از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با معجزات و كرامات پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله آشنا شود؛
2. وقوع شقالقمر را به دست حضرت محمدصلی الله علیه و آله ثابت كند؛
3. وقوع معراج پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله برایش قطعی شود.
حضرت علی علیه السلام میفرماید: من با حضرت محمد ـ كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ بودم كه سرانی از قریش به نزد وی آمدند و برای پذیرش نبوتش به او گفتند: «این درخت را فراخوان تا از ریشه درآید و در برابرت بایستد». ...حضرت فرمود: «ای درخت، اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و میدانی كه من پیامبر خدایم، به اذن او از ریشه درآ و بیا و در برابرم بایست». پس به همان خدایی كه او را بهحق برانگیخت سوگند، درخت با عرشی رعدآسا و صدایی چونان صدای بال زدن پرندگان، از ریشهها كنده شد، پیش آمد و در برابر حضرت ایستاد؛ درحالیكه بلندترین شاخههایش را بر رسول خدا، و برخی دیگر از شاخههایش را بر شانة من، كه در جانب راست پیامبر ایستاده بودم، افكنده بود. ...اما آنان همگی گفتند: تو جادوگری دروغپرداز هستی!(1)
به گزارش قرآن كریم، امور خارقالعادة متعددی به دست پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله رخ داده است.(2)
1. نهج البلاغه، خطبة 192.
2. برخی منابع تا 35 معجزه برای حضرت محمدصلی الله علیه و آله نقل كردهاند (ر.ك: محمد صالح مهندس، معجزات الرسول الكریم سیدنا محمّد).
برخی از آنها، مانند قرآن كریم، معجزة علمی شمرده میشوند و بعضی دیگر معجزات فعلی بودهاند؛ همچنین پارهای از آنها را میتوان معجزه بهمعنای اخص و برای اثبات نبوت دانست، و پارهای دیگر در زمرة كرامات آن حضرت به شمار میروند.(1)
ابتدا به بررسی امور خارقالعادهای میپردازیم كه خداوند مستقیم و یا به دست پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله برای اثبات نبوت آن حضرت انجام داده است.
ازآنجاكه رسالت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله جهانی و جاودانه است، میبایست معجزهاش هم پدیدهای جاودانه باشد؛ ازاینرو خود قرآن بهصورت معجزه نازل شد(2) تا دسترسی همة انسانها به آن تا پایان جهان ممكن باشد. راه آزمایش قرآن و پی بردن به اعجاز آن همواره برای مردم باز است تا از این راه بتوانند به حقانیت اسلام پی ببرند و راه سعادت خویش را بشناسند. قرآن بزرگترین و روشنترین معجزة پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله از حیث دلالت بر نبوت آن حضرت است؛ زیرا خود، معجزه و همان وحی ادعاشده است؛ پس گواه آن در خودش موجود است و دلیل و مدلول در آن یكی است. قرآن كریم بارها بهصراحت ادعا میكند كه معجزه است و كسی نمیتواند پدیدهای مثل آن بیاورد. بهاینترتیب قرآن مخالفان خود را به هماوردی میخواند. این مبارزطلبی را «تحدی» میگویند. تحدی در قرآن به چند صورت بیان شده است:
1. پس این سخن احمدخان هندی درست نیست كه گفته است: «قرآن كریم هیچ معجزهای را برای حضرت محمدصلی الله علیه و آله بیان نمیكند» (سیداحمدخان هندی، تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمة سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، مقدمه، ص یط، شمارة 9).
2. برای تفصیل بحث دربارة معجزه بودن قرآن كریم، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ج1، تحقیق و نگارش محمود رجبی، ص124ـ190.
1. تحدی به آوردن كتابی مثل قرآن و مجموعهای شبیه به مجموعه سور آن؛(1) برای مثال، میفرماید:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا (اسراء:88)؛ «بگو: اگر جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، نمیتوانند همانند آن را بیاورند؛ هرچند كه یكدیگر را یاری دهند»؛
2. دعوت به آوردن ده سوره همانند سورههای قرآن كریم، كه ظاهراً شامل سورههای كوچك قرآن هم میشود؛ قرآن دراینباره میفرماید:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ (هود:13)؛ «یا آنكه میگویند كه از خود برمیبافد و بهدروغ آن را به خدا نسبت میدهد. بگو: "اگر راست میگویید، جز خدا هركه را توانید به یاری طلبید و ده سوره مانند آن به هم بربافته، بیاورید"».
مشركان پیامبر را متهم میكردند كه این قرآن را خودش درست كرده است. قرآن از آنها میخواهد كه هركس را میخواهند به یاری بطلبند و ده سوره مثل سورههای قرآن كریم درست كنند و بیاورند؛ اما اگر نتوانستند. بپذیرند كه این كتاب از جانب خداست و از علم الهی سرچشمه میگیرد؛
3. تحدی به آوردن یك سوره همانند سورههای قرآن كریم؛ چنانكه میفرماید:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ (یونس:38)؛ «میگویند كه آن را بهدروغ به خدا نسبت میدهد. بگو: "اگر راست میگویید، جز خدا هركه را میتوانید به یاری بخوانید و سورهایهمانند آن بیاورید"».
در اینجا قرآن كریم از ده سوره هم صرفنظر میكند و از مخالفان میخواهد كه با
1. طور (52)، 34.
بهكارگیری تمام توانشان و دعوت از هركه میخواهند، تنها یك سوره مثل سورههای كوچك قرآن بیاورند.
میدان رقابت چنان آماده است كه اگر هر عاقلی در آن تأمل كند، یقین خواهد كرد كه بیرقیب ماندن این میدان، نشانة خدایی بودن این كتاب است؛ زیرا قرآن به زبان عربی روشن است و از حروفی تشكیل شده كه مردم با آن سخن میگویند؛ تركیباتش نیز همان تركیباتی است كه مردم در محاوراتشان به كار میبرند؛ چنانكه مفردات نیز، همان مفردات است، ولی هیچكس نمیتواند حتی یك سوره مثل قرآن بیاورد؛ درحالیكه بهطور طبیعی مخالفان انگیزة بسیاری برای پاسخ به این تحدی داشتهاند؛ زیرا كفار و مشركان تمام نیرویشان را صرف ضربه زدن به اسلام میكردند؛ پس اگر میتوانستند یك سورة كوچك یكسطری بنویسند، حتماً این كار را میكردند. همة این قراین اثبات میكند كه انشای قرآن كار یك انسان عادی نیست؛ بهویژه اینكه قرآن در آیهای دیگر، پس از تحدی به یك سوره، از عجز همیشگی انسانها و جنیان از پاسخ به این تحدی خبر میدهد:
وَإِنْ كُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّت لِلْكافِرینَ (بقره:23ـ24)؛ و اگر در آنچه بر بندة خود نازل كردهایم شك دارید، پس ـ اگر راست میگویید سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را، غیر از خدا، فراخوانید. پس اگر نكردید ـ و هرگز نمیتوانید كرد ـ از آن آتشی كه سوختش مردمان و سنگها هستند و برای كافران آماده شده، بپرهیزید.
هیچ عاقلی نمیتواند بر این تهدید چشم ببندد. هركسی كه وجدان بیداری دارد، باید در برابر این تهدید جوابی قانعكننده برای خود بیابد؛ زیرا عقل، هر انسان عاقلی را وادار میكند كه به این تهدید پاسخی مناسب بدهد؛ یا باید همانندی بیاورد، یا بپذیرد كه قرآن كلام خداست.
