بخش هفتم:نهادهای اجتماعی

 

 

بخش هفتم

نهادهای اجتماعی

 

پیشگفتار

1. تعریف و تعداد نهادهای اجتماعی

2. تعلیم‌وتربیت، مهم‌ترین نهاد اجتماعی

 

 

 

 

 

پیشگفتار

در این بخش به مبحث «نهادهای اجتماعی» پرداخته‌ایم كه شاید مهم‌ترین مبحث در جامعه‌شناسی باشد. در‌واقع همان‌گونه‌كه بسیاری از جامعه‌شناسان قایل‌اند، یكی از بهترین و مؤثرترین روش‌ها برای ادراك كل جامعه این است كه نهادهای اصلی آن و مناسبات موجود میان آنها را مورد توجه قرار دهیم.

پس‌از‌آنكه نشان داده‌ایم كه جامعه‌شناسان در تعریف «نهاد اجتماعی» و نیز در تعیین شمارة نهادهای اجتماعی به‌هیچ‌روی هم‌داستان نیستند، خود، تعریفی از نهاد اجتماعی ارائه كرده‌ایم و نهادهای اجتماعی اصلی را منحصر در نهادهای خانواده، اقتصاد، آموزش‌و‌پرورش، حقوق، و حكومت دانسته‌ایم. البته هر جامعه‌ای، به‌جز این پنج ‌نهاد، نهادهای دیگری نیز دارد. مثلاً هر جامعه‌ای نیازمند به دفاع از كیان و موجودیت خود است در‌برابر هر دشمنی كه آن را تهدید كند؛ بنابراین همه افراد جامعه باید گونه‌ای ارتباط و تعاون در‌این‌زمینه داشته باشند كه نهاد «دفاع» را پدید می‌آورد. ولی هیچ‌یك از نهادهای دیگر جامعه، قدر و اهمیت پنج نهاد نام‌برده را ندارد.

درباره هر‌یك از این پنج نهاد، جامعه‌شناسان مطالعات و تحقیقات وسیع و وافری به‌عمل آورده‌اند كه بیشتر آنها جنبه توصیفی و مخصوصاً تاریخی دارد و ورود در آنها، مناسب با برنامه و سبك بحث ما در این نوشته نیست. از‌این‌رو در این بخش، به سیر تاریخی و تحولات و تبدلاتی كه درطول تاریخ، عارض ابعاد و وجوه گوناگون هر‌یك از

این نهادها شده است، نپرداخته‌ایم. همچنین از گفت‌وگو درباره ارتباطات متقابل این نهادها، كه آن نیز در طول تاریخ و در پهنة زمین دستخوش دگرگونی‌های عظیم شده است، اجتناب كرده‌ایم.

از میان همه بحث‌های جامعه‌شناختی درباره نهادهای اصلی اجتماعی، ما فقط به اثبات اولویت، تقدم، و اصالت نهاد آموزش‌و‌پرورش نسبت به سایر نهادها پرداخته‌ایم كه به عقیدة ما آثار و نتایج عملی بسیار خطیر و مهم می‌تواند داشت.

 

1. تعریف و تعداد نهادهای اجتماعی

در مبحث «نهادهای اجتماعی» جامعه‌شناسان اختلاف‌نظرهای فراوان دارند كه یكی از آنها درزمینه تعریف «نهاد اجتماعی» است. بعضی از تعاریفی كه برای «نهاد اجتماعی» شده است عبارت است از: «نهاد اجتماعی مجموعه‌ای است از هنجارها كه در یك دستگاه اجتماعی به‌كار بسته می‌شوند و قانونی بودن یا نبودن هرچیز را در آن دستگاه تعیین می‌كنند.

در این معنا، ازدواج، خانواده، مدرسه، دانشگاه و مانند اینها از نهادهای اجتماعی‌اند» (هانری مندراس)؛(1) «نهادهای اجتماعی یعنی مناسبات اجتماعی انتزاعی»؛(2) «یك نهاد، مجموع یا خوشه‌ای از وظایف اجتماعی است»؛(3) «یك نهاد عبارت از یك مفهوم و یك ساخت است» (ویلیام گراهام سامنر،(4) جامعه‌شناس آمریكایی (1840ـ1910)؛ «منظور وی از این تعریف، آن بود كه نهادها، فقط شامل انگاره‌های مقبول فعالیت برای برآوردن حاجات بشری نیستند، بلكه انگارة سازمانی برای انجام فعالیت را نیز دربر می‌گیرند»؛(5) «به شبكه‌ای از پویش‌های پیچیدة اجتماعی كه به هدف یا هدف‌های مهم معینی ناظر است


1. هانری مندارس، مبانى جامعه‌شناسى، ترجمة باقر پرهام، ص172.

