از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با آیات مربوط به فراوانی پیامبران آشنا شود؛
2. بتواند ثابت كند كه هر امتی دارای پیامبر بوده است؛
3. با انبیا و رسولان و كتابهای آسمانی ذكرشده در قرآن آشنا شود؛
4. پیامبران اولوالعزم و ویژگیهای ایشان را بشناسد؛
5. بتواند جهانی بودن رسالت پیامبران را تبیین كند.
از ابوذررحمه الله نقل شده است كه از حضرت محمدصلی الله علیه و آله پرسیدم: انبیا چند نفر بودند؟ فرمود: 124هزار. پرسیدم: چند نفر از آنان رسول بودند؟ فرمود: 313 نفر. پرسیدم: خداوند چند كتاب فروفرستاده است؟ فرمود: 104 كتاب.(1)
پارهای از آیات قرآن دلالت میكنند كه خداوند پیامبران فراوانی را برانگیخته است.(2) مانند: إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ اللَّهَ(فصلت:14)؛ «چون فرستادگان [ما] از پیش رو و از پشتسرشان بر آنان آمدند [و گفتند:] زنهار، جز خدا را مپرستید». از این آیه میتوان چنین برداشت كرد كه پیامبران الهی بهقدری فراوان بودهاند كه گویا مردم را از هر سو احاطه كرده بودند. خداوند در آیة دیگری میفرماید: ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا... (مؤمنون:44)؛ «باز فرستادگان خود را پیاپی روانه كردیم...».
1. محمدبنیعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج2، ص17، ح2؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج11، ص32، ح24.
2. برهان ضرورت نبوت، تنها لزوم وجود پیامبر برای هدایت مردم را اثبات میكند و دربارة كثرت پیامبران و زمان و مكان برانگیخته شدن آنان ساكت است. دربارة حكمت برانگیخته شدن پیامبران جدید، به چند نكته باید توجه كرد: الف) محدودیت عمر هر پیامبر؛ ب) ناممكن بودن ارتباط با همة مردم؛ ج) تحریف كتابهای آسمانی و گفتههای پیامبران؛ د) تكامل و پیچیدگی زندگی اجتماعی.
وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ (فاطر:24)؛ «و هیچ امتی نبوده، مگر اینكه در آن هشداردهندهای بوده است».
از این آیات بهاجمال برمیآید كه خداوند پیامبران بسیاری، و برای هر امتی پیامبری مبعوث كرده است.(1)
وقتی قرآن میگوید: «برای هر امتی پیامبری میفرستیم»، منظور از كلمة «امت»(2) چیست؟ امت در لغت معانی گوناگونی دارد؛ ازجمله: «مجموعهای از انسانها»، «پیشوا»، «راه» و «زمان».(3) در قرآن كریم نیز این واژه در معانی متعدد به كار رفته است؛ برای مثال، این كلمه در عبارت أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ(4) بهمعنای زمان است. در آیة إِنَّ إِبْراهِیمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ(5) احتمالاً امت بهمعنای پیشوا و امام است.(6) در قرآن امت بهمعنای راه و روش و آیین نیز آمده است؛ مانند: بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَإِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ.(7) اما این كلمه در بیشتر كاربردهای قرآنیاش بهمعنای «گروه» است و در برخی آیات واژه امت بر گروههای غیرانسانی نیز اطلاق شده است؛ مانند:
1. بنابر بعضی آیات قرآن، خداوند برای هر امتی پیامبری میفرستد؛ برای مثال: وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ (فاطر:24)؛ «و هیچ امتی نبوده، مگر اینكه در آن هشداردهندهای گذشته است».
2. برای تفصیل بیشتر دربارة واژة «امت»، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص85ـ88.
3. محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ج12، ص22ـ28 (ماده امم).
4. هود (11)، 8؛ همچنین در این آیه وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّة (یوسف:45)؛ «و پس از زمانی [یوسف را] به خاطر آورد».
5. بهراستی ابراهیم پیشوایی فرمانبردار خدا [و] حقگرا بود (نحل:120).
6. احتمال دیگر اینكه مراد از امت، گروه است. (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص403؛ ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص391).
