از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. بتواند با دلیل قرآنی ثابت كند كه دین الهی، در عین وحدت، شرایع مختلفی دارد؛
2. بتواند اقسام اختلافهای واقعی میان شرایع را تبیین كند؛
3. بتواند تبیین كند كه چگونه وجود اختلاف میان شرایع، به وحدت دین لطمه نمیزند؛
4. با عوامل بروز اختلاف در شرایع آشنا شود.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ(انبیاء:25)؛ و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر اینكه به او وحی كردیم كه خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید.
در درس پیشین گفتیم كه دین الهی یكی است و همة پیامبران مردم را به یك دین فراخواندهاند؛ ولی این دین واحد، در زمانهای مختلف، مطابق با نیازها و تواناییهای مردم هر عصر، به شكل شریعتهای گوناگون نمود یافته است. قرآن كریم دراینباره میفرماید:
لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِیَبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ (مائده:48)؛ «برای هریك از شما [امتها] شریعت و راه روشنی قرار دادم. اگر خدا میخواست، شما را یك امت میساخت؛ ولكن میخواهد شما را در آنچه به شما داده است، بیازماید».
«شریعه» در لغت بهمعنای راهی است كه به رودخانه منتهی میشود.(1) «شرعه» نیز به همین راه، و یا به هر راهی كه انسان را به مقصد میرساند، گفته میشود؛(2) مراد از
1. احمدبنمحمدبنعلی مقری فیّومی، المصباح المنیر، ج1، ص374، مادة شرع.
2. خلیلبناحمد فراهیدی، ترتیب كتاب العین، ج2، ص906، مادة شرع.
«منهاج» نیز راه و روش است.(1) بنابر این آیه همة امتها برنامة واحدی نداشتهاند؛ زیرا میفرماید: وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَة؛ و این اختلاف بین امتها به خواست الهی و برای آزمایش بوده است: وَلَكِنْ لِیَبْلُوَكُم.
قرآن كریم در جای دیگری میفرماید: لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلا یُنَازِعُنَّكَ فِی الأمْرِ(حج:67)؛ «برای هر امتی آیینی نهادیم تا بدان عمل كنند. پس در این كار با تو ستیز نكنند».
بنابراین شرایع الهی گرچه در اصول و برخی امور دیگر مشتركاند، تفاوتهایی نیز با هم دارند؛ زیرا هركدام از آن شریعتها برای یك عصر خاص بوده، و با آمدن شریعت جدید نسخ شده است. بر این اساس، در این درس نقاط اشتراك و افتراق شرایع الهی را بررسی میكنیم.
محتوای دعوت پیامبران، علاوه بر اصول اعتقادی و مبانی اخلاقی، در كلیات احكام فردی و اجتماعی نیز همسان است.(2) در اینجا به بررسی هر یك از این مشتركات میپردازیم.
چنانكه در درسهای پیشین نیز گفتیم،(3) دعوت به توحید اساسیترین رسالت تمام پیامبران بوده است:
1. همان، ج3، ص392؛ محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ج2، ص383، مادة نهج.
2. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج2، ص103ـ104.
3. دربارة فراخواندن مردم به توحید و معاد و برقراری عدالت در جامعه توسط تمام پیامبران، در درسهای مربوط به اهداف پیامبران بهتفصیل سخن گفتیم.
وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبیاء:25)؛ «هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم، مگر اینكه به او وحی كردیم كه معبودی شایستة پرستش جز من نیست؛ پس مرا عبادت كنید».
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل:36)؛ «و درحقیقت در میان هر امتی فرستادهای برانگیختیم تا [بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید».
قرآن كریم اعتقاد به توحید را باور مشتركی معرفی میكند كه همة پیامبران مردم را به آن فرامیخواندند:
قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ (آلعمران:64)؛ بگو: «ای اهل كتاب، بیایید تا به سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچگونه شریكی نیاوریم و هیچكس از ما دیگری را، بهجای خداوند، به خدایی نگیرد».
این آیه حاكی از آن است كه توحید، به تفسیر حقیقیاش، در تمام شرایع الهی و كتابهای آسمانی آمده است.(1) آیات دیگری نیز برخی پیامبران را كه مردم را به توحید دعوت میكردند، به نام یاد میكند.(2)
همة پیامبران، خود را بهرهمند از وحی الهی، و واسطة بین خداوند و مردم معرفی
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص389.
2. مانند: هود (11)، 50، 61؛ انبیاء (21)، 52.
كردهاند؛ مردم نیز با قبول این ادعا، دعوت ایشان و احكام و معارفی را كه بیان میكردند، میپذیرفتند. ازاینروست كه قرآن كریم پیامبران را «رسول» میخواند: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ(آلعمران:144)؛ «و محمد، جز فرستادهای كه پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست».
