بخش دهم:رهبری

 

 

بخش دهم

رهبری

 

پیشگفتار

اوصاف رهبر شایسته

 

 

 

 

 

پیشگفتار

یكی از اقسام تأثیراتی كه فرد می‌تواند در جامعه داشته باشد، تأثیر ازطریق «رهبری» است. از‌این‌رو، بجاست كه درباره ویژگی‌های افرادی كه در جامعه چنین تأثیری می‌توانند داشت سخنی گفته شود. قلمرو سخن ما در این بخش، البته بدین فراخی نیست؛ چراكه اولاً: ناظر به همه انواع و اقسام رهبری، از رهبری یك گروه اجتماعی متشكل از دو سه تن گرفته، تارهبری كل یك جامعه، نیستیم، بلكه فقط به رهبری نهضت‌های اجتماعی و سیاسی نظر داریم؛ و ثانیاً: تنها به ذكرخصوصیات رهبران شایسته می‌پردازیم و از بازگویی خصایص رهبران ناشایست صرف‌نظر می‌كنیم، گو اینكه از آن خصوصیات، خود‌به‌خود و بی‌حاجت گفتار، به این خصایص راه می‌توان برد.

از‌آنجا‌كه هر نهضت اجتماعی و سیاسی، بالضروة، استكمالی نیست و تغییر وضع موجود همیشه به ایجاد وضعی مطلوب‌تر یا كمال مطلوب و آرمانی نمی‌انجامد، بلكه ممكن است نهضتی قهقرایی باشد و وضع موجود را به وضعی نامطلوب‌تر و بدتر تبدیل كند، می‌توان گفت كه رهبر یا شایسته و صالح است، یا ناشایست و فاسد. رهبر وقتی شایسته و صالحاست كه جز اصلاح اوضاع و احوال اجتماعی و سوق دادن مردم به سوی صلاح، خیر، سعادت و كمال مادی و معنوی و دنیوی و اخروی‌شان قصدی نداشته باشد، و وقتی ناشایست وفاسد است كه به اغراض و منافع مادی دنیوی خود بیندیشد و با فریب و اغوای مردم، آنان را به حركتی وادارد كه جز آسیب و زیان و انحطاط و سقوط جامعه نتیجه‌ای

نخواهد داشت. برهمین‌اساس، قرآن كریم هم، «أئمه» و پیشوایان را به دوگروه «أئمة هدی»، یعنی پیشوایان هدایتگر، و «أئمة ضلال»، یعنی پیشوایان ضلالت‌آور، تقسیم می‌كند.

در این بخش، درباره اوصاف رهبر شایسته، در سه زمینه علم، اخلاق، و عمل، سخن گفته‌ایم. چنان‌كه اشاره كردیم، اوصاف رهبر ناشایست، كه پاره‌ای از آنها در تقابل با صفات رهبر شایسته است، و پاره‌ای دیگر بین هر دو قسم رهبر، اشتراك دارد، خود دانسته خواهد شد.

 

اوصاف رهبر شایسته

به عقیدة ما، مهم‌ترین صفاتی كه یك رهبر شایسته باید داشته باشد اینهاست:

1. شناخت كافی هدف: رهبر باید هدف و مقصد اصلی و نهایی را كه قصد دارد گروهی را به‌سوی آن سوق دهد به‌خوبی بشناسد:

قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی (یوسف، 108)؛ «[ای پیامبر] بگو: این راه من است. ازسر بینایی به‌سوی خدای متعالی فرا می‌خوانم؛ من و هركه مرا پیروی كرده است»؛

2. ایمان كامل به هدف: رهبر باید به‌راستی باور داشته باشد كه او و دیگران باید به‌سوی هدف و مقصد شناخته‌شده حركت كنند، و به هر قیمتی كه هست، بدان برسند تا همه فعالیت‌هایش را متوجه آن كند:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره، 285)؛ «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او فرستاده شده است ایمان دارد»؛

3. عدالت، تقوا و ورع: رهبر نیز مانند هركس دیگری، منافع و خواسته‌هایی مادی و دنیوی دارد كه ممكن است باهدف نهایی كه مراد و مقصود اوست تنافی و تضاد داشته باشند. از‌این‌رو، اگر تهذیب نفس و تطهیر اخلاق نكرده باشد وخود را چنان نساخته باشد كه در موارد تزاحم خواسته‌های دنیوی و مقصد اصلی، جانب این یكی را بگیرد و

آنها را فرو گذارد، به پیشرفت قیام و نهضت و وصول به هدف و مقصد، امید چندانی نخواهد بود؛

4. شناخت و تعیین اصول و موازین: كه حركت اجتماعی باید در چهارچوب آنها صورت پذیرد و عدول و تخلف از آنها، به‌هیچ‌وجه جایز نیست. واضح است كه حركت اجتماعی در مدت‌زمانی كوتاه و پس‌از طی یك مرحله، به نتیجه نمی‌رسد، بلكه باید در زمانی كمابیش بلند و طولانی، مراحلی چند را یكی پس‌از دیگری بگذراند، تا به سرمنزل مقصود برسد. در مقاطع زمانی و مراحل گوناگون حركت اجتماعی، پیچ‌وخم‌ها و فرازونشیب‌های بسیار پدید می‌آید كه در هر‌یك از آنها باید تصمیم‌ها گرفت، گزینش‌ها كرد، وكارها انجام داد. برای اینكه در همه این تصمیم‌ها، گزینش‌ها، و كارها هدف نهایی ملحوظ باشد و فراموش نشود، مهم فدای اهم، و فرع فدای اصل گردد (و نه بالعكس)، و انحرافاتی پیش نیاید، باید اصول و موازینی كه در حكم حد و مرزهای قیام و نهضت‌اند و تجاوز به آنها به‌معنای خروج از دایرة حركت اجتماعی، و بنابراین ممنوع است، دقیقاً شناخته و معین شوند. از‌این‌رو، شناخت و تعیین اموری كه در جریان نهضت نباید هرگز آسیب ببیند و مسیر و خط‌مشی نهضت را مشخص می‌سازد و غفلت از آنها نهضت را از نیل به هدف بازمی‌دارد، و نیز ارزیابی و سنجش امور، و تعیین اصل و فرع‌ها، اهم و مهم‌ها، و اولویت و تقدم‌ها، از مهم‌ترین وظایف رهبر است؛

