صوت و فیلم

صوت:
فیلم:

فهرست مطالب

جلسه سی‌ویکم؛ آثار حب دنیا در نگاه روایات ائمه علیهم‌السلام

تاریخ: 
دوشنبه, 31 خرداد, 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1395/03/31، مطابق با چهاردهم رمضان 1437 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

تحلیلی روان­شناختی از تحولات صدر اسلام

(31)

آثار حب دنیا در نگاه روایات ائمه علیهم‌السلام

اشاره

در جلسه گذشته با بررسی برخی از روایاتی که درباره مذمت دنیا نقل شده است، به این نتیجه رسیدیم که آن‌چه مورد مذمت است ارتباط خاصی بین انسان و دنیاست که از محبت شروع می‌شود و با رفتارهای مناسب با محبت دنیا ادامه پیدا می‌کند و نهایتا انسان را از اهداف بلند و رحمت‌های بی‌پایان الهی باز می‌دارد. اگر دنیا مذمت شده به اعتبار رفتار انسان است )به اصطلاح وصف به حال متعلق است(.

بعد از این‌که موضوع مشخص شد نوبت به این می‌رسد که ما اوصاف دنیا را بهتر بشناسیم تا رغبت‌مان نسبت به آن کمتر شود و توجه پیدا کنیم که دلبستگی به دنیا چه ضررهایی به ما می‌زند و ما را از چه منفعت‌هایی باز می‌دارد. همان‌طور که بارها گفته‌ایم همیشه فعل اختیاری انسان (آگاهانه یا ناآگاهانه) مبتنی بر این است که تشخیص دهد منفعت، مصلحت و لذتی که بر آن‌ عمل مترتب می‌شود چه اقتضایی دارد. ما اگر بخواهیم تلاش کنیم که مغرور و فریفته دنیا نشویم باید همت کنیم، قصد کنیم و تصمیم بگیریم و کاری را انجام دهیم. این تصمیم وقتی تحقق پیدا می‌کند که بدانیم اگر مبتلا شویم چه ضررهایی دارد، و اگر بتوانیم خودمان را از وابستگی به دنیا آزاد نگه داریم چه قدر به نفع‌مان است. برخی از روایات در این زمینه هستند.

حب دنیا؛ اساس همه فتنه‌ها

از امام صادق‌سلام‌الله‌علیه این حدیث قدسی نقل شده است که خدای متعال به حضرت موسی فرمود: اعْلَمْ أَنَ‏ كُلَ‏ فِتْنَةٍ بَذْرُهَا حُبُّ الدُّنْیَا؛[1] ای موسی بدان هر فتنه‌ای در عالم واقع شود بذر و تخمش حب دنیاست. در کتاب غرر الحکم، ده‌ها حدیث از کلمات قصار امیرالمومنین‌‌سلام‌الله‌علیه در مذمت حب دنیا نقل شده است. در یکی از آن‌‌‌ها حضرت می‌فرماید: حبّ‏ الدّنیا رأس‏ الفتن‏ و أصل المحن؛[2] رأس و اساس همه فتنه‌ها حب دنیاست و اصل همه محنت‌ها و بلاها هم حب دنیاست. بلاهایی که به انسان رومی‌آورد برای این است که تعلق به دنیا دارد و خواسته‌اش نسبت به دنیا فراهم نشده است؛ مسایل برخلاف میل و علاقه‌ای که به دنیا دارد، پیش رفته است، این است که ناراحت می‌شود. مصیبت برای چنین کسی به معنای از دست‌دادن چیزی است که موجب لذت دنیاست. پس اصل محنت‌ها حب دنیاست. به همین جهت آن‌هایی که به دنیا علاقه ندارند، از بلاها و مصیبت‌ها خیلی ناراحت نمی‌شوند. استرس‌ها، فشارها، اضطراب‌ها و بیماری‌های روانی همه برای کسانی است که به دنیا دلبستگی دارند. وقتی تعلق به دنیا نباشد ناراحتی هم پیدا نمی‌شود و این‌ بیماری‌ها و محنت‌ها هم به دنبالش پیش نمی‌آید. باز کلامی از امیرالمومنین‌سلام‌الله‌‌علیه است که می‌فرماید: إِنَّكَ لَنْ تَلْقَى اللَّهَ سُبْحَانَهُ‏ بِعَمَلٍ‏ أَضَرَّ عَلَیْكَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا؛[3] ای انسان تو که خدا را ملاقات می‌کنی ممکن است چیزهایی داشته باشی که به حالت مضر باشد؛ گناهانی کرده‌ای و در قیامت وقتی وارد آن عالم می‌شوی، به تو ضرر می‌زند؛ ولی هیچ چیز نیست که ضررش به اندازه حب دنیا باشد. آن که بیشتر تو را از رحمت خدا دور و از لقای الهی محروم می‌کند، حب دنیاست.

