صوت و فیلم

صوت:
4
فیلم:
3

فهرست مطالب

جلسه نوزدهم؛ چشم امید مرا به خود بدوز!

تاریخ: 
چهارشنبه, 8 اسفند, 1397

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/12/08، مطابق چهاردهم جمادی الثانی 1440 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

شرح دعای مکارم الاخلاق

(19)

چشم امید مرا به خود بدوز!

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَأَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَأَتَضَرَّعُ إِلَیْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ، وَلَا تَفْتِنِّی بِالاسْتِعَانَةِ بِغَیْرِكَ إِذَا اضْطُرِرْتُ، وَلَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِكَ إِذَا افْتَقَرْتُ، وَلَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَكَ إِذَا رَهِبْتُ، فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ خِذْلَانَكَ وَمَنْعَكَ وَإِعْرَاضَكَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

اشاره

در جلسات گذشته گفتیم: بعد از این‌که انسان دانست که خداوند او را آفریده است تا با رفتار اختیاری‌ خودش مستحق رحمتی شود که جز از این راه پیدا نمی‌شود، و به مقامی برسد که حتی فراتر از مقام فرشتگان مقرب خداست، در مقام شناخت و انجام کارهایی برمی‌آید که در این راه موفق شود، این راه را درست طی کند، توفیق عمل آن را داشته باشد، و در این راه موانع و آفاتی برایش پیدا نشود. مضامین دعای مکارم الاخلاق چنین فضایی را در ذهن ایجاد می‌کند.

استعانت از خدا در حالات طبیعی

موضوع فرازی که در جلسه گذشته خواندیم شرایطی بود که به طور عادی در زندگی همه انسان‌ها پیش می‌آید. معمولا همه انسان‌ها پیری و جوانی، ضعف و قوت   و سلامت و بیماری دارند، و هیچ کس نیست که از ابتدا تا آخر عمرش همیشه جوان باشد، همان‌گونه که هیچ کس نیز از ابتدا پیر متولد نمی‌شود. برای کسی که می‌خواهد راه بندگی خدا را طی کند و به کمال لایقی که خدا برایش مقرر فرموده است برسد، در این حالات نیز‌ شرایط مختلفی پیدا می‌شود. انسان برای این‌که زنده بماند و توان کار و عبادت داشته باشد، به غذا، مسکن و... احتیاج دارد. در دوران جوانی این چیزها نسبتا راحت‌تر فراهم می‌شود و انسان توان این را دارد که کار کند و درآمدی داشته باشد تا نیازهایش را تأمین کند، ولی همه ما بعد از جوانی رو به پیری می‌رویم و کاری از دست‌مان برنمی‌آید.

البته خداوند ضمانت کرده است که روزیِ  همه جنبندگان را برساند  و در همه این‌ حالات، روزی انسان را می‌رساند، اما بالاخره روزی رساندن خداوند در این حالات با هم تفاوت می‌کند. وقتی انسان توان کار دارد طبعا می‌تواند غذاهای بهتری را فراهم کند و راحت‌تر زندگی کند. هم‌چنین قدرت بیشتری برای کار هم خواهد داشت و بهتر می‌تواند عبادت کند. انسان با شکم گرسنه و ضعف، حال عبادت نیز ندارد. وقتی انسان توجه پیدا می‌کند که بخشی از دوران زندگی‌اش نسبت به بخش دیگر ناتوان‌تر است و این ناتوانی می‌تواند بر روزی‌اش اثر بگذارد، برای این‌که بتواند حداکثر استفاده را از عمرش ببرد تا به آن کمال لایق برسد، از خدا می‌خواهد که خدایا تدبیری کن که بیشترین رزق و روزی‌های من در دوران پیری‌ام باشد! خدا می‌تواند این کار را انجام دهد. انسان‌های زیادی  بوده‌اند که در ابتدای جوانی با سختی و تنگ‌دستی زندگی کرده‌اند و بعد سرمایه‌ای پیدا کرده و درآمدی ثابت برایشان مانده است و بدون زحمت در پیری از آن استفاده کرده‌اند.

