بخش دوازدهم:سنت‌های الهی در تدبیـر جوامع

 

 

 

بخش دوازدهم

سنت‌های الهی در تدبیـر جوامع

 

پیشگفتار

1. سنت‌های مطلق

2. سنت‌های مقید و مشروط

 

 

 

 

 

پیشگفتار

در یازده بخش گذشته، به مباحثی از فلسفه جامعه‌شناسی و علم جامعه‌شناسی، ولو به‌اجمال، پرداختیم و در این بخش تعدادی از قوانین جامعه‌شناختی قرآن كریم را، تحت عنوان «سنت‌های الهی در تدبیر جوامع» باز گفته‌ایم.

می‌توان گفت كه یكی از معانی کلمه «سنت»، راه‌و‌رسم، روش و رفتار، و شیوه‌ای است كه استمرار داشته باشد. این واژه به همین معنا در زبان عربی و در قرآن كریم، هم در‌مورد انسان به‌كار رفته است و هم در‌مورد خدای متعالی، به همین معناست كه در علم «اصول فقه» قول و فعل و تقریر معصومین(علیه السلام) را، كه احادیث و روایات حاكی‌از آن است،«سنت» می‌نامند.

و اما قوانین جامعه‌شناختی مكتب اسلام را به‌نام «سنت‌های الهی در تدبیر جوامع» نامیدن، اقتباسی است از قرآن كریم.اگرچه قرآن كریم لفظ «سنت» را در‌مورد نزول عذاب بر اقوام و جوامع باطل‌گرا و كافر و مشرك و ظالم و فاسق و فاجر به‌كارمی‌گیرد، ولی از‌آنجا‌كه هیچ‌یك از افعال الهی را عبث و گزاف و بی‌حساب‌و‌كتاب نمی‌دانیم، بلكه همه آنها را بر‌اساس ضوابطی كه از صفت «حكمت» او سرچشمه می‌گیرد می‌دانیم، می‌توانیم اصطلاح «سنت الهی» را به‌معنایی عام‌تر بگیریم وآن را به «ضوابطی كه در افعال الهی وجود دارد» یا «روش‌هایی كه خدای متعالی امور عالم و آدم را برپایه آنها تدبیر و اداره می‌كند» اطلاق كنیم.

چنان‌كه اشاره كردیم، قرآن كریم «سنت» را، هم به خدای متعالی نسبت می‌دهد و هم به انسان‌ها. در این كتاب شریف، هم به تعابیری مانند «سنّة اللّه» و «سُنَّتنا» (سنت ما) برمی‌خوریم، و هم به تعابیری مانند «سُنَّة الأوّلینَ» (سنت پیشینیان)، سُنَّة من قَدْ أَرْسَلنا قَبلَكَ مِنْ رُسُلِنا (سنت پیامبران الهی قبل‌ از تو)، و سُنَن الَّذینَ مِن قَبلِكُم (سنت‌های گذشتگان)، این امر نباید موجب این اشتباه و توهم شود كه دو نوع سنت وجود دارد. در‌واقع یك سنت واحد می‌تواند از‌لحاظ نسبتش با «فاعل» به خدای متعالی اضافه شود، و از‌لحاظ نسبتش با «قابل» به انسان‌ها اضافه گردد (و در اضافه، اَدْنی مناسبت كافی است).

از‌این‌گذشته، وقتی‌كه سخن از یك «سنت الهی» می‌گوییم، مراد این نیست كه فلان فعل خاص مستقیماً و بی‌واسطه از خدایمتعالی صادر می‌شود، بلكه ممكن است اسباب و وسایل بسیاری، اعم از طبیعی و عادی و فوق طبیعی و غیبی، در كار آمدهباشد، و در‌عین‌حال، فعل به خدای متعالی منسوب شود. خدای متعالی، برای اینكه بینش و گرایش الهی و توحیدی ما را تقویت و تحكیم كند، در قرآن كریم افعال و انفعالات و كنش‌ها و واكنش‌های طبیعی و پدیده‌های مادی را نیز به خود نسبتمی‌دهد. به‌همین‌ترتیب، پدیده‌های انسانی، اعم از فردی و اجتماعی را هم به خود منسوب می‌كند و بدین‌سان ما را با توحیدافعالی آشناتر می‌سازد؛ مثلاً سركوبی و درهم شكستن یك قوم را، اگرچه توسط قوم دیگری صورت پذیرفته باشد، به خود منتسب می‌سازد، خواه قوم مهاجم و غالب اهل حق باشند و خواه اهل باطل. از این دیدگاه است كه ما قوانین اجتماعی را سنت‌های الهی در تدبیر جوامع بشری می‌نامیم و می‌دانیم.

اساساً، سنت‌های الهی را در تقسیم اول، به دو قسم منقسم می‌توان كرد: یكی سنت‌های اخروی كه راجع است به زندگی آن‌جهانی و ابدی انسان‌ها و پاداش و كیفر اخروی اعمالشان؛ چون جامعه‌شناسی به رفتار اجتماعی انسان‌ها و آثار و نتایج این‌جهانی آن می‌پردازد، طبعاً با این‌دسته از سنت‌ها سروكاری ندارد. دیگری سنت‌های دنیوی كه مربوط است به زندگی این‌جهانی آدمیان. این سنت‌های دنیوی نیز به‌نوبةخود، به دوقسم تقسیم‌پذیرند: یكی سنت‌های دنیوی كه اختصاص به رفتارهای فردی دارند، و به‌همین‌جهت،

با مباحث جامعه‌شناختی ربط و پیوند ندارند؛ و دیگری سنت‌های دنیوی كه اختصاص به رفتارهای فردی ندارند، یعنی یا اختصاص بهرفتارهای اجتماعی دارند و یا رفتارهای فردی و اجتماعی، هر‌دو، را در‌بر می‌گیرند. فقط این‌دسته از سنت‌های دنیوی استكه در این بخش مورد بحث قرار می‌گیرد.

 

1. سنت‌های مطلق

از دیدگاه اسلامی هدف از آفرینش انسان این است كه او با افعال اختیاری خودش به استكمال برسد. از این نظرگاه، هدف نهایی، تقرب به خدای متعالی است و هدف متوسط كسب رضای او و عبودیت و بندگی وی. خدای متعالی برای اینكه انسان‌ها را بهاین اهداف نزدیك‌تر كند و وسایل تحقق آنها را فراهم سازد، «سنت‌های مطلق»‌ی دارد كه اصیل‌ترین آنها دو سنت است: یكی سنت هدایت توسط انبیا، و دیگری سنت آزمایش.

1. سنت هدایت توسط انبیا: سنت هدایت، معنایی بسیار عام‌تر و كلی‌تر دارد كه البته جنبه اجتماعی ندارد، بلكه مربوط به تدبیر سرتاسر جهان هستی است؛ و آن این است كه خدای متعالی همه موجودات را هدایت فرموده است:

رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی كُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی (طه، 50)؛ «پروردگار ما كسی است كه به هر چیزی آفرینش آن را داد [هرچیزی را آفرید] و سپس آن را هدایت كرد».

همچنین سنت هدایت، معنایی محدودتر و كم‌دامنه‌تر دارد كه آن نیز جنبه اجتماعی ندارد، بلكه صرفاً دارای جنبه فردی است؛ و آن این است كه خدای متعالی به یكایك انسان‌ها عقل داده است تا به‌وسیله آن كمابیش حقایق را دریابند و خوب و بدرا از‌هم تمییز دهند.

وَهَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (بلد، 10)؛ «و او [انسان] را به دو راه روشن [راه خیر و راه شر] راهبر شدیم».(1)


1. شاید آیه شریفة 8 از سورة شمس نیز ناظر به همین معناى هدایت باشد: فَألهُمَها فُجُورها وَ تَقُوْیها؛ «پس بدكارى و پرهیزكارى‌اش را به او [نفس] الهام كرد».

هیچ‌یك از این دو معنای «سنت هدایت» در اینجا مقصود نیست. آنچه در اینجا مقصود است هدایتی است كه جنبه اجتماعی دارد، یعنی هدایت انسان‌ها توسط انبیا.

چرا هدایت انسان‌ها توسط انبیا را سنتی اجتماعی تلقی می‌كنیم؟ زیرا بر‌حسب آنچه از قرآن كریم و روایات معصومین(علیه السلام) استفاده می‌شود و مورد تأیید شواهد تاریخی هم هست بعثت و ارسال انبیاء و رسل به‌سوی جوامع بوده است، نه به‌سوی افراد. به‌عبارت‌دیگر، هر‌یك از پیامبران برای هدایت یك جامعه، خواه كوچك و خواه بزرگ، برانگیخته و فرستاده می‌شده است، نه برای هدایت یكایك افراد آن جامعه.

ممكن است گفته شود كه هدایت جامعه جز به‌معنای هدایت یكایك افراد نیست و فقط زمانی می‌توان گفت كه جامعه‌ای هدایت یافته است كه همه افراد آن هدایت شده باشند. اگر این سخن درست می‌بود می‌بایست می‌پذیرفتیم كه هیچ پیامبری به هدایت هیچ جامعه‌ای توفیق نیافته است، چراكه همواره در هر جامعه‌ای تعدادی از افراد، به عللی، یا اساساً از شنیدن پیامو دعوت پیامبرشان محروم می‌مانده‌اند یا آن را به‌صورتی تحریف‌شده دریافت می‌كرده‌اند، و بنابراین از هدایت الهی نصیب نمی‌برده‌اند. در‌ واقع مفاد سنت «هدایت انسان‌ها توسط انبیا» این است كه خدای متعالی برای هر امتی پیامبری برمی‌انگیزد و گسیل می‌دارد تا وی بر‌حسب طرق عادی و تا‌آنجا‌كه مقدور و میسور اوست، آنان را راهنمایی و ارشاد كند؛ و هدایت امت تحقق یافته است حتی اگر بخشی از افراد امت، به هر علتی و چه قصوراً و چه تقصیراً، از نعمت راهنمایی و ارشاد پیامبران بی‌بهره مانده باشند. «فردی» انگاشتن سنت هدایت توسط انبیا، معادل است با این ادعای باطل كه همه افراد انسانی به‌دست پیامبران الهی هدایت شده‌اند.