7. بلكه گفتند: «ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما [هم با] پیگیری از آنان راهیافتگانیم (زخرف:22) و همچنین در زخرف، آیة 23 و طبق یك احتمال تفسیری در آیات 29 سورة انبیاء و 52 سورة مومنون، كه دربارة پیامبران میفرماید إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً؛ «همانا آیین شما آیین یگانه است». احتمال دیگر این است كه امت در این دو آیه بهمعنای گروه باشد.
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الأرْضِ وَلا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ (انعام:38)؛ «هیچ جنبندهای در زمین نیست و نه هیچ پرندهای كه با دو بال خود پرواز میكند، مگر اینكه آنها نیز گروههایی مثل شما هستند».
امت در آیهای دیگر بر گروهی از انسانها و گروهی از جنیان دلالت میكند: قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالإنْسِ فِی النَّارِ... (اعراف:38)؛ «میفرماید: در میان امتهایی از جن و انس كه پیش از شما بودهاند، داخل آتش شوید...».
بههرروی واژة «امت» در قرآن، بیش از هر چیز، بر گروهی از انسانها دلالت میكند. بیشك اطلاق «امت واحد» بر مجموعهای از انسانها یك امر اعتباری است. همانگونه كه میتوان جماعتی از سربازان را به دلیل مقررات مشتركی كه در جمعشان حاكم است، «سپاه» نامید، میتوان مجموعهای از انسانها را نیز، به لحاظ اینكه پیرو دین مشتركی هستند، «امت واحد» خواند؛ ازاینرو مثلاً گروهی از مردمان را كه از شریعت موسی علیه السلام پیروی میكنند، «امت حضرت موسی علیه السلام » مینامیم. ملاك این وحدت اعتباری، لزوماً زیستن آنان در زمان یا مكان واحد و یا داشتن روابط اقتصادی مشترك نیست. قرآن حتی گروهی از مردم را كه برای آب دادن گوسفندان خود كنار یكدیگر گرد آمده بودند، امت مینامد: وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ (قصص:23)؛ «و چون [موسی] به آب مدین رسید، بر سر آن، گروهی از مردم را دید كه [به گوسفندان خود] آب میدادند». پس آنچه برای «امت واحد» نامیدن مجموعهای از افراد ضروری است، وجود یك جهت اشتراك میان آن مردم است.
اكنون باید به این پرسش پاسخ دهیم كه وقتی قرآن میگوید هر امتی پیامبری داشته است، «امت» را در كدامیك از معانی بالا به كار میبرد؟ این واژه در این دسته از آیات بر چه مجموعهای از انسانها اطلاق شده، و وجه مشترك بین افراد این مجموعه چه بوده است؟ آیا مقصود آن است كه در هر زمانی، مجموعهای از آدمیان بودهاند كه برای
آنان پیامبری فرستاده شده است، یا آنكه منظور از «امت»، افراد ساكن در منطقة جغرافیایی خاص یا دارای یك نژاد یا زبان مشترك است؟
واقعیت آن است كه پاسخ پرسشهای بالا را نمیتوان از آیات قرآن به دست آورد. قدر مسلم این است قرآن كریم مجموعههایی از انسانها را «امت» به شمار آورده، بیان میكند كه در هریك از این امتها پیامبری برانگیخته شده است؛ اما معیار قرآن در «امت» خواندن یك مجموعه از مردم، برای ما آشكار نیست. شاید بتوان گفت كه مراد از «امت» گروهی از انسانهاست كه جدای از انسانهای دیگر زندگی میكنند و روابطشان با آنها به گونهای نیست كه معلوماتشان به همدیگر منتقل شود؛ در این صورت، طبیعی است كه هریك از این گروهها به راهنمایی جداگانه احتیاج خواهد داشت؛ اما اگر میلیونها انسان در طول دهها قرن با هم روابطی داشته باشند كه باعث انتقال معلومات آنها به یكدیگر شود و اگر كتابی برای آنها نازل شد در میانشان باقی بماند، همة اینها یك امت حساب میشوند.(1)
در اینجا پرسش دیگری مطرح میشود و آن اینكه آیا بهرغم فراوانی پیامبران، همواره در همة زمانها پیامبری در میان مردم بوده است، یا آنكه دورههایی هم در تاریخ بشر بوده است كه هیچ پیامبری برای مردم فرستاده نشده باشد. از قرآن كریم پاسخ صریحی برای این پرسش به دست نمیآید. روشنترین آیهای كه در این زمینه میتوان به آن استناد كرد، آیة زیر است:
یَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَكُمْ عَلَی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِیرٍ وَلا نَذِیرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ... (مائده:19)؛ ای اهل كتاب، پیامبر ما
1. این قسمت اقتباسی از كتاب راهشناسی، صفحات 25 و 26 است.
