استاد شهید مرتضی مطهری(رحمه الله) از شخصیتهای کمنظیر و از برخی جهات، بینظیر بود که نه در زمان حیاتش، آنطور که باید و شاید شناخته شده بود و نه پس از آن، حقش ادا شد. یکی از دلیلهای این امر آن است که شناخت ما از وی کافی نبود و استعدادها و تواناییهای او را نشناختیم و درست از آنها بهره نگرفتیم. علل دیگر برمیگردد به مسائل سیاسی و گرایشهای فکری کسانی که با وی همسو نبودند. ستایش امام از شهید مطهری و تأیید بدون استثنای آثار وی یگانه و منحصر به فرد است. سفارشهای امام به جوانان که نوشتههای شهید مطهری را بخوانند و او را اسوه خویش قرار دهند، درباره دیگر متفکران مصداق نداشت و ندارد.
این واقعیتها وظایفی را بر دوش نخبگان و تمام قشرهای جامعه مینهد. سرچشمه اصلی معرفی شخصیت استاد به جامعه، افزون بر تأییدهای مکرر امام خمینی(رحمه الله)، شهادت اوست. اگر وی شهید نشده بود و بیست سال دیگر هم با بیانات، درسها و نوشتههای خویش به انجام وظیفه میپرداخت، خدمات او این همه بابرکت و تأثیرگذار نمیشد. این از ثمرات شهادت است که خدای متعال خیر کثیری در آن قرار میدهد؛ چنانکه شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی منشأ برکت، پیروزی و عزت این سرزمین شدند و همه ما ریزهخوار آنان هستیم. اگر امروز، بهرهای از شرف، عزت و دیانت داریم و میتوانیم در فضای آزادی و استقلال، عبادت و خدمت کنیم، همه مرهون آن
گلگونکفنان است. اگر شهیدان نبودند، معلوم نبود امروز، من و شما با دین چه رابطهای داشتیم. به هر روی، به پاس حقشناسی و قدردانی تلاشهای شهید مطهری برای اعتلای اسلام و تشیع، باید بیش از اینها به معرفی و تبلیغ اندیشههای او پرداخت.(1)
قرآن به ما بشارت میدهد که ای مسلمانان، نگران نباشید؛ کسانی که در دام انحطاط و انحراف گرفتار آمدهاند، گمان نکنند اسلام در این باتلاقها غرق میشود. اینها امواجی زودگذر و ناپایدار است که نابود میشود. پس از این تاریکیها، انسانهایی سر برمیآورند که با تواناییهای خویش، اسلام را یاری میکنند؛ برای اعتلای خود میکوشند و مکتب معنویت را احیا میکنند. اینان وقتی احساس وظیفه کردند، از سرزنش دشمنان و دوستان ناآگاه دلسرد نمیشوند؛ هنگامی که تشخیص دادند باید به میدان نبرد با نارواییها بیایند، با تمامی توان، خالصانه و عاشقانه، تا سرحد شهادت میکوشند و بر این تلاشها افتخار میکنند؛ تمام همتشان این است که دین را زنده نگه دارند و در این راستا، خود را در میان نمیبینند. همین عامل در گمنامی شهید مطهری نیز مؤثر بود زیرا او به هدفی عالی و مقدس میاندیشید، نه اشتهار خودش. او الگو و نمونهای برجسته بود که خدا خواست با پرتوافشانی خویش، جویندگان حقیقت را امیدوار سازد. البته برخی از دوستان در حق او بیمهری کردند. هنوز نزدیکان، دوستان و همسنگرهایش هم بهدرستی نمیدانند که چرا وی در محاق مظلومیت قرار گرفت، ولی او به اینگونه رفتارها اهمیتی نمیداد؛ زیرا میدانست فرهنگ اسلامی، ارزشهای مذهبی و باورهای مردم در خطر است. از یک سوی، جمود، تحجر، خـرافات، ایستایی
1. سخنرانی در جمع ستاد اندیشههای استاد مطهری، (1379/02/07).
