از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاههای مختلف در باب امكان معجزه آشنا شود؛
2. دیدگاههای منكران امكان معجزه را به نقد بكشد؛
3. بر امكان معجزه استدلال كند؛
4. ضرورت معجزه را اثبات كند؛
5. به ارزش دلالی اعجاز پی ببرد؛
6. به قلمرو دلالت اعجاز آگاه شود.
عن ابی بصیر، قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام : لأی علّة أعطی اللهعزوجل انبیاءَه ورسله وأعطاكم المعجزة؟ فقال: لیكون دلیلاً علی صدق من أتی به، والمعجزة علامة لله لا یعطیها الاّ أنبیائه ورسله وحججه لیعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب؛(1) ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «به چه علت خداوند به پیامبران و شما (امامان) معجزه داده است؟» فرمود: «تا دلیلی بر راستی مدعای (رسالت الهی) آورندة آن باشد. معجزه نشانة خداست و خدا آن را به كسی جز پیامبران و حجتهای خود نمیبخشد، تا راستیِ راستگو و دروغِ دروغگو آشكار شود».
یكی از مسائلی كه با توجه به خارقالعاده بودن معجزه و نیز عمومی و قطعی بودن اصل علیت، بررسی آن ضروری مینماید، امكان عقلی معجزه است. توضیح آنكه طبق قانون علیت، هر پدیدهای ضرورتاً نیاز به علتی دارد و محال است كه معلولی بدون علت تحقق یابد؛ ازسوی دیگر با تحقق علت تامة یك معلول، وقوع آن ضروری میشود و در این صورت محال است كه آن امر تحقق نیابد.
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج11، ص71.
برخی پنداشتهاند كه اعتقاد به وقوع معجزه، مانند گلستان شدن آتش برای حضرت ابراهیم علیه السلام ، بهمعنای استثنا زدن به قانون عقلی علیت، انكار ضرورت آن، و در نتیجه، نقض آن است؛ زیرا وقوع آن بهمعنای تحقق گل بدون كامل شدن علل تامهاش (مانند آب، بذر و...) است. ازسوی دیگر با اینكه علت تامه برای سوزاندن فراهم است، این اتفاق نمیافتد و معلول از علت تامهاش تخلف میكند. با این وصف، تنها یكی از دو طرف مسئله را میتوان پذیرفت؛ یعنی اگر كلیت قانون علیت را بپذیریم، دیگر نمیتوانیم معجزه را امری خارقالعاده بدانیم، و اگر به خارقالعاده بودن معجزه معتقد باشیم، این بدان معناست كه قانون علیت را استثناپذیر میدانیم. بهعلاوه، اگر بپذیریم كه معجزات نیز علت دارند، این اشكال پیش میآید كه یكی از فروع اصل علیت، مسئلة سنخیت بین علت و معلول است؛ حالآنكه، برای مثال، هیچ سنخیتی بین چوب و مار وجود ندارد تا بر اساس آن بتوان به وجود آمدن مار از چوب را پذیرفت.(1)
دانشمندان مسلمان برای حل این مشكل دیدگاههای زیر را مطرح كردهاند:
1. برخی این مبنا را پذیرفتهاند كه قانون علیت، یك قانون عقلی و كلی استثناناپذیر است؛ بنابراین هر واقعهای كه بهمعنای قبول استثنا در قانون علیت یا انكار آن باشد، ازجمله معجزه، مردود است. این گروه میكوشند تمام معجزاتی را كه متون دینی، ازجمله قرآن كریم، به انبیای الهی نسبت میدهند، به گونهای سازگار با جریان عادی طبیعت تبیین و توجیه كنند؛(2) برای مثال، عبور بنیاسراییل از دریا(3) را به جزرومد تأویل كردهاند؛(4) چنانكه
1. ر.ك: فخرالدین محمدبنعمر رازی، المطالب العالیة، ج8، ص22ـ23.
2. سیداحمدخان هندی در مقدمة تفسیر خود میگوید: «اگر معجزات فوق فطرت یا خارق طبیعت قرار داده شود، ما وقوع چنین چیزی را ناممكن دانسته، همانطوری كه تخلف از وعدة قولی را ناممكن میدانیم» (تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمة سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، مقدمه، صطا).
3. وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَآئِیلَ الْبَحْر... (اعراف:138)؛ «و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم...».
4. ر.ك: سیداحمدخان هندی، تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمة سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، بخش 1، ص110ـ132؛ ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، ص450.
شفای بیماران به دست حضرت عیسی علیه السلام (1) را با نیروی متمركز در انسان، مانند هیپنوتیزم، توجیه میكنند. ازنظر اینان بیانات قرآنی دربارة معجزات، مجازی و استعاری است و كسانی كه معجزه را امری خارقالعاده میدانند، در واقع به گزارهای خرافی معتقدند؛(2)
2. برخی با اینكه قانون علیت را قبول دارند، معجزات را از این قانون مستثنا میدانند؛(3)
3. اشاعره معتقدند هیچگونه علیت و ضرورتی بر روابط بین امور حاكم نیست؛ پس آنچه ما علت میپنداریم، تنها توالی دو شیء است كه عادت خداوند بر آن تعلق گرفته است؛ ازاینرو معمولاً با آمدن یكی، دیگری هم میآید. آنچه در وقایعی مانند معجزات رخ میدهد این است كه كاری برخلاف عادت خدا واقع میشود و وقوع امر خلاف عادت محال نیست. برای مثال، عادت خداوند بر این است كه با وجود آتش و نبود مانع، هر مادة سوختنی بسوزد؛ ولی آتش حضرت ابراهیم علیه السلام را، برخلاف عادت خداوند، نسوزاند. به همین ترتیب در هر معجزهای خدا برخلاف عادت پیشین خود عمل میكند.(4) بنابراین اشاعره این مسئله را از راه انكار علیت حل كردهاند؛
1. وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی... أُبْرِیءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ (آلعمران:49)؛ «و [عیسی را به عنوان] پیامبری بهسوی بنیاسراییل [فرستد كه او به آنان گوید:] درحقیقت من... به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم».
