بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1394/11/29، مطابق با هشتم جمادی الاولی 1437 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(10)
در جلسات پیشین، با استفاده از قرآن کریم و فرمایشات امیرمؤمنان در نهجالبلاغه، به این نتیجه رسیدیم که هوای نفس، دنیا، و شیطان سه عامل انحراف و سقوط انساناند. چند جلسه درباره هوای نفس صحبت کردیم، و از این جلسه میخواهیم درباره دنیا صحبت کنیم.
در زبان فارسی واژه دنیا را تقریبا مرادف جهان به کار میبریم و گاهی حتی از تعبیر دنیای حیوانات، دنیای وحوش و دنیای پرندگان نیز استفاده میکنیم؛ یعنی وجه جامعی برای مجموعهای از مخلوقات در نظر میگیریم و برای آن واژه دنیا را بهکار میبریم. ولی این یک معنای بدوی است که این کلمه در زبان فارسی پیدا کرده است و در زبان عربی اینگونه استعمال نمیشود.
اصل این کلمه صفتی برای حیات است. استعمالات این کلمه در قرآن نیز به صورت صفت و موصوف و با تعبیر «الحیاة الدنیا» در مقابل «الحیاة الاخرة» است. این دو مفهوم متضایف هستند و با توجه به یکی، معنای دیگری نیز روشن میشود. زندگی دنیا یعنی زندگی نزدیکتر. دنیا از دنوّ و مونث ادنی است، و ادنی دو استعمال دارد: گاهی از دنوّ به معنای نزدیک گرفته میشود، و گاهی از دنائت به معنای پستی. گاهی علمای اخلاق به مناسبت بحثشان دنیا را به معنای دنائت میگیرند، ولی در لغت عرب و استعمالات قرآنی، دنیا در مقابل آخرت است و این دو با توجه به هم معنایشان معلوم میشود؛ آخرت یعنی پسین، دنیا یعنی پیشین. در مقابل آخرت، گاهی «اولی» نیز ذکر شده است؛ وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى.[1] به هر حال، دنیا صفت برای حیات است.[2] سپس در بسیاری از استعمالات بهخاطر شهرت، موصوف حذف شده و صفت قائممقام آن میشود. در این حالت «الدنیا» به جای «الحیاة الدنیا» به کار میرود و «الاخرة» به جای «الحیاة الاخرة».
حیات انسان دو بخش دارد یک بخش پیشین، یک بخش پسین. بخش پیشین آن را همه میشناسند؛ همین است که در زمانی متولد میشویم، چندی عمر میکنیم و تمام میشود. این حیات پیشین است، اما حیات پسین را همه نمیشناسند. مؤمنان هستند که با اخبار الهی و مخبر صادق باور کردهاند که حیات دیگری هم هست و انسان دوباره زنده میشود. بنابراین در استعمال واژه دنیا مفروض این است که ما بپذیریم حیات انسان دو بخش دارد: یک بخش کوتاه، نقد و نزدیک، و یک بخش طولانی، نهایی و ابدی که فناناپذیر است و هیچ وقت تمام نمیشود.
ملاحظه میفرمایید که خود کلمه دنیا به عنوان بخش نخستین از زندگی انسان، هیچ معنای منفی ندارد. زندگی انسان را میتوان به بخشهایی تقسیم کرد، و بخش اول زندگی بودن عیبی برای آن محسوب نمیشود. بنابراین در واژه الحیاة الدنیا هیچ معنای مذمومی نیست؛ اما در موارد استعمال، غالبا طوری بهکار میرود که به قرینه، معنای منفی و نکوهیده پیدا میکند. بیشتر تعبیرات قرآنی این است که زندگی دنیا شما را نفریبد! مواظب باشید فریب دنیا را نخورید؛ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا. بنابراین بدی دنیا برای این است که انسان فریب آن را بخورد و اگر کسی فریب آن را نخورد، هیچ عیبی ندارد؛ بخشی از زندگی انسان است. اگر بخش اول زندگی نباشد، بخش دومی هم نخواهد بود؛ اما این زندگی طوری است که آدمیزاد فریبش را میخورد، و قرآن هشدار میدهد مواظب باشید فریب نخورید.
اکنون این پرسش مطرح میشود که دنیا چگونه ما را فریب میدهد؟ فریب در جایی است که کسی مطلوب خاصی دارد و به دنبالش میگردد، اما کسی به جای آن مطلوب، بدلی به او نشان میدهد که نامطلوب است و آن فرد به گمان اینکه آن، مطلوب اصلی و فطری خودش است، سراغ این بدل نامطلوب برود و بعد معلوم شود که این طور نبوده و فریب خورده است. به تعبیر دیگر فریب خوردن این است که انسان چیز ارزندهای را که در دست دارد یا میتواند به دست بیاورد، به خاطر اغوای دیگری از دست بدهد. چیز خوشظاهری را خیال کند امر مطلوبی است و به واسطه مشغول شدن به این امر خوشظاهر از آن مطلوب ارزشمند محروم شود.
