روز معلم نماد احترامی است که اسلام، پیشوایان دین و انقلاب اسلامی برای دانشآموز و معلم قایلاند. این سنت اجتماعی ـ فرهنگی پسندیدهای است که دستکم در یک روز از سال و گاه، در یک هفته، توجه آحاد جامعه و مراکز علمی و نهادهای کشور را به سوی این موضوع جلب میکند. انسان به طور طبیعی، در معرض فراموشی است و این نامگذاریها عنوانی را در اندیشهها زنده میکند و مردم از آثار و برکات آن بهرهمند میشوند.
در فرهنگ اسلامی، نام معلم جایگاهی بس والا دارد و در درجه نخست، خدای متعال این ویژگی را به خویش اختصاص داده است؛ آنجا که میفرماید: اقْرَأ وَ رَبُّک الأکرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَم؛(1) «بخوان و پروردگارت ارجمندترین است؛ خدایی که با قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را نمیدانست، بیاموخت» یا الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآن(2) فاعل علَّم خداست؛ پروردگاری که به انسان آموخت آنچه را نمیدانست؛ یعنی منشأ همه دانستههای ما حقتعالی است. اوست که زمینه دانش و معرفت را برایمان فراهم کرده و برخی امور را بهگونه مستقیم و بدون واسطه به ما آموخته است. همه میدانیم که روزی ما دست خداست؛ انّ الله هو الرزّاق؛ ولی این روزیها از راه
1. علق(96)، 3ـ5.
2. الرحمن(55)، 1 ـ 2.
اسباب و ادواتی به ما میرسد؛ خورشید میتابد؛ آب دریا گرم میشود؛ بخار میگردد؛ ابر تشکیل میشود و سپس باران میبارد و موجب رویش دانهها میشود و بدینسان، غلات، حبوبات و میوهها به دست ما میرسد:
کسی که میخواهد نانی به کف آورد، باید زحمت بکشد تا بهای آن را بهدست آورد. اینها یک جور روزی است که از راههای گوناگون و پس از پیمودن مراحلی طبیعی و اکتسابی، به ما اختصاص مییابد؛ اما یک بار، خداوند برای مریم، وقتی در اتاقش سرگرم عبادت بود، روزی فرستاد. همچنین حضرت عیسی، به تقاضای حواریون، از خدا خواست یک سفره آسمانی نازل کند تا آنها از آن برکت تناول کنند و دعایش برآورده شد.
در زمینه علم و معرفت نیز اینگونه است؛ انسان با استاد یا کتاب، مطالبی را میآموزد که شخصی دیگر آن را تدوین یا ابداع کرده است. البته چگونگی فراگیری، به ظاهر وابسته به استاد و دانشمندان علوم و معارف است؛ ولی خداوند این ظرفیت، توانایی و خلاقیت را در ذهن و نهاد آنان به ودیعه نهاده تا در اختیار تشنگان دانش قرار دهند؛ ولی گاه خداوند بدون واسطه، برخی را دانشور و صاحب معلومات میسازد.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نه درسی خواند و نه چیزی مینوشت. قرآن میفرماید: وَ ما کنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیمِینِک إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون؛(1) «تو پیش از قرآن، هیچ کتابی را نمیخواندی و به دست خویش، کتابی نمینوشتی. اگر چنان بود، اهل باطل به شک میافتادند».
بنابراین دانش دو گونه است و معلّم هر دو خداست؛ ولی یکی با چندین واسطه، و
1. عنكبوت(29)، 48.
دیگری بدون واسطه. برخی دانشها بدون واسطه، موجب سعادت انسان میگردد و برخی دیگر با واسطه. سعادتها، گاه موقتاند و حداکثر تا زمان مرگ آدمی پایدارند؛ مانند تشکیل خانوادهای خوب، زندگی راحت و محبوبیت اجتماعی. امّا سعادتی ارزشمند است که در روح انسان باقی بماند. ایمان به خدا، اعتقاد درست، اندیشه عالی و معرفت و بصیرت عمیق، بدون واسطه سعادتآفریناند. البته همه آنان که برای پیشرفت دانش میکوشند، شایسته احتراماند؛ ولی دانشی که با راه حق و مسیر توحید، نبوت و امامت فاصله دارد و واسطههای زیادی را میپیماید، آسیبزا میشود و ممکن است به جای آنکه جامعهای را از سعادت، آرامش و امنیت برخوردار سازد، هزاران انسان بیگناه را از بین ببرد؛ مانند اختراع بمب اتم.