و جهالت بنیانهای اصیل و مقدس دینی را تهدید میکند، و از سوی دیگر، غربزدگان، مروجان کفر و الحاد و نفاق و التقاط به این چشمه پاک و ناب هجوم آوردهاند. اوست که باید دامن همت بالا زند و در برابر این توفان مهیب و سیل بنیانکن مقاومت کند. کمتر کسی جز او، این روشنبینی و دوراندیشی را داشت. او بود که بهموقع تشخیص داد، پای پیش نهاد و با تمام وجود، از دیانت پاسداری کرد؛ چه خون دلها که از برخی دوستان نخورد و چه رنجها که به جان و دل نخرید؛ ولی چنین گرد و غبارهایی ملالی بر خاطر پاکش ننشانید.(1)
شهید مطهری در راه ترویج دین، از هیچ چیز نهراسید: «لاَ یَخَافُونَ لَوْمَه لآئِم»(2) و از خطرها استقبال کرد. زمانی انسان به فعالیتهای فرهنگی و فکری دست میزند و دشمنان سنگاندازی میکنند. این امری طبیعی است؛ زیرا مخالفت کار دشمن است؛ ولی زمانی دوستان و آشنایان به سرزنش انسان میپردازند و میگویند: این چه کاری است که میکنی؟ چرا خودت را در چنین وادی مخوفی میافکنی؟ سختی کار مضاعف میشود! مطهری گرفتار این واقعیتهای تلخ بود. او در شرایطی قرار گرفت که تک و تنها بود و نهتنها کسی وی را همراهی نمیکرد، بلکه بر سر راهش موانعی قرار میدادند. امام خمینی دلیل راهش بود و علامه طباطبایی تشویقش میکرد. شهید مطهری با اخلاص و وارستگی، چنین مسیری را پیمود و سنگلاخها را پشت سر نهاد تا به قله رستگاری رسید. این هم یکی از رازهای موفقیت چنین انسان دانشور و متعهدی است که باید چراغ راه فعالیتهای پژوهشی، آموزشی و تبلیغی قرار گیرد. باید فرهنگ مطهر را در مؤسسات خود کاربردی سازیم و راهبردها را از او بیاموزیم. شعار دادن و احترامِِ تنها به شهید مطهری، اگرچه مطلوب است، نمیتواند کافی باشد. باید شعارها را با
1. سخنرانی در دانشگاه علوم پزشكی رفسنجان، (1380/02/12).
2. مائده(5)، 54.
درک و بینشی ناشی از ایمان و خلوص بیامیزیم و مانند شهید مطهری باشیم تا موفق شویم. این روش میتواند ما را در راهی که برگزیدهایم، موفق کند.(1)
مطلبی که میخواهم مطرح کنم، نکتهای نیست که از یک سخنرانی یا عبارتی در کتابهای شهید مطهری بهدست آید. این حقیقتی است که از تأمل و تحلیل رفتار و کردار وی آشکار میشود. شهید مطهری از همان اوان جوانی، دارای نبوغی ویژه بود و استعدادی خارقالعاده و قدرت ابتکار و نوآوری شگفتانگیزی داشت. البته او برای پیشرفت علمی و معرفتی، زحمات بسیاری کشید، مهاجرت کرد و سختیهای جانکاهی را به جان خرید.
در آن زمان، او یکی از کسانی بود که در حوزههای فقه، اصول، منطق، فلسفه، تفسیر و دیگر رشتههای علوم الهی، اسلامی و انسانی، برجستگی ویژهای در حوزه داشت. وی از استادان موفق حوزه به شمار میرفت که جوانان پرشور، بانشاط و جستجوگر، همواره در محضرش میرسیدند و به گرد او پروانهوار، پرواز میکردند. او اگر میخواست مرجع تقلید شیعیان شود و در جهان اسلام و دنیای تشیع، آوازهای بهدست آورد، کاملاً برایش میسر بود و اگر میخواست نویسندهای توانا، حرفهای و مشهور باشد و از این راه، منافعی کلان بهدست آورد، شرایط برایش هموار بود؛ ولی او
هیچ یک از این کارها را انجام نداد. وی در همه عرصههای تبلیغی و فرهنگی، خدماتی انجام داد؛ ولی تدریس در رشتهای را پذیرفت که خواستاران زیادی نداشت. او اگر کلاس فقه و اصـول تشکیل میداد، به یقین میتوانست حـوزهای پررونق را اداره کند و
1. سخنرانی در مدرسه مروی تهران، (1368/02/12).
