از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. بتواند سنت الهی را تعریف كند؛
2. با سنت هدایت الهی آشنا شود؛
3. بتواند سنت املاء و استدراج، و اخلاقی بودن آن را تبیین كند؛
4. سنت عذاب، شرایط و محدودیت تحقق آن را بیان نماید.
فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ * فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَیْءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (انعام:43ـ٤٥)؛ پس چرا هنگامی كه عذاب ما به آنان رسید، تضرع نكردند؟ ولی [حقیقت این است كه] دلهایشان سخت شده، و شیطان آنچه را انجام میدادند، برایشان آراسته است. پس چون آنچه را بدان پند داده شده بودند،(1) فراموش كردند، درهای هر چیزی [از نعمتها] را بر آنان گشودیم، تا هنگامی كه به آنچه داده شده بودند شاد شدند، ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم، و یكباره نومید شدند. پس ریشة آن گروهی كه ستم كردند بركنده شد، و ستایش برای خداوند، پروردگار جهانیان، است.
در درسهای پیشین رفتار مردم را در برابر دعوت پیامبران بررسی كردیم. در این درس، به
1. عبارت «ما ذُكِّروا بِهِ» (آنچه بدان پند داده شده بودند) به این مطلب اشاره دارد كه خداوند سختیها و گرفتاریها را برای تذكر و بیداری آنان قرار داده بود تا شاید به خود آیند و انگیزهای برای تضرع و زاری در درگاه خداوند، در آنان ایجاد شود.
بررسی سنتهای الهی در برخورد با اقوام پیامبران میپردازیم. مقصود از سنت در این بحث، گونهای از افعال خداوند است كه بدون اختصاص به یك زمان، مكان و یا قوم خاص، در زمانها و مكانهای مختلف و دربارة گروههای مختلف مردم واقع میشود. در واقع خود قرآن اینگونه افعال عمومی خداوند را «سنت» نامیده است: سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً (احزاب:٦٢)؛ «دربارة كسانی كه پیشتر بودهاند [همین] سنت خدا [جاری بوده] است؛ و در سنت خدا هرگز تغییری نخواهی یافت».
البته قرآن كریم بیشتر، عذابهای الهی نازلشده بر اقوام گذشته را با این عنوان میخواند، ولی مفهوم سنت اختصاص به این قضیه ندارد.
سنتهای الهی انواع مختلفی دارند:(1) سنتهای مطلق و سنتهای مشروط؛ سنتهای عام و سنتهای خاص؛ همچنین سنتهای مستقل و سنتهای مرتبط و مترتب بر یكدیگر. برای نمونه، آیات ذیل به گونهای از سنتهای الهی اشاره دارد كه معمولاً بهترتیب، و در ضمن سه مرحله محقق میشوند:
وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ * ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ (اعراف:94ـ٩٥)؛ و در هیچ شهری پیامبری نفرستادیم، مگر آنكه مردمش را به سختی و رنج دچار كردیم تا مگر به زاری درآیند؛ آنگاه بهجای بدی [بلا]، نیكی [نعمت] قرار دادیم، تا انبوه شدند و گفتند: «پدران ما را [هم مسلماً به حكم طبیعت] رنج و راحت میرسیده است»؛ پس درحالیكه بیخبر بودند، بهناگاه [گریبان] آنان را گرفتیم.(2)
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص425ـ458.
2. آیات 42 تا 44 سورة انعام نیز به ترتب این سه سنت اشاره دارد.
از دقت در آیات بالا درمییابیم كه خداوند در سه مرحله با مردم برخورد میكند: نخست، زمینهسازی برای هدایت مردم و دور ساختن آنان از استكبار و سركشی، از طریق ارسال پیامبران و فراهم آوردن شرایط محیطی؛ دوم، فراوان كردن نعمتهای الهی بر آنان، تا آنجا كه دشواریهای زندگانی را امری طبیعی تلقی میكنند و از یاد خدا غافل میشوند؛ سوم، فرستادن عذابی ناگهانی و نابود كردن آنان به دلیل گستاخیها و سركشیهایشان.
بهطور كلی قرآن كریم دربارة رفتار خداوند با اقوام پیامبران، به این سنتهای الهی اشاره میكند:
خداوند بر اساس سنت هدایت عمومی و تكوینی خود، همة مخلوقات را بهسوی كمال مطلوب آنها راهنمایی میكند: قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی كُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی (طه:٥٠)؛ «گفت: پروردگار ما كسی است كه هر چیزی را خلقتی كه درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است».
افزون بر این هدایت عمومی، خداوند برای هدایت انسانها شیوههای خاصی در نظر گرفته است. یكی از آن شیوهها، اعطای قوای ادراكی برای تشخیص حقایق است: وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (نحل:٧٨)؛ «و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، كه سپاسگزاری كنید». بخش دیگری از این هدایت نیز با فرستادن پیامبران انجام میپذیرد.