بنابراین ایمان به نبوت و توانایی انسان در دریافت وحی، از عقاید مشترك در دعوت همة پیامبران است.
اعتقاد به معاد و اینكه انسانها روزی در جهان دیگر بازتاب اعمالشان را خواهند دید، یكی دیگر از باورهای مشترك در همة شرایع الهی است و همة پیامبران بر آن تأكید داشتهاند؛ چنانكه قرآن میفرماید:
یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ أَلَمْ یَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیَاتِی وَیُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ یَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا (انعام:130)؛ «ای گروه جن و انس، آیا از میان شما فرستادگانی برای شما نیامد كه آیات مرا به شما بخوانند و از دیدار این روزتان به شما هشدار دهند؟ گفتند: "ما به زیان خود گواهی دهیم"».
آیهای دیگر، هدف از فرستادن فرشتة وحی بر پیامبران را ترساندن مردم از روز قیامت بیان میكند:
یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ (غافر:15)؛ «به هریك از بندگانش كه بخواهد، آن روح [فرشته وحی] را به فرمان خود میفرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند».(1)
1. قرآن در آیات دیگری هم از پیامبرانی نام میبرد كه معاد را به مردم یادآوری كردهاند؛ پیشتر در درس پنجم (اهداف پیامبران) این آیات را بررسی كردیم؛ آیاتی مانند: اعراف (7)، 59؛ هود (11)، 48؛ شوری (42)، 135.
به تصریح قرآن كریم، هدف خداوند از فرستادن پیامبران با معجزات و كتاب این بود كه مردم را به گونهای تربیت كند كه خودشان برای برپایی قسط و عدل در جامعه به پا خیزند:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید:25)؛ «بهراستی ما پیامبران خود را با دلایل آشكار روانه كردیم و با آنها كتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به دادگری قیام كنند».
شرایع الهی در كلیات احكام فردی و اجتماعی نیز مشتركاند. اینك به برخی از احكام مشترك شرایع كه در قرآن كریم آمده است، اشاره میكنیم.
در شرایع الهی نماز دارای اهمیت ویژهای است. حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی همسر و فرزند خود را در سرزمین بیآبوعلف حجاز ساكن میكرد، هدف خود را چنین با خدا واگویه كرد:
رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ (ابراهیم:37)؛ «پروردگارا، من [یكی] از فرزندانم را در درهای بیكشت، نزد خانة محترم تو سكونت دادم؛ پروردگارا، تا نماز را به پا دارند».
آن حضرت همواره از خداوند میخواست كه خود و فرزندانش از نمازگزاران باشند: رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ (ابراهیم:40).
حضرت موسی و هارونعلیهما السلام نیز مأمور بودند كه بنیاسرائیل را به اقامة نماز دعوت كنند:
وأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا
الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (یونس:87)؛ «و به موسی و برادرش وحی كردیم كه برای قوم خود در مصر خانههایی ترتیب دهید و سراهایتان را روبهروی هم قرار دهید و نماز برپا دارید و مؤمنان را مژده ده».
یكی از پیمانهای خدا با بنیاسرائیل این بود كه همواره نماز را به پا دارند: وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ... وَأَقِیمُوا الصَّلاة (بقره:83)؛ «و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محكم گرفتیم كه جز خدا را نپرستید... و نماز را به پا دارید».(1)
حضرت عیسی علیه السلام نیز، در بدو تولد، اقامة نماز را از وظایف خود برشمرد: قَالَ إِنِّی عَبْدُ الله... * وَأَوْصَانِی بِالصَّلاة وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا (مریم:30ـ31)؛ «گفت: منم بندة خدا... و مرا تا زندهام، به نماز و زكات سفارش كرده است».
قرآن كریم همچنین بعد از یادكرد از حضرت لوط، اسحاق و یعقوبعلیهم السلام، آنان را پیشوایان الهی میخواند و یادآوری میكند كه پیشوایان الهی با عنایت خداوند نماز را به پا دارند:(2)
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ (انبیاء:73)؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت میكنند و به ایشان انجام دادن كارهای نیك و برپا داشتن نماز را وحی كردیم».
قرآن در آیة 54 سورة مریم نیز از سفارش حضرت اسماعیل علیه السلام به خانوادهاش برای برپایی نماز، و در آیة 87 سورة هود از نماز حضرت شعیب علیه السلام سخن گفته است.
پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نیز بارها فرمان یافت كه نماز را برپا دارد: أَقِمِ الصَّلاة(3) (طه:14)؛ «نماز را به پادار».
1. در آیة 12 سورة مائده نیز به اقامة نماز در بنیاسرائیل اشاره شده است.
2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص273ـ274.