وقتی گفته میشود فریب دنیا را نخورید، این معنا را به ذهن میآورد که چیزی قیمتی در انتظار شماست، مواظب باشید به جای آن یک چیز بدلی را نگیرید. آن بدل، زرق و برقهای دنیاست. دنیا با ظواهری که خوشایند، چشمنواز و گوشنواز است، توجه شما را جلب میکند. این ظواهر لذت آنی برای شما دارد و اینها برای شما جلوه میکند و شما فریبش را میخورید. این کار باعث میشود که شما از آن چیز قیمتی باز بمانید. مذمت و عیب دنیا بهخاطر این تزاحم است. اگر طوری بود که شما از این استفاده میکردید و به آن مطلوب اصلی خودتان هم میرسیدید، ضرری نداشت. دلیل اینکه میفرماید این زندگی فریبتان میدهد این است که باعث میشود از سعادت ابدیتان باز بمانید. خدا انسان را اینگونه آفریده و مطلوب فطریاش این است که دنبال سعادت است. طبعا هر کسی خوشی خود را میخواهد و هیچ کس را نمیتوان برای دوست داشتن خوشی مذمت کرد. حتی وقتی میخواهند کسی را به طرف خدا و آخرت ترغیب کنند به او میگویند که اگر از این لذتهای دنیوی دست برداری، به لذتهای ارزشمند و ابدی میرسی. بنابراین معلوم میشود که عیبی ندارد انسان به چیزهای لذیذ برسد. عیب در این است که انسان یک لذت آنی محدود را بر لذت ابدی ترجیح بدهد؛ این بد است. در این صورت است که فریب خورده است، وگرنه اگر بتواند هم این لذت را داشته باشد و هم آنجا را برای خود نگاه دارد، مذمتی ندارد، و فطرت انسان هم همین را اقتضا میکند.
ولی در عمل بهگونهای است که در بسیاری از جهات تزاحم واقع میشود و جمعشان مشکل است. بنابراین شر بودن لذایذ دنیا بالعرض است اگر از دنیا مذمت میشود، از آن جهت است که تنها بخشی از زندگی انسان است، و دلبستگی به آن مانع رسیدن به بخش بعدی و سعادت ابدی میشود. اگر ما را از دلبستگی به دنیا منع میکنند برای همین است که این دنیا توجه ما را آن چنان جلب نکند که ذکر و فکرمان این بشود و فراموش کنیم که یک مقصد ابدی داریم. این بد است. إِنَ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَة؛[3] اینکه میفرماید آرزوهای دور و دراز بد است برای این است که انسان را از آخرت باز میدارد و انسان فراموش میکند که اصلا زندگی ابدی نیز دارد. یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ؛[4] اگر هزار سال هم عمر کند دلش میخواهد هزار سال دیگر هم زندگی کند. لذتهای دنیا چنان توجهاش را جلب کرده است که دیگر یادش نیست زندگی دیگری دارد و برای آنجا نیز باید فکر کند.
انسان در دو عرصه کلی فریب دنیا را میخورد. یکی اینکه فراموش میکند که زندگی آخرت، زندگی ابدی و بینهایت است و با زندگی دنیا قابل مقایسه نیست. دنیا اگر هزار سال یا صد هزار سال هم باشد، با بینهایت قابل مقایسه نیست، و در مقابل آن یک چشم به هم زدن بهشمار میآید. یکی از جهات فریب خوردن انسان این است که از لحاظ امتداد زمانی و عمر دنیا و آخرت، اشتباه میکند و به جای عمر ابدی، عمر محدود چند ساله را انتخاب میکند و به آن دل میبندد. عرصه دیگر، مرتبه لذت، کمال و سعادت است. حتی اگر عمر عالم آخرت به اندازه دنیا بود، در مقام تزاحم باز هم باید دنیا را فدای آخرت میکردیم؛ زیرا لذتهای آنجا آن قدر زیاد است که اصلا قابل مقایسه با لذتهای دنیا نیست، همانطور که عذابهای آنجا آنقدر سخت است که با عذابهای دنیا قابل مقایسه نیست. إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ× طَعَامُ الْأَثِیمِ؛[5] در روایت است که اگر یک قطره از زقوم جهنم در آبهای دنیا بیفتد تمام موجودات زنده هلاک میشوند. این خوراک جهنمیهاست. از آن طرف لذتهایش هم آن قدر زیاد است که ما به هیچ وجه نمیتوانیم تصور دقیقی از آن بکنیم.
