شهید آیتالله مطهری در قلمرو تدریس ویژگیهای خاصی داشت(1) که بسیار کمنظیر بود. هم در کیفیت تدریس و هم در چگونگی برخوردهایش با دانشجویان، شیوه بحث با صاحبنظران، روش گزینش درس، تبیین مباحث و نکتههای بسیار دیگر. این یک دلیل برای انتخاب شهید مطهری به عنوان معلم نمونه و الگو بود. اما مطلب از این بالاتر است؛ زیرا او به جز اینکه معلمی شایسته و کامل بود، امتیازات روحی و اخلاقی فراوانی را به دست آورده و ویژه خود ساخته بود.
یکی از مهمترین ویژگیهای این معلم مطهر این بود که بهخوبی شناخته بود جامعه اسلامی، نسل جوان، قشرهای روحانی و دانشگاهی چه نیازهایی دارند که باید برآورده گردد.
در رژیم ستمشاهی پهلوی که مسائل دینی و ارزشهای معنوی و اسلامی به دست فراموشی سپرده شده بود، نهتنها دینداری و پیروی از موازین اسلامی افتخاری نبود، بلکه گونهای حقارت و سرشکستگی را به دنبال داشت.
اگر دانشجوی مسلمانی در محیط دانشگاه میخواست نماز بخواند از همکلاسیها و
1. كتاب جلوههای معلمی استاد مطهری كه از سوی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی به طبع رسیده است، كوشیده این جنبه از زندگی و شخصیت استاد را با استناد به آثارش، گفتههای شاگردان وی و مباحثی از این قبیل بررسی كند.
استادان خجالت میکشید؛ باید میرفت در گوشهای دور از چشم دیگران، مکانی بیابد و در خلوت و پنهانی فریضهاش را انجام دهد. اگر کسی از دیانت و عقاید اسلامی سخن میگفت او را متهم میکردند به اینکه متحجر و عقبافتاده است! و مدافعان دین در نظر آنان کسانی بودند که از ترقی و تمدن و توسعه علمی بهرهای نداشتند؛ مرتجع و واپسگرا بودند. البته در آن موقع متأسفانه افرادی بین دانشگاهیان نفوذ کرده بودند که به منزله عمله دستگاه ستم و مزدور بیگانگان، بیدینی را در محافل علمی ترویج میکردند. اساتید متدین و اهل بصیرت از این گونه وابستگان به طاغوت و اجانب نفرت داشتند.
این اوضاع آشفته چنان فضای مراکز علمی و آموزشی را تیره ساخته بود که آشکارا با حقایق و باورهای اصیل اسلامی و مردمان مؤمن و مسلمان مبارزه میکردند؛ دین و ارزشهای قرآنی را به باد تمسخر میگرفتند و رسماً سر کلاسها با افکار مذهبی و عقاید دینی مخالفت مینمودند. در چنین موقعیت ناگوار و نگران کنندهای، استاد شهید مرتضی مطهری پای خویش را از حوزه علمیه بیرون نهاد؛ وارد دانشگاه شد و دشواریهای زیادی را در این مسیر متحمل گردید، تا توانست کرسی استادی را احراز کند و در این مقام بود که بهترین خدمات را در آن دوران به این کشور و جامعه مسلمان ارائه داد.
اگر امروزه مشاهده میکنیم در نهادهای حقوقی، قانونی، اجرایی و سایر پستهای مهم کشور افراد متدینی دیده میشوند که صادقانه و خالصانه برای احیای فرهنگ اسلامی و حفظ هویت مذهبی و ترویج فضیلتها میکوشند، اگر نگوییم تمامی آنها، بیشترشان دستپرورده شهید مطهری بودهاند، یا از سفره علمی و معرفتی او بهره گرفتهاند. البته همین جا باید قدردان دیگران هم باشیم؛ شهیدانِ بزرگوار دکتر بهشتی، مفتح و باهنر هم در این زمینه سهمی مهم داشتند، ولی پیشگام همه استاد مطهری بود. شهید مطهری با رفتار و درسهای خود و بیانی متقن و برهانی نسل جوانی را پرورش داد که امروز کارهای مهم کشور را در کف باکفایت خود دارند؛ کسانی را تربیت کرد
که با عقاید و اندیشههای اسلامی آشنا باشند؛ ایمان خود را تقویت کنند و ارزشهای اسلامی را پاس دارند. اگر تعلیمات مطهری و امثال او نبود، ما افرادی را که بتوانند نظام اسلامی را بر پایه موازین و معارف محمدی اداره کنند نداشتیم، یا دست کم در این زمینه، بسیار در تنگنا بودیم. هر جای کشور کاری مفید صورت گرفته و فعالیتهایی شایسته برای رفع مشکلات مردم برنامهریزی و اجرا شده است، از آن جهت بوده که مجری و پیگیر این طرحها مؤمن، دلسوز و شایسته بودهاند.
خصلت ویژه شهید مطهری این بود که در زمان مناسب، کمبودها و خلأهای فرهنگی، اجتماعی و تبلیغی را به خوبی درک، و شناسایی کرده بود. او وقتی با دقت و همهجانبهنگری مشکلات را بررسی میکرد، با علم و توانمندی خود راه چاره را هم تشخیص میداد و با تمام وجود و با شجاعت، فداکاری، گذشتن از مزایا و امور رفاهی و تحمل زخمزبانها، قدم به راهی میگذاشت که آن را وظیفه خود میدانست و این مسیر پرخطر و دشوار را به گونهای شایسته میپیمود و این وظیفه حساس را به بهترین شکل، توأم با برکات و ثمرات بسیار انجام میداد.
نظایر شهید مطهری جانشینان انبیا هستند که عمر خود را در مسیری صرف کردند که جامعه از محصولات آن بطور اساسی بهره برد. او علاوه بر دانش فوقالعاده، افکار عالی و نیت خالص به این واقعیت رسید که چنین سرمایههای معرفتی و معنوی را در چه جهتی به کار ببرد. وی به خوبی درک کرده بود که دردهای جامعه کدام است و برای هر کدام از آلام مردم داروی مناسب و اثربخش تجویز میکرد؛ او نسل جوان را با نوشتهها، سخنرانیها، دروس و مواعظ متقن و در عین حال ساده، رسا و آموزنده تغذیه کرد؛ خیلی خوب نیازها را شناخت؛ روشهایی نو درافکند و مطالبی جدید که حاجتهای جامعه را روا میساخت مطرح کرد.(1)
1. سخنرانی در دانشگاه تربیت معلم اراك، (1372/02/14).