این مقدمات بیان شد تا به مسئله اصلی بپردازیم؛ چرا سالروز شهادت مطهری روز معلم نامیده شد؟ برای اینکه دانش او با دیگران تفاوت داشت. معارفی که او از راه تدریس، سخنرانی و نوشتار به آگاهی مردم میرسانید، بهطور مستقیم، در سعادت انسانها مؤثر بود. او دانستههای خویش را از قرآن و سنت و فرهنگ اهلبیت آموخته بود.
دانشی که مطهری به ما آموخت و با کتابهایش، همچنان به ما میآموزد، در روح تحول ایجاد میکند، انسان را دینشناس، خداباور و حقجو میگرداند و به او یادآور میشود که خویش را برای یک زندگی جاوید مهیا سازد؛ حیاتی بس مهمتر و پایدارتر از زندگی دنیوی. کسی که میخواهد به آن سرای گام نهد، نباید دست خالی باشد و خدای ناکرده، پروندهای تباه برای خویش تنظیم کند. استاد مطهری به علاقهمندان آموخت که سعادت ابدی آرامش دنیوی را نیز تأمین میکند. بدینسان، چنین شخصیتی که افکار و معارفش تا عمق روح و دل و وجدان ما نفوذ کرده و برایمان سعادتی پایدار و همهجانبه به ارمغان آورده است، حقش بیشتر از معلمان علوم و فنون دنیایی است؛
دانشهایی که به کمک آنها، حداکثر میتوانیم در دنیا راحتتر و با آسایش بیشتری زندگی کنیم.
امروزه، حتی دانشمندان غربی اعتراف کردهاند که فناوریها و محصولات تمدن جدید، چون با ایمان، عاطفه و عدالت فاصله دارد، پیامدهایی ناگوار به دنبال آورده است و خانوادهها در کشورهای توسعهیافته صنعتی و مدرن، به لحاظ کمرنگ شدن روابط عاطفی، دچار مشکلات بسیاری شدهاند. البته اگر این دانشها با ایمان و خداباوری همراه شوند، رشد بهتری خواهند کرد و از چنین آفتهایی در امان خواهند بود.
به هر روی، دانش در اسلام، به خودی خود، ارزشمند و شایسته احترام است؛ ولی ارزش تمام علوم و معلمان رشتههای علمی، با هم یکسان نیست. شهید مطهری، افزون بر معلمی، مربی هم بود. او در روح و جان انسانها تأثیر میگذاشت و ایمان آنان را تقویت میکرد و در معاشرتها و رفت و آمدها، افراد را به حیاتی الهی و معنوی فرامیخواند. افراد بسیاری، در اثر ارتباط با او، مسیر زندگی خود را دگرگون کردهاند و در راه تعالی و پیشرفت معنوی گام نهادهاند. بنابراین باید بر پایه فرهنگ اسلامی، در ارزشگذاری برای علوم و معلمان دقت کنیم و آفرین بگوییم به کسانی که سالروز شهادت استاد مطهری را روز معلم نامیدهاند تا همگان را با نماد معلمی آشنا کنند که نخست، محور معلوماتش دانش خدادادی بیواسطه، یعنی قرآن و سنت است؛ دوم، تأثیر دانشش در سعادت انسان، بیواسطه و موجب آسایش و آرامش روحی و روانی و خوشبختی ابدی انسانهاست، و سوم، مربی افراد است. مطلبی که اینگونه معلمان میآموزند، تنها انتقال یک مفهوم به ذهن نیست، بلکه در روح و روان تأثیر میگذارد و به زندگی انسان جهت میدهد. با مطالعه کتابها و مقالات ایشان، صفا و نورانیتی در وجود خواننده هویدا میشود که دلش میخواهد همنشین خوبان و پاکان شود و کاری کند که ذخیرهای برای آخرتش باشد و به جامعه و مردم خیر
برساند. آموزههای اینان، تنها انتقال مفاهیم نیست، بلکه اثری آموزنده، ارزنده و مؤثر بر روح و روان انسان مینهد و مسیر زندگی خواننده را به سوی خیر، سعادت و قرب الهی سوق میدهد.(1)
شهید مطهری در یکی از سفرهایش به عتبات، با یکی از بندگان شایسته خدا ملاقاتی داشت و درباره نماز، حضور قلب و خشوع و خضوع در حال نماز، سخن به میان آورده بود. و از آن مرد بزرگ، یک توصیه اخلاقی یا دستورالعمل برای افزایش حضور قلب در نماز درخواست کرده بود، آن مرد بزرگ از ایشان پرسیده بود: شما برای حضور قلب در نماز، چه میکنید؟ مرحوم آقای مطهری پاسخ داده بودند: عالمان و بزرگان توصیه میکنند برای افزایش توجه و حضور قلب در نماز، هر آیهای که میخوانید یا هر ذکری که بر زبان جاری میسازید، در آغاز، معنایش را تصور کنید و همراه این توجه، آیه را بخوانید یا ذکر را بگویید.
