بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1395/04/01، مطابق با پانزدهم رمضان 1437 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(32)
در جلسات گذشته مطالبی از آیات و روایات درباره حب دنیا گفته شد، و همچنین در جلسه گذشته نمونههایی از روایات این باب را قرائت کردیم؛ روایاتی که در مقام این بود که انسان را از افتادن در ورطه دنیاپرستی و فراموش کردن آخرت و قرب الهی باز بدارد.
به نظر میرسد در بین آیاتی که در جلسات گذشته خواندیم، آیه32 سوره زخرف با آیات دیگر متفاوت است. این آیه میفرماید: وَلَوْلَا أَن یَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ؛ اگر در این مصالحی نبود که مؤمنین هم از مزایای دنیا بهرهمند شوند، همه نعمتهای دنیا را به کفار میدادیم.
در این مضمون روایاتی نیز وجود دارد که مقداری این مسئله را توضیح میدهد.از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله روایت شده که خداوند میفرماید: لَوْ لَا عَبْدِیَ الْمُؤْمِنُ لَعَصَّبْتُ رَأْسَ الْكَافِرِ بِعِصَابَةٍ مِنْ جَوْهَر؛[1] اگر مؤمنین در مقابل کفار احساس حقارت نمیکردند و ناراحت نمیشدند، آن قدر به کافرها نعمت میدادم که تاج جواهر بر سرشان بگذارند. یعنی آن قدر داشتند که همه میتوانستند تاجی از جواهر به سرشان بگذارند، ولی مؤمنین پابرهنه و سربرهنه بمانند. اینکه مؤمنین هم منتفع میشوند بهخاطر مصالحی است. این یکنواختی حاکم بر مومن و کافر اصلی است که زمینه انتخاب و امتحان را فراهم میکند و نباید طوری باشد که مؤمنان -بهخصوص مؤمنان ضعیفالایمان- به کلی احساس حقارت کنند و خودشان را ببازند. در روایت دیگری میفرماید: لَوْ أَنَ الدُّنْیَا كَانَتْ تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا سَقَى الْكَافِرَ وَالْفَاجِرَ مِنْهَا شَرْبَةً مِنْ مَاء؛[2] اگر همه دنیا به اندازه بال پشهای پیش خدا ارزش داشت، به کافر جرعهای آب هم نمیدادیم. این که نعمتهای دنیا در اختیار کفار قرار میگیرد برای این است که اینها ارزشی ندارد و تنها وسیله آزمایش و گاهی وسیله عذاب است؛ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ.[3]
روایت دیگری از امام حسینسلاماللهعلیه نقل شده است که فرمودند: أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَكَرِیَّا أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ؛[4] یکی از آثار خواری دنیا این است که پیامبری مثل یحییبنزکریا را سر بریدند و سرش را به فاحشهای اهدا کردند. لابد خواهشی از آن فاحشه داشتند و او گفته بود اگر میخواهید خواهشتان عملی شود باید سر یحیی را ببرید! این قدر دنیا پست است که خداوند متعال اجازه داد این کار را بکنند.
از امام صادقصلواتاللهعلیه نقل شده است که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله با بعضی از اصحابشان در راهی میرفتند و بزغاله مردهای را در مزبلهای دیدند. حضرت پرسیدند: این بزغاله چقدر میارزد؟ اصحاب نگاهی کردند و گفتند: اگر زنده بود شاید کسی آن را یک درهمی میخرید، اما حالا که مرده است هیچ ارزشی ندارد. فَقَالَ النَّبِیُّصلیاللهعلیهوآله: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَلدُّنْیَا أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْجَدْیِ عَلَى أَهْلِه؛[5] ارزش دنیا نزد خداوند کمتر از ارزش این بزغاله مرده نزد صاحبش است.
از امیرالمؤمنینسلاماللهعلیه نقل شده که درباره دنیا فرمودند: مَا لَهَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَدْرٌ وَلَا وَزْنٌ، وَلَا خَلق فِیمَا بَلَغَنَا خَلْقاً أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنْهَا وَلَا نَظَرَ إِلَیْهَا مُذْ خَلَقَهَا؛[6] دنیا نزد خدا قدر و وزنی ندارد، و تا آنجا که ما خبر داریم، خدا هیچ خلقی را پستتر از دنیا خلق نکرده است، و از آن روزی که آن را خلق کرده، نظر رحمت به آن نکرده است. سپس میفرماید: وَلَقَدْ عرضَتْ عَلَى نَبِیِّنَا بِمَفَاتِیحِهَا وَخَزَائِنِهَا لَا یَنْقُصُهُ ذَلِكَ مِنْ حَظِّهِ مِنَ الْآخِرَةِ فَأَبَى أَنْ یَقْبَلَهَا؛ خداوند متعال کلیدها و چیزهایی که وسیله رسیدن به دنیاست را خدمت پیغمبر اکرم فرستاد و گفت اینها در اختیار شما بدون اینکه از مقام اخرویتان کسر شود، هر چه میخواهید از اینها بردارید! حضرت قبول نکردند و گفتند: چیزی که خدا آن را کوچک میشمارد من آن را بزرگ نمیشمارم و دوست ندارم.
