از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. تحلیلی از افکار و اقدامات جریانات مارکسیستی در زمان نهضت ارائه دهد؛
2. جریان منافقین خلق را معرفی و دلایل انحراف آنها را تشریح کند؛
3. ویژگیها و انحرافات منافقین نوین (جبههٔ ملی) را بازگو نماید.
فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُواْ أَهَـؤُلاء الَّذِینَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِین؛(1) مىبینى كسانى كه در دلهایشان بیمارى است در [دوستى] با آنان [کفار و بیگانگان] شتاب مىورزند مىگویند مىترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد امید است خدا از جانب خود فتح یا امر دیگرى را پیش آورد تا [در نتیجه، آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشتهاند پشیمان گردند. و كسانى كه ایمان آوردهاند مىگویند آیا اینان بودند كه به خداوند سوگندهاى سخت مىخوردند كه جداً با شما هستند؟ اعمالشان تباه شد و زیانكار گردیدند.
قبل از شکلگیری انقلاب اسلامی، تلاشهایی برای دور نگه داشتن متدینان از صحنهٔ سیاست انجام میگرفت و حتی چنین تبلیغ میشد که کسی که مؤمن و متدین باشد در امور سیاسی دخالت نمیکند و فرهنگی ایجاد شده بود که واژهٔ «آخوند سیاسی» یک دشنام محسوب میگردید و همین امر متدینان و روحانیت را از وارد شد ن در عرصهٔ
1. مائده (5)، 52 و 53.
سیاست باز میداشت. تا اینکه کمکم گروههای کوچک سیاسی در بین متدینان به وجود آمد. از جمله جمعیت مشهور فدائیان اسلام که البته یک گروه بسیار کوچک ولی در عین حال مصمم و محکم بودند. حزب ملل اسلامی نیز بعد از کودتای 28 مرداد با تعداد اندكی به وجود آمد که بعد از مدتی لو رفتند و متلاشی گردیدند.
در کنار این احزاب و گروههای کوچک، گروههای دیگری وجود داشتند که در ابتدای یا در طول مسیر حرکت خود، به انحراف کشیده شده، درصدد برآمدند تا مبارزهٔ اسلامخواهی مردم ایران را نیز دچار انحراف نمایند. جا دارد به برخی از این گروهها و جریانات منحرف اشاره شود تا شناسایی آنها از یکدیگر و متمایز ساختن آنها از طرفدارن اصیل انقلاب تسهیل گردد. قابل ذکر است از همان آغاز نهضت اسلامی، این جریانات حرکت رو به رشد انقلاب اسلامی را تحت تأثیر قرار میدادند و در مقاطعی باعث سیر نزولی در این حرکت میشدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این گروهها همچنان به فعالیت خود ادامه دادند و برخی از آنها هماینک نیز مسیر انحرافی خود را میپیمایند. در این درس به برخی از این گروهها و جریانات اشاره خواهد شد تا خوانندهٔ این نوشتار نسبت به جریانات سیاسی آن زمان، اطلاعی اجمالی به دست آورد.
بعد از شهریور 1320 دولت قوىای در ایران وجود نداشت. در هر گوشه از این سرزمین، هر كس براى خود فعالیت میكرد و حزب توده، که دارای گرایشات مارکسیستی بود، نیز از همان زمان رشد چشمگیری پیدا کرد. در آن زمان، كتابها، مجلات و روزنامههایی در زمینه مسایل ماتریالیستی و دیالیكتیك، كه زیربنای مکتب ماركسیسم بود، توسط سران این حزب چاپ و در سطح وسیعی منتشر میگردید و از این طریق، مادیگرایى در جامعه
ترویج میشد. از این رو، در آن دوران، افكار ماركسیستى، از افكار فلسفیاش گرفته تا افكار اعتقادى، اجتماعى و اقتصادی، بسیار رواج داشت و بهترین کتب مربوط به ادبیات آن عصر نیز مخصوص آنها بود و کرسیهای بسیاری را در دانشگاهها اشغال كرده بودند.