آن بزرگ فرموده بود: شما در نماز، به مفاهیم توجه دارید، یعنی به معانی که در ذهن شما شکل میگیرد، پس چه وقت به خداوند توجه میکنید؟! ما که توفیق همین را هم نداریم؛ ولی شهید مطهری که این توفیق را داشت، از آن سؤال دریافت که چقدر عقب است؛ عمری زحمت کشیده و تمرین کرده بود تا بتواند به معانی و مفاهیم توجه کند، امّا توجه به مفاهیم ذهنی تا توجّه به خدای متعال خیلی فرق دارد!
شهید مطهری در زمره استادانی بود که همت والایی داشتند. او به لحاظ قیافه فیزیکی با امثال من و شما تفاوت چندانی نداشت؛ ولی به لحاظ مراتب ایمان، معرفت
1. سخنرانی در جمع گروهی از كادر نیروی دریایی سپاه، (1385/02/12).
و قرب خدا، بسیار با ما متفاوت بود. اگر بخواهیم به راستی مبلغ دین، مروج قرآن و نشر دهنده فرهنگ اهلبیت باشیم، باید محکمات قرآن را که همه میفهمند و نیازی به تفسیر، تبیین، تأویلات متون و... ندارند، درست به کار گیریم.(1)
وقتی در سال 1331 شمسی به قم آمدم، سطوح عالی کفایه و مانند آن را میخواندم و استاد مطهری همان سال از قم به تهران رفته بود. آشنایی بنده با شهید مطهری بیشتر در زمینه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و حواشی او بر آن شکل گرفته بود. این اثر تازه به چاپ رسیده و مورد توجه طلاب جوان قرار گرفته بود.
علاقه ما به استاد از همین جا آغاز شد و پس از آشنایی و رفت و آمد با علامه طباطبایی، استاد مطهری را نیز در آنجا ملاقات میکردیم. وی گاه در مباحثههای گوناگون یا جلسات شبهای پنجشنبه و جمعه شرکت میکرد. در سالهای نخست، البته ارتباط زیادی برقرار نشد؛ به دلیل اینکه بیشتر فرصت آن شهید در دانشگاه سپری میشد و ما نیز سرگرم تحصیل در حوزه بودیم. از هنگام آغاز نهضت روحانیت، به رهبری امام خمینی(قدس سره) که حرکتهای اجتماعی و سیاسی در حوزه و دانشگاه و سایر قشرهای مردم شکل گرفت، ارتباط ما با شهید مطهری بیشتر شد. گاه، در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و موضوعات دینی، نشستهایی داشتیم و از رهنمودها و تجربیات آن اندیشمند وارسته بهره میگرفتیم و این تا زمان شهادت وی ادامه داشت.
شهید مطهری، به اقتضای روحانی بودنش، علاقهمندان را در حوزه، دانشگاه و جامعه، با مسائل دینی و پرورشهای مذهبی آگاه میساخت؛ معارف دینی را تبیین
1. سخنرانی در جمع طلاب سپاه و بسیج كرمانشاه،
میکرد؛ و به موازات این حرکت اعتقادی ـ تربیتی، از فرهنگ اسلامی، در برابر یورشهای فرهنگی دفاع میکرد. وی در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز حضوری فعال داشت؛ ولی در درجه نخست، کارشناس دین بود. سخنرانی در مجامع دینی و نشستهای خصوصی، تدریس در دانشگاه و حوزه،(1) همه و همه، به دلیل اهتمام بسیار او به نشر فرهنگ اسلام و دفاع از مبانی آن بود. به حق، باید گفت مطهری از معدود
1. در سال 1331 شمسی شهید مطهری در حالی كه مدرسی مشهور به حساب میآمد، به تهران هجرت كرد و به محض ورود به این شهر، در مدرسه مروی آموزش فلسفه اسلامی را به شكل تطبیقی و مقایسهای برای جویندگان حكمت و حقیقت آغاز كرد. در سال 1333 از طرف دانشكده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) یك فراخوانی برای استخدام دانشیار در رشته معقول صورت گرفت كه مطهری آمادگی خود را برای این وظیفه اعلام داشت و مدتی به صورت آزمایشی مشغول كار شد، كه به دلیل قدرت علمی و تسلط بر روشهای آموزشی و تربیتی و بیان جذاب، تلاش وی مورد توجه دانشگاه قرار گرفت. از بیستم آبان 1334 این فعالیت را