سرانجام به عالیترین مقامات، یعنی اجتهاد و مرجعیت برسد. در زمینه نویسندگی نیز به دنبال نام و نشان نبود. نوشتههایش، برحسب نیازهای جامعه و ضرورتهای فرهنگی و اجتماعی، شکل میگرفت. در نوشتههایش، پیچیدهترین مباحث فلسفی، عمیقترین مضامین کلامی، نابترین موضوعات عرفانی و سادهترین نکتههای ادبی و تاریخی به چشم میخورد. سخنرانیهایش در مساجد، انجمن پزشکان، انجمن مهندسان و در جمع استادان دانشگاه، چندان فراگیر نبود و گروهی اندک از این برنامههای تبلیغی استقبال میکردند. او در کنار پرورش شاگرد در حوزه، در دانشگاه نیز تدریس میکرد. راستی چرا مطهری به دنبال یک رشته نبود تا در آن موضوع خاص، صاحبنظری برجسته شود؛ شهرتی بهدست آورد؛ القاب حوزوی یا دانشگاهی به خود اختصاص دهد و در جامعه، به مثابه متخصص یک دانش معرفی شود؟ چرا در مسجد پاچنار تهران سخنرانی میکرد یا در جمع کوچک چند جوان شرکت میکرد یا قصه مینوشت؟ او میتوانست فقه و اصول را در عالیترین سطح تدریس کند؛ بر منابع فقهی حاشیه بنویسد؛ شاگردان تقریراتش را بنویسند؛ تألیفات بسیار در این رشته از علوم اسلامی بر جای گذارد؛ ژرفترین پژوهشهای فلسفی را انجام دهد؛ حکیمی نامدار گردد و نامش در زمره فیلسوفان برجسته جهان درج شود. البته او این عناوین را به دست آورد؛ او هم فیلسوف بود؛ هم مجتهد در فقه، و هم متکلم و مفسری با بصیرت به شمار میرفت. مطهری تشخیص میداد که چه کاری در آن شرایط آشفته ضرورت دارد. وی مجموعه مسائل فرهنگی و اجتماعی را به بررسی میگذاشت و برنامهریزی میکرد که اکنون چه باید کرد تا برای اسلام مفیدتر باشد؛ خداوند از چه تلاشی خشنودتر میشود و مردم با چه کوششی، از اعوجاجهای فکری و کلامی رها میشوند. او به دنبال شناخت دردها بود و پس از بررسی معضلات، برحسب اوضاع موجود، فکر میکرد چه کاری انجام دهد که نزد خداوند سرافرازتر باشد و
اگر به خدمت امام زمانعجل الله تعالی فرجه برسد، آن ذخیره الهی و خاتم اوصیای خداوند به وی آفرین بگوید!
شهید مطهری در پی انجام وظیفه بود، به همان اندازهای که تشخیص میداد. برای نمونه، وقتی در فعالیتهای سیاسی مشارکت میکرد یا به کوششهای علمی روی میآورد، هیچ عاملی نمیتوانست سد راهش شود. حتی برخی فعالیتهای او موقعیت علمیاش را زیر سؤال میبرد، و گاهی جانش را در معرض خطر قرار میداد.
موضعگیریها، سخنرانیها، نگارشهای متعهدانه و بحثهای حکیمانهاش بازتابهای گوناگون داشت. چنین نبود که همگان موافق کارهایش باشند. این روحیه، بر حسب تحلیلهای مختلف، میتوانند دلیلهای گوناگونی داشته باشد؛ ولی همه اینها به این برمیگردد که مطهری، صادقانه در پی جلب رضایت حقتعالی بود و میکوشید برای خدا کار کند. یکی از رازهای موفقیت او این است که این دانشمندِ شهید، مظهر اخلاص بود. بیان این مسئله آسان است؛ ولی در عمل، بسیار دشوار است که یک انسان خلاق، توانمند، متفکر، مجتهد، فیلسوف و... از همه شهرتهای علمی و اجتماعی و القاب گوناگونی که برای یک دانشمند متصور است، بگریزد؛ تنها خواستار خشنودی حضرت حقتعالی باشد و روی کتابهایش تنها بنویسد مرتضی مطهری و از عناوین متداول چشم بپوشد.
این رمز موفقیت برای مطهری ارمغانی ارزنده فراهم آورد و آثار همت و کوشش او خیلی زود آشکار شد و برکت و گسترش یافت. طالبان نوشتههایش هر روز افزایش مییابد؛ کتابهایش به طور مکرر چاپ میشوند و جاذبه سخنانش دلها و جانها را تصرف کرده است. برادران عزیز، در پی کسب اخلاص باشید، نه کسب مدرک و القاب. گاه مقامهای دنیایی، دفترها، میزها و امکاناتی که برایمان فراهم میگردد، اگرچه ظاهری جذاب دارد؛ دام شیطان است. شیطان به ذهن ما القا میکند در رشتهای درس
بخوانیم که نان و آب بیشتری دارد، تا زودتر به ثروت برسیم؛ پستهای حساس را اشغال کنیم؛ به ما بیش از دیگران احترام بگذارند؛ صدا و سیما با ما مصاحبه کند و القاب ما را مدام به شنوندگان و بینندگان یادآور شوند و هر که ما را در کوچه و بازار میبیند زبان به تحسین بگشاید. نفس اماره حیلههای شگفتی دارد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کتاب شریف نهج البلاغه میفرماید:
وَاعْلَمُوا عِِِبادَ الله اَنَّ المُؤْمِِنَ لا یصْبِِحُ وَ لایمْسی الاّ وَنَفْسِهُ ظَنُونُ عِنْدَهُ...؛(1) «بندگان خدا! بدانید که انسان باایمان، شب را به روز و روز را به شب نمیرساند، جز آنکه نفس خویش را متهم میداند». یعنی به نفس خویش اعتماد نمیکند و میگوید این نفس دارد مرا فریب میدهد. اگر انسان اینگونه باشد، به یاری خدا میتواند بر حیلههای نفسانی پیروز گردد؛ ولی اگر خیلی به خودش حُسن ظن داشته باشد، شکست میخورد و شیطان بر او پیروز خواهد شد. باید ذهن و نیت خویش را بررسی کنیم و ببینیم چه اندازه اخلاص داریم. آیا درسی که میخوانیم و مباحثهای که میکنیم برای رضای حق است یا نه؟ وقتی در جلسه درس، اشکالی به نظرمان میرسد، آیا میخواهیم استاد را زیر سؤال ببریم و او را در میان جمع شرمنده کنیم؟ آیا قصد خودنمایی داریم؟ آیا ادب معلم را رعایت میکنیم؟ آیا وقت دیگران را نمیگیریم؟ آیا میخواهیم توجه دیگران را به سوی خود جلب کنیم؟ گاهی رشتهای را برمیگزینیم تا شهرتی بهدست آوریم یا اینکه به صرف ذوق شخصی و علاقه درونی، به شاخهای از علوم روی میآوریم. البته این تمایل ذاتی از آن شهرتطلبی بهتر است؛ ولی با اخلاص فاصلهها دارد.