در نهجالبلاغه از امیرمؤمنانسلاماللهعلیه آمده است که فَلْتَكُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَقُرَاضَةِ الْجَلَمِ؛[7] برای دنیا ارزشی به اندازه کاه و پرز پشم هم قائل نباشید! گلهداران در فصلی از سال پشم و موی حیوانات خود را میچینند. وقتی پشمها را میچینند، پرزهایی در هوا پخش میشود. خود پشمها را جمع میکنند و بهکار میگیرند، ولی هیچکس به خرده پشمها و خرده کرکهایی که در هوا پراکنده شده اعتنایی ندارد، و آنها را دور میریزند. حضرت میفرماید برای دنیا به اندازه پرز پشمی که هنگام چیدن از حیوانی ریخته میشود نیز ارزش قائل نباشید!
در روایت دیگری امام صادقعلیهالسلام به عبدالله بن جندب فرمودند: إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُجَاوِرَ الْجَلِیلَ فِی دَارِهِ وَ تَسْكُنَ الْفِرْدَوْسَ فِی جِوَارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَیْكَ الدُّنْیَا؛[8] اگر دوست داری در جوار الهی باشی، باید دنیا در نظر تو خیلی پست شود. اصل «جوار» از «جار» به معنی همسایه است. جوار یکی از تعبیراتی است که در ادبیات دینی درباره قرب انسان نسبت به خدا به کار رفته است. انسان به مقامی میرسد که همسایه خدا میشود و به اینمعناست که همانطور که همسایه به همسایه نزدیک است، انسان نیز آن قدر به خدا نزدیک میشود، که در جوار خدا قرار میگیرد.
با توجه به مضامین بالا این پرسش مطرح میشود که بالاخره همه ما در دنیا زندگی میکنیم و به دنیا علاقه داریم و بیشترین هم ّما در دنیا همین شکم، لباس، و غذاست. آنهایی که همتشان بیشتر است خانهای و خودرویی، آنهایی که بیشتر است مزرعهای و کارخانهای. این چه سرّی است که اینقدر درباره دنیا مذمت شده است؟ مگر میشود آدمیزاد برای امور دنیا ارزش قائل نباشد؟ چرا این همه دنیا مذمت شده است؟
این پرسش یک پاسخ نقضی و عملی دارد و آن این است: با اینکه همه ما شیعه اهلبیت هستیم و کمابیش از این آیات و روایات شنیدهایم و معتقدیم که در کلمات اهلبیت از دنیا بسیار مذمت شده است؛ همچنین به اهلبیت علاقهمند هستیم و کلماتشان هم برای ما بسیار ارزشمند است و آنرا تصدیق هم میکنیم و با خواندن و یاد گرفتن این کلمات به خداوند تقرب میجوییم، اما اینها چقدر در زندگی ما اثر گذاشته است؟ از صبح که از خواب بیدار میشویم و میفهمیم هستیم تا وقتی که شب خوابمان میبرد و دیگر چیزی نمیفهمیم، بیشتر فکرمان درباره امور دنیاست. با اینکه ما تابع همین پیغمبر و امام هستیم و همین آیات و روایات را خواندهایم. آیاتی مثل لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا؛[9]وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ؛[10] مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ؛[11] را خواندهایم و روایات و بیانات و تحذیرهای اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین به ما رسیده است و میدانیم همهاش درست است، ولی باز زندگیمان این است؛ دنیاپرستان که اصلا حاضر نیستند این حرفها را گوش کنند.
