درس بیستم

 

درس بیستم

شیوه‌های مخالفت با پیامبران

 

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

1. با نحوة رفتار مردم با پیامبران آشنا شود؛

2. بتواند انواع تهمت‌هایی را كه مردم به پیامبران می‌زدند، بیان كند؛

3. بتواند بهانه‌ها و تقاضاهای نابجای مردم را از پیامبران برشمارد؛

4. تبیین كند كه چگونه مردم با بی‌اعتنایی به خدمات بی‌بدیل پیامبران، آنان را آزار می‌دادند و حتی كمر به قتل ایشان می‌بستند.

 

 

 

 

 

أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَی رَجُلٍ مِنْكُمْ لِیُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(اعراف:63)؛ «آیا تعجب كردید كه بر مردی از خودتان، پندی از جانب پروردگارتان برای شما آمده تا شما را بیم دهد و تا شما تقوا پیشه كنید و باشد كه مورد رحمت قرار گیرید؟»

در درس گذشته به این نتیجه رسیدیم كه مخالفت با پیامبران، از قشر خاصی از مردم، یعنی مهتران، مترفان و مستكبران، شروع می‌شد. این قشر خاص، كه به علت بهره‌مندی از ثروت كلان و بر اساس ارزش‌های كاذب، موقعیت اجتماعی ممتازی داشتند، با بهره‌گیری از این موقعیت، دیگران را نیز در مخالفت با پیامبران با خودشان همراه می‌كردند. عوامل مخالفت آنها یك سلسله حالات روانی، ملكات درونی، دل‌بستگی‌های مادی و هواهای نفسانی بود. این حالات و ملكات در قالب رفتارهای خاصی ظهور می‌یافت و همین موجب می‌شد كه مخالفان با شیوه‌های گوناگون به مبارزه با پیامبران برخیزند. در این درس، این شیوه‌های مبارزه با پیامبران را بررسی می‌كنیم.

1. ابراز تعجب

برخی آیات قرآن به این واقعیت اشاره دارد كه كافران، از اینكه انسانی در میان

خودشان مبعوث شده است، اظهار شگفتنی می‌كردند.(1) حضرت هود علیه السلام در احتجاج با قومش، بر همین مسئله تأكید می‌كند: أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَی رَجُلٍ مِنْكُمْ لِیُنْذِرَكُمْ (اعراف:69)؛ «آیا تعجب كردید كه بر مردی از خودتان، پندی از جانب پروردگارتان برای شما آمده تا شما را هشدار دهد؟» از ظاهر این آیه برمی‌آید كه عبارت «عَلَی رَجُلٍ مِنْكُمْ» اشاره به محور اصلی شگفتی آنان دارد؛ زیرا هیچ خداباوری از اینكه خداوند پیامی را برای هدایت بشر فروفرستد، شگفت‌زده نمی‌شود. بنابراین شگفتی آنان از این بود كه چرا خداوند كسی را از میان خود آنان برای پیامبری برگزیده است. پیامبران الهی نیز كه به این واقعیت توجه داشتند، می‌گفتند: «چرا تعجب می‌كنید؟ خدا هركس را كه بخواهد برای راهنمایی مردم می‌فرستد». دربارة امت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نیز آمده است: أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ (یونس:2)؛ «آیا برای مردم شگفت‌آور است كه به مردی از خودشان وحی كردیم كه مردم را بیم ده؟»

در آیات نخستین سورة صاد نیز بر این مطلب تأكید شده است: وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ (ص:4)؛ «و از اینكه هشداردهنده‌ای از خودشان برایشان آمده در شگفت‌‌اند، و كافران می‌گویند: این ساحری شیاد است».

بدیهی است انسانی كه از سلامت نفس برخوردار باشد، هیچ‌گاه از اینكه خداوند شایسته‌ترین فرد امت را برای هدایت دیگران برگزیند، شگفت‌زده نمی‌شود؛ اما كسانی كه در زندانی از حالات و انگیزه‌های روانی ناشایست محبوس‌اند و به استكبار و برتری‌جویی و پیروی از هوای نفس تن درمی‌دهند، از چنین مسئلة بدیهی و موجهی شگفت‌زده می‌شوند. به‌هرروی این تعجب، نمودی از حالات روانی كافران و منكران است كه قرآن بدان اشاره می‌كند.


1. در درس سوم، آیات متعددی را دراین‌باره بررسی كردیم.

2. ابراز شك و تردید

یكی از شیوه‌های برخورد مخالفان با پیامبران در برابر دعوت آنها، ابراز شك و تردید بود. قرآن كریم در آیات متعدد به این مطلب اشاره دارد؛ ازجمله می‌فرماید:

أَلَمْ یَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلاّ اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِی شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (ابراهیم:9)؛ آیا خبر كسانی كه پیش از شما بودند، قوم نوح و عاد و ثمود، و آنان‌ كه بعد از ایشان بودند [و] كسی جز خدا از آنها آگاهی ندارد، به شما نرسیده است؟ فرستادگانشان دلایل آشكار برایشان آوردند، ولی دست‌هایشان را [به‌‌نشانة اعتراض] به دهان‌هایشان گذاشتند و گفتند: «ما به آنچه شما مأموریت دارید، كافریم و از آنچه ما را بدان می‌خوانید، سخت در شكّیم».(1)

از آیة بالا برمی‌آید كه اقوامی چون قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود و اقوام بعد از ایشان، با صراحت به پیامبران خود اعلام می‌كردند كه دربارة دعوت ایشان سخت در شك‌اند.