روحانیت در آن زمان دچار ضعف جدی در این زمینه بود؛ چراکه عملاً در حوزههای آن زمان، آنچه رواج داشت تنها فقه و اصول بود و بدیهی است که تنها با چنین مباحثی نمیتوان جواب این همه مسایل را داد. شهید مرتضی مطهرى(رحمه الله) از معدود افراد و شاید پیشگام در این جهت بود که این خطر را احساس كرد و سعى كرد در خدمت مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله)، چنین مباحثی را مطرح سازد و با ارائه راهحل صحیح برای چنین مسایلی، ذهن جامعه را از انحراف نجات دهد. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نتیجهٔ چنین مباحثی بود که پاسخ محکمی به نوشتههای سران حزب توده به حساب میآمد. این مبارزهٔ با اندیشهٔ مارکسیستی تا دوران نهضت همچنان استمرار داشت و حتی تا اوایل انقلاب هم ماركسیستها به صورتهاى مختلف فعال بودند؛ به طوری که در اوایل انقلاب، در دانشگاهها و مطبوعات حضور جدی داشتند و مناظراتی نیز در آن زمان میان آنان و متدینین انجام میگرفت.
ولی باید این نکته را به یاد داشت که از همان دوران نهضت، هیچكس مانند شهید مطهرى به ماهیت آنان پی نبرده بود و هرگز موافق مشارکت آنان در سرنوشت نهضت نبود. برخی معتقد بودند به جهت همسویی مارکسیستها با انقلابیون در مبارزه با رژیم پهلوی، بایسته است که اختلافات اعتقادی خود را کنار گذاشته و در این مسیر همراه گردند. اما شهید مطهری با این مطلب مخالفت مینمود و معتقد بود که باید خط اسلام را از خط كفر جدا كرد؛ چراکه مبارزه ما براى اسلام است و نمىتوان به بهانهٔ همراهی در یک نهضت، چشمان خود را از باورها و ارزشهای اسلامی بست. شهید مرتضی مطهری
در نهایت به دست همین افراد به شهادت رسید. كسانى كه ایشان را ترور کردند، عناصری از گروه فرقان بودند که سردستهٔ آنان طلبهاى از مدرسه فیضیه بود که گرایشات ماركسیستى داشت.
سران حزب توده از نخبگان دوران رژیم محمدرضا شاه به شمار میرفتند و با سیاستهای جاری کشور موافق نبودند و بنا را بر مبارزه گذاشته بودند. البته اگرچه حزب توده در یک مقطعی خودش هم در واقع؛ عامل و آلت دست استعمار شرق بود و کسانی در بین آنها بودند که گرایش به شوروی سابق داشتند و میخواستند ایران به یک کشور سوسیالیستی و یکی از اقمار شوروی تبدیل شود، اما به هر حال افراد صادقی هم در میان مارکسیستها بودند که واقعاً برای رهایی از چنگال سلطه و استعمار انگلیس و آمریکا راهی جز این نمیدیدند که خودشان را به دامان شوروی بیندازند؛ یعنی اینطور به آنها القا شده بود که برای کشورهای جهان سوم نظیر ایران دو راه بیشتر وجود ندارد: یا باید زیر پرچم آمریکا باشند و یا زیر پرچم شوروی تا بتوانند بر ضد دیگری مبارزه کنند.
در طیفی که گرایش چپی داشتند غیر از حزب توده گروههای دیگری نیز مثل چریکهای فدائی خلق، حزب کارگر، رستگار و انواع گروهها و احزاب محلی در مناطقی همچون کردستان، آذربایجان، ترکمنستان و خوزستان وجود داشتند که وجه مشترک همهٔ آنها گرایش مارکسیستی بود.
جریانات مارکسیستی، هرچند که روز به روز، دچار اُفول شدند، لیکن هم اینک نیز رگههایی از آنها در جمهوری اسلامی به فعالیّت خود ادامه میدهند، آیا میتوانید نمونههایی را بیان کنید که نشاندهندهٔ حضور برخی جریانات مارکسیستی در عرصههای مختلف، و به ویژه عرصههای فرهنگی کشور میباشد. در این زمینه، با دوستان خود به گفتوگو بنشینید.
یکی از خطرناكترین جریانات انحرافی، كسانى بودند که در ظاهر اظهار طرفدارى از اسلام و انقلاب مىکردند، لیکن از پشت به آنها خنجر مىزدند. نام «منافق» برای این دسته از افراد، برازندهترین نام است؛ هرچند آنان خود را با نام «مجاهدین خلق» معرفی میکنند. اینان، در آغاز امر، به اسلام اظهار علاقه مىكردند و حتی پیش از پیروزى انقلاب اسلامی، در بین آنها كسانى بودند كه محور كار و مطالعات خود را، بنا بر ادعای خودشان، قرآن و نهجالبلاغه قرار داده بودند.