مطلق، بی‌قید‌و‌شرط، و ابتدایی دانستن سنت مذكور بدین‌سبب است كه فرستادن پیامبران، معلول افعال و رفتار انسان‌هانیست، تا‌آنجا‌كه حتی نخستین انسانی كه آفریده شد، یعنی حضرت آدم(علیه السلام)، خود پیامبر بود. از قرآن كریم استفاده می‌شود كه هر «امت»‌ی پیامبری داشته است:

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ (یونس، 47)؛ «هر امتی را پیامبری بود».

وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ (نحل، 36)؛ «در هر امتی پیامبری برانگیختیم كه: خدای متعالی را بپرستید و از طغیانگران كناره كنید».

وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ (فاطر، 24)؛ «هیچ امتی نیست مگر‌اینكه بیم‌رسانی در آن بوده است».

ولی به‌هیچ‌روی، معلوم ما نیست كه «امت»‌ی كه یقیناً پیامبری (یا پیامبرانی) داشته است ملاكش چیست. به‌عبارت‌دیگر، از این مطلب مسلّم كه «امت»‌ی حتماً پیامبری داشته است، نمی‌توان نتیجه گرفت كه هر گروه یا مجتمع یا جامعه‌ای ازانسان‌ها بی‌شك دارای پیامبری بوده است، چراكه «امت» در اصطلاح قرآنی‌اش بر هیچ‌یك از اصطلاحات ده، روستا، دهكده، شهر، شهرستان، استان، ولایت، ایالت، كشور، قاره، و... انطباق دقیق و كامل ندارد. مؤید این سخن كه قرآن كریم مدعی نیست كه برای هر گروهی از آدمیان، پیامبران فرستاده شده است، آیه شریفة 51 سورة فرقان است:

وَلَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی كُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً؛«اگر می‌خواستیم در هر قریه‌ای بیم‌رسانی برمی‌انگیختیم [لكن چنین نخواستیم]».

به‌هرحال مقتضای سنت «هدایت توسط انبیا» جز این نیست كه در هر «أمّ القری»‌ای، مثلاً در مركز هر‌چند آبادی،پیامبری را مبعوث كند:

وَما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُری حَتّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا (قصص، 59)؛ «پروردگارت نابود‌كنندة قریه‌ها نبود تا‌اینكه در مركز آنها پیامبری برانگیزد كه آیه‌های ما را بر آنان بخواند».

یعنی قُری و جوامعی كه مشمول غضب و عذاب الهی واقع شدند، تنها در مراكزشان پیامبرانی مبعوث شده بودند، نه در هر‌یك از آن قریه‌ها و جامعه‌ها.

یكی دیگر از سنت‌های الهی در تدبیر جوامع كه مطلق و بی‌قید‌و‌شرط است ولی اصلی نیست و می‌تواند یكی از فروع سنت هدایت به‌همت انبیا قلمداد شود، این است كه خدای متعالی، مقارن و هم‌زمان با برانگیختن و فرستادن پیامبران،آدمیان را به شداید

و مشكلاتی مبتلا می‌سازد تا زمینه روانی آنان برای پذیرش پیام و دعوت حق انبیا فراهم‌تر گردد:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (انعام، 42)؛ «به‌سوی امت‌هایی پیش‌از تو [نیز پیامبرانی] فرستادیم و آنان را به سختی و تنگ‌دستی گرفتیم تا شاید لابه و زاریكنند».

وَما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (اعراف، ‌94)؛ «در هیچ قریه‌ای پیامبری نفرستادیم مگر‌اینكه اهل آن را به سختی و تنگ‌دستی گرفتار ساختیم تا شاید لابه و زاریكنند»؛

2. سنت آزمایش: برای اینكه سنت آزمایش، كه علاوه‌بر‌اینكه جنبه اجتماعی دارد در امور و شئون فردی هم جاری است، تحقق یابد، باید زمینه ارتكاب افعال اختیاری و انتخاب راه ‌و ‌روش برای انسان‌ها فراهم گردد و چیزهایی در دسترس آنان قرار گیرد كه به‌وسیله آنها آزموده شوند. این ابزارهای آزمایش، هم چیزهایی است كه مورد پسند و خوشایند انسان‌هاست وهم چیزهایی است كه آدمیان آنها را نمی‌پسندند و خوش نمی‌دارند. به‌دیگر‌سخن، برای تحقق آزمایش همواره باید خوشی‌ها و لذات و ناخوشی‌ها و آلامی وجود داشته باشد تا وسیله آزمایش انسان‌ها گردد. انسان‌ها موظف‌اند كه از بعضی خوشی‌ها صرف‌نظر كنند و بر پاره‌ای از ناخوشی‌ها صبر و شكیبایی ورزند؛ و بدین‌ترتیب آزموده می‌شوند، پس، وجود خوشی‌ها و لذات و نیز ناخوشی‌‌ها و آلام، در زندگی دنیوی، یك اصلاست و در متن تدبیر الهی ملحوظ می‌بوده است؛ و چنین نیست كه اصل بر این بوده است كه همه انسان‌ها، در دنیا، خوش وخرم باشند و یك‌سلسله علل عارضی موجب پدید آمدن ناخوشی‌ها و ناكامی‌ها شده است یا اصل بر این بوده است كه انسان‌ها همه ناخوش و قرین درد و رنج باشند و یك‌رشته عوامل عرضی سبب پدیدار شدن خوشی‌ها و كامیابی‌‌ها شدهاست.

بعضی از آیات كه درباره سنت آزمایش سخن می‌گوید بدین‌قرار است:

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ (بقره، 155)؛ «به‌یقین، شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و كاهش دارایی‌ها و جان‌ها و میوه می‌آزماییم».

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا یَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَالضَّرّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ (بقره، 214)؛ «مگر می‌پندارید كه به بهشت درون می‌شوید و حال‌آنكه هنوز نمونة [ابتلائات] كسانی كه پیش‌از شما در‌گذشته‌اند به شما نرسیده است. سختی و تنگ‌دستی به آنان رسیده و تا آنجا متزلزل شدند كه پیامبر و كسانی كه با او ایمان آورده بودند گفتند: «یاری خدای متعالی كی است؟» بدانید كه یاری خدای متعالی نزدیك است».

وَتِلْكَ الأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَاللّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ * وَلِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْكافِرِینَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَیَعْلَمَ الصّابِرِینَ (آل‌عمران، 140ـ144)؛ «این پیروزی‌ها [و دولت‌ها و حكومت‌ها] را در‌میان مردم می‌گردانیم [و جابه‌جا می‌كنیم] تا خدای متعالی كسانی را كه ایمان دارند معلوم دارد و از شما گواهانی بگیرد و خدای متعالی ستمگران را دوست ندارد* و تا خدای متعالی كسانی راكه ایمان آورده‌اند پاك و جدا كند و كافران را نابود سازد* مگر پنداشتید كه به بهشت درمی‌آیید و حال ‌آنكه هنوز خدای متعالی كسانی از شما را كه جهاد كرده‌اند معلوم نكرده است؟! و [تا خدای متعالی] شكیبایان را معلوم دارد»(1)و(2)

لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ (آل‌عمران، 186)؛ «در دارایی‌هایتان و جان‌هایتان، به‌یقین، آزموده می‌شوید».


1. البته مراد از «معلوم شدن امرى براى خداى متعال» ـ كه در این سه آیه شریفه سه بار آمده است ـ علم فعلى است، یعنى تحقق امرى كه متعلق علم خداى متعالی است؛ والّا براى خداى متعالی هیچ امرى مجهول نیست و علم ازلى الهى به همه چیزها تعلق گرفته است.

2. واژه «تمحیص»، به‌معناى «پاك كردن از عیب، آلودگى و ناخالصى، تصفیه كردن، و سره را از ناسره جدا كردن»، در‌مورد آزمایش به‌كار مى‌رود.

وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ (انفال، 28)؛ «[ای مؤمنان] بدانید كه دارایی‌هایتان و فرزندانتان فقط [وسیله] آزمایش‌اند».

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلا رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (توبه، 16)؛ «مگر پنداشتید كه رها می‌شوید و حال‌آنكه هنوز خدای متعالی كسانی از شما را كه جهاد كرده‌اند و به‌جز خدای متعالی و فرستاده‌اش و مؤمنان همدمی نگرفته‌اند، معلوم نداشته است؟! و خدای متعالی به آنچه می‌كنید آگاه است».

وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُری أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ* حَتّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَلا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (یوسف، 109 و 110)؛ «پیش از تو جز مردانی از اهل قریه‌ها كه به آنان وحی می‌كرده‌ایم نفرستاده‌ایم. چرا در زمین نمی‌گردند تا بنگرند كه سرانجامِ كسانی كه پیش‌از آنان می‌بوده‌اند چگونه بوده است؟! و سرای آخرت برای كسانی كه پرهیزكاری كرده‌اند بهتراست. چرا خردورزی نمی‌كنید؟* [كار بر مردم به‌غایت سخت می‌شد] تا‌زمانی‌كه پیامبران نومید می‌شدند و [مردم]می‌پنداشتند كه به آنان دروغ گفته شده است؛ یاری ما به آنان درمی‌رسید و هر‌كسی كه می‌خواستیم رهایی می‌یافت؛ وعذاب ما از گروه بدكاران برداشته نمی‌شود»(1)و(2)

وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً (انبیا، 35)؛ «شما را برای آزمایش، به بدی و خوبی دچار می‌كنیم».


1. احتمال قوى این است كه ضمیر فاعلى در «ظنّوا» راجع‌به مردم باشد، یعنى مردم پنداشتند كه وعده‌هایى كه پیامبران، از‌سوى خداى متعالی به آنان داده‌اند، دروغین بوده است؛ و احتمال اضعف اینكه ضمیر به پیامبران رجوع كند، یعنى پیامبران پنداشتند كه وعده‌هاى كمك و یارى‌اى كه مردم به آنان داده بودند دروغین بوده است.

2. نجات اهل حق، و عذاب اهل باطل، دو سنت از سنت‌هاى مقید و مشروط است كه بدانها خواهیم پرداخت.

أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْكاذِبِینَ (عنكبوت، 2 و 3)؛ «آیا این مردم پنداشته‌اند كه به [صرف] اینكه بگویند: «ایمان آوردیم» رها می‌شوند و آزموده نمی‌گردند؟!* كسانی راكه پیش‌از اینان بوده‌اند آزموده‌ایم؛ و خدای متعالی كسانی را كه راست گفتند نیك می‌شناسد و دروغ‌گویان را [نیز] به خوبی می‌شناسد».

أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ (تغابن، 15)؛ «دارایی‌هایتان و فرزندانتان فقط [وسیله] آزمایشی هستند».

