بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1398/01/28، مطابق با یازدهم شعبان 1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(23)
در جلسه گذشته در ضمن بحثهایی که در توضیح بخشهایی از دعای مکارم الاخلاق داشتیم، فرصتی فراهم شد تا به برخی از شبهاتی بپردازیم که درباره این مطالب مطرح میشود، و گاهی خطرهایی جدی برای نوجوانها و نسل آینده ایجاد میکند. گفتیم اگرچه ظاهر برخی از این شبهات درباره دعا کردن است، اما ریشه آنها به مسایلی میرسد که اساس دین را به خطر میاندازد. همچنین گفتیم که کلید حل این شبهات، حل یک مسئله اساسی،بنیادی، فکری و اعتقادی است که در صورت حل آن، به ضمیمه مقدمات دیگر، بسیاری از شبهات حل خواهد شد. آن مسئله این است که اصلا خدا چرا ما را در چنین عالمی آفرید، و چه میشد اگر از ابتدا بهشتیان را در بهشت و جهنمیان را در جهم خلق میکرد، یا همه را به بهشت میبرد؟ در جلسه گذشته بخشی از مسئله مطرح شد ولی بحث ناقص ماند؛ از اینرو در این جلسه بحث را ادامه میدهیم تا به باور روشنتری در این باره برسیم. بحث امشب درباره ویژگیهای این عالم است؛ عالمی که انسان در آن خلق شده است.
ملائکه در عالم ملکوت خلق شدهاند. ما عالم ملکوت را درست نمیشناسیم؛ ولی اجمالا از آیات و روایات استفاده میشود که یکی از ویژگیهای عالم ملکوت «ثبات» آن است. وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ؛[1] مخلوقات آن عالم هر کدام جایگاه مشخصی دارند و از اول تا آخر خلقتشان به یک صورت باقی میمانند؛ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَا یَنْتَصِبُون؛[2] برخی همیشه در حال رکوع هستند و به سجده نمیروند، و برخی نیز در حال سجده هستند و رکوع نمیروند.
اما عالمی که ما در آن زندگی میکنیم اینگونه نیست، و هر چه در آن است کمابیش در حال تغییر و تحول است. برای مثال، انسانها در ابتدای تولد بسیار ناتوان هستند و چیزی را درک نمیکنند؛ فقط اگر شیری به دهانشان بگذارند، میتوانند آن را بمکند؛ کار دیگری از دستشان برنمیآید. اما این حالت پیوسته تغییر میکند و به امثال ما و کسان دیگری که از جهاتی با ما تفاوتهایی دارند، میرسد. در نباتات و حیوانات نیز همین تغییرات دیده میشود. این تغییرات از ویژگیهای این عالم است و به بیان و اثبات نیاز ندارد، اما شناختن انواع تغییرات به حل مسئلهای که ما به دنبال آن هستیم کمک میکند.
این تغییرات چگونه پیدا میشود؟ آیا خودبهخود تغییری در موجودات پیدا میشود یا نه؟ کسانی از قدیم تصور میکردند که بعضی از چیزها خودبهخود تغییر میکنند، ولی پیشرفتهای علمی اثبات کرده است که همه تغییرات، اعم از فیزیکی، شیمیایی و مکانیکی، با عوامل خارج از خودشان تحقق پیدا میکنند. خداوند این عالم را طوری آفریده است که موجوداتش در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند. او در قرآن توضیح میدهد که باد را میفرستیم، و بادها ابرها را به جایی میبرند و میبارانند؛ در اثر این بارش زمین میروید؛ سپس تابش خورشید آن را خشک میکند و به صورت کاه در میآید و باد آن را پراکنده میکند. بنابراین این تغییرات خودبهخود و اتفاقی نیست. در فلسفه به این علل «علل اعدادی» میگویند.
تغییر دیگر مربوط به تأثیر برخی از اجزای این عالم در اجزای دیگر است. برای مثال، چند نوع اتم یک مولکول را تشکیل میدهند؛ گاهی چند چیز با هم ترکیب میشوند، اما برخی از چیزها نیز این طور نیست و اگر به هم برسند دیگری را نیز خراب میکنند. برای مثال، آتش چوب را میسوزاند و در اثر آن نه تنها این چوب رشد نمیکند، بلکه سوختگی نیز ایجاد میشود و چوب خاکستر میشود. این تأثیراتی است که در موجودات این عالم پیدا میشود و برخی باعث بقا و استحکام برخی دیگر میشود، و برخی باعث میشود که موجودی سست شود و از بین برود. این تغییراتی است که در طبیعت پیدا میشود که برای همه معلوم است و هر چه علم پیشرفت کند، جزئیات ریزتر و دقیقتری از آن کشف میشود.