2. برخی نیز، بهرغم اعتقاد به خارقالعاده بودن معجزات انبیا، پارهای از معجزات مطرح در قرآن كریم را توجیه دیگری كردهاند كه با این دیدگاه متفاوت است. برای مثال، جریان زنده شدن مرده با زدن گوشت قربانی را، كه در آیات 72 و 73 سورة بقره به آن اشاره شده است، به زنده شدن انسان با احكام الهی تفسیر كردهاند؛ همانند آنچه در آیة قصاص آمده است (ر.ك: سیدمحمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، ج1، ص350ـ351). برخی هم تفسیری عرفانی از معجزات ارائه كردهاند. مثلاً محییالدینبنعربی شفای بیماران و زنده كردن مردگان را به شفا از بیماری نادانی و احیای معنوی از طریق آگاهی دادن به حق تفسیر میكند. البته ابنعربی خود تصریح میكند كه این، تأویل و بیان باطن آیات است (محییالدینبنعربی، تفسیر القرآن الكریم، تحقیق مصطفی غالب، ج1، ص188)؛ او اقرار به ظاهر آیات را واجب میداند و معجزه را امری انكارناپذیر میشمارد (همان، ج1، ص5).
3. محمد عبده دربارة معجزات گوید: المشهور أن الله یخلقها بغیر سبب لتدل علی أن السنن والنوامیس لا تحكم علی واضعها ومدبرها وهو إنما الحاكم المتصرف بها (سیدمحمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، ج1، ص315).
4. ر.ك: ابوحامد محمد غزالی، تهافت الفلاسفة، ترجمة علیاصغر حلبی، ص236ـ237. در میان دانشمندان غربی «باركلی» نیز معتقد بود كه روابط ضروری وجود ندارد (ر.ك: فردریك چارلز كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج5 (فیلسوفان انگلیسی از هابز تا هیوم)، ترجمة امیرجلالالدین اعلم، ص253). برای نقد این دیدگاه، ر.ك: هری اوسترین، فلسفة علم كلام، ترجمة احمد آرام، ص555ـ621.
4. بنابر دیدگاه برگزیده، هیچكدام از سه نظر مزبور درست نیست؛ زیرا چنانكه در فلسفة اسلامی اثبات شده است، اصل علیت اصلی ضروری و استثناناپذیر است.(1) قرآن كریم نیز در آیات متعدد اصل علیت را تأیید میكند. ازسوی دیگر، نمیتوان انكار كرد كه معجزه، بهمعنای امر خارقالعاده، بارها در عالم رخ داده و تمام متون آسمانی، بهویژه قرآن كریم، تصریح دارند كه برخی انبیای الهی معجزاتی داشتهاند كه براثر فعل و انفعالات مادی محض رخ نداده است و نمیتوان آنها را با اسباب طبیعی و مادی توجیه كرد. بنابراین بهترین راهحل این است كه قانون علیت را یك قانون عقلی و استثناناپذیر بدانیم، و معجزه را نیز واقعیتی تلقی كنیم كه هیچ منافاتی با قانون علیت ندارد. بر این اساس، پذیرش معجزات ذكرشده در قرآن مستلزم انكار قانون علیت، و یا رد فاعلیت خدا در طول فاعلیت اشیا نیست. توضیح مطلب اینكه قانون علیت دو معنا دارد:
الف) هر معلولی علتی میخواهد و محال است كه معلولی، بدون علت تحقق یابد. نیاز هر معلولی به علت فاعلی، امری یقینی، و به یك معنا بدیهی است و این قانون هرگز نقض نمیشود. البته هر معلول مادی، علاوه بر علت فاعلی، به علت مادی و صوری نیز نیاز دارد و در كار فاعل حكیم، علت غایی نیز ضروری است؛ لكن این قانون، تنها اثباتكنندة ضرورت علت برای هر معلول است و شناخت علتهای خاص هر پدیده، از خود قانون علیت به دست نمیآید. همچنین لازمة این قانون صدور همیشگی معلولها از یك دسته علل عادی و شناختهشده نیست؛
ب) هرچند اصل علیت و سنخیت میان علت و معلول، اصلی كلی و عقلی است، شناخت علت یا علل خاص هریك از پدیدهها، معمولاً از راه تجربه به دست میآید(2) و
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، درسهای 31ـ37.
2. ازآنرو میگوییم «معمولاً»، كه ممكن است برخی انسانها از راه غیب به علل خاص پدیدهها پی ببرند.