اعجاز قرآن كریم جنبههای مختلفی دارد كه مهمترین آنها عبارتاند از: 1. فصاحت و بلاغت؛ 2. هماهنگی و عدم اختلاف؛(1) 3. امی بودن آورندة آن.(2)
یكی دیگر از معجزاتی كه قرآن كریم برای حضرت محمدصلی الله علیه و آله بیان میكند، دوپاره شدن ماه به دست آن حضرت است:
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ * وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (قمر:1ـ3)؛ قیامت نزدیك شد و ماه دوپاره گردید؛ و اگر كافران معجزهای ببینند، روی بگردانند و گویند: «جادویی دائم(3) است»؛ و دروغ شمردند و هوسهای خویش را دنبال كردند؛ و[لی] هر كاری را [آخر] قراری است.
آیات بالا دربارة معجزة «شقالقمر» است كه خداوند آن را به دست حضرت محمدصلی الله علیه و آله و به درخواست(4) مشركان مكه انجام داد؛(5) ولی آنان از در انكار درآمدند و آن را نوعی
1. ر.ك: نساء (4)، 82.
2. ر.ك: یونس (10)، 16.
3. احتمال دیگر این است كه «مستمر»، اسم فاعل از باب استفعال و از مادة «مرّ» بهمعنای محكم و شدید باشد؛ چنانكه مرّ الحبل یعنی طناب محكم شد؛ كاربرد قرآنی آن را در این آیات نیز میتوان دید: عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی (نجم:5ـ6). (ر.ك: حسینبنمحمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، مادة «مرّ»؛ ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج11، ص548). معنای دیگر این ماده ازبینرونده است (فخرالدین محمدبنعمر رازی، مفاتیح الغیب، ج29، ص30ـ31).
4. در درسهای پیشین گفتیم كه خداوند هیچ معجزة عذابآوری بر امت محمدیصلی الله علیه و آله نفرستاد و اكنون یادآوری میكنیم كه شقالقمر نیز ازایندست معجزات نبوده است؛ زیرا در آنجا مرادمان عذاب استیصال بود. البته ممكن است برای كسانی كه آن را خواستند، ولی پس از مشاهده سحرش شمردند، عذاب مقرر شده باشد؛ ولی وجود حضرت محمدصلی الله علیه و آله در میان آنان باعث شد كه آن عذاب تا جنگ بدر به تأخیر بیفتد (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص6364).
5. این قول را بسیاری از صحابه نقل كردهاند و اهل حدیث و مفسران نیز آن را پذیرفتهاند (ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص442؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص55ـ60).
جادو نامیدند. در روایات فراوانی از شیعه و اهل سنت آمده است كه در شب چهاردهم ماه ذیالحجه، هنگامی كه تازه ماه طلوع كرده بود، پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله به ماه اشاره فرمود و ماه به دو نیم تقسیم شد و لحظاتی به همان حال باقی بود؛ سپس به هم چسبید و به شكل اولش درآمد.(1)
دربارة آیة شقالقمر دیدگاههای دیگری نیز بیان شده كه بیشتر ازطرف كسانی است كه به وقوع امور خارقالعاده ایمان ندارند. در اینجا به برخی از این دیدگاهها اشاره میكنیم:
الف) این آیه مربوط به قیامت است(2) و دلالت دارد كه ماه در قیامت دو تكه میشود. فعل آن نیز به این دلیل ماضی آمده است كه حتماً واقع میشود؛ چنانكه پیش از آن نیز اقتَرَبَتِ السّاعة به صیغة ماضی ذكر شده است.
بر این دیدگاه دو نقد وارد است؛ اول اینكه این آیه دربارة قیامت میفرماید: اقتَرَبَتِ السّاعة؛ ولی دربارة دو تكه شدن ماه میفرماید: وَانْشَقَّ الْقَمَرُ و این نشان میدهد كه انشقاق ماه امری بوده كه در گذشته واقع شده است؛ وگرنه میفرمود: اِقْتَربَ اِنشِقاقُ الْقَمرِ یا اقتَرَبَتِ السّاعة وانشقاق القَمر. معمولاً آیاتی كه نشانههای قیامت را بیان میكنند
1. ر.ك: عبدعلیبنجمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج5، ص174؛ هاشمبنسلیمان حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص257؛ ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج11، ص545548؛ جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج7، ص670673). ازجمله آمده است: قریش وقتی شكافته شدن ماه را دیدند گفتند: «این سحر است. منتظر میشویم تا مسافران بیایند؛ چون محمدصلی الله علیه و آله نمیتواند تمام مردم را افسون كند». وقتی مسافران آمدند، از ایشان در این زمینه پرسیدند؛ مسافران گفتند: «ما نیز دو تكه شدن ماه را دیدیم»؛ ولی مشركان بازهم نپذیرفتند (ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج11، ص545، ح32699). برخی این روایات را مستفیض میدانند (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص55) و برخی دیگر آنها را متواتر خواندهاند (اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج7، ص263). ابنكثیر نیز آنها را متواتر و صحیح معرفی میكند (اسماعیلبنكثیر قرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص280).
2. این دیدگاه را به حسن بصری، عطا و بلخی نسبت دادهاند (ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص442؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص55).
و در روایات با ناماَشْرَاط السَاعَة(1) معروفاند با كلمة «اذا» آغاز میشوند؛ مانند: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ، إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ؛
نقد دوم اینكه در آیة بعدی سخن از واكنش كافران در برابر دیدن نشانههاست و اینكه آنها همة این نشانهها را حمل بر سحر میكنند. به قرینة این آیه، دوپاره شدن ماه، یك معجزه و نشانة الهی بود كه مردم آن را دیدند؛ ولی سحرش خواندند؛ ازاینرو پس از اشاره به شكافت ماه میفرماید: «هر معجزة دیگری هم ببینند، ایمان نمیآورند و میگویند كه سحری مداوم است». مضمون این آیه با وقوع شقالقمر در قیامت تناسب ندارد؛ زیرا قیامت عالم ظهور حقایق است و در آنجا كسی نمیتواند حقایق را انكار كند، و نشانههای آشكار الهی را سحر بخواند؛
ب) آیه به این حقیقت علمی اشاره دارد كه ماه از زمین جدا شده است. یكی از نظریههای كیهانشناختی این است كه زمین از خورشید، و ماه از زمین جدا شده است؛ ازاینروست كه ماه به دور زمین میگردد و قمرِ زمین است.(2)
این دیدگاه نیز درست نیست و خلاف ظاهر آیه به نظر میرسد؛ زیرا اولاً این واقعه یك معجزه و نشانة الهی بوده است، نه یك امر طبیعی تكوینی؛ ثانیاً واژة «انشق» نمیتواند بر جدا شدن ماه از زمین دلالت كند؛ زیرا این واژه بهمعنای «پاره شد»، «از هم جدا شد» و «شكافت» است. اگر خداوند میخواست به جدا شدن ماه از زمین اشاره كند، باید میفرمود: «اِشتَقَّ القمر» یا «اِنفَصَلَ القمر».
دیدگاههای دیگری نیز بیان شده است(3) كه از بررسی آنها چشمپوشی میكنیم؛ زیرا
1. برای دیدن این روایات، ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج6، ص295ـ316، كتاب عدل و معاد، ابواب معاد، باب أَََََشراط الساعة.