روش بدیع، جذاب و اقناع کنندهای در تفهیم و تبیین مبانی دینی به کار گرفت و آنقدر مداوم، عمیق و همهجانبه خدمت کرد که در همان زمان محدودِ عمر نسبتاً کوتاهش موفق شد همچون باغبانی آگاه و بابصیرت، بوستانی از معارف ناب را به رویش و شکوفایی برساند؛ به گونهای که امروز پس از یک ربع قرن، هنوز جامعه کاملاً نیازمند و تشنه آموزههای اوست. اکنون هم مردم از این بوستان، گلهای فضیلت میچینند و با رایحه آن مشام ذهن و دل خود را نوازش میدهند. این نشانه آن است که او راه را بسیار خوب شناخته بود که موفق شد این سرمایههای گرانبها را در اختیارمان قرار دهد و ما همچنان باید به دنبالش بدویم و به گرد راه او نرسیم.(1)
ویژگیهای مطهری از آن جهت ممتاز بود که در زمینههای معنوی و علمی رشد متوازن داشت. ایشان پس از آنکه تحصیلات خود را به پایان رسانید و نزد استادان اخلاق، عرفان و سیر و سلوک به درجاتی عالی رسید، احساس کرد که حالا باید از این منابع ارزشمند، معادن غنی و تواناییهای روحانی استفاده کند. او بیگدار به آب نزد؛ خواست انجام وظیفه کند؛ اما متوجه شد جامعه به بینشی نیاز دارد که سعادت آنها را در همه عرصههای فردی و اجتماعی تأمین کند؛ پس چنین نتیجه گرفت که بهترین خدمت اجتماعی این است که اسلام بهدرستی و بدون تحریف و افراط و تفریط شناخته شود و به مرحله اجرایی برسد. بصیرت درست و باور عمیق، یقین ایجاد میکند، و به نوبه خود، امنیت روانی، سلامت اجتماعی و رشد فرهنگی جامعه را تضمین مینماید.
ولی اسلام گستردگی فراوانی در ابعاد گوناگون دارد و با توجه به شرایط مختلف جامعه؛ امکان دارد در برهه و قلمروی بینش ما نسبت به اسلام، جامع و همسو باشد،
1. سخنرانی در لشكر 17 علی بن ابیطالب(علیه السلام) قم، (1383/02/12).
اما این وضع عمومیت ندارد؛ و در یک موقعیت اقتضای شرایط چنین است که در بخشی از ابعاد اسلامی بیشتر فعالیت کنیم. این تأکید حالت دوسویه دارد؛ یکی توانایی و امکانات ما و دیگر نیاز جامعه. شهید مطهری زمانی که میخواست وارد فعالیتهای اجتماعی شود، در حدود سالهای 1330 مطالعه و بررسی کرد، که جامعه اسلامی به چه چیزی بیشتر نیاز دارد؛ فکر کرد؛ مطالعه نمود و پس از بررسیهای مداوم و همهجانبه به این واقعیت رسید که باید از سنگرهای اعتقادی و ایدئولوژیک دفاع کرد. در آن عصرْ یعنی پس از شهریور 1320 دولتی مقتدر وجود نداشت؛ نظام سیاسی دچار تزلزل بود(1) و هر کس در هر گوشهای برای خود دسته و حزبی راه میانداخت. حزب توده از همان وقتها جزء نخستین حزبهایی بود که مثل قارچ در ایران رویید؛ کتابهایی بسیار با افکار الحادی و مادیگرایی و گرایشهای غربی انتشار مییافت و عناصر نفوذی در دستگاه حاکمه هم از این جریان استقبال میکردند.(2)
1. در زمان سلطنت رضاخان به دلیل اختناق شدید، محیط برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و بحث آزاد فراهم نبود و هرگونه حركتی با سركوبی دستگاه پلیس مواجه میشد. رضاخان با نیرنگ و فشار شدید سیاسی در ایران یك نوع سكوت و آرامش اجباری برقرار كرد. احزاب، سازمانهای سیاسی و اتحادیههای صنفی و كارگری در نتیجه ضعف داخلی و فشار خردكننده استبداد و استعمار به تدریج متلاشی شد؛
ولی ترورها، اعدامها، زندانها، تبعیدها، شكنجهها، آزارها، تهمتها و افتراها هرگز نتوانست فریاد اعتراض علما و مردم را خاموش سازد.
با سقوط رضاخان و هجوم ناگهانی ارتش متفقین به خاك ایران، نگرانیهای دیگری در سراسر این سرزمین پدید آمد. ناامنی، هرجومرج، وضع نابسامان اقتصادی و مسئله نان و مواد غذایی به دلیل این تهاجم از مشكلات بزرگ مردم بود. در واقع ابرقدرتها میخواستند یك شرایط آشفته پدید آورند تا مردم ناگزیر شوند خود را برای پذیرش یك دیكتاتور دیگر كه فرزند رضاخان بود مهیا سازند. در این شرایط ما ناظر تشكیل حزب، گروه و انجمنهای بسیاری هستیم و در مدتی كوتاه تشكلهای سیاسی كه در طول سلطنت رضاخان نام و نشانی نداشتند، چون قارچ روییدند و شتابان وارد معركه شدند. اینک بدین ترتیب فرصتطلبان، جاهطلبان و جویندگان نام و مقام از فرصت سوء استفاده كردند و بدینگونه در سال 1323 شمسی بالغ بر شصت حزب، گروه، دسته و سازمان سیاسی به وجود آمد، كه به طور كلی بیشترشان گرایش چپ داشتند و این گرایش، ناشی از جو جهانی بود، نه از اعتقاد واقعی و سیاسی خودشان و صرفاً گروهی اندك از این ویژگی مستثنا بودند، (گلی زواره).
2. سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10).
شهید مطهری میتوانست در حوزه بماند و مقام برجستهای در فقه یا علوم دیگر اسلامی به دست آورد. به راستی نیز همگان به شایستگی علمی او اعتراف داشتند، ولی او به دلیل احساس وظیفه، وقتش را در جهت نیاز جامعه اسلامی صرف کرد. اگر کارهای ایشان نبود، افکار و مکاتب بشری و مادی چون سیلابهایی ارزشها را در معرض تهدید قرار میداد و نسل جوان را به سوی درهای خطرناک و هلاک کننده میکشید.
او این نیاز را درک کرد که باید با دانشگاه رابطه برقرار کند. آن وقتها ارتباط یک روحانی با نسل دانشگاهی غیر ممکن یا خواب و خیال مینمود. نمیتوانید تصور کنید چه جوّی در دانشگاهها حاکم بود؛ با چه چشمی به حوزه نگاه میکردند و چقدر طلاب را تحقیر کرده بودند. در این اوضاع و احوال پریشان ایشان کوشید به عنوان یک استاد برجسته در دانشگاه مطرح شود و در پرتو این حضور مؤثر و بابرکت توانست افکار الهی و اسلامی را در این محیط آشوبزده گسترش دهد؛ با شبهات مبارزه کند؛ تردیدها را برطرف، و انگیزههای دینی را تقویت کند. این بخشی از فعالیتهای شهید مطهری بود. درسی که ما از آن نامدار عرصه معرفت میگیریم همین است که در هر زمانی باید ببینیم نیاز جامعه به چه چیزی است. دردهای بدنی و عضوی انسانها هم باید درمان شود؛ معالجه سرطان هم ارزشمند، و در جای خود لازم است، اما جامعه به بیماریهای دیگری هم مبتلاست. امراضی مُسری در میان مردم رواج مییابد که با واکسنها، داروها و تشخیصهای طبی نمیتوان آنها را علاج کرد. مشکلات فکری و فرهنگی، امواج تردید و هجوم شبههها مردم را دچار ناراحتیهایی میکند که طبیبان معنوی و روحانی باید برای ریشهکنسازی آنها فکری کنند. شهید مطهری این گونه ناراحتیها را دید، موقعشناس شد، دردها را تشخیص داد و مصمم گردید دانشگاه را از اینگونه بیماریها و آفتهای خطرناک نجات دهد.(1)
1. سخنرانی در لشكر مكانیزه كرمان، (1380/02/12).