عقل بدون كمك گرفتن از تجربه نمیتواند این علل خاص را بشناسد.(1) ازسوی دیگر، تجربه نیز با محدودیتهایی كه دارد، نمیتواند انسان را برای شناخت همة علتهای یك پدیده در همة زمانها و مكانها یاری كند. حتی با بررسی صدها و هزارها مورد، باز عقل جایز میداند كه یك پدیده علت ناشناختة دیگری نیز داشته باشد. برای نمونه، انسان روزگاری دراز تنها علت حرارت را خورشید میپنداشت، تا اینكه آتش را كشف كرد. شاید هزاران سال نیز بر این باور بود كه از راه دیگری نمیتوان حرارت ایجاد كرد؛ ولی كمكم دریافت كه عوامل دیگری مانند اصطكاك و حركت نیز موجب پیدایش حرارت میشود. شاید عوامل دیگری نیز برای تولید حرارت در طبیعت باشد كه تاكنون كشف نشده است؛ اما این بهمعنای نقض قانون علیت نیست؛ چون این قانون بدیهی، علتی خاص و انحصاری برای پدیدهها مشخص نمیكرد. در مثال بالا، با كشف علتهای جدید برای حرارت، روشن میشود كه علت حرارت منحصر به آنچه تاكنون كشف شده بود، نیست.
بنابراین درمان یك بیماری بدون استفاده از دارو، و یا تبدیل یك جسم بیجان به جاندار غیر از راه طبیعی شناختهشده، نقض قانون علیت نیست؛ بلكه كشف علت جدید است. علل جدیدی كه كشف میشوند، چند گونهاند:
الف) علل مادی كه دانشمندان علوم طبیعی از طریق كشفهای علمی به دست میآورند و كسی آن را نقض قانون علیت نمیداند؛ مانند كشف علل جدید برای تولید حرارت و انتقال صوت و تصویر كه پیشازاین ناشناخته بودند؛
ب) علل غیرمادی كه دستیابی به آنها برای افراد خاصی ممكن است؛ مانند قدرتهای روحی و نفسانی مرتاضها كه بهرغم غیرمادی بودن، بر پدیدههای مادی اثر میگذارد. این نوع تأثیر نیز نقض قانون علیت نیست. قرآن كریم نیز وجود چنین عللی را تأیید كرده و نمونهای از این نوع كارهای غیرعادی را به یكی از جنیان نسبت میدهد:
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، درس 35، ص67ـ73.
قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤا أَیُّكُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ * قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (نمل:38ـ39)؛ «[پس سلیمان] گفت: "ای سران [كشور]، كدامیك از شما تخت او را پیش از آنكه مطیعانه نزد من آیند، برای من میآورد؟" عفریتی از جن گفت: "من آن را پیش از آنكه از مجلس خود برخیزی برای تو میآورم و بر این [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم"»؛
ج) علل معنویای كه موهبت الهی است و تعلیم و تعلم در آن راه ندارد؛ مانند قدرتی كه خداوند به پیامبران و اولیای الهی اعطا میكند تا بتوانند به اذن او برای اثبات مقام الهی خود كارهای خارقالعادهای، چون زنده كردن مردگان و یا شفا دادن كوران مادرزاد، انجام دهند. در اینگونه امور، علت همان قدرتی است كه خداوند به پیامبر خود بخشیده است و پیامبر با استفاده از آن، كاری میكند كه دیگران از انجامش عاجزند. چنانكه در درس پیشین بیان شد، قرآن كریم در آیات متعدد از این نوع علل و كارهای خارقالعاده سخن گفته است.
نتیجه اینكه وقوع اعجاز، مستلزم نقض قانون علیت نیست. از نگاه ما پذیرش اعجاز تنها بهمعنای قبول علتی غیرمادی و معنوی برای پدیدههای مادی است كه با موهبت پروردگار متعال در نفس پیامبر محقق میشود، اما آموختنی نیست. بنابراین ما معجزه را محال ذاتی نمیدانیم؛ چون فرض آن مستلزم تناقض نیست. حتی با توجه به قدرت مطلق خداوند و توانایی انسان، معجزه محال وقوعی نیز شمرده نمیشود؛ زیرا تحقق علتش ممكن است، و فرض آن نیز بهمعنای فرض یك معلول بدون علت نیست؛ زیرا علتی دارد كه البته ناشناخته است.(1)
2. بهترین دلیل بر امكان هر امری، وقوع آن است. دربارة امكان معجزه نیز این مطلب صادق است. در میان معجزات انبیای الهی قرآن معجزة ماندگاری است كه با فراخواندن همة جنیان و انسانها به هماوردی، شاهدی زنده بر امكان اعجاز است.
برخی از خداباورانی كه معجزات انبیا را به شكل مادی تبیین میكنند، پنداشتهاند كه وقوع هر امر خارقالعاده، بهمعنای تغییر و تحول در سنتهای الهی است؛ زیرا یكی از سنتهای خداوند این است كه كارهای عالم از راههای عادی و مشخص انجام بگیرد؛ مثلاً آتش بسوزاند و هیچگاه چوب بیواسطه به مار تبدیل نشود؛ پس نجات حضرت ابراهیم علیه السلام از آتش، و مار شدن عصای حضرت موسی علیه السلام خلاف این سنت الهی است؛ درحالیكه قرآن كریم دربارة ثبات سنن الهی میفرماید: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (فاطر:43)؛(1) «و هرگز برای سنت خدا تبدیلی نمییابی و هرگز برای سنت خدا دگرگونی نخواهی یافت».(2)
در پاسخ باید گفت وقوع امور خارقالعاده، كه قرآن كریم بارها تحقق آن را به دست انبیای الهی یادآوری میكند، منافاتی با سنتهای الهی ندارد؛ زیرا اولاً كسانی كه ادعا میكنند كه یكی از سنتهای تغییرناپذیر الهی این است كه همة پدیدهها معلول اسباب و علل عادی باشند، دلیلی برای این ادعا ندارند و تصریح آیات متعدد به وقوع معجزات و امور خارقالعاده، دلیل محكمی بر نادرستی این ادعاست؛ ثانیاً معجزه اتفاقی بدون علت نیست؛ بلكه چنانكه گفتیم، اعجاز وقوع یك حادثه با علت و سبب جدیدی است كه تا حال برای ما ناشناخته بوده است؛ ثالثاً سنتی كه در آیات به آن اشاره شده است، مربوط به امور انسانی است و ربطی به امور طبیعی ندارد. اگر به صدر این آیات و آیات پیش از آنها بنگریم، درمییابیم كه موضوع آنها نزول عذاب الهی بر مشركان و منافقان است؛(3) رابعاً وقوع معجزه به
1. در آیات دیگری نیز به راه نداشتن دگرگونی در سنت الهی اشاره شده است؛ مانند: اسراء (17)، 77؛ احزاب (33)، 62؛ فتح (48)، 23.