به طور رسمی ادامه داد و حدود بیست سال به نورافشانی در این سنگر علمی و آموزشی پرداخت. یادآور میشود شهید مطهری در دانشكده الهیات و معارف اسلامی در دورههای كارشناسی و دكترا، كلیات علوم انسانی (منطق، فلسفه، كلام، عرفان، اصول فقه، فقه و حكمت عملی) فلسفه (شرح منظومه، الهیات شفا، مقاصد الفلاسفه غزالی، تاریخ فلسفه، تاریخ مجادلات اسلامی و روابط فلسفه و عرفان) تدریس مینمود. همچنین ایشان جلسات هفتگی تفسیر قرآن در سال 1352 در دانشگاه صنعتی شریف داشت. در دانشگاههای تبریز، مشهد، ارومیه، شیراز، كرمان و آبادان هم به نورافشانی پرداخت و سخنرانیهای جذابش در این مراكز مورد استقبال دانشجویان و استادان قرار گرفت. همچنین ایشان از یازدهم آذر 1350 به سمت مدیریت گروه آموزشی فلسفه و حكمت اسلامی دانشگاه تهران منصوب شد كه تا دو سال این مسئولیت را عهدهدار بود.
استاد مطهری علاوه بر آنكه دروس اصولی، فقهی و فلسفی را در حوزه با دیگر طلاب مباحثه میكرد، خود حوزه تدریس داشت و مُطوّل، شرح مطالع، كشف المراد، رسایل، كفایه، مكاسب، شرح منظومه و اسفار را به علاقهمندان درس میداد.
مطهری بنا به توصیه امام خمینی(رحمه الله) از سال 1351 تا 1357، هفتهای دو روز به قم میرفت و در حوزه علمیه این شهر دروسی چون شناخت اصل علیت، فلسفه هگل، معارف قرآن، ماركس و ماركسیسم، منظومه، نجات و اسفار تدریس مینمود. در این ایام عشق، صفا، بیپیرایگی و بیتكلفیِ ایشان برای همه شاگردان درس بود. در همان زمانی كه استادان باسابقه دانشگاه، با التماس در كلاس درس وی شركت میكردند، او به حكم وظیفه به قم میرفت؛ خودروی شخصی نداشت؛ و كسی هم وی را به مقصد نمیرسانید؛ یعنی راننده ویژه نداشت؛ خود تا میدان شوش میرفت و از آنجا با اتوبوس به قم عزیمت میكرد و این ویژگی وقت زیادی را از ایشان صرف مینمود (گلی زواره).
افرادی است که ضرورت این موضوع را به خوبی دریافت و با تمام وجود، برای پیشرفت آن کوشید.(1)
برای بررسی نقش استاد شهید مرتضی مطهری در فلسفه نوین اسلامی، باید به وضع فلسفه در کشورهای اسلامی و بهویژه ایران، پیش از فعالیتهای علمی ایشان و پس از آن، نگاهی اجمالی بیفکنیم تا تفاوت حاصلشده و تأثیر او در این تحول، روشن گردد.
با تأسف باید گفت، فلسفه در جوامع اسلامی، چنانکه باید رشد نکرده بود و نزدیک سه قرن پیاپی، یعنی از زمان ملاصدرا به بعد، حکمت اسلامی راه رکود میپیمود. اکنون در پی آن نیستیم که عوامل این تنزل فکری و علمی را توضیح دهیم؛ ولی به دلیل این واقعیت اسفبار، نیازهای فلسفی معاصر پاسخ داده نمیشد. از آغاز پیدایش فلسفه در میان مسلمانان، باروری این شاخه از دانش به دست مشاهیر اسلامی صورت گرفت که از سرچشمههای قرآن و عترت بهره گرفته بودند و مباحث اعتقادی، همواره به کمک این براهین فلسفی تبیین، و اشکالات پاسخ داده میشد. شهید مطهری در برخی نوشتههای خویش، به این نکته اشاره کرده است که متکلمان مسلمان چه نقش مهمی در پیشبرد فلسفه اسلامی ایفا کردهاند. حق نیز همین است؛ زیرا مردمی که به باورهای خویش اهمیت میدهند و میدانند همه چیز در پرتو اعتقاد شکل میگیرد، باید میکوشیدند فلسفه را در خدمت به بنیانهای عقیدتی به کار گیرند. متأسفانه در قرون اخیر، این کار انجام نشد. با تشریففرمایی علامه طباطبایی(رحمه الله) به قم، ایشان به این خلأ در حوزه علمیه پی برد و با ژرفنگری و دوراندیشی، وظیفه الهی خویش دانست
1. مصاحبه با استاد مصباح بهمناسبت فرارسیدن دهمین سالگرد شهادت آیتالله مطهری، اردیبهشت 1369.