قوم صالح علیه السلام نیز به پیامبرشان گفتند: وَإِنَّنَا لَفِی شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (هود:62)؛ «بی‌گمان ما از آنچه تو ما را بدان می‌خوانی، سخت دچار شكّیم».

مشركان دربارة رسالت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله نیز ابراز شك و تردید می‌كردند. قرآن شك آنان را بیجا می‌داند و به آنها اعلام می‌كند كه اگر شك دارند، یك سوره مانند قرآن بیاورند:

وَإِنْ كُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِینَ (بقره:23ـ24)؛ اگر در آنچه به


2. آیات دیگری مانند آیات 110 سورة هود، 8 سورة ص، و 14 سورة شوری نیز می‌تواند ناظر به تردید اقوام پیامبران در رسالت ایشان باشد.

بندة خود نازل كرده‌ایم شك دارید، پس اگر راست می‌گویید، سوره‌ای مانند آن بیاورید، و گواهیان خود را غیر خدا فراخوانید. پس اگر نكردید ـ و هرگز نمی‌توانید كرد ـ از آن آتشی كه سوختش مردمان و سنگ‌ها هستند و برای كافران آماده شده، بپرهیزید.

3. استهزا و تمسخر

در برخی آیات آمده است كه هیچ‌یك از پیامبران، از تمسخر و استهزای مردم در امان نبوده‌اند:

یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (یس:30)؛ «دریغا بر این بندگان! هیچ فرستاده‌ای بر آنان نیامد، مگر آنكه او را ریشخند می‌كردند».(1)

وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ كَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (زخرف:7)؛ «و هیچ پیامبری به‌سوی ایشان نیامد، مگر اینكه او را به ریشخند می‌گرفتند».

از این آیات روشن می‌شود كه یكی از روش‌های برخورد مخالفان با انبیا، مسخره كردن آنها بوده است. برخی آیات قرآن جزئیات بیشتری در این زمینه بیان می‌كنند؛ برای نمونه، دربارة برخورد كافران با پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله می‌خوانیم:

وَإِذَا رَآكَ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَكَ إِلاّ هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی یَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ (انبیاء:36)؛ «و كسانی كه كافر شدند، چون تو را ببینند فقط به مسخره‌ات می‌گیرند [و می‌گویند:] آیا این همان‌كس است كه خدایانتان را [به ‌بدی] یاد می‌كند؟»

مشركان در پی آن بودند كه با این‌گونه سخنان تحقیر‌آمیز پیامبرصلی الله علیه و آله را در نظر مردم كوچك كنند. در آیه‌ای دیگر، مشابه چنین سخنی از مخالفان نقل شده است: وَإِذَا رَأَوْكَ إِنْ یَتَّخِذُونَكَ إِلاّ هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (فرقان:41)؛ «و چون تو را


1. مانند: حجر (15)، 11.

ببینند، جز به ریشخندت نگیرند، [كه:] آیا این همان كسی است كه خدا او را به رسالت فرستاده است؟»(1)

طبیعی است كه با این همه ریشخند و تمسخر، اگر پیامبران افرادی عادی بودند و بر قدرت و حمایت الهی اتكا نداشتند، به‌قطع یا عقب‌نشینی می‌كردند، و یا دست‌كم از روی مصلحت‌اندیشی از آن جماعت دوری می‌گزیدند؛ اما ازآنجاكه انبیا رسالتی الهی داشتند، و ازسوی خداوند موظف به شكیبایی و استقامت بودند، ریشخند معاندان تأثیری در عملكردشان نداشت.

4. تهمت

مخالفان كه از مسخره كردن طرْفی نمی‌بستند و پیامبران را همچنان استوار و مصمم می‌یافتند، به‌ناچار شیوه‌های دیگری را در پیش می‌گرفتند كه امروزه «ترور شخصیت» نامیده می‌شود؛ یعنی می‌كوشیدند با مطرح كردن تهمت‌ها و نسبت‌های ناروا، چهرة پیامبران را در جامعه زشت جلوه دهند تا مردم از آنان فاصله بگیرند. قرآن كریم، بسیاری از تهمت‌هایی را كه مخالفان پیامبران برساخته بودند، نقل می‌كند. در اینجا به مرور این آیات می‌پردازیم.

1و2ـ4. افسونگری و دیوانگی

قرآن دربارة برخورد اقوام گذشته با پیامبران می‌فرماید:

كَذَلِكَ مَا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ *أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ


1. بعضی آیات گویای آن است كه مخالفان، مؤمنان را نیز به باد تمسخر می‌گرفتند تا شاید از ایمان خود دست بر‌دارند: إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَكُون * وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغَامَزُون * وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِین * وَإِذَا رأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلاءِ لَضَالُّون (مطففین:29ـ32)؛ «[آری، در دنیا] كسانی كه گناه می‌كردند، آنان را كه ایمان آورده بودند به ریشخند می‌گرفتند؛ و چون بر ایشان می‌گذشتند، اشارة چشم و ابرو با هم ردوبدل می‌كردند؛ و هنگامی كه نزد خانواده‌[های] خود بازمی‌گشتند، به شوخ‌طبعی می‌پرداختند؛ و چون مؤمنان را می‌دیدند، می‌گفتند: اینها [جماعتی] گمراه‌اند».

هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (ذاریات:52ـ53)؛ «بدین‌سان بر كسانی كه پیش از آنها بودند، هیچ پیامبری نیامد، جز اینكه گفتند: ساحر یا دیوانه‌ای است. آیا همدیگر را به این [سخن] سفارش كرده بودند؟ [نه]، بلكه آنان مردمی سركش بودند».

متهم كردن پیامبران به سحر و جنون چنان در میان مردم شایع بود كه گویا آنان یكدیگر را به این كار سفارش كرده بودند و گویی توطئه‌ای در میان بود كه آنان هر پیامبری را به این دو آفت متهم می‌كردند؛ اما در واقع توطئة ازپیش‌طراحی‌شده‌ای در كار نبود: بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ؛ تنها سركشی آن اقوام موجب می‌شد كه چنین تهمت‌هایی را به پیامبران بزنند.(1)

ازجمله پیامبرانی كه متهم به دیوانگی شد، نوح علیه السلام بود؛ قرآن دراین‌باره می‌فرماید:

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ (قمر:9)؛ «پیش از آنان، قوم نوح [نیز] به تكذیب پرداختند و بندة ما را دروغ‌زن خواندند و گفتند: دیوانه‌ای است؛ و [سپس] آزار كشید».(2)

إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ (مؤمنون:25)؛ «او نیست جز مردی كه در وی [حال] جنون است؛ پس تا چندی درباره‌اش دست نگاه دارید».

حضرت موسی علیه السلام نیز ازطرف فرعون متهم به جنون شد: قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْكُمْ لَمَجْنُونٌ (شعراء:27)؛ «[فرعون] گفت: واقعاً این پیامبری كه به‌سوی شما فرستاده شده، حتماً دیوانه است». فرعون وقتی این اتهام را مطرح كرد كه در مقابل سخنان استوار موسی علیه السلام جوابی نداشت. در این اتهام فرعون به موسی می‌توان لحن تمسخر‌آمیز او را نیز احساس كرد؛ زیرا می‌گوید: این شخص كه واقعاً پیامبر نیست، بلكه صرفاً ادعای پیامبری دارد، دیوانه است.


1. ر.ك: صافات (37)، 34ـ36.

2. در آیة 25 سورة مؤمنون نیز این تهمت مردم به حضرت نوح علیه السلام مطرح شده است.

در آیة دیگری می‌بینیم كه فرعون علاوه بر جنون، موسی علیه السلام را به جادوگری نیز متهم كرده است: فَتَوَلَّی بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُون (ذاریات:39)؛ «پس [فرعون] روی برتافت و گفت: [این شخص،] ساحر یا دیوانه‌ای است».(1)

این آیه مربوط به وقتی است كه موسی علیه السلام توانسته بود برای ملاقات با فرعون به دربار او راه یابد؛ اما فرعون در اوج بی‌اعتنایی، از موسی علیه السلام روی برگرداند و گفت: «او جادوگر یا دیوانه است». عبارت «تَوَلَّی بِرُكْنِهِ» در جایی به كار می‌رود كه شخصی در كمال بی‌اعتنایی، از شخص یا چیزی روی برگرداند.

اتهام جنون حتی دربارة پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نیز مطرح بوده است:(2) وَقالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (حجر:6)؛ «و گفتند: ای كسی كه قرآن بر او نازل شده است، به‌یقین تو دیوانه‌ای». در این آیه می‌بینیم كه كافران زمان پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نیز همانند فرعون با لحنی تمسخرآلود پیامبر را متهم به دیوانگی می‌كرده‌اند؛ بااین‌حال طرح اتهام جنون با تأكید و قاطعیت همراه بوده است؛ زیرا به كار بردن جملة اسمیة «إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ»، با استفاده از حروف تأكید «إِن» و «لام»، حاكی از تأكید بلیغ آنان بر مدعای خویش است.(3)

3ـ4. افسون‌شدگی

از برخی آیات قرآن برمی‌آید كه مردم، علاوه بر متهم كردن پیامبران به افسونگری، گاهی هم آنها را افسون‌شده می‌خواندند تا آنان را در چشم مردم بی‌مقدار جلوه دهند و مردم را از ایشان دور كنند؛ برای مثال، فرعون به حضرت موسی علیه السلام گفت: إِنِّی لَأَظُنُّكَ یا مُوسی مَسْحُورا (اسراء:101)؛ «ای موسی، من جداً تو را افسون‏شده می‏پندارم»؛ چنان‌كه


1. و نیز، رك: اعراف (7)، 109.

2. همچنین، رك: یونس (10)، 2.

3. آیات 70 سورة‌ مؤمنون، 8 سورة سبأ، 51 سورة قلم، و 14 سورة‌ دخان نیز از این اتهام مردم به حضرت محمدصلی الله علیه و آله سخن می‌گویند.

دربارة پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نیز می‌گفتند: قَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلاً مَسْحُورًا (فرقان:8)؛ «ستمكاران گفتند: جز مردی افسون‏شده را دنبال نمی‏كنید».

