند. در این راه نیز مغالطات مختلفى مطرح ساختند؛ مثلاً گفتند در جایى كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) خودش را
بالاتر از انتقاد نمىدانست، چگونه است كه شما ولىّ فقیه را فوق انتقاد مىدانید؟! از سوى دیگر به وسیله سخنرانىها، روزنامهها، مجلات، كتابها، فیلم نامهها و رمانها سلسلهاى از مفاهیم فلسفىِ الحادى را در فرهنگ كشور وارد كردند. این كارها در پى زمینه چینىهایى بود كه طى سالهاى قبل كرده بودند، و به گمان خودشان بعد از چند سال، امروز موقع آن رسیده كه میوه آن را بچینند و وارد عمل شوند. به بهانه تعطیل شدن روزنامهاى، «فتنه كوى دانشگاه» را ترتیب دادند؛ حادثهاى كه پس از مدتها برخى از اسرار آن به تدریج در حال فاش شدن است و روشن مىشود كه همان كسانى كه مدعى اصلاح، حفظ شؤون دانشگاه و چیزهایى از این قبیل بودند، دست خود آنها در این جریان مؤثر بوده، و این نقشهها از طرف خود آنها اجرا شده است. چنان كه ترورهایى انجام گرفت تا سپاه، بسیج، حزب اللّه، روحانیت و گروههایى از این قبیل را متهم كنند؛ كه البته خداى متعال دست آنها را رو كرد و معلوم شد كه این موارد هم زیر سر خودشان بوده و ان شاء اللّه با پى گیرىهایى كه خواهد شد رسواتر خواهند شد.
كارهاى دیگرى نیز براى كم رنگ كردن ارزشهاى اسلامى انجام دادند، كه در گوشه و كنار كشور شاهد نمونههایى از آن هستیم. تا آن جا پیش رفتند كه حتى بنا بود جشنى در تخت جمشید براى احیاى سنّت زرتشتى گرى برگزار شود! در همین راستا جشنهاى چهارشنبه سورى را تشویق كردند، و نتیجه این شد كه در بسیارى از شهرهاى ایران، عناصر خودفروخته، از این فرصتها استفاده كردند و دسته جمعى، مرد و زن، دختر و پسر، به انجام كارهاى ناشایست و فسق و فجور در خیابانها و میدانها
پرداختند و هیچ كس متعرض آنها نشد. هنگامى هم كه حزب اللّه و افراد متدین، به بعضى دستگاههاى مربوط مراجعه مىكردند كه این كارها خلاف شؤون اسلامى و ارزشهاى اسلامى است، جواب مىدادند كه ما از بالا دستور داریم متعرض كسى نشویم! تجاهر به فسق به رسواترین شكل آن، در مجامع عمومى، میدانها و خیابانها اجرا شد. در این میان، دل سوزان نظام و كسانى كه مىخواستند وحدت جامعه و آبروى نظام حفظ شود، به نصیحتها، دل سوزىها، تماسهاى محرمانه و خصوصى و به تذكرات آرام و ملایم اكتفا كردند، تا شاید این افراد به خود آمده، دست از این شیطنتها بردارند. متأسفانه این گونه تذكرها هیچ اثرى نداشت و كار به آن جا رسید كه مقام معظم رهبرى ـ دامت بركاته ـ شخصاً وارد میدان شدند و طى چند مرحله، مسؤولان را نصیحت كردند و در جلسات خصوصى نیز به آنان تذكر دادند. ایشان در جلسه شوراى انقلاب فرهنگى، كه بنده هم حضور داشتم، با صراحت اعتراضهاى تندى كردند. اما این همه كم ترین اثرى نداشت و روز به روز بر گستاخى و لجبازى آنها افزوده شد. در پى آن، معظم له در روز تاسوعا [سال 1379] اشاره مختصرى كردند، و بعد هم در مصلاى بزرگ تهران سخنرانى بسیار روشن گر و آموزندهاى ایراد فرمودند و به توطئههایى كه در این زمینهها وجود دارد اشاره كردند. ایشان فرمودند، دشمن در میان مطبوعات ما پایگاههایى پیدا كرده، و به جاى این كه خارج از كشور، ما را هدف قرار بدهد، در داخل كشور و در داخل مطبوعات ما پایگاه زده و كارى را كه باید با هزاران زحمت از آن سوى مرزها انجام دهد، به راحتى از طریق برخى مطبوعات داخلى انجام مىدهد.1
1. سخنرانى مقام معظم رهبرى در جمع جوانان و نوجوانان به مناسبت آغاز هفته جوان، مصلاى بزرگ تهران، 1379/12/01.