از بررسی مجموع این آیات نتیجه می‌گیریم كه اولاً: سنت آزمایش، هم در امور و شئون فردی جریان دارد و هم در امور و شئون اجتماعی؛ ثانیاً: هیچ فرد یا جامعه‌ای از آزموده شدن گریز و گزیر ندارد؛ ثالثاً: وسایل آزمایش عبارت‌اند از: «خیرات»، مانند مال و جان و فرزند، و «شرور»، همچون كاهش یافتن اموال، نفوس، و میوه‌ها، تنگ‌دستی، سختی، گرسنگی، و ترس؛ وبنابراین این‌گونه امور خوب و بد باید همیشه كمابیش وجود داشته باشند؛ و رابعاً: بر ا‌ثر آزمایش مؤمنان، مجاهدان، صابران، و صادقان، از مدعیان دروغین ایمان، جهاد، صبر، و صدق، متمایز و ممتاز می‌شوند.

در اینجا اشاره به دو سنت از سنت‌های مطلق و بی‌قید‌و‌شرط الهی در تدبیر جوامع كه می‌توانند از فروع سنت آزمایش محسوب شوند لازم است. یكی از این دو سنت، كه با سنت هدایت توسط انبیا هم بی‌ارتباط نیست و حتی می‌تواند ازفروع آن به‌حساب آید، این است كه خدای متعالی خواسته است انسان‌ها كمابیش دچار كمبود نعمت‌های مادی و دنیوی باشند و با سختی‌ها و دشواری‌ها مواجه گردند؛ زیرا اگر همه آدمیان از تنعم كامل برخوردار می‌بودند و با فراخ‌دستی و آسودگی روزگار می‌گذرانند، دستخوش غفلت، غرور، طغیان و بغی می‌شدند.

ابتلا به كمبود‌ها و شداید و مشكلات، هم شخص مبتلا را متنبه می‌سازد و هم موجب عبرت سایرین می‌شود و هم زمینه آزمایش شخص مبتلا و دیگران را فراهم می‌كند:

وَلَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الأَرْضِ وَلكِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ (شوری، 27)؛ «اگر خدای متعالی روزی بندگانش را گشایش می‌داد در زمین سركشی می‌كردند؛ ولی به‌اندازه‌ای كه خود می‌خواهند[روزی‌ها را] فرو می‌فرستد».

سنت دیگر، كه می‌توان آن را سنتی اصلی و مستقل به‌حساب آورد، این است كه ارادة الهی بر این قرار است كه در‌میان افراد انسانی تفاوت‌هایی، اعم از تفاوت‌های طبیعی و خارج از دایرة ارادة انسان‌ها و تفاوت‌های ارادی و حاصل افعال خودانسان‌ها، وجود داشته باشد تا آدمیان توسط یكدیگر آزموده شوند. فراموش نكنیم كه حتی كارهای ارادی و اختیار انسان‌هانیز كاملاً مشمول قضا‌و‌‌قدر و تقدیر و تدبیر الهی است؛ به‌عبارت‌دیگر، تعلق ارادة تكوینی الهی به یك فعل، هیچ‌گونه منافاتی با مختارانه و آزادانه بودن آن فعل ندارد. بنابراین حتی تفاوت‌هایی كه ناشی‌از افعال اختیاری آدمیان است متعلَّق ارادة تكوینی الهی است و بدین‌سبب پدید آمده است كه وسیله آزمایش باشد، هرچند وسیله آزمایش بودن آنها منافاتی با مختار بودن پدید‌آورندگان آنها و مسئول بودن آنانندارد:

وَلَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَلكِنْ لِیَبْلُوَكُمْ فِی ما آتاكُمْ (مائده، ‌48)؛ «اگر خدای متعالی می‌خواست شما را یك امت می‌كرد، ولی [نكرد] تا درباره آنچه به شما داده است بیازمایدتان».

وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَكُمْ فِی ما آتاكُمْ (انعام، 165)؛ «[خدای متعالی] پاره‌ای از شما را به‌مراتب بر پاره‌ای دیگر برتری داد تا درباره آنچه به شما داده است آزمایشتان كند».

وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا (زخرف، 32)؛ «ما پاره‌ای از آنان را به‌مراتب بر پاره‌ای دیگر برتری دادیم تا پارة ایشان، پاره‌ای دیگر را به‌كار گیرند».

 

2. سنت‌های مقید و مشروط

پس‌از‌آنكه انبیای الهی پیام و دعوت خدای متعالی را به گوش انسان‌ها رساندند و تا ‌آنجا‌كه

مقدور و میسرشان است درهدایت آنان سعی كردند و نیز زمینه و وسایل آزمایش آدمیان فراهم و مهیا گشت، مردم، به‌اختیار خود، راه حق و خیر یا باطلو شر را در پیش می‌گیرند. این موضع‌گیری‌های خوب و بد مردم در ‌قبال تعلیم و احكام الهی سبب ‌روی نمودن یك‌سلسله از سنت‌های الهی دیگر می‌شود، كه از‌این‌رو كه معلول رفتار مردم‌اند، یا به‌تعبیر‌دیگر، مقید و مشروط به كارهای آنان‌اند،«سنت‌های مقید و مشروط» نام می‌توانند گرفت.

عام‌ترین، كامل‌ترین و كلی‌ترین سنتی كه خدای متعالی در‌پی اِعمال انسان‌ها اعمال می‌كند، سنت «امداد» است؛ بدین معنا كه خدای متعالی، هم كسانی را كه طالب دنیا و كمالات مادی و دنیوی باشند و در راه باطل و شر گام گذارند یاری و كمك می‌كند و هم كسانی را كه جویا و خواستار آخرت و كمالات معنوی و اخروی باشند و در طریق حق و خیر قدم نهند؛ یعنی وسایل پیشرفت و نیل به هدف را برای هر دو دسته فراهم می‌سازد.(1)

اینكه سنت امداد را، اگرچه برای همه انسان‌ها، اعم از اهل حق و اهل باطل، جریان دارد، از سنت‌های مقید و مشروط دانستیم، بدین‌دلیل است كه مسبوق به رفتار آدمیان است، یعنی آنان ابتدائاً ارادة دنیا یا آخرت می‌كنند و در راه خود می‌كوشند و آن‌گاه امدادهای الهی به آنان می‌رسد، برخلاف دو سنت «هدایت توسط انبیا»و «آزمایش» كه مسبوق به افعال انسان‌ها نیستند؛ مردم چه بخواهند و چه نخواهند، هم مورد تبلیغ و ارشاد انبیا واقع می‌شوند و هم مورد ابتلا و امتحان قرار می‌گیرند.

بعضی از آیاتی كه بر سنت امداد دلالت دارد به قرار ذیل است:

مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرادَ الآخِرَةَ وَسَعی لَها سَعْیَها وَهُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُوراً * كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَهَؤلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً (بنی‌اسرائیل، 18ـ20)؛


1. بعداً، با استفاده از آیات قرآنى، خواهیم گفت كه امدادهاى الهى به مؤمنان، به‌مراتب، بیش‌از كمك‌ها و یارى‌هایى است كه به غیر‌مؤمنان مى‌رسد و از اسباب و علل عادى هم درمى‌گذرد و مددهاى غیبى و فوق طبیعى را نیز شامل مى‌شود.

«هر‌كه [دنیای] گذران را می‌خواهد در این [دنیای زودگذر] به او، به هر‌كه بخواهیم، هرچه بخواهیم زود می‌دهیم وسپس برایش جهنم را می‌گذاریم كه نكوهیده و رانده، بدان در شود* و هركه [زندگی] دیگر بخواهد و برای [به‌دستآوردن] آن كوششی را كه باید بكند و مؤمن باشد، كوشش آنان پاداش داده می‌شود* همه را، آن را و این گروه را، از بخشش پروردگارت كمك می‌دهیم، و بخشش پروردگارت بازداشتنی [و منع‌شدنی] نیست».(1)و(2)

مَنْ كانَ یُرِیدُ حَرْثَ الآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَنْ كانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤتِهِ مِنْها وَما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (شوری، 20)؛ «هر‌كه كشت آن سرای [(آخرت)] بخواهد، برایش كشتش را می‌افزاییم و هر‌كه كشت این سرای [دنیا را] بخواهد، از دنیابه او چیزی می‌دهیم و او را در آخرت بهره‌ای نخواهد بود».

مَنْ كانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَهُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ * أُولئِكَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النّارُ وَحَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَباطِلٌ ما كانُوا یَعْمَلُونَ (هود، 15 و 16)؛ «هر‌كه زندگی این‌جهانی و زیور آن را بخواهد [پاداش] كارهایشان را در دنیا به آنان تمام دهیم و آنان در دنیا كمبودی نخواهند داشت* آنان كسانی‌اند كه در آخرت جز آتش ندارند و آنچه در دنیا كردند [در آخرت] نابود می‌شود و كارهایی كه می‌كردند از ‌میان رفته است».

نكتة شایان توجه در این آیات شریفه، این است كه بر‌طبق آنها، امدادهای الهی به جویندگان دنیا، محدود به حدودی است(به تعابیری از‌قبیل «مانَشاءُ لِمَنْ نُرید» و «مِنْها» توجه كنید)، در‌حالی‌كه امدادهایی كه به طالبان آخرت می‌شود حد‌و‌مرزندارد (باز به تعابیری مانند «كانَ سَعْیُهُمْ مَشكُورا نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِه» توجه كنید)؛(3) و این بدین‌سبب است كه میل‌ها


1. ذیل نخستین آیه، گویاى یكى از سنت‌هاى اخروى است كه محل بحث ما نیست.

2. مورد استشهاد ما بیشتر آیه سوم است.

3. تعبیر نَزِدْ لَهُ فى حَرثِهِ مى‌رساند كه به اهل آخرت بیش‌از آنچه مى‌خواهند مى‌دهند؛ و تعبیر كانَ سَعیُهَم مَشكُوراً دلالت مى‌كند بر اینكه خداى متعالی شاكر و سپاسگزار آنان است و این شكر و سپاس الهى امرى است كه هیچ پاداشى با آن قابل مقایسه نیست.

و اهواءاهل دنیا متزاحم و متعارض است و برآوردن همه آنها نه ممكن و مقدور است و نه موافق مصلحت و حكمت، ولی خواسته‌های اهل آخرت تزاحم و تعارض نمی‌یابد و همه آنان می‌توانند كه به هرچه می‌خواهند رسند، مشروط بر اینكه ازهیچ كوششی برای تحصیل معرفت هرچه‌بیشتر، نیت هرچه‌پاك‌تر، و عمل هرچه ‌بهتر فروگذار نكنند.