2. ر.ك: تی. بی. باتامور، جامعه‌شناسى، ترجمة سیدحسن حسینی كلجاهی، ص122.

3. ر.ك: همان.

4 . William Graham Sumner.

5. جوزف روسك، رولند وارن، مقدمه‌اى بر جامعه‌شناسى، ترجمة بهروز نبوی و احمد كریمی، ص146 و 147.

و كل یگانه‌ای به‌شمار می‌آید، نهاد اجتماعی نام داده‌اند. چون این پویش‌ها معمولاً به‌یاری وسیله‌هایی متحقق می‌شوند، کلمه نهاد اجتماعی گذشته‌ از معنی اصلی خود، بر محل و ساختمان‌ها و سایر وسایلی كه برای این پویش‌ها ضرورت دارند، نیز دلالت می‌كند».(1) «نهادهای اجتماعی همانا كاركردهای مهم و حیاتی انسانی هستند كه به‌صورت پویش‌هایی پیچیده درآمده‌اند»؛(2) «نهادهای اجتماعی، همان مؤسسات اجتماعی است»؛ «نهادهای اجتماعی یعنی مؤسسات اجتماعی مهم»؛(3) «مؤسسه، سازمانی است برای وصول به یك یا چند هدف، و نهاد پویش‌های ‌ناشی‌از كاركرد مؤسسه است». (مك‌آیور،(4) جامعه‌شناسی آمریكایی معاصر)؛(5) «نهاد اجتماعی در یك معنی، مؤسسه‌ای است بسیار پایدار كه كاركرد اجتماعی آن برای جامعه بسیار پراهمیت است. سازمان‌های اقتصادی و سیاسی و دینی و خانوادگی ازاین‌جمله‌اند».(6)

می‌توان گفت كه نهادهای اجتماعی، مفاهیمی است انتزاعی كه از امور و شئون مهم و اجتناب‌ناپذیر زندگی اجتماعی بشر حكایت می‌كند. بر این اساس، فی‌المثل «اقتصاد» را یكی از نهادهای اجتماعی محسوب می‌دارند، زیرا مفهومی است انتزاعی كه از بخشی از اعمال عمده و گریزناپذیر حیات انسان در ظرف جامعه، مانند تولید، توزیع، مبادله، و مصرف مواد و كالاها، حكایت می‌كند.

مقصود از اجتناب‌ناپذیری پاره‌ای از امور و شئون حیات جمعی این است كه:

اولاً: در طول تاریخ بشری جامعه‌ای پدید نیامده است كه از یكی از این امور و شئون خالی باشد؛

ثانیاً: در هر جامعه‌ای، تقریباً همه افراد با این امور و شئون ربط و پیوند و سروكار


1. ویلیام فیلدبنگ آگ‌برن‌، مایر فرانسیس نیم‌كف، زمینه جامعه‌شناسى، ترجمة امیرحسین آریانپور، ص332 و 333.

2. همان، ص336.

3. ر.ك: همان.

4 . R. M. Mac IVCR.

5 . ویلیام فیلدبنگ آگ‌برن‌، مایر فرانسیس نیم‌كف، زمینه جامعه‌شناسی، ترجمة امیرحسین آریانپور، ص336.

6. همان، ص‌36.

دارند. مثلاً نهاد بودن «اقتصاد» بدین‌معناست كه مردم‌شناسان و جامعه‌شناسان هرگز نتوانسته‌اند جامعه‌ای بیابند كه در آن، هیچ‌یك از فعالیت‌های اقتصادی از قبیل، تولید، توزیع، مبادله، و مصرف، وجود نداشته باشد. همچنین فعالیت‌های تقریباً همه اعضای هر جامعه را در بر می‌گیرد، نه اینكه فقط یك گروه یا قشر اجتماعی به این فعالیت‌ها اشتغال داشته باشد.