2. ر.ك: طنطاویبنجوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن، ج12، جزء 23، ص241.
3. برای مثال، گفتهاند: این آیه به جدا شدن تاریكی از روشنی هنگام طلوع ماه اشاره دارد (محمدبنیوسف ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج10، ص33).
برخی از آنها جمع دو یا چند نظر مذكور هستند و اشكالاتی كه بیان شد بر آنها نیز وارد است.
بنابراین بیشك مراد از انشقَّ القمر، شكافته شدن ماه به دست پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله است. در این باب اشكالاتی مطرح است كه به برخی از آنها اشاره میكنیم و بدانها پاسخ میدهیم.(1)
اشكال اول: اگر واقعاً چنین حادثة مهمی رخ داده و ماه در آسمان به دو نیم تقسیم شده بود، حتماً مردم دیگر سرزمینها نیز آن را میدیدند و تاریخنویسان آن را ثبت میكردند، و یا دستكم دانشمندان نجوم به آن توجه میكردند و گزارش آن را در كتابهای علمی خود میآوردند؛ حالآنكه چنین گزارشی نه در كتابهای تاریخی آمده است و نه در كتابهای علم نجوم به چشم میخورد.
پاسخ این است كه اولاً این معجزه یك حادثة غیرمنتظره بود و طبیعی است كه مردم دیگر آن را ندیده باشند؛ زیرا مردم همواره چشم به آسمان نبودند تا شاهد همة حوادث كیهانی باشند؛ ثانیاً این حادثه در بدو طلوع ماه رخ داد و پس از آن نیز طولی نكشید كه ماه به حال نخست بازگشت؛ پس با توجه به اختلاف افقها ماه هنوز در بسیاری از مناطق طلوع نكرده بود؛ بنابراین رؤیت نشدن آن در مناطق دیگر دلیل بر عدم وقوع آن نیست؛ ثالثاً در آن زمان چنین نبود كه تمام حوادث و وقایع ضبط شود و همه از آن آگاه شوند؛ زیرا در آن زمان وسایل ارتباطجمعی وجود نداشت.(2)
1. دراینباره، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص61ـ65.
2. شواهد تاریخی و علمی نیز وقوع این حادثه را تأیید میكند؛ مثلاً به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران، به نقل از پایگاه خبری Kwait Chat، فضانوردان آمریكایی در آخرین تحقیقات زمینشناختی خود به این نتیجه رسیدهاند كه كرة ماه در گذشتهای دور به دونیم تقسیم شده، و سپس در یك فعل و انفعال دوباره به هم پیوند خورده است. شنیدن این نكته كه قرآن كریم از چنین واقعهای خبر داده، بسیاری از مردم اروپا و آمریكا را به تحقیق دربارة اسلام و قرآن مشتاق كرده است (ر.ك: روزنامة كیهان، 14 بهمن 1382، سال شصتودوم، شمارة 17876، ص3). این خبر، در صورت صحت، میتواند تأییدی بر این معجزه باشد.
اشكال دوم: دونیم شدن ماه و به هم چسبیدن آن، بههیچوجه ممكن نیست؛ زیرا ماه در صورتی میتواند دونیم شود كه جاذبة میان دو نیمهاش از بین برود، و اگر هم جاذبة میان آن دو نیمه از بین برود، دیگر ممكن نیست كه دوباره به هم بچسبند. پس اگر ماه دونیم شده بود، باید تا ابد به همان صورت باقی میماند.
پاسخ این است كه دونیم شدن ماه و چسبیدن دوبارة آن محال عقلی نیست، گرچه ممكن است با توجه به قوانین حاكم بر طبیعت، محال عادی باشد؛ اما چنانكه گذشت، معجزه یك امر غیرعادی است.(1)
قرآن كریم به وقایع خارقالعادة دیگری نیز در زندگی پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله اشاره دارد كه وقوعشان برای اثبات نبوت ایشان نبوده است؛ ازاینرو ما این وقایع را در شمار كرامات آن حضرت میآوریم؛ مانند كمكهای غیبی خداوند به آن حضرت و امت وی كه به گونهای خارقالعاده و به بركت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله به این امت اعطا شده است. در اینجا به بررسی بعضی از این امور خارقالعاده میپردازیم.
معراج حضرت محمدصلی الله علیه و آله دو مرحله داشت: یكی سیر غیرعادی ایشان از مكه به بیتالمقدس، و دیگری عروج از بیتالمقدس به آسمانها و جهان برین. قرآن كریم دربارة سیر آن حضرت از مكه به بیتالمقدس میفرماید:
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأقْصَی الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (اسراء:1)؛ «منزه است آن [خدایی] كه بندهاش را
1. برای دیدن این اشكالها و جوابهایشان، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص61ـ65.
شبانگاهی از مسجدالحرام بهسوی مسجدالاقصی كه پیرامون آن را بركت دادهایم، سیر داد، تا از نشانههای خود به او بنمایانیم كه او همان شنوای بیناست».
«أَسْرَی» فعل ماضی از مصدر «الإسراء»، بهمعنای سیر در شب است.(1) ضمیر «ه» در «عبده»، به حضرت محمدصلی الله علیه و آله بازمیگردد، و «لَیْلاً» مفعولفیه است و نشان میدهد كه آن سیر یكشبه بوده و پیش از طلوع فجر تمام شده است.(2) مراد از مسجدالاقصی، به قرینة «الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَه» بیتالمقدس است و ازآنرو به این نام خوانده شده كه برای حضرت محمدصلی الله علیه و آله بسیار دورتر از مسجدالحرام بوده است.(3)
با توجه به فاصلة بین این دو مكان، معلوم میشود كه این انتقال غیرعادی و به شكلی خارقالعاده بوده است. از عبارت «لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا» استفاده میشود كه هدف از آن سیر، نشان دادن آیات الهی به پیامبر بوده است و از روایات استفاده میشود كه این امر واقع شده و آن حضرت ملكوت آسمانها را مشاهده كرده است.(4)
در خصوص مرحلة دوم معراج، با استناد به آیات سورة نجم و به كمك روایات میتوان دریافت كه خداوند حضرت محمدصلی الله علیه و آله را به معراج برده و بهصورت مشافهی و بدون واسطة جبرئیل و تنها از پس حجاب به او وحی كرده است:(5)
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی * أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یَرَی * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی * عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی (نجم:8ـ15)؛ سپس نزدیك آمد
1. ر.ك: احمدبنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج3، ص154.
2. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص7.
3. ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5ـ6، ص611.
4. ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج3، ص315 و ج26، ص124ـ125.
5. علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، جلد 2، ص334؛ نیز ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص312.
و نزدیكتر شد، تا [فاصلهاش] بهقدر [طول] دو [انتهای] كمان یا نزدیكتر شد؛ آنگاه به بندهاش آنچه را باید وحی كند، وحی فرمود. آنچه را دل دید انكار[ش] نكرد. آیا در آنچه دیده است با او جدال میكنید؟ و قطعاً بار دیگری هم او را دیده است. نزدیك سدرةالمنتهی، در همان جا كه جنةالماوی است.
