بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/10/26، مطابق نهم جمادی الاولی 1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(14)
در جلسه گذشته در توضیح فراز وَحَلِّنِی بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ از دعای مکارم الاخلاق گفتیم این مطالبی که به عنوان مکارم اخلاق از خدا خواسته میشود همه در یک سطح از ارزش و اهمیت نیستند؛ بلکه برخی از آنها اصالت دارد و برخی با یک واسطه و یا چندین واسطه مطلوب واقع میشوند. همچنین پس از بیان نظریاتی که درباره ارزشهای اخلاقی بین صاحبنظران مطرح است، به نظریه اسلام در اینباره اشاره کردیم. ما میدانیم که در منابع اسلامی برای بسیاری از صفات و حتی افعال، فضائلی ذکر شده که نشانگر این مسئله است که از نظر پیشوایان اسلامی این صفات و افعال مطلوب هستند و یا دستکم حسن فعلی دارند. از سوی دیگر میدانیم که کارهایی که انسان از روی هوای نفس، به قصد ریا، یا فقط برای رسیدن به منافع دنیوی انجام میدهد، نزد خداوند ارزشی ندارد. بنابراین به صورت اطمینان میتوانیم نسبت دهیم که از نظر اسلام، ملاک ارزشهای اخلاقی دو چیز است؛ یکی اینکه خود کار حسن داشته باشد و دیگر اینکه نیت ما نیت الهی باشد. همچنین گفتیم که همه اینها مراتبی دارد و داشتن نیت الهی از اینکه انسان کاری را به خاطر ترس از عذاب جهنم انجام دهد شروع میشود و به عالیترین مراتب قرب الهی که مخصوص اولیای خداست میرسد که جز به رضای خدا به چیزی نمیاندیشند.
همچنین در شرح فرازهای اخیر دعا گفتیم چیزهایی که در این بخش خواسته شده، مربوط به روابط اجتماعی است؛ حضرت از خدا میخواهد که خدایا به من توفیق بده که خشم خود را فرو برم، عدالت را گسترش دهم، با مردم خوش رفتاری کنم، گذشت داشته باشم، اختلافات را حل کنم، اصلاح ذاتالبین کنم و.... همه میدانیم که این کارها کارهای خوبی است، اما بالاخره این سؤال مطرح است که ملاک این خوبی چیست و از کجا نشأت میگیرد.
در منطق، قضایا را به چند قسم تقسیم میکنند. یکی از این قضایا، آرای محموده است. آرای محموده مسایلی است که در هر جامعهای آنها را میپسندند، خوب میدانند و از آنها خوششان میآید. در منطق میگویند: از آرای محموده در برهان استفاده نمیشود، ولی در جدل و برخی دیگر از محاورات میتوان از آنها بهره گرفت.
آیا راهی برای این وجود دارد که آرای محموده شکل برهانی پیدا کند؟ به نظر میرسد که میتوان آرای محموده را به صورت برهان درآورد و این در صورتی است که آنها را به مقدماتی بدیهی منتهی کنیم. برهان باید به بدیهیات اولیه منتهی شود، اما هر مقدمهای در هر برهانی از بدیهیات اولیه نیست و مقدمهای که از بدیهیات اولیه استنتاج شده است نیز میتواند مقدمه برهان باشد، هرچند واسطههای متعددی داشته باشد. بنابراین بعد از این که ما وجود خدا را اثبات کردیم، و نیز اثبات کردیم که انسان میتواند به عالیترین مراتب قرب الهی نائل شود (و این بالاترین کمال برای یک مخلوق است)، میتوانیم این برهان را تشکیل دهیم که: هر چه موجب کمال نفس انسان میشود، عقل آن را مطلوب میداند. بنابراین ما میتوانیم قضایایی که در فلسفه اخلاقهای سنتی، برهانی تلقی نمیشود را براساس مبانی اسلامی به برهان برسانیم. بنابراین اصلاح ذاتالبین، خوشرفتاری با مردم، فروخوردن خشم، مهربانی و... به ارزشهای اخلاقی از دیدگاه اسلام برمیگردد.
