بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامت بركاته) است كه در تاریخ 1383/08/14 مصادف با 20 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبری (دام ظلهالعالی) ایراد فرموده اند
«فَاللَّهَ اللَّهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْیِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ...»
حضرت علی(ع) در خطبه قاصعه ریشه بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی را مشخص میكنند. وقتی در مورد امراض بدنی به دكتر مراجعه میكنیم، گاهی پزشک با معاینهای سطحی، دارویی را برای ما تجویز میكند؛ گاهی هم با نگاهی عمیقتر درصدد بر میآید كه علت اصلی بیماری ما را بشناسد و آن را معالجه كند. در معالجه امراض اخلاقی هم همین مراتب قابل بررسی است. بعضی از عالمان اخلاق علت ظاهری؛ مشکلات اخلاقی را میگویند؛ اما کسانی كه عمیق میاندیشند و تجربه بیشتری دارند، دنبال علت اصلی و زیربنایی میگردند. امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در این خطبه نقش چنین طبیب ژرفاندیشی را ایفا كردهاند.
ما هم باید مفاسد اخلاقی و اجتماعیمان را ریشهیابی كنیم. امروز اگر از مسؤولی انتقاد كنند كه آقا! فلان رفتار شما درست نبود؛ چرا چنین كردید؟ كمتر مسؤولی را مییابید كه صریحاً به اشتباه خود اعتراف كند. اگر هم كسی اعتراف كرد، نمیشود خیلی به این اعتراف دل بست؛ شاید همان هم وسیله فریب دادن باشد. غالباً وقتی انسان به قدرتی میرسد، حاضر نیست پاسخگو باشد. بعضی افراد وقتی به قدرت میرسند، فقط به فكر منفعت خودشان هستند و کاری ندارند به این که جامعه خراب میشود، نسل آینده فاسد میشود. حتی گاهی برای رسیدن به منافع خود، به عنوان دفاع از جوانها، آنها را به جهنم سوق میدهند. مردم را فریب میدهد كه من از جوانها حمایت میكنم؛ تا به او رأی بدهند؛ اما سرانجامِ جوانها هر چه میخواهد بشود، بشود! قرآن کریم در مورد چنین کسانی میفرماید: «وَ إِذا تَوَلَّی سَعیٰ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»1؛ باید ریشهیابی كنیم كه چنین فردی چگونه مقامپرست شده و چرا حق دیگران را ضایع میكند؟ مربی عمیق، ریشه این مفسده را پیدا میكند و درصدد اصلاح آن برمیآید؛ چون با اصلاح ریشه، شاخ و برگها هم اصلاح خواهد شد.
امیرالمؤمنین(ع) ریشه بسیاری از این مفاسد اخلاقیِ فردی و اجتماعی را «كبر»؛ میداند؛ سپس هشدار میدهد كه مبادا خیال كنیم تكبر و غرور فقط مختص آدمهای متشخص و ثروتمند است؛ یا كسانی كه از روی جهل و غفلت خود را بزرگ میبینند؛ یا آنان كه به دلیل قدرت یا وابستگیهای قومی بر دیگران تكبر میورزند. اگر ریشه تكبر نوعی جهل است، نباید انسانِ عالم متكبر باشد، اگر ریشه؛ آن نوعی امتیازات مادی است، پس نباید آدم فقیر تكبر داشته باشد. امام(ع) میفرماید: تكبر، دام گسترده شیطان است كه نه عالم میشناسد و نه فقیر و نه هیچ كس دیگری. شیطان اگر دامش را بر سر راه فقیری هم بگستراند، او هم از هلاكت نجات نمییابد؛ ولو لباس كهنه و مندرس بر تن داشته باشد. عالمانی كه در این دام شیطانی افتادهاند، چه فسادهایی بر پا كردهاند! قرآن كریم همه جا اختلاف در دین را محصول عالمانی دانسته كه از روی بغی و سركشی این اختلافات را پدید آوردهاند؛ «و مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»2؛ قرآن میگوید ریشه این اختلافاتی كه در ادیان و مذاهب پیدا شده، كسانی بودهاند كه عالماً و عامداً به خاطر مقام و منافع خودشان ایجاد اختلاف كردهاند. این آیه به صورت حصر میگوید: اختلافی پیدا نشد، مگر از ناحیه كسانی كه خودشان اهل علم و كتاب بودند.