اینان به تدریج مسیری انحرافی در پیش گرفتند و در ابتدای این مسیر، گروهى از آنها منشعب شد که با تغییر ایدئولوژی، گرایشات ماتریالیستى را برای خود برگزید. همین افراد بودند که حركتهاى تروریستى اول انقلاب را شکل دادند، ولی با گذشت سالیانی از انقلاب اسلامی، عمدتاً از كشور گریختند و در كشورهاى مختلف اروپایى و بعضاً در كشورهاى همسایهٔ ایران مستقر شدند. به دلیل مطرح بودن این گروه در ابتدای نهضت اسلامی، جا دارد که شناخت بهتری از آنها به دست آید.
تاریخچه پیدایش منافقین كه در آن زمان مجاهدین خلق نامیده مىشدند از این قرار است كه بعد از شروع نهضت حضرت امام(رحمه الله) بر ضد حكومت دستنشانده پهلوى و بعد از تبعید ایشان به تركیه و سپس به عراق، گروههاى مختلفى درصدد مبارزه با دستگاه شاه برآمدند که بعضى آنها از اول وابسته به خارج بودند مثل حزب توده كه پیش از این در مورد آنها توضیحاتی ارائه گردید. ولى گروههاى دیگرى بودند كه دستكم همه یا اكثر آنها در ابتدا چنین وابستگىهایى نداشتند و كسانى بودند كه واقعاً با انگیزه مبارزه مستقل حركاتى را شروع كردند، اما بعضى از این گروهها از فعالیتهاى سیاسى ناامید شدند و به فكر فعالیت مسلحانه افتادند.
مجاهدین خلق، یكى از این گروهها بود. در بین بنیانگذاران این گروه، كم و بیش، کسانی بودند كه واقعاً مسلمان بودند، نماز مىخواندند، عبادت خدا را میکردند و حتی اهل انفاق و گذشت هم بودند، ولى از لحاظ شناخت مبانى فكرى و اعتقادى اسلام و ارزشهاى اسلامى ضعیف بودند. بیشتر اینها دانشجویانى بودند كه در رشتههاى مختلف فنى و مهندسى فارغالتحصیل شده بودند و آماده فعالیتهاى سیاسى بودند، لیکن چون مىدیدند فعالیتهاى حزبى و فعالیتهاى مسالمتآمیز تحت فشار ساواك آن زمان راه به جایى نمىبرد، به فكر فعالیتهاى مسلحانه افتادند.
این گروه در آغاز فعالیت خود ایدئولوژىای را براى گروهشان تدوین و اهداف خود را از مبارزه تشریح کردند. براى این كار كسانى درصدد برآمدند مطالعاتى در زمینه مسایل بهاصطلاح مبارزه داشته باشند. به آنها القا شده بود كه همین طوركه علوم مختلف متخصصانى دارد، علمى هم به نام مبارزه وجود دارد که متخصصان آن ماركسیستها هستند و اگر كسى بخواهد با نظامهاى دیكتاتوری مبارزه كنند، باید از ایدههاى ماركسیستى استفاده كند. از اینرو، با آنکه مسلمان بودند، مدتى وقت خود را صرف مطالعه كتابهاى ماركسیستى كردند. اندک اندک، برخی از آنان باب معاشرت با ماركسیستها را باز كردند، بهویژه بعد از اینكه سران آنها دستگیر شدند و در زندان با ماركسیستها همبند شدند.
زندان، محل مناسبی برای طرح كردن بحثهاى به اصطلاح ایدئولوژیک با مارکسیستها بود. آنها ابتدا از اعتقادات اسلامی خود كم و بیش، دفاع مىكردند، ولى در اثر ضعف فكرى و اعتقادى در بحث با ماركسیستها شكست خوردند و احساس كردند كه افكار ماركسیستها از آنها قوىتر و ایدههاى آنها معتبرتر و كارآمدتر است. گروهى از همین سران مجاهدین، از آغاز تغییر موضع دادند و رسماً اعلام كردند كه ماركسیست هستند و با اسلام مخالف. گروه دیگرى با اینكه تحت تأثیر واقع شده بودند، ولى به صلاح ندیدند كه اعلام مخالفت با اسلام كنند. اینان اظهار داشتند ما اسلام را مىپذیریم، لیکن باید در
اسلام اصلاحاتى انجام گیرد و پروتستانتیسم اسلامى شکل گیرد. بر این اساس معتقد بودند که ما باید نام خدا و دین و اسلام را بپذیریم، ولى از تأثیر دین در مظاهر زندگى بپرهیزیم. از نظر آنها میبایست از اسلام و عقاید اسلامی تفاسیر جدیدی ارائه گردد و قرائت نوینى نسبت به مسایل اعتقادى اسلام عرضه شود. به تعبیر آنها، احكام اسلام تاریخمند است و هرچند این احكام از طرف خدا نازل شده است و زمانی عمل به آن لازم بود اما دیگر وقت آن احکام سپری گشته و به درد امروز نمىخورد.