ارزش بغض دنیا

روایتی از امام سجادصلوات‌الله‌علیه نقل شده است که می‌فرماید: مَا مِنْ‏ عَمَلٍ‏ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا؛[4] بالاترین عمل‌ها کسب معرفت خدا، و سپس کسب معرفت پیغمبر است؛ بعد از این دو هیچ عملی مثل بغض دنیا ارزشمند نیست. بغض دنیا را عمل به‌شمار  می‌آورد و می‌فرماید: بعد از کسب معرفت خدا و رسول خدا، دشمنی با دنیا بالاترین عمل است. فراموش نکنید که منظور از حب دنیا همان تعلقاتی است که انسان دارد که به‌خاطر آن‌ها دنیا را هدف قرار می‌دهد و آخرت و کمالات حقیقی را فدای آن می‌کند. طبعا چنین چیزی اصل همه گناهان خواهد بود و همه سقوط‌ها از این‌جا ناشی می‌شود.

مؤلفه‌های حب دنیا

در دنباله این حدیث، حضرت می‌فرماید: مولفه‌های حب دنیا هفت چیز است؛ 1) حب النساء؛ حب شهوات جنسی. باز فراموش نشود که زن‌ها به‌عنوان این‌که مظهر عاطفه هستند حق بزرگی بر مردها دارند. آنها با بزرگ‌ کردن فرزندان سهم بزرگی در اصلاح جامعه و تربیت انسان‌ها دارند، و از این جهت محبوب پیغمبرند؛ و حضرت می‌فرماید: مَا أُحِبُّ مِنْ دُنْیَاكُمْ إِلَّا النِّسَاءَ وَ الطِّیب؛‏[5] از دنیای شما یکی عطر را دوست می‌دارم و یکی زنان را. این محبت آن محبتی نیست که رأس کل خطیئة است. منظور از حب النساء در این روایت که یکی از مؤلفه‌های حب دنیا شمرده شده، آن محبتی است که انسان را از راه صحیح باز بدارد، خودش هدف باشد و اصالت پیدا کند، وگرنه حب پدر، مادر، همسر، فرزند، معلم و دوستان خوب حب‌ دنیا نیست؛ به‌خصوص وقتی که نیت انسان این باشد که از این راه‌ها به کمالات و فضائل نائل شود.