2. ر.ك: سیداحمدخان هندی، تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمة سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، ذیل آیة شریفه.
3. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسی، كیهانشناسی، انسانشناسی)، ص134ـ140؛ نیز: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص58 و ج18، ص313.
دست پیامبران الهی، خود یكی از سنتهای خداوندی است؛ زیرا طبق سنت الهی، پیامبران مأمور هدایت انسانها هستند و برای اینكه مردم از آنان پیروی كنند، ابتدا باید پیامبری ایشان ثابت، و حجت بر مردم تمام شود و این امر تنها با آوردن معجزه محقق میشود.
حال كه امكان معجزه ثابت شد، نوبت به بحث از ضرورت معجزه میرسد. در این زمینه دو مسئله را باید بررسی كرد: یكی ضرورت معجزه برای اثبات نبوت، و دیگری ضرورت معجزه برای هر پیامبر.
شكی نیست كه دعوت انبیا حق، و مدعیات آنان موافق با عقل و فطرت انسان است؛ اما در طول تاریخ مردم بسیاری بودهاند كه این موافقت را در بسیاری از زمینهها درنمییافتهاند. دلیل این امر آن است كه عقل بشر تنها حقانیت برخی از تعالیم انبیا را درك میكند؛ مثل حقانیت این آموزه: وَأَوْفُوا الْكَیْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً (اسراء:35)؛ «]در دادوستد[ با ترازوی درست وزن كنید و كم ندهید كه بهتر است و سرانجام نیكوتری دارد». در این آیه نادرستی كمفروشی مطرح شده است و هر انسانی این امر را با عقل خویش درك میكند؛ اما محتوای دعوت انبیا همواره ازاینقبیل نیست، و در واقع آنان مبعوث شدهاند تا امور فراعقلی را نیز در اختیار انسانها بگذارند. برای مثال، جزئیات احكام عبادی از آن دسته مسائلی است كه هیچگاه عقل آن را درنمییابد. پس، ازآنجاكه فهم محتوای دعوت انبیا برای همة مردم ممكن نیست و آنان ناچارند این امور را با تعبد بپذیرند، پیامبران برای اتمام حجت بر همة مردم نیازمند نشانهای الهیاند كه اگر نباشد، حجت بر همة مردم تمام نمیشود؛ برای اثبات و الزام همة
آموزههای پیامبران برای مردم و اتمام حجت بر آنان، مردم باید بتوانند به طریقی صحت دعاوی پیامبر را بسنجند؛ ازاینرو هر پیامبری باید نشانهای در دست داشته باشد كه مردم با دیدن آن بفهمند كه این نشانه تنها از جانب خداوند است و از مجاری عادی به دست نیامده است. اگر مردم چنین نشانهای را ببینند، میفهمند كه وحی ادعایی پیامبران ازطرف خداوند است. بر این اساس، در قرآن كریم از بسیاری اقوام نقل شده است كه وقتی پیامبر جدیدی برایشان برانگیخته میشد، از ایشان نشانه میخواستند:
قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (ابراهیم:10)؛ «[به پیامبرانشان] گفتند: "شما جز بشری مثل ما نیستید؛ میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند بازدارید. پس برای ما حجتی بیاورید"».(1)
بنابراین فیالجمله اثبات شد كه آوردن معجزه برای انبیا ضرورت دارد؛ چون تا این نشانه نباشد، حجت بر مردم تمام نمیشود.
بعد از روشن شدن ضرورت معجزه برای اثبات نبوت، این پرسش مطرح میشود كه آیا معجزه برای همة پیامبران ضرورت دارد. قرآن كریم در هیچ آیهای به چنین ضرورتی اشاره نكرده است. ازلحاظ عقلی نیز نمیتوان بر ضرورت معجزه برای تكتك پیامبران دلیل آورد؛ زیرا ضرورت معجزه به جهت اتمام حجت بر مردم، و دلالت بر صدق دعاوی آورندة آن است.(2)
حال اگر پیامبری كه نبوتش از راه معجزه ثابت شده است، به فرمان خدا پیامبر بعدی را معرفی كند، حجت بر مردم تمام میشود و مردم باید پیامبر جدید را بپذیرند.
1. و نیز آمده است: فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (شعراء:154)؛ «اگر راست میگویی و پیامبری، باید نشانهای بیاوری».
2. این مطلب در صفحات بعد ثابت خواهد شد.