اما شهید مطهری استعدادهای خود را سنجید و اندیشید که درس خواندنش چقدر برای تقرب به خدا و خدمت به جامعه است. آنگاه، بر توکل خود بر خدا افزود؛ زیرا
1. نهج البلاغه، خطبه 176.
در مسیر پذیرش مسئولیتها، خطرها و تنگناهایی وجود داشت؛ ولی آن باور ژرف درونی او را پیش برد. وی دشواریها را به جان خرید و خون دلها خورد؛ اما اشتیاق به معنویت، خستگیها و مرارتها را از تن و روحش میزدود. او در کارها پایدار بود و با جدیت و رعایت همه جوانب، تصمیم میگرفت. در دشواریها شکیبا بود و با تزکیه، خودسازی، نماز شب، نوافل، اعمال مستحبی و اذکار، ظرفیت روحی خویش را ارتقا داده بود و تقوا و ایمان قوی، تحملش را در مشکلات بالا برده بود. او در علم و عمل نمونه بود و به تواناییها و دانستههای خویش مغرور نبود و اگر میدید در جایی دورافتاده، شخصی سخنی درست و قابل شنیدن دارد که بر بصیرت انسان میافزاید، بار سفر میبست و در برابرش زانو میزد تا از کمالات معنوی او برخوردار شود. روش مردان خدا این است.(1)
نمیتوان عاملی واحد را رمز و راز موفقیت امثال مطهری دانست؛ زیرا شخصیت وی یکبُعدی نیست تا احیاناً یک عامل برای تکامل شخصیت و نبوغ او مطرح شود؛ لیکن نخستین و مهمترین عامل ایمان واقعی به اسلام و دینباوری است. همه ما مسلمانیم و به دین علاقهمندیم؛ ولی ایمان بسیاری از ما سطحی و تقلیدی است و در عمق وجودمان وارد نشده و با گوشت و پوستمان آمیخته نشده است. از این روی، وقتی در شرایطی ویژه یا دشوار قرار میگیریم، این باور به بوته فراموشی سپرده میشود و اثر خود را از دست میدهد؛ آنگاه، خودمان درمییابیم که ایمانمان به بسیاری از باورهای پیشین کمرنگ است و آن باورها تأثیر خود را بروز نمیدهند. اینگونه افراد در همه
1. سخنرانی در مدرسه شهید صدوقی، (1379/02/12).
قشرها دیده میشوند. مراتب و درجات ایمان در همگان برابر نیست. در میان روحانیان نیز چنین نیست که رتبه ایمانی همه در حد اعلا باشد؛ ولی شهید مطهری از کسانی بود که واقعاً دین را باور داشت و مسائل دینی با گوشت و پوست او عجین شده بود. این از عواملی بود که او را تا پایان، عاشق شهادت و پایدار در میدان و بدون کمترین تزلزلی باقی نگه داشت و اگر این شرایط برای دیگران پیش میآمد، زود خود را میباختند و توان پایداری نداشتند.