البته حسن فاعلی هم باید وجود داشته باشد، و آن در صورتی است که ما به این هدف توجه داشته باشیم که این کارها را یا به خاطر اینکه امر الهی به آن تعلق گرفته،انجام دهیم، و یا با مقدمات دیگری اثبات کنیم که اگر چنین رفتارهایی در جامعه انجام بگیرد، جامعه استعداد تکامل بیشتری پیدا میکند. اگر در جامعهای دائم هرج و مرج باشد، افراد یکدیگر را طرد کنند، آبروی یکدیگر را بریزند، کتککاری کنند و... این جامعه تکامل پیدا نمیکند و مردم فرصتی برای خودسازی و رسیدن به کمالات پیدا نمیکنند. بنابراین هر قدر در جامعه این مسایل بیشتر رعایت شود، کل جامعه که از میلیونها انسان تشکیل میشود، زمینه تکامل بیشتری پیدا میکنند. با توجه به اینکه هر چه موجب تکامل شود، مطلوب است، همه اینها از چیزهایی دانسته میشوند که خودشان حسن دارند و حسن فعلی برای آنها ثابت میشود. این کارها وقتی با نیت خدایی انجام شوند، قطعا موجب کمال و سعادت و بالاترین ارزش اخلاقی میشوند.
مفهوم آنچه در فرازهای بعدی این دعا از خدا خواسته شده، روشن است و جای ابهامی ندارد. فقط چند نکته وجود دارد که تذکر آنها مفید است. حضرت از خداوند میخواهد: وَخَفْضِ الْجَنَاحِ، وَحُسْنِ السِّیرَةِ، وَسُكُونِ الرِّیحِ، وَطِیبِ الْمُخَالَقَةِ؛ همه این فضایل حاصل تواضع و خوشرفتاری و خوشبرخوردی با دیگران است که در اصطلاح عام به آن خوشاخلاقی میگوییم. وَالسَّبْقِ إِلَى الْفَضِیلَةِ؛ این خواسته از مسایل اجتماعی مقداری فراتر میرود؛ اینکه انسان سعی کند در کسب فضلیت سریعتر عمل کند و از دیگران سبقت بگیرد. در آیات و روایات نیز کمابیش به این مسئله اشاره شده است. برای مثال در آیه 100 از سوره توبه بر کلمه سابقون تأکید شده است.[1] همچنین در آیه دهم از سوره حدید میفرماید: ...لَا یَسْتَوِی مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً؛ آنهایی که قبل از فتح انفاق کردند با آنهایی که بعد از فتح انفاق میکنند، مساوی نیستند. ارزش کسانی که در هنگام تنگدستی، گرفتاری و سختیهای مسلمانها در شعب ابیطالب، انفاق و فداکاری میکردند، خیلی بیشتر از کسانی است که در هنگامی که اسلام گسترش پیدا کرد و در جنگها ثروتهایی به دست مسلمانان افتاد، انفاق کردند. بنابراین پیشتازی در کار خیر، خود یکی از ملاکهای فضلیت است.برخی از مردم وقتی در اجتماعی قرار میگیرند، سعی میکنند همیشه کار آسانتر را انتخاب کنند و یا خودشان را کنار میکشند تا دیگران زحمتها را متقبل شوند، اما برخی پیشدستی میکنند. روشن است که این دو با هم مساوی نیستند. همینکه انسان حضوری فیزیکی داشته باشد و گاهی خود را نشان بدهد و زحمتی نکشد، زرنگی نیست. در کسب فضائل زرنگی این است که انسان سبقت بگیرد و کار را از دست دیگران دربیاورد و زحمتها را خودش بکشد. ارزش این کار از این نظر که همه میفهمند که این کار خوبی است، از آرای محموده است.
وتَرْكِ التَّعْیِیرِ؛ تعییر؛ یعنی عار شمردن. ممکن است کسی خواسته یا ناخواسته به لغزشی مبتلا شود؛ کار زشتی از او سر بزند، یا عیبی در کارش پیدا شود. «ترک التعییر» این است که که انسان سعی نکند چنین کسی را رسوا کند و در بین مردم آبرویش را بریزید و یا حتی به رخش بکشد. یکی از صفات خوب این است که انسان نهتنها آبروی کسی را در جامعه نریزد؛ بلکه حتی در تنهایی نیز به رخش نکشد، بلکه سعی کند بهگونهای بدی آن کار را به او بفهماند تا تکرار نکند، ولی خجالتش نیز ندهد.
همه ما فی الجمله خوبی این کار را میدانیم، اما گاهی ممکن است انسان در برخی از موارد آن دچار اشتباه شود، مثل این که انسان به بهانه «ترک التعییر» امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند و از هر کسی کار زشتی میبیند، بگوید من او را سرزنش نمیکنم تا آبرویش نرود! درحالی که اینکه انسان در امر به معروف و نهی از منکر کاری کند که طرف مقابل کاری را که به عمد برخلاف حکم خدا انجام داده است، دیگر مرتکب نشود و حتی جبران هم بکند، یک مسئله است؛ و این که این کار را چگونه انجام دهد که آبروی او نریزد، مسئله دیگری است.
