بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/07/11، مطابق با بیستوسوم محرم الحرام 1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(2)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَبَلِّغْ بِإِیمَانِی أَكْمَلَ الْإِیمَانِ، وَاجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَانْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَبِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال؛[1]
بعد از صلوات بر پیغمبر اکرم، امام سجاد علیهالسلام از خداوند درخواست میکنند که خدایا ایمان مرا به کاملترین مراتب ایمان برسان، یقین مرا برترین یقین قرار ده، نیت مرا به بهترین نیتها و عمل مرا به بهترین اعمال منتهی کن! میتوان گفت که این چهار درخواست برآیندی از کل دعای مکارم الاخلاق است که در آنها ریشه همه فضائل و خوبیها از خدای متعال درخواست میشود. کلیدواژههای این فراز ایمان، یقین و نیت است که با اینکه معنای آنها خیلی واضح است، نکتههای دقیقی پیرامون آنها مطرح است و بزرگان علما درباره تعریف هر یک بحثهای زیادی کردهاند. بنابراین شایسته است بحث کوتاهی در تعریف واژههای ایمان، یقین و نیت داشته باشیم.
برخی گفتهاند: ایمان به همان معنای لغوی یعنی تصدیق به کار رفته است؛ وقتی انسان به قضیهای اعتقاد دارد و در آن تردید نمیکند، میگویند: به آن ایمان دارد؛ ولی در برخی از روایات آمده است که در ایمان غیر از تصدیق قلبی، عمل نیز باید باشد و به عبارت دیگر عمل نیز جزو ایمان است. در روایت معروفی ایمان دارای سه رکن دانسته شده است: اقرار به زبان، تصدیق به قلب، و انجام عمل براساس مقتضای آن.
در آیات قرآن نیز تعبیراتی آمده است که منشأ سؤالاتی درباره ایمان و چگونگی آن میشود. برای مثال خداوند در آیه دوم از سوره انفال میفرماید: وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا؛ وقتی برای مؤمنان قرآن تلاوت میشود بر ایمانشان افزوده میشود. بنابراین معلوم میشود که ایمان قابل افزایش است، و چون تصدیق قابل افزایش نیست، بنابراین ایمان با تصدیق تفاوتهایی دارد. اینکه در همین دعا نیز حضرت از خداوند درخواست میکند که ایمان من را کاملترین ایمان قرار ده، نشان میدهد که ایمان میتواند کامل یا ناقص باشد؛ اما تصدیق، کامل و ناقص ندارد.
کلمات ایمان، یقین و نیت در حالات غیراختیاری کاربردی ندارند. کاربرد این واژهها در جایی است که مسئله اختیار و اراده مطرح باشد. ایمان جبری نداریم و در موردی که ایمان به کار میرود، حتما باید زمینه اختیار وجود داشته باشد. شرط اصلی رفتار اختیاری نیز شناخت است. اگر هیچ تصوری از چیزی نداشته باشیم، هیچ رفتار اختیاری نسبت به آن نمیتوانیم انجام دهیم. البته دانستن و آگاهی مراتبی دارد و گاهی انسان چیزی را میداند، اما به دانش خودش آگاه نیست. به عبارت دیگر اگر از او درباره آن مسئله بپرسند، میتواند جواب دهد، اما اکنون توجه ندارد که چنین علمی دارد، ولی ناخودآگاه است. گاهی دانش انسان نسبت به چیزی نیمه آگاهانه است، و برخی از دانشهای انسان نیز آگاهانه است. برای عمل اختیاری حتما باید مرتبهای از علم باشد.