از سنت امداد كه بگذریم، به سنت‌های دیگری می‌رسیم كه بعضی از آنها اختصاص به اهل حق دارند و بعضی دیگر مختص اهل باطل است:

1. سنت‌های مقید و مشروطی كه مخصوص اهل حق است: اهل حق، هدایت الهی را كه از انبیا دریافت می‌دارند،می‌پذیرند، مهتدی می‌شوند، ایمان می‌آورند و عمل صالح می‌كنند، و مطیع و تابع انبیای الهی و أولوالأمری كه اَمارت وحكومتشان مورد رضای الهی است، می‌گردند. این امور، همگی مصادیق شكر نعمت «هدایت» است كه خدای متعالی به بندگانش ارزانی داشته است. بنابراین اهل حق، نعمت هدایت را تا‌آنجا‌كه می‌توانند شاكر و سپاسگزارند؛ و چون شكر نعمت، نعمت را افزون می‌كند:

لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ (ابراهیم، 7)؛ «اگر سپاس دارید، به‌یقین، افزونتان دهم».

می‌توان گفت كه همه سنت‌های الهی كه مخصوص اهل حق است، به‌یك‌معنا، مصادیق «زیادت نعمت» است. این سنت‌ها را می‌توان تحت چهار عنوان «زیادت نعمت‌های معنوی و اخروی»، «تحبیب و تزیین ایمان»، «زیادت نعمت‌های مادی و دنیوی» و «پیروزی بر دشمنان» مندرج ساخت:

 

الف‌) زیادت نعمت‌های معنوی و اخروی

وَیَزِیدُ اللّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدی (مریم، 76)؛ «خدای متعالی كسانی را كه راه یافته‌اند [مهتدی شده‌اند]، راهنمایی و راهبری [هدایت] همی فزاید».

وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدی وَآتاهُمْ تَقْواهُمْ (محمد، 17)؛ «[خدای متعالی] كسانی را كه هدایت یافته‌اند، هدایتشان افزون می‌كند و پرهیزكاری‌شان [قوت] می‌دهد».

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَیُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ (انفال، 29)؛«ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، اگر از خدای متعالی بترسید برایتان [نیرویی] جدا‌كننده [حق از باطل] می‌نهد و بدی‌هایتان را می‌پوشاند [و از‌میان می‌برد] و شما را می‌آمرزد».

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ (یونس، 9)؛ «كسانی كه ایمان آورده‌اند و كارهای شایسته كرده‌اند، پروردگارشان به ایمانشان هدایتشان می‌كند».

وَمَنْ یُؤمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ (تغابن، 11)؛ «هر‌كه به خدای متعالی ایمان آورد [وی] دلش را هدایت می‌كند»؛

 

ب) تحبیب و تزیین ایمان

وَلكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإِیمانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ (حجرات، 7)؛ «ولی خدای متعالی، ایمان را محبوب شما كرد و آن را در دل‌های شما بیاراست و كفر و نافرمانی و سركشی را مكروه شماكرد»؛

 

ج) زیادت نعمت‌های مادی و دنیوی

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالإِنْجِیلَ وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ (مائده، 66)؛ «اگر آنان [اهل كتاب] تورات و انجیل و آنچه را از‌سوی پروردگارشان به آنان فرو فرستاده شده است بر‌پای داشتند، ازبالای [سر]شان و از زیر پاهایشان [روزی] می‌خورند».

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ (اعراف، 96)؛ «اگر اهل قریه ایمان می‌آوردند و پرهیزكاری می‌كردند بركاتی از آسمان و زمین بر آنان می‌گشودیم».

أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِی لَكُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ * وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَیُؤتِ كُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ (هود، 2 و 3)؛ «جز خدای متعالی را مپرستید، من برای شما از‌سوی او بیم‌رسان و نوید‌بخشم* و از پروردگارتان

آمرزش بخواهید و به‌سوی او بازگردید تا شما را به مدتی معیّن از بهره‌ای نیكو بهره‌ور كند و به هر صاحب فضلی فضل او را بدهد».

قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَكُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ * أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ * یَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَیُؤخِّرْكُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی (نوح، 2ـ4)؛ «[نوح] گفت: ای قوم من، من شما را بیم‌رسانی آشكارم* كه خدای متعالی را بپرستید و از او بترسید و از من فرمان ببرید* تا گناهانتان را بیامرزد و تا مدتی معین نگهتان دارد (زنده‌تان دارد)».

اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْكُمْ مِدْراراً * وَیُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَیَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً (نوح، 10ـ12)؛ «از پروردگارتان آمرزش بخواهید كه وی آمرزگار است* تا آسمان را با باران فراوان بر شما گمارد* و شما را به داراییهایتان و فرزندانی كمك كند و برایتان باغ‌ها پدید آرد و برایتان جویبارها پدید آرد».(1)

وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً (جن، 16)؛ «اگر بر این راه‌و‌روش پایدار بمانند آبی فراوانشان می‌نوشانیم»؛(2)

 

د) پیروزی بر دشمنان

آیات قرآنی كه دلالت بر پیروزی اهل حق بر اهل باطل دارد به هفت دسته قابل تقسیم است:

یك‌ـ آیاتی كه دال است به پیروزی «حق» بر «باطل»: این پیروزی ممكن است به دو معنا باشد: یكی پیروزی حق بر باطل در میدان حجت و استدلال و برهان؛ و دیگری پیروزی اهل حق بر اهل باطل در صحنة جنگ و نبرد. هر ‌دوی این معانی صحیح است؛ و شواهدی در دست است بر اینكه در این آیات شریفه هر دو معنا مراد است:


1. این آیات شریفه نیز از سخنان حضرت نوح ـ ‌على‌نبیّنا وآله وعلیه‌السّلام ـ است خطاب به قوم خود.

2. البته در جامعه‌اى كه بیشتر افراد آن اهل حق‌اند، معدود افراد اهل باطل نیز از بركات و نعمت‌هاى مادى و دنیوى‌اى كه خداى متعالی عطا مى‌فرماید بهره‌مند مى‌شوند، و در‌واقع، از‌این‌جهت طفیل هستى اهل حق مى‌باشند. این بهره‌مندى ممكن است براى اینان، از‌باب «املاء و استدراج» باشد، كه ذكرش خواهد آمد. به‌هرحال چنان‌كه قبلاً گفته‌ایم، در قوانین اجتماعى وجود ملاك حكم در همه افراد جامعه ضرورت ندارد.

وَیُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَیَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِینَ * لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْباطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (انفال، 7 و 8)؛ «خدای متعالی می‌خواهد كه حق را، با كلمات خویش، استقرار دهد و دنبالة كافران را بِبُرد* تا حق را استقرار دهد وباطل را نابود كند، هرچند گناهكاران را بد آید».

جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (بنی‌اسرائیل، 81)؛ «حق بیامد و باطل از‌میان رفت، كه باطل از‌میان‌رفتنی است».

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ (انبیاء، 18)؛ «حق را بر‌روی باطل می‌افكنیم و [حق]، آن [باطل] را درهم می‌شكند و آن [باطل] یك‌باره از‌میان می‌رود».

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاّمُ الْغُیُوبِ * قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَما یُعِیدُ (سبأ، 48 و 49)؛ «[ای پیامبر] بگو: پروردگارم حق را [بر‌روی باطل] پرتاب می‌كند و دانای نهان‌هاست* بگو: حق بیامد و باطل نه [كاریرا] آغاز می‌كند و نه دوباره به‌انجام می‌رساند».(1)

وَیَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ وَیُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ (شوری، 24)؛ «خدای متعالی، باطل را نابود می‌سازد و حق را، با كلمات خویش، استقرار می‌دهد»؛

دوـ آیاتی كه دال است بر اینكه خدای متعالی، پیامبران خود، فرمان‌بران و پیروان آنان را كمك و یاری می‌كند و پیروزی وچیرگی می‌بخشد:

فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (مائده، 56)؛ «به‌راستی گروه خدای متعالی است كه چیره است».

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَالَّذِینَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤمِنِینَ (یونس، 103)؛ «آن‌گاه فرستادگانمان و نیز كسانی را كه ایمان آورده‌اند می‌رهانیم. بر‌عهدة ماست كه مؤمنان را رهایی دهیم».

وَلَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ (حج، 40)؛ «به‌یقین، خدای متعالی كسی را كه یاری او كند یاری می‌كند».

وَكانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤمِنِینَ (روم، 47)؛ «یاری كردن مؤمنان بر‌عهده ماست».


1. گفته شده است كه در این دو آیه شریفه، مصداق حق، خود قرآن كریم است. اگرچه قرآن كریم مى‌تواند به‌منزلة مصداق جلى حق تلقى شود، ولى این بدان ‌معنا نیست كه مفهوم حق، معادل با مفهوم قرآن است.

وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (صافات، 171ـ173)؛ «سخن ما درباره بندگان پیامبرمان از‌پیش چنین رفته است* كه آنان‌اند كه یاری می‌شوند* و سپاهیان مایند كه چیره می‌گردند».

إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ (غافر، 51)؛ «ما، به‌یقین فرستادگانمان و كسانی را كه ایمان آورده‌اند در زندگی این‌جهانی و روزی كه گواهان می‌ایستند، یاریمی‌كنیم».(1)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْكُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ (محمد، 7)؛ «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، اگر خدای متعالی را یاری كنید یاری‌تان می‌دهد و گام‌هایتان را استوار می‌سازد».

كَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی (مجادله، 21)؛ «خدای متعالی مقرر كرده است كه: به‌یقین، من و فرستادگانم چیره می‌شویم».(2)

سه‌ـ آیاتی كه نشان‌‌دهنده مصادیق و نمونه‌هایی از كمك و یاوری خدای متعالی به انبیا و مؤمنان است:

وَكَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ كَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَما ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكانُوا وَاللّهُ یُحِبُّ الصّابِرِینَ * وَما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَإِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ * فَآتاهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَحُسْنَ ثَوابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ(آل‌عمران، 146ـ148)؛ «چه‌بسا پیامبری كه خداپرستان بسیاری همراه وی كارزار كردند و از آنچه در راه خدای متعالی به آنان رسید، سستی نگرفتند و ناتوان نشدند و زبونی نكردند و خدای متعالی، شكیبایان را دوست می‌دارد* و سخنشان جز این نبود كه گفتند: «پروردگارا، گناهانمان و زیاده‌روی‌مان در كارمان را


1. قید «فى الحیاة الدّنیا» دلالت دارد بر اینكه تنها سعادت اخروى و ابدى انبیای الهى و مؤمنان مراد نیست، بلكه نصرت و غلبه و فتح دنیوى آن نیز مقصود است. از‌این‌رو قید مذكور، سایر آیات از‌این‌قبیل را تفسیر مى‌كند و مى‌رساند كه در آنها نیز فقط پیروزى اخروى اراده نشده است.