باید دانست كه مفهوم «نهاد اجتماعی»، بر طبق تعریفی كه ما از آن كردیم، شامل افراد، گروه‌ها، و قشرهای اجتماعی و نیز شامل وسایل و افزاری كه نهاد را تحقق و عینیت می‌بخشند، نمی‌شود. «سازمان اجتماعی» یا «مؤسسة اجتماعی»، كه مظهر و مجلای «نهاد اجتماعی» است، البته نیروهای انسانی و اسباب و آلات مادی را نیز دربر می‌گیرد؛ ولی «نهاد» چیزی است و «سازمان» یا «مؤسسه» چیزی دیگر. مثلاً «اقتصاد»، كه یك نهاد اجتماعی است، چیزی است و شركت تعاونی، اتحادیة صنفی، اتحادیة كارگری، بنگاه بازرگانی، بازار، وزارت بازرگانی، وزارت اقتصاد و دارایی و... كه سازمان‌ها و مؤسسات اجتماعی وابسته‌به نهاد اقتصادند، چیزهایی دیگرند.

جامعه‌شناسان در زمینه تعیین تعداد نهادهای اجتماعی نیز به‌هیچ‌روی متفق‌القول نیستند. بعضی حتی ازدواج را نهادی می‌دانند غیراز نهاد خانواده؛ و مدرسه و دانشگاه را نیز نهاد قلمداد می‌كنند، نه سازمان و مؤسسه‌هایی وابسته‌به نهاد تعلیم‌وتربیت.(1) پاره‌ای استدلال می‌كنند كه وجود جامعه انسانی، مستلزم ترتیبات یا فرایندهای خاصی است، یا به‌عبارتی‌دیگر، برای پیدایش جامعه، یك عده «شرایط كاركردی» ضرورت دارد كه حداقل آنها پنج‌تاست: نظام ارتباطی، نظام اقتصادی برای تهیه و توزیع كالاها، ترتیباتی برای جامعه‌پذیر كردن نسل‌های جدید، نظام اقتدار و توزیع قدرت، و نظام مناسك به‌منظور حفظ یا افزایش هم‌بستگی اجتماعی و رسمیت بخشیدن به وقایع مهم شخصی، نظیر تولد، بلوغ، ازدواج، و مرگ. نهادهای «عمده»، آنهایی هستند كه با این الزامات اساسی سروكار دارند. بنابراین، نهادهای عمده عبارت‌اند از:


1. ر.ك: هانری مندارس، مبانى جامعه‌شناسى، ترجمة باقر پرهام، ص172.

زبان و خط (كه ارتباطات انسان‌ها را ممكن می‌سازند)، نهادهای اقتصادی (نه نهاد اقتصادی)، خانواده و آموزش‌و‌پرورش (كه نسل‌های جدید را جامعه‌پذیر می‌كنند)، نهادهای سیاسی (نه نهاد سیاسی)، و رسم و افكار عمومی و دین و اخلاق. از همین نهادها ممكن است نهادهای دیگری پدید آیند، كه به‌نوبه‌خود، در آنها مؤثر افتند.(1)

برخی می‌گویند كه انسان چهار دسته نیازمندی پایدار و همیشگی دارد كه چهار گروه نهاد عمده را می‌سازند؛ نیازهایی مانند ارضای غریزة جنسی، تكثیر نوع، و حشرونشر نزدیك، مبنای «خانواده» را تشكیل می‌دهد. نیازهایی كه مربوط‌اند به تولید و توزیع خوراك، پوشاك، و سایر كالاهای مادی، پیدایش «نهادهای اقتصادی» را موجب می‌شوند. حیرت و حرمت آدمی نسبت‌به طبیعت و كائنات و احتیاجی كه بشر به برقراری ارتباط با قوای فوق طبیعی دارد، «نهادهای مذهبی» را به‌وجود آورده‌اند. «نهادهای حكومتی» نیز مربوط است به تنفیذ مهارت‌های اجتماعی و حراست جامعه از مداخله و مزاحمت بیگانگان. این چهار خطة فعالیت نهادی را می‌توان «نهادهای عمده» نامید. خطه‌های فعالیت نهادی دیگری وجود دارند، مانند نهادهای تفریحی، نهادهای تربیتی، نهادهای حمل‌ونقل و ارتباطات، كه اهمیت اساسی «نهادهای عمده» را ندارند.(2)