البته این برداشت طبق این احتمال است كه فاعل «دَنَا فَتَدَلَّی» حضرت محمدصلی الله علیه و آله، و فاعل «اَوْحیَ» خداوند باشد.(1) روایات نیز، كه برخی از آنها صحیحاند، این تفسیر را تأیید میكنند؛(2) ازجمله در روایتی باسند صحیح(3) از امام جواد علیه السلام نقل شده است:
رسول خداصلی الله علیه و آله به آسمان هفتم و نزد سدرةالمنتهی(4) رسید. [به حضرت] گفت: «آفریدهای پیش از تو بر من نگذشته بود». سپس [رسول خدا] نزدیك آمد و نزدیكتر شد، تا [فاصلهاش از خداوند] بهقدر [طول] دو [انتهای] كمان یا نزدیكتر شد. آنگاه [خداوند] به بندهاش آنچه را باید وحی كند، وحی فرمود:
1. احتمال دیگر این است كه فاعل در دَنَا فَتَدَلَّی و أوْحَی إِلَی عَبْدِه جبرئیل باشد (ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص172؛ محمودبنمحمد زمخشری، الكشاف، ج4، ص28ـ29).
2. محمدبنحسن صفار قمی، بصائر الدرجات، تعلیق محسن كوچهباغی، جزء 5، باب فی الأئمةعلیهم السلام عندهم الصحیفة فیها اسماء الجنة و...، ص192؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج26، ص124ـ125.
3. راویان این حدیث، همه امامی و ثقهاند: محمدبنحسن صفار قمی (ثقة، جلیل، امامی و صحیحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشی، ص354)؛ محمدبنعیسی [بنعبدالله الاشعری] (ثقة، امامی و صحیحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشی، ص308؛ حسنبنیوسف حلی، الخلاصة، ص270) و عبدالصمدبنبشیر [العرامی العبدی] (ثقة) (ر.ك: رجال النجاشی، ص249).
4. علامه طباطبایی گوید: «سدر» بهمعنای درخت سدر، و كلمة «سدره» بهمعنای یك درخت سدر است. كلمة «منتهی» گویا نام مكانی است و شاید مراد از آن، منتهای آسمانها باشد. به دلیل اینكه میفرماید: جنت مأوا كنار آن است، و ما میدانیم كه جنت مأوا در آسمانهاست؛ چون در آیهای فرموده است: وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُون (ذاریات:22) ...در روایات هم تفسیر شده به درختی كه فوق آسمان هفتم قرار دارد و اعمال بندگان تا آنجا بالا میرود (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص31).
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی». سپس كتاب اصحابالیمین و كتاب اصحابالشمال را به وی داد. رسول خدا كتاب اصحابالیمین را با دست راست گرفته، باز كرد و در آن اسامی اهل بهشت، پدران و خویشاوندان آنان را دید؛ سپس در كتاب اصحابالشمال نگاه كرد و در آن اسامی اهل آتش و پدران و خویشاوندان آنان را دید. آنگاه فرود آمد و آن دو كتاب را با خود آورد و به علیبنابیطالب[ علیه السلام ] داد.(1)
همچنین به سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
...ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی (نجم:8ـ10) ...فقال له: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ. قال رسول اللهصلی الله علیه و آله: وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ... رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا. فقال الله: قد فعلت. قال: رَبَّنا وَلا تُحَمِّلْنا مَا لاَ طاقَةَ لَناَ بِهِ وَاعْفُ عَنّا... (بقره:285ـ286). فقال رسول اللهصلی الله علیه و آله: رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ. فقال الله: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (زخرف:89)؛(2) سپس [رسول خدا] نزدیك آمد و نزدیكتر شد تا [فاصلهاش به خداوند] بهقدر [طول] دو [انتهای] كمان یا نزدیكتر شد. آنگاه [خداوند] به بندهاش آنچه را باید
1. محمدبنحسن صفار قمی، بصائر الدرجات، تعلیق محسن كوچهباغی، ص192؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج26، ص126ـ127.
2. محمدبنحسن صفار قمی، بصائر الدرجات، تعلیق محسن كوچهباغی، جزء 5، باب فی الأئمةعلیهم السلام عندهم الصحیفة فیها اسماء الجنة و...، ص192؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج26، ص124ـ125. راویان این حدیث همه امامی و ثقهاند: محمدبنحسن صفار قمی (ثقة، جلیل، امامی، صحیحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشی، ص354؛ حسنبنیوسف حلی، الخلاصة، ص157)، احمدبنمحمد [الاشعری] (ثقة، امامی، جلیل) (ر.ك: رجال النجاشی، ص53؛ رجال كشی، ص596؛ فهرست شیخ طوسی، ص351 )؛ [علیبنمهزیار] الأهوازی (ثقة، جلیل، امامی، صحیحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشی، ص254؛ فهرست شیخ طوسی، ص266)؛ النضر [محمّدبنسوید الصیرفی] (ثقة، صحیحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشی، باب نون، ص427) و عبدالصمدبنبشیر [العرامی العبدی] (ثقة) (ر.ك: رجال النجاشی، ص249).
وحی كند، وحی فرمود. خدا به او فرمود: «پیامبر به آنچه ازسوی پروردگارش به او فرود آمده بود، ایمان آورده است». رسول خدا گفت: «همة مؤمنان به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند. پروردگارا، اگر فراموش یا خطا كردیم، ما را مؤاخذه مكن». خدا فرمود: «چنین كردم». سپس پیامبر گفت: «آنچه طاقت تحمل آن را نداریم بر ما مقرر مدار. از ما درگذر». ...رسول خدا گفت: «ای پروردگار من، اینها قومی هستند كه ایمان نمیآورند». خدا فرمود: «از ایشان روی برتاب و بگو به سلامت، پس بهزودی خواهند دانست».
امام صادق علیه السلام از حضرت علی علیه السلام نقل میفرماید: «آیات وَهُوَ بِالأفُقِ الأعْلَی * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی، ردیهای بر منكران معراج است».(1)
معراج گرچه غیرعادی است، همانند معجزات دیگر، ازنظر عقلی محال نیست(2) و روایات فراوان از طریق اهل سنت(3) و شیعه،(4) در كنار آیات مذكور، بر وقوع آن دلالت میكند. از این روایات استفاده میشود كه پیامبر با جسم و روح(5) و در حالت بیداری به معراج رفت.(6)
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج18، ص291ـ292.
2. ر.ك: ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج8، ص1ـ16؛ فخرالدین محمدبنعمر رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج2، ص147152.
3. برای دیدن روایات اهل سنت دراینباره، ر.ك: جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج5، ص182ـ236؛ ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج8، ص1ـ16؛ ابنحجر عسقلانی، الاسراء و المعراج.
4. علامه مجلسی در باب «اثبات معراج و توصیف آن»، 122 روایت نقل میكند (بحار الانوار، ج18، ص282ـ409).
5. واژة «عبد» در آیة نخست سورة اسراء بر جمع جسم و روح دلالت میكند؛ اما چنانكه طبری نقل میكند، برخی این سیر را تنها روحی میدانند (ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج8، ص15). از سخنان بوعلی نیز استفاده میشود كه وی معراج را روحی میداند (حسینبنعبداللهبنسینا، معراجنامه، ص98).
6. برخی معتقدند كه معراج در رؤیا بوده است (ر.ك: ابوجعفر محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج8، ص16)؛ اما این سخن درست نیست.