اما قِسم دیگری از سنت هدایت الهی این است كه خداوند پس از بعثت پیامبران، گونههای مختلفی از بلایا و گرفتاریهای اجتماعی، همچون خشكسالی، بیماری و زلزله بر مردم نازل میكند تا مگر مردم از خواب غفلت بیدار شوند و با آگاهی از ذلت و ناتوانی خویش، به خدا نزدیك شوند؛ زیرا روح آدمی به گونهای است كه در سختی
و گرفتاری، حالت تضرع و خضوع مییابد و از غرور و تكبر دور میشود. قرآن كریم میفرماید: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (انعام:42)؛ «بهیقین ما بهسوی امتهایی كه پیش از تو بودند [پیامبرانی] فرستادیم تا به زاری و خاكساری درآیند».
بنابراین هدایت الهیِ انسان در دو بُعد انجام میشود: نخست، در بُعد شناخت كه بهواسطة پیامبران درونی (عقول) و پیامبران بیرونی تحقق میپذیرد؛ دوم، در بُعد عاطفی، كه خداوند با نزول سختیها و مصائب، زمینهای عاطفی فراهم میآورد تا دل و جان آدمی از هدایت الهی اثر پذیرد و در برابر حق خاضع شود. هنگامی كه این دو زمینه، یعنی شناخت و عاطفه، فراهم شوند، راه برای انتخاب مسیر صحیح هموار میشود.
خداوند همة مؤمنان و كافران را با نعمتهای مادی دنیا میآزماید؛(1) به گونهای كه هم اعطای این نعمتها، و هم سلب آنها برای آزمودن انسانهاست: وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (انبیاء:35)؛ «و شما را از راه آزمایش، به بد و نیك خواهیم آزمود، و بهسوی ما بازگردانیده میشوید».
این قانون الهی در آیة دیگری اینگونه بیان شده است:
فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَن * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَن (فجر:15ـ16)؛ اما انسان هنگامی كه پروردگارش وی را میآزماید، و عزیزش میدارد و نعمت فراوان
1. از دیدگاه قرآن هدف از آفرینش آسمانها و زمین، آزمایش انسان است: هُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (هود:7)؛ «و اوست كسی كه آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او به آب بود. تا شما را بیازماید كه كدامیك نیكوكارترید». برای توضیح بیشتر دربارة سنت آزمایش، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص430ـ432.
به او میدهد، میگوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است»؛ و اما چون وی را میآزماید و روزیاش را بر او تنگ میگرداند، میگوید: «پروردگارم مرا خوار كرده است».
از این آیات برمیآید كه نعمت برای نعمتداران، و فقر و تنگدستی برای تهیدستان، وسیلة آزمون الهی است(1) و بهتنهایی، هیچ دلالتی بر بزرگداشت اهل نعمت یا خواری اهل فقر ندارد. حضرت سلیمان علیه السلام نیز آنگاه كه از نعمتهای الهی برخوردار شد و به حكومت و سلطنتی عظیم دست یافت، فرمود: هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُر (نمل:40)؛ «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی میكنم».
افزون بر این، همانگونه كه در توضیح سنت هدایت گفتیم، گاهی گرفتاری، تنگدستی، خشكسالی و دیگر سختیهای زندگی، در واقع نعمتهایی الهیاند؛ زیرا آدمی را به یاد خدا میاندازند و زمینة پذیرش حق را آماده میكنند. در آیة 94 سورة اعراف، و آیة 42 سورة انعام، خداوند پس از ذكر این حقیقت كه پس از برانگیختن پیامبران، سختیها و گرفتاریهایی را برای مردم ایجاد میكند، میفرماید: لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ و لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ. از این تعبیرها روشن میشود كه باطن اینگونه سختیها، نعمت است؛ چراكه میتواند حالت تضرع و التجا به درگاه خداوند را در روح انسان زنده كند.
ازسوی دیگر، چنانكه در سنت املاء و استدراج خواهد آمد، گاه آنچه در ظاهر خیر و نعمت به نظر میرسد، درحقیقت قهر و نقمت الهی است:
وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (آلعمران:178)؛ «و البته نباید كسانی كه كافر شدهاند، تصور كنند اینكه به ایشان مهلت میدهیم برای آنان نیكوست؛ ما فقط به ایشان مهلت میدهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند، و [آنگاه] عذابی خفتآور خواهند داشت».
1. در آیة 155 سورة بقره نیز به آزمایش بودن برخی امورِ بهظاهر شر، اشاره شده است.