گروهی معتقدند كه شبكة پویش‌های اقتصادی و شبكة پویش‌های خانوادگی، مهم‌ترین نهادهای اجتماعی‌اند. شبكة پویش‌های دینی در گذشته، نهادی معتبر و مهم بوده است؛ و شبكة پویش‌های بین‌المللی نهادی است كه فقط در عصر حاضر، اعتبار فراوان یافته است. همچنین شبكة پویش‌های آموزش‌و‌پرورشی اكنون نهادی مستقل است، ولی سابقاً وابسته به نهادهای خانوادگی، دینی، و اقتصادی شمرده می‌شده است. معمولاً چند نهاد متجانس، با یكدیگر پیوند می‌خورند و یك «نظام نهادی» به‌وجود می‌آورند كه پاسخ‌گوی گونه‌ای از نیازمندی‌های انسانی است. اگر نیازمندی‌های انسانی را به دو شاخة اصلی و فرعی تقسیم


1. ر.ك: تی. بی. باتامور، جامعه‌شناسى، ترجمة سیدحسن حسینی كلجاهی، ص123 و 124.

2. ر.ك: جوزف روسك، رولند وارن، مقدمه‌اى بر جامعه‌شناسى، ترجمة بهروز نبوی و احمد كریمی، ص147.

كنیم، می‌توانیم «نظام‌های نهادی» را هم دو گونه بدانیم: «نظام‌های نهادی نخستین» و «نظام‌های نهادی دومین». «نظام نهادی نخستین» نظامی نهادی است كه برای رفع حاجت‌های حیاتی انسان و بقای جامعه ضرورت تام دارد، و از‌این‌رو جهان‌گیر است. نظام نهادی اقتصادی و نظام نهادی خانوادگی از این‌گونه‌اند. نظام نهادی اقتصادی مشتمل است بر نهادهای مهم فراوانی، مانند نهاد تولید، نهاد دادوستد، و نهاد بانك‌داری، كه از راه‌های گوناگون، زندگی اعضای موجود جامعه را تأمین می‌كنند. نظام نهادی خانوادگی، مركب است از نهادهای مهم فراوانی كه به‌شیوه‌های متعدد، تولید و تربیت اعضای آیندة جامعه را برعهده دارند. نهادهای دینی، كه در عصر جدید از اعتبار و اهمیت افتاده‌اند، سابقاً در شمار نظام‌های نهادی نخستین بوده‌اند.

«نظام نهادی دومین» نظامی نهادی است كه به نیازهای درجه دوم انسان، پاسخ می‌گوید و خود از متفرعات نظام‌های نخستین محسوب می‌شود و به‌همین‌جهت، عمومیت و ضرورت جهانی ندارد. در این عصر، نظام نهادی اخلاقی، نظام تربیتی و نظام نهادی هنری، و نظام نهادی تفریحی ازاین‌جمله‌اند.(1)

آنچه گفته شد، فقط نمونه‌ای از تشتت آرای جامعه‌شناسان را دراین‌زمینه نشان می‌دهد. می‌توان به‌شیوه‌ای تحلیلی، و نه استقرایی، تعداد نهادهای اجتماعی و علت ضرورت هر‌یك از آنها را معلوم داشت و چنین گفت: هدف از زندگی اجتماعی این است كه نیازهای افراد جامعه به بهترین وجه، مرتفع شود و وسایل پیشرفت و استكمال آنان كاملاً فراهم گردد. روی‌هم‌رفته، نیازهای انسان به دو دسته تقسیم‌پذیر است: یكی نیازهای مادی، و دیگری نیازهای معنوی.

نیازهای مادی، به‌ نوبه خود، به دو گروه منقسم می‌شود: یكی نیازهای مادی انسان به انسان یا انسان‌های دیگر، كه همان نیازهای جنسی است و در نهاد «خانواده» برآورده


1. ر.ك: ویلیام فیلدبنگ آگ‌برن‌، مایر فرانسیس نیم‌كف، زمینه جامعه‌شناسى، امیرحسین آریانپور، ص333 و 334.