تغییر دیگر مربوط به پیدایش گیاهان است. گیاهان از همین مولکولهای آب و خاک و هوا و نور استفاده میکنند و برگی که خود شکل و اجزایی دارد، پیدا میکنند. این برگ چندی میماند و در شرایطی کمکم خشک میشود و از بین میرود. اینکه چه چیزی موجب میشود که این برگ به این شکل دربیاید، هنوز درست شناخته نشده است. امروزه فقط میگویند: اینها خواصی است که در هسته بوده است و به این اجزا منتقل شده است. در گذشته فیلسوفان نظر قابل قبولتری دادهاند. آنها میگویند: وقتی اجزایی از ماده با هم ارتباط پیدا میکنند، چیزی به نام صورت جوهری به آن افاضه می شود و تا این شرایط موجود است، این صورت روی این ماده محفوظ است. این صورت است که حفظ وحدت میکند. صورت جوهری برای ما قابل درک حسی نیست و ما عوارض و کیفیات آن را درک میکنیم. آنان به خیال خودشان برای این مطلب برهانی نیز اقامه کردهاند. این مطلب از طبیعیات قدیم است.
در فلسفه امروز نیز ماده و صورت از مسلمات است، ولی به هر حال میبینیم که این نیز مسئله مبهمی است و درست روشن نیست به چه معناست. ولی بالاخره چیزی وجود دارد که این وحدت را حفظ میکند. این موادی که از زمین و حرارتی که از بالا گرفته میشود، ارتباطی برقرار میکنند و چیز جدیدی به نام گل به وجود میآید. براساس مبانی عقلی باید عامل وحدتی در این جا باشد. این همان است که در فلسفه، به تبع فلسفه یونانی، میگویند «صورت نوعیه» و «صورت جسمیه» که باقی میماند و این وحدت را حفظ میکند. اینها خاصیت این عالم است. پس از چندی نیز وقتی شرایط تغییر کرد، و مثلا هوا بسیار گرم یا سرد شد، این صورت از بین میرود.
نتیجه اینکه یکی از ویژگیهایی که در تغییرات این عالم پیدا میشود، این است که موجودات جدیدی، با خواص جدید و با وحدتی که آنها را حفظ میکند و هویت آنها را به وجود میآورد در یک شرایطی باقی میمانند و بعد هم از بین میروند. این ویژگی بعد از این بود که اصل تغییر و تحول را به عنوان ویژگی اصلی این عالم تلقی کردیم. ویژگی دیگر این عالم که در طول ویژگی رشد تدریجی است، این است که این رشد در جایی متوقف میشود. ما در این عالم چیزی نداریم که رشدی نامتناهی داشته باشد. هر چیزی به عنوان پدیده فیزیکی و مادی تا حد معینی رشد میکند. برای مثال یک برگ گیاه کوچک، درخت چنار نمیشود. هرچیز تا حد معینی رشد میکند و بعد تمام و خشک میشود.
اگر کمی پیشتر برویم با «حیوان» مواجه میشویم که چیزهای جدیدی دارد غیر از آنچه در گیاهان یافت میشد. حیوان حرکاتی انجام میدهد که نشانه این است که چیزی را میفهمد و دنبال چیزی است. موشی که در قفس به دنبال راه فرار است، و گوسفند و گاوی که در صحرا میچرند، نمونههای بارز این حرکتاند. مگس و پشه چرا و چگونه غذایی را پیدا کرده و به طرف آن میآیند؟! میگویند: پشه حس شامه دارد، اینکه خودش ذره کوچکی است که به زور با چشم دیده میشود، شامهاش کدام است؛ کجا درک میکند و چگونه میفهمد؛ از کجا میداند وقتی دنبال این بو برود میتواند غذای خودش را پیدا کند؛ غذایش را چگونه جذب و هضم میکند؟! اینها از عجایبی است که در یک پشه دیده میشود، چه رسد به انواع حیوانات عجیب و غریبی که در عالم وجود دارد و هنوز کسی ادعا نکرده است که تمام انواع حیوانات را شماره کردهایم.
افزون بر این ویژگیها، چیز دیگری در حیوان پیدا میشود که همان است که در فرهنگ عمومی ما به آن «روح» میگویند. میگوییم: فرق حیوانات با سایر چیزها این است که اینها جاندار هستند و چیزی به نام «جان» دارند؛ چیزی که قابل دیدن و درک نیست، اما میفهمیم که هست. به عبارت دیگر از رفتار حیوانات میفهمیم که چیزی دارند که خواسته و میلی دارد و به دنبال چیزی میرود که به آن «جان» میگوییم.