3. این عبارت در آیات 114 سورة هود، 78 سورة اسراء، 45 سورة عنكبوت، و 20 سورة مزمل نیز آمده است.
قرآن در آیات متعددی برپا داشتن نماز را از اوصاف مؤمنان برمیشمارد و مسلمانان را به برپایی نماز فرمان میدهد: أَقِیمُوا الصَّلاة(بقره:110)؛ «نماز را به پا دارید».
قرآن كریم در آیات متعددی زكات را در كنار نماز آورده، و این نشاندهندة اهمیت بسیار آن از نگاه قرآن است؛ تا جایی كه ترك آن را از نشانههای شرك میشمارد: ...وَیْلٌ لِلْمُشْرِكِین * الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّكَاةَ (فصلت:6ـ7)؛ «...وای بر مشركان؛ همان كسانی كه زكات نمیدهند».
زكات نیز، همانند نماز، در همة شرایع ابراهیمی وجود داشته است. قرآن دربارة بنیاسرائیل میفرماید: وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ... وَآتُوا الزَّكَاةَ (بقره:83). بنابر این آیه، خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفته است كه پس از ایمان به پیامبران الهی، نماز بگذارند و زكات بپردازند.
حضرت عیسی علیه السلام نیز برای پرداخت زكات از سوی خدا فرمان یافته بود: وأَوْصَانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا (مریم:31)؛ «و تا زندهام، مرا به نماز و زكات سفارش كرده است».
ازاینرو قرآن كریم در آیات متعدد مسلمانان را نیز به دادن زكات فرمان میدهد: آتُوا الزَّكَاة(1) (بقره:43)؛ «زكات را بپردازید»، و در آیات متعدد پرداخت آن را از صفات مؤمنان معرفی میكند(2) و آن را ثمرة برپایی حكومت صالحان علیه السلام ، و از سفارشهای حضرت اسماعیل علیه السلام به خانوادهاش میشمارد؛(3) در نگاه قرآن كریم پرداخت زكات یكی از كارهایی است كه پیشوایان الهی حتماً انجام میدهند:(4) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
1. این عبارت در آیات 83 و 110 سورة بقره، 78 سورة حج، 56 سورة نور، 13 سورة مجادله، و 73 سورة مزمل نیز آمده است.
2. مانند: بقره (2)، 377؛ نساء (4)، 162؛ مائده (5)، 55؛ توبه (9)، 18، 71؛ نور (24)، 37؛ نمل (27)، 3؛ لقمان (31)، 4.
3. مریم (19)، 53ـ54.
4. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص273ـ274 و ج14، ص428ـ429.
وأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ... إِیتَاءَ الزَّكَاةِ؛ (انبیاء:73)؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت میكردند و به ایشان... دادن زكات را وحی كردیم».
یكی دیگر از احكامی كه قرآن كریم از وجوب آن در همة شرایع الهی خبر میدهد، روزه است. قرآن كریم خطاب به مسلمانان میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ (بقره:183)؛ «ای كسانی كه ایمان آوردهاید، روزه بر شما مقرر شده است، همانگونه كه بر كسانی كه پیش از شما [بودند] مقرر شده بود».
برای مثال، میتوان به زمان حضرت زكریا اشاره كرد كه حضرت مریم بعد از تولد حضرت عیسی علیه السلام فرمان یافت كه روزة سكوت بگیرد:
فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَر أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (مریم:26)؛ «پس اگر كسی از آدمیان را دیدی، بگو: "من برای [خدای] رحمان روزه نذر كردهام و امروز قطعاً با انسانی سخن نخواهم گفت"».
خانة خدا به دست حضرت آدم علیه السلام تجدید بنا شد؛ زیرا در طوفان حضرت نوح علیه السلام دیوارش خراب شد(1) و حضرت ابراهیم علیه السلام فرمان یافت كه آن را روی پایههای پیشین باز سازی كند؛(2) پس از آن بود كه خدا به او فرمان داد مردم را برای مناسك حج فراخواند:
وَإِذْ بَوَّأْنَا لإبْرَاهِیمَ مَكَانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بیشَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ
1. ر.ك: علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص60ـ61.
2. بقره (2)، 127.
وَالْقَائِمِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَی كُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیق (حج:26ـ27)؛ و چون برای ابراهیم جای خانه را معین كردیم [بدو گفتیم:] «چیزی را با من شریك مگردان و خانهام را برای طوافكنندگان و قیامكنندگان و ركوعكنندگان و سجدهكنندگان پاكیزه دار و در میان مردم، برای ادای حج بانگ برآور تا [زائران] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغری كه از هر راه دوری میآیند، بهسوی تو روی آورند».