امام صادق علیه السلام در روایت صحیح علیبنابراهیم قمی از پدرش، از محمدبنابیعمیر، از هشامبنسالم، جریان معراج را بهتفصیل نقل میكند.(1) طبق این روایت جبرئیل و اسرافیل و میكائیل، مركبی فضایی به نام «براق» آوردند كه حضرت محمدصلی الله علیه و آله بر آن سوار شد و ابتدا به بیتالمقدس، و از آنجا به آسمان اول تا آسمان هفتم رفت، با انبیای الهی دیدار كرد، و بسیاری از آیات بزرگ الهی را دید.
طبق روایت علیبنابراهیم از امام صادق علیه السلام :
پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله فردای آن شب به مردم گفت: «خداوند دیشب مرا به بیتالمقدس برد و آثار جایگاه پیامبران را به من نشان داد. در بازگشت به كاروانی برخوردم كه شتری از آنها گم شده بود و در ظرفی آبی داشتند كه مقداری از آن را نوشیدم و بقیه را زمین ریختم. آن كاروان فردا هنگام طلوع صبح به شهر مكه میرسد؛ درحالیكه شتری نر و سرخموی پیشاپیش آن حركت میكند». فردای آن روز مردم دیدند كه هنگام طلوع خورشید كاروانی با همان نشانی كه حضرت بیان فرموده بود، رسید. كاروانیان به جریان گم شدن شتر و ریختن آب نیز شهادت دادند.(2)
در مسئلة معراج باید به دو پرسش پاسخ گفت:
پرسش اول: عروج به آسمانها مستلزم طی مسافتی است كه سنجش آن حتی با مقیاس ارقام نجومی هم امكان پذیر نیست. طی چنین مسافتی چگونه برای یك انسان ممكن است؟
پاسخ: جواب اجمالی و كلی این است كه معجزات دارای عواملی فوق طبیعیاند كه
1. علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص1ـ12. این حدیث در منابع دیگری نیز آمده است؛ ر.ك: هاشمبنسلیمان حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص497ـ505؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص8ـ16.
2. هاشمبنسلیمان حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص505ـ506.
برای ما ناشناخته است؛ اما خداوند میتواند توانایی استفاده از آنها را به پیغمبرش و یا هركسی كه بخواهد، عطا كند. این سنخ عوامل با ارادة الهی و از راهی كه او بدان آگاه است، محقق میشود. بنابراین چون عامل آن فراتر از عوامل طبیعی است، اهمیتی ندارد كه مسافت طیشده فراكهكشانی یا بیش از آن باشد.
پرسش دوم: چگونه پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله این عوالم و مسافتهای طولانی را در یك شب طی كرده است؟
پاسخ: گرچه شاید بتوان با تصویر حركت عمودی و یا حركت در خلاف جهت حركت زمین،(1) پاسخی برای این مسئله فراهم كرد، بهترین راهحل این مسئله، پذیرش این نكته است كه در كنار سلسله اسباب و مسببات طبیعی، كه برای ما شناختهشده است، اسباب و عللی غیرعادی نیز هست كه محدودیت زمان در آنها مطرح نیست. شاهد آن معجزاتی است كه دربارة طیالارض نقل كردهاند كه مثلاً فردی، به معجزة امام، در یك لحظه با طی مسافتی طولانی، قافلة گمشدهاش را پیدا كرده و یا به جایی كه میخواسته، رسیده است.
طبق بیان قرآن كریم، خداوند در بعضی جنگها در ادراك مسلمانان و مشركان تصرف میكرد؛ به گونهای كه آنان جمعیتی را كم و یا بسیار میدیدند و از این راه خواست خداوند، یعنی پیروزی مسلمانان، تحقق مییافت. دو آیه در قرآن این مسئله را گزارش میكنند:
1. توضیح اینكه زمان نسبی است و نسبت به فضاها و كرات مختلف تفاوت میكند. پس ممكن است زمان طی یك مسافت مشخص در زمین، با مدت زمان لازم برای طی همان مسافت در كرات دیگر متفاوت باشد. بحث است كه اگر یك هواپیما بتواند با خنثی كردن موانع و اصطكاكات و عایقهای موجود، با حركت عمودی از كرة زمین به كرة مریخ برود و بازگردد، این زمان رفت و برگشت چه نسبتی را نشان میدهد، و یا اگر كسی با سرعتی بیش از سرعت چرخش كرة زمین، و عكس حركت زمین حركت كند، آیا میتواند از زمان پیشی بگیرد و به گذشتة مبدأش برسد؟
قَدْ كَانَ لَكُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَی كَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأُولِی الأبْصَارِ (آلعمران:13)؛ قطعاً در آن دو گروه كه به هم رسیدند، برای شما نشانهای [و درس عبرتی] بود؛ گروهی در راه خدا میجنگیدند و دیگر [گروه] كافر بودند كه آنان [مؤمنان] را به چشم دو برابر خود میدیدند؛ و خدا هركه را بخواهد به یاری خود تأیید میكند. یقیناً در این [ماجرا] برای صاحبان بینش عبرتی است.
آیة بالا مربوط به جنگ بدر است كه بین مسلمانان و مشركان مكه رخ داد.(1) دربارة فاعل «یَرَوْنَهُم» و مرجع ضمیر «هُم» در آن و در كلمة «مِثْلَیهِم»، وجوه مختلفی بیان كردهاند:
1. فاعل «یَرَوْن» و مرجع ضمیر «هُمْ» در «یَرَونَهُم» و «مِثْلَیهِم»، همة مؤمنان هستند. مسلمانان در برابر نزدیك به هزار نفر از كفار، تنها 313 نفر بودند؛ اما خداوند این شمار اندك را برای مؤمنان فراوان جلوه داد تا به پیروزی امیدوار باشند؛
2. فاعل «یَرَوْن» مؤمنان است و ضمیر «هُم» در «یَرَونَهُم» به كفار، و ضمیر «مثْلَیهِم» به مؤمنان برمیگردد؛ یعنی مسلمانان كافران را دو برابر خودشان و 626 نفر میدیدند؛(2)
3. فاعل «یَرَوْن» كفار است؛ ولی هر دو ضمیر «هُمْ» به مسلمان برمیگردد؛ یعنی كافران مؤمنان را دو برابر میدیدند؛(3)
4. فاعل «یَرَوْن» كفار است و ضمیر در «مِثْلَیهِمْ» به كفار برمیگردد؛ یعنی براثر تصرف خداوند در ادراك كافران، آنان مؤمنان را دو برابر خودشان و حدود دوهزار نفر میدیدند.
به نظر میرسد قول چهارم به واقع نزدیكتر باشد؛ زیرا تنها در صورتی میتوان
1. ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1ـ2، ص709.
2. همان.
3. مرحوم علامه طباطباییرحمه الله این احتمال را تأیید میكند (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص96).
گفت سپاه مسلمانان در دل كافران وحشت افكنده است كه آنان مسلمانان را بسیار بیشتر از خود یافته باشند و فقط طبق این قول چنین است.(1) بههرروی آیه گویای این نكته است كه خداوند بهصورت غیرعادی در ادراك گروهی از مردم تصرف كرده است تا مؤمنان پیروز شوند. این امر كرامتی برای پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله به شمار میرود:
وَإِذْ یُرِیكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِكُمْ قَلِیلاً وَیُقَلِّلُكُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولاً وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (انفال:44)؛ و [یاد آر] آنگاه كه چون به هم رسیدید، آنان را در دیدگان شما اندك جلوه داد و شما را [نیز] در دیدگان آنان كم نمودار ساخت تا خداوند كاری را كه انجامشدنی بود تحقق بخشد، و كارها بهسوی خدا بازگردانده میشود.