بهسوی شما آمده كه در دوران فترت رسولان [حقایق را] برای شما بیان میكند، تا مبادا [روز قیامت] بگویید: برای ما بشارتگر و هشداردهندهای نیامد. پس قطعاً برای شما بشارتگر و هشداردهندهای آمده است... .(1)
مخاطب این آیه اهل كتاب و ازجمله مسیحیاناند. از این آیه برمیآید كه در فاصلة زمانی بعثت حضرت عیسی علیه السلام تا بعثت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله رسولی ازطرف خداوند بهسوی مردم نیامده است؛(2) ولی دلالت ندارد كه در یك فاصلة زمانی حدوداً ششصد ساله، هیچ پیامبری در میان مردم نبوده است.
البته روایاتی با این مضمون مشترك در دست است كه لا تخلو الارض من حجة؛(3) «زمین [هیچگاه] از حجت خالی نیست». اما با استناد به این دسته از روایات نیز نمیتوان پاسخ صریحی به پرسش یادشده داد؛ چراكه «حجت» اعم از نبی و رسول است و شامل امام (و وصی پیامبر) نیز میشود. بنابراین تمسك به این روایات برای اثبات اینكه همواره در میان مردم پیامبرانی بودهاند، كافی نیست.
شایان ذكر است كه به اعتقاد ما مسلمانان، پس از پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، دیگر پیامبری نخواهد آمد. این مطلب كه از ضروریات اسلام است، از آیات دال بر ختم نبوت نیز استفاده میشود.(4)
1. در روایات نیز آمده است كه حضرت محمدصلی الله علیه و آله در زمان فترت بین رسولان مبعوث شده است. برای مثال، حضرت علی علیه السلام دربارة آن حضرت میفرماید: أبعثه الله علی فترة من الرسل؛ «خداوند او را در دوران فترت و گسستگی میان رسولان برانگیخت» (محمدبنیعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج8، ص173، ح104).
2. از برخی آیات استفاده میشود كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله برای كسانی برانگیخته شده بود كه خدا هرگز پیامبری برایشان نفرستاده بود: وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِیرٍ (سبأ:44)؛ تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ * لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (یس:4ـ5). احتمالاً مراد این است كه از میان ایشان پیامبری برانگیخته نشده تا بهطور مستقیم آنها را انذار كند؛ بااینحال ممكن است دعوت پیامبران به آنها رسیده باشد. پس این آیات، با آیات مربوط به وجود پیامبر برای هر امت در تعارض نیست.
3. ر.ك: محمدبنیعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، كتاب الحجة، باب «ان الارض لا تخلو من حجة».
4. از این مطلب در مبحث خاتمیت بهتفصیل سخن خواهیم گفت.
قرآن كریم از نام همة پیامبران، و حتی شمار آنها تهی است. در قرآن تنها نام 25 پیامبر و سرگذشت گروهی(1) از آنان آمده است. قرآن با صراحت بیان میكند كه جز اینها پیامبران دیگری نیز بودهاند كه نام آنها در این كتاب نیامده است:
إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ كَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَعِیسَی وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورًا * وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَی تَكْلِیمًا (نساء:163ـ164)؛ ما، همچنان كه به نوح و پیامبران بعد از او وحی كردیم، به تو [نیز] وحی كردیم؛ و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحی نمودیم، و به داوود زبور بخشیدیم؛ و پیامبرانی [را فرستادیم] كه درحقیقت ماجرای آنان را قبلاً بر تو حكایت نمودیم؛ و پیامبرانی [را نیز برانگیختهایم] كه [سرگذشت] ایشان را بر تو بازگو نكردهایم؛ و خدا با موسی آشكارا سخن گفت.
و در آیهای دیگر آمده است:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْكَ... (غافر:78)؛ «و مسلماً پیش از تو فرستادگانی را روانه كردیم. برخی از آنان را [ماجرایشان را] بر تو حكایت كردهایم و برخی از ایشان را بر تو حكایت نكردهایم...».