در اسلام نیز حج یكی از واجبات مسلم به شمار میرود و قرآن اعلام میدارد كه رفتن به حج برای هركسی كه توانش را داشته باشد، واجب است: وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلا (آلعمران:97)؛ «خدای را بر مردم حج خانه (كعبه) مقرر است، برای كسی كه بدان راه تواند برد».
قصاص یك حكم مشترك در شرایع مختلف است. قرآن كریم دربارة قصاص در آیین حضرت موسی علیه السلام میفرماید:
وَكَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالأنْفَ بِالأنْفِ وَالأذُنَ بِالأذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ (مائده:45)؛ «در تورات بر آنان مقرر كردیم كه جان در مقابل جان، و چشم در برابر چشم، و بینی در برابر بینی، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان میباشد و زخمها [نیز] به همان ترتیب قصاصی دارند».
در اسلام نیز قصاص از احكام مسلمی است كه قرآن آن را مایة حیات میخواند:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنْثی بِالأُنْثی... * وَلَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الأَلْبابِ؛ (بقره:178ـ179)؛ «ای مؤمنان، برای
شما در مورد كشتگان قصاص مقرر گردیده است، كه آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن؛ ای خردمندان، شما را در قصاص زندگی نهفته است».
قرآن كریم از حرمت ربا در شریعت حضرت موسی علیه السلام خبر میدهد.(1) بیاعتنایی بنیاسرائیل به این حكم، موجب شد كه برخی پاكیهای حلال بر آنان حرام شود:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ كَثِیرًا * وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ (نساء:160ـ161)؛ «پس به سزای ستمی كه از یهودیان سر زد و به سبب آنكه[مردم ر ا] بسیار از راه خدا بازداشتند، چیزهای پاكیزهای را كه به آنان حلال شده بود، حرام گردانیدیم، و نیز [به سبب] ربا گرفتنشان، كه از آن نهی شده بودند».
در مباحث گذشته گفتیم كه همة شرایع آسمانی، در اصل دین واحدی بودهاند و نمیتوان آنها را ادیان متعدد به شمار آورد. بااینحال اختلافات انكارناپذیری هم در میان شرایع آسمانی دیده میشود؛ اما این اختلافها منافاتی با وحدت ادیان آسمانی ندارد. برای اثبات این مطلب، ابتدا انواع اختلافهای موجود میان ادیان را بیان میكنیم و سپس نشان میدهیم كه این تفاوتها، به اختلاف در جوهرة الهی ادیان بازنمیگردد. این تفاوتها دو گونهاند:
یكی اختلافهای ذاتی میان ادیان كه به خواست خداوند میان شرایع وجود دارد، و دیگری اختلافهایی كه از بیرون به شرایع تحمیل، و موجب تحریف ادیان شده است. نوع دوم اختلافها در ادامة این بحث خواهد آمد.
1. در تورات موجود نیز به حرمت ربا اشاره شده است: «اگر نقدی به فقیری از قوم من كه همسایة تو باشد قرض دادی، مثل رباخوار با او رفتار مكن و هیچ سود از او مگیر» (خروج 22: 25؛ لاویان 25: 36).
اختلافهایی كه به خواست خداوند و متناسب با برخی مصالح واقعی و شرایط و خصوصیتهای امتهای مختلف، میان شرایع الهی وجود دارد، سه دستهاند:
دستهای از تفاوتهای موجود میان شرایع، ناشی از اختلاف در حوزة احكام دو آیین است. ممكن است دایرة احكام و قوانین در یك دین یا كتاب آسمانی، وسیعتر از قلمرو احكام دین یا كتاب دیگر باشد؛(1) یعنی در یك شریعت، احكامی وضع شده باشد كه در شرایع دیگر نیست؛ زیرا برخی جوامع ساخت اجتماعی سادهای داشتهاند و روابط اجتماعی میان افراد پیچیدگی چندانی نداشته است. بدیهی است كه در چنین جوامعی نیاز به تشریع برخی قوانین خاص اجتماعی نیست و ابلاغ چنین احكامی برای ایشان لغو است. در مقابل، بعضی جوامع سازوكار اجتماعی پیچیدهتری داشتهاند؛ طبیعی است كه چنین جوامعی احكام و قوانین ویژهای میطلبند. بنابراین میتوان گفت كه احتمالاً یكی از دلایل اختلاف در شرایع، تفاوت امتها و جوامع ازلحاظ بافت اجتماعی بوده است. شاید برخی آیات قرآن كریم به این نوع اختلاف اشاره دارد؛(2) مانند این آیه: لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ (حج:67)؛ «برای هر امتی مناسكی قرار دادیم كه آنها بدان عمل میكنند».