4ـ4. شاعری و یاوه‌گویی

در میان مخالفان كسانی هم بودند كه پیامبرصلی الله علیه و آله را شاعری یاوه‌گو می‌خواندند. اتهام شاعری، به‌ویژه وقتی قوت می‌یافت كه پیامبرصلی الله علیه و آله آیاتی را كه در اوج فصاحت و بلاغت بود، بر زبان جاری می‌ساخت:

وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ (صافات:36)؛ «و می‌گفتند: "آیا ما برای شاعری دیوانه، دست از خدایانمان برداریم؟"»

بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ (انبیاء:5)؛ «بلكه گفتند: "خواب‌های شوریده است، [نه] بلكه آن را بربافته، بلكه او شاعری است"».

قرآن كریم برای دفاع از آن حضرت در مقابل این اتهام می‌فرماید: وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِینٌ (یس:69)؛ «و [ما] به او شعر نیاموختیم و درخور وی نیست؛ این [سخن] جز اندرز و قرآنی روشن نیست».(1)

5ـ4. كهانت

از دیگر تهمت‌هایی كه مشركان به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله می‌زدند، اتهام كهانت بود. منظور از كاهن كسی است كه با جنیان سروكار دارد و مطالبی را از آنان می‌آموزد. مشركان وقتی با طرح اتهام‌های پیش‌گفته كاری از پیش نمی‌بردند، پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله را كاهن ‌خواندند. قرآن كریم برای دفاع از شخصیت والای پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله در مقابل این تهمت می‌فرماید:


1. و نیز، رك: حاقه (69)، 41، 41.

فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ(طور:29)؛ «پس اندر زده كه تو، به لطف پروردگارت، نه كاهنی و نه دیوانه».

وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَكَّرُون (حاقه:42)؛ «و نه گفتار كاهنی است؛ كمتر [از آن] پند می‌گیرید».

6ـ4. گمراه بودن

مخالفان گاهی پیامبران را متهم به گمراهی ‌می‌كردند؛ برای نمونه، به حضرت نوح علیه السلام می‌گفتند: قَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (اعراف:60)؛ «سران قومش گفتند: واقعاً ما تو را در گمراهی آشكاری می‏بینیم».

7ـ4. دروغ‌گویی

بنابر گزارش قرآن كریم، از دیگر تهمت‌هایی كه مردم به پیامبران خود می‌زدند، دروغ‌گویی بود؛(1) چنان‌كه به حضرت شعیب علیه السلام گفتند: إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِین (شعراء:186)؛ «قطعاً تو را از دروغ‌گویان می‏دانیم»؛ و دربارة حضرت محمدصلی الله علیه و آله: وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّاب (ص:4)؛ «كافران گفتند: این ساحری دروغ‌گوست».

8ـ4. آموختن از دیگران

یكی از مسائلی كه به‌ویژه پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله بدان متهم می‌شد، آموختن محتوای تعالیمش از انسان‌های دیگر بود. مخالفان با طرح این اتهام، خدایی بودن دعوت او را انكار می‌كردند تا به او ایمان نیاورند: ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُون (دخان:14)؛ «از او روی‌گردان شدند و گفتند: دیوانه‏ای است تعلیم‌یافته».


1. دربارة این اتهام به پیامبران دیگر، رك: اعراف (7)، 66؛ هود (11)، 27؛ غافر (40)، ‌24.

این بهانه در سورة نحل به‌صورت صریح‌تر و همراه با پاسخ خداوند به آن بیان شده است:

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ (نحل:103)؛ «و نیك می‏دانیم كه آنان می‏گویند: "جز این نیست كه بشری به او می‏آموزد". [نه چنین نیست؛ زیرا] زبان كسی كه [این] نسبت را به او می‏دهند غیرعربی است و این [قرآن] به زبان عربی روشن است».

آنچه گفته شد، بخشی از مهم‌ترین اتهام‌های مخالفان به پیامبران الهی بود. البته برخی پیامبران تهمت‌های دیگری را نیز تحمل می‌كردند كه چون چندان عمومیت نداشته است،(1) به بررسی آنها نمی‌پردازیم.

5. بهانه‌جویی

شیوة رایج در اقوام پیشین این بود كه بعد از ابراز تعجب و شك، ابتدا پیامبران خود را ریشخند می‌كردند و سپس به طرح اتهام روی می‌آوردند؛ اما وقتی پیامبران معجزاتشان را به مردم نشان می‌دادند و توطئه‌های مخالفان را خنثی می‌كردند، آنان راه دیگری در پیش گرفته، چاره را در بهانه‌جویی‌ می‌دیدند تا شاید از این راه پیامبران را به زانو درآورند و آنان را از ادامة دعوتشان منصرف كنند. در اینجا تنها بهانه‌هایی را مطرح می‌كنیم كه در میان اقوام و امت‌های مختلف شایع بوده است.

1ـ5. تعارض دعوت پیامبران با روش نیاكان

یكی از بهانه‌های مخالفان این بود كه چگونه می‌توان روش پیشینیان را ترك كرد و آیین جدیدی را برگزید:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا (لقمان:21)؛ «و چون


1. مانند اتهام نادانی به حضرت هود علیه السلام : إِنَّا لَنَرَاكَ فِی سَفَاهَةٍ (اعراف:66)؛ «درحقیقت ما تو را در نوعی سفاهت می‌بینیم».