از این آیات برمیآید كه شمار پیامبران بیش از تعداد آنانی است كه داستانشان
1. مانند: سموئیل در: بقره (2)، 247، ارمیا در: بقره (2)، 259، یوشع در: كهف (18)، 60، و خضر (در صورت پیامبر بودن) در: كهف (18)، 65.
در قرآن آمده است؛ ولی طبق برخی روایات تعداد پیامبران 124هزار نفر بوده كه 313 نفر از آنان رسول بودهاند و خداوند در مجموع 104 كتاب بر پیامبران فروفرستاده است.(1)
یكی از موضوعاتی كه قرآن كریم بر آن تأكید دارد، تفاوت پیامبران از جهت فضیلت و كمال است: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ (بقره:253)؛ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم»، و در آیة مشابه دیگری آمده است: وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ (اسراء:55)؛ «و درحقیقت، بعضی از انبیا را بر بعضی برتری بخشیدیم».
از این آیات به دست میآید كه گرچه همة پیامبران الهی به مقام رفیع نبوت دست یافته و موحد بودهاند، در درجات كمالی متفاوتی قرار داشته و از جهت مقامات معنوی یكسان نبودهاند. این تفاوت درجات ممكن است در گرو عوامل مختلفی باشد؛ مانند گسترة حوزة رسالت، و داشتن شریعت و كتاب. برخی پیامبران، علاوه بر مقام نبوت، به مقام رسالت نیز رسیده بودند(2) و تعدادی از آنان اولوالعزم بودهاند.
قرآن كریم بعضی از پیامبران را «اولوالعزم» مینامد و به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرمان میدهد كه همانند ایشان، در مقابل كافران شكیبایی پیشه كند: فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (احقاف:35)؛ «پس همانگونه كه پیامبران نستوه صبر كردند، صبر كن».
1. ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج1، ص32، ح194؛ محمدبنحسن صفار قمی، بصائر الدرجات، تعلیق محسن كوچهباغی، ص121. متن این روایت در آغاز درس آمده است.
2. در درس نخست از فرق میان رسول و نبی سخن گفتیم.
عزم در لغت بهمعنای تصمیم قاطع برای انجام كار است.(1) مرحوم علامه طباطباییرحمه الله ضمن اینكه برای عزم در آیة 35 سورة احقاف سه معنای صبر،(2) تصمیم بر وفای به عهد(3) و شریعت را برمیشمرد، از آیات قرآن كریم استظهار میكند كه مراد از عزم در این آیه، حكم و شریعت است و ازاینرو رسولان اولوالعزم را پیامبران صاحب شریعت معرفی میكند. او از آیات قرآن چنین برداشت میكند كه در میان انبیا، پنج پیامبر، صاحب شریعت، كتاب آسمانی و احكام اجتماعی بودهاند. این پنج تن عبارتاند از: نوح علیه السلام ، ابراهیم علیه السلام ، موسی علیه السلام ، عیسی علیه السلام و پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله.(4) یكی از آیاتی كه علامه به آن استناد میكند این آیه است:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی (شوری:13)؛ «از دین آنچه را كه به نوح سفارش كرد، برای شما تشریع نمود، و آنچه را كه دربارة آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم».
در اولوالعزم بودن گروهی از پیامبران، طبق آیة 35 سورة احقاف، تردیدی نیست؛ اما هیچ دلیل قطعی از قرآن كریم و یا روایات متواتر در دست نیست كه ثابت كند پیامبران صاحب كتاب(5) و شریعت، تنها همین پنج پیامبر (نوح علیه السلام ، ابراهیم علیه السلام ، موسی علیه السلام ، عیسی علیه السلام و پیامبرصلی الله علیه و آله) بودهاند.
1. خلیلبناحمد فراهیدی، ترتیب كتاب العین، ج2، ص1193.
2. مانند: وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الأمُور (شوری:43).
3. مانند: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا (طه:115).
4. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص216 و ج18، ص29.