می‌شود؛ دیگری نیازهای مادی انسان به طبیعت، مانند نیاز به خوراك، پوشاك، و مسكن، كه در نهاد «اقتصاد» برآورده‌شدنی است. نیازهای معنوی عمدتاً به‌وسیله نهاد «آموزش‌و‌پرورش» برطرف می‌گردد. زندگی اجتماعی نیز محتاج احكام و قوانینی است كه مناسبات و ارتباطات افراد جامعه را تنظیم كند و حدود حقوق و تكالیف و اختیارات و وظایف هر فرد یا گروه یا قشر را معلوم دارد. نهاد «حقوق»، كه همه سازمان‌ها و مؤسسات وابسته‌به قوای مقننّه و قضائیه تجسم آن‌اند، این احتیاج را مرتفع می‌سازد. لكن احكام و قوانین حقوقی خود نیازمند كسانی است كه مجری آن باشند و عمل به آن را ضامن شوند، نهاد «حكومت» این امر را به‌عهده می‌گیرد.

درباره دین، كه اغلب جامعه‌شناسان، آن را یك نهاد اجتماعی در كنار سایر نهادها قلمداد كرده‌اند، باید گفت كه اگر دین به‌معنای ارتباط انسان با خدا در چهارچوب عبادات (بالمعنی الأخص) می‌بود، می‌شد آن را یكی از نهادهای اجتماعی تلقی كرد و در تبیین و توجیه ضرورت آن، نیاز معنوی انسان را به نیایش و رازونیاز با خدا خاطرنشان ساخت. ولی این معنای محدود، كه موافق است با برداشت فرهنگ غرب از دین، مورد قبول ما نیست. از نظرگاه ما، دین برنامة صحیح و مطلوب زندگی آدمی است كه جمیع ابعاد و وجوه حیات فرد و جامعه را فرا می‌گیرد و علاوه‌بر اعتقادات، اخلاق، و عبادات به‌معنای اخص، شامل انواع و اقسام حقوق، ازجمله حقوق سیاسی، حقوق قضایی، حقوق جزایی، حقوق بین‌الملل، حقوق اقتصادی، و حقوق مدنی (نظیر حقوق خانواده)، می‌شود، و بنابراین همه نهادهای اجتماعی را در خود می‌گنجاند و بر آنها اشراف و تسلط دارد.

اینك وقت آن است كه ببینیم كدام‌یك از نهادهای پنج‌گانة «خانواده»، «اقتصاد»، «آموزش‌و‌پرورش»، «حقوق» و «حكومت» نسبت‌به سایرین، اولویت، تقدم و اصالت دارد.

 

2. تعلیم‌وتربیت،‌ مهم‌ترین نهاد اجتماعی

در باب اینكه تأثیر كدام‌یك از نهادهای اجتماعی در بقا و استكمال جامعه بیشتر است،

مكتب‌های جامعه‌شناختی و جامعه‌شناسان مختلف، رأی‌های گونه‌گون آورده‌اند. یكی از این آرا، از آنِ مكتب ماركس است كه به‌موجب آن، نهاد اقتصاد دارای تأثیر اساسی در جامعه است و در حكم زیربنایی است كه سایر نهادها، روبناهای آن و تابع‌هایی از تغیرات آن‌اند.

به عقیدة ما، اگر باید یكی از نهادها به‌مثابة مهم‌ترین نهاد معرفی شود، آن نهاد همانا نهاد تعلیم‌وتربیت است؛ زیرا:

1. زندگی بشر فقط زمانی از حدِ «حیوانیت» فراتر خواهد رفت و به صفت «انسانی» متصف خواهد شد، كه براساس تعقل و شناخت‌های عقلانی بنا شود. زندگی‌ای كه بر پآیه غرایز حیوانی مبتنی باشد، انسانی نخواهد بود؛ و شك نیست كه تنها نهادی كه مستقیماً و بی‌واسطه با تعقل و ادراكات عقلی انسان‌ها سروكار دارد، نهاد آموزش‌و‌پرورش است. فقط همین نهاد است كه می‌تواند آدمیان را رشد فكری و فرهنگی دهد؛

