بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1395/01/25، مطابق با پنجم رجب 1437 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(14)
در جلسات گذشته درباره جایگاه دنیا در زندگی انسان از دیدگاه معارف اسلامی و ارزشهای قرآنی بحث کردیم و به این نتیجه رسیدیم که حب دنیا و فریفته شدن بهوسیله آن در منابع دینی مذمت شده است. همچنین گفتیم که مردم نسبت به این مسئله برخوردهای متفاوتی دارند؛ کسانی بهدلیل شبهاتی منکر عالم آخرت شده، گفتهاند چنین چیزی امکان ندارد. آیات بسیاری از قرآن درباره این برخورد است. حتی از بزرگترین دلیلهای مخالفت کفار با انبیا و استهزاء آنها این بود که میگفتند ایشان حرفهای نامعقولی میزنند؛ ما چگونه به دنبال کسانی برویم که چیزهایی میگویند که باورکردنی نیست! گاهی استخوانهای پوسیده را میآوردند و میگفتند: اینهاست که دوباره زنده میشود؟! گروه دیگری منصفتر بودند و میگفتند ما نمیدانیم آخرت هست یا نیست، ولی چون حجتی نداریم و عقل ما آن را باور نمیکند، به آن معتقد و ملتزم نمیشویم و آن را در زندگیمان دخالت نمیدهیم. روشن است که پذیرفتن آخرت لوازمی دارد و اگر آن را بپذیرند باید خیلی حواسشان را جمع کنند تا کاری نکنند که در آخرت بدبخت شوند؛ أَیحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ× بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّی بَنَانَهُ× بَلْ یرِیدُ الْإِنسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ.[1] بنابراین با اینکه نمیتوانند آخرت را انکار کنند، زیر بار قبول آن نمیروند.
گروه دیگری عقلشان را بیشتر به کار گرفتند و گفتند قبول داریم که انسان غیر از این زندگی حتی بعد از مردن، نوعی وجود دارد، و حتی نوعی لذت و رنج هم دارد، اما عذابهای آخرت همانند خواب بدی است که انسان میبیند و ناراحت میشود، و به این معنا نیست که واقعا آتش وجود داشته باشد و فرد در آن بسوزد. عده دیگری گفتهاند انسان بعد از این زندگی چند ساله، حیات دیگری نیز دارد که در آن آثار کار خوب یا بد خود را میبیند، اما آن حیات نیز در همین دنیاست و به این صورت است که روح انسان بعد از مرگ به بدن حیوانات تعلق میگیرد. نام این اعتقاد تناسخ است که هندوها و برخی از بتپرستها به آن معتقدند. و بالاخره کسانی گفتهاند: ما قبول داریم که آخرت هست، اما این طور نیست که واقعا انسان بار دیگر زنده میشود و زندگی دیگری دارد. منظور از آخرت یعنی زندگی ارزشمند؛ زیرا انگیزه انسان در زندگی یا سود است یا ارزش؛ اگر انگیزه کسی سود باشد همینجا برایش جهنم است، اما اگر انگیزهاش ارزش باشد، این خودش بهشت است! تا اینجا همه این نگرشها به نوعی به انکار آخرت یا انحراف در فهم آخرت برمیگشت و هیچ کدام از این برداشتها گویای آخرتی نیست که انبیا گفتهاند.
انبیا میگویند بعد از مرگ همه زنده میشوند و به نتایج اعمالشان میرسند. کسانی با اینکه اصل حیات واقعی انسان بعد از مرگ را پذیرفتهاند، ولی عواملی موجب شده که دنیاطلب شوند. همانگونه که در جلسه گذشته با استفاده از آیه 18 سوره اسراء گفتیم، دنیاطلب در مقابل آخرتطلب است و قرآن ملاک سعادت و شقاوت ابدی را همین میداند. برخی گفتهاند آخرت هست و ما نیز طالب آن هستیم، اما آن نیز قسمتی از زندگی ماست، چرا از اکنون نگران آنجا باشیم؟! زندگی ما دو بخش دارد؛ بخش اول همین هفتاد- هشتاد- صد سال است که اینجا داریم، بخش دوم هم بقیهاش است که ممکن است ابدی باشد؛ همانطور که اینجا زندگی میکنیم و از نعمتهای خدا استفاده میکنیم، در آنجا هم همین کار را میکنیم. روشن است که این نظر نیز مخالف آموزههای انبیاست. انبیا میگویند: آخرت نتیجه اعمال دنیایتان است. خودتان با کارهای خوبتان خشتهای قصرهای بهشتی را میسازید و اگر گناه نیز میکنید به دست خودتان آتش جهنم را میافروزید؛ وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ؛[2] خود مردم آتشگیره آتش جهنم هستند.