5. نهتنها در روایات تصریح نشده است كه تنها این پنج پیامبر كتاب داشتهاند، بلكه در روایت ابوذر از پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، كه در درس اول و صفحات پیشین گذشت، آمده است كه خداوند 104 كتاب فروفرستاده است (محمدبنیعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج2، ص17)؛ بهعلاوه از قرآن كریم استفاده میشود كه پیامبران دیگری نیز كتاب داشتهاند: آتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورًا (نساء:163)؛ «و به داوود زبور را دادیم». البته كتابهای آسمانیِ چنین پیامبرانی فقط شامل توصیههای اخلاقی، خبرهای غیبی، ادعیه و مناجات و مطالبی ازایندست بوده و از احكام شریعت بهمعنای احكام اجتماعی و قوانین لازم برای روابط اجتماعی تهی بوده است (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص264).
یكی از بحثهای مربوط به پیامبران، بهویژه پیامبران اولوالعزم، این است كه آیا رسالت آنها جهانی و عمومی بوده، یا هر پیامبری برای گروه خاصی مبعوث شده است. دراینباره بین مفسران اختلافاتی وجود دارد، بااینحال همه در دو مطلب هم سخناند:
1. همة انبیا رسالت جهانی نداشتهاند. دستكم رسالت برخی پیامبران محدود به یك قوم خاصی بوده است؛
2. پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله برای هدایت همة جهانیان برانگیخته شده و رسالتش مخصوص قوم ویژهای نبوده است.(1)
دربارة حوزة رسالت دیگر پیامبران اولوالعزم دو دیدگاه كلی وجود دارد:
دیدگاه اول: رسالت پیامبران اولوالعزم جهانی نبوده است؛ برای مثال، موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام تنها مأمور هدایت بنیاسرائیل بودهاند و دعوت آنان، به این قوم اختصاص داشته است. ظاهر برخی آیات نیز مؤید این مدعاست؛ چنانكه دربارة حضرت موسی علیه السلام آمده است: وَآتَیْنَا مُوسَی الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًی لِبَنِی إِسْرَائِیلَ (اسراء:2)؛ «و به موسی كتاب دادیم و آن را برای فرزندان اسرائیل رهنمودی گردانیدیم».(2) دربارة حضرت عیسی علیه السلام نیز میخوانیم: وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْكُمْ (صف:6)؛ «و هنگامی كه عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل، من فرستادة خدا بهسوی شما هستم».(3)
ظاهر آیات بالا نشان میدهد كه رسالت این پیامبران، جهانی نبوده است. بنابراین تلازمی بین شریعت داشتن و جهانی بودن رسالت نیست؛
1. البته دراینباره شبهاتی هست كه در درسهای آینده بررسی خواهد شد.
2. ظاهر برخی آیات گویای آن است كه حضرت موسی علیه السلام برای نجات بنیاسرائیل مبعوث شده بود؛ مانند: طه (20)، 47؛ شعراء (26)، 17؛ غافر (40)، 53.
3. همچنین آمده است: وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیل(آلعمران:49) «و [عیسی علیه السلام را بهعنوان] پیامبری بهسوی بنیاسرائیل [میفرستد]».
دیدگاه دوم: پیامبران اولوالعزم و صاحبان كتاب، دو گونه دعوت داشتهاند: یكی دعوت به خداپرستی، توحید و نفی شرك كه فراخوانی جهانی بوده است، و دیگری دعوت به احكام و شرایع خاص، كه اختصاص به قوم خاصی داشته است. برای مثال، از آیات قرآن به دست میآید كه موسی علیه السلام ، فرعون را به توحید و نفی شرك فراخواند.(1) از اینجا روشن میشود كه رسالت موسی علیه السلام در بُعد اعتقادی آن، شامل فرعون و فرعونیان نیز میشده است؛ حالآنكه آنان در شمار بنیاسرائیل نبودند؛ اما در بعد تشریعی، خداوند هنگامی الواح تورات را بر موسی علیه السلام نازل فرمود كه آنان از مصر راهی سرزمین موعود شدند؛ ازاینرو احكام تورات ویژة بنیاسرائیل است و شامل قبطیان و اقوام دیگر نمیشود.(2) قرآن كریم هم به همین دلیل تورات را مایة هدایت برای بنیاسرائیل معرفی كرده است.
اگر پیامبری موظف باشد كه با همة اقوام و ملل تماس بگیرد و پیام خود را به آنها اعلام كند، رسالت او جهانی شمرده میشود. در مقابل، پیامبری كه موظف است پیام خدا را تنها به قوم خاصی برساند، دارای رسالت جهانی شناخته نمیشود.