دربارة این آیة شریفه، كه همانند آیة پیشین مربوط به جنگ بدر است،(2) دو سؤال مطرح است: یكی اینكه اگر هر دو لشكر، طرف مقابلشان را كم ببینند، چگونه معادلة جنگ به نفع یك گروه تغییر میكند، درحالیكه نسبت پیشین بین آن دو گروه باقی است؟ دیگر اینكه این آیه چگونه با آیة پیشین جمع میشود؟ در آیة پیشین خدا بر مؤمنان منت میگذارد كه كافران آنان را دو برابر خودشان میدیدند، و در این آیه نیز با منتگذاری بیان میكند كه كافران آنان را كم دیدهاند؛ كدامیك از این دو باعث پیروزی مؤمنان شده است؟
پاسخ پرسش نخست این است كه اگر مؤمنان از آغاز سپاه كافران را چنانكه بود میدیدند، براثر وحشت از جنگ كناره میگرفتند؛ ازاینرو خدا كافران را در نظر آنان كم
1. فخر رازی دربارة اینكه چگونه مشركان سپاه مسلمانان را دو برابر دیدهاند، دو احتمال مطرح كرده است: یكی اینكه مشركان براثر وحشتی كه در دلشان افتاده بود، جمعیت كم مسلمانان را بسیار میدیدند؛ دیگر اینكه مشركان فرشتگانی را كه برای یاری مؤمنان آمده بودند، میدیدند. او خود احتمال اول را میپسندد (ر.ك: فخرالدین محمدبنعمر رازی، مفاتیح الغیب، ص203). هیچیك از این دو احتمال صحیح نیست؛ زیرا، این حادثه یك رویداد غیرعادی بوده است؛ ضمن اینكه مردم فرشتگانی را كه برای یاری مؤمنان آمده بودند، نمیدیدند.
2. ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3ـ4، ص839.
جلوه داد تا نترسند. ازسوی دیگر خداوند مؤمنان را هم در چشم كافران كم نشان داد تا كافران از ترس میدان را خالی نكنند؛ وگرنه جنگی رخ نمیداد تا مسلمانان پیروز شوند.
پاسخ پرسش دوم و راه جمع دو آیه نیز این است كه در واقع این دو آیه حكایتگر یك ماجرا نیستند. آیة دوم مربوط به آغاز جنگ است كه خداوند مؤمنان و كافران را در چشم همدیگر كم نشان داد تا هر دو پا به میدان نبرد بگذارند و جنگ واقع شود: لِیَقْضِی اللّهُ اَمْراً كانَ مَفْعُولاً؛ اما وقتی درگیر شدند و دیگر جای فرار نبود، خداوند مسلمانان را در چشم كافران دو برابر نشان داد؛ در نتیجه، كافران ترسیدند و شكست خوردند.
یكی دیگر از كرامات حضرت محمدصلی الله علیه و آله این است كه خداوند به یمن وجود ایشان بارها در دل دشمنان اسلام وحشت انداخت تا مسلمانان پیروز شوند. در روایات نیز آمده است كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله «یاریشده با وحشت» (مَنصُورٌ بِالرُّعبِ) بود.(1) هنگامی كه مؤمنان به كفار حمله میكردند، ترسی غیرمعمول در دل آنان میافتاد كه باعث شكستشان میشد. قرآن كریم در چهار آیه به این مطلب اشاره دارد كه دو آیة آن دربارة مشركان است:
سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ كَفَرُوا الرُّعْب (آلعمران:151)؛ «ما در دلهای كافران وحشت میاندازیم».
إِذْ یُوحِی رَبُّكَ إِلَی الْمَلائِكَةِ أَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ(انفال:12)؛ «هنگامی كه پروردگارت به فرشتگان وحی میكرد كه من با
1. برای نمونه، به دو روایت اشاره میكنیم: الف) پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرمود: أُعْطِیتُ خَمْساً لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلِی جُعِلَتْ لِیَ الأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَأُحِلَّ لِیَ الْمَغْنَمُ وَأُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ وَأُعْطِیتُ الشَّفعَةَ (ابوجعفر محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج1، ص241)؛ ب) امام صادق علیه السلام فرمود: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَی أَعْطَی مُحَمَّداًصلی الله علیه و آله شَرَائِعَ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی (علیهم السلام) وَنَصَرَهُ بِالرُّعْب (محمدبنیعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج2، ص17).
شما هستم؛ پس كسانی را كه ایمان آوردهاند، ثابتقدم بدارید؛ بهزودی در دل كافران وحشت خواهم افكند».
دو آیه نیز دربارة ایجاد وحشت در دل اهل كتاب است:
وأَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقاً (احزاب:26)؛ و [خداوند] كسانی از اهل كتاب را، كه با [مشركان] همپشتی كرده بودند، از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افكند؛ گروهی را میكشتید و گروهی را اسیر میكردید.
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الأبْصَارِ (حشر:2)؛ اوست كسی كه از میان اهل كتاب كسانی را كه كفر ورزیدند، در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون كرد. گمان نمیكردید كه بیرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود؛ و[لی] خدا از آنجایی كه تصور نمیكردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افكند؛ [بهطوریكه] خود، به دست خود، و دست مؤمنان خانههای خود را خراب میكردند. پس ای صاحبان بینش، عبرت گیرید.
خداوند برای پیروزی اسلام و سپاه مسلمانان، علاوه بر وحشت افكندن در دل دشمنان، در دل پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و مؤمنان نیز آرامش میانداخت. آیات متعدد به این مسئله اشاره دارد؛ ازجمله:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِینَ (توبه:26)؛ «آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستادة خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهیانی فروفرستاد كه آنها را نمیدیدید؛ و كسانی را كه كفر ورزیدند، عذاب كرد و سزای كافران همین بود».(1)
نمونة دیگر مربوط به زمانی است كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله در راه مهاجرت از مكه به مدینه، به غار «ثور» پناه برد. در آنجا هم خداوند برای استوار ساختن دین اسلام و یاری پیامبر خود، در دل آن حضرت آرامش افكند:
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِینَ كَفَرُوا السُّفْلَی وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ (توبه:40)؛ «پس خدا آرامش خود را بر او فروفرستاد و او را با سپاهیانی كه آنها را نمیدیدید، تأیید كرد و كلمة كسانی را كه كفر ورزیدند، پستتر گردانید؛ و كلمة خداست كه برتر است و خدا شكستناپذیر حكیم است».
برخی آیات نیز از ایجاد آرامش در دل مؤمنان سخن میگویند:(2)
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا (فتح:18)؛ «بهراستی خدا هنگامی كه مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت میكردند، از آنان خشنود شد و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فروفرستاد و پیروزی نزدیكی به آنها پاداش داد».
از دیگر كرامات پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله این بود كه در برخی جنگها خداوند آن حضرت و مسلمانان را با سپاهیان غیبی و باد یاری میكرد.
1. و نیز میفرماید: فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِین (فتح:26).
2. و نیز میفرماید: هُوَ الَّذِی أنزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِم (فتح:4).