5. شناخت نقاط ضعف موجود و تعیین اهم و مهم آنها: عدم شناخت دقیق نقاط ضعفی كه در جامعه هست و باید از میان برود، رهبر را به تصمیمات، موضع‌گیری‌ها، و فعالیت‌‌های نادرست و نابجا می‌كشاند؛

6. شناخت موانعی كه بر سر راه حركت اجتماعی پدیدار خواهد شد و تعیین شیوه‌های مقابله با آنها: رهبر باید كسانی را كه ممكن است، از داخل یا از خارج، كارشكنی كنند و مزاحم حركت اجتماعی مطلوب شوند، نیك بشناسد. نیز باید طرق مختلف مبارزه با آنان را تعیین كند. ممكن است اوضاع‌و‌احوال اقتضا كند كه بعضی از دشمنان و مخالفان را زودتر از‌میان بردارند و به پاره‌ای دیگر مدتی مهلت دهند، برخی را تهدید كنند و برخی دیگر را تطمیع، و...؛

7. دوراندیشی و برنامه‌ریزی: رهبر نباید چشم‌به‌راه حوادث و وقایع بنشیند، بلكه باید دوراندیش باشد، و با توجه تام به هدف نهایی، اصول و موازین ثابت و لایتغیر، نقاط ضعف موجود در جامعه و مردم و موانع نهضت، برنامه‌ای واقع‌بینانه، عالمانه وخردمندانه طرح كند تا چندوچون شروع و ادامة نهضت دقیقاً معین و معلوم باشد؛

8. توجه مؤكد به‌تدریجی بودن حركت اجتماعی: رهبر باید همواره توجه داشته باشد كه آرا و عقاید و نیز اخلاق و خصایل روحی مردم به‌سرعت و سهولت تغییر نمی‌پذیرد، و بنابراین تحول اجتماعی، بنیادی، تدریجی و كند خواهد بود؛

9. جلب نیروهای بالفعل و تربیت‌وتعلیم نیروهای بالقوه: رهبر باید نیروهای بالفعلی را كه در جامعه موجودند جلب كند وبه‌درستی دریابد كه از هر‌یك از آنان كی، كجا، و چگونه می‌توان به كمال استفاده كرد. ولی از‌آنجا‌كه حركت اجتماعی، تاوصول به هدف نهایی، زمان طویل و مراحلی متعدد در پیش دارد و در هرزمان و مرحله ممكن است موانعی بیشتر و حتی پیش‌بینی نشده پدیدار شوند، نیروهای بالفعل، هرچند برای شروع قیام و نهضت كافی به‌نظر آیند، برای ادامة آن، به‌احتمال قریب‌به‌یقین، كفایت نخواهد كرد. از‌این‌رو، رهبر همچنین، موظف است كه نیروهای بالقوه را تحت تربیت‌وتعلیم درآورد تا به‌فعلیت رسند و ادامة نهضت را ممكن و میسر سازند؛ و این نیروسازی باید همواره استمرار و دوام داشته باشد. تعلیم‌وتربیت بیشتر و بهتر نیروهای بالفعل نیز از وظایف بسیار مهم و خطیر رهبر است. رهبر باید نیروها را، هم از‌لحاظ علم و دانش تقویت كند و هم از‌لحاظ اخلاق وعمل و گرایش، تا در‌پی تن‌پروری و راحت‌طلبی نباشند. قرآن كریم پس‌ از‌ آنكه می‌فرماید:

إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ؛ (توبه، 111)؛ «بی‌گمان، خدای متعالی از مؤمنان جان‌هایشان و دارایی‌هایشان را خرید در‌برابر اینكه بهشت ازآنِشان باشد؛ در راهخدای متعالی كارزار می‌كنند، می‌كشند و كشته می‌شوند».

اوصاف كسانی را كه می‌تواند به چنین دادوستدی دست یازند و در راه خدای متعالی با كفار و مشركان بجنگند این‌گونه برمی‌شمرد:

التّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاكِعُونَ السّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ (توبه، 112)؛ «[مؤمنان همان] توبه‌گران، پرستش‌كنندگان، ستایشگران، روزه‌داران، ركوع‌گزاران، سجده‌كنند‌گان، فرمان‌دهندگان به نیكی و بازدارندگان از بدی، و نگهبانان مرزهای خدای متعالی [هستند]».(1)

این می‌رساند كه فقط كسانی می‌توانند در نهضتی الهی و صحیح مشاركت كنند كه از تعلیم‌وتربیت بسیار والایی برخوردار شده باشند؛

10. جلوگیری از اختلاف و افتراق نیروها: ناگفته پیداست كه همه نیروها از‌لحاظ علم و دانش، عقل و تدبیر و ژرف‌اندیشی و آخر‌بینی، و اخلاق و گرایش، در یك حد و رتبه نیستند و آرا و عقاید و ذوق و سلیقه‌های یك‌سان ندارند؛ و این‌همه موجب خواهد شد كه در مقام عمل، اصطكاك‌ها، تضادها و تزاحم‌ها، و تصادم‌هایی روی دهد. یكی از وظایف بسیار عمده و حیاتی رهبر این است كه بعد‌از تعیین محور حق، یعنی هدف نهایی و اصول و موازین غیرقابل تغییر، همه نیروها را در حول آن محور گرد آورد، و به‌هیچ‌وجه نگذارد كه اختلافشان شدت و حدت یابد و گروه را به پراكندگی و از هم پاشیدگی دچار كند. با توجه به اینكه بزرگترین آرزوی دشمنان هر نهضت اجتماعی و مؤثرترین مخالفتی كه با آن می‌توانند كرد، همانا ایجاد ناهماهنگی و اختلاف در‌میان اعضا و نیروهای آن نهضت است، رهبر باید نهایت سعی خودرا به‌كار زند تا حتی‌المقدور، اختلافات موجود در‌بین نیروها تقلیل و تخفیف یابد و مانع نیل به هدف نهایی نگردد:


1. در بعضى از روایات «سائح» به «صائم» (روزه‌دار) تفسیر شده است، ولى به‌ِمعناى «راه‌ِپیما و رهرو» هم مى‌تواند بود؛ یعنى مؤمنان چنان به خانه و خانواده و زن و فرزند دل‌بستگى و وابستگى ندارند كه آماده‌اند كه، لدى الاقتضاء، دست از آنها بشویند و در زمین سیروسیاحت كنند.