2) ظاهرا بر اساس آیه شریفه « زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ...»[6] و احادیث دیگر مؤلفه دوم حب الزینه وحب الابناء است. 3) حب ‌الرئاسة‌؛ این‌که انسان دلش بخواهد رئیس باشد و ریاست‌طلب باشد. 4) حب‌ الراحة؛ تن‌آسایی، راحت‌طلبی و تنبلی. 5) حب ‌الکلام؛ بعضی‌ها وقتی  شروع به سخن گفتن می‌کنند دیگر نمی‌شود ساکت‌شان کرد؛ یعنی به نوعی  می‌خواهند خودنمایی کنند و خودشان را مطرح کنند. مجلس را به دست بگیرند و توجهات را به خودشان جلب کنند. این هم باز حب‌ دنیاست. 6) حب ‌العلوّ؛ این‌که انسان بخواهد از دیگران بالاتر باشد. در یکی از جلسات گذشته نیز گفتیم که ریشه این‌که فرعون، فرعون شد همین بود؛ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ[7]. در ذیل آیه تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ،[8] روایتی است که می‌فرماید: اگر کسی بخواهد بند کفشش بهتر از بند کفش دیگران باشد، مشمول این آیه است. این هم یک نوع علو است و خدا آن را دوست ندارد. تو ببین وظیفه‌ات چیست و نیاز خودت را برطرف کن! چه کار داری که از دیگری بهتر باشد. 7) والثروة؛ و حب ثروت. حضرت می‌فرماید: این هفت خصلت با هم جمع شدند و مجموع آن‌ها حب دنیا شد. بعد امام سجاد می‌فرماید: فَقَالَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ، حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَةٍ؛ انبیا و علما وقتی توجه کردند که حب‌ دنیا جامع این هفت چیز است، گفتند: حب الدنیا رأس کل خطیئه. چون اساس همه گناهان به این چیزها برمی‌گردد و دلبستگی به این‌هاست که آدم را به گناه وادار می‌کند.

دنیای مطلوب

همان‌طور که گفتیم، دنبال امور دنیا رفتن همه‌اش و در همه حال مذموم نیست. ابن‌ابی‌یعفور از اصحاب حضرت صادق‌علیه‌السلام است که خیلی روایات اخلاقی از ایشان نقل کرده است. ایشان می‌گوید به امام صادق‌علیه‌السلام عرض کردم: آقا شما این قدر حب دنیا  را مذمت می‌کنید، انا لنحب الدنیا؛ ما دوستان شما و شیعیان و شاگردان خاص شما وقتی به دلمان مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که دنیا را دوست داریم. این چیست که این قدر حب دنیا مذمت می‌شود؟ فَقَالَ‏ لِی‏ تَصْنَعُ‏ بِهَا مَا ذَا؟ حضرت پرسیدند: این‌که دنیا را دوست داری، می‌خواهی چه کارش کنی؟ قُلْتُ أَتَزَوَّجُ مِنْهَا وَ أَحُجُّ وَ أُنْفِقُ عَلَى عِیَالِی وَ أُنِیلُ إِخْوَانِی وَ أَتَصَدَّقُ؛[9] وقتی پول داشته باشم، می‌توانم همسر انتخاب کنم، به سفر حج بروم، خرج اهل و عیالم را بدهم، به دوستانم کمک کنم، صدقه بدهم. دنیا را می‌خواهم تا این کارها را با آن انجام بدهم. قَالَ لِی لَیْسَ هَذَا مِنَ الدُّنْیَا؛ هَذَا مِنَ الْآخِرَةِ؛ حضرت فرمودند: این‌که دنیا نیست. ملاک این است که مقصد اصلی‌ تو چه باشد. تو در این‌جا دنیا را وسیله برای آخرت قرار داده‌ای؛ پس تو طالب آخرتی. باید نگاهت به دنیا نگاه ابزاری و وسیله‌ای باشد. خدا این وسیله را قرار داده است تا از آن استفاده کنی و به آخرتت برسی. اگر دنیا را بطلبی و تلاش کنی برای این‌که واقعا از آن برای آخرتت نتیجه بگیری، این طلب‌الآخرة است، نه طلب‌الدنیا.