آری؛ یکی از ویژگیهایی که همه در آن اتفاق دارند و به این مرتبه در هیچ کدام از اقران و همگنان استاد یافت نمیشد توجه به نیازهای علمی و فرهنگی جامعه بود؛ نیازهایی که در همان عصر برای نسل معاصر و جوان جامعه وجود داشت و پرسشهایی که در اذهان پدید میآمد یا شکوکی که القا میشد، درصدد پاسخگویی آنها برمیآمد؛ سخنرانی میکرد؛ مقاله و کتاب مینوشت و بالاتر از اینها، آنکه با فراست خدادادی خود آینده را پیشبینی میکرد که در دهههای بعدی، جامعه تشنه چه معرفتی است. او برای جلوگیری از ابتذال فرهنگی و فسادهای اخلاقی، برنامههای فراوانی را تعقیب مینمود. این ویژگی زمانْآگاهی و احساس مسئولیت نسبت به نیازهای اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی جامعه نظیرش در کمتر کسی یافت میشد. خدای متعال به او فراستی عمیق، صفای قلبی کمنظیر، عشق و عاطفهای نسبت به حقیقت دین و ارزشهای دینی عطا کرده بود که او را شخصیت استثنایی و ممتاز ساخته بود. فهرست کتابها، سخنرانیها و درسهای استاد را اگر درست بنگرید، مشاهده مینمایید هر جا احساس نیاز میکرد، فوری آستینها را بالا میزد و مشغول کار میشد و به تحسینها یا ملامتهای دیگران کاری نداشت.(1)
شهید مطهری همّش را صرف این جهت کرد که مبارزهای معقول و منطقی را با امواج انحراف پیش گیرد و انصافاً در این راه فعالیتهایی مفید انجام داد.
اگر در فقه بحث و مطالعه میکرد، موضوعاتی را مورد تحقیق قرار میداد که جامعه به آن مبتلا بود. در آن مواقع، در زمینه احکام اسلامی از سوی افراد یا گروههایی مطالبی پیرامون حقوق بانوان و مسائل مربوط به زنان مطرح میشد؛ میخواستند از این راه به احکام دین مبین اسلام خدشههایی وارد کنند. شهید مطهری(رحمه الله) این معضل را احساس
1. سخنرانی در دانشگاه امام صادق(علیه السلام) تهران، با عنوان «تبیین اندیشههای استاد».
کرد و بحثها و مقالاتی را در این زمینه به نگارش درآورد که نتیجهاش کتاب حقوق زن(1) و مسئله حجاب(2) و امثال اینها میباشد. اگر این کوششهای علمی و پژوهشی ایشان نبود، حتماً گروههایی از جوانان اعم از پسر و دختر منحرف میشدند و باورشان نسبت به موازین شرعی و دینی تضعیف میگردید. در زمینههای دیگر هم وقتی تحقیق میکرد، ناظر به نیازهای موجود بود؛ یا در جهت تبیین و اثبات مسائل اسلامی و یا برای رفع شبهات و دفاع از عقاید و اندیشههای اسلامی.
پزشک در جهان زیاد است، اما فرض کنید روزی یک بیماری واگیردار در جامعه
1. كتاب نظام حقوق زن در اسلام 33 مقاله دارد كه شهید مطهری در سالهای 1345 و 1346 در مجله زن روز، با عنوان «زن در حقوق اسلامی» انتشار داد. ماجرای نشرش به این شكل است كه در سال 1345 تب تعویض قوانین مدنی درباره حقوق خانوادگی در سطح مجلات زنانه سخت بالا گرفت و چون بسیاری از پیشنهادهایی كه میشد بر ضد نصوص مسلم قرآن بود، ناراحتیهایی را در میان مسلمانان به وجود آورد. در این میان یك نفر قاضی به نام ابراهیم مهدوی زنجانی بیش از همه حرارت و هیجان نشان داده و لایحهای در چهل ماده به همین منظور تنظیم، و در مجله زن روز چاپ كرد. به پیشنهاد یكی از روحانیان تهران و پس از قبول هیئت تحریریه این نشریه، مقرر گردید مقالات شهید مطهری و مهدوی در برابر یكدیگر در هر شماره مجله درج شود. اگرچه شش هفته بیشتر طول نكشید كه مهدوی بر اثر عارضه قلبی درگذشت و برای همیشه از پاسخگویی راحت شد، ولی علاقهمندان از شهید مطهری خواستند این سلسله مقالات را به طور مستقل ادامه دهد. او با این تقاضا موافقت كرد و تا سی و سه مقاله ادامه داد، كه در سال 1353 در قالب كتاب مزبور چاپ شد.
2. كتاب مسئله حجاب محصول سخنرانیهای شهید مطهری در انجمن اسلامی پزشكان میباشد؛ كه البته مطالب كتاب برگزیده مختصر این بحثهاست. پس از نشر این كتاب توسط انجمن مزبور، صاحبنظران و سایر علاقهمندان به آن اقبال نشان دادند، به طوری كه در همان ماههای اول نُسخ آن نایاب شد و بلافاصله انجمن از شهید مطهری درخواست كرد با در نظر گرفتن نظریات اعلام شده توسط اعضای انجمن و دیگر مشتاقان، چنانچه لازم میدانند در این اثر تجدید نظر كنند تا برای طبع دوم آماده شود. در نتیجه چاپ دوم به صورتی كاملتر و با رجحان بیشتری نسبت به طبع نخست مهیا شد كه تقدیم علاقهمندان گردید و از طرف انتشارات صدرا نزدیك به شصتبار چاپ شده است. لازم به ذكر است پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید مطهری قصد داشت مقالهای با عنوان «نقش بانوان در تاریخ معاصر ایران» به منزله مقدمه كتاب مسئله حجاب بنگارد و چند صفحهای از آن را هم به رشته تحریر درآورد، ولی متأسفانه منافقان كوردل به آن متفكر گرانقدر فرصت ندادند و ایشان را به شهادت رسانیدند. آن مقاله نیمهكاره در جلد نوزدهم مجموعه آثار شهید مطهری درج شده است. همچنین آن شهید یادداشتهای متعددی درباره حجاب و عفاف دارد كه در جلد سوم كتاب یادداشتهای استاد مطهری (ص 82 تا 193) آمده است.
پیدا شده و مردم را مبتلا کرده است؛ مثلاً مردم دچار بیماری وبا شدهاند، اما در حالی که بیماران دارند از تأثیر این بیماری هلاک میشوند، یک متخصص بیماریهای عفونی در چنین زمان حساسی، درباره یک بیماری کمیاب که در جزایر میکرونزی(1) پیدا شده تحقیق کند. این نیز تحقیق و تلاش علمی و دارای ارزش است، اما این جامعه را وبا تهدید کرده است و بیماران باید دارویی را مصرف کنند تا از این ویروس خطرناک رهایی یابند. پزشکانی داریم که تحقیقات خوبی در ریشهیابی بیماریها کردهاند؛
این مثال برای آشنایی با ویژگی بارز شهید مطهری بسیار سودمند است. او کسی بود که آسیبهای اجتماعی و آفتهای فرهنگی را نسبت به دیگر علما و روحانیان بسیار زودتر درک کرد. وی افسوس میخورد که چرا این گرفتاریها وجود دارد و چرا دیگران از او نمیپذیرند که این بیماریها وجود دارد؛ آری او دل میسوزانید که این مردم چنین ناگواریهایی دارند.