برای نمونه و به مناسبت این ایام این روایت را نقل میکنم. در روایات آمده است که بهشتیان مشغول لذت بردن از نعمتهای بهشت هستند که میبینند نوری در فضای بهشت درخشید. دیدن و تماشای این نور آن قدر جالب و لذتبخش است که اهل بهشت از شدت لذت بیهوش میشوند. وقتی به هوش میآیند از یکدیگر و فرشتگان میپرسند این چه نوری بود که این قدر تماشایش لذت داشت؟ آیا خداوند متعال تجلی کرده بود؟! پاسخ میشنوند که حضرت زهرا سلاماللهعلیها لبخندی به روی امیرالمومنین علیهالسلام زدند و دندانهای جلویشان پیدا شد. نوری که شما را مدهوش کرد نوری بود که از دندان حضرت زهراسلاماللهعلیها در پهنه بهشت پخش شد. این لذت برای ما اصلاً قابل تصور نیست و شبیه آن را تاکنون ندیدهایم.
قرآن در جمله کوتاهی هر دو جهت برتری زندگی آخرت بر دنیا را بیان میکند. میفرماید: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا؛[6] شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید و به آن دل میبندید. اما اشتباه میکنید؛ وَالْآخِرَةُ خَیرٌ وَأَبْقَى؛[7] آخرت هم از لحاظ کیفیت با دنیا قابل مقایسه نیست، هم از لحاظ کمیت. هم شدت و ضعف لذت و آلامش با لذت و آلام دنیا قابل مقایسه نیست، و هم از نظر زمان بقاء. دیگر شما چه میخواهید؟
غیر از لذت پایدار چیز دیگری خواسته فطری ما نیست؛ هر چه بگوییم مصادیق همین است. انسان میخواهد لذت بیشتر و طولانیتر ببرد. این در دنیا میسر نمیشود؛ دنیا محدود است؛ هم نوع و مرتبه لذتش نسبت به آخرت بسیار پایین است و هم زمانش بسیار محدود است. پس اگر انسان در مقام تزاحم لذت دنیا و آخرت، آخرت را ترجیح دهد، به مقتضای عقل خود عمل کرده است، اما اگر آن چنان به لذتهای دنیا دلبسته شده که دیگر مجالی به عقل نمیدهد که قضاوت کند، این همان فریب است. همه بحثها سر این است که دنیا شما را فریب ندهد. آن چنان به لذتها دلبستگی پیدا نکنید که شما را از رسیدن به لذتهای بیشتر و پایدارتر باز بدارد. اگر اینگونه شد فریبش را خوردهاید.
شخصی در حضور امیرالمؤمنینسلاماللهعلیه از دنیا مذمت و شکایت کرد. حضرت فرمودند؟ بس کن! چه چیز دنیا بد است؟ مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَمُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَمَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَمَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّه؛[8] در این دنیا فرشتگان مشغول عبادت و سجده خدا هستند. این دنیا تجارتخانه اولیای خداست. اگر دنیا نباشد، کاری نمیکنند و سودی نمیبرند. ثوابهای آخرت سود اعمالی است که انسان در دنیا انجام میدهد. بهشت مزد اعمال اختیاری انسان است و اگر برای انتخاب و اختیار انسان جایی نباشد، ثواب و بهشتی هم نخواهد بود. تو چه حق داری به این دنیا بد بگویی؟! بدی از توست که از این نعمت و فرصتی که خدا به تو داده است، استفاده نکردهای.
البته ما در محاوراتمان عادت داریم که گاهی یک خوبی یا یک بدی را به چند عامل نسبت میدهیم. گاهی عاملهایی در عرض هم هستند و مجموعه عواملی دست به دست هم میدهند تا چیزی پیدا شود. برای مثال درباره هوای تمیزی که استنشاق میکنیم گاهی خوبی را به عوامل ترکیبکننده هوا نسبت میدهیم و گاهی به آن کسی که هوا را تصفیه کرده و باعث این شده که ما بتوانیم از هوای پاک استفاده کنیم. همچنین وقتی انسان به عوامل بالاتر نگاه میکند توجه به آنها نیز پیدا کرده، و بالاخره نهایتا خداشناسان خدا را شکر میکند که چنین نعمت بزرگی آفریده است. چند تا نسبت میدهیم که هیچ کدام نفی دیگری نیست. در قرآن نیز گاهی خداوند میفرماید که ما آب را روزی شما کردیم و به شما حیات دادیم؛ گاهی میفرماید که ابرها آمد و باران را نازل کرد و باعث شد که رفع تشنگیتان بشود و حیاتتان را ادامه بدهید. اینها چند نسبت است که در طول هم است و تزاحمی با هم ندارد. همه آنها نیز با هم درست است؛ البته در هر جا معنای خاصی دارد. معنایی که به خدا نسبت میدهیم آفرینش از عدم است، اما اینها فاعلهای اعدادی است. تربیت قرآنی هم این است که حتی اگر کسی کمترین کمک را به شما کرد بر شما حق دارد و باید از او تشکر کنید؛ من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق. بنابراین میتوان یک فعل را به چند فاعل در طول هم نسبت داد و همه این نسبتها نیز درست است.