ضرورت تفکر درباره آثار حب دنیا

 حال این سؤال مطرح می‌شود که همه ما کمابیش دلبستگی‌هایی به لذت‌های دنیا داریم و به این رذیلت مبتلا هستیم. چه کنیم بتوانیم خود را از آن خلاص کنیم؟ همان طور که اشاره کردم، ابتدا انسان باید باور کند که این‌ها به ضررش تمام می‌شود. وقتی این را باور کرد درصدد برمی‌آید که با آن به صورت جدی مبارزه کند و خودش را خلاص کند. تا باور نکرده‌ایم که این واقعا برای ما ضرر دارد، طبعا اراده جدی برای مبارزه با آن پیدا نمی‌کنیم. هیچ‌چیز جای این را نمی‌گیرد که من باورم باشد که این محبت‌ها به ضرر من تمام می‌شود و روزی از لحظه‌لحظه دلبستگی به دنیا پشیمان خواهم شد. اما این باور جدی کم پیدا می‌شود. برای این‌که این باور را پیدا کنیم باید درباره ضررهایی که برای دنیا ذکر کرده‌اند، بیشتر فکر کنیم. وقتی انسان به این چیزها توجه کند، کم‌کم ممکن است باورش تقویت شود و بیشتر در ذهنش حاضر باشد؛ کم‌کم بغض دنیا برایش حالت ثابت شود. تربیت‌های انبیا، ائمه و قرآن کریم نیز مبتنی بر همین اصل است و مدام یادآوری می‌کنند تا ما بفهمیم چه ضررهایی دارد، بلکه مقداری کمتر سراغش برویم. این است که در برخی از روایات آثار حب دنیا را ذکر کرده‌اند و ضررهای آن برشمرده‌اند. این‌که انسان چیزهایی را تفصیلا درک کند بیشتر روی او اثر می‌گذارد. این چیزها هرچه کلی‌تر و مبهم‌تر باشد، کمتر اثر می‌کند، اما وقتی به صورت تفصیلی ضررهای آن گفته می‌شود، انسان را بیشتر متوجه مصادیق آن می‌کند و بیشتر اثر می‌کند.

پیامدهای حب دنیا!

از امیرالمومنین‌سلام‌الله‌علیه نقل شده که فرمودند: فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَ‏ حُبَ‏ الدُّنْیَا یُعْمِی وَیُصِمُّ وَیُبْكِمُ وَیُذِلُّ الرِّقَابَ؛[10] بعضی از ضررهای حب دنیا این‌هاست؛ انسان را کور و کر و لال و در جامعه خوار و ذلیل‌ می‌کند.  این ضررها برای دوری از حب دنیا بس نیست؟ ممکن است این پرسش مطرح شود که حب دنیا چگونه این مشکلات را برای انسان پیش می‌آورد؟ قاعده‌ای وجود دارد و طبق آن مثل معروفی هم هست که حب الشیء یعمی ویصم؛ انسان به هر چیزی تعلق خاطر پیدا کند و زیاد به آن توجه کند، فقط توجه‌اش به خوبی‌هایش منعطف می‌شود و دیگر عیب‌های آن را نمی‌بیند. دنیا هم یکی از این‌هاست. انسان وقتی آن را دوست می‌دارد و می‌خواهد به لذت‌هایش برسد، دیگر عیب‌هایش را نمی‌بیند. این حالت در هر محبتی وجود دارد؛ ولی حب دنیا کور و کرهای اختصاصی هم دارد.  کسی که به مال، ریاست، شهرت و امثال آن علاقه‌مند است باید به‌دنبال اسبابی برود که این چیزها را برایش فراهم کند. وقتی می‌خواهد پولدار شود باید کاری پیدا کند که درآمدش خوب باشد و پول‌های هنگفتی برایش پیدا شود. انسان برای این‌که به این هدف برسد اولا باید ریسک کند و خطرهایش را ندیده بگیرد. این خود یک نوع کور شدن است. خطرهایش را نمی‌بیند و در این مسیر گاهی حق دیگران (حق همسایه، حق شریک و حق خدا) تضییع می‌شود.