قلم در اختیار مردم مینهاد. آن شهید با سخنرانیهای متعدد، به هر جا که میسر بود میرفت؛ حقایق را روشن، و چاره را مطرح میساخت. یادم هست در ایام محرم، شهید مطهری در نقاط مرکزی تهران به منبر میرفت و گاهی تعداد مستمعین او به یکصد نفر هم نمیرسید، در حالی که در مسجدی مجاور، یا در محلهای دیگر سخنرانانی با
1. میكرونزی (Micronezi) مجموعه جزایری بسیار كوچك و متعدد است که در غرب اقیانوس آرام (كبیر) در شمال خط استوا واقع شدهاند، از مهمترین آنها جزایر ماریان، کارولین، پالائوی، مارشال و ژیلبرت میباشند.
طمطراق مشغول سخنرانی بودند او در مسجدی در محله پاچنار تهران برای عدهای اندک وعظ مینمود و از این کار خسته و افسرده نمیشد و وانمیخورد؛ زیرا تشخیص داده بود وظیفهاش همین است و باید داروی دردهای اجتماعی را به آنها معرفی کند، اگرچه عدهای زبان به مذمت بگشایند و شنوندگان سخن حق کم باشند. دوستانش چنین سبکی را برنمیتابیدند؛ به او انتقاد میکردند چه لزومی دارد این حرفها را مطرح کنی، کسی نمیپذیرد؛ سخنانی مطرح کن که مشتری بیشتری دارد. عدهای دیگر تهدیدش کردند اگر از این حرکت دست برنداری تو را خواهیم کشت. او پاسخ داد اگر انسان قرار است بمیرد، چه بهتر که در راه بیان حقایق و دفاع از دیانت از دنیا برود و بیتردید این تهدیدها مطهری را بیشتر تشجیع میکرد تا حقایق را بگوید.
اگر مطهری در قید حیات بود و در چنین مجالسی حضور داشت به وارثان نسلهای انقلابی و خانوادههای شهدا و ایثارگران قریب به این مضمون را میفرمود که ای عزیزان مراقب ارزشهای دینی باشید؛ زیرا آسان و رایگان به دست شما نرسیده است؛ این را از شما نگیرند؛ وسوسههای شیطان ایمان شما را به یغما نبرد؛ به هوش باشید! دزدان سرگردنه در لباسهای گوناگون آمادهاند؛ انسانهای به ظاهر آدم و در باطن شیطان در میان من و شما وجود دارند؛ فریب قیافههای آنها را نخورید؛ درباره عمق افکارشان بیندیشید و درباره اهداف و انگیزههای آنان فکر کنید.
یک وقت کسی در یک محفل علمی با دانشمندانی همتای خودش مینشیند؛ بحث علمی میکند؛ شبههای را هم به منزله فرض بیان مینماید و از دیگران پاسخ میخواهد، این اشکالی ندارد.(1) اما اگر کسی بیاید در حضور عدهای جوان، یک موضوع دقیق فلسفی، یا یک شبهه را طرح کند و پاسخش را هم ندهد، چه هدفی را تعقیب میکند؟
1. سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت فرارسیدن یازدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری، (1369/02/19).
مطلبی که به صورتهای گوناگون در فرمایشهای شهید مطهری مطرح شده و امروزه با برخی نکتههایی که بدان افزوده شده، آهنگی جدید یافته، این است که در نظر برخی افراد سطحینگر چنین مینماید که معارف، ارزشها و احکام اسلام با مقتضای عصر و فرهنگ حاکم بر دنیا سازگاری ندارد.
مغربزمین ـ که امواجش به ویژه در سالهای اخیر به سوی کشور ما سرایت کرده ـ بیابند؛ از جمله راهی که امروز بیشتر در جامعه رایج گردیده این است که آنچه ما تا به حال از دین شناختیم و پنداشتیم با علم، با فلسفههای مدرن و نهایتاً با فرهنگ مهاجم نمیسازد، این طبق قرائتی ویژه از دین بوده است؛ اما برای اینکه ما بفهمیم دین با علم، توسعه و ترقی تضادی ندارد، باید قرائتی دیگر از دین را مطرح سازیم. اینان در این راستا از پارهای نظریههای فلسفی نیز بهره گرفتند؛ از جمله نظریه معروفی که امروز به صورت یک شاخهای از فلسفه درآمده و خود آن شاخههایی فرعی پیدا کرده است، یعنی نظریه هرمنوتیک(1).
1. واژه هرمنوتیك (Hermeneutice) در اصل از لغت هرمس مشتق شده است. هرمس در اساطیر یونانی، خدایی به شمار میرود كه فرزند زئوس است. او پیامهای خدا را گرفته و به انسانها میرساند، هرمس آنچه را كه ورای شناخت و اندیشه بشر است، به حوزه تفكر او منتقل میسازد.
هرمنوتیك عنوانی است یونانی، و به معنای خبر دادن، ترجمه كردن و تعبیر كردن و بیشتر درباره تفسیر متون مقدس كاربرد دارد. این كلمه به اشكال گوناگون در بسیاری از متون دوران باستان چون آثار افلاطون، ارسطو، اورپید، گزنفون، اپیكور، لوكرتیوس، پلوتارك و… به كار رفته است. بهرغم استفاده این واژه و اینكه آدمیان همواره با فهم و تفسیر متون سروكار داشتهاند و در اندیشههای خود قواعدی برای تفسیر جستوجو كردهاند تا به كمك آن تفسیر صحیح را از سقیم ممتاز گردانند، بیش از یكی دو قرن نیست كه هرمنوتیكِ جدید، بهمنزله شاخهای از علم مطرح شده است. در واقع از اواخر قرن هیجدهم، دو تحول اساسی در علم تفسیر متن به وجود آمد: یكی گذار از تفسیر خاص به عام و دیگری گذار از تفسیر معرفتشناختی به هستیشناسی. نخستین آن عمدتاً به دست فریدریش شلایرماخر و ویلهم دیلتای انجام گرفت و دومین آن بیشتر توسط هایدگر وگادامر.
هرمنوتیك فلسفی با شیوه تفسیر رایج در میان پژوهشگران مسلمان تضادی آشكار دارد؛ زیرا این مكتب عقیده دارد امكان دستیابی به فهمِ مطابق با واقعْ وجود ندارد، زیرا ذهنیت و پیشداوریِ مفسر جزء شرایط حصول فهم است و در دریافت او از متن دخالت میكند. همچنین فهمِِ متن، عملی بیپایان است؛ زیرا فهمِ آن، امتزاج افق معنای تفسیر با متن است و به دلیل تفسیر مفسر و افق معنایی او، قابلیت نامحدودی از امكان تركیب فراهم میآید. بهعلاوه هیچگونه فهم ثابت و غیرسیالی وجود ندارد و درك نهایی و غیرقابل دگرگونی نداریم. مفسر با متن در ارتباط است، نه با پدیدآورندهاش و برایش اهمیتی ندارد كه مؤلف و صاحب سخن قصد القای چه معنا و پیامی را داشته است. هرمنوتیك فلسفی سازگاری كامل با نسبیتگراییِ تفسیری دارد و میدان وسیعی برای تفسیر افراطی متن میگشاید.