انتظار مىرفت بعد از این فرمایشات مقام معظم رهبرى ـ دامت بركاته ـ مسؤولان به خود بیایند. اما متأسفانه نه تنها این گونه نشد، كه حتى در مقابل این بیان صریح ایشان گستاخانه موضع نفى گرفته و گفتند ما در مطبوعات پایگاهى براى دشمن نمىشناسیم!
این مسایل نشان مىدهد كه توطئه بسیار عمیق تر از آن است كه ما فكر مىكنیم. اگر دل گرمىهایى از حامیان بیرونى نبود، این قدر گستاخى وجود نداشت. شواهد زیادى هست كه توطئه بسیار عمیقى براى براندازى نظام طراحى شده و در مراحل مختلف به اجرا گذاشته مىشود. مرحله اول آن، فتنه تیرماه 79 بود. مراحل دیگرى نیز پیش بینى كردهاند كه قدم به قدم جلو بروند، تا به خیال خودشان به هدف شوم خود كه براندازى نظام اسلامى است نایل شوند! اما ملت مسلمان ما مادام كه در مسیر اسلام است و براى نصرت دین خدا تلاش مىكند، مستظهَر به وعده الهى است؛ كه فرمود: إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ.1 همان خدایى كه ملت ما را یارى كرد تا توانستند با دست خالى، هشت سال در مقابل قدرت مندترین كشورهاى جهان مقاومت كنند و بر آنها پیروز شوند، در عرصه فرهنگى و سیاسى هم یار و یاور مؤمنان خواهد بود. البته همواره باید به یاد داشته باشیم كه شرط نصرت الهى «إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ» است و هیچگاه خداوند وعده قطعى و بدون شرط نداده كه ما را در همه مراحل یارى كند. امیدواریم ما این شرط را در خودمان به وجود بیاوریم تا مشمول نصرت كامل الهى گردیم. این ملت شریف كه در طول دوران قبل و بعد از پیروزى نهضت و
1. محمد (47)، 7.
انقلاب، همواره از جان و مال و جوانان عزیزتر از جانش مایه گذاشته، ان شاء الله پس از این نیز همین مسیر را به صورت جدى تر ادامه خواهد داد.
ما امیدواریم كه برخى از مسؤولانى كه در زمینه این انحرافها تقصیرها و قصورهایى دارند به خود آیند و تحقق احكام نورانى اسلام و ارزشهاى اسلامى را وجهه همت خود قرار دهند. البته بسیارى از مسؤولان همانطور كه مقام معظم رهبرى ـ مد ظله العالى ـ فرمودند، واقعاً به اسلام اعتقاد دارند و مىخواهند نظام اسلامى پابرجا باشد و احكام اسلامى اجرا شود؛ اما به هر حال برخى از ایشان غفلتهایى دارند كه دشمنان از این غفلتها سوء استفاده مىكنند. گاهى مشاوران، دوستان، یاران و كسانى كه در مراحل انتخابات كمك كرده اند، انتظاراتى دارند و آن چنان انسان را احاطه مىكنند كه نمىگذارند مستقل فكر كند و به درستى در مورد مصالح جامعه بیندیشد. حمایت كردن دیگران از ما در یك مرحله از فعالیتهاى سیاسى، به این معنا نیست كه ما براى رعایت وفادارى به این افراد حاضر شویم ارزشهاى اصیل، اصول و مبانى خود را هم خدشه دار كنیم. اگر چنین بود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىبایست با طلحه و زبیر به گونه دیگرى رفتار مىكرد. آنها از اولین كسانى بودند كه با حضرت على(علیه السلام) بیعت كردند، ولى از اولین كسانى هم بودند كه بیعت خود را شكستند. این كه آنان كمك كردند تا امیرالمؤمنین(علیه السلام) خلیفه شود، موجب نگشت تا آن حضرت مطابق خواست آنها عمل كند. البته هیچ گاه آن حضرت(علیه السلام) انتظار كمك و یارى از این دسته عناصر را نداشتند و تنها به وظیفه الهى خود عمل مىكردند، ولى در