که مباحث فلسفی را برای بیان مباحث کلامی و اعتقادی به کار گیرد. وی به دفاع از عقاید اسلامی و جهانبینی الهی و پاسخگویی به شبهات مکتبهای بشری همت گماشت و افرادی چون شهید مطهری را برای این برنامه تربیت کرد. بهراستی آن شهید ژرفنگر بهترین بهرهها را در این شاخه از علوم اسلامی، از محضر علامه برد و حتی در همان قدمهای نخستین، مددکار علامه بود و در شکوفایی این نهال پربار، سهم بهسزایی داشت. نمونه این فعالیت و نتیجهاش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم است(1) که پاورقیهای محققانه و روشنگرانه مطهری که بسیار بیشتر از حجم متن کتاب است، درک مطالب آن را آسان ساخته است.
مطهری اشتیاق بسیار به پیشرفت این کار، یعنی تحول فلسفه اسلامی برای پاسخگویی به مشکلات فکری و کلامی داشت و در این زمینه، احساس مسئولیت میکرد و از هیچ تلاشی رویگردان نبود؛ زیرا میخواست این مباحث ژرف و پیچیده آنچنان روشن شود که طبقات میانه جامعه بتوانند از آنها بهره گیرند. این کتاب که نگارش متن و پاورقیهای آن از سال 1331 شمسی آغاز شد، همچنان از بهترین آثار برای پاسخگویی به شبهههای مادیگرایان است. البته این نخستین اثر بود و آنان که صلاحیت کار را داشتند، محصول خوبی عرضه کردند. اکنون لازم است افرادی توانا و مسلط بکوشند این کتاب را تکمیل کنند. هر وقت احساس کنیم کاری پایان یافته و نیاز
1. نخستین جلد از این مجموعه در سال 1332 چاپ شد كه مورد استقبال علاقهمندان قرار گرفت. سال بعد جلد دوم به حلیه طبع آراسته شد و جلد سوم در سال 1335 شمسی به طبع رسید. در سال 1350 جلد پنجم كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقاله چهاردهم) با عنوان خدای جهان و جهان، با مقدمه و پاورقیهای شهید مطهری در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. علت تأخیر در انتشار جلد چهارم را باید در دقتهای هوشیارانه مطهری جستوجو كرد. آن معلم بزرگ زمانی مطلبی را به نگارش درمیآورد كه همه ابعاد و جوانب قضیه را بارها ارزیابی كرده باشد و ابهامی در كار نباشد. علامه طباطبایی میگوید: «در رسالهای به نام قوه و فعل (از جلد چهارم) آنقدر ایشان شوق داشت كه بنده را وادار كرد به تهران بروم و یك هفته در منزلشان ماندم تا این موضوع را حل كردیم؛ در عین حال اخیراً خودش هم صاحبنظر بود».
برطرف شده، ابتدای رکود، جمود و خمودی است. هیچگاه نباید مسائل فلسفه اسلامی، بهویژه در زمینه پاسخگویی به شبهههای افراد و مکاتب گوناگون را پایان یافته بدانیم، بلکه همواره باید در این اندیشه باشیم که این کار را بارورتر کنیم و قدمهای بلندتر و استوارتری در این راستا برداریم.(1)
آری؛ مهمترین بُعد شخصیت استاد مطهری، بُعد فلسفی ایشان بود و در این راه زحماتی بسیار کشید. او هم از جهت تحصیل و هم به لحاظ تدریس و تحقیق، در پیدایش، احیا، شکوفایی و گسترش این رشته از معارف اسلامی در سطوح گوناگون، نقش ارزندهای را عهدهدار بود. برای اینکه ارزش تلاش این متفکر را در این راستا درک کنیم، باید توضیحی دهیم:
اصولاً فلسفه در همه جوامع دانشی دشوار شناخته شده است؛ یعنی دارای مفاهیم دقیق و ظریفی است که تمامی افراد به آسانی نمیتوانند درک کنند و فهم درست آن به ذوق و استعدادی ویژه نیاز دارد. همین جهت کافی است تا جویندگان فلسفه کم شوند و شماری اندک در پی فراگیری آن باشند؛ در بین همین افراد نیز شمار افرادی که میخواهند مباحث آن را ژرفیابی کنند، بسیار ناچیز است. نکته دیگر اینکه بیش از هر علم دیگر، واژههای مشترک و مشابه در فلسفه وجود دارد؛ بهطوری که امکان دارد یک لفظ با معانی مختلفی به کار رود که حتی در ظاهر امر بین آنها تضاد باشد و در نقطه مقابل هم قرار گیرند. این مطالب که هر مفهومی حکم ویژهای دارد، برای کسانی که از مباحث حکمت آگاهی درستی ندارند، چنین توهمی را به وجود میآورد که بین کلمات
1. مصاحبه حجتالاسلام محمدی عراقی با دكتر احمدی و مصباح یزدی درباره شخصیت مطهری.