2. بر‌خلاف آنچه اغلب متفكران علوم اجتماعی و جامعه‌شناسان می‌پندارند، هدف اعلای زندگی اجتماعی، برآورده شدن نیازهای بدنی و مادی و تأمین منافع و مصالح دنیوی انسان‌ها نیست، و بنابراین نباید در مقام ارزیابی نهادها و تعیین درجة اهمیت هر‌یك از آنها، فقط به تأثیری چشم دوخت كه هر نهادی در زمینه رفع حوایج مادی و دنیوی دارد؛ و این كاری است كه بیشتر متفكران علوم اجتماعی می‌كنند و حتی دین را، كه به زعم آنان یكی از نهادهای اجتماعی است، برای حفظ یا افزایش هم‌بستگی اجتماعی و رسمیت بخشیدن به وقایع مهم شخصی یا برای تثبیت مناسبات اجتماعی می‌خواهند. در‌واقع غایت قصو‌ای زندگی اجتماعی، استكمال روحی و معنوی هرچه‌بیشتر یكایك افراد بشر است كه از راه خدا‌شناسی، خداپرستی، كسب رضای خدای متعالی، و تقرب به او حاصل می‌آید. به‌عبارت‌دیگر، زندگی اجتماعی و رفع نیازمندی‌های مادی و دنیوی، همه مقدمه‌ای باید باشد برای اینكه هم شمار هرچه‌بیشتری

از آدمیان، خداپرست شوند و هم خداپرستان در مسیر خداپرستی، پیشرفت هرچه‌افزون‌تری بیابند. در آیه 55 سورة نور می‌خوانیم:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئًا؛ «خدای متعالی، كسانی از شما را كه ایمان آورده‌اند و كارهای شایسته كرده‌اند، وعده داده است كه یقیناً درروی زمین جانشینشان كند؛ چنان‌كه كسانی را كه پیش ‌از آنان بودند جانشین كرد، و آیین‌شان را كه برایشان پسندیده است به سودشان استقرار دهد و از پی ترسشان، آرامشی جای‌گزین كند تا مرا بپرستند و چیزی را با من شریك ندانند».

كه دال بر این است كه حكومت، استقرار دین، و نظم و امنیت و آرامش، همه مقدمه است برای توسعه و تعمیق كمّی و كیفی خداپرستی و ایمان و توحید. پس، باید نهادهای اجتماعی را از چهارچوب تنگ مادیت و دنیازدگی بیرون آورد و از نو ارزیابی و مقایسه كرد. این سنجش مجدد، كه از نظرگاه معنوی صورت می‌گیرد، نهاد آموزش‌و‌پرورش را رجحان می‌دهد، قدر می‌نهد، و بر صدر می‌نشاند؛ زیرا فراهم آمدن زمینه رشد و استكمال معنوی و باطنی آدمیان بیش‌از هرچیز و پیش‌از هرچیز، مرهون این نهاد است، نه هیچ نهاد دیگری. نهاد آموزش‌و‌پرورش است كه آرا و عقاید هستی‌شناختی و ارزش‌شناختی صحیح را به مردم تعلیم می‌كند و آنان را برطبق ارزش‌های پسندیده اخلاقی و حقوقی پرورش می‌دهد و بدین طریق، خداپرستی و استكمال معنوی انسان‌ها را گسترش می‌دهد و ژرفا می‌بخشد؛

3. با نهاد آموزش‌و‌پرورش می‌توان سایر نهادها را تثبیت، یا تحكیم و تقویت، یا اصلاح كرد و جامعه را به هدف‌های متوسطه و هدف عالی‌اش نزدیك‌تر ساخت. به‌همین‌جهت، اگر تعلیم‌وتربیت جامعه‌ای صورت صحیح نداشته باشد، دیر یا زود سایر نهادها دستخوش بی‌نظمی و اختلال می‌شوند و همه امور و شئون زندگی اجتماعی درمعرض خطر فساد و نابودی قرار می‌گیرند.

4. آگاهانیدن مردم از احكام و قوانین اجتماعی و حقوقی، و تشویق و ترغیب آنان به پیروی از قوانین و مقررات، و همكاری با سازمان‌ها و مؤسسات اجتماعی و دولتی توسط آموزش‌و‌پرورش امكان‌پذیر می‌گردد.