هر صورت این منطق صحیح نبود كه حضرت بگوید، چون اینها به من رأى دادند پس باید تا پایان به خواستههاى آنها ـ حتى اگر خلاف شرع هم باشد ـ احترام بگذارم! وقتى آنها خط خود را از خط اسلام جدا كردند و درخواستهاى غیر منطقى و غیر مشروع مطرح ساختند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) قاطعانه در مقابل آنها ایستاد. آیا این رفتار امیرالمؤمنین(علیه السلام) را باید حمل بر بىوفایى كنیم؟! معامله بر سر اصول و ارزشها و دستاوردهاى اولیه انقلاب به هیچ صورتى و بر اساس هیچ منطقى پذیرفته نیست. ما باید كسانى را كه خودشان تصریح كردهاند كه سالها است مخالف انقلاب و در فكر براندازى این نظام و ارزشهاى اسلامى بوده و هستند از خود برانیم. كسانى كه در طول این بیست و چند سال، التزامشان در وفادارى نسبت به بیگانگان ثابت شده و پیوسته دم از سازش با آمریكا و حتى اسرائیل مىزنند، با چه منطقى قابل توجیه است كه باز هم این قبیل افراد در بعضى از نهادها و ارگانها و حتى ارگانهاى انقلابى حضور داشته باشند و از بیت المال مسلمین به ضرر اسلام و براى نابودى ارزشهاى اسلامى سوء استفاده كنند؟! برخى جشنوارههایى كه برگزار مىشود سراسر فسق است و به تعبیر صریح مقام معظم رهبرى ـ مد ظله العالى ـ در جلسهاى كه با اعضاى شوراى انقلاب فرهنگى داشتند، بعضى از این برنامههایى كه به نام فرهنگ ـ و گاه حتى به نام اسلام ـ پیاده و اجرا مىشود صددرصد ضد اسلام است. با چه مبنایى از بیت المال مسلمین میلیونها دلار صرف برگزارى این گونه جشنوارهها و اعطاى جوایز به این به اصطلاح هنرمندانِ ضد انقلاب و ضد اسلام و شركت افراد در برخى كنفرانسهاى ضد ارزشى و ضد اسلامى در خارج مىشود؟
ما در این كشور كه بر اساس اسلام انقلاب كرده است، نمىتوانیم قانون و حركت غیر اسلامى را بپذیریم، و هیچ دستگاه اجرایى را كه مبتنى بر نظریه ولایت فقیه و مأذون از طرف ولىّ فقیه نباشد به رسمیت نمىشناسیم. ما وظیفه خودمان مىدانیم كه از دولت اسلامى حمایت كنیم و مقررات دولت اسلامى را به اجرا در آوریم؛ اما این امر مادامى است كه دولت و حكومت، مورد رضایت ولىّ فقیه باشد. از نظر ما منشأ اعتبار سرتاپاى این حكومت، ولىّ فقیه است. امام(قدس سره) مىفرمود، یا خدا یا طاغوت، آنچه از خدا نباشد، طاغوت است، رئیس جمهور منتخب مردم هم اگر از طرف ولىّ فقیه نصب نشود طاغوت است.1
امیدواریم كه مسؤولان و دست اندر كاران امور سعى كنند خط نفاقى را كه در دستگاهها نفوذ كرده، و عناصر مزدور آن را شناسایى كنند و ریشه نفاق را به كلى بخشكانند، تا هم مورد حمایت مردم قرار گیرند و هم موجبات رضایت خداى متعال و امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ را فراهم سازند.
1. متن دقیق فرمایش حضرت امام(رحمه الله) چنین است: «اگر چنان چه فقیه در كار نباشد، ولایت فقیه در كار نباشد، طاغوت است، یا خدا یا طاغوت، یا خدا است یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است، وقتى غیر مشروع شد، طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است». صحیفه نور، ج 9، ص 250؛ بیانات امام خمینى(رحمه الله) در جمع گروهى از نمایندگان مجلس خبرگان و پاسداران مسجد الحسین(علیه السلام) در تاریخ 1358/07/12.