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا (آل‌عمران، 103)؛ «[شما كه ایمان دارید] همگی به ریسمان خدای متعالی چنگ زنید و پراكنده مشوید».

وَلا تَكُونُوا كَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (آل‌عمران، 105)؛ «و مانند كسانی مباشید كه پس‌از‌آنكه نشانه‌های روشن به‌سویشان آمده بود، پراكنده شدند و اختلاف كردند، كه آنان عذابی بزرگ دارند».

در آیه 65 سورة انعام، دسته‌دسته شدن مردم، گروه‌گرایی آنان، و به‌جان هم افتادن و برادركشی‌شان از‌قبیل عذاب‌هایی معرفی شده است كه دامن‌گیر نافرمانان و سركشان می‌گردد:

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ؛«[ای پیامبر] بگو: «او تواناست بر اینكه بر شما عذابی از بالایتان یا از زیر پاهایتان فرستد یا شما را گروه‌گروه كند ونیروهای پاره‌ای از شما را به پاره‌ای دیگر بچشاند». بنگر كه چگونه نشانه‌ها را می‌گردانیم (آیات را به عبارت‌های گونه‌گون بیان می‌كنیم) تا شاید آنان نیك دریابند».

خدای متعالی، پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) را مأمور فرمود كه مخالفت خود را با مسجدی كه گروهی ازمنافقان در شهر مدینه ساخته بودند (مسجد ضرار) ابراز دارد و حتی د‌رآن مسجد نایستد، چراكه به‌قصد زیان‌ زدن به جامعه اسلامی، تقویت كفر، «ایجاد تفرقه در‌میان مؤمنان» و بنای كمینگاه و پایگاهی برای كسانی كه قبلاً با خدای متعالی وپیامبرش جنگیده‌اند، ساخته شده است (ر.ك: توبه، 107ـ110)؛ و با این امر خاطرنشان فرمود كه ایجاد تفرقه در میان مؤمنان در حكم تقویت كفر و ساختن پایگاه برای دشمنان خدای متعالی و پیامبر اوست. اهمیت جلوگیری از پیدایش اختلافو تفرق از اینجا دانسته می‌شود كه حضرت هارون، در پاسخ حضرت موسی(علیهم السلام) كه از وی پرسید چرامردم را از گوساله‌پرستی بازنداشته بود، گفت:

إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بنی‌اسرائیل وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (طه، 94)؛ «من بیم داشتم كه بگویی: «میان بنی‌اسرائیل جدایی و پراكندگی افكندی و سخن مرا رعایت نكردی»؛

11. صراحت در قول، علی‌الخصوص درباره هدف نهایی و اصول و موازین غیر قابل تغییر: رهبر باید، چه در مواجه با طرف‌داران و فرمان‌برانش و چه در رویارویی با مخالفان و دشمنانش، راجع‌به هدف نهایی و اصول تغییرناپذیرش صریحاً و بی‌هیچ‌گونه پرده‌پوشی سخن بگوید. در این‌گونه موارد، پرده‌پوشی و عدم صراحت، شأن رهبران شایسته و به‌حق نیست. پیامبر گرامی ‌اسلام(صلى الله علیه وآله) در آغاز بعثت و رسالتش، مأموریت یافت كه خویشان، بستگان، و نزدیكان خود را دعوت كند:

وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الأَقْرَبِینَ (شعراء، 214)؛ «خویشان نزدیكت را بیم ده».

سپس، مأمور شد كه دعوتش را علنی سازد:

فَاصْدَعْ بِما تُؤمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ (حجر، 94)؛ «آنچه را فرمان داری آشكار كن و از مشركان روی بگردان».

از‌آن‌پس، آن حضرت آشكارا و به‌صراحت سخن می‌گفت و به دوست و دشمن تفهیم می‌فرمود كه هدف نهایی‌اش چیزیجز توحید و تبعیت بی‌چون‌و‌چرا و بدون قید‌و‌شرط از خدای متعالی نیست. خدای متعالی، حضرت ابراهیم(علیه السلام) و مؤمنان معاصر او را الگویی صراحت ول می‌داند و از مؤمنان می‌خواهد كه به آنان اقتدا و تأسی كنند:

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤا مِنْكُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ (ممتحنه، 4)؛ «در ابراهیم و كسانی كه با او بودند، برای شما الگویی نیك هست، هنگامی‌كه به قومشان گفتند: ما از شما و از آنچه به‌جز خدای متعالی می‌پرستید، بیزاریم، به شما كفر می‌ورزیم، و برای همیشه میان ما و شما دشمنی و كینه‌توزی پدیدار شد تااینكه تنها به خدای متعالی ایمان بیاورید».

سورة كافرون (صد و نهمین سوره) بهترین نمونة صراحت گفتار پیامبر گرامی‌اسلام(صلى الله علیه وآله) تواند بود؛

12. رازداری: در اموری غیر‌از هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر، گاهی مصلحت اقتضا

می‌كند كه رهبر، امری را از دیگران و حتی از نزدیك‌ترین یاران و دوستانش پنهان بدارد، یا حداقل، صریحاً از آن دم نزند. این یكی از عیوب رهبر است كه در همه حالت‌ها و موارد، صریح‌القول باشد یا رازدار نباشد و نتواند امری را كه اخفایش ضرورت دارد، پوشیده نگه دارد، چراكه:

اولاً: همه مردم ظرفیت دانستن همه‌چیز را ندارند.