یكی از سنتهای الهی این است كه اگر بندگان در برابر نعمتهای مادی و معنوی خداوند شكرگزاری كنند، نعمتشان فزونی مییابد، و اگر از در ناسپاسی درآیند، در روزی به رویشان بسته میشود. شكر بر نعمتهای مادی، این نعمتها را فزونی میبخشد و قدردانی از نعمتهای معنوی، افزایش اینگونه از نعمتها را به دنبال میآورد. قرآن كریم دراینباره میفرماید: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأزِیدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم:7)؛ «اگر واقعاً سپاسگزاری كنید، [نعمت] شما را افزون خواهیم كرد، و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود».
قرآن دربارة ناسپاسی در برابر نعمتهای مادی میفرماید:
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا یَصْنَعُونَ (نحل:112)؛ و خدا شهری را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزیاش از هر سو فراوان میرسید؛ پس [ساكنانش] نعمتهای خدا را ناسپاسی كردند، و خدا هم به سزای آنچه انجام میدادند، طعم گرسنگی و هراس را به [مردم] آن چشانید.
از این آیه معلوم میشود كه گاه، براثر قدرناشناسی در برابر نعمتهای مادی، آدمی گرفتار بلاهایی همچون فقر و ترس میشود. در آیة دیگری دربارة تأثیر سپاسگزاری در افزایش نعمتها میخوانیم:
وَلَوْ أَنأَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ(1) (اعراف:96)؛ «و اگر مردم شهرها ایمان آورده
1. همچنین، دربارة اهل كتاب آمده است: وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم (مائده:66).
و به تقوا گراییده بودند، قطعاً بركاتی از آسمان و زمین برایشان میگشودیم؛ ولی تكذیب كردند، پس به [كیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم».
ازآنجاكه لازمة پرهیزگاری، شكرگزاری نعمتهای الهی است، از این آیه استفاده میشود كه شكر نعمتهای معنوی، در افزونی نعمتهای مادی و رشد و توسعة امكانات زندگی نیز مؤثر است و بنابر حكمت الهی، بهرهمندیهای مادی در جامعة سپاسگزار نیز فزونی مییابد تا مردم بتوانند با ابزارهای مادی، به تكامل معنوی بیشتری دست یابند. از آن سو ناسپاسی در برابر نعمتهای مادی و معنوی موجب گرفتار شدن به عذاب الهی میشود.
این نكته نیز از آیات برمیآید كه فزونی نعمت در پی شكرگزاری، شامل نعمتهای معنوی هم میشود: وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی (مریم:76)؛ «و خداوند كسانی را كه هدایت یافتهاند، بر هدایتشان میافزاید». قرآن حتی مصادیق خاصی را از اینگونه فزونی نعمت بیان میكند؛ چنانكه دربارة اصحاب كهف میفرماید: إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْناهُمْ هُدی (كهف:13)؛ «آنان جوانانی بودند كه به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم».
فزونی یافتن هدایت مؤمنان، ازیكسو مصداقی برای سنت امداد، و ازسوی دیگر مصداقی برای سنت شكرگزاری است؛ چراكه ایمان آوردن و پذیرفتن هدایت، خود نوعی سپاسِ نعمت معنوی است. در مقابل مؤمنان، آنان كه ازسرِ ناسپاسی، از پذیرش هدایت روی برمیگردانند، بر گمراهیشان افزوده خواهد شد: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا (بقره:10)؛ «در دلهاشان مرضی است؛ و خدا بر مرضشان افزود»، و این همان خذلانی است كه ناسپاسی در برابر نعمتهای معنوی به دنبال میآورد.(1)
1. همچنین، ر.ك: صف (61)، 5؛ جاثیه (45)، 23.
بنابر آیات قرآن، خداوند سنتهای عامی دارد كه در شرایط خاص، تحقق مییابند. یكی از آنها سنت امداد است كه بر اساس آن، خداوند پس از اتمام حجت خویش بر مردم، آنان را در پیمودن راهی كه برگزیدهاند، مدد میرساند. خداوند اهل حق را برای پیشرفت در مسیر حق، و اهل باطل را برای پیشرفت در مسیر باطل یاری میكند:
مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرادَ الآخِرَةَ وَسَعی لَها سَعْیَها وَهُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُوراً * كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَهَؤلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً (اسراء:18ـ20)؛ هركس كه خواهان [دنیای] زودگذر است، بهزودی هركه را خواهیم [نصیبی] از آن میدهیم؛ آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، برای او مقرر میداریم؛ و هركس خواهان آخرت است و نهایت كوشش را برای آن بكند و مؤمن باشد، آناناند كه تلاش آنها مورد حقشناسی واقع خواهد شد. هر دو [دسته] اینان و آنان را از اعطای پروردگارت مدد میبخشیم، و عطای پروردگارت [از كسی] منع نشده است.