گفتیم برای اینکه انسان به چیزی ایمان بیاورد، حتما باید نسبت آن علم داشته باشد. روشن است که صرف یک تصور منشأ عمل اختیاری نمیشود. باید نسبت به چیزی که میخواهیم عمل اختیاری درباره آن انجام بدهیم، علمی تصدیقی داشته باشیم. حال این پرسش مطرح میشود که آیا اگر ما چیزی را بدانیم، حتما نسبت به آن ایمان میآوریم یا نه؟ تصور ابتدایی این است که ایمان به معنای باور کردن است و وقتی انسان چیزی را میداند و آن را تصدیق میکند، نسبت به آن ایمان نیز دارد، ولی وقتی موارد استعمال ایمان را حتی در قرآن کریم ملاحظه میکنیم، میبینیم که ایمان از تصدیق جدا میشود. برای مثال وقتی حضرت موسیعلینبیناوآلهوعلیهالسلام به رسالت مبعوث شد، به طرف فرعون و فرعونیان آمد و گفت: من از طرف خداوند متعال آمدهام که شما را به پرستش خدا دعوت کنم. ولی فرعون گفت: من خدایی نمیشناسم؛ غیر از من هیچکس کارهای نیست. سپس نشانهای برای رسالت حضرت موسی خواست و حضرت، عصای خود را انداخت که تبدیل به اژدها شد. اما فرعون باز مغالطه کرد و به اطرافیان خود گفت: این ساحر است و چشمبندی میکند. حضرت موسی به او فرمود: تو میدانی که من از طرف خدا مبعوث شدهام و این آیات و معجزاتی که به دست من ظاهر میشود، کار کسی جز خدا نیست، ولی او گفت: مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی؛[2] خدایی غیر از خودم نمیشناسم. کدامیک درست میگفتند؟ روشن است که حضرت موسی درست میگفت. فرعون میدانست، اما گفت نمیدانم و ایمان هم نیاورد. بنابراین اینگونه نیست که وقتی انسان چیزی را بداند حتما به آن ایمان بیاورد. البته ندانسته نمیتوان ایمان آورد، و لااقل اعتقاد ظنی باید داشته باشد.
بنابراین علم تصدیقی نیز عین ایمان نیست، برای ایمان در کنار علم به چیز دیگری نیز نیاز است. آنچه باعث شد که فرعون با اینکه میدانست، کفر بورزد و ایمان نیاورد، احساس خطری بود که نسبت به پست، مقام و نعمتهایی که در اختیار داشت میکرد. میترسید قدرت و سلطنتش از دستش برود. او ادعای خدایی میکرد، و می دید اگر بنا شود که بندهای از بندگان خدا بشود، مردم علیه او میشورند و دیگر عزتی برایش نمیماند. اینجا پای نفع و ضرر در کار است. اگر انسان احتمال دهد که از چیزی ضرری جدی به او میرسد، نسبت به آن موضع میگیرد و نمیخواهد آن را قبول کند؛ اگرچه میداند و ته دل خودش نمیتواند بگوید که نیست! هنگامی انسان یکی از دانستههای خودش را قبول میکند که امید به دستآوردن نفع یا دفع ضرری نسبت به آن داشته باشد، اما اگر معتقد باشد که جدی گرفتن دانستهاش باعث میشود که ضرر کند، ممکن است آن را جدی نگیرد و به آن ایمان نیاورد. بنابراین انسان برای ایمان آوردن غیر از دانستن باید انگیزهای برای پذیرفتن نیز داشته باشد.
نتیجه اینکه برای تحقق ایمان دو رکن لازم است؛ یکی آگاهی و دانستن (حتی به صورت ضعیف و ظنی)، و یکی انگیزه برای پذیرفتن. دستکم باید انگیزهای برای نفی آن نداشته باشد. در این صورت است که انسان حالتی نفسانی پیدا میکند که میخواهد لوازم این اعتقاد را بپذیرد و به آن عمل کند، اما اگر معتقد باشد که این کار موجب ضرر او میشود، برای دوری از آن ضرر همان دانسته خودش را نیز نفی میکند و زیر بار نمیرود. بنابراین میتوان ایمان را همان حالت «پذیرش» دانست. نشانه اینکه انسان حقیقت را پذیرفته این است که در شرایط عادی طبق همان رفتار کند و به لوازم آن ملتزم باشد. اگر چنین حالتی برای انسان پیدا شد، ایمان دارد. این مسایل درباره هر چیزی که کلمه ایمان درباره آن به کار رفته، مطرح است؛ البته با وصف اینکه این حالت را اختیاراً میتواند در خودش ایجاد کند.