آیا میان این مباحث و مباحثی که در حال حاضر، گاهی از سوی برخی از به اصطلاح اندیشمندان و نویسندگان در داخل کشور مطرح میشود، مشابهتی به نظر میرسد یا نه؟ در صورتی که جواب مثبت است این سخنان در حال حاضر از سوی چه کسانی مطرح میگردد؟
با پیروزی انقلاب اسلامی، از زندان آزاد شدند و بهدلیل آنکه بسیاری از آنان، در طول سالهای مبارزه، آگاهىهایى پیدا كرده بودند و دارای مدارک دانشگاهى بودند، سعى كردند دانشگاهها را به تصرف خود درآورند و همین كار را هم كردند و بههمین خاطر در آغاز پیروزى انقلاب اسلامی، صحنه دانشگاه جولانگاه سران مجاهدین خلق بود. آنان از طریق نصب تلویزیونهاى مداربسته در دانشگاهها و نیز سخنرانی در مراکز فرهنگی، فضاى فرهنگى كشور را در دست گرفتند و چون دم از اسلام و طرفدارى از دین مىزدند، بسیارى از مردم ساده و ناآگاه هم به آنها علاقهمند شدند. مروجان این جریان خود را طرفدار امام خمینی(رحمه الله) معرفى مىكردند و حتی عکسی که سرکردهٔ منافقین، در کنار یکی از فرزندان امام (رحمه الله) قرار داشت را به در ودیوارها میزدند. آنان از این طریق وانمود مىكردند كه با امام موافق و همراهند و این اقدام، دامى برای انقلابیون بود تا آنان را فریب داده از حساسیت آنها نسبت به این جریان بکاهند.
از آنجا كه حركتهاى باطل سرانجام، فساد درونى خود را آشكار خواهند كرد، آنان به ترورهاى كور دست زدند. در همان زمان، در اقصی نقاط کشور و به ویژه در تهران، چهرههاى دینى، اعم از علما، ائمه جماعات، متدینین بازار و اقشار دیگری، به وسیله هواداران مجاهدین خلق ترور شدند و ناامنى فزایندهای پدید آمد. کار بهجایی کشیده شد که متدینین صبح كه از خانه بیرون مىآمدند، امید برگشت نداشتند. حتى اشخاصى كه اصلا سر و كارى با انقلاب نداشتند، اما از قیافهای مذهبى برخوردار بودند، به دست مجاهدین خلق ترور شدند. این ترورها، خشم عمومى مردم را بر ضد آنها برانگیخت و با افشاگریهایى كه از طرف یاران امام انجام گرفت، كار به جایى رسید كه دیگر جایى براى حضور خود در كشور ندیدند و بهویژه بعد از فرار بنىصدر به خارج، یكى پس از دیگرى به طور قاچاق از كشور خارج شدند و اغلب آنها در فرانسه اقامت گزیدند و در همان جا شروع به فعالیت بر ضد نظام جمهوری اسلامی كردند.
بنابراین، گروه مجاهدین خلق در ابتدا با انگیزه ملى و اسلامى شکل گرفت ولى پس از مدتی، در اثر معاشرت با ماركسیستها و نیز فقدان راهنماى فكرى دینى، به انحراف کشیده شدند؛ بعضی از آنها رسماً مرتد شدند و اعلام الحاد كردند و بعضی دیگر هم، اگر چه در باطن خود به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام مىكردند و بههمین خاطر نام «منافق» به آنها داده شد، زیرا در ظاهر، كم و بیش، اظهار طرفدارى از اسلام مىکردند و حتی در اجتماعاتشان در فرانسه، عراق و کشورهای دیگر، سعى میکردند خانمهایشان با روسری ظاهر شوند تا نشان دهند که مسلمانند و احكام اسلامی را رعایت مىكنند.
