درس چهارم

 

درس چهارم

ضرورت نبوت

 

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

1. از مهم‌ترین استدلال‌های مربوط به ضرورت وحی و نبوت آگاه گردد؛

2. به نارسایی دانش بشر در شناخت مسیر صحیح زندگی پی ببرد؛

3. بتواند بر ضرورت وحی و نبوت استدلال كند؛

4. با آیاتی كه برهان‌هایی درباره ضرورت وحی و نبوت بیان می‌كنند، آشنا شود.

 

 

 

 

 

راوی گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: «خدا بلندمرتبه‌تر و گرامی‌تر از آن است كه به‌وسیلة مخلوقات شناخته شود؛ بلكه خلق با خدا شناخته می‌شوند». فرمود: «درست است». گفتم: «كسی كه بداند پروردگاری دارد، پس بر او سزاوار است كه بداند پروردگارش از انجام برخی امور راضی، و از انجام بعضی دیگر ناخشنود است، و این جز با وحی شناخته نمی‌شود؛ بنابراین كسی كه بر او وحی فرود نمی‌آید، باید از پیامبران پیروی كند...». حضرت فرمود: «خدایت رحمت كند».(1)

مهم‌ترین مسئلة بنیادین در مبحث راه و راهنماشناسی، مسئلة «ضرورت نبوت» است.(2)


1. محمد‌بن‌یعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج1، باب الاضطرار إلی الحجة، ص168.

2. اندیشمندان خداباور دربارة ضرورت عقلی نبوت آرای مختلفی دارند. عدلیه (شیعه و معتزله)، به دلیل قاعدة لطف، بر ضرورت عقلی نبوت پای می‌فشرند؛ با این تفاوت كه شیعه معتقد است عالم هیچ‌گاه نباید از شریعت الهی خالی باشد، ولی جماعتی از معتزله معتقدند گاهی نبوت مصلحتی ندارد و ضرورتی در آن نیست (ر.ك: قاضی عبدالجبار، شرح اصول الخمسة، ص564). اشاعره فرستادن پیامبران را عقلاً بر خداوند واجب نمی‌دانند؛ زیرا حسن و قبح عقلی را، كه از فروع عدل است، قبول ندارند (ر.ك: حسن‌بن‌یوسف حلی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص348). البته این به‌معنای آن نیست كه آنان منكر نبوت‌اند. در جوامع شرقی، براهمه منكر نبوت‌اند و بر اثبات بی‌فایده بودن آن دلیل‌هایی نیز آورده‌اند (ر.ك: محمدبن‌عبدالكریم شهرستانی، الملل و النحل، ج2، ص250ـ251). البته عالمان مسلمان همة آن ادله را نقد كرده‌اند (ر.ك: ابوجعفر محمدبن‌حسن طوسی، الاعتقاد، ص153؛ نیز: سیدمرتضی علم‌الهدی، الذخیرة فی علم الكلام، ص226). گویند فرقه‌هایی چون صابئیان (ر.ك: حسن‌بن‌یوسف حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق محمدرضا انصاری، ص24) و عالمانی چون ابن‌راوندی (ر.ك: ابراهیم بیومی مدكور، دربارة فلسفة اسلامی و روش و تطبیق آن، ترجمة عبدالمحمّد آیتی، ص65ـ68) و محمدبن‌زكریای رازی (ر.ك: میرمحمد شریف، تاریخ فلسفة اسلام، ترجمه زیر نظر نصرالله پورجوادی، ج1، ص627ـ629)، نیز منكر ضرورت نبوت بوده‌اند. در جامعة غربی نیز دئیست‌ها با تكیه بر توانایی عقل، انسان را از نبوت بی‌نیاز می‌دانند (ر.ك: فردریك چارلز كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج5 (فیلسوفان انگلیسی از هابز تا هیوم)، ترجمة امیرجلال‌الدین اعلم، ص179ـ180).

اندیشمندان مسلمان برای اثبات ضرورت نبوت به روش‌های گوناگون استدلال كرده‌اند(1) كه در همة آنها ناتوانی انسان از رسیدن به آنچه پیامبران به ارمغان آورده‌اند، چون مقدمه‌ای اساسی و مهم كانون توجه است. حكما در اثبات ضرورت وحی، به اجتماعی بودن زندگی انسانی و نیاز جامعه به قانون، و ناتوانی بشر از وضع و اجرای قوانین تكیه می‌كنند.(2)


1. برای آگاهی از استدلال‌هایی كه ما نیاورده‌ایم، ر.ك: جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الكتاب و السنة و العقل، ص39ـ47.