به آنان گفته شود آنچه را كه خدا نازل كرده پیروی كنید، می‌گویند: "[نه،] بلكه آنچه كه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌كنیم"».(1)

2ـ5. بشر بودن پیامبران

شاید اصلی‌ترین بهانة مردم برای انكار سخنان پیامبران، این بود كه آنان نیز انسان‌هایی مثل دیگران‌اند.(2) قرآن كریم در‌‌ آیات متعدد این بهانه‌جویی را نقل می‌كند:

وَما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یُؤمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی إِلاّ أَنْ قالُوا أَبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً(اسراء:94)؛ هیچ‌چیز مردم را از ایمان آوردن ـ آن‌گاه كه هدایتشان می‏كردند ‌ـ بازنداشت، مگر اینكه می‏گفتند: "آیا خدا انسانی را به رسالت می‏فرستد؟"»

ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا... (تغابن:6)؛ «این به كیفر آن بود كه پیامبرانشان با دلیل‌های روشن بر آنان مبعوث شدند و آنان گفتند: "آیا آدمیان ما را هدایت می‏كنند؟" پس انكار كردند و روی‌گردان شدند...».(3)

3ـ5. درخواست ارتباط بی‌واسطة خدا با آنان

از دیگر بهانه‌های كافران آن بود كه می‌گفتند: خدا باید مستقیم با خود ما سخن بگوید:

وَقالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْلا یُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ (بقره:118)؛ «افراد نادان گفتند: "چرا خدا با ما سخن نمی‌گوید؟ یا برای ما آیه‌ای نمی‌آید؟" كسانی كه پیش از اینان بودند [نیز] مثل گفتة ایشان را می‌گفتند. دل‌ها [و افكار]‌شان به هم می‌ماند».


1. همچنین، ر.ك: بقره (2)، 170؛ زخرف (43)، 23.

2. در درس سوم به‌تفصیل دربارة این موضوع سخن گفتیم.

3. همچنین، رك: ابراهیم (14)، 10.

قرآن در این آیه خبر می‌دهد كه تنها مشركان مكه به چنین بهانه‌هایی متوسل نشده‌اند؛ بلكه این درخواست‌ها در امت‌های قبلی نیز مطرح بوده است، و این همانندی ناشی از مشابهت دل‌ها و نیت‌های كافران در همة دوران‌هاست.

قرآن در آیات دیگری به بهانه‌جویی‌های دیگری ازاین‌دست اشاره می‌كند:

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِی كُلِّ قَرْیَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِیهَا لِیَمْكُرُوا فِیهَا وَمَا یَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا یَشْعُرُونَ * وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَی مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ... (انعام:123ـ124)؛ و بدین‌گونه، در هر شهری گناهكاران بزرگش را می‌گماریم تا در آن به نیرنگ پردازند؛ و[لی] آنان جز به خودشان نیرنگ نمی‌زنند و درك نمی‌كنند؛ و چون آیتی برایش بیاید، می‌گویند: «هرگز ایمان نمی‌آوریم تا اینكه نظیر آنچه به فرستادگان خدا داده شده است، به ما [نیز] داده شود...».

از این آیه به دست می‌آید كه پیامبران در هر شهر و محلی كه مبعوث می‌شدند، سركردگان تبهكاران و مجرمان آنجا دست به مكر و حیله می‌زدند و یكی از نیرنگ‌های آنان این بود كه ایمانشان را در گرو ارتباط مستقیم خودشان با خداوند بدانند. قرآن كریم در پاسخ به این بهانه و درخواست مردم می‌فرماید: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ(انعام:124)؛ «خدا بهتر می‌داند كه رسالتش را كجا قرار دهد».

4ـ5. درخواست ملاقات با خدا

طبق بیان قرآن كریم، از دیگر بهانه‌های مردم در برابر پیامبران ملاقات با خدا بود؛ چنان‌كه بنی‌اسرائیل به حضرت موسی علیه السلام گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَة(بقره:55)؛ «تا خدا را آشكارا نبینیم، به تو ایمان نخواهیم آورد».(1)


1. آیة 118 سورة بقره نیز به این بهانة مردم اشاره دارد.

5ـ5. نازل نشدن فرشتگان بر مردم

مشركان و كافران گاهی این بهانه را مطرح می‌كردند كه چرا فرشتگان بر آنان نازل نشده‌اند:(1)

وَقَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِكَةُ (فرقان:21)؛ «و كسانی كه به لقای ما امید ندارند، گفتند: "چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند؟"»

لَوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (حجر:7)؛ «اگر راست می‌گویی، چرا فرشته‌ها را پیش ما نمی‌آوری؟»

آنان گاهی این بهانه را به این صورت مطرح می‌كردند كه چرا آشكارا فرشته‌ای بر پیامبرصلی الله علیه و آله نازل نمی‌شود، یا همراه او نمی‌گردد:

وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَكٌ (انعام:8)؛ «و گفتند: "چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده است؟"»

لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ (هود:12)؛ «چرا گنجی بر او فروفرستاده نشده یا فرشته‌ای با او نیامده است؟»

6ـ5. درخواست معجزات تسلیم‌كننده

كافران بر پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله خرده می‌گرفتند كه چرا معجزه‌ای بر او نازل نمی‌شود:

وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ (رعد:27)؛ «و كسانی كه كافر شده‌اند می‌گویند: "چرا از جانب پروردگارش معجزه‌ای تسلیم‌كننده بر او نازل نشده است؟"»(2)

وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِنْ رَبِّهِ... (عنكبوت:50)؛ «و گفتند: "چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه‌هایی [معجزه‌آسا] نازل نشده است؟..."»