قابل ذکر است که در زمان اقامت در فرانسه از کمکهای دولت فرانسه نیز استفاده میکردند، اما پس از مدتی به دلیل قطع كمكها، آن کشور را ترک و به عراق منتقل شدند و در دوران جنگ تحمیلی این به اصطلاح طرفداران وطن، که درصدد تشكیل یک
دولت آزاد در ایران بودند، نقش ستون پنجم دشمن را ایفا کردند و برای دشمن متجاوز جاسوسی نمودند. وجود آنها برای رژیم بعث عراق بسیار حائز اهمیت بود؛ چراکه از بسیاری آدرسهای اماکن مهم و حیاتی در ایران آگاه بودند و همین امر میتوانست کمک بزرگی برای دولت بعث عراق باشد. از این رو، آن رژیم، پایگاهها و اردوگاههایى در اختیار آنها گذاشت و كمكهاى مالى فراوانی به آنها کرد. منافقین با استفاده از کمکهایی که از جاهای مختلف به آنها میشد، توانستند عدهاى را آموزش نظامی دهند و آماده جنگیدن شوند. حتی کشورهایی مثل آمریکا سلاحهایى در اختیار آنها گذاشتند و ارتش مجهزی را برای خود تشکیل دادند. سرانجام در آن زمان که احساس کردند مردم پس از 8 سال جنگ، خسته شدهاند و آمادگی دفاع از خود را ندارند، با یك حمله ناگهانى به ایران تجاوز نمودند، به این امید که ظرف دو یا سه روز كشور را تصرف كنند. امام خمینی(رحمه الله) بلافاصله دستور برخورد با آنان را صادر کرد و عملیات مرصاد برای سرکوبی منافقین متجاوز شکل گرفت. شکست آنان در این عملیات، منجر به ناامیدی آنان گردید، هرچند هنوز نیز کمابیش به فعالیت مذبوحانه خود ادامه میدهند.
ازجریان پیشین خطرناکتر،جریان نفاق نوین است. این جریان همان جریان جبهه ملى است که مجموعهاى از احزاب را تحت رهبرى دكتر محمد مصدق در زیر چتر خود داشت.
البته استفاده از واژهٔ نوین به اعتبارمقایسهٔ آن گروه با مجاهدین خلق است وگرنه این جریان منحرف نیز چیز تازهای نیست و از آغاز پیروزى این انقلاب، كم و بیش وجود داشت. درآن زمان بسیاری از ایشان مصلحت خود را در این دیدند كه تظاهر به انقلابى بودن كنند، پسوندهایی مانند«اسلامى» و «انقلابى» و نظایر آنها را با خود یدك بكشند و چهرهای به ظاهر،
کاملاً اسلامی از خود ارائه دهند. این گروه در دوران نهضت خود را به عنوان یك مسلمان انقلابى جا زدند، در حالى كه ایمانى به عقاید و ارزشهای اسلامى نداشته و ندارند.
البته همهٔ آنها در یك سطح نیستند، همانگونه که در صدر اسلام نیز منافقین از درجات مختلفى برخوردار بودند، ولى در این جهت شریكند كه به زبان، از نظام موجود حاكم در كشور به عنوان یك نظام اسلامى طرفداری مىكنند ولی در دل اعتقادى به نظام اسلامى ندارند. ممكن است بعضى از آنها اعتقادى ولو كمرنگ به خدا داشته باشند یا به اصل اینكه اسلام در چهارده قرن پیش از طرف خدا نازل شده و احكامى داشته است معتقد باشند، امّا به اینکه در حال حاضر نیز باید احكام اسلام را، آن هم در سطح جامعه، اجرا کرد و دین مبین اسلام دارای احكام سیاسى اجتماعى نیز هست، اعتقادی ندارند.
قدر متیقّن این جریان، اندیشههای سكولاریستی است و هیچ یک باور ندارند که دین باید نقشى در زندگى اجتماعى و سیاسى مردم داشته باشد. ممکن است بعضى از آنها اعتقادى به خدا و اصل اسلام داشته باشند، لیکن معتقدند که این اصل اسلام، متعلق به چهارده قرن پیش بوده و تاریخ مصرف آن گذشته است. این دسته از افراد، از آنجا که در اوائل انقلاب صریحاً اعتقاد خود را بروز نمیدادند و گاهى در لفّافه مطالبی را اظهار میداشتند، برای دیگران به سختی قابل شناسایی بودند و تنها کسانی به ماهیت آنان پی میبردند که هوشمند و ریزبین بودند.