بدین‌سان تبیین و توجیه این امر كه خدای متعالی، وظیفه پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) را در تلاوت آیات الهی بر انسان‌ها و تزكیة آنان و تعلیم كتاب و حكمت به آنان، یعنی در تعلیم‌وتربیت خلاصه می‌فرماید، آسان‌تر می‌گردد (ر.ك: بقره، 129 و 151؛ آل عمران، 164؛ جمعه، 2). تعلیم‌وتربیت است كه انسان‌ها را از هدف اعلای زندگی فردی و اجتماعی می‌آگاهاند و آنان را چنان می‌پرورد كه در مسیری كه به آن هدف منتهی می‌شود، گام نهند و شتاب گیرند. ساید نهادها ـ خانواده، اقتصاد، حقوق، و حكومت‌ـ چیزی جز مقدمه و وسیله‌ای نیستند كه زمینه‌ساز سیروسلوك معنوی آدمیان توانند بود.

نتیجه عملی كه از این سخنان می‌توان گرفت، این است كه قدم اول در بهبود بخشیدن به اوضاع‌و‌احوال مختلف یك جامعه نابسامان و بی‌تعادل و فاسد، اصلاح نظام تعلیم‌وتربیت آن است؛ چنان‌كه نخستین گام در به‌تباهی كشاندن یك جامعه، فاسد ساختن نظام آموزش‌و‌پرورش است.

بررسی‌ها و پژوهش‌های تاریخی در ‌باب علل ترقی و انحطاط جامعه‌ها به‌خوبی گواه و صدق این مدعاست. مطالعه و تحقیق در تاریخ كشورهای اسلامی، ازجمله كشور اندلس (اسپانیای فعلی)، نشان می‌دهد كه دشمنان عزت و شوكت و سعادت مسلمین، برای اینكه آزادی و استقلال امت اسلام را نابود سازند و این امت را وابسته و طفیلی خود كنند، قبل‌از هرچیز در سدّ استوار و محكم فرهنگ آن، رخنه‌ها كردند و پس‌از‌آنكه فرهنگ و نظام آموزش‌و‌پرورش آن را موافق با اهداف و مقاصد خود، دگرگون ساختند، با سهولت و سرعت هرچه‌تمام‌تر به نیات شوم خود جامة عمل پوشاندند و مسلمین را به‌تباهی و سقوط كشاندند. با‌این‌حال، آیا وقت آن نرسیده است كه كسانی كه به‌راستی درپی اصلاح اوضاع‌و‌احوال جامعه خود هستند به اصلاح

تعلیم‌وتربیت افراد جامعه بیش‌از هر كار دیگری اهتمام كنند و فریب این نظریة ماركسی را نخورند كه نهاد اقتصادی را اصل، و سایر نهادها را فروع و توابع آن می‌پندارد و بهبود وضع اقتصادی و معیشتی مردم را سبب و زمینه‌ساز بهبود همه ابعاد و وجوه زندگی آنان می‌انگارد؟ در‌واقع نه با اصلاح وضع اقتصادی و معیشتی، سایر اوضاع‌و‌احوال حیات بشر خود‌به‌خود بهبود می‌یابد، و نه كار مصلح اجتماعی باید از امر اقتصاد شروع شود، و نه بیشترین فعالیت‌های اصلاح‌گرانه باید متوجه زمینه‌های اقتصادی گردد. هرچه را مكتب ماركس در‌باب اولویت، تقدم، و اصالت نهاد اقتصاد می‌گوید، باید بعینه درباره نهاد آموزش‌و‌پرورش گفت.

این سخنان را البته نباید به‌این‌معنا گرفت كه كسانی كه در‌صدد اصلاح جامعه و زندگی اجتماعی افرادند، باید در آغاز، مدتی كمابیش طولانی را به امور و شئون فرهنگی اختصاص دهند و دیگر امور و شئون را به‌دست غفلت و نسیان بسپارند. در هیچ مرحله‌ای، تمركز همه قوا و فعالیت‌ها درزمینه تعلیم‌وتربیت مقرون به مصلحت نیست و آثار و نتایج مطلوب نخواهد داشت، زیرا مردمی كه در حد و مقدار ضروری مایحتاج زندگی نیز محروم‌اند، آمادگی لازم برای پذیرش تعلیم‌وتربیتی را نخواهند داشت.