فیلسوفان تناقض وجود دارد و در جایی، برای اثبات مفهومی از اصطلاحی استفاده میکنند، اما در عرصهای دیگر آن را نقض مینمایند. اتفاقاً این توهم از قرون پیش، برای اشخاص بزرگی چون غزالی به وجود آمده بود. او حتی کتابی به نام تهافت الفلاسفه(1) را به نگارش درآورده، که به زعم خودش تناقض گفتههای فیلسوفان را در آن تدوین کرده است. از سوی دیگر، این تشابهِ اصطلاحات موجب میشود کسانی که به معنای دقیق فلسفی این مفاهیم آشنا نیستند، آنها را بر مبنای عرفیاش حمل، و خیال کنند این کلمات همان معنای رایج عرفی را در فلسفه دارد؛ و آن وقت نتیجه بگیرند فلان مطلب فلسفی با دیانت و مباحث اعتقادی و کلامی مخالفت دارد. این اشتراک اصطلاحات موجب میشود بسیاری از افراد متعهد نیز چنین برداشت نمایند که مطالب فلسفی با مبانی دینی در تباین است و با یک تردید و حتی بدبینی به فلسفه بنگرند و این گونه نگرش از رویکرد عدهای دیگر به فلسفه میکاهد.
بهعلاوه این علم همچون دانشهای دیگر مراحل مختلفی را گذرانیده است و مکتبهای گوناگونی داشته و دارد. بنابراین مسائل فلسفی از دیدگاه مکاتب مختلف، راههای گوناگون و پاسخهای متفاوت خواهد داشت و تعدد نظریات بهطور طبیعی در نظر عدهای، برخی را غیر صحیح و نادرست جلوه میدهد. البته آرای باطل هم در بین دیدگاههای گوناگون دیده میشود. این روند و وجود اختلاف نظرهای بسیار، برای عدهای این نتیجهگیری را به وجود میآورد که اصولاً مسائل فلسفی بهطور یقینی قابل حل نخواهند بود؛ پس چرا ما بیهوده و بیجهت وقت خودمان را صرف این مسائل لاینحل کنیم. این هم وجه دیگری است که مشتریان معلومات فلسفی را کاهش میدهد.
1. تهافت الفلاسفه یعنی تناقضگویی فیلسوفان و معنای تشویش در ادعاها را هم میرساند. این كتاب شامل چهار مقدمه، بیست مسئله و یك خاتمه است. غزالی در كتاب المنقذ من الضلال و الموصل الی ذی العزه و الجلال اعتراف كرده است كه از شك شروع كرده و به شناخت رسیده است.
نکته دیگر اینکه در اروپا پس از رنسانس، علوم تجربی کمکم رواج بیشتری یافت و باعث پیدایش اختراعات، فناوری و صنایعی شد که در زندگی انسانها تحولی چشمگیر به وجود آورد و برای بهبود رفاه فردی و اجتماعی مؤثر بود. این مسئله موجب شد که توجه دانشمندان به علوم طبیعی معطوف شود و چنین استنتاجی شکل گیرد که علوم فلسفی بهاصطلاح تجریدی و انتزاعی هستند و قابل تجربه و محکزنی نمیباشند. بنابراین در اثر گسترش علوم طبیعی، بسیاری از آثار فیلسوفان سابق باطل شد. برای نمونه وقتی نظریه افلاک نهگانه - در فلکیات قدیم مطرح بود که زمین مرکز عالم است و خورشید به دور آن میچرخد - باطل شد، افرادی فکر کردند دیگر آرای فلسفی هم به همین نحو و غیرقابل اعتماد است. این عامل نیز از گرایش به فلسفه کاست.