ثانیاً: ممكن است بر‌اثر فاش شدن بعضی از امور، آسیب و زیانی متوجه نهضت گردد. خدای متعالی در مقام مذمت پاره‌ای از مردم می‌فرماید:

وَإِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ (نساء، 83)؛ «چون خبری از امنیت یا ترس به آنان رسد، آن را فاش می‌كنند و منتشر می‌سازند»؛

13. عدم مسامحه در رعایت عملی هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر: در‌واقع هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر نهضت، فلسفه وجودی آن را می‌سازند، یعنی اگر قصد تحقق این هدف و اصول در‌میان نبود، نهضت هیچ مطلوبیتی نداشت. بنابرایناین هدف و اصول، هرگز و در هیچ اوضاع‌و‌احوالی نباید مورد غفلت، بی‌توجهی، و چشم‌پوشی واقع گردند. رهبر باید، ولو به‌قیمت از‌دست دادن همه یا اكثریت یا بعضی از هواداران و تابعان خود و كم شدن سرعت و شتاب حركت اجتماعی‌اش و حتی شكست خوردن و ناكام ماندن نهضت، درباره هدف و اصول نهضت، قاطع و سازش‌‌ناپذیر بماند و رعایت كامل و دقیق آنها را، درمقام عمل، واجب و ضروری بداند و در آن شك و شبهه روا ندارد. رهبر، البته باید از هر اوضاع‌و‌احوالی بهترین بهره‌برداری را بكند، ولی نه به‌قیمت فدا كردن هدف یا اصول نهضت. اگر در موردی، هدف یا اصول نهضت با سرعت و شتاب یا حتی كامیابی و پیروزی آن، تعارض یابد، باید هدف و اصول را مقدم داشت و به كندی یا حتی شكست ظاهری آن تن داد. كتاب، سنت، و تاریخ به‌خوبی شاهد قاطعیت و نرمش‌ناپذیری پیامبرگرامی ‌اسلام(صلى الله علیه وآله) در حفظ هدف و اصول نهضت اسلامی‌اند. اهل طایف به آن حضرت پیشنهاد كردندكه اگر آنان را از نماز، سجده، و به‌خاك افتادن در‌برابر خدای متعالی معاف بدارد، در سایر امور و شئون تابع وی می‌شوند ودینش را

گردن می‌گذارند و حتی در جنگ با كفار و مشركین به‌كمكش می‌شتابند و از هیچ كاری دریغ نمی‌كنند. آن حضرت، از‌آنجا‌كه نماز از مهم‌ترین اركان دین مقدس اسلام است، پیشنهاد مذكور را، كه علی‌الظاهر برای پیشرفت نهضت اسلامی سودمند بود، رد كرد و فرمود: لا خیر فی دین لا صلوة فیه؛ «دینی كه نماز ندارد خیری ندارد». آیات 73 تا 75 سورة اسراء در‌این‌باره است.

وَإِنْ كادُوا لَیَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْكَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَإِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِیلاً * وَلَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً * إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَیْنا نَصِیراً؛ «نزدیك بود كه از آنچه به تو وحی كرده‌ایم منحرفت سازند تا چیزی جز آن را به‌دروغ بر ما ببندی و در آن هنگام تو را به دوستی می‌گرفتند* و اگر استوارت نمی‌داشتیم، نزدیك بود كه اندكی به آنان بگرایی* آن‌گاه دوبرابر در زندگی و دوبرابردر مرگ، عذابت می‌چشاندیم و برای خویش بر‌ضد ما یاوری نمی‌یافتی».

همچنین خدای متعالی پیامبرش را فرمان می‌دهد كه:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَلا تُطِعِ الْكافِرِینَ وَالْمُنافِقِینَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِیماً حَكِیماً * وَاتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ (احزاب، 1 و 2)؛ «ای پیامبر، از خدای متعالی بترس و پیروی كافران و منافقان مكن، كه خدای متعالی ، دانا و فرزانه است و آنچه را ازپروردگارت به تو وحی می‌شود پیروی كن».

كه نشان‌‌دهنده این است كه كفار و مشركین، به‌نحوی از انحا، زمینه‌ای فراهم آورده بوده‌اند تا آن حضرت از آنان اطاعت و تبعیت كند، و او از این كار منع می‌شود. نیز، در آیه 8 و9 سورة قلم می‌خوانیم:

فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِینَ * وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ؛«تكذیب‌كنندگان را فرمان مبر* آرزو دارند نرمی كنی تا نرمی كنند».

شواهد قرآنی، روایی و تاریخیِ عدیدة دیگری نیز هست كه دلالت دارد بر اینكه آن حضرت، در‌برابر فعالیت‌های فراوانی كه به‌قصد كاستن قاطعیت و نرمش‌ناپذیری او صورت می‌پذیرفت، ایستادگی می‌فرمود و دست از سازش‌ناپذیری و سرسختی خود برنمی‌داشت؛

14. تسامح و سعة صدر در امور فرع و كم اهمیت: رهبر باید در اموری كه از‌قبیل هدف و اصول نهضت نیست، تسامح ومدارا روا دارد. همچنین باید نسبت‌به لغزش‌ها، خطاها، و اشتباهات یاران و پیروان خود، سعة صدر و سهل‌انگاری داشته باشد؛ چراكه همه آنان و حتی والامقام‌ترینشان در‌حد اعلای علم، اخلاق و عمل نیستند و بالطبع نقاط ضعفی دارند و اگر هر‌یك از آنان به‌علت نقطه‌ضعفی كه دارد طرد شود، پیشرفت حركت اجتماعی متوقف خواهد شد. البته سعة صدر و سهل‌انگاری داشتن نسبت‌به نقاط ضعف مردم چیزی است، و تعلیم‌وتربیت و اصلاح آنان چیزی دیگر؛ و رهبر موظف است كه این هر دو كار را هم‌زمان و به‌موازات هم انجام دهد.

خدای متعالی خطاب به پیامبر گرامی ‌اسلام(صلى الله علیه وآله) می‌فرماید:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ (آل‌عمران، 159)؛ «به‌سبب مرحمت خدای متعالی با آنان نرم‌[خو] شدی؛ و اگر تندخو و سخت‌دل می‌بودی از پیرامونت پراكنده می‌شدند. از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه».