باید دانست که خطر این جریان، به مراتب، از خطر دشمنان خارجی انقلاب بیشتر است و دشمنان بیرونی نمیتوانند بدون همراهی این گروهها به مقاصد خود دست یابند. از همین روست که امام خمینی(رحمه الله) در مورد گروههایی همچون نهضت آزادی، هشدار میدهد و آنان را بدتر از منافقین و کفار میداند. علیرغم اینکه نخستوزیر موقتى كه امام در همان ایام آغاز نظام جمهوری اسلامی انتخاب كرد، از همین گروه بود، ولى همین امر زمینه را فراهم
ساخت تا رفتار و ماهیت آنان، به تدریج، برای تمام مردم آشكار گردد. البته هنوز نیز گروههایى این خط مشی را میپیمایند و تنها بدین جهت که بتوانند حرکت انحرافی آن گروه را دنبال کنند، با نامهای دیگری به میدان آمدهاند که باید مراقب آنان بود.
یکی از اقداماتی که این جریان از ابتدای پیروزی نهضت اسلامی به دنبال آن بوده است، تحریف وقایع انقلاب به نفع خود است. اینان ارتباط امام خمینی(رحمه الله) و اصل این نهضت را منکر میشوند و حرکت اسلامی مردم ایران را حرکتی ملی قلمداد میکنند. از نظر این جریان، این حركت ملى، از تلاش جبههٔ ملى به رهبرى دكتر مصدق براى ملى كردن صنعت نفت آغاز شد و در مدت زمانی این حرکتهای ملی صورت میگرفت و گاهی نیز، از راههایی همچون کودتای 28 مرداد، سرکوب میشد. از نظر اینان، هرچند یک روحانی به نام روحالله خمینی اعلامیههایی هم میداد، لیکن این حرکت، حرکتی ملیگرایانه بود که مردم براى اصلاح اقتصاد، افزایش ثروت و پیشبرد اهداف مادیشان صورت دادند و این نهضت به هیچ وجه ربطى به دین نداشت.
این جریان درصدد بود تا با تحریف تاریخ، نقش خود را پر رنگ جلوه دهد. اما تعابیر مختلفی از امام خمینی(رحمه الله) وجود دارد که به جهت تحریف اسلام، این جبهه را جبههٔ مرتد دانسته است.(1) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اینان در برابر لایحهٔ قصاص، که درصدد محقق ساختن احکام قصاص در جامعه بود، موضع گرفتند و این لایحه را، که ریشه در آیات صریح قرآن کریم داشت، غیرانسانی خواندند. در واقع، آنان احکام الهی را احکامی ضد انسانی میپنداشتند. امام در همان زمان در مقابل این جریان به شدت ایستادند و سخنان صریحی علیه آنان ایراد فرمودند:
«من دو تا اعلامیه از جبههٔ ملی که دعوت به راهپیمایی کرده است، دیدم. در یکی از
1. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج14، ص 461.
آن دو اعلامیه، جزء انگیزهای که برای راهپیمایی قرار دادند، لایحهٔ قصاص است؛ یعنی مردم را دعوت کردند که مقابل لایحهٔ قصاص بایستند... قضیهٔ قصاص در جاهایی از قرآن تصریح شده است و لایحهٔ قصاص، همین مسایل قرآن است و در این راهپیمایی که مسلمانها را به اصطلاح خودشان دعوت کردهاند، دعوت کردهاند که مردم قیام کنند در مقابل قرآن، مردم قیام کنند در مقابل احکام ضروریهٔ اسلام. آنهایی که از بعض جبههها هستند، تکلیفشان معلوم است. آنها از اول هم از آن وقتی که جمهوری اسلامی تأسیس شده است، مسألهٔ اسلام پیش آنها مطرح نبوده است و آنچه مطرح بوده است، اگر راست بگویند، همان ملیگرایی بوده است و من در این هم شک دارم، برای اینکه افرادی که سردستهٔ اینها بودند، و به ملیگرایی معروف بودند، ما دیدیم که بر ضد ملت اینها قیام کردند، الان هم که در خارج هستند، دعوت میکنند که بر ضد این ملت، قدرتها فعالیت کنند».(1)
بدین وسیله حكم ارتداد جبهه ملى از سوی امام صادر گردید و از همان روز، این جبهه، به جبهه مرتد شهرت یافت. در همان زمان بود که سران جبهه ملى، نظیر لاهیجی، از ایران فرار كردند و به فرانسه، آمریكا و کشورهای دیگر پناه بردند. این جبهه هم اینک متشکل از گروهها و احزاب مختلفی همچون حزب ملت، حزب پان ایرانیست، حزب نهضت آزادى و نظایر آن است.