در دوران اخیر مکتبهای مادی که مایههای فلسفی محکم و استواری نداشتند و بیشتر در زمینههای سیاسی و اجتماعی کار میکردند، برای آنکه حریف خود را خلع سلاح کنند و حریف در میدان نبرد ایدئولوژیک دستخالی باشد، تبلیغاتی به راه انداختند که اساساً فلسفه یک عامل رکود و بیتحرکی است و با تلاشهای مبارزاتی و قیامهای مردمی و جنبشهای خودجوش مناسبتی ندارد و کسانی که میخواهند در عرصههای سیاسی و مبارزه با استکبار و استبداد گام بردارند باید فلسفه را به کناری نهند.
متأسفانه این تبلیغات در قشر وسیعی از جامعه ما اثر گذاشت و حتی گویندگان و نویسندگان دلسوز و متعهدی که واقعاً میخواستند برای اسلام و تقویت نهضت اسلامی کار کنند، ناآگاهانه در گفتهها و نوشتههای خویش، گاه و بیگاه به فلسفه حمله کردند؛ ولی کسانی در این میان بودند که چون صخرههای استواری در برابر این توفانها ایستادند و باور داشتند که فلسفه برای تبیین مباحث کلامی و اثبات بنیانهای اعتقادی و دفاع از باورهای دینی و الهی ضرورت دارد. با توجه به این مشکلات بسیار، اهمیت
نقش آن کسانی که در این شرایط آشفته و طاقتفرسا اقدام به احیای فلسفه اسلامی کردند، روشن میشود.
اینها، تیرهای اتهامات و حتی ملامتها و سرزنشهای دوستان و آشنایان را به جان و دل پذیرا شدند(1) و فلسفه را از سقوط و ویرانی نجات دادند. از جمله این افراد که در خط مقدم قرار گرفت و به چنین عرصه آشفتهای گام نهاد تا ابهامها را بزداید و اوضاع را در این جهت مهیا سازد و برهانهای فلسفی را برای تقویت مبانی دینی به کار گیرد، شهید آیتالله مطهری بود.
1. امام خمینی(رحمه الله) با چنین تنگناهایی مواجه بودند، چنانچه اشاره كردهاند: «خون دلی كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مصطفی، از كوزهای آب نوشید؛ كوزه را آب كشیدند، چراكه من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت وضع روحانیت، حوزهها وضع كلیساهای قرون وسطا میشد كه خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و كیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود».
علامه طباطبایی در چنین فضای آشفتهای، وقتی نیاز را تشخیص داد ابتدا در منزل خود برای شماری از فاضلان تدریس فلسفه را آغاز كرد و كمكم آن را به داخل حوزه آورد. آن مفسر عالیقدر در مسجد سلماسی، درس فلسفه (اسفار) تدریس میكرد كه بر مذاق برخی خوش نیامد و برای تعطیل كردن درسش تلاشهای بسیاری صورت گرفت. رشكورزان، آتش حسد و بدبینی را شعلهور ساختند و برای جلوگیری از این حركت از مرجع عالیقدرِ وقت، آیتالله بروجردی خواستند درس علامه را تعطیل كند. آن فقیه فرزانه به علامه پیغام داد درس را محدود نماید و این تقاضا به دلیل فشارهای شدید گروهی سطحینگر و اهل جمود صورت گرفت. علامه برای زعیم حوزه نوشت: «این درس را وظیفه شرعی میدانم و برای تأمین نیازهای ضروری جامعه میگویم، ولی مخالفت با شما را كه رهبر شیعیان هستید جایز نمیدانم». آیتالله بروجردی توسط خادم خود به علامه رسانید: «هرگونه میدانید عمل كنید؛ ما هم در زمان جوانی در حوزه اصفهان نزد جهانگیرخان قشقایی اسفار میخواندیم، ولی مخفیانه به درس ایشان میرفتیم». با این برنامه، آن مرجع بزرگ درس فلسفه علامه را تأیید كرد، ولی به دلیل برخی مسائل از وی خواست چنین درسهایی را همگانی نكند. علامه پذیرفت و با تشكیل جلسات ویژه، با شاگردانی برجسته چون علامه شهید مطهری به احیای فلسفه اسلامی پرداخت و نقد و بررسی فلسفههای غربی و مادیگرایی را به طور جدی پی گرفت و موفق شد با اخلاص، اهتمام فوقالعاده و توانایی علمی، تحولی شگرف در این عرصه به وجود آورد. شهید مطهری در این حركت بابركت، پربار و ماندگار سهمی وافر داشت و از این رهگذر راه صحیح استدلال عقلی و دفاع از جهانبینی و اعتقادات اسلامی را به فراگیران آموزش داد (گلی زواره).