یعنی ملایمت، رفق، و مدارای تو، كه شعاعی از رحمت الهی است، مانع پراكندگی مردم و توقف یا كندی نهضت اسلامی است؛ از نقاط ضعف، معایب، و نواقص مردم چشم ‌بپوش و درگذر؛ و از خدای متعالی نیز بخواه كه ببخشایدشان و روش‌هاو رفتار‌های زشتشان را اصلاح فرماید (طبعاً كسی كه از خدای متعالی می‌خواهد دیگری را بیامرزد، خود نیز در‌صدد خیرخواهی و نصیحت، تعلیم‌وتربیت، و اصلاح او برمی‌آید). همچنین به آن حضرت فرمان می‌دهد كه مؤمنان را طرد نكند:

وَلا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَما مِنْ حِسابِكَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمِینَ (انعام، 52)؛ «كسانی را كه بامدادان و شامگاهان پروردگارشان را می‌خوانند و رضای او را می‌خواهند مران؛ بر‌عهدة تو چیزی ازحساب آنان نیست و چیزی از حساب تو بر عهدة آنان نیست كه برانی‌شان و از ستمگران شوی».

قرآن كریم نقل می‌فرماید كه حضرت نوح(علیه السلام)، در پاسخ بزرگان كافر قومش كه می‌گفتند: «تو را جزبشری مانند خویش نمی‌بینیم، و نمی‌بینیمت كه جز كسانی كه در نخستین نگاه فرومایگان [قوم] هستند، پیروی‌ات كرده باشند؛ شما را بر خودمان برتری‌ای نمی‌بینیم، بلكه دروغ‌گویتان می‌دانیم»، می‌فرمود:

وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا؛«من كسانی را كه ایمان آورده‌اند نمی‌رانم».

مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ (ر.ك: هود، 27ـ31)؛ «اگر آنان را برانم چه‌كسی مرا در‌قبال [خشم] خدای متعالی یاری می‌كند؟»؛

15. ارزش قایل شدن برای شخصیت دیگران: رهبر باید، علاوه‌بر‌اینكه زیردستان خود را طرد نمی‌كند، برای شخصیت‌هایشان ارزش قایل شود. اگر روش و رفتار رهبر به‌گونه‌ای باشد كه زیردستانش تحقیر شوند و به چیزی گرفته نشوند، اولاً محبتشان به او و علاقه‌شان به ادامة همكاری با او و فرمان‌برداری از او كم و ضعیف می‌شود و پیداست كه كاهش محبوبیت رهبر جز به‌زیان نهضت نیست، و ثانیاً به‌فرض‌اینكه نهضت به شكست و ناكامی گرفتار نیاید، از زیردستان كه همواره تحقیردیده‌اند و خوار و زبون بوده‌اند، كاری مبتكرانه، صحیح، و مهم برنخواهد آمد.

یكی از علامات و مظاهر ارزش قایل شدن برای دیگران، این است كه با آنان مشورت كنند و از آنان رأی‌جویی و نظرخواهی كنند. از‌این‌گذشته، اگر به رأی و نظر افراد التفات و اعتنا شود و آنان احساس كنند كه در برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها مداخله و مشاركت دارند، برنامه‌ها و تصمیمات را به چشم اموری اجباری و تحمیل‌شده نمی‌نگرند، و در‌نتیجه، در مقام اجرا و عمل، موافقت بیشتری نشان می‌دهند و گرم‌تر در كار می‌آیند.

از‌این‌رو، خدای متعالی پیامبرانش را، با‌اینكه علم لدنی داشت، و به‌هیچ‌وجه، نیازمند استفاده از علوم و معارف و آراو نظریات مردم نبود، به مشورت با مردم فرمان می‌دهد:

وَشاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ (آل‌عمران، 159)؛ «با آنان در كارها مشورت كن».

تا رعایت حال آنان شده باشد؛

16. انتقادپذیری: رهبر حتی باید نسبت‌به انتقادات و عیب‌جویی‌های گوناگون زیردستانش گوش شنوا داشته باشد؛ زیرا هركسی، به‌جز انسان‌های معصوم، در‌معرض جهل، قصور فهم و ادراك، و لغزش‌ها و خطاهای اخلاقی و عملی است وداشتن روحیه انتقادپذیری، مقدمة ضروری رفع این عیوب و نقایص خواهد بود. حتی رهبران معصوم(علیه السلام)، یا به‌علت اینكه بعضی از مردم به عصمتشان پی ‌نبرده بودند و یا بدین قصد كه دیگران را تعلیم‌وتربیت كنند و نشان بدهند كه هر فرد، در هر حدی از رهبری هست، باید انتقادپذیر باشد، به انتقادات و عیب‌جویی‌‌هایی گوش می‌سپردند و از مردم می‌خواستند كه از عرضه و ارائة آرا و نظریات خود دریغ نورزند؛

17. تواضع: فروتنی نسبت‌به زیردستان و كسانی كه همراه، همكار و فرمان‌بردار هستند نیز یكی از اوصاف رهبر شایسته است.خدای متعالی پیامبرانش را فرمان می‌دهد:

وَلا تَمْشِ فِی الأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (اسراء، 37)؛ «در زمین به تكبر راه مرو كه هرگز زمین را نخواهی شكافت و هرگز به بلندی كوه‌ها نخواهی رسید».

وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤمِنِینَ (حجر، 88)؛ «با مؤمنان نرم‌خویی كن».

وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤمِنِینَ (شعراء، 215)؛ «و برای مؤمنانی كه پیروی‌ات كرده‌اند فروتنی كن».(1)

و همگان دانند كه آن حضرت در ظواهر امور چنان شبیه همه مردم بود كه وقتی در مجمعی حضور داشت، ناآشنا نمی‌دانست كه چه‌كسی پیشواست و چه‌كسی پیرو؛

18. خیرخواهی و دل‌سوزی برای دیگران: طبیعی است كه هر انسانی اصالتاً نفع و خیر خود را می‌جوید؛ و تنها در‌صورتی تابع و مطیع دیگری می‌شود كه باور كرده باشد آن دیگری برای او دل می‌سوزاند و خیر او را می‌خواهد. به‌همین‌جهت، رهبر باید خیرخواه و


1. «خفض جناح»، كه در آیه 24 سورة اسراء نیز نسبت‌به پدر و مادر استعمال شده است، به‌معناى كمال فروتنى و نرم‌خویى است.