بسیاری از صفات خوبی که جزو اخلاق حمیده است و حتی در دعاها نیز از خداوند خواسته شده، یا در مقام تعریف و تشویق به دیگران گفته میشود که اینگونه باشید، به این معنا نیست که خوبی آنها اطلاق و عموم دارد که هیچ استثنایی ندارد. به عبارت دیگر، عناوین و ارزشهایی اخلاقی که در کتابهای اخلاق مطرح میکنیم، عناوینی انتزاعی هستند و از مقولات اولی و مفاهیم ماهوی نیستند. این مفاهیم مصادیق متعددی دارند. در وضع اینگونه مفاهیم حیثیتهایی را در نظر میگیرند و برای آن حیثیت، عنوانی را جعل میکنند. گاهی از یک فعل دو حیثیت در نظر گرفته و دو عنوان انتزاع میشود و ممکن است هر دو حیثیت مطلوب یا مذموم باشد، همانگونه که ممکن است یکی از آن حیثیتها مذموم و دیگری مطلوب باشد. برای مثال، «شاد کردن» صفت خوبی است و روایات بسیاری درباره ثواب و آثار خوب شاد کردن مؤمن وارد شده است. اما روشن است که همه مصادیق آن خوب نیست. مثلا در جایی که شاد کردن با کار غیر مشروعی باشد، این حسن را ندارد. در اینجا درست است که عنوان شاد کردن صادق است، اما عنوان دیگری نیز برای آن صادق است که این عنوان دوم مطلوب نیست. در اینجا تزاحم پیش میآید و باید دید که کدام طرف سنگینتر است؛ آیا خیر و مصلحتش بیشتر است یا شر و ضررش؟
بسیاری از کارها از جهتی دارای ضرر و از جهت دیگری دارای مصلحت است؛ من نمیتوانم بگویم: چون این کار مصلحت دارد همیشه آن را انجام میدهم؛ بلکه ابتدا باید ضرر آن کار را هم بسنجم و ببینم کدام اهم است. برای مثال، از یک سو در روایات آمده است که وقتی گناهی دیدید، دستکم باید اخمهایتان را درهم بکشید و اظهار نارضایتی کنید تا طرف مقابل بفهمد که از این کار بدتان میآید، و از سوی دیگر به خوشخلقی، خندهرویی و حسن معاشرت با مردم سفارش شده است. حال اگر دیدیم که گناهی روشن و فسقی علنی انجام گرفته، باز باید خوشرویی،خوشاخلاقی و اظهار محبت کنیم؟! روشن است که موارد آن تفاوت میکند؛ گاهی ممکن است طرف مقابل با خوشرفتاری و لبخند ما جریتر شود، که در چنین موردی حتما نباید روی خوش نشان داد. این بدان معناست که مطلوبیت خوشرویی استثنا دارد، و آن در جایی است که مصلحت اقوایی در ترک آن باشد. همچنین نمیتوان در همه موارد وقتی کسی گناهی میکند، اخم کرد و چهره در هم کشید. گاهی اوقات تلخی و بدرفتاری باعث لجاجت طرف مقابل میشود و انسان با این کار به انجام گناه کمک کرده است. گاهی ممکن است انسان با خوشرفتاری زمینهای فراهم کند و او را قانع کند که این کار بدی است و به ضررش است.
نتیجه اینکه در این عالم مصالح و مفاسد در امور مختلفی از جمله در مسائل ارزشی و اخلاقی با هم تزاحم پیدا میکند. گاهی خوب و بد در یک یا دو عنوان با هم جمع میشود، با هم تزاحم پیدا میکند، و انسان در اینکه کدام مصلحت را باید رعایت کند متحیر میماند. در اینجا باید ببینیم که مصلحت کدام طرف اقواست. نکتهای که درباره «ترک التعییر» شایسته توجه است این است که گاهی شیطان مؤمنی را فریب میدهد و کار بدی از او سر میزند. در این حالت اگر انسان آبروی او را بریزد، گناه بزرگی مرتکب شده است. حال اگر او را به صورت خصوصی در تنهایی توبیخ کند، و برای مثال به او بگوید: من توقع چنین کاری را از شما نداشتم، چه حکمی دارد؟ در اینجا نیز باید ابتدا امر را بسنجیم و ببینم این کار چه اثری دارد. گاهی تنها راه بازداشتن او از این کار تعییر و سرزنش است؛ یعنی اگر بخواهیم دیگر این کار را نکند، تنها راه این است که تنهایی با او صحبت کنیم و با کمی تندی او را توبیخ و سرزنش کنیم. روشن است که در اینجا «ترک التعییر» مطلوب نیست و در اینجا راه نهی از منکر همین کار است. اما گاهی ممکن است سرزنش نتیجه عکس داشته باشد و توبیخ طرف موجب شدت و تکرار لغزش او شود. روشن است که در اینجا «ترک التعییر» مطلوب است. اما اگر دیدیم که هر دو طرف مساوی است، باز «ترک التعییر» فضلیت دارد و انسان باید سعی کند با زبان خوش، با لحن و وسیله دیگری غیر از سرزنش و تعییر، طرف مقابل را از آن کار زشت باز دارد و خجالتش ندهد. نمونههای بسیاری از رعایت این نکات در سیره علما و بزرگان وجود دارد.