جان حیوان نیز تعبیر مبهمی است که حقیقتش برای ما معلوم نیست، ولی کمی بالاتر با جان انسان که مواجه میشویم؛ میبینیم این موجود با موجودات دیگر بسیار متفاوت است. این موجود خوب و بد را تشخیص میدهد، دنبال هدفی میگردد، فکر میکند، تعلیم و تعلم، و مدح و ذم و مواخذه دارد. به او میگویند: چرا چنین کردی؛ کسی که این کار را کرده است باید تنبیهاش کنند؛ یا دیگری که فلان کار را کرده است باید تشویقش کنند! برخی مدعی هستند که عمر انسان روی این زمین میلیونها سال سابقه دارد و آن قدر تحولات پیدا کرده که تا حالا به این جا رسیده است. براساس آموزههای دینی این موجود چیزی به نام «روح الهی»[3] دارد، و از همه حیوانات پیشرفته برتر است. این موجود امتیازی دارد که هیچ کدام از موجودات دیگر ندارند، و همه تحولات عجیبی که در موجودات دیگر دیده میشود، در مقابل تحولات او رنگ میبازد؛ اما همه اینها معلول این است که در یک عالمی زندگی میکند که تغییر و تحول در آن پیدا میشود.
یکی از اصول حاکم بر این تغییر و تحولات، سیر تدریجی است. این مسئله در پدیدههای فیزیکی و شیمیایی بسیار روشن است. در پدیدههای نباتی میبینیم: گیاهی که دارای وحدت خاصی است، کمکم رشد میکند و گاهی یک جوانه کوچک میتواند به درختی با چهارمتر طول تبدیل شود و ریشههای عمیقی در زمین بدواند. این تحولات مربوط به این عالم است، ولی در عالم ملکوت این تحولات معنی نمیدهد و هر کس در هر مقامی که آفریده شده است، در همان مقام میماند. بنابراین اگر موجودی بخواهد خلق شود که قابل رشد باشد و تحول پیدا کند، باید در عالمی باشد که این فعل و انفعالات مختلف در آن اثر بگذارد تا تحول ایجاد شود و بتواند رشد تدریجی داشته باشد.
ویژگی دیگر این عالم که از همه ویژگیهای گذشته عجیبتر است این است که در این عالم یک چیز میتواند دو اثر متضاد داشته باشد.برای مثال، ما دیدهایم که اگر به درخت آب ندهند، میخشکد. قرآن نیز میفرماید: وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ ؛[4] هر چیز زندهای با آب به وجود میآید؛ اما اینگونه نیست که هر چه به درخت آب بیشتر بدهیم، بیشتر رشد کند، بلکه به جایی میرسد که اگر از یک حدی بیشتر آبش بدهیم میپوسد. این نیز مربوط به این عالم است و در عالم ملکوت چنین چیزی نیست که چیزی دو تا اثر متضاد داشته باشد.
ویژگی عجیبتر این عالم، وجود موجودی چند بعدی در این عالم است که برخی از ابعادش در بعضی دیگر اثر میگذارد. در بسیاری از جاها انسان باید زحمتی بکشد و یک سختی را تحمل کند و حتی به جایی نیز ضرر بخورد، تا نفع بیشتری به دست بیاورد. اینها از خصوصیات این عالم است؛ اینگونه نیست که همه ابعاد یک موجود چند بعدی با هم به صورت یکسان تکامل پیدا کنند، و گاهی رشد یکی باعث میشود که بعد دیگر ضعیف شود. برای مثال، غذا خوردن موجب رشد بدن ما میشود، اما هر رشد بدنی موجب رشد انسانی ما نیست. اگر انسان خیلی پرخوری کند، دیگر درست نمیتواند فکر کند و خوابش میگیرد؛ بلکه گاهی پرخوری موجب بیماری میشود. همچنین این طور نیست که انسان همیشه بتواند هر دو بعد مادی و معنوی خود را با هم و به صورت یکسان رشد دهد، و گاهی رشد یکی مشروط به محدود بودن رشد دیگری است.