خداوند این آیات مردم را به دو گروه دنیاخواهان، كه زندگی زودگذر را برمیگزینند، و آخرتخواهان، كه سعادت پایدار را میطلبند، تقسیم میكند و سپس وعده میدهد كه هر دو گروه را، برای پیشرفت بهسوی آنچه خواهانِ آناند، مدد میرساند؛ در آیة دیگری نیز آمده است:
مَنْ كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (شوری:20)؛ «كسی كه كشت آخرت را بخواهد، برای وی در كِشتهاش میافزاییم، و كسی كه كِشتة این دنیا را بخواهد، به او از آن میدهیم؛ و[لی] در آخرت او را نصیبی نیست».
نكتة درخور توجه در این آیه، تفاوت عبارات مربوط به آخرتطلبان و دنیاجویان است؛ زیرا دربارة دنیاجویان میگوید: از خواستهشان به آنان میدهیم؛ اما دربارة طالبان آخرت تعبیر نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِه (كِشته او را میافزاییم) آمده است كه نشان میدهد خداوند عنایت و توجهی ویژه به این گروه دارد؛ چراكه هدف اصلی، تكامل معنوی انسان و تقرب او به خداست، و اینكه سنت امداد برای برخی موجب گمراهی بیشتر میشود، مقصود بالتبع است. بههرروی در نهایت، برتری با گروه اهل حق است:
وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین (اعراف:128)؛ «فرجام، از آنِ پرهیزگاران است».
انْظُرْ كَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِیلاً (اسراء:21)؛ «ببین چگونه بعضی از آنان را بر بعضی دیگر برتری دادهایم، و قطعاً درجات آخرت و برتری آن، بزرگتر و بیشتر است».
یكی دیگر از سنتهای الهی، كه ارتباط تنگاتنگی با بحث نبوت دارد، این است كه بر اساس تقدیر الهی، همواره گروهی از آدمیان و جنیان در برابر پیامبران صفآرایی میكنند و با برافراشتن عَلَم مخالفت، میكوشند دیگران را نیز گمراه كنند. قرآن كریم دراینباره میفرماید:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ (انعام:112ـ113)؛ و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای انس و جن برگماشتیم. بعضی از آنها به بعضی، برای فریب [یكدیگر]، سخنان آراسته القا میكنند؛ و اگر پروردگار تو میخواست، [این كار را] نمیكردند، پس
آنان را با آنچه دروغ میسازند واگذار؛ و [چنین مقرر شده است] تا دلهای كسانی كه به آخرت ایمان نمیآورند به آن [سخن باطل] بگراید و آن را بپسندد، و تا اینكه آنچه را باید به دست بیاورند، به دست آورند.
از ظاهر آیة بالا به دست میآید كه این سنت در همة دورانها جاری بوده است كه با بعثت هر پیامبری، شیطانهایی هم از انس و جن صف میكشیدند تا به مخالفت با ایشان بپردازند. البته مخالفت آنان برخاسته از اختیار و انتخاب خودشان است؛ اما خواست خدا هم چنین بوده كه از كارهای آنان جلوگیری نكند تا راه حق و راه باطل، هر دو در معرض انتخاب مردم قرار گیرند و هركس آزادانه هركدام را میخواهد، انتخاب كند؛ بدین صورت زمینه برای آزمایش آدمیان فراهم میشود.
پیشتر نیز یادآور شدیم كه یكی از سنتهای عمومی خداوند، سنت آزمایش است و اساساً هدف از آفرینش آدمی در جهان طبیعت، آزمودن اوست. تردیدی نیست كه لازمة آزمایش، گشوده بودن هر دو راه حق و باطل فراروی انسانها و وجود داعیانی برای هریك از آنهاست. دعوتكنندگان راه حق، پیامبراناند و طریق باطل نیز منادیانی دارد كه به تعبیر قرآن، همان شیطانهای انسی و جنیاند. بنابراین وجود این جماعت در نظام احسن لازم است؛ چراكه بدون آنها، آزمون الهی بهطور كامل محقق نمیشود.
آیة بالا، افزون بر بیان این سنت، به برخی شیوههای این مخالفت نیز اشاره میكند: یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً؛ «]این شیاطین[ در میان خود سخنان زیبا و فریبندهای ردوبدل میكنند». اگر مقصود از وحی در این آیه اخبار سرّی و پنهانی باشد، مصداق تام آن وسوسههای شیاطین جنی است كه به گونهای ناخودآگاه در دل و جان اهل معصیت شعلهور میشود. ازآنجاكه وسوسة شیطان آشكار نیست و آدمی متوجه نمیشود كه این وسوسه از ناحیة شیطان است، بر آن عنوان «وحی» اطلاق شده است.(1) البته ممكن
1. دربارة كاربردهای قرآنی وحی در درس دوم سخن گفتیم.