در این میان کسانی هستند که واقعا همان تعالیم انبیا را به دلایلی باور کردهاند و میگویند در آخرت زندگی دیگر و ثواب و عقابی هست و انسان مزد همین کارهایی که در دنیا انجام میدهد، میبیند، ولی در عمل رعایت نمیکنند و گاهی زندگیشان با یک کافر خیلی فرق نمیکند. از اینگونه مسلمانها در دنیا کم نداریم و شاید بعضی کافرها پیدا شوند که رفتارشان از بعضی از مسلمانها بهتر باشد. بیشترین بحثهایی که در آیات قرآن و روایات درباره دنیاطلبان، دنیازدگان و دنیاپرستان شده است درباره این افراد است؛ کسانی که میگویند آخرت را قبول داریم، اما وقتی ته دلشان را وارسی میکنید، اگر بخواهد آنچه در عمق دلش است بگوید، میگوید من به این لذتهای دنیا علاقه دارم و نمیتوانم دست بردارم. دلبستگی چشم و گوش انسان را کور و کر، و تمام ذهنش را متوجه خود میکند. در این حال همه خوبیها را در آن و همه بدیها را در مخالفت با آن میبیند و چیز دیگری را نمیتواند بپذیرد. حتی اگر دلیل قطعی نیز داشته باشد و مجبور به اقرار هم بشود، در عمل نمیتواند مخالفت کند. این گروه بدترین دنیاخواهان هستند. دنیازدگی گروههای دیگر ممکن است در اثر ضعف ایمان یا جهل باشد. اینکه انسان از روی جهل کار بدی را مرتکب شود، خیلی آسانتر از این است که علم قطعی به چیزی داشته باشد و به آن اعتراف هم بکند، ولی رفتارش صددرصد مخالف با آن باشد.
گروه دیگری هستند که به دنیا علاقه دارند اما آنطور وابسته و کور و کر نشدهاند که اصلا آخرت را فراموش کنند و هیچ گناهی برایشان مهم نباشد. اینها دارای ایمان ضعیفی هستند و اعتقاد و باور به آخرت نیز دارند؛ حتی درصدد هم هستند که برای آخرتشان کاری کنند، اما این ایمان خیلی ضعیف و کمرنگ است. کسانی هستند که در جوانی هر کاری از دستشان برآید، میکنند و از حرام بودن کسب مالی هیچ ابایی ندارند و از هر راهی مالی به دست بیاورند، جمع میکنند، اما میگویند پیر که شدیم توبه میکنیم. در هنگام پیری هم به کارهای خیر میپردازند و مثلا به زیارت میروند. حتی بعضی در آخر عمر مقیم مشاهد مشرفه میشوند. خوب خوبهایشان کسانی هستند که دستکم از چیزهایی که موجب عذاب ابدی میشود پرهیز میکنند، ولی درباره سایر گناهان مسامحه میکنند. البته گاهی کاملا فراموش میکنند و گاهی آن چنان همه پلها را پشت سرشان خراب میکنند که برایشان اصلا پیشرفتی تصور نمیشود.
از این گروه بالاتر کسانی هستند که خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا؛[3]منکر آخرت نیستند، این طور هم نیست که هر گناهی را مرتکب شوند، ولی وقتی کار مهمی پیش آمد و سود کلانی به دنبال داشت، نمیتوانند خود را نگه دارند.