بالاخره از همه عجیبتر این که گاهی چیزی رشد میکند و به حدی میرسد، و سپس درست ضد آن حرکت میکند و از اولش نیز پستتر میشود. وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا؛[5] انسانی رشد معنوی پیدا کرد و خدا از فضائل معنوی به او داد تا به حدی رسید که مستجابالدعوه شد. مردم از شهرهای مختلف نزد او میآمدند، دستش را میبوسیدند، التماس دعا میکردند و حاجتشان برآورده میشد. این رشد چشمگیر و عجیبی بود، اما بعد چه شد؟ وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛ ولی یکباره برگشت و آن قدر تنزل کرد که به حد یک سگ رسید؛ دیگر در حد یک طفل شیرخوار نیز ارزش نداشت. تنزل کرد و به زیر صفر رفت.
در جلسه گذشته گفتیم در صورت عدم خلقت انسان، جای موجودی که بتواند اشرف مخلوقات شود،خالی بود. موجودی میتواند اشرف مخلوقات شود که انتخابگر باشد و همیشه مسیرش را با اختیار خودش انتخاب کند. بنابراین همیشه باید دو عامل متضاد وجود داشته باشد و انسان را به طرف خودش بکشد تا انسان خودش انتخاب کند و حرکتش حرکت اختیاری شود. در این صورت به مقامی میرسد که فرشتگان خادم او شوند. هیچ کس به زور و جبر به آن مقام نمیرسد. این مقام فقط از مسیر انتخاب و اختیار پیدا میشود. انتخاب نیز وقتی پیدا میشود که دو راه وجود داشته باشد. البته به یک معنا ملائکه مجبور نیستند، اما آنها همیشه یک نوع میل دارند و طبق میل خودشان و با اختیار کار خودشان را انجام میدهند. کسی آنها را مجبور نمیکند، اما انتخاب بین دو کار در آنها نیست. به یک معنا اختیار در آنها هست، اما انتخاب نیست. عالم ملکوت جای انتخاب نیست.
موجود انتخابگر باید دو عامل در پیش رو داشته باشد و بتواند با اراده خودش یکی را انتخاب کند. روشن است که تا عالم ماده خلق نشده باشد، چنین موجودی نمیتواند به وجود بیاید. چنین موجودی باید بتواند تا نزدیک عرش خدا بالا برود و بتواند یکباره سرنگون شود! برای اینکه انسان قابلیت چنین تحول سریعی را داشته باشد باید در عالم تحولات باشد. روشن است که وجود یک انسان نیز کافی نیست و بسته به شرایط مختلف باید زمینهای باشد که هزارها و میلیونها انسان پیدا شوند. آدمیزاد فقط حضرت آدم نبود، و تاکنون همه این چند میلیارد انسانی که به وجود آمدهاند این استعداد را برای تکامل و تنزل داشتهاند. باید عالمی باشد که پیوسته انواع تحولات در آن پیش بیاید تا شرایط مختلفی برای انتخاب هر یک از این انسانها پدید آید و از زمانیکه استعداد انتخاب پیدا میکنند باید در مقابل عوامل مختلفی واقع شوند تا در مقابل هر یک انتخاب خودشان را انجام دهند.
برخی از این عوامل باید چیزهایی باشد که انسان از آن خوشش بیاید و برخی چیزهایی که خوشش نمیآید. گفتیم گاهی چیزهایی وجود دارد که انسان از آنها خوشش نمیآید، اما سبب تکامل بُعد دیگرش میشود. برای مثال وقتی روزه بگیریم، گرسنگی میکشیم و ضعف بدن نیز پیدا میکنیم، اما این مقدمه رشد روحی و معنوی ماست. چنین عالمی بسیار عجیب است، اما خداوند آن را آفریده و این اشرف مخلوقات را در آن عالم پرورش داده است. اگر بخواهیم در این عالم باشیم، باید برایمان سختیهایی نیز پیش بیاید تا انتخاب کنیم و ببینیم آیا سختیهایی که موجب تکامل ما میشود را میپذیریم یا نه. در میان انسانها برخی پیدا شدند که از سختترین سختیها با آغوش باز استقبال کردند؛ نمونه بارز آن سیدالشهداصلواتاللهعلیه بود، و نمونههای کوچک آن نیز شهادتطلبانی که در دوران انقلاب اسلامی در این کشور امام زمان رشد میکنند؛ حتی نوجوانانی ده- دوازده ساله که التماس میکنند و میگویند: دعا کنید که خدا شهادت را نصیب ما کند! من جوان پانزده-شانزده سالهای را سراغ دارم که در وصیتنامهاش از خدا خواسته بود که شهید شود و حتی جنازهاش نیز پودر شود و پیدا نشود، و همین طور هم شد!