با این وصف، پیامدهای آن بر حوزه دین آنچنان تناقضآمیز است كه به هیچ روی امكانی برای قبول آن در این قلمرو وجود ندارد و اگر كسی بخواهد با چنین نگرشی كنار بیاید، دین را نفی كرده است. بهویژه درباره دیانت اسلام كه آیین پیامبر خاتم است و صحت و درستی آن غیرقابل انكار، برخلاف هرمنوتیك فلسفی، نهتنها پیامدهنده باید بتواند پیام خود را منتقل كند، باید نسبت به انتقال درست خود مطمئن باشد. اصل خدشهناپذیر عصمت پیامبران و ائمه نیز به این منظور در اسلام مطرح است. عصمت و مصونیت پیامبران از هرگونه خطا و خلاف، چنین تضمینی را فراهم میسازد و اگر ما مجاز بدانیم كه مخاطبین هرگونه كه بخواهند پیام را درك و تفسیر كنند، اقدام به انتقال پیام خداوند و حكمت الهی برای هدایت انسانها از طریق ارسال رسل و انزال كتب بیمعنا شده، امری نامعقول به نظر میرسد.
بدین صورت به سخن خودشان یک شکل علمی هم دادهاند. این پیشنهاد چیز جدیدی هم نیست و دانشمندان غربی دربارهاش کتابهایی بسیار نوشتهاند و بحثهای فراوانی هم کردهاند.
نتیجه این مطلب آن است که وقتی ما در مقام تفاهم برمیآییم، میخواهیم مطلبی را به دیگری منتقل کنیم یا از دیگری دریافت نماییم؛ آنچه در عمق ذهن گوینده یا نویسنده وجود دارد نامعلوم است و افراد از یک متن مشخص برداشتهای گوناگون میکنند. علت اختلاف برداشتها، اختلاف در ذهنهاست. فرض ما در این موضعی که چنین اشخاصی میگیرند این است که آنان با حسن نیت به این کار پرداختهاند، ولی در کنارش کسانی هستند که از این رفتار دلسوزانه و آشتیجویانه بین دین و فرهنگهای غربی و الحادی سوء استفاده کرده و به بهانه تأویل متون دینی به ریشهکن کردن دین پـرداختهاند؛ همه چیـز دین را مـورد تردید قـرار دادهاند و بعد هم نهایتاً همه را انکـار
کردهاند. نمونهاش نیز موجود است. برخی در گفتارها، مقالات، نشریات یا کتابها ابتدا به عنوان اینکه معرفت دینی شناور است، نظریه هرمنوتیک را طرح میکنند و بعد کمکم میرسند به اینکه اصولاً دین پایه عقلانی ندارد. کمکم میرسند به اینکه اصلاً معلوم نیست قرآنْ کلام وحی باشد؛ بنابراین نقدپذیر است و ما باید آن را به محک نقد بزنیم و مشخص کنیم کجایش درست و کجایش نادرست است. وقتی پرسیده میشود آن محکی که درست و نادرست را مشخص میکند کدام است، میگویند تجربه. آری؛ چنین تردیدهایی در جامعه به وجود میآورند و مسلمترین حقایق را زیر سؤال میبرند و حتی ادعا میکنند که این حرکت ما اسلام را حفظ میکند؛ ما احیاگر اسلام هستیم و اگر اینها را نگوییم اسلام از بین میرود. منت دارند بر سر اسلام که ما با تفسیرهای هرمنوتیک آن را صیانت مینماییم و اگر بخواهیم دین در جامعه زنده بماند و استمرار یابد، باید تفسیر نویی برای آن بنمائیم!(1)
اینان به تصور خودشان راهی جدید را مطرح کردهاند و میگویند تا به حال دینداری به روش درستی نبوده؛ قرائتی از سوی عدهای بوده است؛ اما ما قرائتی را بیان میکنیم که با همه فرهنگهای دیگر سازگاری دارد؛ اسلامی را عرضه میکنیم که حتی کفار، مخالفان و دشمنان هم قبول دارند؛ چرا اسلام را باید در یک تفسیر تنگِ متحجرانه نگاه داشت؟ چرا کهنههایی را مطرح کنیم که دیگران نپذیرند؟ یک خورده بازتر بنگریم و تفسیری مقبولتر از اسلام ارائه دهیم تا همه عالم قبول کنند!
اصولاً بررسی این مسائل یک بحث فلسفی است که در جای خودش باید انجام شود و علما در این باره کتابهایی فراوان نوشتهاند و جوانب قضیه را بررسی کردهاند، اما نکته مهمتر این است که با افرادی که این سخنان را مطرح میکنند چگونه برخورد کنیم. اولاً حرفهای آنان متناقض است؛ یعنی یکسان حرف نمیزنند. در آغاز میگویند ما دین
1. سخنرانی در دانشگاه تهران، (1380/02/10).
را قبول داریم؛ اسلام را میپذیریم؛ اما قبلیها بد فهمیدهاند، قرائت بهتر از دین چنین است. ثانیاً طبق ادعای خودشان این ادعاها هم میتواند مورد نقد قرار گیرد و رد شود، چون یک قرائت است. چه معلوم که فهم این افراد، برداشت آنان و تصورشان غلط نباشد!
اسفانگیزتر آنکه این مدعیان دروغین و منادیان اصلاحات ادعا دارند ما راه شهید مطهری را ادامه میدهیم؛ زیرا او کوشید اسلام را با مقتضیات زمان تطبیق دهد و ما نیز میخواهیم همین کار را انجام دهیم. اینان میگویند اسلام باید همگام با زمان پیشرفت کند و با این طرح جدید، جاذبه آن افزایش مییابد و مخالفانش کم میشود!
اما این راه که چنین افراد معلومالحالی میروند از ترکستان سر در میآورد، شهید مطهری دو ضرورت را مطرح ساخت: یکی شناخت صحیح اسلام واقعی به منزله یک دستگاه سازنده فکری و اعتقادی همهجانبه و سعادتبخش، و دیگری ضرورت شناخت شرایط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیتهای ناشی از علم و فناوری از پدیدههای انحرافی و فاسد.
برای یک کشتی که میخواهد اقیانوسها را طی کند و از سرزمینی به ناحیهای دیگر برود، هم قطبنما برای جهتیابی لازم است و هم لنگر محکم برای محفوظ ماندن از غرق شدن و زیر پا گذاشتن طوفانها و جزر و مدها. اسلام هم یک راهنمای استوار و هم یک لنگر محکم و نگهدارنده است.