2. گرچه سنگ بنای این استدلال به‌دست فارابی (257ـ339ق) گذاشته شده است (ر.ك: ابونصر محمد فارابی، اندیشه‌های اهل مدینة فاضله، ترجمة جعفر سجادی، ص351ـ353؛ همو، سیاست مدنیّه، ترجمه و تحشیة جعفر سجادی، ص156)، بوعلی (370ـ438ق) بود كه نخستین‌بار آن را در قالب یك استدلال مطرح كرد (ر.ك: حسین‌بن‌عبدالله‌بن‌سینا، الشفاء: الالهیات، ص441ـ443) و این استدلال ازآن‌پس كانون توجه فلاسفه قرار گرفت. برخی آن را به همان صورت پذیرفته و نقل كرده‌اند (برای نمونه، ر.ك: شهاب‌الدین یحیی سهروردی، مجموعه‌مصنفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدمة هنری كربن، ج1، ص95ـ96). صدرالدین محمدبن‌ابراهیم شیرازی (در: الشواهد الربوبیة، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، ص359ـ360؛ نیز ترجمه و شرح الشواهد الربوبیة، جواد مصلح، ص491) و محسن فیض كاشانی (در: علم الیقین فی اصول الدین، ج1، ص338ـ339) و برخی دیگر آن را پذیرفته و تكمیل كرده‌اند (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص13؛ همو، شیعه در اسلام، ص80ـ83؛ همو، مباحثی در وحی و قرآن، ص51ـ55). البته این استدلال از تیغ نقد ناقدان نیز در امان نمانده است. بیشتر ناقدان این استدلال بر این نكته انگشت نهاده‌اند كه با این استدلال نمی‌توان ضرورت نبوت را برای نخستین انسان یا آنهایی كه جدا از اجتماع زندگی می‌كنند، اثبات كرد؛ حال‌آنكه حضرت آدم (اولین انسان روی زمین) پیامبر الهی بود (ر.ك: آل‌عمران:33) و بعد از هبوط به زمین مخاطب وحی الهی قرار گرفت (ر.ك: بقره:38)؛ به‌علاوه، وجود جوامع متعدد غیردینی كه با وضع قوانین بشری زندگی اجتماعی خود را سامان داده‌اند، ناقض این استدلال است (حسین‌بن‌عبدالله‌بن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، با تعلیقة خواجه‌نصیرالدین طوسی و فخر رازی، ج3، ص374). اشكال دیگری كه بر این استدلال كرده‌اند این است كه از كاركرد وحی و نبوت تفسیری دنیاگرایانه ارائه شده است كه درست نیست (ابوحامد محمد غزالی، شك و شناخت (المنقذ من الضلال)، ترجمة صادق آئینه‌وند، ص56ـ57). البته باید توجه كرد كه گرچه طبق ظاهر استدلال حكما، به‌ویژه كلام بوعلی در اشارات، لزوم زندگی عادلانة اجتماعی و ناتوانی بشر از فراهم كردن آن، علت نیاز به وحی و نبوت است، با عنایت به سخنان دیگر آنها می‌توان از این استدلال دفاع كرد (مرتضی مطهری، مجموعه‌‌آثار، ج7، «شرح اشارات»، ص122؛ نیز دراین‌باره، ر.ك: عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص263ـ264). بوعلی در باب بهجت و سعادت عقلی (یك فصل قبل از مبحث ضرورت نبوت)، و در دو كتاب الالهیات از شفا، و النجاة برای وحی و نبوت، فواید دیگری ازجمله شناخت خدا و هدایت مردم نیز برمی‌شمارد (ر.ك: حسین‌بن‌عبدالله‌بن‌سینا، الشفاء: الالهیات، ص443). مرحوم علامه طباطبایی نیز از این نسبت مبراست و در نوشته‌های مختلف خود نگاهی جامع به مقولة نبوت دارد (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص133).

متكلمان برای اثبات نبوت به حسن تكلیف ازسوی خدا، و قاعدة لطف تمسك كرده‌اند؛(1) لكن اثبات این دو مقدمه نیازمند بحث‌های طولانی و دشواری است.(2)

1. كمال انسانی و ضرورت نبوت

متقن‌ترین دلیل ضرورت نبوت، كه مصون از نقدهای وارد بر دیگر استدلال‌هاست و مقدمات آن در آیات قرآن نیز دیده می‌شود، دلیلی است كه بیشترْ بر زندگی جاودانه و سعادت ابدی انسان و اصل حكمت الهی تكیه دارد.(3) این استدلال بر چهار مقدمة زیر استوار است:

1. خدا انسان را برای رسیدن به یك كمال مطلوب آفریده است؛

2. كمال ابدی انسان در گرو عمل اختیاری او، و عمل اختیاری وی در گرو شناخت راه درست دستیابی به كمال ابدی است؛

3. دانش بشری برای تشخیص همة مصالح و مفاسد، و تعیین راه صحیح كمال و سعادت ابدی كافی نیست؛

4. اگر خدا غیر از راه‌های عادی شناخت، برای رسیدن به كمال و سعادت ابدی راه دیگری را پیش روی انسان ننهد، آفرینش وی عبث و خلاف حكمت خواهد بود.(4)


1. ر.ك: ابوجعفر محمدبن‌حسن طوسی، الاقتصاد: الهادی الی طریق الرشاد، ص152ـ153.