مثلا وقتی خیلی علاقه به مال دنیا پیدا کرد می‌گوید: حالا امسال با این پول کاسبی می‌کنیم بعد از دو سال یک جا خمس و سهم امامش را حساب می‌کنیم و یک‌جا می‌دهیم! دچار تسویف شیطان می‌شود. وقتی می‌خواهد معامله کند باید طوری رفتار کند که توجه طرف را جلب کند. اگر فروشنده است نمی‌تواند عیب کالایش را بگوید چون یا مشتری‌اش را از دست می‌دهد یا نمی‌تواند زیاد سود بگیرد. اگر می‌خواهد به پست و مقامی برسد باید تملق دیگران را بگوید، زیرا اگر بخواهد حق را بگوید، کارش پیش نمی‌رود و پست و مقامی به او نمی‌دهند، و لازمه تملق گفتن ذلت است. وقتی انسان تملق می‌گوید اول باید آبروی خودش را بریزد، خودش را خفیف کند، از شخصیتش دست بردارد، و ذلیل شود تا تملق بگوید. حب دنیا باعث می‌شود انسان کور شود، کر شود، لال شود و در مقابل دیگران خوار شود، آبرویش بریزد و ذلت بکشد تا به آن خواسته خودش برسد. اگر می‌خواهد با فردی ازدواج کند، باید کاری کند که به هدفش برسد. فرض کنید زیبایی او توجه‌اش را جلب کرده‌است. هزار نوع عیب دارد؛ عیب‌های اخلاقی، رفتاری، عیب‌هایی که بعد بلای جانش می‌شود، اما حالا نمی‌بیند. حالا فقط مسحور زیبایی طرف است و از عیب‌های دیگرش کور شده است. دیگران به او می‌گویند: این‌که تو این قدر به او علاقه داری، این عیب‌ها را دارد، اما او حاضر نیست که بشنود. باید کور و کر و لال شود، بعد هم ذلت بکشد تا این‌که به خواسته دنیای‌اش برسد.

اما کسی که دنبال آخرت و طالب خداست، نه باید منتی بکشد و نه کور و کر شود. حق را می‌گوید، هر که می‌خواهد خوشش بیاید، و هر کس می‌خواهد بدش بیاید. آن جایی که خدا می‌گوید چشمت را بپوش! چشم می‌پوشد؛ آن جایی که باید حقایق را ببیند، چشمش را باز می‌کند. آزاد زندگی می‌کند و برای خودش آقاست. بهترین آقایی در بندگی خدا پیدا می‌شود. كَفَى لِی عِزّاً أَنْ‏ أَكُونَ‏ لَكَ‏ عَبْداً؛[11] بالاترین عزتش این است که بنده خدا باشد و با خدا سر و کار داشته باشد.

این یکی از ضررهایی حب دنیاست. آیا می‌ارزد انسان چشم و گوشش را آن جایی که باید باز کند، ببندد؟! آن جایی که باید سخن بگوید، زبانش را ببندد؛ لال شود و حق را نگوید؛ امر به معروف و نهی از منکر نکند؛ قضاوت به حق نکند، تا دوستش بدارند و بتواند به خواسته‌های دنیای‌اش برسد و نهایتا با تملق خوار و ذلیل شود و شخصیت خودش را خرد کند تا به خواسته‌های دنیایی‌اش برسد؟!

حب دنیا و فساد عقل

باز از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: حُبُ‏ الدُّنْیَا یُفْسِدُ الْعَقْلَ‏ وَ یُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ وَ یُوجِبُ أَلِیمَ الْعِقَاب؛[12] اولین ضرر حب دنیا این است که عقل انسان را از کار می‌اندازد. وقتی انسان به دنیا دلبستگی پیدا کرد کارهایی می‌کند که عقل تجویز نمی‌کند. کار حرام یا گناهی است و عقل اجازه نمی‌دهد ولی او به خاطر این‌که به خواسته‌اش برسد، مرتکب می‌شود. یا چیزهایی خلاف فضلیت، خلاف انسانیت و خلاف شرف است. عقل می‌گوید: دنبال فضلیت‌ها برو! دنبال علم برو! دنبال کسب فضائل برو! اموالت را برای خدمت به خلق خدا مصرف کن! اما آن که‌ دچار حب دنیاست، می‌خواهد این اموال را نگه دارد و روز به روز بر ثروتش افزوده شود. نمی‌خواهد پول خرج کند، پس با عقل نمی‌سازد.