اسلام راه است نه توقفگاه و خود قرآن هم از آن به منزله صراط مستقیم یاد میکند. این غلط است که ما بگوییم چون منزلها عوض میشوند، باید مسیرها هم دگرگون گردند. بنابراین بنیانهای اصیل و مبانی دین جاویدان است و کهنه نمیگردد و از امور قطعی و ضروریات اسلام میباشد، اما این آیین در زمان و مکان خاصی توقف نمیکند و میتوان از دل حقایق زوالناپذیرِ آن، برای هر زمان و هر جامعهای قوانینی استخراج کرد که حیات فردی و اجتماعی آنان را از رشد و شکوفایی برخوردار سازد و
سعادت و آرامش ارمغان آن باشد. این ویژگی مورد تأکید مطهری بود، نه آنکه اصول و بنیانها را فراموش کنیم؛ تابع فرضیههای جدید شویم؛ قرائتهای خاص را به جای مسلمات اسلام قرار دهیم و اصل را فراموش کنیم.(1)
شهید مطهری در موضوعی وارد نمیشد، مگر اینکه نوشتن آن کتاب یا مقاله یا سخنرانی در پیرامونش برای جامعه اثربخش باشد. چنین مردی فقیه، فیلسوف، سخنور، نویسنده و استاد دانشگاه، با همه این خصوصیات برای نوجوانان کتاب داستان مینویسد. این نشانه کمال خلوص و تعهد ایشان است. خودش میگوید من دیدم در زمان ما نسل جوان به طور طبیعی میل دارد قصه بخواند؛ این گونه مطالب برایشان جاذبه دارد و چنین علاقهای آنان را به سوی رمانهای تخیلی، کاذب، مبتذل و شاید مضر میکشاند و از سوی دیگر ما کتابهایی که حاوی داستانهای آموزنده برای نسل جوان باشد در دسترس نداریم. با وجود اینکه در منابع تاریخی، فرهنگی و روایی ما در این باره زمینههای زیادی وجود دارد؛ ولی کسی پا به میان ننهاده است، تا از این سرچشمههای ناب و مطمئنْ قصهها و حکایاتی خواندنی استخراج کند. اگر یک نوجوان از ما میخواست یک کتاب حاوی داستانهای مذهبی برایش ارائه دهیم، نداشتیم. به همین دلیل من تصمیم گرفتم این کتاب داستان راستان را به نگارش درآورم. اگر درست دقت کنیم، اگر کسی در چنین مقام علمی و در موقعیت اجتماعی بسیار عالی، خود را این چنان تنزل دهد و به این قصهنویسی روی آورد، چیزی جز احساس مسئولیت او و پاسخگویی به نیازهای جامعه نیست.
آن شهید حتی در انتخاب قصهها به آسیبهای اجتماعی توجه داشته و کوشیده
1. همان.
است در منابع روایی تاریخی جستوجو کند و هر حکایتی که مناسب با اوضاع کنونی است با یک بازنویسی ادبی و زبانی ساده به نگارش درآورد.
راستی دیگران درباره چنین حرکتی از یک استاد برجسته حوزه و دانشگاه چه قضاوتی میکنند؟ داستاننویسی شخصیت اجتماعی او را بالا نمیبرد، بلکه در نگاه ظاهربینان شأن علمیش را کاهش میدهد.(1) اگر او در پی چنین شهرتی بود و میخواست در این مسیرها قرار گیرد، به چنین کاری دست نمیزد. تنزل از مقام
1. شهید مطهری در مقدمه كتاب داستان راستان مینویسد: «در مدتی كه مشغول نگارش یا چاپ این داستانها بودم، بعضی از دوستان ضمن تحسین و اعتراف به سودمندی این كتاب از اینكه من، كارهای به عقیده آنها، مهمتر و لازمتر خود را موقتاً كنار گذاشته و به این كار پرداختهام، اظهار تأسف میكردند و ملامتم مینمودند كه چرا چندین تألیف علمی مهم را در رشتههای مختلف به یكسو گذاشتهام و به چنین كار سادهای پرداختهام. حتی بعضی پیشنهاد كردند كه حالا كه زحمت این كار را كشیدهای، پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عیبی دارد؟ گفتند: اثری كه به نام تو منتشر میشود لااقل باید در ردیف همان اصول فلسفه باشد؛ این كار برای تو كوچك است. گفتم مقیاس كوچكی و بزرگی چیست؟ معلوم شد مقیاس بزرگی و كوچكی كار در نظر این آقایان مشكلی و سادگی آن است و كاری به اهمیت و بزرگی و كوچكی نتیجه كار ندارند. هر كاری كه مشكل است بزرگ است و هر كاری كه ساده است كوچك [میباشد]!
اگر این منطق و این طرز تفكر مربوط به یك نفر یا چند نفر میبود من در اینجا از آن نام نمیبردم. متأسفانه این طرز تفكر، كه جز یك بیماری اجتماعی و یك انحراف بزرگ از تعالیم عالیه اسلام چیز دیگری نیست، در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا كرده. چه زبانها را كه این منطق نبسته و چه قلمها را كه نشكسته و به گوشهای نیفكنده است. به همین دلیل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفید علمی و مخصوصاً كتب دینی و مذهبی سودمند، بیش از اندازه فقیریم. هر مدعی فضلی حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت كند و یك رطب و یابس به هم ببافد و به عنوان یك اثر علمی، كتابی تألیف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنویسد؛ بدون اینكه ذرهای به حال اجتماع مفید فایدهای باشد؛ اما از تألیف یك كتاب مفید، فقط به جرم اینكه ساده و كسر شأن است، خودداری میكند. نتیجه همین است كه آنچه بایسته و لازم است نوشته نمیشود و چیزهایی كه زاید و بیمصرف است پشت سر یكدیگر چاپ و تألیف میگردد. عاقبةالامر در جواب آن آقایان گفتم: این پیشنهاد شما مرا متذكر یك بیماری اجتماعی كرد و نهتنها از تصمیم خود صرفنظر نمیكنم، بلكه در مقدمه كتاب از این پیشنهاد شما به عنوان یك بیماری اجتماعی نام خواهم برد. بعد به این فكر افتادم كه حتماً همانطور كه عدهای كسر شأن خود میدانند كه كتابهای ساده، هرچند مفید باشد، تألیف كنند، عدهای هم خواهند بود كه كسر شأن خود میدانند كه دستورها و حكمتهایی كه از كتابهای ساده درك میكنند به كار ببندند».
تدریس، اجتهاد و استادی حکمت به مقام داستاننویسی، آن هم نه به منزله هنر داستاننویسی و کار ادبی کلاسیک، بلکه صرفاً برای احساس وظیفه، اقناع جوانان و کنترل تمایل آنان به قصهخوانی که مبادا به رمانهای گمراهکننده گرایش یابند، نشانگر میزان خلوص نیت اوست. شهید مطهری نمیگوید من فیلسوف هستم؛ به قله اجتهاد رسیدهام؛ مرا به اینها چه کار و به من چه؛ بلکه میگوید مردم تشنه هستند؛ چرا باید آب شور و تلخ و آلوده بخورند؛ بیاییم جرعههایی از چشمه زلال اسلام را به این تشنگان بنوشانیم؛ چرا باید جوانان ما داستانهای منحرف کننده و زیانبار مطالعه کنند؟ او خود وارد میدان شد، قصههای اسلامی ناب نوشت و در اختیار جوانان گذاشت.
شهید مطهری تنها به این بسنده نکرد که بگوید: آی جوان! به سوی خلاف نرو؛ گناه نکن و مطالب اغوا کننده نخوان؛ بلکه خوراک فکری سالم تحویلشان داد و گفت: این را بخوان؛ این بهتر و آموزنده است.
این حرکت، نمونهای از اخلاص و تعهد این مرد میدان معرفت و معنویت است. استاد میدید عدهای دست به کار شدهاند تا نسل نوجوان و جوان را بر پایه فرهنگ غربی تربیت کنند و بله قربانگوی استکبار و استبداد باشند. بنابراین با وجود اشتغالات فراوان فکری ـ اعتقادی، چنین مجالی را به دست آورد و در این راه قلم زد. نگفت وقت ندارم؛ گرفتارم و فرصت ندارم. این بُعد، هم فروتنی او را ثابت، و هم فداکاری و اخلاصش را تأیید میکند.(1)
یکی دیگر از زمینههای جالب که استاد در آن روزگارِ تیره استبدادزده بدان پرداخت و
1. سخنرانی در جمع دانشجویان، معلمان و استادان دانشگاه تربیت معلم قم، تحت عنوان «مقام شهید مطهری و معلم و وظایف معلمی»، (1372/02/11).