اینگونه نیست که وقتی انسان چیزی را بداند، دیگر مجبور به قبول آن باشد. ایمان حالتی است که انسان میتواند در خودش ایجاد کند، یا در صورتی که پیدا شد میتواند آن را حفظ کند. انسان موجود شگفتانگیزی است. گاهی دانش انسان نسبت به چیزی آن قدر زیاد است که به خیال خودش نمیتواند به خودش بباوراند که این طور نیست، اما ممکن است آنقدر حالات نفسانی در او قوی شود که نسبت به همان دانسته حالت شک پیدا کند؛ از بس آن حقیقت را نمیخواهد و از آن فرار میکند، همان علمش نیز از بین میرود و نسبت به آن شک پیدا میکند؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ.[3]
گفتیم که ایمان برآیند شناخت و انگیزه پذیرش است. روشن است که این انگیزه شدت و ضعف دارد؛ نفع و ضرری که انسان را به طرف یک رفتار جذب میکند یا از رفتاری فراری میدهد، ضعف و شدت دارد. اعتقادات ما نسبت به قضایای مختلف نیز دارای مراتب مختلفی است. بسیاری از اوقات انسان نسبت به چیزی ادعای علم میکند، با اینکه احتمالهای خلاف بسیاری در آن میدهد. در امور عادی اکثر کارهای ما مبتنی بر ظنیات است؛ گاهی تأکید میکنیم که چیزی را میدانیم و نسبت به آن هیچ شکی نداریم، اما وقتی درست دقت کنیم میبینیم که به آن مطلب آنچنان یقین صدردرصد نداریم. علمهای عرفی غالبا ظن است.
علمی که از مقدمات ایمان است نیز دارای مراتب است و درصد احتمالش از 51 درصد تا 100درصد نوسان دارد. همانگونه که گفتیم انگیزه ما نیز نسبت به عمل همین حالت را دارد. گاهی انسان برای انجام کاری چنان انگیزه دارد که در هر شرایطی آن را انجام میدهد، اما گاهی انگیزه او بسیار کم است. وقتی این دو دارای مراتب مختلف است، برآیند آنها نیز ذومراتب میشود. بنابراین خیلی طبیعی است که بگوییم ایمان دارای مراتب است و کمال و نقص دارد. اینکه خداوند درباره مؤمنان میفرماید: وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا از اینرو است که به وسیله شنیدن آیات قرآن هم به علمشان افزوده میشود و هم انگیزهشان بیشتر میشود. وقتی میگوییم خدایا کاملترین ایمان را به ما بده به این معناست که هم علممان قویتر باشد و هم انگیزهای که ما را به التزام به لوازم آن علم تحریک میکند، به حد اعلی رسیده باشد.
کلید واژه دوم کلمه یقین است. نکته اول در اینجا تفاوت تعبیری است که درباره این دو واژه شده است. درباره ایمان تعبیر «اکملالایمان» به کار رفته است اما درباره یقین تعبیر «افضل الیقین» آمده است. شاید نکته آن این باشد که یقین به معنای اعتقاد صددرصد است که هیچ احتمال خلافی در آن نباشد. روشن است که این یقین، ضعف و شدت و کمال و نقص ندارد. اما یقین چند نوع است؛ گاهی انسان چیزی را ندیده است، اما از روی قرائنی مثل آوردن استدلال و برهان، به بودن آن یقین پیدا میکند. این یقینی غایبانه است. براهینی که ما برای قضایای مختلف اقامه میکنیم اگر برهان صددرصد باشد، از بدیهیات تشکیل میشود و نتیجهاش یقینی است، اما این یقین با یقینی که از راه مقدماتی حاصل شده که با وجود انسان آمیخته شدهاند، بسیار متفاوت است. ممکن است انسان از روی قرائنی با چشم بسته یقین کند که کسی در این جلسه وجود دارد، اما این یقین با جایی که پرده را کنار بزند و خود او را ببیند، بسیار متفاوت است. این یک نوع یقین دیگری است. اینجا باید بگوییم این یقین از آن یقین افضل است. اگر یقین به معنای اعتقاد صددرصد است، دیگر کمال و نقص ندارد و نمیتوانیم بگوییم یکی کاملتر از یقین دیگر است؛ ولی گاهی یقین به گونهای است که گویا انسان آن را در ذات خودش مشاهده میکند. انسان به حالات وجدانی خودش چه یقینی دارد؟ وقتی انسان میترسد، به وجود ترس یقین دارد. این یقین غیر از یقینی است که به وجود ترس از راه دیدن لرزیدن بدن دیگری به وجود آمده است.