دل‌سوز دیگران باشد و این امر را بدانان نشان دهد و اثبات كند تا هرچه ‌بیشتر و بهتر به او بگرایند و بگروند. خدای متعالی در وصف پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) می‌فرماید:

لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤمِنِینَ رَؤفٌ رَحِیمٌ (توبه، 128)؛ «شما را پیامبری از خود تا آمد كه رنج بردنتان بر او گران است، به شما مهر می‌ورزد، و نسبت‌به مؤمنان مهربان ودل‌سوز است»؛(1)

19. احسان و نیكی به دیگران: یكی از راه‌های اثبات خیرخواهی و دل‌سوزی، احسان و نیكی و جواب بدی را با خوبی دادن است. خدای متعالی پیامبرانش را فرمان می‌دهد كه بدی را، نه با بدی، بلكه با خوبی پاسخ گوید:

ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ (مؤمنون، 95)؛ «بدی را با آنچه بهتر است بازگردان».

ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (فصلت، 34)؛ «[بدی را] به آنچه نیكوتر است دفع كن؛ آن‌گاه گویی كسی كه میان تو و او دشمنی‌ای بود، دوستی نزدیك و مهرباناست».

همچنین، از آن حضرت می‌خواهد كه از كفار و مشركینی كه عناد و لجاجت دارند و دعوتش را نمی‌پذیرند، در‌گذرد و ازجواب گفتن به گفتار و كردار سبك‌سرانه و نابخردانه‌شان صرف‌نظر كند و مسالمت‌جویی و خیر‌خواهی خود را به آنان نشان دهد:

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (زخرف، 89)؛ «از آنان چشم بپوش و سلام بگوی؛ به‌زودی خواهند دانست»؛

20. ایثار و از‌خودگذشتگی: یكی دیگر از راه‌های اثبات خیرخواهی و حسن‌نیت، ایثار و از‌خود‌گذشتگی است. اگر رهبر برای تأمین مصالح اجتماعی، از منافع شخصی خود قطع‌نظر كند و خیرات دنیوی دیگران را بر خیرات دنیوی خود مقدم بدارد،(2) مردم باور می‌كنند كه خیرخواه آنان است، حسن‌نیت دارد، و خودش را برای آنان می‌خواهد، نه آنان را برای


1. توجه كنیم كه رأفت و رحمت آن حضرت مخصوص مؤمنان است.

2. در خیرات اخروى تضاد و تزاحم صورت نمى‌بندد.

خودش؛ و بدین‌ترتیب، در دل مردم جای می‌گیرد. به‌همین‌جهت، قرآن كریم در شانزده موضوع خاطرنشان می‌كند كه انبیای الهی، به‌هیچ‌وجه از مردم «اجر» و مزدی نمی‌خواستند و با این ایثار و از‌خودگذشتگی، حسن‌نیت خود را اثبات می‌كردند(ر.ك: انعام، 90؛ یونس، 72؛هود، 29 و 51؛ یوسف، 104؛ فرقان، 57؛ شعرا، 109، 127، 145، 164، 180؛ سبأ، 47؛ یس، 21؛ ص، 86؛ طور، 40؛ قلم، 46).

به‌هرحال در‌زمینه ارتباط با زیردستان، مهم‌ترین كاری كه رهبر باید بكند همین است كه به زیردستان خود نشان دهد واقعاً حسن‌نیت دارد و خیرخواه آنان است؛

21. انضباط و فرمان‌برداری خواستن: سعة صدر نسبت‌به نقاط ضعف و لغزش‌های زیردستان، طرد نكردن آنان، نرم‌خویی با آنان، در‌گذشتن از خطاها و اشتباهات آنان، ارزش قایل شدن برای شخصیتشان، مشورت با آنان، انتقادپذیری، تواضع، احسان و نیكی، و ایثار و از‌خود‌گذشتگی، همه به‌جای خود صحیح و ضروری است، ولی منافات ندارد با اینكه رهبراز زیردستان انضباط و فرمان‌برداری بخواهد. درست است كه افراد حق دارند ابراز رأی و اظهارنظر كنند، در برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها مداخله و مشاركت داشته باشند، از رهبر انتقاد كنند، و از او طلب دلیل كنند، ولی پس‌از‌آنكه رهبر همه آرا و نظریات را شنید و از همه واقعیات باخبرشد و بر‌اساس همه اینها تصمیمی گرفت، راه‌ و‌ روش و رفتاری را برگزید، و برنامه‌ای تنظیم كرد، هیچ فردی حق مخالفت عملی با تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی او ندارد. اگر بنا بر این باشد كه همان‌گونه‌كه هر فردی قبل‌از اتخاذ تصمیم رهبر، حق مخالفت نظری دارد، بعد‌از اتخاذ تصمیم هم بتواند مخالفت (قولی یا عملی) كند حركت اجتماعی معصود به هرج ومرج می‌كشد و نیروها، به‌جای‌اینكه همه در یك‌جهت به‌كار افتند، گرفتار تعارض و تمانع می‌شوند و همدیگر را خنثا و بی‌اثر می‌سازند. به‌همین‌جهت خدای متعالی بعد‌از‌آنكه پیامبرش را به مشاوره با مردم توصیه می‌فرماید از او می‌خواهد كه:

فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ (آل‌عمران، 159)؛ «چون مصمم شدی، بر خدای متعالی توكل كن».

یعنی تصمیم‌گیری با توست، نه با كسی دیگر، و وقتی‌كه تصمیم گرفتی قاطعانه به‌اجرا درآور؛

22. جلوگیری از انحراف و فساد زیردستان: همچنان‌كه قبلاً نیز اشاره شد، سعة صدر داشتن و تحمل كردن نقاط ضعف ولغزش‌های دیگران، هرگز به‌معنای به‌فراموشی سپردن عیوب و نقایص نیست. رهبر موظف است كه در‌عین‌حال، نسبت‌به انحراف و فساد افراد كاملا حساس باشد و برای جلوگیری از این‌گونه امور، چاره‌اندیشی‌های عالمانه و حكیمانه داشته باشد؛

23. اشراف بر همه امور و شئون: اگر چنان شود كه رهبر از پاره‌ای از امور و شئون، ناآگاه و بی‌خبر بماند، بالطبع رهبری اودچار نقص و عیب خواهد شد، علی‌الخصوص با در‌نظر گرفتن این واقعیت كه ممكن است كسانی از آن ناآگاهی و بی‌خبری سوء‌استفاده كنند و با كتمان و قلب حقایق و جعل و نشر اكاذیب، موجبات اغفال و فریب او را فراهم سازند.