کمتر کسی فکر میکرد اینقدر مورد نیاز باشد، مفهوم ولایت بود. او چندین سخنرانی در این باره ایراد کرد که در کتابی با عنوان ولاءها و ولایتها منتشر شد. استاد در آن روزگار که هنوز صحبت از ولایت فقیه، حکومت ولایی و این مسائل نبود، نگارش مطالبی محققانه و عمیق را در این عرصه آغاز کرد؛ واژه ولایت، کاربردهایش در قرآن، فرهنگ اسلامی و انواع ولایتهایی را که در فرهنگ خود داریم مورد بحث قرار داد و حاصل سخنرانیهایش در قالب کتابی، در اختیار علاقهمندان قرار گرفت.
نزدیک چهل سال است که استاد این سخنرانیها را ایراد کرده، اما تاکنون کتابی که در حد رقابت با آن باشد نداشتهایم. اغلب برعکس است؛ گوهرها ناشناخته میمانند و خرمهرهها بازار فکر و اندیشه و پژوهش را تصرف میکنند.
لازم است به کتاب ولاءها و ولایتها که در آن زمان چاپ شد، اشارهای شود؛ زیرا ما امروز هم به همان مباحث و استمرارشان نیازمندیم. ما مسلمانیم و معتقدیم خداوند، انبیا را برای هدایت بشر فرستاد تا او را به سوی سعادت دنیوی و اخروی راهنما باشند. «ولایت» یعنی عدهای با طوع و رغبت، دعوت انبیا را بپذیرند و آماده شوند حکومتی براساس آموزههای دینی به وجود آورند و مدیریت جامعه را عهدهدار شوند. در پی این اعتقاد که تقریباً بین همه مسلمانان مورد اتفاق است، شیعه متممی دارد که چنانچه جامعه اسلامی به رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان بر حق و معصوم او دسترسی نداشت، به خود وانهاده نمیشود.
خدای متعال از شدت لطف و رحمتش و نیز پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به دلیل مراقبتی که بر هدایت مردم داشت ـ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئؤُفٌ رَحِیم(1) ـ برای این روزگار هم
1. متن كامل آیه چنین است: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ؛ «هر آینه پیامبری از خود شما بر شما مبعوث گردید، هرآنچه شما را رنج میدهد برای او گران است، سخت به شما دلبستگی دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است» (توبه، 128).
چارهای اندیشیده است، یعنی در زمانی که به امام معصوم دسترسی ندارید، چه امام حضور داشته باشد و چه غایب باشد (که در این صورت، نیاز بیشتری به راهنمایی هست) فقیه جامعالشرایط، جانشین امام معصوم است. این، ویژه مکتب شیعه است. گرچه برخی بزرگان اهل سنت هم چیزی شبیه به این گفتهاند، ولی اصل آن از ویژگیهای مکتب تشیع است.
به اعتقاد ما هرم قدرت باید به کسی که در مسائل اسلامی آگاهترین مردم است، منتهی شود؛ همان که به او میگوییم ولیفقیه. پس این ولایت، پرتوی است از ولایتی که خداوند به معصومین تفویض کرده و وقتی به مجتهد میرسد در حکم ولایت فقیه تبلور مییابد. در سراسر دنیا، حکومت ایران را حکومت ولایی میشناسند.
دشمنان درصدد برآمدند این دستمایه انقلاب و سرمایه عظیم را که شهید مطهری و امثال او زمینههایش را فراهم آوردند، از مردم بگیرند. آنها دو حرکت را آغاز کردند: از سویی کوشیدند در مبانی ولایت فقیه تشکیک کنند؛ سیمایش را مشوش جلوه داده و آن را دیکتاتوری یا فاشیستی نشان دهند و از سوی دیگر، کوشیدند ریشه این درخت را که میوهاش ولایت فقیه است قطع کنند. یعنی یک حرکت را از اصل و اساس آغاز کردند و یکی را هم از میوهها و شاخهها.
در جامعه ما، با وجود تلاشهای امام خمینی و بحثهای ایشان در نجف با عنوان «ولایت فقیه» و نیز تلاشهای شاگردانش مانند شهید مطهری در پیگیری این بحثها، در اثر نقشههای شوم دشمنان، اصل مسئله برای نسل جوان کاملاً روشن نیست. برای آنان چنین وانمود شده که معتقدان به این اصل، دیکتاتوری را پذیرفتهاند؛ یعنی ولیفقیه هر چه خواست میکند و مردم موظفاند بدون چون و چرا اجرا کنند. این حرکت ناجوانمردانهای است که نسبت به این برنامه درست و ضروری انجام میگیرد، تا کسی به آن رغبت نکند و به دنبالش نرود.
امام خمینی(رحمه الله) و فرزندان معنوی او، شهید مطهری، دکتر بهشتی و دیگران توضیح دادند که ولایت فقیه نهتنها دیکتاتوری و فاشیستی نیست، بلکه شایستهترین، عاقلانهترین و حکیمانهترین شکل حکومت است که تا به حال به فکر بشر رسیده است. ولیفقیه حق ندارد به دلخواه خود دستور دهد و حکم صادر کند، بلکه اگر عملاً در رفتار شخصی خود گناه یا عملی مخالف عدالت انجام دهد، از مقام ولایت برکنار میشود. این شرایط را مقایسه کنید با وضع حکومتی که در کشورهای به اصطلاح دموکرات وجود دارد؛ که رئیسجمهور با تقلب یا تبلیغات کاذب به قدرت میرسد و در واقع، کارتلهای سرمایهدار، زرسالاران آنها را سر کار میآورند. همچنین وقتی چنین شخصی به قدرت میرسد، به فساد اخلاقی، سوء استفاده مالی و استفاده نادرست از قدرت روی میآورد، ولی متأسفانه نهتنها کسی به این روند پرآفت اشکال نمیگیرد، بلکه آن را به منزله مصداق دموکراسی میپذیرند و بهترین شکل حکومت میدانند!
اما در حکومت ولایت فقیه، کسانی که میخواهند ولی فقیه را انتخاب کنند، باید اهل تشخیص بوده، شرایط رهبری را بهتر از دیگران بدانند. این افراد، خودشان فقیه و مجتهد هستند و اگر در حوزه انتخابیه خود به دینداری، تقوا، توانایی علمی، درستکاری و انصاف شناخته شده باشند، بهترین فرد (خبره) از سوی مردم برگزیده میشوند، تا به مجلس خبرگان بروند و رهبر را تعیین کنند.
بنابراین، نظریه «ولایت فقیه» از لحاظ انسجام، کاملترین نظریه، از لحاظ روش انتخاب، اطمینانبخشترین روش و از لحاظ ضمانت مشروعیت، کاملترین است، زیرا با یک تخلف، ولی فقیه از ولایت برکنار میشود، و اطاعت ولی فقیه تا زمانی واجب است که در خط اسلام باشد و به دستورات اسلام عمل کند؛ اگر جایی بخواهد تخلف کند، دیگر اطاعتش واجب نیست. آیا راهی بهتر
از اینها هست؟ این راهی است که ائمه اطهار(علیهم السلام) برای ما بیان کردند و نیز در زمان غیبت، علمای بزرگ و در دوران معاصر،
حضرت امام به صورت کامل تبیین کردند. البته نباید حق دیگران را نادیده گرفت. از جمله کسانی که این مسئله را درست تبیین کرد، مرحوم آیتالله بروجردی بود. در زمان طاغوت و اختناق رضاخان چه کسی جرئت داشت از این حرفها بزند؟ ایشان شجاعت و شهامتی خدادادی و قدرتی روحی داشت. امام هم که در مکتب چنین کسی تربیت شده و از درسهای ایشان استفاده کرده بود، این نظریه را در کتاب ولایت فقیه تبیین کرد. سپس شاگردان امام، بهویژه شاگرد برجستهاش شهید مطهری ـ که به تعبیر خودش حاصل عمرش بود ـ در این زمینه بحثهایی ریشهای را آغاز کردند، اما متأسفانه استاد مطهری پیش از پایان بحثها به شهادت رسیدند. بحمدالله شاگردان او این بحثها را ادامه دادند.