است مراد از «وحی» در این آیه، هرگونه سخن پنهانی باشد و نجوای شیاطین انس را نیز شامل شود؛ یعنی سخنان آهستهای كه به قصد فریب مردم ردوبدل میشود.
خدا در این آیه، پرده از این واقعیت برمیدارد تا به پیامبرش بگوید كه وجود این جریان، مطابق یك سنت الهی است و نباید از صفآرایی مخالفان وحشتی به خود راه دهد، و هرچند خداوند میتواند مانع آنان شود، ولی مشیت او این است كه آنان را آزاد بگذارد. در ادامة آیه به حكمتِ نهفته در این سنت اشاره شده است: وَلِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ؛ این، همان آزمایش كافران است؛ پس كسانی كه با اختیار خویش آخرت را وامینهند و به دنیا میگروند، مستحق آناند كه گمراهتر شوند و این شیاطین واسطة این گمراهیاند. آنان از سخنان فریبندة این شیطانها استقبال میكنند و با گوش جانْ پذیرای آن میشوند. اصْغی إِلَیْهِ یعنی «به آن گوش داد»؛(1) ولی در این آیه تعبیر لطیف ; به كار رفته است؛ یعنی، كافران نه با گوشِ سر، كه با گوشِ دل از وسوسههای شیاطین اِنسی و جنی استقبال میكنند و به آن خشنود میشوند؛ ازاینرو سرانجام همان كارهای شیاطین را مرتكب میشوند تا به فرجام شومشان برسند.
در قرآن آیة دیگری نیز هست كه مضمونی مشابه مضمون آیة پیشین دارد: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَكَفَی بِرَبِّكَ هَادِیًا وَنَصِیرًا (فرقان:31)؛ «و اینگونه برای هر پیامبری دشمنی از گناهكاران قرار دادیم، و همین بس كه پروردگارت راهبر و یاور توست». از این آیه نیز برمیآید كه در مقابل هریك از پیامبران، گروهی از مجرمان بودهاند كه با ایشان مخالفت و دشمنی میكردهاند. هرچند هدایت و نصرت الهی برای بندگان كافی است، برای تحقق سنت آزمایش، لازم است كه گروهی به مخالفت با راه حق برخیزند و دیگران را به راه باطل فراخوانند.
این حقیقت، در آیاتی از سورة مباركة حج به گونهای دیگر بیان شده است:
1. احمدبنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج3، ص289.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلاّ إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْكِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ (حج:52)؛ و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم، جز اینكه هرگاه چیزی تمنا مینمود، شیطان در آرمان او چیزی میافكند. پس خدا آنچه را شیطان القا میكرد، محو میگردانید؛ سپس خدا آیات خود را استوار میساخت، و خدا دانای حكیم است.(1)
از این آیه روشن میشود كه هرگاه پیامبری در دل خویش این اندیشه را پرورش میداد كه چگونه دعوت الهی را گسترش دهد تا همة جهانیان به راه راست هدایت شوند، شیطان دست به توطئهای میزد تا طرح انبیا عملی نشود؛ ولی سرانجام خدا توطئههای شیطان را خنثی میكرد. اما بههرروی آن القائات و توطئههای شیطان، آثاری هم به دنبال داشت:
لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ (حج:53)؛ «تا آنچه را كه شیطان القا میكند، برای كسانی كه در دلهایشان بیماری است و [نیز] برای سنگدلان، آزمایش گرداند، و ستمگران در ستیزهای بس دور و درازند».
بنابراین كسانی كه روح و جانی بیمار دارند و دلهایشان سخت شده است، باید به القائات شیطانی آزمایش شوند تا خدا نیز آنان را در پیمودن راه خطا امداد كند. ازسوی دیگر، مؤمنان نیز در این آزمون الهی سنجیده میشوند، تا مشخص شود كه القائات شیطان بر ایشان اثری ندارد و آنان نیز بدانند حق همان است كه بر پیامبر نازل شده است. البته چنانكه شیطان در پی گمراه كردن آنان است، خداوند نیز اولیای خویش را به راه مستقیم رهنمون میسازد:
1. دربارة این آیه و دو آیة بعد از آن، در درس پاسخ به اشكالات مرتبط با عصمت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله بهتفصیل سخن گفتیم.
وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (حج:54)؛ و تا آنان كه دانش یافتهاند، بدانند كه این [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست، و بدان ایمان آورند و دلهایشان برای او خاضع گردد؛ و بهراستی خداوند كسانی را كه ایمان آوردهاند، بهسوی راه راست راهبر است.
چون خداوند نظر عنایتش را از این گروه از كافران برگرفته و آنان در سرازیری سقوط قرار گرفتهاند، برای بهرهمندی از دنیا مهلت بیشتری مییابند، تا بیشازپیش در مسیر سقوط و انحطاط پیش روند.