2. به‌علاوه، در اطراف آن سؤالاتی مطرح است؛ ازجمله اینكه: اصل حسن و قبح عقلی، اعتباری است یا حقیقی؟ ریشة حكم عقل به حسن و قبح كارها چیست؟ عقل تا چه حد قادر است حسن و قبح امور را دریابد؟ قاعدة لطف از كجا ریشه می‌گیرد؟ (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، اصول عقاید (2)؛ راهنماشناسی، ص22).

3. برخی عرفای اسلامی نیز چنین استدلالی را بیان كرده و گفته‌اند: چون برای شناخت خداوند و سیر به‌سوی او، كه هدف آفرینش انسان است، دانش بشری كافی نیست، بشر به پیامبران نیاز دارد (ر.ك: ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ص362ـ363؛ و نیز: صدرالدین محمدبن‌ابراهیم شیرازی، الحكمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج1، ص13، تعلیقة شمارة 1).

4. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، ، اصول عقاید (2)؛ راهنماشناسی، ص44ـ53؛ همو، آموزش عقاید، درس 11 و 20.

با توجه به اینكه مقدمة اول و دوم را در مباحث خداشناسی و انسان‌شناسی به‌تفصیل بررسی و اثبات كردیم، در اینجا تنها به برخی نتایج آن بحث‌ها اشاره می‌كنیم و پس از آن به‌تفصیل در اثبات مقدمة سوم و چهارم سخن خواهیم گفت.

1ـ1. هدفمندی زندگی، اختیار انسان، و نیاز به شناخت راه صحیح

از بحث‌های گذشته در بخش‌های پیشین معارف قرآن به این نتایج رسیدیم:

الف) خدای متعال، به‌اقتضای صفات ذاتی‌اش و براساس فیاضیت و رحمانیتش خویش، جهان خلقت را آفریده است.(1) آفرینش جهان مادی، مقدمة پیدایش انسان است(2) و انسان اشرف مخلوقات و مورد تكریم الهی است؛(3)

ب) داشتن اختیار و مقدمات آن مهم‌ترین ویژگی انسان است كه بر اساس آن می‌تواند به عالی‌ترین مقام در میان مخلوقات برسد. توضیح آنكه انسان با قدرتی كه خداوند به او داده است می‌تواند از میان راه‌های مختلف، هر راهی را كه می‌خواهد انتخاب كند(4) و آن را بپیماید، و بر این اساس است كه خداوند برای او تكالیفی وضع كرده است. اگر انسان به آن تكالیف عمل كند، به برترین مرتبة كمال و پایدارترین سعادت‌ها و لذت‌ها دست می‌یابد؛

ج) زندگی دنیوی انسان مقدمه‌ای برای حیات اخروی اوست؛ به این معنا كه انسان در این مرحله از زندگی، با استفاده از قدرت اختیار، مسیر خویش را برمی‌گزیند و سرنوشت خود را رقم می‌زند.(5) پس از این مرحله (زندگی دنیوی)، مرحلة زندگی ابدی فرامی‌رسد تا انسان از نتایج اعمالی كه در این عالم انجام داده است، بهرهمند شود.


1. محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسی، كیهان‌شناسی، انسان‌شناسی)، ص159ـ160.

2. ر.ك: همان، ص167ـ179.

3. ر.ك: همان، ص267ـ274.

4. ر.ك: همان، ص274ـ393.

5. ر.ك: همان، ص443ـ512.

برای انتخاب راه صحیح زندگی، علاوه بر داشتن اراده و قدرت تصمیم‌گیری، گرایش‌های فطری و ابزار كار، شرط مهم دیگری نیز ضرورت دارد، و آن، شناخت راه صحیح است. در واقع انتخاب آزاد وقتی صورت می‌گیرد كه انسان راه‌های مختلف را بشناسد و از نتیجة هریك آگاه باشد، تا بتواند در مسیر صحیح گام بردارد و به‌سوی سعادت ابدی خود حركت كند.

2ـ1. نارسایی دانش بشری در شناخت راه صحیح

با توجه به نكات فوق اكنون به تبیین مقدمة سوم می‌پردازیم. در بحث انسان‌شناسی گفتیم كه كسب معرفت برای انسان از راه‌های مختلفی امكان‌پذیر است؛ اما راهی كه خداوند در اختیار همگان قرار داده، راه حس و عقل است.(1) حال باید دید كه آیا این دو راه برای كسب شناخت‌های لازم جهت انتخاب راه درست، كافی هست یا خیر. انسانی كه می‌خواهد هر قدمش را به ‌گونه‌ای بردارد كه در مسیر سعادت ابدی خود حركت كند و به كمال نهایی خویش نزدیك شود، لازم است در هر قدم چیزهایی را بداند. در اینجا این پرسش اساسی مطرح می‌شود: آیا دانستنی‌هایی كه در هر مرحله از زندگی، آگاهی از آنها برای همة انسان‌ها ضرورت دارد، از راه حس و عقل به دست می‌آید؟

برای پاسخ به پرسش فوق، ابتدا توضیحی دربارة ادراك حسی، عقلی و تجربی و قلمرو آنها می‌دهیم و سپس كفایت و عدم كفایت آنها را برای تحصیل معرفت‌های لازم بررسی می‌كنیم.