بزرگانی گفتهاند که یقین سه نوع است. در قرآن نیز سه نوع تعبیر درباره یقین آمده است ؛كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ* لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ* ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ؛[4] إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ.[5] از لحاظ عدم شک، همه اینها یقین است و هیچ احتمال خلافی در آنها داده نمیشود، اما این یقینها از لحاظ نوع حصول و ویژگیها با هم تفاوت میکنند؛ یکی علم الیقین، یکی عین الیقین و یکی حق الیقین است. اینکه حضرت امام سجادعلیهالسلام میفرماید: واجعل یقینی افضل الیقین؛ منظور این است که مرا به حق الیقین برسان.
وَانْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ؛ نیت من را به بهترین نیتها برسان! برخی تصور میکنند نیت این است که هنگام انجام کار در ذهن بگذرانند که چه کاری میخواهند انجام دهند؛ در حالیکه این نیت نیست بلکه اصطلاحاً «اخطار بالبال» است. حقیقت نیت رابطهای است که بین فاعل اختیاری و عملی که انجام میگیرد، وجود دارد. تعبیراتی مثل إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى،[6] که در روایات آمده نیز از این جهت است.
نکتهای که توجه به آن ضروری است این است که برخلاف تصور عرفی که عمل را فقط درباره اعمال بدنی به کار میبرند، هم از نظر لغوی و هم از نظر کاربردهایی که در آیات و روایات آمده است، عمل منحصر به اعمال بدنی نیست و اعمال نفسانی نیز داریم. حتی فکر کردن نیز یک عمل است؛ ممکن است انسان هیچ تکانی هم نخورد، ولی مشغول فکر کردن باشد و تصمیم بگیرد که کاری را انجام دهد. منظور از عمل این است که انسان پدیدهای را ایجاد کند؛ حال این پدیده ممکن است در نفس خودش باشد یا در بیرون، در اجزایی که با آن تماس بدنی دارد و یا در اجتماع که با مقدمات و وسایط زیادی آن را ایجاد میکند. هر چیزی که بهگونهای اراده انسان در آن مؤثر است،عمل او به شمار میرود.
از آنجا که منظور از عمل در اینجا عمل اختیاری است، حتما دانستن و انگیزه در آن نقش ایفا میکنند. چون اختیار بدون دانستن و انگیزه معنا ندارد. بعد از اینکه انسان فایده کاری را تصدیق کرد، تصمیم میگیرد که آن را انجام دهد. این تصمیم همان پدیده نفسانی است که انسان در ذات خودش ایجاد میکند. نیت، علت قریب این تصمیم است. به عبارت دیگر نیت، انگیزه قریب برای انجام یک عمل اختیاری است. ایمان نیز در عمل مؤثر است و اگر انسان ایمان نداشته باشد، نماز نمیخواند، اما ایمان به صورت مستقیم در نماز اثر ندارد. وقتی من به وجود خدا معتقدم، در هنگام خودش به آنچه از لوازم این ایمان است، عمل میکنم. بنابراین ایمان علت بعیده برای رفتار ماست. از پدیدههای نفسانی انسان آنچه به صورت مستقیم در انجام یک کار مؤثر است، نیت عمل است. این است که همه ارزش کار به این عامل قریب بستگی دارد. ممکن است انسان به کسی احترام بگذارد ولی قصدش از این احترام تمسخر او باشد!