دستهای دیگر از تفاوتهای میان شرایع، ناشی از نسخ شدن احكام شریعت پیشین در
1. اسلام همة احكام و معارف نسخنشدة شرایع پیشین را دربردارد. امام صادق علیه السلام فرموده است: ان الله تبارك وتعالی اعطی محمداصلی الله علیه و آله شرائع نوح وابراهیم وموسی وعیسیعلیهم السلام (محمدبنیعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج2، ص17؛ همچنین، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص126).
2. همچنین، ر.ك: حج (22)، 34.
شریعت جدید است؛ چنانكه پارهای از احكام تحریمی شریعت موسی علیه السلام در آیین مسیحیت منسوخ شد. قرآن كریم از زبان عیسی علیه السلام ، آن هنگام كه بهسوی بنیاسرائیل برانگیخته شد، میفرماید: وَلأحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْكُم... (آلعمران:50)؛ «و تا پارهای از آنچه را كه بر شما حرام گردیده، برای شما حلال كنم».
برخی احكام، از همان آغاز، برای گروه یا قوم خاصی تشریع شدهاند؛ به گونهای كه حتی دیگر گروهها یا اقوامی كه در همان زمان میزیستهاند، مشمول آن احكام نبودهاند. پارهای از احكام تحریمی در بنیاسرائیل،(1) از همین نوع بوده است:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ كَثِیرًا * وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (نساء:160ـ161)؛ پس به سزای ستمی كه از یهودیان سر زد و به سبب آنكه [مردم را] بسیار از راه خدا بازداشتند، چیزهای پاكیزهای را كه بر آنان حلال شده بود، حرام گردانیدیم؛ و [به سبب] ربا گرفتنشان ـ باآنكه از آن نهی شده بودند ـ و به ناروا مال مردم خوردنشان؛ و ما برای كافران آنان عذابی دردناك آماده كردهایم.
از ظاهر عبارت فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا برمیآید كه برخی امور حلال، تنها بر یهودیان، و به سبب گناهان عمومیشان، همچون ستمگری و رباخوری، حرام بوده است. بنابراین دیگر اقوام، چه در آن زمان و چه در زمانهای بعد، مشمول این تحریمها نبودهاند.
1. قرآن دراینباره میفرماید: «و به یهودیان هر [حیوان] چنگالداری را حرام كردیم و از گاو و گوسفند پیه آن دو را بر آنان حرام كردیم؛ بهاستثنای پیههایی كه به پشت آن دو یا بر رودههاست، با آنچه به استخوان درآمیخته است. این [تحریم] را به سزای ستم كردنشان، به آنان كیفر دادیم، و ما البته راست میگوییم» (انعام:146).
شایان ذكر است كه بین این دو نوع اخیر از اختلافات میان شرایع، تفاوت ظریفی وجود دارد. اختلاف در شرایع براثر نسخ احكام پیشین همواره در دو موقعیت زمانی متفاوت ظهور مییابد؛ زیرا اساساً نسخ هنگامی رخ میدهد كه حكمی در یك شریعت خاص تشریع گردد و پس از گذشت مدتی، در یك شریعت دیگر نسخ شود؛ اما اختلاف در شرایع به دلیل اختصاص برخی احكام به یك قوم خاص میتواند در یك زمان رخ دهد؛ بدین صورت كه مثلاً در دو شریعت معاصر، دو حكم متفاوت باشد؛ ازآنرو كه یكی از آن دو شریعت ویژة یك قوم خاص است.
با توجه به این اختلافهایی كه در میان شرایع، و البته به خواست خداوند، دیده میشود، ممكن است برخی این اشكال را مطرح كنند كه چگونه میتوان مدعی وحدت این ادیان شد. جواب این است كه هیچیك از اقسام سهگانة اختلاف، كه به آنها اشاره كردیم، موجب بروز اختلاف جوهری در شرایع نمیشود؛ زیرا اینگونه اختلافات حتی در درون یك دین نیز به چشم میخورد.
شاهد بر وجود نوع نخست از اختلافات پیشگفته در درون دین واحد این است كه حتی در اسلام هم، همة احكام از همان آغاز بعثت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، یكجا تشریع نشد، بلكه پس از بعثت سالها طول كشید تا همة قوانین اسلامی بهتدریج ابلاغ شد. بنابراین پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله ابتدا محدودهای كوچك از احكام را ابلاغ كرد، سپس آن را گامبهگام وسعت بخشید. با توجه به این واقعیت تاریخی، درمییابیم كه دایرة احكام یك دین ممكن است در زمان حیات پیامبر آن دین، دو مرحلة مختلف را پشتسر بگذارد: مرحلة محدودیت و مرحلة گستردگی؛ اما بیشك چنین اختلافی موجب تكثر یك دین نمیشود. بنابراین نمیتوان وجود این نوع اختلاف بین دو آیین الهی را نیز، نشانة تكثر و تعدد جوهرة آن دو دانست.