الف) ادراكات عمومی انسان

حس و عقل دو ابزار عمومی شناخت انسان‌اند كه از طریق آنها ادراك حسی و ادراك عقلی، و از همكاری آنها ادراك تجربی حاصل می‌شود.


1. ر.ك: همان، ص394ـ414.

اول. ادراك حسی

ادراك حسی از راه حواس ظاهری و براثر ارتباط با جهان مادی خارجی حاصل می‌شود. بُرد این ادراك، بسیار محدود است و فقط شامل اموری می‌شود كه ما با آنها ارتباط داریم؛ آن هم در حد ارتباط و تا زمان برقراری ارتباط. دانش‌های حسی، مانند دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها، مسلماً برای زندگی ما مفید و ضروری‌اند و تاحدی روابط ما را با جهان مادی میسر می‌كنند.(1)

دوم. ادراك عقلی

آنچه عقل به‌تنهایی و با صرف‌نظر از تجربة خارجی درك می‌كند، یك سلسله مفاهیم كلی مانند بدیهیات و روابط آنهاست و با وجود اختلاف‌نظر درزمینة چگونگی ادراك عقلی، در محدود بودن آن به یك سلسله مفاهیم كلی و روابط میان آنها اختلافی نیست. این امور كلی به‌خودی‌خود برای تعیین مسیر زندگی كارآیی ندارد؛ برای مثال، با استفاده از اصولی چون «اجتماع نقیضین محال است»، «هر معلولی علتی دارد» و یا «كل از جزء بزرگ‌تر است»، حداكثر می‌توان یك سلسله مسائل فلسفی محض را اثبات كرد.

سوم. ادراك تجربی

نتیجة همكاری حس و عقل، ادراك تجربی است. هنگامی كه حس انسان چیزی را درك می‌كند و عقل روی آن داده‌های حسی كار می‌كند و به تجرید و تعمیم آنها می‌پردازد، انسان ادراكات جدیدی به دست می‌آورد. این نوع ادراك برای زندگی ما ضرورت دارد؛ زیرا شناخت علل خاص پدیده‌ها از راه حس و به كمك عقل حاصل می‌شود و قوانین علوم تجربی از همین راه به دست می‌آید. ادراك تجربی محدود به امور تجربی است.


1. برای آگاهی از نقش عقل و حس در تصورات و تصدیقات، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص221ـ245.

ب) نارسایی دانش‌های عمومی بشر

ادراكات حاصل از طریق حس، عقل و یا هر دوی آنها برای شناختن مسیر صحیح زندگی در تمام شئون و در همة زمان‌ها و مكان‌ها كافی نیست. با دو روش «تجربة عملی» و «ارزیابی علمی» می‌توانیم ناكافی بودن ادراكات عمومی بشر را برای شناخت راه صحیح اثبات كنیم.(1)

اول. تجربه عملی

هزاران سال است كه بشر بر روی زمین زندگی می‌كند. اندیشه‌های مدون بشری كه از حدود 25 قرن پیش به ‌دست ما رسیده است، حكایت از آن دارد كه دانشمندان با به‌كارگیری حس و عقل خود، مسائلی را درك كرده و آنها را در قالب مسائل علمی، قوانین حقوقی، اخلاقی و غیره بیان كرده‌اند. درزمینة شناخت طبیعت و كشف مجهولات آن، روزبه‌روز پیشرفت‌های بیشتری حاصل شده است و اكثر این مسائل به‌قدری روشن و قابل فهم شده است كه دیگر كمتر در آن اختلافی به ‌چشم می‌خورد؛ اما درزمینة مسائل عملی، روش زندگی، ارزش‌ها و مسائل متافیزیكی و ماورای طبیعی، هنوز در بسیاری از جوامع بشری ابهام‌های فراوانی وجود دارد.

شاید بتوان گفت علت آنكه مسائل متافیزیكی در محافل علمی امروز كم‌اهمیت شمرده می‌شوند، عجز دانشمندان از حل این‌گونه مسائل است، و با آنكه اندیشمندان فراوانی برای حل مسائل مربوط به ارزش‌ها و رفتار‌های اخلاقی، مانند چگونگی رفتار انسان در زندگی و نحوة تنظیم روابطش با انسان‌های دیگر، بسیار كوشیده‌اند، نه تنها در باب این مسائل به اتفاق‌نظر نرسیده‌اند، بلكه روزبه‌روز دامنة اختلاف‌نظرهایشان بیشتر شده است. هم‌اكنون نیز كه بشر به درجات بالایی از علم و دانش دست یافته است، می‌بینیم كه همواره متخصصان،


1. برای آگاهی بیشتر از نارسایی دانش بشری در ابعاد مختلف زندگی بشر، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص49ـ52، 88ـ99.

قوانین و دستورالعمل‌هایی برای بهبود زندگی وضع می‌كنند؛ ولی دیری نمی‌پاید كه با مختصر تأملی نقایص كارشان آشكار می‌شود و باز با قلم اصلاح به سراغ آن می‌روند و یا بعد از مدتی بر ‌آن تبصره‌هایی می‌زنند و یا به‌كلی آن‌ را منسوخ می‌كنند.