کاری که باید درباره آثار شهید مطهری انجام پذیرد و کمبودش احساس میشود، مطرح کردن پرسشها و نیازهای زمان و بازیابی پاسخ آنها از میان آثار ایشان است. در این راستا کمترین کار ممکن انجام شده و میشود. مجموع تلاشهایی که تاکنون صورت گرفته، عرضه افکار استاد به علاقهمندان، با کمترین اصلاح و تغییر بوده است، که البته حرکتی ارزشمند است و باید در جای خود ادامه یابد؛ اما در کنار آنها، یکی از اقدامات پژوهشی برای تکریم او و اندیشههایش و نیز بهرهوری و استفاده درست جامعه از افکارش این است که پاسخ نیازهای امروز، داروی دردهای نسل جوان و مرهم زخمهای فکری و فرهنگی، از نوشتههای آن شهید بزرگ استخراج شود.
همچنین میتوان آثار ایشان را اعم از بیانی و نوشتاری و... در قالب لوحهای فشرده و در شبکه
بینالمللی اینترنت، برای علاقهمندان جهانی عرضه کرد. البته هم در زمینه آثار نرمافزاری و هم کارهای بینالمللی اقداماتی شده است، اما با توجه به تأیید و
توصیه امام نسبت به آثار او، تأکید بر شخصیت مطهری و مطرح کردن وی، یکی از ضرورتهای بسیار جدی است. نکته دیگر اینکه برای افراد متدین و کسانی که دغدغه و توان حمایت از کارهای فرهنگی دارند، نشر آثار خوب یک گام بزرگ است. گرچه آثار استاد در نشریات جایگاه خوبی داشته و توزیع مناسبی از آنها انجام گرفته است، بسیاری از کتابخانهها، مدارس، مساجد و... از آثار استاد بیبهرهاند، یا تعداد آثار، برای رفع نیاز کافی نیست. باید خیرین و افرادی متدین داوطلب باشند که برای خدمات
البته برای تکریم ایشان، کارهایی دیگر هم میتوان انجام داد. یکی اینکه آثار نوشتاری و بیانی استاد، بدون کوچکترین تصرفی حفظ شود. البته در یک نوشته، تصرفی اندک برای تبدیل گفتار به نوشتار طبیعی است، ولی اینکه عین فرمایشها و آثار نوشتاری ایشان حفظ و منتقل شود، مهمتر است.
دوم اینکه برای کاربردی کردن آثار، میتوان گونهای دستهبندی موضوعی برای مطالب ایشان ترتیب داد، تا در طرحی هرمگونه مشخص شود این موضوعات در چند بخش است و بخشهای کلی و زیرمجموعههای هر کدام چیست، تا به موضوعات ریز برسد. آنگاه از هر موضوعی از مجموع آثار ایشان مطالبی جمعآوری شود، تا روشن شود ایشان درباره آن نکته در هر کتابی چه گفته است. ممکن است مطلب را در جایی مطرح کرده و ادامهاش را جای دیگر نوشته باشد، یا جایی دیگر مشروحتر بیان کرده باشد. این یک نیاز است که اگر کسی خواست نظر استاد را در موضوعی خاص ببیند، بدون اتلاف وقت و بررسی همه آثار شهید مطهری، بتواند از دیدگاههای ایشان آگاه شود.
سوم، ادامه تحقیقات ایشان است. آن شهید در مسیرهایی، قدمهای اولیه را برداشته
و راهی را گشوده است، ولی موفق نشده این راه را ادامه داده یا کامل کند. کسانی دیگر باید پا به میدان نهاده، این کارها را تکمیل کنند. برای مثال، انتشار مطالبی که یادداشت کرده بود، ولی هنوز به نگارش نهایی درنیامده است، یا مبحثی را در جایی به طور تعلیقی بیان کرده، ولی به صورت مقاله درنیامده است. این گونه چیزها در آثار ایشان بسیار است. اهل فن و افراد توانا باید چنین اموری را پیگیرند.
چهارم، تحلیلهایی است که باید بر گفتارها و رفتارهای ایشان انجام شود. بررسی موضعگیری سیاسی ایشان؛ دلیل انتخاب چنان شیوه و موضوعاتی برای بحث، تحقیق و نگارش؛ اینکه در برابر اشخاص و گروهها ـ پیش و پس از انقلاب ـ چه روشی پیش گرفتند و چرا آنگونه موضعگیری کردند، کار چهارمی است که باید انجام شود و برای امور اجتماعی و فرهنگی سودمندتر است. البته گاهی همه اینها لغزشهایی دارد؛ امروز دیده میشود نص صریح کلام امام را تغییر داده و به صورتی دیگر تفسیر میکنند. امام خمینی(رحمه الله)، در بین رهبران جهان، از کسانی بود که شاید هیچ کس مثل ایشان صریح، روشن و بیابهام سخن نمیگفت، اما مشاهده میشود کسانی که از آنان چنین انتظاری نمیرفت، کلام امام را مسخ میکنند و با برداشتهایی از آن، تحریفهای عمدی انجام میدهند.
وقتی اینگونه با سخنان امام بازی میکنند، ممکن است با بیانات شهید مطهری هم چنین کاری انجام شود. بدین سبب باید در این دو قسمت اخیر، افرادی که از خودشان مایه میگذارند یا به تکمیل و تحلیل میپردازند، کسانی باشند که با روح، افکار، اهداف و خط مشیهای او آشنا باشند و با دقت بسیار و بدون اِعمال غرض و سلیقه شخصی حقیقت را بازگو کنند، تا گفتار و رفتار آن شهید درسی برای جامعه امروز ما باشد. باید از رفتارهایی که با ایشان میشد، واکنشهایی که گروههای مختلف، حتی نزدیکان و دوستانش انجام میدادند، برای امروزمان عبرت گیریم. شاید هنوز این نکتهها برای
بسیاری از ارادتمندان شهید مطهری پنهان باشد. او در زمان حیات خود، تا آخرین روزها مورد بیمهری و بیوفایی دوستان و آشنایانش بود؛ دشمنان که جای خود دارند. اما او به این مسائل وقعی نمینهاد و برایش اهمیت نداشت چه کسی مخالف و چه کسی موافق است. اگر هم میکوشید موافقی برای خود بیابد ـ همانطور که در مواردی برای اینکه وانمود کند تنها نیست و قدمهایی همراه اوست این گونه عمل کرد ـ به این دلیل بود که کارش بیشتر پیش برود. به هر حال، اینها مسائلی است که باید بیشتر بر رویشان کار کنیم و به وسیله آنها نیازهای اجتماعی و دردهای جامعه را برطرف کنیم.(1)
1. سخنرانی در جمع ستاد نشر اندیشههای استاد مطهری، قم، (1379/02/07).