توجه به این مسایل باعث می‌شود که انسان از خدا بخواهد که خدایا بخش وسیع روزی مرا در دوران پیری قرار ده! زیرا در آن هنگام با آن ضعف، خستگی و رنجوری به این وسعت روزی بیشتر احتیاج دارم. بالاخره وقتی انسان در  هشت ساعت از  24ساعت شبانه‌روز کار می‌کند، بدنش خسته می‌شود و انسان خسته دیگر حال عبادت ندارد و می‌خواهد استراحت کند. این باعث می‌شود که در عبادت سست شود و عبادتش جان و روح نداشته باشد. توجه به این مطلب باعث می‌شود از خدا بخواهد که خدایا تقدیری بفرما که من در هنگام خستگی، ضعف، ناتوانی و بیماری، حال عبادتم باقی بماند و حتی بیشتر هم بشود.

 استعانت از خداوند در حالات غیر طبیعی

این محور بخش قبلی دعا بود که در جلسه گذشته درباره‌اش صحبت کردیم. اما تحولات دیگری نیز در زندگی انسان پدید می‌آید که این‌گونه نیست که برای همه به صورت یکسان و به طور طبیعی پیدا شود. این تغییرات همیشگی و طبیعی نیست و گاهی در شرایط استثنایی اتفاق می‌افتد. برای مثال در دوران ما بعد از انقلاب، جنگ هشت‌ساله پدید آمد. روشن است که جنگ چیزی نیست که همیشه باشد و ما نیز اکنون سی‌سال است که جنگ رسمی نظامی نداریم. اما بالاخره وقتی جنگ می‌شود، شرایط خاصی پیش می‌آید و انسان در معرض ضعف‌ها، عقب‌ماندگی‌ها، گرفتاری‌ها، و وسوسه‌های شیطانی واقع می‌شود. این یک وضع اتفاقی و استثنایی است و مثل پیری و جوانی نیست که حتما برای همه باشد. مثال فردی آن ورشکستگی در تجارت است. روشن است که این‌گونه نیست که همه تاجران ورشکسته شوند یا همیشه ضرر کنند. معمولا تاجر سود می‌برد و درآمدش خوب می‌شود و معمولا روز به روز این درآمد بیشتر می‌شود، اما گاهی نیز ممکن است که ضرر کند و ورشکسته و محتاج شود و آبرویش نزد دیگران بریزد. از آن‌جا که این حالات اتفاقی است معمولا قابل پیش بینی نیست؛ نمی‌شود پیش‌بینی کرد که آیا سال دیگر جنگی اتفاق می‌افتد یا نه، فلان تاجری ورشکست می‌شود یا نه، فلان وقت مریض می‌شوم یا نه، در جاده تصادف می‌کنم یا نه. این شرایط استثنایی است و برای این حالات نیز باید فکری بکنیم. دعاهای فراز قبل درباره تحولات طبیعی بود که برای همه پیش می‌آید، اما این شرایط توجه و درخواست خاصی از خدا می‌خواهد که موضوع فرازهای بعد است.

شرایط سه‌گانه انسان در هنگام نیاز به کمک

در یک دسته‌بندی کلی می‌توانیم این شرایط را به سه دسته تقسیم کنیم؛ گاهی انسان در شرایطی قرار می‌گیرد که مجبور می‌شود با دیگران درگیر شود. در شرایط عادی انسان انگیزه درگیری با دیگران را ندارد، ولی ممکن است اتفاق بیفتد که کسی به انسان حمله کند و قصد جان او را داشته باشد، یا دزدی بخواهد اموال انسان را بگیرد یا در شرایط دیگری به عرض و ناموس  انسان خطر وارد ‌شود و انسان مجبور ‌شود که در مقابل این شخص خارجی از خودش دفاع کند. معمولا تعبیری که درباره این شرایط به کار می‌رود، تعبیر ضرورت است. دسته دیگر مربوط به کارهایی است که انسان برای رفع نیازهای طبیعی خودش انجام می‌دهد، اما اتفاقا وضعی پیش می‌آید که خودش به تنهایی نمی‌تواند آن کار را انجام دهد؛ برای مثال دیوار خانه‌اش خراب شده یا بلایی به او رسیده است و به تنهایی نمی‌تواند آن را رفع کند و باید از کسی کمک بگیرد. دسته دیگر مربوط به این است که انسان می‌خواهد از دیگران کمک بگیرد ولی هرچه تلاش می‌کند، کسی کمکش نمی‌کند و او را مأیوس و ناامید می‌کنند. در این حالت نه تنها مشکلات مادی‌اش برطرف نمی‌شود، از نظر روحی نیز احساس شکست می‌کند و ناامید، دلسرد و غصه‌دار می‌شود.