چنانكه ملاحظه شد، در بیشتر آیات مربوط به ایجاد آرامش در قلب پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و مؤمنان، به این نكته نیز اشاره شده است كه خداوند برای یاری آنان سپاهیانی را از آسمان فرومیفرستاد كه مردم آنها را نمیدیدند:
ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا (توبه:26).
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ وأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا (توبه:40).
در بعضی از این آیات، علاوه بر «جنود»، از «ریح» نیز سخن به میان آمده است؛ یعنی خدا بادی را فرستاد كه این باد، موجب پیروزی مسلمین و شكست كفار شد:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا (احزاب:9)؛ ای كسانی كه ایمان آوردهاید، نعمت خدا را بر خود به یاد آرید، آنگاه كه لشكرهایی بهسوی شما [در]آمدند؛ پس بر سرشان بادی و لشكرهایی كه آنها را نمیدیدید، فرستادیم و خدا به آنچه میكنید، همواره بیناست.
به احتمال قوی منظور از این سپاهیان نامرئی، فرشتگان است؛ زیرا در برخی آیات بهصراحت آمده است كه خداوند در جنگ بدر فرشتگان را برای یاری مسلمانان فروفرستاد؛ گرچه ذكری از مرئی یا نامرئی بودن آنها نشده است:
وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وأَنْتُمْ أَذِلَّة(1) فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ * إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَنْ یَكْفِیَكُمْ أَنْ یُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِینَ
1. دربارة اینكه چرا خدا در این آیه مؤمنان را ذلیل میخواند، بااینكه فرموده است: وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِین (منافقون:8)، دو احتمال هست: یكی اینكه عزت واقعی برای مؤمنان است؛ پس منظور از ذلت در آن آیه، ذلت ظاهری مؤمنان در مقابل كفار است كه شمارشان نسبت به كفار بسیار كم بود و ازنظر سازوبرگ جنگی نیز ضعیف بودند؛ زیرا شش زره و چند شمشیر بیشتر نداشتند؛ درحالیكه كفار كاملاً مجهز بودند؛ دیگر اینكه از این آیات برمیآید كه انسان و هر موجود دیگری بدون عزت الهی فیحدنفسه ذلیل است. آیه میفرماید: شما مؤمنان بهخودیخود ذلیل بودید، اما خدا عزتتان داد و شما را یاری كرد؛ چنانكه به پیامبر اكرمˆ میفرماید: وَوَجَدَكَ ضَالاً فَهَدَی (ضحی:7)؛ «تو ای پیامبر، بدون هدایت الهی گمراه بودی».
(آلعمران:123ـ124)؛ و یقیناً خدا شما را در [جنگ] بدر، باآنكه ناتوان بودید، یاری كرد؛ پس از خدا پروا كنید؛ باشد كه سپاسگزاری نمایید. آنگاه كه به مؤمنان میگفتی: «آیا شما را بس نیست كه پروردگارتان شما را با سههزار فرشتة فرودآمده، یاری كند؟»
در آن جنگ مؤمنان سپاه اسلام را در برابر سپاه كفر ضعیف میدیدند و شاید به زبان نیز میآوردند كه چگونه با این عدة كم میتوان در مقابل این سپاه بزرگ با این همه سازوبرگ جنگی، مقاومت كرد. قرآن كریم با اشاره به دو عنصر اساسی صبر و تقوا میفرماید:
بَلَی إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِینَ (آلعمران:125)؛ «آری، اگر شكیبایی ورزید و پرهیزگاری نمایید و آنان [دشمن] با همین خشم و شتاب بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنجهزار فرشتة نشاندار یاری خواهد كرد».
در این آیه وعدة ارسال فرشتگان را برای كمك به سپاه مؤمنان میبینیم؛ اما آیه دربارة اینكه سرانجام، خدا فرشتگان را فرستاد یا نه، ساكت است. از آیهای دیگر استفاده میشود كه خداوند فرشتگانی را به یاری مؤمنان فرستاده است:
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِینَ (انفال:9)؛ «[به یاد آورید] زمانی را كه پروردگار خود را به فریاد میطلبیدید؛ پس دعای شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشتة پیاپی یاریتان خواهم كرد».
پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله و مؤمنان در جنگ بدر دست به دعا برداشتند و از خدا كمك خواستند؛ خدا هم دعای آنان را اینگونه مستجاب كرد: «من هزار ملك به كمك شما نازل خواهم كرد».(1)
1. ابنعباس گوید: این آیه در جنگ بدر، پس از آنكه مؤمنان از خداوند درخواست كمك كردند، نازل شد (ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3ـ4، ص807).
در اینجا این پرسش رخ مینماید كه بنابر آیات پیشین، پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله به مؤمنان وعده داده بود كه سههزار فرشته به یاریشان خواهند آمد(1) و خداوند فرمود: «اگر پایداری و پرهیزگاری پیشه كنید، پنجهزار فرشته شما را یاری خواهند كرد»؛(2) پس چرا خداوند در آیة اخیر میفرماید: «ما هزار فرشته فرستادیم»؟
پاسخ این است كه این هزار فرشته مقدمه بودند؛ زیرا قرآن آنها را با واژة «مردِفین» توصیف میفرماید. مردف یعنی كسی كه در جلو برود و دیگری را به دنبال خود بیاورد.(3) نخست این هزار فرشته فرود آمدند و دوهزار فرشتة دیگر را نیز به دنبال خود آوردند. بهاینترتیب سههزار فرشتهای كه پیامبر وعده داده بود، فرود آمدند؛ اما فرود آمدن پنجهزار فرشته، منوط به پایداری و پرهیزگاری مؤمنان و نیاز ایشان به كمك بیشتر بود.
مسئلة دیگر این است كه نقش این فرشتگان در جنگ بدر چه بوده است؟ آیا میجنگیدند و یا نقش دیگری به عهده داشتند؟ قرآن كریم دربارة این فرشتگان میفرماید: إِذْ یُوحِی رَبُّكَ إِلَی الْمَلائِكَةِ أَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا (انفال:12)؛ «هنگامی كه پروردگارت به فرشتگان وحی میكرد كه من با شما هستم؛ پس كسانی را كه ایمان آوردهاند، پایدارشان بدارید». این بخش از آیه دلالت دارد كه وظیفة فرشتگان در جنگ بدر، تنها تقویت روحیة مؤمنان و تأیید معنوی آنان بوده است؛ زیرا بنابر متن آیه، خداوند هنگام ارسال فرشتگان برای كمك به مؤمنان، به آنان وحی كرد كه من همراه شما هستم؛ پس شما هم مؤمنان را پایدار بدارید و به آنان آرامش بدهید.
روایات نیز تصریح میكنند كه فرشتگان نازلشده در جنگ بدر، كسی را
1. ر.ك: آلعمران (3)، 124.
2. ر.ك: آلعمران (3)، 125.
3. مردفین جمع مجرور مردف است كه اسم فاعل از «ردف» بهمعنای پیروی و دنبالهروی كردن است (ر.ك: احمدبنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج2، ص503).