از این سیر كوتاه در اندیشه‌های انسانی در باب اعمال و رفتار و ارزش‌ها، به این نتیجه می‌رسیم كه بشر در طول تاریخ علم و دانش خویش، نتوانسته این مسائل را حل كند، و این، نشانة بارزی از نارسایی دانش بشری در حل این‌گونه مسائل است.

دوم. ارزیابی علمی حس و عقل و كیفیت كار آن‌ دو

حس، چنان‌كه گذشت، تنها می‌تواند پدیده‌های جزئی محدود به شرایط خاص زمانی و مكانی را، البته همراه با محدودیت‌هایی دیگر، به ما نشان دهد. بنابراین حس به‌هیچ‌وجه قادر نیست به‌تنهایی مسائل ارزشی، مخصوصاً رابطة رفتار انسان با نتایج اخروی، را تبیین كند. عقل نیز به‌تنهایی از این امر عاجز است؛ زیرا ما در هر روز، بلكه در هر ساعت، صدها رابطه با خود، با خدا، با افراد خانواده و جامعه و با محیط زندگی داریم كه باید دربارة هریك از آنها حكمی داشته باشیم؛ ولی بدیهیات عقل بسیار كلی و محدود است و نمی‌تواند حكم همة این روابط و مسائل را بیان كند.

تجربه نیز، كه حاصل همكاری و تعامل حس و عقل است، هرچند دایرة معلومات انسان را وسعت می‌دهد، محدود به امور تجربه‌پذیر است. ما تنها می‌توانیم پدیده‌های مادی را آزمایش كنیم و علت‌های مادی آنها را بشناسیم؛ اما ماورای ماده و امور اخروی، هیچ‌گاه در دام آزمایش نمی‌افتند، تا انسان بتواند از راه تجربه روابط آنها را با جهان مادی به دست آورد. به‌طور كلی چون جهان آخرت و روابط آن با این جهان از

حوزة حس و عقل خارج است، ما نمی‌توانیم دربارة آنها داوری كنیم و براساس آن، برنامة زندگی دنیوی خود را بچینیم. حال مسئله مهم‌تری كه بیشتر كانون توجه ماست، رابطة رفتار‌های ما در این جهان با سرنوشت ما در جهان ابدی است.

بنابراین حس و عقل به‌تنهایی، و یا با همكاری هم، نمی‌توانند حقایق آن جهان را برای ما روشن كنند، و تا ما ندانیم كه زندگی دنیوی ما چه تأثیری در زندگی اخروی دارد و آثار مثبت و منفی اعمالمان بر سعادت اخروی‌مان چیست، نمی‌توانیم زندگی‌مان را به مسیر صحیح هدایت كنیم؛ زیرا بایدها و نبایدها از تعیین رابطة بین فعل و نتیجهاش به‌ دست می‌آید،(1) و ما تا نتیجه را نشناسیم و تأثیر هر عملی را در پیدایش نتیجه‌اش كشف نكنیم، نمی‌توانیم نظر دهیم كه آن كار را باید انجام داد یا از آن كناره گرفت. بنابراین حكمت الهی اقتضا می‌كند كه خود او شناخت لازم را در اختیار همة انسان‌ها قرار دهد، و راهی معین كند كه بر اساس آن انسان‌ها بتوانند هدف و كیفیت رسیدن به كمال را بشناسند؛ این راه، چیزی جز راه وحی و نبوت نیست.

سوم. تفاوت این دو روش

نتایج دو روشی كه برای اثبات نارسایی اداركات عادی انسانی بیان كردیم، با هم متفاوت است. از روش تجربی تنها این نتیجه حاصل می‌شود كه هزاران سال بر بشر گذشته و تجربه نشان داده است كه تاكنون ادراكات عادی بشر ناقص بوده، و ازاین‌رو وی نتوانسته راه زندگی را دقیق بشناسد. بنابراین محال است كه خداوند حكیم، برای میلیاردها انسانی كه در طول تاریخ برای رسیدن به سعادت آفریده، راه دیگری قرار ندهد و آنان را بی‌راهنما بگذارد؛ زیرا این خلاف حكمت الهی است؛ اما این برهان برای قضاوت دربارة آینده، معتبر نیست؛ چون نمی‌توان بر اساس تجربة گذشته نتیجة


1. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، ص93 و 94.