انسان‌های عادی در مقابل این حالات چه می‌کنند؟ در مقابله با دشمن هر کسی سعی می‌کند که آن چه در توان دارد به کار گیرد و دشمن را مغلوب کند؛ البته ممکن است که دشمن قوی‌تر باشد، سلاح بیشتری داشته باشد یا شرایطی پیش آید که انسان نتواند مقاومت کند. در هنگامی که بار سنگینی است که به تنهایی نمی‌تواند آن را به دوش کشد، به طور طبیعی از دیگران درخواست کمک می‌کند. فرض کنید سقف خانه کسی پایین آمده است. در شرایط طبیعی انسان سعی می‌کند خودش با نیروی خودش مشکلش را حل  کند. اگر نتوانست سعی می‌کند از دیگران کمک بگیرد؛ اگر کمکش نکردند، به التماس و خواهش روی می‌آورد؛ اما اگر التماس هم کرد و نتیجه‌ای نداد، حالت ناامیدی و دلسردی برای او پیش می‌آید و گاهی حتی تن به مرگ می‌دهد. گاهی خود همین غصه آدم را می‌کُشد.

مبارزه به اتکای خدا

اما کسی که از خدا برای موفقیتش کمک می‌خواهد این طور نیست. موحد قبل از هر چیز از خداوند کمک می‌گیرد. می‌گوید: خدایا! تو کمک کن! این نیرویی هم که دارم، تو داده‌ای، ولی در این شرایط این نیرو کافی نیست. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ؛ مصدر اصول، «صولة» به معنای حمله کردن و با کسی درگیر شدن است. حضرت از خداوند می‌خواهد که در جایی که چاره‌ای ندارم و باید حمله کنم، کاری کن که با کمک تو حمله کنم، امیدم به کمک تو باشد، نه نیروی خودم. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ؛ هنگامی‌که ضرورت اقتضا کند که من باید حمله کنم، به اتکای تو حمله کنم. در این دعا تکیه روی کلمه‌ «بک» است. نمی‌گوید خدایا مرا طوری قرار بده که حمله کنم؛ این مضمون دعا نیست. می‌گوید: اصول بک، به کمک تو حمله کنم. چاره‌ای ندارم و باید حمله کنم و از خودم، جانم، مالم و ناموسم دفاع کنم؛ خدایا! از تو می‌خواهم که شرایط را طوری قرار دهی که به اتکای تو حمله کنم. اتکای من به قدرت توست.

کمک خواستن فقط از خدا

هم‌چنین گاهی شرایطی پیش می‌آید که برای حل مشکلی به کمک دیگران احتیاج دارم. گفتیم در چنین شرایطی انسان به طور طبیعی صبر می‌کند که کس دیگری را پیدا کند که از همه به او نزدیک‌تر و آشناتر است و از او درخواست کمک می‌کند. گاهی این درخواست به التماس و خواهش کشیده می‌شود. لازمه این حالت این است که انسان پیش دیگران سبک شود، آبرویش بریزد، دیگران تحقیرش کنند و بر سرش منت بگذارند. مؤمن دوست ندارد که زیر بار منت دیگران باشد، و در این حالت نیز از خدا کمک می‌خواهد. او می‌داند که خدا همه جا همه کاری می‌تواند بکند؛ انک علی کل شیء قدیر. اعتماد مؤمن  به خداست و برای التماس و درخواست کمک نزد دیگران نمی‌رود؛ البته گاهی مصلحت‌هایی وجود دارد و خداوند تکالیفی را برای امتحان خودش یا دیگران معین کرده است. این تکالیف سرجای خودش است و حساب دیگری دارد، اما اعتماد به خداست.