در اینكه مقصود كافران از این سخن چه بوده، دو احتمال هست: نخست اینكه آنان می‌خواستند وانمود كنند كه قرآن معجزه نیست و ارزشی ندارد؛ پس پیامبرصلی الله علیه و آله


1. دربارة این درخواست مردم و جواب قرآن كریم، در درس سوم سخن گفتیم.

2. همچنین، ر.ك: انعام (6)، 37؛ طه (20)، 133.

هیچ معجزه‌ای با خود نیاورده است؛ دوم آنكه مقصود آنان از «آیه» معجزه‌ای بود كه با وجود آن، هیچ‌كس را یارای مخالفت با پیامبرصلی الله علیه و آله نباشد و همگان، ازسر ناچاری، در مقابل آن سر تسلیم فرود آوردند. قرآن در پاسخ به این درخواست می‌گوید: هرچند خداوند می‌تواند چنین معجزه‌ای نشان دهد، هرگز نخواسته است كه مردم را از این راه هدایت كند؛(1) زیرا این كار موجب سلب اختیار از مردم می‌شود، و این نقض غرض الهی است: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ (شعراء:4)؛ «اگر بخواهیم معجزه‌ای از آسمان بر آنان فرود می‌آوریم، تا در برابر آن گردن‌هایشان خاضع گردد».

7ـ5. تقاضای قرآنی دیگر

كافران گاه از پیامبراكرمصلی الله علیه و آله می‌خواستند كه قرآن دیگری بیاورد یا اینكه قرآن موجود را تغییر دهد:

وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ (یونس:15)؛ «و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان كه به دیدار ما امید ندارند، می‌گویند كه قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض كن».

این سخن، یكی از روش‌های بسیار زیركانة كفار برای فرار از ایمان بود. آنان می‌گفتند: «اگر می‌خواهی ما ایمان بیاوریم، قرآن دیگری بیاور یا این را عوض كن». در این صورت اگر پیامبرصلی الله علیه و آله خواستة آنان را عملی می‌كرد، می‌گفتند: «پس معلوم می‌شود كه پیامبر واقعی نیستی؛ چراكه اگر پیامبر بودی، حق نداشتی آن را عوض كنی» و اگر


1. قرآن بیان می‌كند كه ایمان بدون اختیار، سودی ندارد: یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُون (انعام:158)؛ «روزی كه بعضی از نشانه‌های پروردگارت [كه مورد نظر آنهاست] بیاید، كسی كه ایمان نیاورده باشد، یا با ایمان خود خیری كسب نكرده باشد، ایمان آوردنش سودی نمی‌بخشد. بگو منتظر باشید كه ما هم منتظریم».

پیامبرصلی الله علیه و آله این درخواستشان را نمی‌پذیرفت، كه قطعاً چنین بود‌، می‌گفتند: «چون درخواست ما را نپذیرفتی، به تو ایمان نمی‌آوریم».

8ـ5. تقاضای نزول دفعی قرآن

از دیگر بهانه‌های كافران در رابطه با قرآن، اعتراض به نزول تدریجی آن بود؛ قرآن در پاسخ به این اعتراض، تدریجی بودن نزول قرآن را تثبیت و تقویت قلب پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله بیان می‌كند:

وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلا (فرقان:32)؛ «و كسانی كه كافر شدند گفتند: "چرا قرآن یك‌جا بر او نازل نشده است؟" این‌گونه [ما آن را به‌تدریج نازل كردیم] تا قلبت را به‌وسیلة آن استوار گردانیم، و آن را به‌آرامی [به تو] خواندیم».

9ـ5. سرشناس نبودن پیامبرصلی الله علیه و آله

مخالفان گاهی به این بهانه از ایمان طفره می‌رفتند كه قرآن بر انسانی عادی فرود آمده كه دارای مال و ثروت و موقعیت برتر اجتماعی نیست: وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (زخرف:31)؛ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [آن] دو شهر فرود نیامده است؟»

10ـ5. درخواست كارهای نشدنی

در برخی آیات قرآن، چندین بهانة مختلف كفار در كنار هم ذكر شده است:

وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأرْضِ یَنْبُوعًا * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِیرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا

كِسَفًا أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ قَبِیلا *أَوْ یَكُونَ لَكَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّكَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ (اسراء:90ـ93)؛ و گفتند: «تا از زمین چشمه‌ای برای ما نجوشانی، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ یا [باید] برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد و آشكارا از میان آنها جویبارها روان ‌سازی، یا چنان‌كه ادعا می‌كنی، آسمان را پاره‌پاره بر [سر] فرواندازی، یا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آوری، یا برای تو خانه‌ای از طلا[كاری] باشد، یا به آسمان بالا روی، و به بالا رفتن تو [هم] اطمینان نخواهیم داشت، تا بر ما كتابی نازل كنی كه آن را بخوانیم».

قرآن در این آیات، با اشاره به خواسته‌های نابجا و توقعات ناشدنی كافران، بیان می‌كند كه چگونه این گروه ایمان آوردن خود را، ازسر بهانه‌جویی و اشكال‌تراشی، مشروط به تحقق این درخواست‌های ناروا كردند؛(1) تا جایی كه گفتند:

لَوْلاَ أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَكٌ فَیَكُونَ مَعَهُ نَذِیرًا * أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْكُلُ مِنْهَا... (فرقان:7ـ8)؛ «چرا فرشته‌ای به‌سوی او نازل نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟ یا گنجی به‌طرف او افكنده نشده یا باغی ندارد كه از [بار و بر] آن بخورد؟»

11ـ5. تقاضای قربانی

اهل كتاب نیز برای ایمان نیاوردن به پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله، بهانه‌هایی خاص خود داشتند؛ ازجمله اینكه می‌گفتند باید خدا یك قربانی بر پیامبر بفرستد:

الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ (آل‌عمران:183)؛ «همانان كه گفتند: "خدا با ما پیمان بسته كه به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا برای ما قربانی‌ای بیاورد كه آتش [آسمانی] آن را [به نشانة قبول] بسوزاند"».