دربارة نوع دوم اختلاف نیز همین مطلب صادق است. تردیدی نیست كه در اسلام برخی احكام تشریعشده در آغاز (مانند نماز خواندن بهسوی بیتالمقدس)(1) بعدها منسوخ شده است؛(2) آیة سوم سورة نور نیز بیانگر یكی از احكامی است كه بعدها نسخ شد:
الزَّانِی لا یَنْكِحُ إلاّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنْكِحُهَا إِلاّ زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ (نور:3)؛ «مرد زناكار، جز زن زناكار یا مشرك را به همسری نگیرد، و زن زناكار را جز مرد زناكار یا مشرك به زنی نگیرد، و بر مؤمنان این [امر] حرام گردیده است».
بیشتر مفسران و فقیهان معتقدند این آیه، كه حاكی از جواز ازدواج زناكار مسلمان با مشركان است، نسخ شده است؛(3) ولی بعضی اندیشمندان معاصر، این آیه را به گونهای تفسیر كردهاند كه از آن حكم تشریعی برداشت نشود و ازاینرو آن را منسوخ ندانستهاند؛(4) لیكن حق آن است كه از ظاهر این آیه چیزی جز حكم تشریعی برنمیآید.(5)
1. تغییر قبله از بیتالمقدس به كعبه، نمونة روشن از نسخ احكام در اسلام است كه قرآن كریم نیز به آن اشاره دارد: قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُمَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَه (بقره:144).
2. دربارة نسخ، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ج1، تحقیق و نگارش محمود رجبی، درس هفتم. برای نقد دلایل منكران نسخ در قرآن، ر.ك: عزتالله مولائینیا، نسخ در قرآن كریم (نقد نظریة انكار نسخ در قرآن)، ص263ـ409؛ و برای اطلاع از آیات منسوخ، ر.ك: عبداللهبنحسین، الناسخ و المنسوخ من القرآن الكریم، تحقیق عبداللهبنعبداللهبناحمد الحوئی، ص45ـ149.
3. مفسران ناسخ این آیه را، وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ... (بقره:221) دانستهاند. البته برخی هم آیة وَأَنْكِحُوا الأَیامی مِنْكُمْ وَالصّالِحِینَ را ناسخ آن دانستهاند (ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7ـ8، ص198؛ جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج6، ص130؛ ابوعبدالله محمدبناحمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ج11ـ12، ص169؛ ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج9، ص264). شیخ طوسی نیز گفته است كه بیشتر فقها این آیه را منسوخ میدانند (ر.ك: التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص407).
4. با این بیان كه مرد زناكار یا زن زناكار، با فرد زناكار یا بدتر از خود، یعنی مشرك، زنا میكند و مؤمنان از زنا به دورند (ر.ك: سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص361ـ362).
5. البته مفسرانی هم هستند كه گرچه حكم آیه را تحریمی میدانند، نسخ شدن آن را نمیپذیرند. علامه طباطباییرحمه الله میفرماید: «آیة شریفه حكم تحریمی میكند و این حكم نسخ نشده است و از روایات استفاده میشود كه ازدواج با افراد مشهور به زنا، تا وقتی توبه نكردهاند، حرام است» (المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص86). برای دیدن روایات مرتبط، ر.ك: محمدبنحسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج20، ص438ـ439.
بههرروی شكی نیست كه پارهای از احكام اسلام نسخ شدهاند. بنابراین چنانكه وقوع نسخ در درون یك شریعت به وحدت آن لطمهای نمیزند، نسخ احكام یك شریعت الهی با آمدن شریعت جدید، بهمعنای اختلاف جوهری این دو شریعت نخواهد بود. نسخ برخی احكام شریعت موسوی پس از ظهور عیسی علیه السلام ، دقیقاً همانند آن است كه احكام مزبور در زمان خود موسی علیه السلام نسخ شده باشد و بین این دو فرض، تفاوت بنیادینی وجود ندارد. حاصل آنكه نوع دوم از اختلاف نیز، همانند نوع اول، موجب تعدد در جوهرة شرایع نمیشود.
وقوع نوع سوم اختلاف نیز در درون یك شریعت امری ممكن است و محذور عقلی ندارد؛ یعنی ممكن است كه برخی احكام یك شریعت، ویژة گروه خاص، و سایر احكام آن عمومی باشد.
نتیجه آنكه اختلافات موجود بین شرایع الهی، مشابه اختلافاتی است كه در یك شریعت نیز وجود داشته است، و یا امكان تحقق دارد. بر این اساس حقیقتِ دین، واحد است. این حقیقت واحد، همان اسلام (بهمعنای عام) است: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلامُ؛ ولی در طول تاریخ شرایع متعددی، برحسب مقتضیات زمان، برای بشر نازل شده است. بنابراین وحدت دین، با تعدد شرایع الهی منافاتی ندارد.