قطعی گرفت كه در آینده هم ادراكات عادی انسان‌ها تكامل نخواهد یافت تا بتوانند برنامة دقیقی برای زندگی‌شان طرح كنند؛ پس این احتمال باقی می‌ماند كه ممكن است بعد از قرن‌ها عقل بشر كامل شود و بتواند بدون كمك وحی، مسائل عملی را، دست‌كم به‌روشنی مسائل طبیعی، درك كند و اختلاف‌نظر در این زمینه از میان برود. با مطرح شدن این احتمال، نمی‌توان دربارة ضرورت وحی برای آینده قضاوت كرد.(1)

اما با استفاده از روش دوم، كه در آن برد ادراكات انسانی تحلیل و ارزیابی شد، به‌طور قطع می‌توان گفت كه بشر هرقدر هم پیشرفت كند، هیچ‌گاه بی‌نیاز از وحی نخواهد شد؛ چراكه تدوین برنامه‌ای دقیق برای زندگی در گرو این است كه ما رابطة اعمال اختیاری‌مان را با نتایج اخروی‌شان بشناسیم؛ اما هیچ‌گاه حس و عقل نمی‌توانند این روابط را به‌طور دقیق كشف كنند؛ زیرا این امور به‌كلی از دسترس دانش عادی انسان خارج است. پس بر اساس روش دوم می‌توان قاطعانه و برای همیشه، چه در گذشته و چه در حال و چه آینده، اثبات كرد كه اگر وحی نباشد و مفاد آن در اختیار انسان‌ها قرار نگیرد، كار خدا در آفرینش انسان برای رسیدن به سعادت ابدی لغو و عبث خواهد بود.

ج) قرآن كریم و برهان ضرورت نبوت

گرچه ضرورت نبوت مسئله‌ای فرادینی است كه باید با استدلال عقلی ثابت شود و هرگونه استدلال به متون دینی، و ازجمله قرآن، برای اثبات آن مستلزم دور است،(2) به


1. البته بر اساس ادلة خاتمیت پیامبر اسلام و جاودانگی و جهانی بودن آیین اسلام، در آینده نیاز به وحی جدید نداریم؛ ولی این مسئله با بی‌نیازی بشر از وحی آسمانی متفاوت است، بلكه خود نشان از نیازمندی به وحی الهی دارد.

2. چراكه نخست باید ثابت شده باشد كه قرآن كریم كتاب خداست و به‌وسیلة جبرئیل بر پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرود آمده است؛ درحالی‌كه اصل نبوت هنوز ثابت نشده است؛ پس اصل ضرورت نبوت متوقف بر پیامبر بودن حضرت محمدصلی الله علیه و آله، و پیامبر بودن ایشان نیز متوقف بر ضرورت نبوت خواهد بود، و این، دور است (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، اصول عقاید (2)؛ راهنماشناسی، ص33ـ34).

دو جهت می‌توان از قرآن كریم در این بحث استفاده كرد: اول اینكه اعتبار قرآن كریم، در جایگاه یك متن وحیانی، مبتنی بر اثبات ضرورت وحی نیست و اعجاز قرآن(1) برای پذیرش آن كافی است؛ دوم اینكه عقلی بودن ضرورت نبوت، با اینكه مقدمات آن در قرآن كریم نیز یافت شود و یا یك استدلال عقلی به‌طور كامل در قرآن آمده باشد، مناقات ندارد؛ زیرا برخی از مسائلی هم كه عقل بدان‌ها دسترسی دارد، از باب ارشاد به حكم عقل، و یا از باب تفضل در قرآن كریم آمده است.

قرآن كریم درزمینة برانگیختن پیامبران و فروفرستادن كتاب‌های آسمانی بیاناتی دارد كه می‌توان همین برهان را از آنها استنباط كرد؛ ازجمله:

رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ(نساء:165)؛ «پیامبرانی بشارتگر و هشداردهنده [فرستادیم]، تا برای مردم پس از ‌‌[فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا حجتی نباشد. خدا توانا و حكیم است».

بنابر آیة بالا، خداوند پیامبرانی فرستاده است تا ازیك‌سو مردم را به نتایج خوب كارهای نیكویشان بشارت دهند، و ازسوی دیگر آنان را از نتایج بد كارهای ناشایستشان بیم دهند، تا پس از آن مردم در مقابل خدا بهانه‌ای نداشته باشند. از این آیه می‌توان نتیجه گرفت كه اگر پیامبران نیامده بودند، مردم می‌توانستند در برابر خداوند احتجاج كنند و بگویند چون احكام و دستورهای تو را نمی‌دانستیم، به بیراهه رفتیم؛ ولی بعد از آمدن پیامبران، حجت بر آنها تمام است.

برهان پیش‌گفته را این‌چنین می‌توان از قرآن استفاده كرد: اگر حس و عقل، و یا همكاری آن دو، برای شناخت راه صحیح زندگی كافی بود، وقتی مردم احتجاج می‌كردند و می‌گفتند: «ما نمی‌دانستیم كدام راه بد و كدام راه خوب بود»، خدا


1. دربارة اعجاز قرآن كریم، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص63ـ65؛ محمدتقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ج1، تحقیق و نگارش محمود رجبی، درس‌های 8ـ12.

می‌توانست بفرماید: «من به شما حواس و عقل را برای تشخیص خوب و بد و حق و باطل داده‌ بودم»؛(1) حال‌آنكه خدا می‌فرماید: «تا پیامبر نفرستیم حجت تمام نمی‌شود»، پس ازنظر قرآن ادراكات عادی بشر، برای شناختن راه صحیح زندگی كافی نیست.