شیاطین به بهانههای مختلف، انسان را وسوسه میكنند كه آقا! شما چه چیزتان از فلانی كمتر است؛ او دارای فلان پست و مقام است، رئیس فلان جاست، قاضیِ فلان جاست. چرا شما این قدر گوشهگیری میكنید؟! خوب، حالا چگونه خودم را مطرح كنم كه جلب توجه كند؟ باید حرف تازهای بزنم تا توجهها جلب شود و كسانی بپرسند كه این حرف جدید از چه كسی بود؟! اگر این آقا در ابتدا بگوید: خدا دوتاست، یا اسلام دروغ است و...، در جامعهای مثل جامعه اسلامی ایران كه برای انقلاب اسلامیاش صدها هزار شهید داده، كسی به حرف او گوش نمیدهد؛ لذا، باید بگوید: نه آقا! اسلام حقیقی را شما نشناختید؛ من چیزهایی از اسلام كشف كردهام كه دیگران كشف نكردهاند! مگر شما نمیگویید قرآن حقایقی دارد كه باید تا روز قیامت تدریجاً كشف شود؛ من هم یكی از این حقایق را كشف كردم! باز شیطان وسوسه میكند و میگوید: آقا! ببین با این حرفهایی كه آخوندها میزنند جوانها چه طور از دین برمیگردند و نسبت به اسلام بدبین میشوند! ....
اوایل انقلاب لایحهای را به مجلس یا شورای عالی قضایی بردند كه با تصویب آن، احكام قصاص اسلامی، قانونی بشود. عدهای از قضات وابسته به جبهه ملی اعلامیه دادند كه این احكام، غیرانسانی و خلاف اعلامیه حقوق بشر است. امام، بدون درنگ پیغام صریح دادند كه اینها مرتدند و خونشان هدر است. امروز هم میگویند تاریخ مصرف این احكام گذشته، اینها مربوط به 1400 سال پیش بود. آن زمان هم این احکام را خدا نگفته بود؛ بلکه پیغمبر بر اساس مصلحت عمل كرد!
ظاهر قضیه این است كه میخواهند برای اسلام دلسوزی كنند تا جوانها كافر نشوند؛ اما چگونه؟ وادارشان میكنند كه ضروریات دین را انكار كنند؛ برای این كه بیدین نشوند؟! در كنفرانس برلین، یك كسی كه عمامهای هم بر سرش بود، گفته بود: اسلام، این گونه نیست كه اینها میگویند؛ اسلام طرفدار آزادی و مساوات است. كمونیستها گفته بودند طبق این اسلامی كه تو میگویی، ما از شما مسلمانتریم! طرفداران آن آقا هم در روزنامههایشان نوشتند: باید اسلام را اینگونه معرفی كنید تا كمونیستها هم بگویند ما مسلمانیم! یعنی بگویید اسلام نه نماز خواسته، نه روزه؛ نه قوانین كیفری دارد و نه دست بریدن و تازیانه زدن، و نه حكم اعدام!
شیطان آدم را وسوسه میكند كه آقا! شما باید اسلام را حفظ كنید؛ ببینید جوانها دارند از دست میروند! چه كنیم؟ احكام اسلام را تغییر دهید، فتواهای جدیدی صادر كنید؛ چیزهایی را بگویید كه مردم بپسندند؛ والا همه از دین برمیگردند! چنین عالمی دلش برای اسلام نسوخته، دلش برای انزوای خودش سوخته؛ دیده موقعیتی در جامعه ندارد، خواسته طرفدارانی پیدا كند؛ چند نفر برایش هورا بكشند. برای همین، باید چیزی بگوید كه جوانهای ناآشنا با معارف اسلامی، خوششان بیاید. منشأ این رفتار چیست؟ ریشه مسأله، كبر است كه آرام آرام خودش را به این صورت نشان میدهد.