منشأ این پایداریها ایمان قوی و دینباوری بود که در ذره ذره وجود و اعضا و جوارح شهید مطهری، مانند خون جاری بود. عامل دوم این است که بر پایه این دینباوری، او درصدد انجام وظیفه بود؛ اگر درس میخواند؛ سخنرانی و تدریس میکرد؛ یا کتاب مینوشت، از روی هوس نبود. چنین نبود که دلش خوش باشد به چیزی و هر وقت ذوقش گُل کند، به دنبال آن کار برود؛ چنانکه یک هنرمند دارای ذوق هنری و جوشش درونی است و آن مسیر را دنبال میکند، تا به پیشرفتهایی برسد؛ یا نویسندهای که به نوشتن علاقهمند است و میخواهد مقاله بنویسد، همت خود را صرف این تمایل میکند و نویسنده خوب و معروفی میشود؛ ولی مطهری اینگونه نبود. تلاشهای او در اشتیاق و علاقه شخصی خلاصه نمیشد. البته او ذوق و استعداد ادبیات، شعر، عرفان و حکمت را نیز داشت؛ ولی راهش را درست برمیگزید، و درباره این گزینش میاندیشید، برنامهریزی میکرد، ابعاد و جوانب آن را در نظر میگرفت و بر حسب وظیفه شرعی، به تشخیص خویش عمل میکرد. آنگاه، وقتی کاری را آغاز میکرد، خود را در حاشیه قرار نمیداد، بلکه با تمام وجود، میکوشید آن را به گونهای درست و شایسته، به ثمر برساند. ورود او به صحنههای سیاسی و اجتماعی، تدریس در دانشگاه و حوزه و قرار گرفتن در زمره واعظان، خطیبان، مبلغان و نویسندگان، برای پیگیری ذوق و علاقه شخصی خودش نبود، بلکه به دلیل احساس مسئولیت در برابر جامعه بود.
طبیعی است کسی که دارای چنان ایمانی قوی، راسخ و ریشهدار به مبدأ هستی و معاد باشد، ارادتی ویژه به پیامبران و اولیای الهی و بزرگان دین بروز میدهد، و روح ایثار و فداکاری را در خویش تقویت میکند. شهید مطهری عاشق مکتب و مشتاق معارف و مبانی قرآن و عترت بود؛ ارزشهای ناپایدار مادی، شهرتهای علمی و اجتماعی، حتی از نوع مثبت آن، برایش جلوهای نداشت و در دو راهی منافع شخصی و مصالح دینی، ارزشهای الهی را بر آن امور موقت و زودگذر ترجیح میداد.
استاد مطهری، با آن ایمان قوی، کمال عقل، کیاست و نبوغی که داشت و دانشی که اندوخته بود، در مقام عالمی ربانی، برای جامعه خویش مؤثر بود؛ جلوی بسیاری از انحرافات را گرفت و تا پای جان، در راه هدف ایستادگی کرد. او عاشقانه مشتاق شهادت و لقای حق بود. ممکن است کسانی بر حسب اقتضای محیط و شرایط زمان، ادعاهایی بر زبان جاری سازند و برای مثال بگویند: خدایا، شهادت را روزی ما کن؛ ولی دلشان به زبانشان گواهی ندهد. شهید مطهری اینگونه نبود. او به فداکاری در راه اعتلای مکتب باور داشت و این حقیقت مسلم را دریافته بود که ایثار و از جان گذشتگی موجب تقرب به خدا و لقای الهی است. او آرزو میکرد در راه احیای مکتب کشته شود و به این هدف مقدس خویش رسید.(1) مطهری در زندگیاش، جز حق به چیزی نمیاندیشید.
یکی از رموز موفقیت شهید مطهری این است که در دامن پدری پارسا تربیت شد و در خانوادهای نشو و نما یافت که جویبار فضیلت در آن جاری بود. این ویژگی در شکوفایی او به مثابه انسانی مؤمن، پرهیزگار و خوشنیت، تأثیر بهسزایی داشت.
1. مصاحبه با آیتالله مصباح در سالروز دهمین سالگرد شهادت آیتالله شهید مطهری.
شهید مطهری در دوران جوانی، هنگامی که تحصیل را آغاز کرد، دارای عطش و شوقی شگفت برای رسیدن به کمال انسانی بود؛ کمال در دو عرصه معرفت و فضیلت. وی عاشق دانش و معرفت بود؛ به گونهای که در جوانی، کاری جز فرا گرفتن علوم و معارف نداشت. او حاضر بود از هر گونه لذت زندگی، انس با خانواده و همه آنچه هر انسانی در زندگیاش، بهویژه در روزگار جوانی دارد، چشم پوشد تا در تحصیل دانش پیشرفت کند. مهاجرت او از مشهد به قم و سفرهایش برای تحصیل علم، بهویژه به اصفهان، نشانگر عطشی سیریناپذیر و شوقی بیمانند است که از همان اوان نوجوانی و جوانی، به آموختن دانش و معرفت داشت؛ ولی این تنها یک بُعد قضیه است. وی تنها به فرا گرفتن دانش اهتمام نمیورزید، بلکه همدوش معرفت، خواهان فضیلت و معنویت بود. او هرجای که میرفت، در پی شناسایی استادان اخلاق و عرفان بود، تا با آنان ارتباط برقرار کند و از محضرشان بهره گیرد. خدای متعال نیز او را از افاضات استادانی بهرهمند ساخت که اگر نگوییم بینظیر، کمنظیر بودند.(1)
یکی از آن استادان امام خمینی(رحمه الله) بود که شهید مطهری موفق شد در محفل درسی و اخلاقی او حضور یابد. این استاد در کنار مقامات علمی، نوآوری و پژوهش در فقه و اصول، فضیلتهای معنوی برجستهای داشت. او در مدرسة فیضیه، به تدریس اخلاق میپرداخت و اهل دل و جویندگان مقامات معنوی، با اشتیاقی شگفت، در آن حضور مییافتند و حتی برخی از آنان در پای درس اخلاق، آنقدر گریه میکردند که از هوش میرفتند. شهید مطهری از این فیوضات پربار تربیتی و اخلاقی بهره برد و میان امام و او، پیوند عاطفی و انسی ویژه برقرار بود.(2) به همین دلیل، مطهری در سخنان و نوشتههایش، وقتی به نام این بزرگوار میرسید، لفظ روحی فداه را به کار میبرد.