محدود بودن رسالت برخی پیامبران میتواند علل مختلفی داشته باشد. شاید یك علت این بوده كه آنان فرصت چنین كاری را نداشتهاند و یا امكان برای برقراری ارتباط با همة اقوام برایشان فراهم نبوده است؛ چنانكه در گذشتههای دور، ارتباط بین مناطق مختلف بسیار مشكل بوده و سفر به برخی كشورهای دور، عادتاً امری غیرممكن قلمداد
1. مانند: اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَی أَنْ تَزَكَّی * وأَهْدِیَكَ إِلَی رَبِّكَ فَتَخْشَی (نازعات:17ـ19).
2. شاید به همین جهت امام سجاد علیه السلام دلیل اولوالعزم بودن برخی پیامبران را اینچنین بیان میفرماید: لانهم بعثوا الی شرقها وغربها وجنها وانسها؛ «چون آنان به شرق و غرب عالم و انسانها و جنیان برانگیخته شدهاند» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج11، ص58، ح61).
میشده است. بدیهی است در چنان شرایطی، كه وسایل نقلیه بسیار ابتدایی بوده، برای یك شخص ارتباط با كل جهان میسر نبوده است.
ممكن است این اشكال مطرح شود كه اگر ارتباط با مناطق دوردست از طرق عادی ممكن نبوده است، چرا پیامبران با بهرهگیری از روشهای غیرمعمول، مانند اعجاز، پیام خود را به آن مناطق نمیرساندهاند. پاسخ این است كه برحسب شواهد تاریخی، بنای پیامبران بر آن نبوده است كه برای هر كاری از راههای غیرمتعارف و اعجازگونه بهره ببرند. پیامبران الهی تنها در مواقع خاصی معجزه نشان میدادند و آن هم تنها برای اثبات درستی دعوتشان بوده است، نه برای تسهیل در ابلاغ دعوت.
بههرروی مسلم است كه امكان ارتباط با همة اقوام و ملل از طرق عادی، برای بسیاری از پیامبران فراهم نبوده است و ظاهراً آنان موظف به استفاده از روشهای غیرعادی و فراطبیعی نیز نبودهاند. بر اساس معنای یادشده از رسالت جهانی، میتوان مدعی شد كه رسالت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله جهانی بوده است(1) و آن حضرت، مأموریت داشته است كه دعوت خود را به اقوام غیرعرب نیز ابلاغ كند؛ اما ظاهراً رسالت دیگر پیامبران جهانی نبوده است.
در اینجا توجه به چند نكته لازم است:
یكم: وقتی پیامبری مأمور به دعوت قوم خاصی میشد، وظیفه نداشت كه به سراغ یكایك افراد آن قوم برود؛ بلكه آنچه مقدور بود و پیامبران نیز موظف به انجامش بودند، این بود كه پیامشان را به سران قوم و گروههای مؤثر برسانند؛
دوم: ابلاغ رسالت محدود به زمان حیات پیامبران نیست و پس از وفات ایشان نیز به دست جانشینانشان ادامه مییابد؛
سوم: موظف بودن پیامبران به ابلاغ عمومی پیام خداوند، بهمعنای برطرف شدن همة
1. در ادامه، دلایل و شواهد جهانی بودن رسالت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله خواهد آمد.
موانع عملی موجود در راه انجام این كار نیست؛ بلكه اگر در جایی به هر دلیلی انجام این كار با موانعی مواجه بوده، مسلماً بار مسئولیت از دوش پیامبرصلی الله علیه و آله برداشته شده است؛
چهارم: همانگونه كه در درس هفدهم ثابت شد، نبوت یك جریان واحد است و هر مؤمنی وظیفه دارد به همة پیامبران الهی ایمان داشته باشد. بنابراین اگر شخصی از رسالت پیامبری آگاهی یابد و به او ایمان نیاورد، این انكار او در حكم انكار همة پیامبران است. این حكم حتی برای كسانی كه از قوم هدف آن پیامبر نیستند نیز جاری است. ازاینرو اگر شخصی كه مثلاً در چین زندگی میكند، آگاه شود كه پیامبری در منطقة خاورمیانه و برای اقوام آن ناحیه مبعوث شده است، موظف است به او ایمان آورد و دعوت او را بپذیرد.