«فَاللَّهَ اللَّهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْیِ». در فرهنگ اسلامی وقتی میخواهند توجه ما را به مسأله مهمی جلب كنند، میگویند حواستان جمع خدا باشد، خدا را در نظر داشته باشید؛ چون در فرهنگ اسلامی چیزی مهمتر از خدا نیست. این فرمایش حضرت امیر(ع) نیز چنین تعبیری است. یعنی خدا را در نظر داشته باشید، درباره این كه چه قدر تكبر فرجام هراسناكی دارد. خصلت كبر،گستردهترین دام شكار شیطان و بزرگترین نیرنگ اوست. كبر مثل زهر كشنده وارد خون شما میشود و به قلبتان آسیب میرساند. شاید منظور از این تشبیه این است كه اگر زهر وارد خون شود و به قلب سرایت كند، دیگر نمیتوان چارهای كرد. كبر هم اگر در دل انسان خانه كرد، دیگر درمانی ندارد و انسان را جهنمی میكند. «لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلًّا فِی طِمْرِهِ»؛ نه عالم از آن زهر كشنده نجات مییابد و نه تهیدستِ كهنهپوش. «وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ».
در این فراز از خطبه، امیرالمؤمنین(ع) به یكی از حكمتهای عبادات اشاره میكنند. در حقیقت، عبادات به گونهای تشریع شده كه زایلكننده كبر باشد. نماز طوری تشریع شده كه انسان بر روی خاك بیفتد. این، اوج خضوع یك انسان است. مردم طائف به پیغمبر اكرم(ص) پیشنهاد كردند كه ما حاضریم مسلمان بشویم به این شرط كه سجده نماز را از ما بردارید. ما روزه میگیریم، حج میرویم، جهاد میكنیم، جانمان را میدهیم، اما سر روی زمین گذاشتن به مزاجمان نمیسازد. پیغمبر(ص) در جواب ایشان فرمود: «لاٰ خَیْرَ فِى دِینٍ وَ لَیْسَ فِیهِ رُكُوعٌ وَ لاٰ سُجُودٌ»3؛ یكی از بزرگترین حكمتهای نماز این است كه روح تكبر از آدمیزاد گرفته شود. «بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّیَامِ فِی الْأَیَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِیناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِیعاً لِأَبْصَارِهِمْ...»؛ چرا خداوند نماز و روزه و زكات را واجب كرد؟ تا مردمان به واسطه اینها از سركشی دست بردارند؛ چشمهایشان حالت خشوع و شكستگی پیدا كند. هنگام نماز باید از گوشههای چشم، اشك جاری شود و نهایتاً باید تكبر و نخوت را از دل نمازگزار بزداید. آنان كه آزادهاند و زیر بار هیچ قید و بندی نمیروند، صورتهایشان را فروتنانه برای اظهار كوچكی در برابر خدا بر خاك میگذارند. «وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّیَامِ تَذَلُّلًا...»؛ در روزه نیز باید طعم گرسنگی را چشید، تا شكم به اندامها بچسبد و از آن غرور و خودخواهی تهی گردد. باید انسان طعم نیاز را بچشد، تا دیگر سركشی نكند. «انْظُرُوا إِلَی مَا فِی هَذِهِ الْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ»؛ حضرت میفرمایند در آثار عبادات بیندیشید و ببینید كه خدا چگونه ریشههای كبر را میخشكاند، تا جوانههای تكبر و فخرفروشی در دل مؤمن جوانه نزند.
1؛ بقره: 205
2؛ بقره: 213
3؛ بحار، ج17، باب 15، ص53