خداوند در آیة دیگری می‌فرماید:

وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَی (طه:134)؛ «و اگر ما آنان را قبل از آن [آمدن قرآن] به عذابی هلاك می‏كردیم، قطعاً می‏گفتند: «"پروردگارا؛ چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا پیش از آنكه خوار و رسوا شویم از آیات تو پیروی كنیم؟"»

آیة بالا نیز گویای آن است كه اگر پیامبران برانگیخته نمی‌شدند و كتاب‌های الهی را برای مردم نمی‌آوردند، مردم می‌توانستند به حكمت الهی احتجاج كنند و بگویند: «خداوندا، تو كه نمی‌خواستی ما بی‌اختیار به رسوایی گرفتار شویم، و خود می‌دانستی كه دانش عادی ما برای شناختن راه صحیح زندگی كافی نیست، پس چرا پیامبری نفرستادی تا ما را از این بدبختی نجات دهد؟ این از حكمت تو به دور است». قرآن این احتجاج را تمام می‌داند و به همین دلیل می‌فرماید: ما پیامبران را فرستادیم تا شما چنین چیزی نگویید؛ یعنی اگر نفرستاده بودیم، شما حق داشتید به ‌این صورت احتجاج كنید. این حق داشتن تنها در صورتی جایز است كه ادراكات عادی انسان برای شناختن كافی نباشد.

بنابراین می‌توان گفت كه ازنظر قرآن اداركات عادی انسان برای شناختن راه زندگی


1. ممكن است كسی بگوید: ارسال وحی برای آن است كه همة مردم فرصت تحقیق ندارند و یا اینكه اگرچه مردم خود می‌توانند خوب و بد را بشناسند، به علت وجود مشكلات طاقت‌فرسا در مقام عمل، خداوند پیامبران را برای آسان شدن كارشان فرستاده است؛ ولی در آینده ممكن است این مشكلات مرتفع شود. بر این اساس ممكن است مردم در پاسخ خداوند بگویند: «فرصت تحقیق در این مسائل را نداشتیم». در پاسخ می‌گوییم: همان‌گونه كه در دیگر مسائل زندگی دنیوی همه فرصت تحقیق كافی را ندارند، ولی عده‌ای تحقیق می‌كنند و دیگران را از نتایج تحقیقشان بهره‌مند می‌سازند، در این زمینه نیز امكان انجام تحقیق ازسوی دانشمندان و بهره‌گیری دیگران وجود داشته و دارد. پس اگر ابزارهای عام بشری (حس و عقل) كفایت می‌كرد، حجت تمام نمی‌شد.

كافی نیست و تنها به‌وسیلة وحی و نبوت است كه این نارسایی از زندگی انسان رخت برمی‌بندد و حكمت و غرض الهی از آفرینش تأمین می‌شود.

د) ناتوانی همة انسان‌ها در ارتباط وحیانی و نیاز به پیامبر

با وجود ضرورت وحی و نبوت برای سعادت بشر، بدون شك این امكان در اختیار همة انسان‌ها قرار نمی‌‌گیرد؛ زیرا اگر چنین بود، اینك هریك از ما نیز از آن بهره‌مند بودیم. بنابراین حكمت الهی اقتضا می‌كند انسان‌ها به ‌گونه‌ای آفریده شوند كه در میانشان كسانی باشند كه خداوند حكیم از طریق آنها حقایق را به مردم بفهماند و برنامة زندگی را برایشان تعیین كند؛ آن عدة خاص همان پیامبران الهی هستند. امام رضا علیه السلام در‌این‌باره می‌فرماید:

چون در آفرینش انسان‌ها و نیروهای آنان، آنچه ایشان را به‌طور كامل به مصالحشان برساند وجود نداشت، و آفریدگار برتر از آن بود كه [به چشم ظاهر] دیده شود [و همگان بتوانند ارتباط مستقیم با وی برقرار كنند]‌ و این ضعف ایشان آشكار بود... چاره‌ای نبود جز اینكه پیام‌آورانی معصوم برای آنان بفرستد تا [با وحی] امر و نهی الهی را برایشان برساند و آنان را از راه كسب منافع و دوری از ضرر آگاه سازد.(1)


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج11، ص40، ح40.

چكیده

1. اندیشمندان مسلمان، در استدلال بر ضرورت نبوت، بر ناتوانی انسان از رسیدن به آنچه پیامبران به ارمغان آورده‌اند، تكیه می‌كنند. بیشتر حكمای اسلامی بر ناتوانی بشر از وضع قوانین اجتماعی تأكید می‌كنند. متكلمان نیز برای اثبات ضرورت نبوت، به حسن تكلیف ازسوی خدا و قاعدة لطف تمسك كرده‌اند.

2. متقن‌ترین برهان بر ضرورت نبوت، مبتنی بر وجود یك زندگی ابدی برای انسان است و مقدمات آن چنین است: الف) هدفمندی آفرینش انسان؛ ب) مختار بودن انسان؛ ج) نارسایی دانش بشری در شناخت راه صحیح زندگی و تأمین مصالح ابدی.