در اینجا عقل حكم نمیكند كه پیامبر بعدی نیز باید معجزه داشته باشد. چنانكه در درس ششم گذشت، قرآن كریم نیز بشارت پیامبر پیشین را یكی از راههای شناخت پیامبران معرفی میكند و اهل كتاب را، كه بهرغم آگاهی از بشارتهای پیامبرانشان به نبوت حضرت محمدصلی الله علیه و آله نبوت آن حضرت را انكار كردند، مذمت میكند.
همچنین اگر پیامبری كه معجزه دارد، پیامبر معاصر خود را تصدیق كند، حجت بر مردم تمام میشود. برای مثال، اگر حضرت ابراهیم علیه السلام ، بعد از اثبات نبوتش، نبوت حضرت لوط علیه السلام را كه همزمان با ایشان بود،(1) تصدیق میكرد، حضرت لوط علیه السلام برای اثبات نبوت خود نیازی به آوردن معجزه نداشت؛ چنانكه رسالت دو تن از فرستادگان الهی كه طبق برخی نقلها ازطرف عیسیبنمریم علیه السلام مبعوث شده بودند،(2) بدون ارائة معجزه برای پیروان آن حضرت ثابت شد. به همین دلیل قرآن كریم بدون اشاره به معجزهای برای آن دو، مردم را به این دلیل كه آن دو رسول را تكذیب كرده بودند، نكوهش میكند: إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَكَذَّبُوهُمَا (یس:14)؛ «آنگاه كه دو تن سوی آنان فرستادیم؛ و[لی] آن دو را دروغگو پنداشتند».
نكتة شایان ذكر در این زمینه، این است كه حتی اگر پیامبران پیشین به آمدن پیامبری در روزگاران آینده بشارت دهند و خصوصیات او را به گونهای بیان كنند كه جای هیچ شبههای باقی نماند، آن پیامبر جدید ملزم به آوردن معجزه نیست. بنابراین معجزه برای اثبات نبوت تكتك پیامبران ضرورت ندارد و نبوت برخی پیامبران تنها با بشارتهای پیامبران پیشین بر مردم ثابت میشود. این مطلب با ضرورت معجزه برای اثبات نبوت انبیا منافات ندارد؛ زیرا در این موارد نیز میتوان اتمام حجت را متكی بر اعجاز دانست؛ چراكه در واقع نبوت پیامبر پیشین با معجزه ثابت شده است.
1. برخی آیات به همعصر بودن این دو پیامبر بزرگوار دلالت دارد؛ ازجمله: یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا... * وَلَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ (هود:76ـ77).
2. ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7ـ8، ص418.
گفتیم معجزه برای اثبات نبوت آورندة آن و اتمام حجت بر مردم است. حال این پرسش رخ مینماید كه معجزه چقدر و چگونه بر نبوت آورندهاش دلالت میكند.(1) به نظر میرسد صرف معجزه بهمثابة یك امر خارقالعاده، تنها بر این دلالت دارد كه خداوند به آورندة آن چنین قدرتی داده است؛ اما اگر این امر خارقالعاده به دست مدعی نبوت همراه با دعوت دیگران به هماوردی واقع شود، میتوان دلالت آن را بر صدق مدعا و نبوت آورندهاش، عقلی و برهانی دانست.(2) توضیح اینكه:
1. خداوند حكیم است؛(3)
2. حكمت خداوند اقتضا میكند كه او پیامبرانی را برای هدایت انسانها بفرستد؛(4)
1. در باب ارزش دلالت معجزه سه دیدگاه اصلی وجود دارد: 1. نبودن رابطه بین ارائة معجزه و صدق مدعای آورندة آن (ر.ك: محمدبناحمدبنرشد، الكشف عن مناهج الادلّة فی عقائد الملّة، ص93)؛ 2. دلالت اقناعی معجزه بر راستگویی و نبوت آورندة آن؛ به این معنا كه افراد، بهویژه عوام، با دیدن معجزه اقناع میشوند كه آورندة آن در ادعای نبوت راستگوست؛ 3. دلالت برهانی معجزه بر نبوت آورندة آن. بیشتر دانشمندان اسلامی، بهویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقی دانسته و بر مدعای خود دلایلی آوردهاند؛ مانند دلیل حكمت (ر.ك: محمدجواد بلاغی، تفسیر آلاء الرحمن، ج1، ص3)، و دلیل حكمالامثال (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص84ـ85؛ اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، ص23ـ24)، دلیل نقض غرض و دلایلی دیگر (ر.ك: فخرالدین محمدبنعمر رازی، مفاتیح الغیب، ج24، ص212؛ حسنبنیوسف حلی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، با تعلیقة حسن حسنزادة آملی، ص350؛ سعدالدین مسعودبنعمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص519؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص2).
2. دلالت سه قسم است: 1. دلالت عقلی، كه از رابطة ذاتی بین دو چیز حاصل میشود و در آن عقل با درك دال، به مدلول منتقل میشود؛ مانند انتقال عقلی از طلوع خورشید به روز شدن. رابطة بین دال و مدلول در دلالت عقلی استثناناپذیر است؛ 2. دلالت طبعی كه از ملازمة طبعی بین دو امر ناشی میشود. این ملازمه مقتضای طبیعت انسانی است؛ مانند دلالت تغییر رنگ چهره به سرخی بر خجالت؛ 3. دلالت وضعی كه ناشی از وضع قرارداد است و برای كسانی كه از آن قرارداد آگاهاند حاصل میشود. این دلالت دو قسم است: یكی لفظی مانند دلالت واژگان بر معانی، و دیگری غیرلفظی مانند دلالت نشانهها بر برخی معانی خاص (ر.ك: محمدرضا مظفر، المنطق، ص37ـ38).