2. اینكه خداى متعالی از غلبة خود قبل‌از ذكر غلبة پیامبرانش سخن گفته است، مى‌تواند براى تشریف باشد، یعنى غلبة انبیای الهى شعاعى از غلبة خود خداى متعالی و احاطه‌اش بر همه‌چیز است.

بیامرز و گام‌هایمان را استوار دار و بر گروه كافران یاری‌مان كن [وپیروزمان ساز]» * آن‌گاه خدای متعالی، پاداش دنیا و پاداش نیك آخرت به آنان داد و خدای متعالی نیكوكاران را دوست دارد».(1)

قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ * ... وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ كانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الأَرْضِ وَمَغارِبَهَا الَّتِی بارَكْنا فِیها وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنی عَلی بنی‌اسرائیل بِما صَبَرُوا (اعراف، 128 و 137)؛ «موسی به قوم خود گفت: «از خدای متعالی كمك جویید و شكیبایی كنید كه زمین از‌آنِ خدای متعالی است و آن را به هركس از بندگانش كه خود بخواهد وامی‌گذارد و فرجام [نیك] از‌آنِ پرهیزكاران است». *... خاورها و باخترهای آن سرزمین را كه در آن بركت نهاده بودیم به گروهی كه ناتوان به‌شمار می‌رفتند واگذاشتیم و بهترین کلمه پروردگارت درباره بنی‌اسرائیل، به پاداش شكیبایی‌ای كه كرده بودند، انجام یافت».

همچنین، ر.ك: اعراف، 64، 72، 78، 79، 83، 84، 91ـ93 و 165؛ یونس، 73؛ هود، 58، 66 و 94؛ یوسف، 110؛ انبیاء، 9، 71، 74، 75 و 88؛ شعراء، 65، 119، 170 و 171؛ نمل، 53 و 57؛ عنكبوت، 15، 24 و 32؛ صافات، 76، 114 تا 116، 134 و 135؛ فصلت، 18 و قمر، 34.(2)

وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (آل‌عمران، 123)؛ «خدای متعالی در بدر، كه زبون بودید، یاری‌تان داد؛ پس، از خدای متعالی بترسید تا شاید سپاس دارید» (همچنین، ر.ك: چهار آیه بعد).

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِینَ (انفال، 9)؛ «هنگامی‌كه از پروردگار خویش كمك می‌خواستید و او شما را پاسخ [مثبت] گفت كه «یقیناً به هزار فرشتة صف‌بسته یاری‌تان می‌دهم». (نیز، ر.ك: سه آیه بعد).(3)


1. «ثواب الدّنیا» دلالت دارد بر اینكه جهادشان در همین دنیا نیز به نتایج مطلوب و غلبه و فتح رسید.

2. آیات شریفة این بند درباره انبیای سابق و فرمان‌بران و پیروان آنان است.

3. همچنین، ر.ك: انفال، 42‌ـ‌44 و 62‌ـ‌64.

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ كَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ (توبه، 25)؛ «خدای متعالی در جایگاه‌های بسیار یاری‌تان داد، و روز حنین» (همچنین ر.ك: بقیة آیه شریفه و دو آیه بعد).(1)

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَلِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ (فتح، 4)؛ «او كسی است كه آرامش در دل‌های مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان افزون شود؛ و سپاه‌های آسمان‌ها و زمین، خاص خدای متعالی است».

فَأَنْزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً * وَمَغانِمَ كَثِیرَةً یَأْخُذُونَها (فتح، 18 و 19)؛ «پس [خدای متعالی] بر آنان [مؤمنان] آرامش فرو فرستاد و پاداششان را پیروزی‌ای نزدیك داد* و غنیمت‌هایی بسیاركه می‌گیرند».

إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کلمه التَّقْوی وَكانُوا أَحَقَّ بِها وَأَهْلَها (فتح، 26)؛ «هنگامی‌كه كسانی كه كفر ورزیدند، تعصب ـ‌ تعصب جاهلیت ـ در دل گرفتند و خدای متعالی آرامش خویش را برپیامبرانش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را بر کلمه تقوا استوار داشت، كه بدان سزاوارتر و اهل آن بودند».

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَكانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً * إِذْ جاؤكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زاغَتِ الأَبْصارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا * هُنالِكَ ابْتُلِیَ الْمُؤمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِیداً (احزاب، 9ـ11)؛ «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، به‌یاد آورید نعمت خدای متعالی را بر خودتان، هنگامی‌كه سپاهیانی به‌سویتان بیامدند و ما بر‌ضدشان بادی و سپاهیانی كه ندیدیدشان فرستادیم و خدای متعالی به آنچه می‌كنید بیناست* آن‌دم كه ازبالایتان و از پایین شما به‌سوی شما آمدند و آن‌دم كه دیدگان خیره گشت و جان‌ها به گلوها رسید و به خدای متعالی گما‌ن‌ها [ی گونه‌گون] می‌بَرید* در آن هنگام مؤمنان آزموده شدند و به تزلزلی سخت دچار گشتند».


1. نیز، ر.ك: توبه، 40.

وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ (حشر، 2)؛ «[خدای متعالی] در دل‌هایشان [(كافران)] هراس افكند».(1)

چهارـ آیاتی كه اهل حق را وعدة خیر دنیا و آخرت می‌دهد:

لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَكُوا أَذی كَثِیراً وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (آل‌عمران،‌186)؛ «به‌یقین در دارایی‌ها و جان‌هایتان آزموده می‌شوید و از كسانی كه پیش‌از شما كتابشان داده‌اند و از كسانی كه شرك ورزیده‌اند، نابهنجار بسیار می‌شنوید. اگر شكیبایی كنید و پرهیزكار باشید این [كارها] از كارهای گرانمایه است».

وَالَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ * الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ (نحل، 41 و 42)؛ «كسانی كه پس‌از‌آنكه ستم دیدند در راه خدای متعالی مهاجرت كردند، در دنیا جایگاه نیكوشان دهیم؛ و اگر می‌دانستند، پاداش آخرت بزرگ‌تر است* همان كسانی كه شكیبایی كردند و بر پروردگارشان توكل می‌كنند».

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیاؤكُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الآخِرَةِ (فصلت، 30 و 31)؛ «كسانی كه گفتند: «پروردگار ما خدای متعالی است» و سپس پایداری كردند، فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند كه: بیم مدارید و اندوه مخورید و به بهشتی كه به آن وعده‌تان می‌دادند شادمان باشید* ما در زندگی این‌جهانی و در آخرت، دوستان شماییم».(2)

وَأَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (آل‌عمران، 132)؛ «[ای مؤمنان] خدای متعالی و پیامبران را فرمان برید تا شاید مرحمت ببینید».


1. در آیه 151 سورة آل عمران، خداى متعال، مؤمنان را به «القای رعب» در دل كافران مشرك، وعده مى‌دهد.

2. درست است كه بشارت مذكور در‌حال رفتن اهل حق از دنیا به آنان داده مى‌شود (چون فرشتگان به هنگام مرگ آنان نازل مى‌شوند) ولى جملة «نَحنُ أولیاؤُكُم فی‌الحَیوةِ الدُّنیا» دلالت دارد بر اینكه ملایكة الهى در همین دنیا نیز اهل حق را یارى مى‌كنند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً (نسا، 59)؛ «ای كسانی كه ایمان دارید، خدای متعالی را فرمان برید و پیامبران و كارداران خویش را فرمان‌بردار باشید و اگر در چیزی اختلاف كردید، اگر به خدای متعالی و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدای متعالی و پیامبر بازگردانید [ارجاع كنید] كه این بهتر و سرانجامش خوب‌تر است».

پنج‌ـ آیاتی كه به اهل حق وعدة پیروزی در همین دنیا می‌دهد:

وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِینَ (آل‌عمران، 139)؛ «سست مشوید و اندوهگین مباشید كه شما، اگر [واقعاً] مؤمن باشد، برترید».

إِنَّ اللّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ كُلَّ خَوّانٍ كَفُورٍ * أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ وَلَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَواتٌ وَمَساجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ كَثِیراً وَلَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ * الَّذِینَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (حج، 38ـ41)؛ «خدای متعالی از كسانی كه ایمان آورده‌اند دفاع می‌كند. خدای متعالی، خیانتگران كفران‌پیشه را دوست ندارد* به كسانی كه دیگران به جنگشان می‌آیند اجازه داده شد [كه به   جنگ بپردازند] زیرا ستم دیده‌اند؛ و خدای متعالی بر یاری كردنشان تواناست* همان كسانی كه از دیارشان بیرون رانده شدند به‌نا‌حق [بدون سبب]؛ جز‌اینكه می‌گویند: «پروردگار ما خدای متعالی است»؛ اگر خدای متعالی، پاره‌ای از مردمرا به پاره‌ای دیگر دفع نمی‌كرد، دیرها و كلیساها و نمازخانه‌ها و مسجدهایی كه نام خدای متعالی در آنها بسیار یاد می‌شود ویران می‌شد.(1) خدای متعالی به‌یقین، كسی را كه او را


1. ویرانى پرستش‌گاه‌ها یكى از مصادیق «فساد ارض» است كه در آیه 251 سورة بقره آمده است.

یاری كند یاری می‌كند؛ كه خدای متعالی، توانا ونیرومند است* همان كسان كه اگر در زمین فرمانروایی‌شان دهیم، نماز به‌پا كنند و زكات دهند و به خوبی وادارند و ازبدی باز‌دارند؛ و سرانجامِ همه كارها از‌آنِ خدای متعالی است».

وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ* وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (نور، 55 و 56)؛ «خدای متعالی به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده‌اند وعده داده است كه در زمین جانشینشان سازد، چنان‌كه كسانی را كه پیش‌از آنان بودند جانشین ساخت، و دینشان را كه برایشان پسندیده است فرمانروا گرداند و از‌پی ترسشان، آسودگی [و امنیت] جای‌گزین كند؛ كه مرا بپرستند و چیزی را با من انباز نكنند؛ و كسانی كه پس‌از‌آن،كفر ورزند، آنان خودشان نافرمان‌اند* نماز به‌پا كنید و زكات دهید و پیامبر را فرمان برید تا شاید رحمت بینید».

وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ (قصص، 5 و 6)؛ «می‌خواستیم بر كسانی كه در آن سرزمین، زبون شده بودند، منت نهیم و آنان را پیشوایانی سازیم و آنها را وارث [آن سرزمین] كنیم* و در آن سرزمین فرمانروایی‌شان دهیم».(1)

شش‌ـ آیاتی كه بر تعلق ارادة الهی به غلبه و جهان‌گیری دین حق، یعنی اسلام، دلالت دارد:

یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (توبه، 32 و 33)؛ «می‌خواهند كه نور خدای متعالی را با دهان‌های خویش خاموش كنند و خدای متعالی نمی‌خواهد جز‌اینكه نورخویش اتمام كند و گرچه كافران را بد آید* اوست كه پیامبر


1. عنوان «استضعاف»، در اینجا، به اصطلاح اصولى «عنوان مشیر» است و اشاره دارد به كسانى كه توسط فرعون به استضعاف كشیده شده بودند؛ نه اینكه حكم دائرمدار «استضعاف» باشد.

خویش را با هدایت و دین حق فرستاد تا وی را بر همه دین‌ها چیره سازد و گرچه مشركان را بد آید» (همچنین، ر.ك: صف، 8 و 9).

هفت‌ـ آیاتی كه اهل حق را وارثان زمین می‌داند:

إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (اعراف، 128)؛ «زمین از‌آنِ خدای متعالی است و آن را به هركس از بندگان خویش، كه بخواهد، وامی‌گذارد و سرانجام [نیك] از‌آن ِپرهیزكاران است».

لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ (انبیاء، 105)؛ «در زبور، پس‌از كتاب [آسمانی]، نوشتیم كه زمین را بندگان شایستة من به‌میراث می‌برند»؛

2. سنت‌های مقید و مشروطی كه مخصوص اهل باطل است. این سنت‌ها را می‌توان تحت هشت عنوان «زیادت ضلالت»،«تزیین اعمال»، «املاء و استدراج»، «امهال»، «شكست از دشمنان»، «ابتلا به مصائب»، «تسلط مجرمان و مُترَفان» و«استیصال» ذكر كرد. ابتدائاً به هر‌یك از این سنت‌ها اشاره‌ای می‌كنیم و سپس نكته‌ای در ‌باب تزاحم بعضی از آنها خواهیم گفت:

الف‌) زیادت ضلالت: همان‌گونه‌كه اهل حق در‌جهت نعمت‌های معنوی و اخروی و اهتداء و راه‌یافتگی امداد می‌شوند، اهل باطل نیز در‌جهت ضلالت و گمراهی مدد می‌یابند:

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤا السُّوای أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَكانُوا بِها یَسْتَهْزِؤنَ (روم، 10)؛ «آن‌گاه سرانجامِ كسانی كه بدی كردند این شد كه نشانی‌های خدای متعالی را دروغ دانستند و آنها را استهزا می‌كردند».

یعنی نتیجه عصیان و ظلمشان این شد كه نور هدایت را از‌دست دادند و به تكذیب و كفر گراییدند؛

فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (صف، 5)؛ «چون منحرف شدند، خدای متعالی دل‌هایشان را به انحراف كشید؛ و خدای متعالی گروه عصیان‌پیشه را هدایت نمی‌كند»؛

ب) تزیین اعمال: پس‌از‌آنكه حجت بر همه مردم تمام شد و اهل باطل به اختیار و گزینش خود، راه نادرستی و ناراستی درپیش گرفتند، شیطان دست‌به‌كار وسوسه می‌شود و كارهای آنان را در چشمشان آراسته و خوب و زیبا جلوه می‌دهد. از‌آنجا‌كه خلقت شیطان و اعمال او نیز نهایتاً مستند است به خدای متعالی، و در چهارچوب قضا ‌و ‌قدر الهی قرار می‌گیرد، در بعضی از آیات قرآنی، این تزیینات شیطانی به خدای متعالی انتساب می‌یابد:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (حجر، 39 و 40)؛ «[شیطان] گفت: پروردگارا، به‌سبب اینكه گمراهم ساختی، در زمین [كارهای آدمیان را] برایشان می‌آرایم و همگی‌شان را گمراه می‌سازم* مگر پاره‌ای از آنان كه بندگان پاك‌باز تواند».

وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما كانُوا یَعْمَلُونَ (انعام، 43)؛ «شیطان آنچه را می‌كردند، در چشمشان آراست».

زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ (انفال، 48؛ نحل، 63؛ نمل، 24 و عنكبوت، 38)؛ «شیطان، كارهایشان را در نظرشان بیاراست».

وَكَذلِكَ زَیَّنَ لِكَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِكِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤهُمْ (انعام، 137)؛ «و بدین‌سان برای بسیاری از مشركان، شركای [عبادت] آنان، كشتن فرزندان را بیاراستند».

وَقَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ (فصلت، 25)؛ «و برای ایشان هم‌نشینانی گماردیم كه آنچه را در پیش رو دارند و آنچه را در پس پشت برایشان بیارایند».

كَذلِكَ زَیَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ (انعام، 108)؛ «بدین‌سان برای هر امتی كارشان را بیاراستیم».

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (نمل، 4)؛ «كسانی كه به آخرت ایمان ندارند برایشان كارهایشان را بیاراستیم؛ آنان كوردل‌اند».

زُیِّنَ لِلَّذِینَ كَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا (بقره، 212)؛ «برای كسانی كه كافرند، زندگی این‌جهانی آرایش یافته است».

كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْكافِرِینَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ (انعام، 112)؛ «بدین‌سان برای كافران آنچه می‌كردند آرایش یافت».

زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ (توبه، 37)؛ «برایشان [كافران] كارهای بدشان آراسته شد».

كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ (یونس، 12)؛ «بدین‌سان برای اسراف كاران، آنچه می‌كردند آراسته شد».

بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (رعد، 33)؛ «برای كسانی كه كفر ورزیدند، نیرنگشان آرایش گرفت و از راه به‌در شدند و هركه خدای متعالی گمراهش كند راهنمایی ندارد».

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً (فاطر، 8)؛ «آیا آن‌كه بدكاری‌اش برای او آرایش یافته است و آن را نیك می‌بیند [مانند غیر اوست]».

أَ فَمَنْ كانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (محمد، 14)؛ «مگر كسی كه با دلیلی روشن از‌جانب پروردگارش همراه است، مانند كسانی است كه بدی كارشان برایشان آرایش گرفته و هوس‌های خویش را پیروی كرده‌اند؟!»؛

ج) املاء و استدراج: این سنت كه می‌توان آن را یكی از مصادیق سنت «زیادت ضلالت» و امداد اهل باطل در‌جهت باطل هم قلمداد كرد، بدین‌معناست كه خدای متعالی بر نعمت‌های مادی و دنیوی اهل باطل می‌افزاید، تا فریفته و مغرور گردند و درراه خود پابرجاتر و استوارتر شوند و بر كفر و كفران و ظلم و عصیان خود بیفزایند و استحقاق عذاب و عقاب بزرگ‌تر و دردناك‌تری را بیابند:

وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل‌عمران، 178)؛ «كسانی كه كفر ورزیدند مپندارند كه مهلتی كه به آنان می‌دهیم برایشان خوب است؛ فقط مهلتشان می‌دهیم تا گناهشان بیشتر [شود] و عذابی خواركننده دارند».

فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ

بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا (انعام، 44 و 45)؛ «همین‌كه آنچه را به یادشان آورده بودند [بدان پندشان داده بودند] به‌فراموشی سپردند، درهای همه‌چیز را بر آنان گشودیم؛ و چون به آنچه یافته بودند شادمان شدند، ناگهان بگرفتیمشان و یك‌باره درمانده و نومید شدند* و گروهی كه ستم می‌كردند ریشه‌كن شدند».

ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّی عَفَوْا وَقالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَالسَّرّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ (اعراف، 95)؛ «آن‌گاه به‌جای بدی نیكی آوردیم تا ‌اینكه برآسودند و گفتند: «سختی و گشایش [فقط] به پدران ما [می‌] رسید». پس ناگهان بگرفتیمشان، در‌حالی‌كه بی‌خبر بودند».

وَالَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیْدِی مَتِینٌ (اعراف،‌182 و 183)؛ «كسانی را كه نشانه‌‌های ما را دروغ می‌شمارند از جایی كه ندانند آهسته‌آهسته می‌گیریم* و مهلتشان دهیم كه نیرنگ م نبسیار استوار است».

وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَیْفَ كَانَ عِقَابِ (رعد، 32)؛ «و مردم به رسولان پیش از تو هم استهزای بسیار كردند من هم به كافران مهلت دادم آن‌گاه ایشان را به عقوبت گرفته و با چه عقاب سخت به كیفر رسانید)»؛

فَذَرْنِی وَمَنْ یُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیْدِی مَتِینٌ (قلم، 44 و 45)؛ «مرا با آن‌كه این گفتار را دروغ می‌شمارد واگذار. آهسته‌آهسته از جایی كه ندانند خواهیمشان گرفت*و مهلتشان دهیم كه نیرنگم بسی استوار است»؛

د) امهال: این سنت بدین‌معناست كه خدای متعالی، برای رعایت یك‌سلسله از مصالحی كه ما به همه آنها وقوف نداریم، تعجیل در عقوبت اهل باطل نمی‌كند؛ بلكه آنان را فرصت و مهلت می‌دهد؛ شاید همه یا بعضی‌شان پشیمان و نادم شوند وبازگردند و توبه كنند یا از نسلشان انسان‌هایی حق‌طلب و مؤمن و صالح پدید آیند:

وَلَوْ یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَلكِنْ یُؤخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (نحل، 61)؛ «اگر خدای متعالی مردم را به ستمشان مؤاخذه می‌كرد، بر‌روی زمین جنبنده‌ای وانمی‌گذاشت؛ ولی تا مدتی معیّن مهلتشان می‌دهد؛ و چون مدتشان سرآید، نه لحظه‌ای دیرتر [از‌میان] می‌روند و نه لحظه‌ای زودتر».