در بحثهای گذشته بارها گفتهایم که در اسلام ملاک ارزش دو چیز است؛ یکی این است که خود عمل شایستگی و حسن داشته باشد و دیگر اینکه انگیزه فاعل برای انجام آن کار نیت پاکی باشد. اگر خود کار بسیار خوب است، اما من آن را به قصد تقرب انجام ندادهام، این کار ارزشی ندارد. فرض کنید من میلیاردری هستم که میخواهم در انتخابات آینده مجلس، نماینده مجلس شوم و از حالا شروع به شناسایی فقرا میکنم و هر هفته یک دسته از آنها را به مهمانی دعوت میکنم. روشن است که مهمان کردن فقرا کار بسیار خوبی است و قرآن نیز به آن تأکید بسیار دارد، اما من چرا این کار را میکنم؟ اگر قصدم از این کار جمع کردن رأی باشد، ارزش کارم همان رأیی است که جمع کردهام، و از نظر خدا، اسلام، و مبانی الهی کارم هیچ ارزشی ندارد؛ وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا.[7]
محوریترین عامل برای ارزش یک عمل همان نیت است. معمولا کسی از نیت دیگری باخبر نمیشود و فقط خود شخص است که نسبت به نیت خودش آگاه است؛ البته ممکن است انسان با قرائنی به نیت کسی پی ببرد. آدمیزاد موجود عجیبی است و شیطان به قدری میتواند آدم را فریب دهد که گاهی کار بر خود انسان هم مشتبه میشود و متوجه نیست که این کار را برای چه انجام میدهد.
راوی میگوید: در جنگ احد خدمت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بودم که جوان دلیری از راه رسید و وارد میدان جنگ شد. جنگ بسیار شجاعانهای انجام داد و بالاخره به شهادت رسید. به پیغمبر اکرم عرض کردم که آقا این جوان را دیدید که چه جهاد شجاعانهای کرد، او چقدر ثواب دارد؟ حضرت آن را بیاهمیت دانستند. من تعجب کردم و پرسیدم: آقا چرا چنین جهادی هیچ ثوابی ندارد؟! فرمود: او در کوچههای مدینه قدم میزد که زنهای مدینه او را دیدند و مسخرهاش کردند. به او گفتند: پیرمردهای ما به احد رفتهاند و دارند میجنگند؛ این جوان بیعار، راست راست در کوچه راه میرود! به او برخورد و گفت: بروم جنگی کنم که نامم در تاریخ بماند! او برای اینکه به ملامت مردم مبتلا نشود، جنگ کرد و شهید شد. ثوابش نیز همان است که مردم درباره او بگویند: عجب جنگ خوبی کرد! برای همین جنگید، مزدش را نیز گرفت. جنگ او در صورتی ثواب داشت که این جهاد را برای خدا انجام میداد.
در همین جنگ احد، فرد دیگری آمد و شهید شد. از پیغمبر اکرم درباره او سؤال کردند. حضرت فرمود: هذا شهید الحمار؛ او الاغش را گم کرده بود و به دنبال الاغش میگشت تا به اینجا رسید و اتفاقا به این صحنه برخورد کرد. در میان معرکه کسی هم شمشیر یا نیزهای به طرف او پرتاب کرد و کشته شد. او در راه الاغ کشته شد، ثوابش هم همان است.
از دیدگاه اسلامی اصلیترین عامل ارزش کار نیت است. نیت هم به این نیست که برای مثال در ابتدای جهاد در دل بگویی جهاد میکنم قربة الی الله. این را هر کسی میتواند به زبان بیاورد. نیت آن چیزی است که مرا وادار به انجام این کار کرده است؛ آن حالتی که در اثر شناخت و انگیزه باطنی و نفسانی در من ایجاد شده و مرا به طرف انجام این عمل کشانده است؛ که اگر نبود من این کار را به این صورت انجام نمیدادم.
در روایات فراوانی آمده است که عبادات بر چند قسم است؛ برخی از ترس جهنم، برخی در طمع رسیدن به بهشت و برخی برای فقط رضای خدا عبادت میکنند. بنابراین نیتها نیز متفاوت است. شایسته است که انسان از آنجا که میخواهد کارش بهترین نتیجه را داشته باشد، بهترین نیت را داشته باشد. این است که حضرت از خدا میخواهد که خدایا به من توفیق ده که کارم را با بهترین نیت انجام دهم. ان شاءالله خدا به ما هم توفیق دهد که هم ایمان کاملتر، هم یقین افضل و هم نیت خالصتری برای اعمالمان داشته باشیم.
و صلیالله علی محمد و آلهالطاهرین.
[1]. صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق، ص93.
[2]. قصص، 38.
[3]. روم، 10.
[4]. تکاثر، 5-7.
[5]. واقعه، 95.
[6]. مصباح الشریعة، ص53.
[7]. فرقان، 23.