وقتی برای كسی شرایط شناختی و عاطفیِ پذیرش حق فراهم میآید، بهطور طبیعی باید دعوت پیامبران را بپذیرد و راه درست را برگزیند؛ ولی شرایط مزبور، علت تامة گام نهادن در راه حق نیست، بلكه همچنان امكان انتخاب راه باطل برای انسان فراهم است؛ بهویژه اگر براثر پدید آمدن برخی زمینههای روانی، موانع بلندی بر سر راه تأثیر مقتضیات هدایت به وجود آمده باشد؛ مانند قساوت قلب كه مانعی درونی است، و وسوسههای شیطان كه نوعی مانع بیرونی است. در چنین شرایطی بر اساس سنتی دیگر، نعمتهای مادی افزایش مییابد و شخص غرق آسایش و رفاه میشود تا روزبهروز بر غفلتش افزوده شود و بیشازپیش، از پروردگار خویش فاصله بگیرد. قرآن كریم دراینباره میفرماید:
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَیْءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ (انعام:44)؛ پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند، فراموش كردند، درهای هر چیزی [از نعمتها]
را بر آنان گشودیم تا هنگامی كه به آنچه داده شده بودند، شاد گردیدند؛ ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یكباره نومید شدند.
و نیز، چنانكه گذشت، در سورة اعراف، بعد از بیان سنت هدایت، آمده است:
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُفَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ (اعراف:95)؛ «آنگاه بهجای بدی [بلا] نیكی [نعمت] قرار دادیم، تا انبوه شدند و گفتند: پدران ما را [هم مسلماً به حكم طبیعت] رنج و راحت میرسیده است. پس درحالیكه بیخبر بودند، بهناگاه [گریبان] آنان را گرفتیم».
«عفو» در اینجا برگرفته از «عفی النبات» است؛ یعنی «گیاه رشد كرد و قد كشید».(1) بنابراین «عَفَوْا» یعنی جمعیت آنان فراوان شد و از حالت سختی درآمده، به راحتی و آسایش رسیدند.(2) قرآن كریم این سنت الهی را با نام «املاء» و «استدراج» یاد میكند:
وَالَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیْدِی مَتِینٌ (اعراف:182ـ١٨٣)؛ «و كسانی كه آیات ما را تكذیب كردند، بهتدریج، از جایی كه نمیدانند، گریبانشان را خواهیم گرفت. به آنان مهلت میدهم، كه تدبیر من استوار است».
«استدراج»، واژهای در باب استفعال از مادة «درج»، بهمعنای آرامآرام كسی را به جایی كشاندن است.(3) «املاء» نیز بهمعنای رها كردن و مهلت دادن است؛(4) چنانكه گفتهاند: اَمْلَیتُ لِلفَرَس یعنی أرخیتُ عنانَه (افسار اسب را رها كردم).
كسانی كه براثر قساوت قلب، زمینة روانی مساعدی برای پذیرش دعوت انبیا ندارند، و با وجود تمام شدن حجت بر ایشان، باز هم پیامبران را تكذیب میكنند، و باآنكه حق را
1. ر.ك: احمدبنمحمدبنعلی مقری فیّومی، المصباح المنیر، ج1ـ2، ص419.
2. عبارت «اعفاء اللحی» نیز، كه در برخی روایات ما آمده است، از همین ریشه و بهمعنای بلند گذاشتن ریش است كه در ادیان ابراهیمی از مستحبات شمرده میشود. (ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج12، ص56، ح38).
3. درج بهمعنای پیمودن راه است (ر.ك: اسماعیلبنحماد جوهری، الصحاح، ج1، ص313ـ314).
4. ر.ك: محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، مادة «ملو».
میشناسد، در قبول آن استكبار میورزند، شایستگی خود را برای دریافت نصرت و هدایت الهی از دست میدهند؛ زیرا مدد الهی تا جایی ادامه مییابد كه راهیابی به حق، جنبة جبری پیدا نكند. برای چنین انسانهایی سنت املاء و استدراج الهی جریان مییابد.(1)
آدمی، بهحسب طبع خویش، در حالت رفاه، آسایش و فزونی نعمت، بهتدریج از روی سرمستی و غرور، چنان غرق در شادی میشود كه از یاد پروردگار خویش غفلت میورزد. قرآن كریم دراینباره میفرماید: وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَهَا... (قصص:58)؛ «و چه بسیار شهرها كه هلاكش كردیم؛ [زیرا] زندگی خوش، آنها را سرمست كرده بود». این سرمستی طبیعتاً ناشی از فزونی و تنوع نعمتهای مادی بوده است؛ زیرا مبتلایان به سنت استدراج، از اینكه هر روز بر نعمتهایشان افزوده میشود، چنان خشنود میشوند كه چهبسا خود را در زمرة خوشبختترین مردمان میدانند؛ غافل از آنكه هر نعمتی، دانهای است كه آنها را یك گام به دام نزدیكتر میكند. سرانجام وقتی كه به آخرین مرحله میرسند: أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ؛ ناگاه به عقوبت الهی گرفتار میشوند، و تازه در آن هنگام میفهمند كه آن نعمتها مقدمهای برای این عذاب بوده است.