باید توجه داشت که این جریان، از همان ابتدای نهضت نیز، به اسم مصلحتاندیشی، پیشنهاد سازش با محمدرضا شاه را مطرح میکردند. نظر آنان بر این بود که امام خمینی(رحمه الله) بهتر بود با شاه و سلطنت کنار آید و در چارچوب حکومت شاه، خواستههای خود را بیان کند و فعالیت سیاسى داشته باشد. اینان اظهار میداشتند که ما با ایراد سخنرانى، نوشتن کتاب، ارائهٔ مباحث و اموری از این قبیل زمینه را برای پیروزی در انتخابات فراهم
1. همان، ص 449.
میسازیم و از این طریق، حرفهایمان را به وسیله نمایندگانمان در مجلس مىزنیم و قانون را به گونهای وضع مىكنیم كه مطلوبمان باشد و اینچنین اهداف خود را پیش میبریم.
اما امام برخلاف این دیدگاه معتقد بود باید در این کشور اسلام حاكم باشد و قوانین اسلام اجرا شود و در این راه حتی باید خود را فداى اسلام كرد. او به خوبی میدانست که نه دستگاه شاه و نه اربابان او، هیچگاه به خواستههاى مردم تن درنمىدهند؛ زیرا آنها به دنبال هوسهاى خویش هستند، نه عملی ساختن خواستههای مردم. سوء استفادههایی که درباریان و اطرافیان شاه از بیتالمال داشتند، به حدی بود که هرگز حاضر نمیشدند از آن دست کشیده، منافع مردم را لحاظ کنند.
از اینرو در آن زمان که امام خمینی(رحمه الله) در پاریس اقامت داشتند، گروهى از افراد منتسب به این جریان، درصدد بودند تا خدمت ایشان رسیده، از ایشان تقاضا كنند که بپذیرد نایبالسلطنهاى براى شاه تعیین شود تا به آنچه مقتضاى قانون اساسى آن زمان بود، عمل شود. یکی از این افراد سید جلال تهرانى بود كه در آن زمان، شخصیت بسیار برجسته سیاسى كشور بود. نظر او این بود که شاه استعفا دهد و هیأتى براى بررسى و تعیین نایب السلطنه و اجراى قانون اساسى بر طبق قانون اساسى قبلى تشكیل شود. اما امام در پاسخ به درخواست او برای ملاقات، با صراحت فرمودند که او باید ابتدا اعتراف كند كه این نظام نامشروع است و باید از بین برود وگرنه اجازهٔ ملاقات به او داده نخواهد شد.
ناگفته نماند که امام از همان زمان که انحراف آنان بر ملا شد درصدد بود آنها را جذب و از افتادن در دامان منحرفین و مرتدین بازدارد. امام خمینی، اولین نخستوزیر دولت موقت را از همین نهضت آزادیها انتخاب كرد و مهندس مهدی بازرگان را به این سِمَت گمارد تا به آنان مهلت دهد که خود را با انقلاب منطبق نمایند و خویشتن را اصلاح کنند. علت این مهلت دادن هم این بود که آنان خود را مسلمان میدانستند و اهل نماز و
عبادت بودند و حتی اقداماتی نظیر ساختن مسجد دانشگاه را در کارنامهٔ خود داشتند. اما به این نکته توجه نداشتند که به صرف خواندن قرآن و نماز، اسلام حقیقی تحقق نمییابد. بلکه اسلام حقیقی، تسلیم بودن در برابر تمامی فرمانهای خداوند است. کسی نمیتواند ادعای اسلام حقیقی کند اما یکی از احکام الهی را قبول نداشته باشد. قرآن کریم نیز با صراحت اعلان داشته است:
إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِكَ سَبِیلاً أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُواْ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلَـئِكَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا؛(1) كسانى كه به خدا و پیامبرانش كفر مىورزند و مىخواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند و مىگویند ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انكار مىكنیم و مىخواهند میان این [دو] راهى براى خود اختیار كنند، آنان در حقیقت كافرند و ما براى كافران عذابى خفتآور آماده كردهایم. و كسانى كه به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ كدام از آنان فرق نمىگذارند، به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مىكند و خدا آمرزنده مهربان است.