حب دنیا و دوری از حکمت و سعادت اخروی

یُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ؛ بخشی از مطالب حکمت‌آمیز چیزهایی است که با دلبستگی با دنیا نمی‌سازد. اگر آدم گوش دهد و مطالب را بشنود، باید از خواسته‌های دنیوی صرف نظر کند. یکی از مصادیقش هم همین خواندن روایات و مواعظ است. برایش سنگین است. می‌گوید: همه مردم به دنبال پیشرفت و صنعت و اقتصاد و رفع تحریم‌ها هستند، حالا ما درباره مذمت دنیا بشنویم؟! این آخوندهای کج‌سلیقه مرتجع مردم را معطل می‌کنند! همه دنیا دنبال پیشرفت مادی، اقتصادی و ثروت‌های هنگفت هستند، شما می‌گویید حب دنیا بد است؟!باز تأکید می‌کنم که گاهی همه این‌ها به خاطر اطاعت خدا و حفظ عزت اسلام واجب هم می‌شود و باید انجام داد. آن‌ها مسائل دیگری است. این‌که انسان فقط به خاطر لذت خودش ابن را بخواهد مذموم است و حب دنیا می‌شود. دیگر گوش نمی‌دهد که ائمه چه می‌فرمایند. می‌گوید ما یک راهی را پیش گرفته‌ایم، سال‌ها زحمت کشیدیم، درس خواندیم، تا مدرکی گرفتیم، مهندس شدیم، دکتر شدیم، حالا باید یک پستی بگیریم. یا بالاخره انسان باید دوست و رفیق پیدا کند، وقتی لازم شد تملق بگوید، دست و پایش را هم ببوسد تا یک بهایی به آدم بدهند! شیطان این‌گونه به انسان القا می‌کند و وقتی می‌بیند صحبت از مذمت دنیا و این حرف‌هاست، حاضر نیست اصلا گوش بدهد. یُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ ویُوجِبُ أَلِیمَ الْعِقَاب؛ انسان را از شنیدن حرف حق و حکمت‌آمیز کر می‌کند و نتیجه‌اش هم عذاب دردناک الهی در جهنم است.

 از امام کاظم‌سلام‌الله‌علیه نقل شده است که فرمودند: مَنْ‏ أَحَبَ‏ الدُّنْیَا ذَهَبَ‏ خَوْفُ الْآخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ؛[13] هر چه علاقه‌ انسان به دنیا زیادتر باشد، ترس از آخرت و جهنم برایش کمتر پیدا می‌شود. هرچه برایش آیات عذاب را می‌خوانند، تغییر نمی‌کند. دلش جای دیگری است. فکر چک، سفته، معامله، کلاه‌برداری، کلاه گذاشتن و این حرف‌هاست.

دوری از دنیاپرستان

در حدیث قدسی دیگری خطاب به حضرت داوود آمده است: یَا دَاوُدُ احْذَرِ الْقُلُوبَ الْمُعَلَّقَةَ بِشَهَوَاتِ الدُّنْیَا؛[14] این حدیث مرحله دیگری را بیان می‌کند. یک مرحله این است که انسان خودش دنبال دنیا نباشد؛ مرحله دیگر این است که با دنیاپرستان ارتباط برقرار نکند و  اصلا دوستانش را از کسانی انتخاب کند که عاشق دنیا نباشند. یَا دَاوُدُ احْذَرِ الْقُلُوبَ الْمُعَلَّقَةَ بِشَهَوَاتِ الدُّنْیَا فَإِنَ‏ عُقُولَهَا مَحْجُوبَةٌ عَنِّی؛ از دل‌هایی که وابسته به شهوات دنیاست، بپرهیز! بین من و عقل آن‌ها پرده‌ای کشیده شده است و عقل آن‌ها به من نمی‌رسد و به من راه پیدا نمی‌کنند. تعلق به شهوات دنیا عقل انسان را از خدا باز می‌دارد و ارتباط با کسانی که دلبستگی به دنیا دارند انسان را از خدا دور می‌کند.