3. این مطلب در بحث خداشناسی اثبات شده است (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسی، كیهانشناسی، انسانشناسی)، ص161ـ166).
4. این مطلب در درس مربوط به ضرورت نبوت به اثبات رسید.
3. مردم به گونهای آفریده شدهاند كه ادعای نبوت را از كسی كه معجزه میآورد، سابقة بدی ندارد و برخلاف عقل سخن نمیگوید، میپذیرند؛
4. با توجه به مقدمات مذكور، اگر كسی با آوردن معجزه به دروغ ادعای پیامبری كند و مردم سخن او را بپذیرند، چون موجب گمراهی مردم میشود، باید خداوند او را رسوا كند؛ وگرنه مردم به گمراهی میافتند و این، خلاف حكمت الهی است.
نتیجه آنكه از میان مدعیان نبوت، آنان كه معجزه آوردهاند و خداوند رسوایش نكرده است، در مدعایشان راستگو بودهاند.
برهانی بودن دلالت اعجاز بر نبوت آورندة آن، از قرآن كریم نیز استفاده میشود. چنانكه در درس پیشین گذشت، قرآن كریم گرچه واژة معجزه را در معنای مصطلح به كار نبرده، برای اشاره به آن از واژگانی چون آیـه، بینه، برهان و سلطان بهره برده است كه برخلاف معجزه، ارزش معرفتی دارند و از آنها میتوان دلالت معجزه را بر نبوت آورندة آن دریافت.
افزون بر این، از آیات تحدی نیز برهانی بودن دلالت معجزه بر نبوت استنباط میشود؛ مانند:
وَإِنْ كُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ (بقره:23)؛ «و اگر در آنچه بر بندة خود نازل كردهایم شك دارید، پس اگر راست میگویید، سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فراخوانید».
خداوند در این آیه میفرماید: اگر در ارتباط وحیانی حضرت محمدصلی الله علیه و آله با خداوند، و وحیانی بودن قرآن شك دارید، كتابی همانند قرآن بیاورید. آنگاه در آیة بعد به مشركان هشدار میدهد كه هرگز قادر به چنین كاری نیستند، و از این مطلب نتیجه میگیرد كه قرآن كریم معجزة وحی، و آورندة آن پیامبر الهی است؛ ازاینرو هركس آن را انكار كند، باید در انتظار آتش جهنم باشد:
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِینَ (بقره:24)؛ «پس اگر نكردید و هرگز نمیتوانید كرد، از آن آتشی كه سوختش مردمان و سنگها هستند و برای كافران آماده شده، بپرهیزید».
از اینكه خداوند انكار پیامبر را بعد از دیدن معجزه، مستوجب آتش جهنم معرفی میكند، درمییابیم كه معجزه حجت را بر مردم تمام میكند و دلالت آن بر نبوت آورندهاش برهانی است.
به روایت قرآن حضرت موسی علیه السلام نیز بعد از نشان دادن معجزه به فرعون گفت:
قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَالأَرْضِ بَصائِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّكَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (اسراء:102)؛ «گفت: قطعاً میدانی كه این [نشانهها] را كه باعث بینشهاست جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نكرده است و راستی ای فرعون، تو را تباهشده میپندارم».
آیة بالا به روشنگر بودن نشانههای نهگانه و تباه شدن فرعون پس از تحقق آنها اشاره دارد و نشان میدهد كه آن معجزات مایة اتمام حجت برای فرعون و دیگران بوده است.(1)
از روایات ائمه اهلبیتعلیهم السلام نیز دلالت معجزه بر نبوت آورندة آن استفاده میشود. امام حسن عسكری علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل میكند كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله معجزه را شهادت خداوند به راستی پیامبر معرفی كرده است.(2) ابوبصیر میگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: «چرا خدایعزوجل به پیامبران، اولیای خود و به شما معجزه داده است؟» امام فرمود: «برای آنكه دلیلی بر صدق آورندهاش باشد. معجزه از نشانههای خداوند است كه جز پیامبران و حجتهای خداوند آن را در اختیار ندارند، تا به این وسیله راستگو از دروغگو شناخته شود».(3)
1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص233.
2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج9، ص273ـ274.
3. همان، ج11، ص71.
دیگر پرسشِ درخور این است كه معجزات پیامبران الهی، علاوه بر نبوت خاصه، چه امور دیگری را نیز ثابت میكند. در قلمرو دلالت معجزه (بهتنهایی و یا با ضمیمة مقدمات دیگر) امور متعددی طرح میشود؛ مانند اثبات وجود خداوند،(1) تعیین مصداق واقعی خدا، توحید، علم و قدرت فوقالعادة خداوند،(2) نبوت عامه، علم یا قدرت فوقالعادة پیامبر(3) و صدق نبی. در اینجا برخی از این امور را، كه دارای مستند قرآنیاند و نقشی مهم در بحث ما دارند، بررسی میكنیم.
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیت و الوهیت را اثبات میكند: یكی اینكه طرفداران خدایان دیگر حاضر باشند؛ دیگر آنكه پیروان آن خدایان تحدی پیامبر را به همانندآوری برای معجزهاش جدی گرفته، از خدایان خود برای ابطال معجزة پیامبر یاری بجویند، ولی كمك نشوند و نتوانند همانندی برای معجزة پیامبر بیاورند. از آیات زیر استفاده میشود كه این دو شرط در تحدی پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله برای قرآن كریم برقرار بوده است:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ
1. فیلسوفان دین و متكلمان مسیحی دربارة دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارقالعاده» بحث كردهاند (ر.ك: جان هیك، فلسفه دین، ترجمة بهرام راد، ص70).