مروری بر سیاستها و موضعگیریهای این جریانات، پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشید. آیا میتوانید رگههای انحرافی جریانات مذکور را در حال حاضر در نظام جمهوری اسلامی، شناسایی کنید؟ این جریانات کدامند و هم اینک، موضعگیری آنان چگونه است؟ به نظر شما، چرا همواره حضرت امام (رحمه الله) نسبت به نفوذ این گروه در بدنهٔ نظام هشدار میدادند؟
1. نساء (4)، 150 ـ 152.
1. هرچند که نقش جریان پیرو خط امام (رحمه الله) در پیروزی انقلاب اسلامی کاملاً نمود دارد، لیکن شناخت جریانات انحرافی دوران شکلگیری نهضت نیز به ما کمک خواهد کرد تا این جریان از آن جریانهای منحرف بهتر و بیشتر باز شناخته شود.
2. زمینههای تقویت جریانات مارکسیستی در ایران با رشد حزب توده همراه است، حزبی که مروج مکتب مارکسیسم و اعتقادات ماتریالیستی بود و در این جهت مراکز علمی و فرهنگی کشور را تا مدتی به تسخیر خود درآورده بود. البته از سوی برخی از روحانیون آن زمان تلاشهایی برای سست کردن بنیانهای فکری و اعتقادی آنان شکل گرفت.
3. جریان منافقین خلق، یکی از خطرناكترین جریانات انحرافی بودند که در ظاهر اظهار طرفدارى از اسلام و انقلاب مىکردند، لیکن از پشت به آنها خنجر مىزدند.
4. گروه مجاهدین خلق در ابتدا با انگیزه ملى و اسلامى شکل گرفت، ولى پس از مدتی، در اثر معاشرت با ماركسیستها و نیز فقدان راهنماى فكرى دینى، به انحراف کشیده شدند؛ بعضی از آنها رسماً مرتد شدند و اعلام الحاد كردند و بعضی دیگر هم، اگر چه در باطن خود به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام مىكردند و لذا نام «منافق» به آنها داده شد. اینان پس از پیروزی انقلاب اسلامی راه خود را از انقلاب جدا کردند و به دشمنان نظام پیوستند.
5. خطرناکترین جریان انحرافی، جریان نفاق نوین است که از همان ابتدا، خود را در قالب نام جبههٔ ملی مطرح ساخت. اینان به زبان، از نظام موجود حاكم در كشور به عنوان یك نظام اسلامى طرفداری مىكنند، ولی در دل اعتقادى به نظام اسلامى ندارند.
6. هیچ یک از منافقین نوین، بر این باور نیستند که دین باید نقشى در زندگى اجتماعى و سیاسى مردم داشته باشد. امام خمینی(رحمه الله) در مورد انحرافات گروههایی همچون نهضت آزادی، به شدت هشدار میدهد و آنان را بدتر از منافقین و کفار میداند.
1. چه عواملی موجب تقویت احزاب و گروههای مارکسیستی در ایران گردید؟
2. جریانات مارکسیستی چه تفکراتی را دنبال میکردند و چه تلاشهایی برای ناکام ماندن آنها در اهدافشان صورت پذیرفت؟
3. جریان منافقین خلق را از ظهور تا افول تحلیل نمایید و ویژگیهای آنها را بیان کنید.
4. تحلیلی از اقدامات جبههٔ ملی در طول مبارزات انقلاب اسلامی ارائه دهید تا نقش آنان در نهضت را مشخص سازد.
5. آسیبها و خطراتی را که جریان نفاق نوین میتواند متوجه نظام اسلامی سازد، تشریح و راههای برخورد با این آسیبها را بیان نمایید.
1. پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه، پژوهشی در انقلاب اسلامی، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چ 1، 1376.
2. حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران (1356 ـ 1343)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1383.
3. روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، ج 3، تهران: مؤسسهٔ چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، چ 5، 1382.