ایشان مطالعات وسیع، دقت فکری، ریزبینی و موشکافی در حل مسائل فلسفی و به کارگیری این دانش در گرهگشایی از معضلات کلامی و پاسخ به پرسشهای فکری و اعتقادی داشت. در واقع میتوان او را پیشگام پرتلاش احیای فلسفه اسلامی نامید.
شهید مطهری بهخوبی درک کرده بود که اگر مسائل فلسفی و به طور کلی معارف دینی در فضای حوزهها محدود بماند، دیر یا زود جامعه با یک خلأ فکری و ایدئولوژیک روبهرو میشود و به همین دلیل کوشید دانشجویان، به ویژه آنهایی را که در آینده نقش مهمی عهدهدار خواهند بود، با این مسائل آشنا کند و نسل تحصیلکرده را با تشویق و برخوردهای صمیمی به سوی تفکر اسلامی راغب سازد.(1)
شهید مطهری علاوه بر آنکه برای احیای فلسفه اسلامی در حوزه و دانشگاه کوشش فراوانی کرد، کوشید در چگونگی مباحث، تحولاتی پدید آورد و با بیانی قابل فهم، پیچیدگیهای مباحث را برطرف کند و فلسفه را از آن شیوههای قدیمی به قالبهای بدیع و ابتکاری منتقل سازد؛ یعنی محتوا همان بود که علمای سلف و مشاهیر گذشته مطرح کردهاند، ولی وی و استادش علامه طباطبایی به تدریس فلسفه سنتی بسنده نکردند، بلکه با همکاری عدهای دیگر از اهل فضل، حکمت اسلامی را در یک قالب جدید و طرحی نو عرضه کردند که متناسب با نیازهای عصر و پاسخگوی شبهات مادیگرایان و اهل الحاد بود. باید اعتراف کرد که شهید مطهری فلسفه اسلامی را وارد مرحله نوینی کرد. این تلاش در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و سایر دروس و نوشتههای مطهری که به حکمت و فلسفه اختصاص دارد قابل مشاهده است.
1. سخنرانی درباره شخصیت استاد فرزانه، مرتضی مطهری.
در آثار وی شکل و شیوه عرضه مطالب با آن روشهای سنتی تفاوتی آشکار دارد؛ به گونهای که برای خواننده قابل استفاده است و بهخوبی میتواند از محتویات آنها سر در بیاورد؛ البته خوانندهای که زمینهای در این باره داشته و ظرفیتهای لازم برای فهم مباحث فکری و حکمی را به دست آورده باشد. علاوه بر شیوه نوین و تلاش برای سادهنویسی و قابل فهم کردن مضامین، برخی مسائل در آثار این شهید مطرح شده که قبلاً در کتابهای فلسفی مطرح نبوده است؛ برای نمونه مفاهیم اعتباری برای نخستین بار در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم طرح شده است. از اینها که بگذریم شهید مطهری برخلاف سبک قدما، موضوعات فلسفی را به زبان عربی تدوین نکرده که تنها عدهای خاص از آن استفاده کنند؛ یعنی حتیالمقدور کوشیده برای طرح مطالب از زبان فارسی سلیس و روان بهره گیرد تا شمار بیشتری از خوانندگان بتوانند از آن بهره ببرند. این نیز گامی است برای بیرون آوردن فلسفه از حوزه محدود و محصور متخصصین و فیلسوفان و گسترش این بخش از علوم اسلامی در سطح جامعه. و به همین دلیل نسل جوانِِ علاقهمند به موضوعات فلسفی بهراحتی میتواند به این نوشتهها مراجعه، و نیاز خویش را با مطالعه آنها برآورده کند. هر چقدر که زمان میگذرد، اهمیت نوشتههای شهید مطهری برای دانشپژوهان حوزه و دانشگاه روشنتر میشود و بیشتر و بهتر از این کتابها استقبال میکنند و برای بهتر شناختن حقایق اسلام و مجهز شدن به سلاحهای فکری و مهیا شدن برای دفاع از اعتقادات، محصولات استاد مطهری را مأخذ و مرجع آگاهیهای خود قرار میدهند.(1)
1. مصاحبه رادیویی بهمناسبت سالگرد شهادت استاد آیتالله مطهری.