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (روم، 41)؛ «به‌سبب دستاوردهای مردم در خشكی و دریا تباهی نمودار شد تا [خدای متعالی سزای] پاره‌ای از كارهایی را كه كرده‌اند به آنان بچشاند، شاید [از گناه] باز‌گردند».

وَلَوْ یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَلكِنْ یُؤخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً (فاطر، 45)؛ «اگر خدای متعالی، مردم را به آنچه می‌كنند مؤاخذه می‌كرد، بر پشت زمین جانوری وانمی‌گذاشت؛ ولی [مؤاخذة] آنانرا تا سرآمدی معیّن به‌تأخیر می‌اندازد؛ و چون سرآمدشان در‌رسد خدای متعالی به [كار] بندگانش بیناست».

وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَیَعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ (شوری، 30)؛ «هر مصیبتی كه به شما برسد، به‌سبب كارهایی است كه دست‌هایتان كرده است و [خدای متعالی] از بسیاری نیز درمی‌گذرد».(1)

ه‍) شكست از دشمنان:

وَقَضَیْنا إِلی بنی‌اسرائیل فِی الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِیراً * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْكُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَكانَ وَعْداً مَفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِیراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤا وُجُوهَكُمْ وَلِیَدْخُلُوا


1. «عفو»ی كه در این آیه شریفه آمده است، در‌واقع، مصداقى است از «‌تأ‌خیر»‌ى كه در آیه 61 سورة نحل و 45 سورة فاطر ذكر شده است، و معنایش صرف‌نظر از عقوبت دنیوى است، نه عذاب اخروى.

الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ اول مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً* عَسی رَبُّكُمْ أَنْ یَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَجَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِینَ حَصِیراً (اسراء، 4ـ8)؛ «در آن كتاب، به بنی‌اسرائیل اعلام كردیم كه: دو بار در این سرزمین تباهی می‌كنید و سركشی می‌كنید؛ سركشی‌ای بزرگ* هنگامی‌كه موعد نخستین‌بار بیامد، بندگانی از‌آنِ خودمان كه صلابتی سخت داشتند بر شما گماشتیم كه برای  جست‌وجو به خانه‌ها[یتان] درآمدند؛ و این وعده‌ای انجام‌یافته بود* سپس غلبه و تسلط بر آنان را به شد بازگرداندیم و به دارایی‌ها و فرزندان كمكتان دادیم و شما را به  عده، فزون‌تركردیم اگر نیكی كنید به خودتان نیكی كرده‌اید؛ و اگر بدی كنید برای خودتان است. و هنگامی‌كه موعد بار دیگر بیامد [آنان را بر شما گماشتیم] تا شما را ناخوش بدارند و به آن مسجد درآیند، چنان‌كه نخستین‌بار وارد شده بودند، و هرچه را بر آن دست یابند نابود سازند؛ نابود ساختن كامل* ممكن است كه پروردگارتان رحمتتان كند و اگر [به عصیان و ستمگری] بازگردید ما نیز [به عقوبت و مجازات شما] بازمی‌گردیم، و جهنم را زندانی برای كافران كرده‌ایم».

وَلَوْ قاتَلَكُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَلا نَصِیراً * سُنَّةَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً (فتح، 22 و 23)؛ «اگر كسانی كه كفر می‌ورزند با شما كارزار كنند پشت می‌كنند [و می‌گریزند] و آن‌گاه دوست و یاوری نمی‌یابند* روش خدای متعالی است كه از پیش چنین بوده است و روش خدای متعالی را دگرگونی‌ای نخواهی یافت».

فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بنی‌اسرائیل وَكَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ (صف، 14)؛ «دسته‌ای از بنی‌اسرائیل ایمان آوردند و دسته‌ای كفر ورزیدند؛ و كسانی را كه ایمان آوردند بر دشمنان نیرو دادیم؛ و چیرهشدند».(1)


1. از این آیه شریفه این نكته نیز دانسته مى‌شود كه خداى متعالی به رنگ پوست، نژاد، خون، ملیت، زبان، سرزمین، و امثال این امور كارى ندارد و مثلاً بنى‌اسرائیل قوم برگزیدة او نیستند. بنى‌اسرائیل نیز مانند هر قوم دیگرى، به دو دستة اهل حق و اهل باطل تقسیم‌پذیرند؛ و اگر میان این دو دسته جنگى درگیرد، امدادها و تأ‌ییدات الهى شامل حال حق‌جویان مى‌شود. آنچه مهم است حق و باطل و ایمان و كفر است؛ همین و بس.

در اینجا تذكر نكته‌ای لازم است و آن اینكه چون:

وَلِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ (فتح، 4 و 7)؛ «سپاه‌های آسمان‌ها و زمین خاص خدای متعالی است».

وَما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ (مدثر، 31)؛ «و جز او سپاه‌های پروردگارت را كسی نمی‌داند».

خدای متعالی برای اینكه اهل باطل از دشمنان خود شكست بخورند وسایل گوناگونی می‌تواند برانگیزد. كسانی كه به جنگ با اهل باطل می‌پردازند ممكن است خود اهل باطل باشند و ممكن است اهل حق. قرآن كریم درباره شیوه‌های امداد و تأیید الهی نسبت‌به مؤمنان مجاهد، كه سبب شكست كفار و مشركین می‌شد، هم ازعوامل درونی و باطنی، مانند القای رعب و ترس در قلوب كفار و مشركین، انزال سكینه و آرامش بر مؤمنین، و كم نشان دادن هر‌یك از طرفین در چشم دیگری نام می‌برد، و هم از عوامل بیرونی طبیعی، مانند باد و باران، و هم از عوامل خارجی فوق‌ طبیعی، مانند لشكریان نادیدنی و فرشتگان. این شیوه‌ها و نیز شیوه‌های دیگر، كه ما از آنها بی‌خبریم، همه برای خدای متعالی مساوی و یك‌سان‌اند؛ و گزینش هر‌یك از آنها بستگی به‌مقتضای حكمت بالغة او دارد.

وـ ابتلا به مصائب: خدای متعالی اهل باطل را به مصائب، شداید، و مشكلاتی دچار می‌سازد تا شاید آنان را تنبه وتوبه‌ای حاصل آید:

وَلا یَزالُ الَّذِینَ كَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (رعد، 31)؛ «كسانی كه كفر می‌ورزند، به ‌سزای آنچه می‌كنند، پیوسته مصیبتی بزرگ یا به آنان می‌رسد یا در نزدیكی خانه [و زیستگاه]شان رخ می‌دهد تا وعده خدای متعالی در‌رسد؛ كه خدای متعالی خلاف وعده نمی‌كند».(1)

وَلا یَحِیقُ الْمَكْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً (فاطر، 43)؛ «نیرنگ بد جز به صاحبش نمی‌رسد. مگر


1. مراد از «وعدة الهى» عذاب استیصال است كه ذكر آن خواهد آمد.

جز روش گذشتگان انتظاری دارند؟! هرگز روش خدای متعالی را تبدیل‌پذیر نخواهی یافت؛ و هرگز روش خدای متعالی را تغییرپذیر نخواهی یافت».

این مصائب تأدیبی و تنبیهی، و موقت و موضعی و جزئی، ممكن است توسط انسان‌های دیگر پیش آید، مثل زمانی‌كه اهل حق یا گروهی دیگر از اهل باطل به جنگ گروهی از اهل باطل بیایند و آنان را به شداید و مشكلات جنگ، گرفتار سازند، و ممكن است توسط عوامل طبیعی و غیرانسانی رخ دهد، نظیر زلزله، سیل، خشك‌سالی، قحط و غلا؛

ز) تسلط مجرمان و مترفان: اگر هیچ‌یك از مصائب تنبیهی و جزئی كارگر نیفتاد و هیچ‌گونه تنبه و ندامت و توبه‌ای حاصل نشد و امید به بازگشت نماند، اهل باطل مستحق ریشه‌كن شدن (استیصال) می‌گردند. مقدمة این هلاكت كلی، تسلط مجرمان و مترفان است كه سبب رواج كامل فسق‌و‌فجور در جامعه می‌شود:

وَكَذلِكَ جَعَلْنا فِی كُلِّ قَرْیَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْكُرُوا فِیها وَما یَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَما یَشْعُرُونَ * ... سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللّهِ وَعَذابٌ شَدِیدٌ بِما كانُوا یَمْكُرُونَ (انعام، 124 و 125)؛ «و بدین‌سان در هر دهكده‌ای [جامعه‌ای] گناهكاران بزرگ‌تر را [سرور و سالار] ساختیم تا در آن [جامعه] نیرنگ [وفساد] كنند؛ و جز با خودشان نیرنگ نمی‌كنند، ولی نمی‌فهمند*... كسانی كه گناه كردند به‌سبب نیرنگ‌هایی كه می‌كردند، به‌زودی نزد خدای متعالی، خواری و عذابی سخت می‌بینند».

وَإِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً (اسراء، 16)؛ «چون بخواهیم كه دهكده [جامعه]ای را نابود كنیم خوش‌گذرانان آن [جامعه] را فرمان می‌دهیم تا در آن [جامعه]عصیان كنند و گفتار [خدای متعالی] بر آن [جامعه] محقق شود؛ و ویرانش كنیم، ویرانی‌ای كامل»؛

ح‌) استیصال: اگر اهل باطل چنان در كفر و انكار و فسق‌و‌فجور فرو رفتند كه حكمت بالغة الهی بیش ‌از ‌این مقتضی امهال آنان و تأخیر عقوبت و عذابشان نباشد، نوبت به سنت

«استیصال» (ریشه‌كنی، براندازی) می‌رسد كه یكی از سنن قطعی و لایتخلف الهی و قرینة سنت پیروزی نهایی در‌مورد اهل حق است.(1)

در بسیاری از آیات قرآنی از آدمیان خواسته می‌شود كه در زمین بگردند (سَیْر فِی الأرض) و نیك بنگرند (نَظَر) تا ببینندكه فرجام كارهای اهل باطل چه‌سان بوده است؛ از‌جمله، ر.ك: آل‌عمران، 137؛ انعام، 11؛ اعراف، 84، 86 و 103؛ یونس، 39 و 73؛ یوسف، 109؛ نحل، 36؛ نمل، 14، 51، 52؛ نمل، 69؛ قصص، 40؛ روم، 9 و 42؛ فاطر، 44؛ صافات، 73؛ غافر، 21 و 82؛ زخرف، 25 و محمّد، 10.