آخرتطلبان شکل ارزشمندتری از آخرتباوراناند؛ کسانی که باور دارند که دنیا با همه پستی و بلندیها، پیچ و خمها، گرفتاریها و خوشیها و ناخوشیهایش همه ابزار امتحان است و نباید هدف زندگی قرار گیرد؛ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[4] این را باور دارند و رفتارشان را بر این اساس تنظیم میکنند که به هیچ چیز به نظر اصیل نگاه نکنند، و همه چیز را ابزاری برای رسیدن به چیز دیگری میدانند. کل زندگی دنیا نیز وسیلهای است برای کسب سعادت دیگری که بعد از مرگ حاصل میشود. اینها بهترین کسانی هستند که از اعتقاد به آخرت بهره میبرند و خداوند درباره آنها میفرماید: فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیهُم مَّشْكُورًا.
البته از این مرتبه بالاتر نیز هست. از بعضی از روایات، دعاها و مناجاتها استفاده میشود که کسانی هستند که از این مراتب فراتر رفتهاند. در یکی از مناجاتهای خمسه عشر خطاب به خداوند گفته میشود: یا دنیای وآخرتی؛ دنیای من تویی و آخرت من هم تویی! یک عشق کامل پاک به خدای متعال که جای هیچ محبت اصیلی در کنار آن باقی نمیماند. از خداوند میخواهد که واملأ قلبی حبّاً لک. وقتی این دل پر از محبت خدا شد، جای چیز دیگری در آن نیست. البته این مراتب خیلی نادر پیدا میشود، اگرچه ممکن است مدعیان کم نباشند، اما آنانکه در حقیقت چنین شده باشند، زیاد نیستند. پیداست در هر کلاسی شاگرد اول یک نفر است و در بین جمعیت یک کشور تعداد اندکی دارای استعداد درخشان و نابغهاند. در امور معنوی هم همینگونه است. این سخنان دهان کسی مثل امام سجاد علیهالسلام را میخواهد، و امثال بنده حتی نباید امید اینکه به این جاها برسیم نیز داشته باشیم.
ما همین قدر که آخرت را هدف بدانیم و همه دنیا را با همه ویژگیهایش ابزاری برای رسیدن به آخرت بدانیم هنر کردهایم. در این صورت انسان به دنیا دل نمیبندد و هنگام از دست دادن آن ناراحت نمیشود. مثلا هنگامی که خبر میآورند مالالتجارهاش نابود شد، یا دکتر خبر داد که سرطان لاعلاجی دارد، میگوید هر چه خدا صلاح بداند. بله اگر وظیفهای برای معالجه دارد، انجام میدهد، اما به قضای الهی راضی است. میگوید مگر اینها ارث پدرم بوده است؟! خداوند وجود، حیات، یا مالی داده است، و هر وقت هم میخواهد میگیرد؛ همه امانتی است از او. اگر پست و مقامی دارد و امروز همه برایش هورا میکشند، کف میزنند و «یار امام خوشآمد» میگویند، اما فردا فحشش میدهند، برایش هیچ فرقی نمیکند؛ میگوید من پرستشگر اینها نبودم.
امام باقرعلیهالسلام خطاب به جابر در اینباره میفرماید: وَاعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یحْزُنْكَ ذَلِكَ؛ ولایت ما را نخواهی داشت مگر اینکه طوری بشوی که اگر همه اهل شهر جمع شوند و فریاد بزنند که مرگ بر جابر! هیچ ناراحت نشوی، و اگر همه اهل شهر جمع شدند و برای تو شعار دادند و اظهار محبت کردند خوشحال نشوی. نه بدگوییشان، نه احترام و تکریمشان در دل تو جایی نداشته باشد. وَلَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ؛ همه همّ تو باید این باشد که خودت را با قرآن تطبیق کنی و ببینی آن که قرآن میگوید، هستی یا نیستی؟ اگر هستی خدا را شکر کن! و اگر نیستی محزون باش ولو همه بگویند عجب آدم خوبی است. ما اگر میخواهیم ولایت داشته باشیم، ولیّ اهل بیت باشیم، باید این را الگو قرار دهیم. البته گفتنش آسان است، اما عملش کمی زحمت دارد، ولی بالاخره شدنی است.