نكشتند؛ بلكه بیشتر كشتگان در آن جنگ، به دست حضرت علی علیه السلام و بعضی دیگر از اصحاب به هلاكت رسیدند.(1) بنابراین دو جملة فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأَعْناقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ(2) در ذیل آن آیه، خطاب به مؤمنان است نه فرشتگان، و یا اینكه مراد از آن جنگیدن فرشتگان با مشركان نیست. مفسران در این زمینه چند وجه مختلف بیان كردهاند:(3)
1. روی سخن در این دو جمله به مؤمنان است. خداوند به مؤمنان میفرماید: حال كه فرشتگان را برای یاری شما فرستادم، پس جرئت داشته باشید و مشركان را نابود كنید؛
2. فرشتگان مخاطباند، ولی منظور از فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأَعْناقِ قطع كردن سر و یا دست و پای مشركان نیست؛ بلكه مراد این است كه فرشتگان بر سر كافران بزنند، خوارشان كنند و روحیة آنها را بشكنند. مراد از وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ نیز این است كه بر دستان كافران بزنند تا دستهایشان سست شود. طبق این تفسیر، فرشتگان در جنگ بدر دو نقش داشتهاند: یكی تقویت روحیة مؤمنان، و دیگری تضعیف روحیة مشركان؛
3. خداوند در این دو جمله به فرشتگان دستور میدهد كه با مشركان بجنگند. این وجه، نه با ظاهر جملة قبلی از همین آیه سازگار است، و نه مؤیدی از روایات دارد.(4)
گرچه هر دو وجه اول و دوم با آنچه ما گفتیم سازگاری دارد، به نظر میرسد در مجموع وجه دوم بهتر است.
1. در جنگ بدر تنها هفت نفر از سپاه اسلام اسیر شدند؛ ولی از سپاه مشركان هفتاد نفر اسیر، و هفتاد نفر كشته شدند كه 27 نفر از آنان را حضرت علی علیه السلام كشت (ر.ك: علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ص269).
2. برای آگاهی از معانی مختلفی كه مفسران در تفسیر این دو جمله بیان كردهاند، ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص85.
3. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص19.
4. البته از ابنعباس نقل كردهاند: فرشتگان تنها در جنگ بدر جنگیدند (ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1ـ2، ص828).
تا اینجا به چندین معجزه و كرامت نقلشده برای پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله در قرآن اشاره كردیم. افزون بر اینها در روایات نقلشده از طریق شیعه(1) و اهل تسنن نیز،(2) كه برخی از آنها متواتر یا مستفیضاند، معجزات و كرامات متعددی برای پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله نقل شده است، اما به دلیل قرآنی بودن این بحث، از پرداختن به آنها در اینجا صرف نظر میكنیم.(3)
1. برای دیدن روایات شیعه در این باب، ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج17، ص159ـ421 و ج18، ص1ـ147.
2. برای دیدن روایات اهل سنت در این باب، ر.ك: محمدبنعیسیبنسورة، الجامع الصحیح و هو سنن الترمذی، ج5، ص592ـ597، كتاب مناقب، بابهای 57.
3. در روایتی با سند صحیح در قرب الاسناد، امام رضا علیه السلام از پدر بزرگوارش امام موسی كاظم علیه السلام نزدیك به سی كرامت برای پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله بیان میفرماید (ر.ك: عبداللهبنجعفر حمیری، قرب الاسناد، ص132ـ140). یكی از معجزات آن حضرت این است كه به درخواست كافران سنگریزههایی را در دست گرفت و صدای تسبیح از آن سنگریزهها بلند شد (ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج17، باب 4، ص377، ح42 و باب 2، ص 379، ح48، 49). ازجمله كرامات ایشان نیز این بود كه بارها غذا، نوشیدنی، گوشت و شیر حیوانات به بركت ایشان و به گونة معجزهآسا فزونی مییافت (ر.ك: همان، ج18، ص23ـ45)؛ برای مثال آن حضرت در هجرت از مكه به مدینه، بر گوسفند پیرزن فقیری كه در بیابان زندگی میكرد، دست كشید و آن گوسفند فربه و شیردار شد (ر.ك: همان، ج18، باب 7، ص43، ح30)؛ همچنین ایشان بارها دعاهایی فرمود كه مستجاب شدند و ازجمله مریضی به دعای او شفا یافت (همان، ج18، ص1ـ23). حضرت علی علیه السلام نیز در جنگ خیبر از درد چشم رنج میبرد كه با دعای پیامبر شفا یافت (همان، ج18، باب 6، ص13، ح36).
1. قرآن كریم معجزة جاوید پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، و بزرگترین و روشنترین معجزة ایشان از حیث دلالت بر نبوت آن حضرت است.
2. قرآن كریم در آیات متعددی تحدی كرده، از مردم میخواهد كه اگر در الهی بودن آن شك دارند، از همه جز خدا كمك بگیرند و كتابی همانند آن، یا ده سوره مانند آن، و یا یك سوره مثل سورههای آن بیاورند.
3. آیات و روایات دلالت دارند كه حضرت محمدصلی الله علیه و آله، به درخواست مشركان و برای اثبات نبوت خود، ماه را دو پاره كرد.
4. طبق آیات و روایات صحیح، خداوند حضرت محمدصلی الله علیه و آله را در یك شب از مكه به بیتالمقدس برد و از آنجا به آسمانهای هفتگانه فرا برد، تا آیات الهی را ببیند و با انبیای الهی دیدار كند.
5. خداوند برای یاری سپاه كوچك اسلام در برابر لشكر عظیم كافران، نخست هریك از دو لشكر را در نظر دیگری كم جلوه داد تا جنگ را شروع كنند؛ سپس مسلمانان را در چشم كفار فزونی بخشید تا سپاه اسلام پیروز شود.
6. یكی از كرامات حضرت محمدصلی الله علیه و آله این بود كه وقتی به جنگ كافران میرفت، خدا در دل كافران وحشت، و در دل مؤمنان آرامش میافكند تا مسلمانان پیروز شوند.
7. از دیگر كرامات پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله این بود كه خدا در برخی جنگها، او و مسلمانان را با سپاهیان غیبی و باد، یاری میكرد.
1. چرا قرآن روشنترین معجزة پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله از حیث دلالت است؟
2. تحدی را تعریف كنید و انواع تحدیها را در قرآن كریم برشمارید.
3. شواهدی از آیات و روایات بر وقوع شقالقمر به دست حضرت محمدصلی الله علیه و آله ذكر كنید.
4. معراج را اثبات كنید.
5. یك آیه كه گویای تصرف خداوند در ادراك مردم، به بركت حضرت محمد است، بیان كنید.
1. قشیری نیشابوری، مسلمبنحجاج، صحیح مسلم، ج5، ص461ـ465، كتاب الفضائل، باب 3 (فی معجزات النبیصلی الله علیه و آله).
2. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص61ـ65.
3. مهندس، محمد صالح، معجزات الرسول الكریم سیدنا محمد، دار الرضوان، حلب، [بیتا].
4. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج18، دار الكتب الاسلامیة، تهران، [بیتا]، ص13ـ45.
5. مرعی، هدی عبدالكریم، الادلة علی صدق النبوة المحمدیة و رد الشبهات عنها، گردآوری محمد قطب، دار الفرقان، عمان، ۱۴۱۱ق، ص210ـ248.
6. ادیب بهروز، محسن، معراج از دیدگاه قرآن و روایات، سازمان تبلیغات اسلامی، مركز چاپ و نشر، تهران، ۱۳۷۴.
دربارة دیگر معجزات و كرامات پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، در روایات تحقیق كنید.