1. همچنین، ر.ك: هود (11)، 12.

12ـ5. تقاضای كتاب آسمانی ویژه

اهل كتاب همچنین از پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله می‌خواستند كه كتاب آسمانی خاصی برای آنها بیاورد:

یَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ كِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَی أَكْبَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ (نساء:153)؛ اهل كتاب از تو می‌خواهند كه كتابی از آسمان [یك‌باره] بر آنان فرود آوری؛ البته از موسی بزرگ‌تر از این را خواستند و گفتند: «خدا را آشكارا را به ما بنمای». پس به سزای ظلمشان صاعقه آنان را فروگرفت.

6. تهدید

هنگامی كه روش‌هایی چون استهزا، تحقیر و ایراد اتهام، نتوانست پیامبران را از میدان مبارزه به در كند، و مخالفان از بهانه‌جویی‌هایشان هم راه به جایی نبردند، بر آن شدند تا حربة تهدید و ارعاب را بیازمایند:

وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِینَ (ابراهیم:13)؛ «و كسانی كه كافر شدند، به پیامبرانشان گفتند: "شما را از سرزمین خودمان بیرون خواهیم كرد، مگر اینكه به كیش ما بازگردید". پس پروردگارشان به آنان وحی كرد كه حتماً ستمگران را هلاك خواهیم كرد».

از عبارت «لِرُسُلِهِم» استفاده می‌شود كه شیوة تهدید، در همة اقوام بوده است و وقتی كافران همة راه‌های مقابله را بی‌نتیجه می‌یافته‌اند، پیامبرانشان را تهدید می‌كرده‌اند كه یا از دعوت خود بازگشته، هم‌كیش آنان شوند، و یا آمادة اخراج از آن سرزمین باشند. البته وقتی كار به اینجا می‌رسید، خدا به پیامبرانش اطمینان می‌داد كه مخالفان آنان را هلاك خواهد كرد. در آیة دیگری آمده است:

هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَیْفَ كَانَ عِقَابِ

(غافر:5)؛ «هر امتی آهنگ فرستادة خود را كردند تا او را بگیرند، و به [وسیلة] باطل جدال نمودند تا حقیقت را با آن پایمال كنند. پس آنان را فروگرفتم؛ چگونه بود كیفر من؟»

آیة بالا گویای آن است كه همة اقوام در پی دستگیری پیامبران بوده‌اند تا با مجادلة باطل، آنان را شكست دهند. این شیوه ضد پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نیز به كار گرفته شد:

وَإِنْ كادُوا لَیَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِیُخْرِجُوكَ مِنْها وَإِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاّ قَلِیلاً * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَلا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً(اسراء:76ـ77)؛ و چیزی نمانده بود كه تو را از این سرزمین بركنند، تا تو را از آنجا بیرون سازند، و در آن صورت آنان [هم] پس از تو جز [زمان] اندكی نمی‌ماندند؛ سنتی كه همواره در میان [امت‌های] فرستادگانی كه پیش از تو گسیل داشته‌ایم [جاری] بوده است؛ برای سنت [و قانون] ما تغییری نخواهی یافت.

بنابر این آیات، سنت خداوند در برخورد با همة كسانی كه پیامبران را تهدید می‌كنند این است كه اگر عده‌ای درصدد قتل پیامبری برآیند و عملاً وضعیتی پیش آید كه همة راه‌های هدایت مردم بسته شود و بیم اخفای كامل حق رود، خداوند عذاب خود را بر مخالفان فرومی‌فرستد. اصولاً در قرآن هرجا سخن از سنت تغییرناپذیر الهی به میان آمده است، معمولاً مربوط به نزول عذاب بر اقوام و گروه‌هایی است كه كار مخالفت با رهبران الهی را به غایت رسانده‌اند و دیگر هیچ امیدی به هدایت آنان نبوده است.(1)

7. كشتن

مخالفان پیامبران وقتی می‌دیدند كه از هیچ راهی نمی‌توانند مقاومت پیامبران را بشكنند


1. دربارة سنت عذاب در درس 22 سخن خواهیم گفت.