از‌این‌رو، رهبر باید دارای یك نظام و شبكة اطلاعاتی قوی و امین باشد تا گرفتار فقدان اطلاعات صحیح از چند‌و‌چون نهضت نشود؛

24. شجاعت: هیچ نهضتی بدون دشمن و خطر نیست؛ و بنابراین نهضتی كه رهبرش ترسو و بزدل باشد و جرئت مواجه بادشمنان و دست‌و‌پنجه نرم كردن با آنان را نداشته باشد و به‌محض احساس خطر عقب‌نشینی كند، محكوم‌به شكست خواهد بود؛

25. پایداری و استقامت: این شرط یكی از صعب‌الحصول‌ترین شرط‌هاست؛ چراكه توانایی و نیروی هیچ‌كس در مقام مقابله با شداید و مشكلات، نامحدود و بی‌نهایت نیست، و پیروزی و كامیابی یك نهضت، مستلزم این است كه رهبر، توانایی و نیروی عظیمی از‌این‌دست داشته باشد، یعنی ظرفیت روحی بسیار فراوانی برای تحمل سختی‌ها و دشواری‌ها واجد باشد. خدای متعالی، پیامبر گرامی ‌اسلام(صلى الله علیه وآله) را، كه مانند سایر انبیای الهی(علیه السلام) با شداید و مشكلاتی مواجه بود كه هر انسان عادی را به‌زانو در‌می‌آورد، مكرراً به صبر و استقامت توصیه و امر می‌فرماید:

فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَمَنْ تابَ مَعَكَ (هود، 112)؛ «پایدار باش؛ چنان‌كه فرمانت داده‌اند و هر‌كه با تو [به‌سوی خدای متعالی] بازگشته است [نیز پایدار باشد]».

نقل شده است كه آن حضرت فرمود: شیبتنی سورة هود لمكان هذه الآیه؛ «این آیه از سورة هود، مرا پیر كرد»؛ و در توضیح این جمله گفته‌اند كه این آیه شریفه، هم خود آن حضرت را به استقامت فرمان می‌دهد و هم مؤمنان و پیروان او را، و این دومی است كه آن حضرت را به تلاش و كوششی عظیم وا‌می‌داشت و پیر می‌ساخت.

وَاصْبِرْ وَما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ (نحل، 127)؛ «شكیبا باش و شكیبایی‌ات جز به [تأیید] خدای متعالی نیست».

یعنی برای صبور ماندن باید از خدای متعالی استعانت كنی.

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ (كهف، 28)؛ «با كسانی كه پروردگارشان را بامداد و شبانگاه می‌خوانند و خشنودی او را می‌جویند، با شكیبایی همراه باشد».

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ (مؤمن، 77)؛ «شكیبا باش كه وعدة خدای متعالی، حق است».

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (فصلت، 30)؛ «كسانی كه گفتند: «پروردگار ما خدای متعالی است» و آن‌گاه پایداری كردند، فرشتگان بر ایشان فرود می‌آیند كه: بیم مدارید و اندوه مخورید و به بهشتی كه وعده‌تان می‌دادند شادمان باشید».

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (احقاف، 35)؛ «شكیبا باش چنان‌كه پیامبران اولواالعزم شكیبایی كردند».

وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْیُنِنا (طور، 48)؛ «نسبت‌به دستور پروردگارت شكیبا باش، كه تو در‌برابر چشم مایی».

این آیه شریفه متضمن دل‌داری‌ای هم هست و بر سرپرستی و تأیید خدای متعالی تأكید می‌كند تا آن حضرت، دل‌نگرانی‌ای از مخالفت‌ها و دشمنی‌ها به خود راه ندهد.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَهُوَ مَكْظُومٌ (قلم، 48)؛ «نسبت‌به دستور پروردگارت شكیبا باش و مانند «همراه ماهی» (یونس) مباش آن‌دم كه ندا داد و سخت اندوهگین بود».

این آیه شریفه، با اشاره به حضرت یونس(علیه السلام) كه پس‌از‌آنكه از دعوت و ارشاد خود نتیجه مثبتی نگرفت و آثار عذاب الهی ظاهر شد، از‌میان قوم خود بیرون رفت، از پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) می‌خواهدكه حتی اگر قومش چنان سرسختی‌ای نشان دادند كه دیگر امیدی به بازگشت آنها به راه حق و حقیقت نماند، آنان را رها نكند و به حال خود نگذارد.(1)

رهبر، همان‌گونه‌كه خودش باید صبر و استقامت پیشه كند، موظف است كه زیردستان خود را به شكیبایی و پایداری، دعوت و توصیه و امر كند و دائماً به آنان خاطرنشان سازد كه شرط غلبه بر شداید و مشكلات فراوان و بزرگی كه بر سر راه نهضت پدیدار می‌شود، صبر و استقامت است، تا این خُلق و خصلت در آنان نیز راسخ و ثابت گردد. از‌این‌رو، قرآن كریم درموارد عدیده‌ای مؤمنان را نیز فرمان به شكیبایی و پایداری می‌دهد:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ (بقره، 153)؛ «شما كه ایمان دارید از شكیبایی و نماز یاری جویید، كه خدای متعالی با شكیبایان است».

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرِینَ (بقره، 155)؛ «شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و كاهس دارایی‌ها و جان‌ها و میوه‌ها می‌آزماییم و شكیبایان را نوید ده».

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا یَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَالضَّرّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ (بقره. 214)؛ «آیا می‌پندارید كه به بهشت درون می‌شوید و حال‌آنكه هنوز نمونة [سختی‌های] كسانی كه


1. رفتا‌ر حضرت یونس(علیه السلام)، بر‌خلاف توهم بعضى از مفسران و متكلمان، مخالفت امر الزامى الهى نبوده است، بلكه از‌قبیل ترك اولى، و بنابراین غیر منافى با عصمت آن حضرت بوده است؛ و ازهمین است كارهاى خلاف دیگرى كه قرآن كریم به سایر انبیای الهى نسبت مى‌دهد.