آثار حب دنیا و حب آخرت

از امام صادق‌سلام‌الله‌علیه نیز نقل شده است که مَنْ‏ أَصْبَحَ‏ وَ أَمْسى‏ وَ الدُّنْیَا أَكْبَرُ هَمِّهِ؛[15] اگر روزگار کسی به این صورت بگذرد که بیشتر توجه‌اش به امور دنیا باشد، چند صفت در او پیدا می‌شود. 1) جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ؛ دائما خودش را در فقر می‌بیند و احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌کند. کسی که دنیاپرست است مدام چشمش به چیزهایی است که ندارد و می‌خواهد آن‌ها را کسب کند، این است که دائما خودش را نیازمند می‌بیند. 2) وَشَتَّتَ أَمْرَهُ؛  کارش پراکنده می‌شود. گاهی انسان در مسیر مستقیم همواری زندگی می‌کند. صبح از خانه بیرون می‌آید، می‌داند دنبال چیست، راه  معقولی پیش رو دارد و با آرامش و خیال راحت آن را طی می‌کند و به هدف می‌رسد. اما دنیاپرست مدام چشمش به این طرف و آن طرف است و  یک مسیر صحیح مستقیم و معقولی را طی نمی‌کند. این است که امورش پراکنده می‌شود و به سامان نمی‌رسد. 3) وَلَمْ یَنَلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا قُسِمَ لَهُ؛ آخرش هم با همه تلاش‌هایی که می‌کند همانی که برایش مقدر شده بود به همان خواهد رسید و چیزی بیشتر گیرش نمی‌آید. درمقابل، مَنْ‏ أَصْبَحَ‏ وَ أَمْسى‏ وَ الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللَّهُ الْغِنى‏ فِی قَلْبِهِ، وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ؛ اما کسی که بیشتر هم‌ّاش آخرت باشد، همیشه احساس بی‌نیازی می‌کند. چون آن‌چه می‌خواهد به دست خداست و خدا باید به او بدهد. نسبت به مردم احساس نیاز نمی‌کند و  نسبت به خدا که باید احساس فقر کند خودش عین بی‌نیازی است. چیزی که می‌خواهد آخرت است و آن را خدا برایش مقدر فرموده است. امور دنیا را هم هر چه مصلحت خداست، به او می‌دهد. احساس نیاز به دیگران نمی‌کند و کارش هم به سامان می‌رسد و پراکندگی، تشتت و اضطراب ندارد. با آرامش و متانت زندگی می‌کند و در مسیر صحیح به هدف خودش نائل می‌شود.

 وفقناالله و ایاکم ان‌شاءالله

 


[1]. بحارالانوار، ج13، ص354.

[2].غرر الحكم و درر الكلم، ص348.

[3]. همان،‌ ص267.

[4]. الکافی، ج2، ص130.

[5]. همان، ج10، ص563.

[6]. آل‌عمران، 14.

[7]. قصص، 4.

[8]. همان، 83.

[9]. بحارالانوار، ج70، ص62.

[10]. الکافی، ج2، ص136.

[11]. الخصال، ج2، ص420.

[12].  مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏12، ص41.

[13]. تحف‌العقول، ص399.

[14]. بحارالانوار، ج14، س39.

[15]. الکافی، ج2، ص319.