در مورد دنیا هم گاهی میگوید دنیا شما را فریب داده است؛ البته در واقع دنیا ما را فریب نداده است و ما خودمان، خودمان را فریب دادهایم. بله اگر این شرایط خاص دنیا و زرق و برقهای آن نبود فریب نمیخوردیم و از این جهت است که این فریب به دنیا نسبت داده میشود؛ همین اندازه که گاهی زرق و برقهایش چشم ما را میگیرد و ما در اثر ضعفمان فریبش را میخوریم. این است که امیرالمؤمنینعلیهالسلام میفرماید: مَا الدُّنْیَا غَرَّتْكَ وَلَكِنْ بِهَا اغْتَرَرْت؛[9] دنیا تو را فریب نداده است. مگر دنیا چه کار میکند؟! گل میروید، هوای تمیز و مناظر زیبا پدید میآید، کاری با تو ندارد. تو خودت فریب او را خوردهای. مواظب باش تو فریب نخوری! او نیامد تو را فریب بدهد و بگوید بیا به من دل ببند. لذتها و زیباییهایی دارد که ظاهر است و تو فریب خوردهای. خودت را مذمت کن! دنیا را برای چه مذمت میکنی؟ دنیا نعمت خداست و آثار و برکات زیادی دارد و بالعرض گاهی ضررهایی هم دارد. این خاصیت این عالم است.
حال این پرسش مطرح میشود که چرا خداوند دنیا را اینگونه آفریده است که ما فریب بخوریم؟! همانگونه که در بحث مربوط به هوای نفس نیز گفتیم، اصولا اگر بخشی از این جاذبههایی که در امور دنیاست نباشد اصلا ما به وجود نخواهیم آمد، و اگر به وجود هم بیاییم زنده نخواهیم ماند. پس از بهوجود آمدن و فراهم شدن این زندگی، سلامتی و رشد و... ممکن میشود. بخش دیگری از این جاذبهها برای این است که زمینه امتحان و انتخاب فراهم شود. مگر ما به این عالم نیامدیم که خودمان انتخاب کنیم؟! برای انتخاب باید دو راه داشته باشیم. باید عاملی نیز باشد که ما را به طرف فساد و انحطاط بکشاند تا ما انتخاب کنیم و بگوییم این را نمیخواهیم و میخواهیم به طرف کمال برویم. اگر دو عامل متضاد نباشد، زمینه انتخاب فراهم نمیشود. وقتی زمینه انتخاب نبود، انسانی نخواهد بود. انسان آن است که سرنوشت خودش را خودش انتخاب کند و در مقابل کارش مسئول باشد. بنابراین لازمه این عالم که خود بخشی از نظام احسن هستی است، این ویژگیهاست.
هر موجودی خودبهخود زیباست. بدی در تزاحمات پیدا میشود و بدی انتخاب در انتخاب ما پدید میآید، که در مقام تزاحم بین لذت دنیا و لذت آخرت، لذت دنیا را انتخاب میکنیم. پس باید این تزاحم باشد تا انتخاب ما معنا و ارزش پیدا کند. تزاحمات این دنیا زمینههای انتخاب ما را فراهم میکنند. اگر راه یک سویه بود حداکثر مثل زندگی ملائکه میشد که راهشان یک طرفه است. آنها جهنم ندارند و هیچ فرشتهای به جهنم نمیرود. حتی مالک جهنم هم خود عذاب نمیشود؛ او همیشه مشغول تسبیح و تنزیه خداست و از عبادت خویش لذت میبرد. برای او جهنم، جهنم نیست، برای ما جهنم است. اگر بنا باشد موجودی خودش سرنوشتش را تعیین کند، باید دو راه داشته باشد که جاذبه هر کدام انسان را به طرف خود بکشاند و انسان در مقام انتخاب چیزی را انتخاب کند که کمال حقیقی و سعادت حقیقی اوست؛ همان چیزی که عقل او به انتخاب آن راهنمایی میکند. نقش عقل نیز اینجا روشن میشود. عقل همان چراغ است که راه روشن میکند.
وصلی الله علی محمد و آلهالطاهرین
[1]. لیل، 13.
[2]. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا (حدید،20)؛ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا (لقمان،33).
[3]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 84
[4]. بقره، 96.
[5]. دخان، 43-.44
[6]. اعلی، 16.
[7]. همان، 17.
[8]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 493.
[9]. همان، ص345.