انسان چنین موجودی است؛ آیا نباید برای خلقت آن تبارک الله احسن الخالقین گفت؟! اما انسان برای رشد باید با خوبیها و بدیها دسته و پنجه نرم کند و در هر حالی انتخاب صحیح داشته باشد. قرآن میفرماید: وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً؛[6] شما را با شر و خیر میآزماییم. وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ؛[7] اسباب آزمایش گاهی چیزهای خوب، دلخواه و مطلوب است و گاهی نیز چیزهای سخت و ناگوار. و بالاخره با لام قسم و نون تأکید ثقیله میفرماید: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ [8] ؛ اینها وسیله تکامل شماست و باید باشد. شما باید در مقابل اینها آنچه احسن و خداپسندتر است و موجب کمال و رشد بیشتر شما میشود، انتخاب کنید تا به مقام خلیفة اللهی نایل شوید و مظهر قدرت و اراده الهی گردید.
این روزها وقتی با سیل، زلزله و بلاهای دیگر روبهرو میشویم، باید به یاد این مسئله بیافتیم. ما در هر شرایطی باید ببینیم چیزی که خداوند بیشتر دوست دارد چیست و آن را انجام دهیم. رشد، کمال، سعادت و لذت ابدی ما در همین است. این مسئله را هیچگاه نباید فراموش کنیم. انسان درباره بسیاری از چیزها فکر میکند و با دلایلی آن را اثبات میکند؛ حتی قسم نیز میخورد که مطلب همین طور است، اما هنگام عمل فراموش میکند. این فراموشی فقط برای بچهها و افراد کم ظرفیت نیست و مراتبی دارد که گاهی برخی از بزرگان نیز به بعضی مراتب آن مبتلا میشوند. این مطلب را مرحوم آقا شیخ عباس تهرانی از اساتید بزرگ اخلاق در جلسه درس اخلاق نقل میکرد. ایشان سوءهاضمه داشت و گاهی شکمش درد میگرفت. میگفت: شبی از درد از خواب بیدار شدم. ابتدا گفتم: این بلایی است، و صبر میکنم. کمی گذشت و درد شدت پیدا کرد. دیدم دیگر نمیتوانم صبر کنم، گفتم: خدایا! اگر صلاح میدانی، شفا بده! اما کمی گذشت و سختتر شد. التماس کردم که خدایا خواهش میکنم، اما حالم بدتر شد. بالاخره بعد از توسل و التماس وقتی دیدم خوب نمیشوم، گفتم: در این عالم کسی نیست که به فریاد من برسد؟! یعنی سختیها ممکن است آن قدر فشار بیاورد که انسان در وجود خدا نیز شک کند. ایشان میفرمود: به محض اینکه این را گفتم، شکمم آرام شد و فهمیدم این درد وسیله بود که ضعف خودم را بهتر بفهمم.
همه اینها در چنین عالمی امکان تحقق دارد. حال خداوند این عالم را خلق کند یا نکند؟! روشن است کسانی که تحمل سختیها برایشان مشکل است، میگویند: ای کاش نیامده بودیم. اینان فراموش کردهاند که اصل خلقت انسان در این عالم برای چه بوده است، و همین الان با توجه، صبر و دعایشان چه کارها میتوانند بکنند. وقتی اعتراف کنند که خدایا نمیتوانیم صبر کنیم، خودت به ما رحم کن، خداوند بر کمالشان میافزاید. برای یوسف پیغمبر شرایطی برایش پیش آمد که کسانی بسیار قویتر از ما در آن شرایط تسلیم میشدند؛ ولی او گفت: وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ،[9] خداوند نیز او را از بلا نجات داد.
بهشت قراردادی نیست. نعمتهای بهشتی ساخته اعمال خود ماست. اینگونه نیست که بیحساب باشد و خدا بگوید تو را به بهشت میبرم و آن دیگری را به جهنم میبرم؛ این بینظمی و هرج و مرج میشود و حکیمانه نیست. خداوند نظامی برقرار کرده است و کسانی از مسیر اختیار خودشان به جایی میرسند که استحقاق نعمتهای بهشتی را پیدا میکنند، و خداوند نیز به آنها افاضه میکند. کسانی نیز بر خلاف این هستند و همان اعمالی که خودشان انجام دادهاند،به صورت عذاب در میآید. بهشت برای کسانی است که با اختیار خودشان راه خداپسند را انتخاب کرده باشند.
وصلی الله علی محمد و آلهالطاهرین.
[1]. صافات، 164.
[2]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص41.
[3]. وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی،(حجر، 29).
[4]. انبیاءف 30.
[5]. اعراف، 175.
[6]. انبیا، 35.
[7]. اعراف، 168.
[8]. بقره، 155-156.
[9]. یوسف، 53.