علاوه بر اختلافهای ذاتی موجود در پارهای از احكام شرایع حق، عوامل مختلفی سبب تغییر و تحریف در آموزههای شرایع آسمانی شده است و نوعی دیگر از اختلاف میان شرایع را به وجود آورده است كه باعث شده این شرایع مخالف یكدیگر به نظر برسند. در این بخش به بررسی اینگونه اختلافات و عوامل بروز آن میپردازیم.
قرآن در چندین آیه تأكید میفرماید كه برخی اختلافات موجود در شرایع، نه از روی جهالت و نه به دلیل اختلاف میان ادیان و كتب نازلشده ازسوی خدا بوده، بلكه سركشی علمای اهل كتاب و پیروی آنان از هواهای نفسانی، و نیز اغراض شخصی ایشان این اختلافات را پدید آورده است: ...وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ (آلعمران:19)؛ «اهل كتاب اختلاف نكردند، مگر بعد از حصول علم و از روی سركشی بین خود».(1)
عالمان برخی ادیان، با تحریف كتابهای آسمانی، موجب پیدایش اختلاف در شرایع میشدند:
أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (بقره:75)؛ «آیا طمع دارید كه [اینان] به شما ایمان بیاورند، باآنكه گروهی از آنان سخنان خدا را میشنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف میكردند و خودشان هم میدانستند؟»
آنان تحریف وحی را به چند روش انجام میدادند: یكی افزودن مطالبی كه خودشان نوشته بودند به متن مقدس یا جابهجایی اجزای آن؛ دوم كتمان آیات الهی، و سوم تأویل ناصحیح.
چنانكه تاریخ و محتوای تورات و انجیلهای موجود آنها نشان میدهد، بسیاری از مطالب این كتابها غیروحیانی است.(2) قرآن تصریح میكند كه علمای اهل كتاب مطالبی از خودشان مینوشتند و آنها را به خدا نسبت میدادند:
1. و نیز: بقره (2)، 213؛ جاثیه (45)، 17؛ شوری (42)، 14؛ بینه (98)، 4.
2. ازنظر تاریخی هم این مطلب كاملاً مبرهن است كه ادیان پیشین، همه دستخوش تحریف شدهاند؛ ازاینرو اگر كسی به مطالبی كه در كتابهای فعلی این ادیان موجود است مراجعه كند، تناقضهای فراوانی در آنها میبیند (ر.ك: رحمةالله خلیلالرحمان هندی، اظهار الحق، ص160ـ199؛ محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج1، ص68ـ74).
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَكْسِبُونَ (بقره:79)؛ پس وای بر آنهایی كه كتاب را به دستهای خود مینویسند، آنگاه میگویند این از جانب خداست، تا بدان سود اندكی برند. پس وای بر آنها از آنچه دستهاشان نوشته و وای بر آنها از آنچه به دست میآورند.
پیداست كه آنان در این كار به دنبال منافع مادی بودهاند. شاید حاكمانی بودهاند كه برای اغراض خودشان به علمای اهل كتاب پول میدادند تا آنان مطالبی را كه حاكمان میخواستند بنویسند و به نام وحی آسمانی به مردم عرضه كنند. خداوند در آیة دیگری میفرماید:
وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَیَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (آلعمران:78)؛ از میان ایشان گروهی هستند كه زبان خود را به [خواندن] كتاب [تحریفشدهای] میپیچانند تا آن بربافته را از كتاب الهی بپندارید؛ درحالیكه از كتاب [خدا] نیست و میگویند كه از جانب خدا آمده و حالآنكه از جانب خدا نیامده است و خود میدانند كه بر خدا دروغ میبندند.
قرآن كریم در آیهای سبب تحریف كتابهای آسمانی را قساوت قلب آنان براثر نقص میثاق ذكر میفرماید:
فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَی خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (مائده:13)؛ پس به [سزای] پیمان شكستنشان لعنتشان كردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم؛ [بهطوریكه] كلمات را
از مواضع خود تحریف میكنند و بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، به فراموشی سپردند و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه میشوی، مگر [شماری] اندك از ایشان [كه خیانتكار نیستند]؛ پس، از آنان درگذر و چشمپوشی كن كه خدا نیكوكاران را دوست میدارد.