قرآن كریم در آیات دیگری هم به سنت املاء و استدراج اشاره كرده است؛ ازجمله در سورة مباركة رعد میخوانیم:
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَیْفَ كَانَ عِقَابِ (رعد:٣٢)؛ «و بیگمان، فرستادگان پیش از تو [نیز] مسخره شدند؛ پس به كسانی كه كافر شده بودند مهلت دادم؛ آنگاه آنان را [به كیفر] گرفتم. پس چگونه بود كیفر من».
1. استدراج را میتوان به روش برخی شكارچیان تشبیه كرد. در این روش، شكارچی دام را در مكانی میگستراند و سپس از آنجا تا جایی كه شكارش آشیانه دارد، در فواصل معینی مقداری از غذای مورد علاقة آن شكار را قرار میدهد. شكار با خوردن آن غذاها، گامبهگام به دام نزدیكتر میشود و سرانجام به تله میافتد.
خداوند در این آیه به دشمنان پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله هشدار میدهد كه وقتی امتهای پیشین دعوت پیامبرانشان را به تمسخر گرفتند، به آنان مهلت دادم تا هرچه بیشتر در منجلاب كفر فروروند و سپس عذاب خویش را بر آنان فروفرستادم؛ شما نیز اگر در راه آنان گام بردارید، به همان فرجام دچار میشوید. پس، دست از كفر بردارید و خود را از كیفر الهی برهانید.
در دو آیة زیر نیز از اجرای سنت املاء و استدراج برای تكذیبكنندگان قرآن و مخالفان پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله سخن میرود:
فَذَرْنِی وَمَنْ یُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیْدِی مَتِین (قلم:44ـ٤٥)؛ «پس مرا با كسی كه این گفتار را تكذیب میكند، واگذار؛ بهتدریج آنان را به گونهای كه درنیابند [گریبان]، خواهیم گرفت؛ و مهلتشان میدهم؛ زیرا تدبیر من [سخت] استوار است».
خداوند در آیة دیگری میفرماید:
وَإِنْ یُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ * وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ * وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَكُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْكَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَیْفَ كَانَ نَكِیرِ (حج:42ـ٤٤)؛ و اگر تو را تكذیب كنند، قطعاً پیش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود [نیز] به تكذیب پرداختند؛ و [نیز] قوم ابراهیم و قوم لوط، و [همچنین] اهل مدین؛ و موسی تكذیب شد؛ پس كافران را مهلت دادم، سپس [گریبان] آنها را گرفتم. بنگر، عذاب من چگونه بود.
این آیه، پس از یادآوری سرنوشت اقوام پیشین در پیتكذیب پیامبران، از این واقعیت پرده برمیدارد كه همة آنان مشمول یك سنت الهی شدند؛ خداوند ابتدا به آنان مهلت داد و سپس كیفر خویش را بر آنان فروفرستاد.
در آیة بالا، مقصود از «نكیر»، كه مصدر مادة «نكر»(1) و بهمعنای انكار است، عملی است كه در مقابل كار زشت و ناپسند دیگران انجام میشود. پس جملة «فَكَیْفَ كَانَ نَكِیرِ» یعنی واكنش من به رفتار زشت آنان چگونه بود. مصداق «نكیر» در این آیه، عذاب الهی است.
در سورة آلعمران نیز آمده است:
وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (آلعمران:١٧٨)؛ «و البته نباید كسانی كه كافر شدهاند تصور كنند، اینكه به ایشان مهلت میدهیم برای آنان نیكوست؛ ما فقط به ایشان مهلت میدهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند، و [آنگاه] عذابی خفتآور خواهند داشت».
این آیه مهلت خداوند را به كافران، نیرنگی الهی میداند كه نهتنها به سود آنان نیست، بلكه به افزایش گناهانشان میانجامد؛ زیرا آنان در سایة فرصتی كه به دست میآورند، گامبهگام از مسیر هدایت فاصله میگیرند تا سرانجام شایستة عذابی خواركننده میشوند؛ در اینجاست كه ناگهان عذاب الهی میآید و آنان را فرومیگیرد: أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً(انعام:٤٤)؛ «ناگهان آنان را گرفتیم».