1. سخنرانی به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت مطهری در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10).
2. همان سخنرانی.
مطهری در قم، از محضر علامه طباطبایی نیز بهره گرفت و افزون بر جنبههای علمی و فلسفی، در جهات معنوی، از این مفسر برجسته و فیلسوف عالیمقام تأثیر پذیرفت. او به علامه علاقه بسیار داشت و این به دلیل امتیازات ملکوتی و اخلاقی استادش بود.(1) شهید مطهری در برخی سخنرانیها و یادداشتهای خود، به این ارتباط علمی و عاطفی اشاره میکند.
استاد مطهری به استادان، با وجود تواناییهای بسیار آنان، بسنده نکرد و کوشید با هر کسی که از کمالات ملکوتی بهرهای داشت ارتباط برقرار کند. یکی از آنان مرحوم حاج میرزا علیآقا شیرازی است که در اصفهان ساکن بود. بنده توفیق دیدار با این مرد خدا را داشتم؛ گرچه موفق نشدم از حوزه درسی وی بهره ببرم. او انسان وارستهای بود که رفتار، حرکات، سکنات و حتی سیمای نورانیاش دارای جاذبه و آموزندگی ویژهای بود. وی در اصفهان، نهج البلاغه تدریس میکرد و شهید مطهری در اثر انس با این معلم مهذب، در اقیانوس نهج البلاغه به غواصی پرداخت و کوشید مطالعاتی درباره این کتاب شریف انجام دهد.
حاج میرزا علیآقا روحانی، بزرگواری بود که در اصفهان به منبر میرفت و میکوشید با استناد به قرآن، حدیث و نهجالبلاغه موعظه کند. سخنان وی چون از اعماق دلی پاک و نفسی مزکی برمیخاست، بر دلها مینشست و بسیار اثربخش بود. وقتی او مضامین نهجالبلاغه را با بیانی شیوا میخواند، اشک از دیدگانش سرازیر میگردید و شنوندگان نیز به شدّت منقلب میشدند. شهید مطهری از چنین وارستگانی بهره میگرفت. او برای استفاده از محضر میرزا علیآقا، بار سفر میبست، به اصفهان میرفت و مدتها در این شهر اقامت میگزید، تا از پرتوافشانیهای وی بهرهمند شود.(2)
1. همان سخنرانی.
2. درباره این شخصیت بنگرید به کتاب ناصح صالح، با مقدمه علامه حسن حسنزاده آملی.
شهید مطهری با اشخاص دیگری که در عتبات عالیات یا شهرهای ایران بودند ارتباط برقرار میکرد، تا از مصاحبت و معاشرت با آنان برخوردار شود. جوانان باید عطش علمی و اشتیاق به معارف و همچنین عشق به خودسازی و معنویت را از این دانشمند شهید بیاموزند. اگر مطهری به مقاماتی والا و شایسته دست یافت و خداوند این همه به عمر او برکت داد، به این دلیل بود که وی در علم و عمل، با تحمل زحمت و رنج بسیار پیشرفت کرد و به موازات آن، از فضیلتهای اخلاقی و خصلتهای معنوی غافل نبود. جوانانِِِِِِ امروز باید قدر امکانات و شرایط خویش را بدانند و این بخش از زندگی استاد مطهری، برایشان سرمشق خوبی باشد؛ در فراگیری دانشهای دینی و دیگر علوم سودمند برای جامعه، کوتاهی نکنند و در تقوا و رشد معنوی نیز از هیچ کوششی دریغ نورزند.
این بخش از زندگی آن متفکر شهید، ثمراتی ارزشمند داشت و در پرتو پرورشهای خانوادگی، تحصیلات در علوم نقلی و عقلی و تربیتهای پرمایه استادان، خداوند عمری بابرکت به وی بخشید. او دارای توانی شگفتانگیز در اظهار نظر و شناخت دردها و معضلات بود و چون این بعد علمی و آموزشی را با خودسازی قرین ساخته بود، به مرتبه بالایی از یقین و اطمینان قلبی دست یافته بود. میان این باور عمیق قلبی و اعتقادات امثال ما، فاصله بسیار است. اگر انسان بخواهد کامل شود، نباید تنها به تحصیلات و برخی آموزشها بسنده کند. عمل به دستورات الهی بسیار مهم است؛ چه در مسائل فردی و چه اجتماعی. طبیعی است که وقتی یقین و توکل به خداوند با مهارتهای علمی و قدرت تحلیلهای فکری و فلسفی ترکیب شود، میتواند محصولات ارزندهای به ارمغان آورد. کیمیای معنوی ناشی از این تلاشهای علمی و عملی، انسانهای بسیاری را به سوی حق و دیانت هدایت کرده است.(1)
1. همان سخنرانی.