فرض کنید امروز یک نفر به تکلیف رسیده است و همین اندازه شنیده که کتابی به نام قرآن وجود دارد که آن را کسی که ادعای پیامبری داشته در 1400سال پیش آورده است. این کتاب مطالب بسیاری درباره دنیا و آخرت دارد، و یکی از این مطالب هم آن است که اگر شما دنیاخواه شدید نتیجه کارتان جهنم است؛ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا. آیا میتواند این مسئله را پشت گوش بیاندازد و بگوید انگار نشنیدهام؟! این چیزی نیست که بتواند نادیده بگیرد و بگوید من چه کار دارم که راست است یا دروغ. حساب سعادت یا شقاوت ابدی است، و از آنجا که محتمل قوی است، هرقدر احتمال هم ضعیف باشد، نتیجهاش بینهایت است. ارزش این احتمال هر قدر ضعیف باشد از همه احتمالات دیگر بیشتر است؛ چون ضریب بینهایت دارد. عقل انسان اجازه نمیدهد که او چنین چیزی را پشت گوش بیاندازد. میگوید برو تحقیق کن! البته اگر رفت و تحقیق کرد و به جایی نرسید معذور است. بنابراین اولین مسئله این است که ما به خود این موضوع اهمیت دهیم و درصدد تحقیق برآییم. البته لزومی ندارد ابتدا بگوییم انبیا هر چه گفتهاند، درست گفتهاند. اما باید به تحقیق اهتمام داشته باشیم. این قدم اول است.
حال نوبت به اثبات امکان معاد میرسد. در راه تحقیق این مسئله گاه شرایط به گونهای است که انسان به قول انبیا اعتماد میکند، زیرا باور کرده است که آنها هرچه میگویند راست میگویند، و از سخنان آنان به این نتیجه میرسد که آخرت وجود دارد. ولی گاه فقط به دنبال دلائل عقلی برای اثبات امکان معاد میرود؛ این دلایل در قرآن نیز وجود دارد. البته باید توجه داشت که لازمه استفاده از آیاتی که دلالت بر امکان معاد دارد، پذیرفتن قرآن نیست تا شبهه دور پیش بیاید. در این مرحله ما از دلایل (با صرف نظر از انتساب آن به قرآن)، به جهت استدلالش استفاده میکنیم. اگر قرآن یک نفر را به شما نشان داد که مرده بود و زنده شد، عقل شما میگوید: «حکم الامثال فی ما یجوز و ما لایجوز واحد»؛ اگر این مرده زنده شد، مرده دیگری را هم میشود زنده کرد. بعد از اهتمام به حل و تحقیق و اثبات امکان است که ثابت میشود چنین چیزی ممکن است. بسیاری از آیات قرآن در همین مقام است. میفرماید: اینها را ببینید تا باور کنید معاد ممکن است. مثلا در آیه چهارم از سوره قیامت میفرماید: بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّی بَنَانَهُ؛ ما نهتنها میتوانیم دوباره زنده کنیم، که میتوانیم سرانگشتان انسان را هم به همان شکل بازسازی کنیم.
مرحله بعد پیدا کردن دلیل بر اثبات موضوع است؛ حال که من قبول کردم معاد ممکن است، این پرسش مطرح میشود که از کجا که این ممکن واقع میشود؟ آیات بسیاری این موضوع را مطرح میکنند. در آیه 28 سوره ص میفرماید: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ كَالْفُجَّارِ؛ آیا میشود که ما حساب مفسدین را مثل صالحین قرار دهیم و آنها را یک جور حساب کنیم؟! عقل شما این را میپذیرد؟! أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا؛[5] بازی به این بزرگی! به این وسعت؟ آیا میشود این عالمی که شرق و غربش پیدا نیست و چه بسا وسعتش بینهایت باشد، بازی باشد؟! براهینی که دلالت بر این دارند که معاد به حکم عقل واجب است و باید باشد، از این سنخ هستند.
در مرحله بعد این پرسش مطرح میشود که رابطه آن زندگی با این زندگی چیست؟ آیا این دو بخش از زندگی در طول هم هستند و فقط تفاوتشان به تقدم و تأخر زمانی است، یا مسئله به گونه دیگری است؟ حال نوبت میرسد به پاسخ به شبهات و تفسیرهای غلطی که درباره معاد شده است. از روزی که حضرت آدم خلق شده تا کنون هیچ روزی همانند امروز شرایط برای شبههافکنی، شبههپراکنی و تضعیف عقاید مردم وجود نداشته است؛ نه چنین شیاطینی بودهاند و نه چنین وسایلی بوده است. این شبهات به وسیله ابزار امروزی در جوانان ما اثر میکند و اصل ایمان و دینشان را مورد تهدید قرار میدهد.