حال ممكن است این پرسش مطرح شود كه بر اساس اصل یادشده، شخصی كه در زمان دو پیامبر زندگی میكند و از رسالت هر دو آگاهی مییابد، در موارد اختلاف شریعت آن دو پیامبر در برخی احكام، چه وظیفهای دارد. پاسخ این است در این فرض، اگر اختلافی در شریعت دو پیامبر معاصر باشد، دلیلش این است كه یكی از آن دو، احكام ویژهای را برای گروه خاصی آورده است. در این صورت، اگر آن شخص جزو آن گروه نباشد، موظف به انجام آن احكام نخواهد بود؛ برای مثال، اگر در زمان موسی علیه السلام شخصی غیریهودی از رسالت او آگاه شود، باید به موسی علیه السلام ایمان آورد، اما موظف نیست كه به احكام خاص یهود عمل كند، و فقط در احكام دیگر موظف به پیروی است.
بنابراین اگر شخص مكلفی از بعثت پیامبری آگاه شود، موظف است رسالت او را بپذیرد؛ هرچند آن پیامبر بهسوی قوم او برانگیخته نشده باشد. آنگاه در محتوای دعوت آن پیامبر نیك بنگرد و از احكام عمومی آن، كه ویژة قوم یا گروه خاصی نیست، پیروی كند.
البته، چنانكه در درس پانزدهم گذشت، احكام اختصاصیِ پیامبران بسیار اندك بوده، و روح كلی دعوت آنان و اصول و احكام، در همة شرایع عام و مشترك بوده است. برای مثال، عباداتی چون نماز و زكات در همة ادیان وجود داشته، و حداكثر، اختلافهایی در
شكل اجرای آنها بوده است. همچنین احكامی مانند نهی از ستمگری، كمفروشی، غیبت، شرابخواری و زنا، و قوانین مربوط به روابط اجتماعی و خانوادگی در همة ادیان تشریع شده است. از آنچه گذشت، روشن میشود كه جهانی نبودن رسالت جمعی از پیامبران، بدین معنا نیست كه مردم در تأیید یا تكذیب آنان مختارند.
پیشتر یادآور شدیم كه به اعتقاد گروهی از عالمان، برخی از پیامبران دارای دو نوع وظیفه بودهاند: نخست دعوت به توحید، كه دعوتی عام بوده است، و دیگری دعوت به سایر اصول و احكام، كه ویژة قوم خاصی نبوده است. با توجه به مقدماتی كه ذكر شد، باید گفت كه این رأی بر صواب نیست؛ زیرا همة فرمانهای پیامبران برای تمام كسانی كه از آن آگاه میشدند، لازمالاجرا بوده است. پیامبران الهی، به گفتة قرآن كریم، همانگونه كه مردم را به توحید فرامیخواندند، آنان را به اطاعت و پیروی مطلق از خویش نیز دعوت میكردند: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ (نساء:64)؛ «و ما هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر آنكه به توفیق الهی از او اطاعت كنند». قرآن كریم از زبان بسیاری از پیامبران الهی میفرماید: فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِیعُونِ؛(1) «پس از خدا پروا دارید و مرا اطاعت كنید».
بنابراین چنین نیست كه مثلاً رسالت موسی علیه السلام برای قبطیان مصر، كه با بنیاسرائیل همنژاد نبودند، در این خلاصه شود كه او آنان را تنها به ترك بتپرستی و پرستش خدای یكتا دعوت كند، و راه رسیدن به این مقصد را، در بُعد اعتقادی یا عملی، به آنها ننماید؛ بلكه وقتی قبطیان نیز در معرض دعوت موسی علیه السلام قرار گرفتند، هم بر موسی علیه السلام لازم بود كه محتوای دعوتش را بهطور تفصیلی به آنان عرضه كند، و هم آنان موظف بودند كه به شریعت موسی علیه السلام بگروند و به احكام آن ـ بهجز آنچه مختص قوم یهود بود ـ عمل كنند.
1. این فرمان در آیات متعدد و از زبان پیامبران مختلفی ذكر شده است. برای مثال، در آیة 50 سورة آلعمران از قول حضرت عیسی علیه السلام ، در آیات 108 و 110 سورة شعراء از قول حضرت نوح علیه السلام ، و در آیة 163 همان سوره از قول حضرت لوط علیه السلام آمده است.