زندگی در این جهان، نوعی داد و ستد است. آدمی، به طور مداوم، سرمایههایی را میدهد و در برابر آن، چیزهایی میگیرد و جز این، زیستن در دنیا امکانپذیر نیست. گرانبهاترین سرمایهای که در دست داریم، عمر ماست که با آن، میتوان مصالح دنیا و آخرت را به دست آورد. ما، دائم این ثروت مهم را هزینه میکنیم؛ ولی در مقابل، چه بهدست میآوریم؟ بسته به اینکه برای چه چیزهایی ارزش قایل هستیم، میتوانیم این گوهر گرانبها را برای اموری ارزندهتر و پایدارتر هزینه کنیم. برخی افراد این هدیه ارزشمند الهی را صرف لذتهای زودگذر و امور فناپذیر میکنند که نهتنها نتیجهای مثبت به همراه نخواهد داشت، بلکه به دلیل بیهودگی و گاهی خلافکاری، دچار خسارتهای معنوی و اخروی نیز میشوند. این افراد همانهایی هستند که به تعبیر قرآن، در غفلت به سر میبرند. برخی نیز دل خود را به این خوش کردهاند که در برابر عمری که تلف کردهاند، مال و منال یا جاه و مقامی به دست آوردهاند. آنان گمان میکنند موفق هستند؛ در حالی که با واقعیت فاصله دارند. چنین اشخاصی دچار توهم هستند. قرآن درباره اینگونه انسانها میفرماید:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالأخْسَرِینَ أَعْمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیه الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِک الَّذِینَ کفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَه وَزْنا؛(1) «بگو آیا شما را آگاه کنیم که کردار چه کسانی بیش از همه به زیانشان بود؟ آنان که تلاششان در زندگی دنیا، تباه گردید و میپنداشتند کاری نیکو میکردند. آنان به آیات پروردگارشان ایمان نیاوردند؛ پس اعمالشان ناچیز شد و ما در روز قیامت، برای این افراد منزلتی قایل نیستیم».
1. كهف(18)، 103ـ 105.
افزون بر این افراد، گروهی نیز هستند که برای عمر خویش، ارزشهایی پایدار قایلاند. در این زمینه، باید گفت: هر کسی به اندازه شناخت و بینشی که به آفریدگار هستی و وجود خویش دارد، برای عمر خودش، اعتباری در نظر میگیرد و میکوشد آن را در جاهایی هزینه کند که زیانکار نشود.
روی آوردن به دانش، فنون، اختراعات، ابتکارات، هنرها و این گونه دانشها و مهارتها، نخستین چیزهایی است که در این راستا، توجه بشر را به خود جلب میکند و او تصمیم میگیرد عمر خویش را در تحصیل، کسب مهارت و فراگیری این معارف علمی و ذوقی به کار برد. آنگاه، به اختراعی دست مییابد؛ هنری میآفریند؛ آثاری بر جای مینهد؛ نوشتههایی برای استفاده دیگران تدوین میکند؛ در پدیدههای فیزیکی و زیستی جهان میکاود و دستاورد پژوهشها، دقتها و زحمتهای خود را در اختیار دیگران میگذارد. در واقع، ژرفکاویها و کوششهای این مشاهیر است که میراث علمی، فرهنگی و هنری انسان را پدید میآورد. این کارها سودمند و ماندنی است و نشانگر اینکه آدمی برای عمر خود ارزش قایل بوده که آن را در راه این امور هزینه کرده است. دانشمندان، حکیمان، هنرمندان و... از دیرباز، به این واقعیت پیبردهاند و جان و هستی خویش را برای رسیدن به آن فدا کردهاند و انرژی و توان خویش را به کار بردهاند؛ ولی در واقع، این تلاشها نیز نارساست. به لحاظ منطق و برهان، درست نیست که انسان عمر خود را بدهد تا به خیال خودش، آثار علمی بر جای گذارد و نام نیک و شهرت به دست آورد؛ زیرا دیگر خودش زنده نیست، تا محصول کوشش خویش را ببیند. انبیا و اولیای الهی به ما نوید دادهاند که انسان میتواند در دوران عمرش، آثاری ابدی و زوالناپذیر بر جای گذارد و در سرای جاوید و عالم برزخ، از بهرهها و محصولات آنها برخوردار شود و به سعادت ابدی و حیات طیبه دست یابد. قرآن کریم از این داد و ستد مفید و بابرکت، چنین خبر داده است:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی تِجارَه تُنْجِیکمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَیدْخِلْکمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهارُ وَمَساکنَ طَیبَه فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ وَأُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِین.(1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، آیا شما را به تجارتی رهاییبخش از عذابی دردناک راهنمایی کنم؟ به خدا و فرستادهاش ایمان بیاورید و در راه خدا، با مال و جان خویش جهاد کنید. این برای شما بهتر است، اگر دانا باشید. او گناهان شما را میآمرزد و به باغهایی که در آن نهرها جاری است و نیز خانههایی خوش و پاکیزه در بهشتی جاوید، داخل میکند، و این پیروزی بزرگی است. نعمتی دیگر که دوستش دارید، نصرتی است از جانب خداوند و فتحی نزدیک. پس مؤمنان را [به این امور] بشارت ده».