همچنین، در بسیاری از آیات شریفة دیگر سخن از ریشه‌كنی و براندازی و نابودی اقوام و جوامع گناهكار و ستمگر گذشته می‌رود؛ از‌جمله، ر.ك: انعام، 6؛ اعراف، 4؛ انفال، 54؛ یونس، 13؛ اسراء، 17؛ كهف، 59؛ مریم، 74 و 98؛ طه، 128؛ انبیاء، 6 و 9؛ حج، 45؛ قصص، 58؛ سجده، 26؛ یس، 31؛ ص، 3؛ زخرف، 8؛ احقاف، 27؛ محمد، 13؛ ق، 36؛ قمر، 51.

نیز در بسیاری از آیات، داستان دچار آمدن هر‌یك از اقوام و جوامع سابق به عذاب استیصال، جداگانه مذكور می‌افتد: قوم نوح، قوم هود (عاد)، قوم صالح (ثمود)، قوم لوط، قوم شعیب، فرعونیان، اصحاب سَبْت، اصحاب رَسّ، اصحاب قریه، قوم تُبَّع، اصحاب فیل و...؛ و غالباً سبب هلاكت آنان نیز، كه اموری از‌قبیل كفر، شرك، ظلم، افساد، و فسق‌و‌فجوراست، ذكر می‌شد.

در هفت موضع از سورة شعراء، یعنی در آیات شریفة 67، 103، 121، 139، 158، 174 و 190 بعد‌از یادآوری هلاكت پاره‌ای از پیشینیان آمده است:

وَما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤمِنِینَ؛ «و بیشترشان مؤمن نبودند».


1. باید دانست كه اگرچه مصائب تأ‌دیبى و تنبیهى و موضعى و جزئى وقتى‌كه بر جامعه‌اى نازل شود دامن‌گیر معدود افراد اهل حق نیز مى‌گردد و برایشان جنبه آزمایش مى‌یابد (مانند بیمارى و ناامنى)، ولى عذاب استیصال هرگز حتى فردى از اهل حق را شامل نمى‌شود، بلكه مخصوص اهل باطل است. در قرآن كریم شواهد عدیده‌اى هست بر اینكه اهل حق از عذاب‌هاى استیصال جان به‌سلامت برده‌اند.

در پایان این مبحث تذكر دو نكته لازم است. نكتة اول اینكه ازدیاد نعمت بر‌اثر شكر آن، یكی از سنت‌های قطعی و استثناناپذیر و غیر قابل تبدیل الهی است:

لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ (ابراهیم، 7)؛ «اگر سپاس [نعمت‌ها] را به‌جای آرید، به‌یقین، افزونتان دهم»(1)

ولی نقصان نعمت در‌نتیجه كفران آن، از سنت‌هایی است كه از چنان قطعیت و استثناناپذیری‌ای برخوردار نیست. خدای متعالی درپی جملة مذكور می‌فرماید:

وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم، 7)؛ «و اگر ناسپاسی كنید عذاب من بسیار سخت است». و این تعبیر فقط گویای تهدید است و صراحت در كاهش نعمات كفران پیشه‌گان و عذاب و عقاب آنها ندارد.

به‌عبارت‌دیگر، از این تعبیر تنها این مطلب دانسته می‌شود كه كفران نعمت، اقتضای نزول و عذاب و حداقل، سلب نعمت را دارد. ممكن است سنت دیگری، مانند املاء و استدراج و امهال، جلوی این اقتضاء را بگیرد، و برآن حاكم شود و مانع از تأثیر این مقتضی گردد. پس سنت سلب نعمت از ناسپاسان و نزول عذاب بر آنان، درست مانند قانون تجربی سوزاندن آتش، شرایط وجودی وعدمی دارد و باید آن را فقط به‌عنوان بیان مقتضی تلقی كرد.

در آیه 53 سورة انفال می‌خوانیم:

ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ «برای اینكه خدای متعالی نعمتی را كه به گروهی داده است دگرگون نمی‌سازد، مگر‌اینكه آنان، خود، احوال خود رادگرگون كنند».

یعنی از حالاتی همچون ایمان و شكر و تقوا به حالاتی نظیر كفر و كفران و عصیان بگرایند. در آیه 11 سورة رعد می‌خوانیم:


1. به قسم و تأ‌كید با لام و نون ثقیله توجه شود.

إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ؛ «خدای متعالی آنچه را در نزد گروهی هست دگرگون نمی‌سازد، مگر‌اینكه آنان، خود، آنچه را در ضمایر (و دل‌ها)شان هست دگرگون كنند؛ و چون خدای متعالی برای گروهی بدی خواهد، جلوگیر ندارد و آنان را به‌جز او دوست و یاوری

آیه اول به‌وضوح درباره سلب نعمت است؛ و آیه دوم نیز در همین معنا ظهور دارد (مخصوصاً با توجه به قرینه‌ای كه از آیه اول حاصل می‌آید و سیاق آیات)، یعنی خدای متعالی نعمت‌هایی را كه به مردم عطا فرموده است، از آنان بازپس نمی‌گیرد مگر ‌اینكه اوضاع‌و‌احوال باطنی و معنوی‌شان تغییر كند و به باطل بگرایند و اگر چنین كنند، نسبت‌به آنان ارادة سوء خواهدكرد و اگر خدای متعالی نسبت‌به كس یا كسانی ارادة سوء كند، هیچ موجودی نمی‌تواند مانع اعمال و اجرای ارادة وی شود. چنان‌كه ملاحظه می‌شود، آیه مورد بحث (دومین آیه) نیز صراحتی ندارد در اینكه به‌محض تغییر وضع‌و‌حال نفسانی ودرونی مردم، خدای متعالی ارادة سوئی نسبت‌به آنان می‌كند، بلكه تأكید آیه، همه بر این است كه تا‌زمانی‌كه مردم راه ایمان وشكر و تقوا و اطاعت می‌پویند، نعمت‌ها از آنان سلب‌شدنی نیست، چنان‌كه جملة: وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ نیز صراحتی ندارد در اینكه حتماً خدای متعالی، ناسپاسان را عذاب می‌كند. حاصل آنكه اگرچه تغییر حال از شكر به كفران، اقتضای سلب نعمت و نزول عذاب دارد، ولی این سنت قطعیت و اطلاق ندارد، بلكه مشروط و مقید است به عدم موانع.

در اینجا، ممكن است سؤال دیگری پیش آید و آن اینكه آیا اگر مردمی به بلایا و مصائبی گرفتار آمدند تا‌هنگامی‌كه به صلاح نیایند و راه حق در پیش نگیرند همچنان در بند آن بلیّات و مصیبت‌ها خواهند ماند یا نه. ما در مطالعات خود مطلبی نیافتیم كه دال بر این باشد كه مرتفع شدن شداید و مشكلات جز بر‌اثر تنبه و ندامت و توبة مردم

ممكن نیست، بلكه قراینی داریم بر اینكه چنین نیست و خدای متعالی، گاهی از‌باب املا و استدراج و امهال و گاهی به‌حكم رحمت واسعه و سابقة خویش، مردمی را از سختی‌ها و دشواری‌ها و ناملایمات نجات می‌دهد.

پس، آنچه قطعی و یقینی و مسلّم است این است كه مادام‌كه مردم، نعمت‌های الهی را قدردانی و سپاسگزاری می‌كنند آنهارا از‌دست نخواهند داد؛ ناسپاسی و عدم قدردانی نیز مقتضی سلب نعمت و نزول عذاب است، لكن تحقق یا عدم تحقق این امور بستگی دارد به اینكه سنت دیگری حاكم‌بر این سنت بشود یا نه؛ و اینكه آیا كدام سنت بر سنت دیگر حكومت و رجحان می‌یابد برای ما انسان‌ها معلوم نیست و فقط به علم و حكمت و تدبیر و تقدیر الهی باز بسته است.

دومین نكته این است كه ما تاكنون همواره از «اهل حق» و «اهل باطل» سخن می‌گفته‌ایم، ولی چنان‌كه ملاحظه شد، قرآن كریم هر‌یك از این دو دسته را با یك‌رشته اوصاف و عناوین معرفی می‌فرماید. بعضی از اوصاف قرآنی «اهل حق» عبارتاست از: راه‌یافته (مُهتَدی)، مؤمن (به خدای متعالی و روز بازپسین و...)، یكتا‌پرست (موحد)، خداپرست (ربی)، پرهیزكار و پرواپیشه (متقی)، فرمان‌بردار خدای متعالی و پیامبران الهی، و أولوا الامر، صالح (عمل به صالحات و كارهای شایسته)، به پا دارندة كتاب‌های آسمانی، نیكوكار (محسن)، توبه‌گر (تائب)، آمرزش‌خواه (مستغفر)، كمك‌خواهنده ازخدای متعالی (مستعین باللّه)، متوكل بر پروردگار، پایدار بر راه راست (مستقیم علی الطریقة)، شكیبا (صابر)، نمازگزار وبه‌پادارندة نماز (مقیم الصلوة)، زكات‌دهنده، آمر به معروف، و ناهی از منكر، یاور خدای متعالی، كوچ‌كننده در راه خدای متعالی (مهاجر فی سبیل اللّه)،و جنگ‌جو در راه خدای متعالی (مقاتل فی سبیل اللّه) و پاره‌ای از عناوین قرآنی «اهل باطل» بدین‌قرار است: منحرف و كج‌رو (زائغ)، كافر مشرك، دروغ شمارندة نشانه‌های خدای متعالی (مكذّب بآیات اللّه)، مسخره‌كنندة نشانه‌های الهی (مستهزئ بآیات اللّه)، پیرو هوس (متّبع الأهواء)،فاسق، گناهكار، مجرم، بدكار (مُسی‌ء)، ستمگر

(ظالم)، تبهكار (مفسد فی الأرض)، سركش و برتری‌جو (عالی فی الأرض)، مسرف، خوش‌گذران (مُترَف)، و نیرنگ‌باز (ماكِر، أهل المَكرِ السَّیِّ‌ء).

این عناوین و اوصاف را می‌توان «مُعَرِّفات» و «أَماراتِ» اهل حق و اهل باطل دانست. به‌تعبیری‌دیگر نیز می‌توان گفت كه اهل حق ارادة حیات آخرت دارند و اهل باطل ارادة حیات دنیا؛ آنان آخرت‌طلب‌اند، و اینان دنیا‌طلب.