در‌عین‌حال كه واقعیت مذكور را انكار نمی‌كنیم، بر اولویت، تقدم، و اصالت تعلیم‌وتربیت تأكید داریم. جامعه‌ای كه از تعلیم‌وتربیت صحیح به‌اندازة كافی برخوردار نشده باشد، حتی اگر به‌فرض، همه مسائل و مشكلات اقتصادی و معیشتی‌اش حل و رفع شده باشد، مصون نیست از اینكه گمراه شود، به كژراهه رود، از نیل به سعادت محروم بماند، و مثلاً خصیصة «اسلامی بودن» خود را ازدست بدهد. به‌عبارت‌دیگر، داشتن بهترین نظام اقتصادی به‌معنای داشتن بهترین و سعادتمندترین جامعه نیست، علی‌الخصوص با توجه به این حقیقت كه رفع نیازهای مادی و دنیوی، خود، مقتضی طغیان انسان و اعراض او از حق و حقیقت

است، و تعمیم تنعم و ثروت غالباً جز به عمومیت سركشی و روی‌گردانی از حق و حقیقت نمی‌انجامد.

از این مطلب اخیر نتیجه‌گیری نشود كه باید افراد جامعه را درحال فقر و محرومیت نگه‌داشت تا توجه و اقبالشان به خدای متعالی كاستی نپذیرد. خدای متعالی هرگز از ما نخواسته است كه آدمیان را در نیازمندی و تهی‌دستی‌شان رها كنیم، هرچند به‌مقتضای تدبیر حكیمانة خود، گاهی مردم را به مشكلات و شداید و بلاها و محنت‌هایی گرفتار می‌سازد تا شاید این داروهای تلخ، بیماری‌های روحی و باطنی آنان را شفا دهد.

خدای متعالی، ما را مأمور به مبارزه با فقر و محرومیت انسان‌ها ساخته است، ولی این تكلیف الهی نباید موجب این توهم شود كه تنها مسئله و مشكل بشری همین فقر اقتصادی و محرومیت مالی است یا حل و رفع این مسئله و مشكل سبب حل و رفع خود‌به‌خود سایر مسائل و مشكلات خواهد بود. باید هم‌زمان با مبارزه با فقر و محرومیت و اختلافات فاحش و ظالمانة طبقاتی، به تعلیم‌وتربیت صحیح مردم اهتمام وافر داشت، بطلان آرا و عقاید هستی‌شناختی و ارزش‌شناختی نادرست آنان را اثبات كرد، آرا و عقاید درست را به آنان آموخت، بر قدرت تفكر و تأملشان افرود، نظام ارزشی و اخلاقی صحیح را درمیانشان ترویج و اشاعه داد، و آنان را بروفق آن تربیت كرد تا پیشرفت مادی و ظاهری‌شان با استكمال معنوی و باطنی توأم و همراه گردد، نه اینكه رفاه و تنعمشان موجب غرور و طغیان شود و آنان را به وادی حیوانیت فرو افكند.

پس، نهاد آموزش‌وپرورش در جامعه اسلامی، وظیفه‌ای بسیار خطیرتر، مهم‌تر، و سنگین‌تر از نهاد آموزش‌و‌پرورش در دیگر جوامع دارد كه یا به دین التفاتی ندارند، یا آن را نهادی دركنار نهادهای دیگر می‌دانند و قلمروی آن را جدا از قلمروهای خانواده، اقتصاد، حقوق و حكومت می‌انگارند. ناگفته پیداست كه مقصود از نهاد آموزش‌و‌پرورش،

تنها آن كاری نیست كه سازمان‌ها و مؤسساتی از‌قبیل كودكستان‌ها، دبستان‌ها، مدارس راهنمایی، دبیرستان‌ها، و دانشگاه‌ها برعهده دارند، بلكه هرگونه فعالیتی درباره تعلیم‌وتربیت و فرهنگ جامعه را، در برمی‌گیرد.

بنابراین كارهایی كه رادیو، تلویزیون، روزنامه‌ها، مجلات، كتب و رسایل سینما، تئاتر، خطبه‌های نماز جمعه، آداب و مراسم، شعائر و مناسك دینی و مذهبی، سخنرانی‌ها، تظاهرات سیاسی، فعالیت‌های هنری، و... انجام می‌دهند، همه در چهارچوب آموزش‌و‌پرورش می‌گنجند.