در اینجا ممكن است این پرسش مطرح شود كه آیا سنت املاء و استدراج، كه بر اساس آن خداوند گروهی را فریب میدهد و آرامآرام بهسوی عذاب و تیرهروزی میكشاند، با اصول اخلاقی مطابقت دارد. پاسخ این است كه این گروه از مردم واقعاً سزاوار چنین رفتاری هستند؛ چراكه خداوند همة راههای هدایت را بر آنان گشوده،
1. ابنفارس دربارة این ماده گوید: «نكر» اصل صحیح یدل علی خلاف المعرفة التی یسكن الیها القلب (معجم مقاییس اللغة، ج5، ص476).
حجت را بر آنان تمام میكند، ولی آنان بیاعتنا به این نعمت الهی، از روی عناد و لجاجت، به حق پشت میكنند. املاء و استدراجِ چنین مردمانی، نهتنها منافاتی با اخلاق ندارد، بلكه برخوردی كاملاً صحیح است؛ چون این نتیجة اعمال خود آنهاست. كید و مكر آنگاه خلاف اخلاق و ناپسند است كه هدف باطلی را دنبال كند و مخالف حق باشد؛ حالآنكه كید الهی در هماهنگی كامل با حق است. به همین دلیل است كه خداوند، مكر و كید خود را محكم میخواند و در آیات 183 سورة اعراف، و 45 سورة قلم، پس از اشاره به سنت استدراج، میفرماید: وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیْدِی مَتِینٌ؛ «و به آنان مهلت میدهم كه تدبیر من استوار است»؛ چنانكه كید شیطان را، به سبب باطل بودن آن، ضعیف میشمرد: إِنَّ كَیْدَ الشَّیْطانِ كانَ ضَعِیفاً (نساء:76)؛ «نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است».
1. خداوند با اقوام پیامبران طبق سنت خاص خود برخورد میكند. مراد از «سنت»، آن دسته از افعال الهی است كه بدون اختصاص به یك زمان، مكان یا قوم خاص، دربارة همة گروههای مردم واقع میشود.
2. یكی از سنتهای الهی این است كه خداوند انسانها را نهتنها از طریق پیامبران درونی (عقل) و بیرونی در بُعد شناخت هدایت میكند، بلكه با فرستادن بلا و سختی، زمینهای عاطفی نیز برای هدایت آنها فراهم میفرماید.
3. یكی دیگر از سنتهای الهی، سنت آزمایش است كه طبق آن، خداوند انسانها را گاه با اعطای نعمت، و گاه با بلایا و سختیها میآزماید.
4. سنت دیگر خداوندی این است كه اگر بندگانش را سپاسگزار بیابد، نعمت خویش را برای آنان فزونی میدهد، و اگر ناسپاسی ببیند، آن نعمتها را كم میكند؛ این سنت شامل نعمتهای معنوی نیز میشود.
5. ازجمله سنتهای الهی این است كه خداوند پس از اتمام حجت، همة انسانها را در مسیر خوب یا بدی كه برگزیدهاند، یاری میكند.
6. یكی دیگر از سنتهای الهی این است كه همواره گروهی از جنیان و انسانها در مقابل پیامبران عَلَم مخالفت برافراشته، مردم را میفریبند.
7. اگر كسی از هدایت پیامبران و عقل بهره نگیرد و با نزول بلایا و سختیها به خود نیاید، خداوند طبق سنت املاء به او مهلت میدهد، و بنابر «سنت استدراج» نعمتهای مادی را برایش فزونی میبخشد تا گرفتار غفلت شده، بیشتر در گمراهی فرورود. این سنت منافاتی با اصول اخلاقی ندارد؛ زیرا مبتلایان به آن، كسانیاند كه بعد از اتمام حجت، با اعمال زشت خودشان، سزاوار چنین رفتاری میشوند.
1. مراد از سنت الهی چیست؟
2. سنت هدایت الهی را تبیین كنید.
3. سنت آزمایش الهی را توضیح دهید.
4. سنت امداد چیست؟
5. سنت ستیزهجویی با پیامبران را تبیین كنید.
6. دربارة سنت املاء و استدراج توضیح دهید.
7. چرا سنت املاء و استدراج غیراخلاقی نیست؟
1. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1368، بخش «سنتهای الهی».
2. مرادخانی، احمد، سنتهای اجتماعی الهی، چ1، انتشارات مركز جهانی علوم اسلامی، قم، 1386.
3. حامد مقدم، احمد، سنتهای اجتماعی در قرآن كریم، چ2، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، 1369، فصل سوم تا آخر كتاب.
4. نجفی علمی، محمدجعفر، برداشتی از جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، چ1، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1371، ص149272.
تحقیق كنید كه چرا با وجود سنتی الهی برای فزونی نعمت در پی شكر و كاستی آن براثر كفران، كامیابی دنیوی و غلبه با كافران است.