و مانع از تبلیغ آنان شوند، در مواردی اقدام به قتل ایشان می‌كردند. روایات(1) و آیات متعددی بر كشته شدن پیامبران به ‌دست مردم اشاره دارند؛ ازجمله: وَقَتْلِهِمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَق(نساء:155)؛ «و كشتار ناحق آنان [بنی‌اسرائیل] از انبیا».(2)

ممكن است كسی بپرسد: چگونه مردم پیامبران را می‌كشتند، حال‌آنكه بنابر سنت الهی، می‌باید هیچ پیامبری كشته نمی‌شد؟

در پاسخ می‌توان گفت: زمانه و شرایط مخالفت با پیامبران دو گونه بوده است: گاهی پیامبران در زمانه‌ای برانگیخته می‌شدند كه هیچ كتاب و شریعتی از خداوند در میان مردم نبوده است تا مردم را از كفر و شرك برهاند و حجت را بر ایشان تمام كند و چراغ هدایت را روشن نگاه دارد. در این حالت، اگر آن پیامبر به ‌دست قوم خود كشته می‌شد، چراغ هدایت كاملاً خاموش می‌شد و غرض خداوند از برانگیختن پیامبران به سرانجام نمی‌رسید. پس در این شرایط وقتی حجت بر مردم تمام می‌شد و باز هم آنان حق را نمی‌پذیرفتند، عذاب الهی نازل می‌شد تا پیامبر و مؤمنان رهایی یابند و زمین از حجت خدا خالی نماند.

اما در برخی دوران‌ها، كتاب خدا و شریعت الهی در میان مردم حضور داشته، و راه شناخت حق برای طالبان آن هموار بوده است؛ در این شرایط پیامبرانی هم مبعوث می‌شدند تا مردم را به همان دین و كتاب موجود، دعوت و ارشاد كنند؛ برای مثال، پس از حضرت موسی علیه السلام ، شریعت او در میان بنی‌اسرائیل رواج و دوام داشت و پیامبران تبلیغی متعددی پس از وی آمدند كه مردم را به همان كتاب و شریعت فرامی‌خواندند. در چنین وضعیتی كه كشته شدن یك پیامبر به محو كلی حق و گمراهی كامل جامعه و مسدود شدن تمام راه‌های هدایت نمی‌انجامید، خداوند فرصت جسارت به پیامبران و حتی قتل آنان را هم به مردم می‌داد.


1. در روایات نیز آمده است كه مردم تعداد بسیاری از پیامبران را كشته‌اند؛ برای مثال، در یك ساعت، 43 پیامبر به ‌دست مردم كشته شدند (ر.ك: ابوجعفر محمدبن‌حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص422).

2. همچنین، ر.ك: بقره (2)، 19؛ آل‌عمران (3)، 181؛ نساء (4)، 155.

چكیده

1. كافران برای مبارزه با پیامبران به شیوه‌های گوناگونی چون ابراز تعجب و شك، تمسخر، تهمت زدن، بهانه‌جویی، تهدید و كشتن، متوسل می‌شدند.

2. مردم از اینكه یك انسان مثل خودشان برای هدایتشان برانگیخته شود، ابراز شك و تعجب می‌كردند.

3. مخالفان، پیامبران را به‌شدت ریشخند می‌كردند تا ایشان را در نگاه مردم كم‌مقدار جلوه دهند و در نتیجه كسی از آنها پیروی نكند.

4. یكی از شیوه‌های رایج برای مخالفت با پیامبران، تهمت زدن به آنان بود تا شخصیت آنها در جامعه شكسته شود؛ آنان پیامبران را به جادوگری، دیوانگی، افسون‌شدگی، كهانت، گمراه بودن، دروغ‌گویی و آموختن از دیگران، متهم می‌كردند.

5. بهانه‌جویی و تقاضاهای بیجا، از دیگر شیوه‌های مخالفت با پیامبران بود. بهانه‌هایی مانند تعارض داشتن دعوت پیامبران با شیوة پیشینیان، بشر بودن پیامبران، نداشتن معجزة تسلیم‌كننده و سرشناس نبودن پیامبر، و تقاضاهایی مانند سخن گفتن مستقیم خدا با آنان، دیدن آشكار خدا، تقاضای قرآنی دیگر یا تغییر آن، نزول دفعی قرآن، و جاری شدن چشمه به ‌دست پیامبر.

6. از دیگر رفتارهای مخالفان با پیامبران، تهدید آنها به اخراج از سرزمین‌هایشان بوده است.

7. آخرین رفتار مخالفان ضد پیامبران، كشتن آنان بوده است. البته آنان وقتی می‌توانستند پیامبری را بكشند كه با قتل آن پیامبر، آیین حق از بین نمی‌رفت؛ اما اگر كشته شدن پیامبری موجب بسته شدن راه هدایت ‌می‌شد، خداوند مخالفان را، پیش از آنكه كاری كنند، با عذاب نابود می‌كرد.

پرسش‌ها

1. شیوه‌های گوناگون مخالفت با پیامبران را تبیین كنید.

2. هدف كسانی كه پیامبران را به ریشخند می‌گرفتند، چه بود؟

3. كافران برای ترور شخصیت پیامبران، چه تهمت‌‌هایی ضد ایشان مطرح می‌كردند؟

4. چهار نمونه از بهانه‌جویی‌هایی مخالفان را در برابر دعوت پیامبران توضیح دهید.

5. شدیدترین روش كافران در مخالفت با پیامبران، و واكنش خداوند به آن را بیان كنید.

منابعی برای مطالعة بیشتر

1. طوسی، محمد‌بن‌حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، چ1، مكتبة الاعلام الاسلامی، قم، 1409ق، ج2، ص422.

2. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج11، چ1، مؤسسة امام صادق علیه السلام ، قم، [بی‌تا]، ص165ـ172، 192ـ199، 252ـ255.

3. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم، مركز نشر اسراء، قم، 1376، ج6، ص64ـ65 و ج7، ص94ـ95، 323.

پژوهش

دربارة تهدیدها و رفتارهای قوم حضرت هود علیه السلام در برابر دعوت ایشان تحقیق كنید.