گاهی ممکن است وظیفه انسان این باشد که به خاطر مشکلی همسایه‌ها را صدا بزند؛ برای مثال، جان خودش و خانواده‌اش در خطر است و تکلیف شرعی اقتضا می‌کند که به دیگران بگوید؛ اما این به آن معنا نیست که التماس کند و آبروی خودش را بریزد و خواری و ذلت را بپذیرد تا کمکی دریافت کند. وَأَسْأَلُكَ عِنْدَ  الْحَاجَةِ؛ وقتی گرفتاری برایم پیش می‌آید و خودم نمی‌توانم آن را رفع کنم، دیگران در ا ین شرایط سراغ مردم می‌روند، به آن‌ها التماس می‌کنند، خواهش می‌کنند، و آبرویشان را می‌ریزند. خدایا! تو کاری کن که من از تو بخواهم. خدایا! کاری  کن که وقتی احتیاج دارم، خاطر جمع باشم که تو به من کمک می‌کنی و حاجت مرا رفع می‌کنی. بدانم که وقتی از تو بخواهم دعایم را مستجاب می‌کنی. این روحیه را به من بده که حتی در این حالت نزد دیگران نروم و تذلل نکنم و آبروی خودم را نریزم.

التماس و گریه و زاری فقط نزد خدا

حالت سوم این است که شخص به دیگران مراجعه کرده و از آن‌ها درخواست کرده، حتی التماس هم کرده، ولی کسی گوش نداده است. در این شرایط برای انسان عادی حالت افسردگی و ناامیدی روی می‌دهد و حتی مرگ برای انسان آسان می‌شود، اما مؤمن این‌گونه نیست؛ انجام وظیفه‌ای می‌کند و به دیگران می‌گوید، اما اگر کمک نکردند، هیچ نگران نمی‌شود. می‌گوید: آن چه خداوند صلاح می‌داند انجام می‌شود و دست خود را پیش خدا دراز می‌کند: خدایا! خودت کمک کن! اگر مصلحت بود و کمکی ‌رسید، استفاده می‌کند، اما ا گر نبود، به تقدیر الهی راضی است. وَأَتَضَرَّعُ إِلَیْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ؛ «مسکنة» حالتی است که انسان در آن احساس بیچارگی و درماندگی می‌کند. در این حالت از انسان کاری برنمی‌آید. حضرت از خداوند می‌خواهد که در این حالت نیز نزد دیگران نرود و التماس و گریه و زاری نزد آن‌ها نکند. کاری کن که آن‌جایی هم که هیچ راهی جز تضرع باقی نمانده است،‌ فقط پیش تو تضرع ‌کنم. «مسکنه» نهایت احتیاج است، وقتی است که انسان زمین‌گیر می‌شود و دیگر نمی‌تواند از جایش تکان بخورد و کاری از دستش برنمی‌آید. به چنین فردی مسکین می‌گویند. برای همه کمابیش فقر و احتیاج پیش می‌آید، اما مسکنه حالت شدت فقر است.

بالاترین شکست و مصیبت در برابر خدا

وَلَا تَفْتِنِّی بِالاسْتِعَانَةِ بِغَیْرِكَ إِذَا اضْطُرِرْتُ؛ خدایا! از تو می‌خواهم که مرا مورد فتنه و گرفتاری قرار ندهی که وقتی نیازی دارم، پیش دیگران رو بیندازم، التماس کنم، حاجت بخواهم و گریه و زاری کنم. از تو خواستم که هنگام ضرورت فقط از تو کمک بخواهم و به اتکای قدرت تو حمله کنم. خودم اقدام کنم و حقم را بگیرم، اما به اتکای تو، نه این‌که مجبور باشم که از دیگران کمک بخواهم و از آن‌ها خواهش کنم و خودم را مدیون آن‌ها ببینم. وَلَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِكَ إِذَا افْتَقَرْتُ؛ وقتی احتیاجی دارم، پولی می‌خواهم یا مشکلی دارم و می‌خواهم حل کنم، این‌گونه نباشد که نیازم را به دیگران بگویم و خودم را پیش آن‌ها خوار و ذلیل کنم.

ولَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَكَ إِذَا رَهِبْتُ؛ هم‌چنین اگر جریانی پیش آمد که حتی قلبا ناامید شدم و دیگر هیچ کاری از دستم برنمی‌آمد، این گونه نباشد که نزد این و آن گریه و زاری کنم. البته گریه و زاری بکنم ولی فقط نزد تو! این تضرع باعث آرامش می‌شود و انسان احساس بی‌نیازی می‌کند. اما گریه و زاری نزد خلق شخصیتی برای انسان باقی نمی‌گذارد و کل آبرویش را می‌برد. فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ خِذْلَانَكَ؛ اگر مرا مورد فتنه قرار دادی به گونه‌ای که سراغ دیگران رفتم و از آن‌ها حاجت خودم را خواستم، التماس‌شان کردم و پیش آن‌ها گریه و زاری کردم، نه تنها پیشرفتی نمی‌کنم و موفقیتی نخواهم داشت، بلکه موجب این می‌شود که مورد خذلان تو قرار گیرم. «خذلان» در مقابل «توفیق» است. توفیق وسایل خیر را برای انسان فراهم می‌کند، اما در خذلان اسباب و وسایل طوری فراهم می‌شود که انسان موفق نشود. ومَنْعَكَ وَ إِعْرَاضَكَ؛ هم در کار موفق نمی‌شوم، هم تو کمکم نمی‌کنی. وقتی امیدم به دیگران است و بالاتر از همه این‌ها وقتی نزد دیگران تضرع می‌کنم، تو از من رو می‌گردانی و این بالاترین مصیبتی است که بنده‌ای در مقابل خدا به آن گرفتار می‌شود.

ایاک نستعین!

خواسته‌هایی که در این جلسه و جلسه گذشته مطرح شد، همه از مصادیق استعانت و کمک خواستن از خداست؛ همان چیزی که  دست‌کم هر روز ده مرتبه آیه‌اش را می‌خوانیم، اما کمتر به معنایش توجه می‌کنیم؛ ایاک نعبد وایاک نستعین. «ایاک نعبد» اشاره به این است که سعادت من تنها از راه عبادت تو حاصل می‌شود. برای رسیدن به آن من باید تلاش کنم و در این تلاش نیازمند کمک هستم. خدایا! آن کمک را نیز تو باید برسانی! ما مؤمن هستیم و فقط تو را عبادت می‌کنیم. در مقابل، منافقین و کفار هستند که اصلا یاد خدا نیستند و در واقع شیطان را عبادت می‌کنند.

مرز ایمان این است که انسان فقط خدای متعال یگانه را عبادت کند؛ البته عبادت مراتبی بی‌شمار دارد و عقل ما به فهم همه مراتب آن نمی‌رسد. مقامی که پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله  و ائمه معصومین به آن رسیدند، برای ما قابل فهم نیست. آن مقام نیز مقامی بسیار عالی است که در سایه عبادت حاصل می‌شود. عبادت به این معناست که انسان خودش را بنده خدا بداند و کاری کند که خدا خوشش بیاید. این است که مؤمن از خداوند درخواست می‌کند که خدایا! من می‌خواهم کاری کنم که تو دوست داری و رضای تو در آن است. در این راه نیازمند شرایط و امکاناتی هستم که باید برایم فراهم شود؛ باید بدن سالمی داشته باشم، عقلم کار کند، حافظه داشته باشم، بتوانم خم و راست شوم و نماز بخوانم، و بتوانم روزه بگیرم. از آن طرف، در این راه باید آفات و بلیاتی از من دور شود تا بتوانم این کار را بکنم. می‌خواهم این کارها را بکنم، ولی دشمنی نمی‌گذارد. این دشمن یا دشمن ظاهری است یا ابلیس که از همه دشمن‌تر است، و بهتر از همه می‌داند چگونه دشمنی‌اش را اعمال کند. برای این‌که در این راه موفق شوم به کمک خداوند احتیاج دارم. مؤمن فقط از خداوند کمک می‌خواهد و از دیگران کمک نمی‌خواهد، مگر کمک‌خواستنی که جنبه تکلیف داشته باشد و وظیفه باشد. در همان‌جا نیز هیچ‌گاه نباید به کمک غیر خدا اتکا داشته باشد. نتیجه این‌که مضامین این دو فراز از دعای مکارم الاخلاق تفسیری برای آیه ایاک نستعین است.

و فقناالله وایاکم.