3. شناخت‌های عادی و عمومی انسان عبارت‌اند از: الف) ادراكات حسی، كه حاصل ارتباط حواس پنج‌گانه با عالم ماده است؛ ب) ادراكات عقلی، كه منحصر به مفاهیم كلی و روابط میان آنهاست؛ ج) تجربه، كه حاصل همكاری حس و عقل است.

4. تجربة گذشتة انسان بر كافی نبودن دانش بشری برای حل مسائل ارزشی، و نبود اتفاق‌نظر بین دانشمندان در این مسائل گواهی می‌دهد، و همین دلیلی روشن بر نارسایی دانش عادی بشر برای شناخت كمال و مسیر صحیح زندگی است.

5. با ارزیابی دانش عادی بشر نیز ناتوانی او از شناخت مسیر زندگی ثابت می‌شود؛ زیرا علوم حسی و تجربی محدود به امور مادی، و اداركات عقلی محدود به امور كلی است. ازآنجاكه این نارسایی دائمی است، نیاز به وحی و نبوت نیز همیشگی خواهد بود.

6. با انضمام هدفمندی آفرینش انسان به مختار بودن انسان، ابدی بودن زندگی پس از مرگ، نارسایی دانش وی در شناخت مسیر صحیح زندگی، و با توجه به مقتضای حكمت الهی، ضرورت نبوت ثابت می‌شود؛ زیرا انسان بدون وحی و نبوت نمی‌تواند به هدف آفرینش خود برسد و در این‌ صورت آفرینش انسان لغو و دور از حكمت الهی خواهد بود.

7. عقلی بودن ضرورت نبوت، منافاتی ندارد با اینكه مقدمات استدلال بر ضرورت نبوت و یا اصل آن، در قرآن كریم آمده باشد؛ زیرا برخی مسائل كه در دسترس عقل است، از باب ارشاد به حكم عقل، در قرآن كریم نیز آمده است.

8. آیاتی از قرآن كه تمام شدن حجت خدا بر بندگان را مبتنی بر بعثت پیامبران می‌دانند (مانند طه:134)، و نیز آیاتی كه احتجاج بندگان را در برابر خدا در صورت نبود وحیْ صحیح شمرده‌اند، دلالت دارند كه قرآن دانش عادی و عمومی بشر را برای شناخت مسیر صحیح زندگی كافی نمی‌داند.

9. ضرورت وحی ازیك‌سو، و ناتوانی همة انسان‌ها از داشتن ارتباط وحیانی با خداوند ازسوی دیگر، ثابت می‌كند كه باید در میان انسان‌ها افرادی باشند كه خداوند به آنها استعداد ارتباط وحیانی را برای دریافت پیام الهی و رساندن آن به مردم داده باشد.

پرسش‌ها

1. در چه صورت و چگونه می‌توان با آیات قرآن بر ضرورت وحی و نبوت استدلال كرد؟

2. استدلال حكما و متكلمان را بر ضرورت وحی و نبوت نقد و بررسی كنید.

3. بر ضرورت وحی و نبوت استدلال كنید.

4. نارسایی دانش عادی و عمومی بشر را در شناخت مسیر صحیح زندگی اثبات كنید.

5. با استفاده از آیه‌ای از قرآن كریم، ضرورت وحی و نبوت را نشان دهید.

منابعی برای مطالعة بیشتر

الف) برای آگاهی بیشتر از ادلة منكران ضرورت نبوت، ر.ك:

1. شهرستانی، محمدبن‌عبدالكریم، الملل و النحل، ترجمة عبدالمحمد آیتی، امیركبیر، تهران، 1361، ج2، ص250ـ255.

2. مدكور، ابراهیم بیومی،دربارة فلسفة اسلامی و روش و تطبیق آن، ترجمة عبدالمحمد آیتی، امیركبیر، تهران، 1361، ص65ـ68.

ب) برای آگاهی بیشتر از دلایل ضرورت نبوت، ر.ك:

1. فارابی، ابونصر محمد، اندیشه‌های اهل مدینة فاضله، ترجمة سیدجعفر سجادی، چ2، كتابخانة‌ طهوری‌، تهران‌، 1361، ص351ـ353.

2. ابن‌سینا، حسین‌‌بن‌عبدالله‌، الشفاء‌: الالهیات، راجعه‌ و قدّم‌ له‌: ابراهیم‌ مدكور، الهیئة المصریة العامة للكتب، القاهرة‌، 1380ق، ص441ـ443.

3. طوسی، ابوجعفر محمد‌بن‌حسن، الاقتصاد: الهادی الی طریق الرشاد، ترجمة عبدالمحمد آیتی، امیركبیر، تهران، 1361، ص152ـ153.

4. طباطبایی، سیدمحمدحسین، مباحثی در وحی و قرآن، چ1، بنیاد علوم‌ اسلامی‌، تهران، 1360‌، ص51ـ55.

پژوهش

دیدگاه حكما را درزمینة ضرورت نبوت نقد و بررسی كنید.