همین چند روز پیش نامهای آمده بود و چند سؤال را مطرح کرده بود و یکی از آنها این بود که تحقیق درباره دین، سخن نامعقولی است؛ چون برای اینکه بتوانم بفهمم چه دینی درست است، ابتدا باید همه ادیان را احصاء و بررسی کنم. اگر این کار را نکنم از کجا بفهمم که این دین درست است یا نادرست؟ عقل من که نمیتواند قضاوت کند، و اگر بخواهم به حرف دیگران نیز اتکا کنم دور لازم میآید. بنابراین اصلا تحقیق درباره دین یک تناقض است و امکان ندارد.
در پاسخ باید گفت: بله! اگر ما بخواهیم تمام محتوای یک دین را با محتوای همه ادیان دیگر مقایسه کنیم و بگوییم تمام این محتوا از آنها بهتر است، همانطور است که میگویید، و برای هیچ انسان عادی میسر نیست. ما اصلا درست نمیدانیم که چند دین وجود دارد تا برویم همه آنها را بررسی کنیم! اما سه مسئله است که اگر ما درصدد تحقیق و حل آنها باشیم بار اصلی ما بسته میشود و از خطر ابدی و بینهایت رهایی پیدا میکنیم. آن سه مسئله توحید، نبوت و معاد است. برای حل این سه مسئله لازم نیست همه ادیان را بررسی کنیم و ببینیم در این باره چه میگویند. اگر انسان به این سه سؤال پاسخ دهد، مسلمان میشود و مسلمان اهل نجات خواهد بود. هر قدر بتواند تفصیلات این دین را بهتر یاد بگیرد و عمل کند، بر کمالاتش افزوده میشود، وگرنه کسی که به این سه اصل معتقد و به لوازمش ملتزم باشد، نهایتا اهل نجات خواهد بود. لازم نیست شما سیصد هزار مسئله را با هم مقایسه کنید تا بگویید این دین درست است یا درست نیست. شما این سه مسئله را حل کن! اگر این حل شد و فهمیدید که باید به دستورات پیغمبر اسلام و قرآن عمل کنید، راه باز میشود. حال چه قدر بفهمید و چه اندازه عمل کنید، بسته به این است که چه اندازه توفیق داشته باشید و همت کنید. البته مسائل دیگری مثل ولایت و امامت نیز هست که تالیتلو یا متمم یکی از این سه اصل است، ولی ریشهایترین مسائل همین سه تاست. بنابراین این بهانه که ادیان زیادند یا مسائل دین زیاد است و ما نمیتوانیم همه را تحلیل کنیم، قابل قبول نیست. اگر انسان منصفی یک روز وقتش را نزد معلم صالحی صرف کند، هر سه مسئله حل میشود، هرچند برای این کار حتی اگر یک سال هم وقت بگذارد میارزد.
بعد از اینکه یقین پیدا کردیم آخرتی هست، باید ببینیم چه چیزهایی مانع التزم به این راه میشود. این همان پرسشی بود که در جلسات اولیه امسال مطرح کردیم که چگونه میشود که کسانی سالهای زیادی راه صحیحی رفتند و خدماتی کردند اما در پیری منحرف شدند؟ ما چه کنیم که اینگونه نشویم؟ در پاسخ به این پرسش به این نتیجه رسیدیم که یکی از علل آن دنیاگرایی است. وقتی انسان عاشق دنیا شد، لذتهای دنیا چشم و گوشش را پر کرد، و جایی برای فکر درباره چیزهای دیگر باقی نگذاشت، حتی چیزهایی را که میدانسته است نیز یادش میرود، و در اعتقاداتش شک میکند؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ.[6] برای اینکه به این مصیبت مبتلا نشویم، فرمولی تهیه کردهام که انشاءالله در جلسه آینده مطرح میکنم.
وصلی الله علی محمد و آلهالطاهرین