به تعبیر روایتی، دنیا برای انسان مادر است و انسان نمیتواند از مادرش جدا شود و نسبت به او بیعلاقه باشد. ما از دنیا به وجود آمدهایم، در دنیا زندگی میکنیم و بعد از مردن هم در همین خاکهای دنیا ما را دفن میکنند. عوامل طبیعی و جاذبههایی که خدا بر اساس حکمتهایی، در دنیا قرار داده است ما را به طرف دنیا میکشاند. حتی ما خیلی از زینتهای دنیا را درک نمیکنیم، و خدا از زینتهایی نام میبرد که باید فکر کنیم تا بفهمیم چنین زینتی هم بوده است و ما توجه نداشتهایم! مثلا در سوره نحل میفرماید: وَلَكُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ.[12] یکی از راههای تربیت قرآنی این است که نعمتهای خدا را بیان میکند و سپس میفرماید ما اینها را میگوییم تا انگیزهای برای شکر کردن و اطاعت خدا شود. یکی از نعمتهایی که خداوند ذکر میکند، حیوانات هستند. میفرماید: چهارپایانی را برای شما قرار دادیم. این چهارپایان را شما پرورش میدهید و از گوشت و شیرشان استفاده میکنید و به عنوان مرکب سوارشان میشوید. افزون بر اینها میگوید: وَلَكُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ؛ نمیدانم تاکنون به این صحنه توجه داشتهاید؟ وقی چوپان در آغل را باز میکند وگوسفندان را بیرون میآورد که به صحرا ببرد، اینها میدوند و بچهها به دنبال مادرهایشان این طرف و آن طرف میروند؛ این چه جلوه قشنگی دارد؛ تماشایی است! قرآن این را در آیهای کامل میفرماید: از نعمتهایی که به شما دادیم این است که صبح که این حیوانات را از آغل بیرون میبرید و شب که برمیگردید، برای شما لذتبخش و زیباست.
اِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا؛[13]همه چیزهایی که روی زمین است، همه وسایل زینت دنیاست و وجود اینها حکمتی دارد. اینها را قرار دادیم لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛ اگر اینها نباشد، معلوم نمیشود هر کسی چقدر دنیا را دوست دارد و چه قدر حاضر است برای آخرتش از دنیا بگذرد. کسانی هستند که برای ریاست، ثروت یا شهوت این چند روز زندگی دنیا چقدر جنایت میکنند. یک نمونهاش درباره یحییبنزکریاست که پیغمبر عظیمالشأنی مثل این ایشان را فقط به دستور یک زن زناکار سر ببرند به خاطر این که او خوشش بیاید!
در آدمیزاد چنین عاملی برای مجذوب شدن به لذتهای دنیا وجود دارد، و باید آنقدر عوامل عقلانی و معنوی تقویت شود وانسان از ضررهای دنیا تحذیر شود تا به حالت تعادل درآید، و دست کم به خاطر دنیا مرتکب گناهان بزرگ نشود. اگر این بیانات نبود هیچ ضمانتی نبود که ما هم شبیه صهیونیستها نشویم، و جنایاتی که آمریکاییها، صهیونیستها و داعشیها مرتکب میشوند و روی هر جانوری را سفید کرده است را مرتکب نشویم.
ممکن است بفرمایید: در غرب همه این طور نیستند. درست است؛ واقعا هم این طور نیست که همه مردم آمریکا مثل این شیاطین باشند. شیاطین رئیسان و سیاستمداران آنها هستند. برخی از مردم انسانهای پاکی هستند علاقهمند، با محبت، با عاطفه، حقیقتجو، و حقطلب، اما دستشان به حق نمیرسد، و آنهایی که رسیده کمابیش بهره هم بردهاند. اما این خوبیهایشان هم نتیجه تربیتهایی است که از حضرت مسیح و انبیای گذشته به اینها به ارث رسیده است، و الان هم در میان کشیشها و اسقفهایشان انسانهای سالمی هستند. بنده خودم در برزیل در دانشگاهی برای کشیشهای برزیلی سخنرانی میکردم؛ قسمتهایی از دعای عرفه را خواندم، و دیدم اشک از چشمان پیرمردهای ریشسفیدشان سرازیر شده بود. من بیانات دینی اسلامی را میخواندم و آنها گریه میکردند؛ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ.[14] آدم خوب همه جا هست. همین خوبیها آثار تربیتهایی است که از انبیا به آنها رسیده است. خودشان هم این را میگویند و خوبهایشان مقیدند کلیسا بروند، انجیل را محترم میدارند، حفظ میکنند، قرائت میکنند و به نماز و عبادتشان مقید هستند.