2. بعد از تحدی و اثبات ناتوانی بشر در هماوردی با معجزاتی از سنخ علم، علم فوقالعادة خداوند، و از سنخ فعل، قدرت فوقالعادة الهی ثابت میشود.
3. با آنچه دربارة دلالت معجزه بر علم و قدرت خداوند گفتیم، اگر ثابت شود پیامبر نیز در اعجاز نقش دارد، علم و قدرت فوقالعادة پیامبران صاحب معجزه نیز ثابت میشود. از اینكه در برخی آیات، وقوع معجزه به دست پیامبران، متوقف بر اذن خداوند معرفی شده است، مانند: وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّه (رعد:39)، برمیآید كه نفس پیامبر در وقوع معجزه مؤثر است؛ زیرا اذن در جایی مطرح است كه زمینة اصلی فراهم بوده، برای تمامیت آن و یا برطرف شدن موانع، نیاز به اذن باشد. البته این علم و قدرت پیامبر به عنایت خداست.
اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلاّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (هود:13ـ14)؛ یا میگویند: «این [قرآن] را به دروغ ساخته است». بگو: «اگر راست میگویید، ده سوره برساختهشده مانند آن بیاورید و غیر از خدا هركه را میتوانید فراخوانید». پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانید كه آنچه نازل شده است به علم خداست، و اینكه معبودی جز او نیست؛ پس آیا شما گردن مینهید؟
در این آیات پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله با تحدی به مشركان اعلام میفرماید كه با یاری جستن از هركسی جز خدا، ده سوره همانند قرآن كریم بیاورند؛ ولی آنان این درخواست قرآن را جواب ندادند، و یا اینكه از خدایان خود یاری خواستند، اما یاری نشدند.(1) پس ثابت شد كه اولاً قرآن ازطرف خداوند و به علم او نازل شده است؛ ثانیاً خدایی جز الله نیست؛ زیرا اگر خدای دیگری بود، در موقعیت حساسی كه پیروانش به او نیاز داشتند و قرآن تاروپود خدایان را بر باد میداد، باید به كمك پیروان خود میشتافت.(2)
از هنگامی كه یك پیامبر معجزهای به مردم نشان میدهد، همة سخنانی كه به خدا نسبت میدهد، راست و مطابق واقع است؛ زیرا مردم سخن كسی را كه نبوتش از راه معجزه ثابت شده است میپذیرند و به آن عمل میكنند. پس اگر كسی سخنی را
1. بنابراین ضمیر «كُم» در فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَكُم، یا به مؤمنان و یا به مشركان برمیگردد.
2. محمدتقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ج1، تحقیق و نگارش محمود رجبی، ص180ـ182؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص172ـ173. از این آیه بهنحو دیگری نیز دلالت با واسطة معجزه را بر توحید برداشت كردهاند؛ به این بیان كه معجزه بودن قرآن ثابت میكند كه این كتاب ازسوی خدا و مطالب آن همه برحق است و میدانیم كه یكی از مهمترین مطالب قرآن، كه در آیات متعدد به آن اشاره شده، توحید است؛ ازجمله میفرماید: لاَ إِلَهَ إِلاّ هُو (رعد:30) (ر.ك: فخرالدین محمدبنعمر رازی، مفاتیح الغیب، ج17، ص197).
بهدروغ به خدا نسبت دهد و خدا دروغ او را آشكار نكند، مردم ناخواسته به گمراهی كشیده میشوند و این با حكمت خداوند سازگار نیست.
خداوند خود در قرآن تصریح میكند كه اگر پیامبرصلی الله علیه و آله بهدروغ سخنی را به خدا نسبت دهد، بیدرنگ و با شدت تمام او را مجازات میكند:
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ * وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ * لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ(1) * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِین * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ (حاقه:43ـ47)؛ ]قرآن[ فروفرستاده ازسوی خداوندگار جهانیان است، و اگر او (پیامبر) بهدروغ سخنی به ما نسبت دهد، با كمال قدرت او را میگیریم؛ سپس رگ حیاتش را قطع میكنیم و هیچیك از شما نمیتوانید مانع ]از عذاب[ او شوید.(2)
خداوند در چنین آیاتی تأكید میكند كه پیامبر هرگز به او دروغ نمیبندد، كه اگر چنین كند، بهسرعت مجازاتش را خواهد دید.(3)
1. مفسران عبارت «اخذ بالیمین» را چهار گونه تفسیر كردهاند: الف) مقصود از یمین همان دست راست است؛ زیرا هنگام دستگیری مجرم، دست راست وی را میگیرند؛ ب) مقصود نیرو و قدرت است؛ یعنی خدا توان را از آن شخص سلب میكند؛ ج) مقصود از یمین «حق» است؛ یعنی او را بهحق میگیریم و از وی انتقام میكشیم؛ د) مقصود همان قدرت خداوند است؛ یعنی ما از او با كمال قوت انتقام میگیریم. وجه دوم و چهارم با ظاهر آیه تناسب بیشتری دارد.
2. همچنین ر.ك: احقاف (46)، 8؛ اسراء (17)، 73ـ75.
3. برحسب ظاهر این آیه، چنانكه در شأن نزولش هم آمده است (ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5ـ 6، ص665)، مخالفان قرآن میكوشیدهاند پیامبرصلی الله علیه و آله را وادار كنند كه در معارف وحیانی دست ببرد و سخنی مطابق خواست آنان بهعنوان وحی قرآنی تلاوت كند؛ ولی كمكهای خداوند و عصمت پیامبر، مانع از چنین رویدادی شد (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ج1، تحقیق و نگارش محمود رجبی، ص195ـ196).