از مجموع آنچه در این بخش مطرح شد، میتوان نتیجه گرفت كه اگر معنای جهانی بودن این باشد كه پیامبر موظف است پیام خدا را به همة اقوام و ملل مهم جهان برساند، رسالت بسیاری از پیامبران، حتی موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام كه از پیامبران اولوالعزم شمرده میشوند، جهانی نبوده است؛ اما اگر جهانی بودن را بهمعنای لزوم ابلاغ رسالت، در صورت مواجهه با دیگر اقوام، و لزوم پیروی از آن پیامبر بر همة مكلفان مطلع بگیریم، رسالت همة پیامبران، عام، فراگیر و جهانی بوده است.
1. از آیات قرآن كریم برمیآید كه خداوند شمار فراوانی از پیامبران را در میان مردم برانگیخته است.
2. «خداوند برای هر امتی پیامبری فرستاده است». در این گزاره، مراد از «امت» گروهی از انسانهاست كه با گروههای دیگر از انسانها چنان ارتباطی ندارند كه بتوانند معلوماتشان را به دست آورند.
3. آیات قرآن كریم دلالت صریح ندارد كه در همة زمانها در میان مردم پیامبر بوده است. تنها در روایات آمده است كه هیچگاه زمین از حجت الهی خالی نمیماند؛ اما حجت، شامل امام و وصی پیامبر نیز میشود.
4. آیات و روایات حاكی از آن است كه پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله در زمان گسستگی رسالت (فترت) برانگیخته شده است.
5. قرآن كریم تعداد پیامبران و نام همة آنها را بیان نكرده است؛ ولی بنابر روایات، شمار پیامبران 124هزار بوده كه 313 نفر از آنان رسول بودهاند، و خداوند در مجموع 104 كتاب آسمانی فرستاده است.
6. با وجود اشتراك پیامبران در مقام نبوت و موحد بودن همة آنها، خداوند برخی از آنها را بر بعضی دیگر برتری داده است.
7. قرآن كریم از برخی پیامبران با عنوان «اولوالعزم» یاد میكند. طبق بعضی روایات پیامبران اولوالعزم صاحب شریعت و كتاب بودهاند؛ برخی بر آناند كه تنها پنج پیامبر، یعنی نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمدعلیهم السلام اولوالعزم بودهاند؛ اما دلیل قطعی بر انحصار شریعت و كتاب به پیامبران اولوالعزم وجود ندارد.
8. دانشمندان اتفاقنظر دارند كه همة پیامبران نبوت جهانی نداشتهاند؛ اما رسالت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله قطعاً جهانی بوده است. در جهانی بودن رسالت پیامبران اولوالعزم اختلافنظر وجود دارد.
1. با توجه به یگانگی دین الهی و ضرورت ایمان به همة پیامبران، اگر مراد از جهانی بودن رسالت یك پیامبر این باشد كه هركس از آن آگاه شد باید طبق آن عمل كند، بیشك رسالت همة پیامبران جهانی بوده است؛ ولی اگر مراد از آن، ضرورت ابلاغ وحی به تمام مردم جهان باشد، حتی رسالت برخی پیامبران اولوالعزم نیز جهانی شمرده نمیشود.
2. جهانی بودن رسالت یك پیامبر، بهمعنای رفع تمام موانع در راه ابلاغ پیام به همة مردم نیست و اگر پیامبر پیامش را تنها به سران قوم هم برساند، رسالت جهانی خویش را انجام داده است.
1. با استناد به آیهای ثابت كنید كه هر امتی پیامبر داشته است.
2. دیدگاه قرآن را دربارة وجود پیامبر در تمام زمانها بیان كنید.
3. آیا قرآن كریم به شمار انبیا و داستان زندگی همة آنان اشاره دارد؟ به یك آیه در این زمینه استدلال كنید.
4. پیامبران اولوالعزم چه كسانی بودهاند و چه ویژگیهایی داشتهاند؟
5. معنای صحیح «جهانی بودن رسالت» چیست؟ طبق این معنا رسالت كدام پیامبر، جهانی بوده است؟
1. ابنبابویه قمی (شیخ صدوق)، ابوجعفر محمدبنعلی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص80.
2. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج2، ص286 و ج11، ص56.
دربارة پیامبران اولوالعزم در روایات تحقیق كنید.