بنابراین ازنظر قرآن جای شكی نیست كه در كتابهای یهود و نصارا جعلیات و تحریفاتی وجود دارد. برای اطلاع اجمالی، به دو نمونه از این تحریفات اشاره میكنیم:
1. در تورات جزئیات مربوط به مرگ موسی علیه السلام و حوادث پس از آن آمده است.(1) حال باید پرسید كه اگر این همان كتاب نازلشده بر موسی است، چطور از مرگ او با صیغة ماضی خبر میدهد؟
2. به اعتراف دانشمندان مسیحی، انجیلهای موجود بین سالهای 45 تا 100 میلادی بهوسیلة متی، مرقس، یوحنا و لوقا به نگارش درآمدهاند، درحالیكه لوقا هرگز حضرت عیسی علیه السلام را ندیده بود.(2) این چهار انجیل سرگذشت حضرت عیسی علیه السلام و شاگردانش را بیان میكنند، و میتوان آنها را كتابهای تاریخ و سیره دانست.(3) ضمن اینكه انجیلهای نگارشیافته پس از عیسی علیه السلام بیش از اینها بودهاند و این انجیلهای چهارگانه از آن مجموعه انتخاب شدهاند.(4)
1. در تورات آمده است: «پس موسی، بندة خداوند، در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور دفن كرد و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است و موسی چون وفات یافت صدوبیست سال داشت» (تثنیه 34: 5ـ7).
2. ر.ك: مریل چاپین تنی، معرفی عهد جدید، ترجمة طاطهوس میكائیلیان، ص135ـ221؛ توماس میشل، كلام مسیحی، ترجمة حسین توفیقی، ص26ـ27، 42ـ47.
3. شلایرماخر دراینباره میگوید: «ارزش كتاب مقدس در این است كه سابقة احوال و تجارب دینی بنیاسرائیل و مسیح و سرگذشت مؤمنان صدر نخست را بازمیگوید» (ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، ص132).
4. ر.ك: جیمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص9.
1. شرایع الهی، افزون بر اشتراك در اصل تسلیم در برابر فرمان خداوند، در اصول عقاید مانند توحید، نبوت، معاد، و مبانی رفتارهای اجتماعی، مانند برقراری عدالت اجتماعی، نیز با هم مشتركاند.
2. بنابر آیات قرآن كریم، نماز، زكات، روزه، حج، قصاص و حرمت ربا از احكام مشترك میان شرایع الهی است.
3. دین واحد الهی در زمانهای مختلف، مطابق با نیازها و تواناییهای مردم هر عصر، بهصورت شریعتهای گوناگون ظهور پیدا كرده است. به همین دلیل این شریعتها تفاوتهایی با هم دارند و با آمدن شریعت جدید، شریعت پیشین نسخ میشده است.
4. اختلافهایی كه به خواست خداوند و متناسب با مصالح و شرایط، در میان شرایع وجود داشته، سه گونه بوده است: الف) اختلافات حاصل از تفاوت حوزة احكام در شرایع مختلف؛ ب) تفاوتهای حاصل از نسخ بعضی از احكام؛ ج) تفاوتهای ناشی از اختصاص بعضی احكام به برخی اقوام.
5. اختلافهای سهگانة بالا، به یگانگی دین لطمهای نمیزند؛ زیرا هر سه نوع از این اختلافها را در یك شریعت نیز میتوان دید، ولی این موضوع موجب تعدد آن دین نمیشود؛ برای مثال، در اسلام احكام بهتدریج تشریع شد و كمكم گستردگی یافت؛ همچنین برخی احكام اسلامی منسوخ شد، ضمن اینكه ممكن است در یك شریعت برخی احكام، ویژة یك گروه خاص باشد.
6. بخشی از اختلافهای موجود میان شرایع، ناشی از سركشی برخی آگاهان به وحی بوده كه دست به تحریف كتابهای آسمانی زدهاند؛ یعنی مطالبی به وحی افزودهاند یا تأویل ناصحیحی از آن ارائه كردهاند.
1. شرایع الهی در كدام اصول اعتقادی با هم اشتراك دارند؟ برای هركدام یك آیه بیاورید.
2. فروع و احكام مشترك بین شرایع الهی كداماند؟
3. با استناد به آیهای ثابت كنید كه دین الهی بهصورت شرایع گوناگون ظهور یافته است.
4. اختلافهای ذاتی میان شرایع الهی چند دستهاند؟ توضیح دهید.
5. ثابت كنید كه وجود اختلاف میان شرایع، با یكی بودن دین خداوند منافات ندارد.
6. عامل اختلافهای عرضی در شرایع را بیان كنید.
1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص273ـ274 و ج14، ص428ـ429.
2. بلاغی، محمدجواد، الهدی الی دین المصطفی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۵ق، ص35ـ40.
3. میشل، توماس، كلام مسیحی، ترجمة حسین توفیقی، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1377، ص26، 27 و 42ـ47.
دربارة نسخ شدن شرایع الهی دیگر با دین اسلام تحقیق كنید.