1. برخی پنداشتهاند كه عمومی و قطعی بودن اصل علیت، و سنخیت بین علت و معلول، با خارقالعاده بودن معجزه در تضاد است. برای پاسخ به این شبهه، بحث از امكان عقلی معجزه ضروری مینماید.
2. بعضی اندیشمندان نیز با استناد به استثناناپذیری قانون علیت، تمام معجزات رخ داده به دست پیامبران الهی را تبیین و توجیه طبیعی میكنند. برخی نیز با پذیرش قانون علیت، معجزات را از این قانون مستثنا میدانند.
3. «اشاعره» خارقالعاده بودن معجزه را پذیرفتهاند؛ چون اساساً علیت را قبول ندارند؛ بلكه معتقدند عادت خداوند چنین است كه با وقوع یك رویداد (علت)، حادثة دیگری (معلول) رخ دهد. با این تحلیل معجزه تنها یك كار خلاف عادت است و خلاف عادت هم محال نیست.
4. قرآن در آیات متعدد بر اصل علیت صحه میگذارد. فلسفة اسلامی نیز اصل علیت را ضروری و استثناناپذیر میداند؛ بااینحال به تصریح تمام متون آسمانی معجزات بسیاری به دست پیامبران رخ داده و در وقوع آن هیچ شكی نیست.
5. معجزه یك استثنا یا معلول بدون علت نیست، بلكه پدیدهای با علتی ناشناختة غیرمادی است. ازآنجاكه شناخت همة علتهای ممكن برای یك پدیده به دلیل محدودیت تجربه ممكن نیست، نمیتوان همة علتها را منحصر در امور شناختهشده دانست؛ ازاینرو انكار معجزه تنها به این دلیل كه علت آن معلوم نیست، خطاست.
6. تحقق معجزه محال ذاتی نیست؛ چون فرض آن مستلزم تناقض نیست؛ همچنین با توجه به قدرت مطلق خداوند و توانایی انسان، محال وقوعی نیز شمرده نمیشود و نمیتوان گفت كه معلولی بدون علت است.
7. وقوع معجزه (خارقالعاده) منافاتی با ثبات سنتهای الهی، كه در قرآن به آنها اشاره
شده است، ندارد؛ زیرا اولاً معجزه نیز معلولی دارای علت است، و ثانیاً سنت مذكور، مربوط به امور انسانی است و ربطی به امور طبیعی ندارد.
8. بهترین دلیل بر امكان هر امری، وقوع آن است. قرآن كریم، كه معجزة جاوید خداست و تمام جنیان و انسانها را به هماوردی میخواند، شاهدی زنده بر امكان اعجاز است.
9. معجزه تنها بهمنظور اتمام حجت در باب شناخت پیامبر است؛ پس اگر پیامبری كه نبوتش با معجزه ثابت شده است، به ظهور پیامبر دیگری بشارت دهد، حجت بر مردم تمام میشود و برای آن پیامبر جدید معجزه ضرورت ندارد.
10. چنانكه از آیات و روایات استفاده میشود، دلالت معجزه بر نبوت آورندة آن، درصورتیكه آن شخص ادعای نبوت و طلب هماوردی كند، برهانی است؛ زیرا در چنین شرایطی اگر وی دروغگو باشد و خداوند رسوایش نكند، مردم گمراه خواهند شد.
11. اعجاز، افزون بر اینكه نبوت آورندهاش را ثابت میكند، بر صدق گفتار وی، و با شرایطی بر توحید نیز دلالت دارد و میتواند مصداق خدا را مشخص كند.
1. سه دیدگاه مطرح را در حل تعارض معجزه با قانون علیت بیان كنید.
2. آیا وقوع معجزه با قانون علیت در تعارض است؟ توضیح دهید.
3. توضیح دهید كه چرا وقوع معجزه مخالف سنت الهی نیست.
4. چگونه قرآن كریم دلیلی بر امكان وقوع معجزه است؟
5. آیا معجزه برای همة پیامبران ضرورت دارد؟ چرا؟
6. ارزش دلالی معجزه چگونه است؟ اثبات كنید.
7. اعجاز چگونه توحید را اثبات میكند؟
الف) برای امكان و ضرورت معجزه، ر.ك:
1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص83ـ87.
2. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الكتاب و السنة و العقل، ج2، ص229ـ231.
3. احمدی، محمدامین، تناقضنما یا غیبنمون؛ نگرشی نو به معجزه، مركز انتشارات دفتر تبلیغات حوزة علمیة قم، قم، 1378، ص87ـ124.
ب) برای ارزش و قلمرو دلالت معجزه، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص252ـ254.
2. آریان، حمید، «بررسی دلالت معجزه به نبوت»، معرفت، ش24، ص70ـ77.
3. كریمی، مصطفی، «قلمرو دلالت معجزه»، معرفت، ش26، ص54ـ62.
علامه طباطباییرحمه الله معجزه را نیز، همانند امور عادی، نیازمند علل طبیعی میداند. با مطالعة دیدگاههای او ذیل آیات 22ـ23 سورة بقره در المیزان و نیز كتاب اعجاز از نظر عقل و قرآن، این نگاه را با دیدگاه مربوط به تأویل مادی معجزه مقایسه كرده، نقاط افتراق آن دو را بیان كنید.