اکنون که باید در این بازار دنیا، به داد و ستد بپردازیم و کالایمان را از ما خواهند گرفت، چه بهتر که در برابر آن، کالایی ابدی به دست آوریم. شرط آن این است که عمر خویش را در راه خدا بگذرانیم و آن را در راه خشنودی خدا هزینه کنیم. جهاد با مال و جان در راه خدا، سعادت جاویدان را به ارمغان میآورد. کسانی که چنین عمل میکنند؛ دستورات خدا را در جهان اجرا کرده، برای خدا بهپا میخیزند؛ برای او گام برمیدارند؛ زیستن آنان برای خشنودی حق است و برای او، از جان خویش دست میشویند. البته همگان یکسان نیستند و پایه معرفت و ایمان افرادی که این راه را برگزیدهاند، متفاوت است. نازلترین مرتبه ایمان این است که انسان تکالیف واجب را انجام دهد و از گناهان بزرگ دوری جوید تا در روز قیامت آمرزیده شود و به بهشت رود؛ ولی این مرتبه با درجات اولیای خدا بسیار فاصله دارد و عقل بشری نمیتواند اختلافش را درک کند.
1. صف(61)، 10ـ13.
در این میان، کسانی که به قلهها رسیدهاند، معرفتی کامل بهدست آوردهاند و عمرشان را به درستی ارزیابی کردهاند. البته شمار این افراد اندک است؛ ولی به هر روی، در هر امّتی اشخاصی بودهاند که همّتی بس بلند داشتهاند و در راه رسیدن به قلّههای فضیلت کوشیدهاند. انسان وقتی وارد این عرصه از معرفت میشود، به جهانی دیگر گام مینهد و افقی دیگر به رویش گشوده میشود و با پیمودن هر مرحلهای از کمال، وارد حیاتی دیگرگونه میشود:
اَوَ مَنْ کانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها کذلِک زُینَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یعْمَلُون؛(1) «آیا آن کس که مرده بود و ما زندهاش ساختیم و نوری فرا راهش داشتیم تا بدان در میان مردم، راه خود را بیابد، همانند کسی است که به تاریکی گرفتار است و راه رهایی را نمیداند؟ کردار کافران، اینگونه در نظرشان آراسته شده است».
این نورانیت و معنویتْ حیاتی دیگر به انسان میبخشد؛ تا آنجا که چشم دل به نور الهی باز میشود و جلال و شکوه پروردگار را مینگرد. چنین انسانی به دستاوردهای دنیایی بیاعتناست و حتی از لذتهای دنیوی دل خوشی ندارد، بلکه همواره مشتاق پرواز از این قفس است؛ زیرا جهانی را شناخته و دیده است که سرشار از بهجت و سرور و لذت وصفناپذیر است. دنیای فانی برای او بسیار تنگ است. شهید آیتالله مطهری این مسیر را شناخت و دل به آن سپرد و وقتی این معرفت را بهدست آورد، با خدای خویش پیمان بست و از او خواست که مرگش را شهادت در راه خودش قرار دهد. او از آغاز جوانی، خواهان شهادت بود. فرق شهید مطهری با دیگر شهیدان راه خدا این است که او برای رهایی دلهای مؤمنان از گزند ملحدان و زندیقان شهید شد.
1. انعام(6)، 122.
او عمر خویش را در راهی هزینه کرد که اسلام بماند و مردم در طریق هدایت قرار گیرند و آثاری بر جای نهاد که مردم با استفاده از آنها، بر معرفت و معنویت خود بیفزایند. وی با خدا پیمان بست که لحظات زندگی و تمام هم و غم خود را برای احیای حقایق قرآنی صرف کند. اینها نیز از رازهای موفقیت شهید مطهری است که خداوند به او توفیق داد وارد چنین عرصهای شود.(1)
1. سخنرانی در دانشگاه شریف، (1371/02/11).