ولی عوامل فساد آن قدر هست که نمونهاش را ما در کشورهای اسلامی هم میبینیم. مگر نمیبینید اینهایی که خودشان را خادمان ضیوف الرحمان میدانند، چه بلایی دارند سر مسلمانها میآورند که هیچ کافری سر مسلمانها نمیآورد. زمینه چنین عوامل فسادی در درون آدمیزاد هست. اگر عوامل خنثیکننده در مقابل اینها عرضه نشود آدمیزاد از هر حیوانی پستتر میشود. بیاناتی که در قرآن و در کلمات اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین در مذمت دنیا و تحذیر از دنیا شده برای این است که در مقابل عوامل قوی انحراف که در درون ما وجود دارد و شیاطین انس و جن هم آنها را تقویت میکنند، قرار بگیرد. اگر اینها نباشد، انسان صالحی روی زمین نمیماند. باید اینها باشد تا برای عموم مردم تعادلی برقرار شود، و برای کسانی که اراده مقامات خیلی عالی دارند، زمینههای رشدی باشد.
تصور مقاماتی که در روایات برای بزرگان و اولیای خدا ذکر شده است، آسان نیست. روایت دیگری هم برایتان بخوانم که ببینید خداوند چه انتظارهایی از بعضی از بندگانش دارد. گوهرهای گرانبهایی که حتی اگر در کل انسانها یک نفر از اینگونه پیدا شود، ارزش دارد که برای تربیتش سعی شود. در یکی از فرازهای حدیث معراج است که خداوند خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: یا أحمد لو صلى العبد صلاة أهل السماء و الأرض ویصوم صیام أهل السماء و الأرض، وطوى من الطعام مثل الملائكة ولبس لباس العاری؛ اگر بندهای به اندازه همه مردم آسمان و زمین نماز بخواند، و به اندازهای که همه بندگان خدا روزه گرفتهاند روزه بگیرد، و آن قدر کمخوراک باشد و ریاضت بکشد که مثل ملائکه بشود، که غذا نمیخورند، و لباسش آن قدر کم ارزش یا کم حجم باشد که انگار لباس نپوشیدهاست؛ ثم أرى فی قلبه من حبّ الدنیا ذرّة أو سمعتها أو رئاستها أو صیتها أو زینتها، لا یجاورنی فی داری، وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی[15]؛ اگر همه این عبادتها را به جا آورد، اما در قلبش یک ذره از حب دنیا، یا ریاست، یا زینت و یا شهرتش را ببینم، در جوار من نخواهد بود و لذت محبت خودم را از دل او برمیدارم.
خزانه خدا خالی نیست. خداوند بندههایی دارد که در همین دنیا به جاهایی رسیدهاند، چیزهایی میبینند، چیزهایی میفهمند، و معاشقههایی با خدا دارند که ما اصلا عقلمان به آن نمیرسد. شرطش این است که یک ذره حب دنیا در قلب او نباشد. سرّ آن هم این است که دو عشق در یک دل نمیگنجد. آن مقامات برای کسی است که دلش مخصوص خدا باشد. این مقام، مقام کسی است که دلش را فقط به خدا داده است و چیزی دیگری در آن نمیگنجد. اگر حب دنیا بیاید یعنی یک بخشی از این دل برای دنیاست و برای خدا نیست. خدا میگوید: انا خیر شریک؛ اگر کسی میخواهد با من شریک شود، من سهم خودم را به او واگذار میکنم. اگر برای من است باید خالص باشد. خدا انشاءالله یک ذره از این معارف را به ما هم بفهماند تا بفهمیم چنین چیزهایی هم هست. اگرچه طمعی هم نداریم که به این مقامات برسیم، اما بفهمیم که لذت، فقط لذت خوردنیها، آشامیدنیها و سایر لذتهای حیوانی نیست. لذتهایی هست که اگر همه لذتهای دنیا را در یک کفه بگذارند، یک لحظه از آن لذتها بر همه اینها میچربد.
رزقناالله و ایاکم انشاءالله
[1]. بحارالانوار، ج69، ص51.
[2]. الامالی، ص531.
[3]. توبه، 55.
[4]. همان، ج44، ص365 (این مضمون در چند روایت وارد شده است).
[5]. الکافی، ج2، ص129.
[6]. بحارالانوار، ج70، ص110.
[7]. نهجالبلاغه، ص76.
[8]. تحفالعقول، ص304.
[9]. لقمان، 33.
[10]. حدید، 20.
[11]. نساء، 77.
[12]. نحل، 6.
[13]. کهف، 7.
[14]. مائده، 83.
[15]. الوافی، ج26، ص151.