پیش‌از شما در‌گذشته‌اندبه شما نرسیده است كه تنگ‌دستی و سختی به آنان رسیده و بر خود لرزیدند تا‌آنجا‌كه پیامبر و كسانی كه با وی ایمان آورده بودند می‌گفتند: «یاری خدای متعالی كی خواهد بود؟» بدانید كه یاری خدای متعالی نزدیك است».

از این آیه شریفه استفاده می‌شود كه موفقیت و نیل به سعادت به‌صرف اسلام آوردن و پیروی از اوامر و نواهی سهل و آسان خدای متعالی و پیامبرانش حاصل نمی‌شود، بلكه استقامت و صبر در كار، و تحمل مشكلات و شداید عظیم در راه انجام وظیفه لازم است، نصر الهی و فتح فقط پس‌از شدت و حدت یافتن پریشانی‌ها و رنجوری‌هاست كه فرا می‌رسد، آن هم بدین شرط كه مؤمنان دامن پایداری و شكیبایی را از‌كف نداده باشند.

ذكر داستان طالوت و جالوت نیز، در اینجا بی‌مناسبت نیست. بزرگان بنی‌اسرائیل پس‌از وفات حضرت موسی(علیه السلام) به یكی از پیامبرانشان گفتند: «برایمان فرمانروایی تعیین كن، تا به‌فرماندهی او، در راه خدای متعالی بجنگیم». آن پیامبر، در پاسخشان گفت: «آیا احتمال این هست كه اگر بر شما جنگ مقرر شود نجنگید؟» در جواب، گفتند: «ماكه از شهر، خانه، و فرزندان خود، بیرون و دورمان كرده‌اند، چرا در راه خدای متعالی نجنگیم؟» ولی، وقتی جنگ بر آنان مقررشد، همه‌شان جز اندكی از آنان، روی گرداندند و از جنگ سر پیچیدند. سرانجام، پیامبرشان بدانان خبر داد كه خدای متعالی، طالوت را به‌عنوان فرمانروای آنان تعیین فرموده است. آنان، كه به‌حكم فرهنگ منحطشان می‌پنداشتند كسی صلاحیت رهبری دارد كه توانگر باشد و از پایگاه اجتماعی والایی برخوردارباشد، اعتراض كردند و گفتند: «طالوت كه وسعت مال ندارد و تنگ‌دست است، از كجا بر ما فرمانروایی تواند داشت؟ ما كه به فرمانروایی از او سزاوارتریم». پیامبرشان پاسخ داد: «خدای متعالی او را بر شما برگزیده است و از‌لحاظ دانش و نیروی بدنی برتری‌اش داده است. [برای رهبری و فرماندهی هم به بیش‌از‌این‌دو نیاز نیست](1) از‌این‌گذشته، خدای متعالی، ملك خویش به هر‌كه بخواهد می‌دهد».


1. با در‌نظر داشتن چندوچون جنگ‌ها در آن روزگار.

وقتی‌كه طالوت سپاهیان را برای جنگ با جالوت، بیرون می‌برد، به آنان گفت: «خدای متعالی، شما را به‌وسیله جوی آبی می‌آزماید. هركه از آن بنوشد از من نیست؛ و هركه از آن نخورد از من است، مگر‌آنكه با دست خویش كفی از آب بگیرد». همه سپاهیان، غیر‌از كمی از آنان، از آب نوشیدند. آن‌گاه، زمانی‌كه طالوت و كسانی كه با او ایمان آورده بودند، از جوی گذشتند، كسانی كه بیش‌از یك مشت آب نوشیده بودند و از آن آزمایش، سرافراز بیرون نیامده بودند گفتند: «امروز توان روبه‌روشدن با جالوت و سپاهیانش را نداریم». كسانی كه یقین داشتند به پیشگاه خدای متعالی می‌روند و از آن آب، یا هیچ یا به‌اندازه یك مشت نوشیده بودند، پاسخ دادند: «بسیار شده است كه گروهی اندك‌شمار، به‌خواست خدای متعالی، بر گروهی پرشمار چیره و پیروز گشته‌اند».

خدای متعالی پشتیبان شكیبایان است: وَاللّهُ مَعَ الصّابِرِینَ. همینان چون با جالوت و سپاهیانش روبه‌رو شدند گفتند«پروردگارا، بر ما شكیبایی فرو ریز (أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً) و گام‌هایمان را استوار ساز و بر این گروه كافر، پیروزی‌مان ده». سپس به خواست خدای متعالی، سپاهیان جالوت را شكست دادند و داود، كه یكی از سپاهیان طالوت بود، جالوت را كشت. (ر.ك: بقره، 246ـ251).

از فواید این داستان این است كه، كسانی قرین موفقیت و كامیابی‌اند كه راحت‌طلب و خوش‌گذران نباشند، بلكه خود را به تحمل ناملایمات عادت داده باشند؛ رهبر موظف است پیروان خود را زاهد، قانع، شكیبا و پایدار تربیت كند تا موفقیتشان امكان‌پذیر گردد. در‌میان هر گروه، كسی كه نسبت ‌به سایرین، شكیباتر و پایدارتر باشد، برای تصدی مقام رهبری آنان امتیازی بسیار بزرگ دارد:

وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَكانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (، 24)؛ «از آنان (بنی‌اسرائیل) پیشوایانی ساختیم كه چون شكیبایی داشتند و به نشانه‌های ما یقین داشتند، به‌فرمان ماراهنمایی می‌كردند»؛

26. بررسی و ارزیابی آنچه انجام گرفته است: رهبر باید در جریان نهضت هرچند وقت

یك‌بار آنچه را در آن مدت صورت پذیرفته است مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و صحت و سقم آن را معلوم دارد تا اگر لغزش‌ها و كج‌روی‌هایی پیش آمده است تكرار نگردد، و در‌صورت امكان، جبران شود.

این است به‌اجمال، مهم‌ترین اوصاف رهبر شایسته و ملاحظه شد كه بعضی از این صفات مذكور متضاد می‌نمایند. یكی ازعلل اینكه رهبری، هنر و فنی است بسیار دقیق، ظریف، و مشكل، همین است كه رهبر باید اموری به‌ظاهر متضاد را در خود جمع كند و از رعایت هر‌یك از آنها در جای خود غفلت نورزد.