روزی یک منبری در حضور مرحوم میرزای شیرازی بزرگرضواناللهعلیه منبر رفت و در روضهخوانی مطلبی خواند که صحت نداشت. مرحوم میرزا چیزی درباره اینکه این مطلب دروغ است نگفت و با قیافه عادی به او نگاه کرد تا منبرش تمام شد. حتی وقتی از منبر پایین آمد به او احترام کرد و او را کنار خودش نشاند؛ اما خیلی آرام به صورتی که دیگران متوجه نشوند به او گفت: شما ملاحظه کنید ببینید این مطلبی که گفتید سندی دارد یا ندارد. یکی از اطرافیان خاص میرزا تعجب کرد که چرا میرزا نه تنها این منبری را نهی از منکر و توبیخ نکرد، حتی به او احترام نیز گذاشت؟! این بود که در فرصتی از میرزا دلیل این کار را پرسید. ایشان فرمود: اگر من میگفتم که این مطلب دروغ است، آبروی او میرفت و دیگر نمیتوانست در جامعه زندگی کند. از اینرو به او احترام گذاشتم و از او پذیرایی کردم، ولی همان وقت به صورت خصوصی به او فهماندم که این مطلب درست نیست و به این صورت نهی از منکر کردم؛ لزومی نداشت که دیگران این مسئله را بفهمند و آبروی او جلوی دیگران ریخته شود.
وَالْإِفْضَالِ عَلَى غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ؛ و احسان به غیرمستحق. شارحان در شرح این جمله آن را بر مضافالیه جمله قبل عطف کرده، گفتهاند «افضال» عطف بر «تعییر» است، نه عطف بر «ترک». یعنی خداوندا مرا موفق بدار که افضال بر غیر المستحق را ترک کنم. ایشان درباره علت این عطف چنین توضیح دادهاند که روایات بسیاری وجود دارد که ما را از احسان کردن به نااهلان و کسانیکه صلاحیت احسان را ندارند و حقشناس نیستند، منع میکند؛ حتی گاهی این کار شبهه حرمت نیز دارد. روایات متعددی با عنوان اعطاء المعروف لاهله وارد شده است که میگوید: به نااهل خدمت نکنید.بنابراین مطلوب ترک الْإِفْضَالِ عَلَى غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ است. این مطلبی است که بزرگانی فرمودهاند و حتی احتمال خلاف آن را نیز ندادهاند، اما ممکن است احتمال دیگری نیز در اینجا وجود داشته باشد؛ زیرا این تعبیر با لحن و سیاق جملات ماقبل و مابعد آن سازگار نیست و ظاهر این است که افضال عطف بر ترک باشد.
آن چه باعث شده که آقایان این جمله را بر مضافالیه عطف کنند، این است که مستحق را به معنای نا اهل گرفتهاند؛ اما میتوان احتمال دیگری داد و مستحق را به معنای دیگری گرفت. میتوانیم بگوییم افراد نسبت به کمکی که به آنها میشود، بر دو گونهاند؛ برخی از افراد حق دارند که این کمک را بگیرند و ذی حق و مستحق هستند. چنین کسانی مثلا مستحق دریافت زکات واجب هستند. زکات واجب را جایز نیست به غیر مستحق داد. مستحق در اینجا به معنای کسی است که بر شما حق دارد که این کار را برایش انجام دهید؛ کسی است که حق دارد این پول را به او بدهید. مستحق ذوالحق است؛ یعنی دارای این حق است و استحقاق دارد. روشن است که انفاق به چنین کسی واجب است، اما انفاق مستحبی درباره کسی که چنین استحقاقی ندارد، چه حکمی دارد؟ یکی از موارد این انفاق جایی است که فرد با این کمک، مرتکب گناه میشود. روشن است که این انفاق مطلوب نیست، اما همه موارد این انفاق اینگونه نیست؛ در برخی از موارد درست است که طرف مقابل حقی بر شما ندارد، اما وقتی به او کمک کنید، زندگیاش را توسعه میدهد و این کار شما باعث میشود که مؤمنی در زندگیاش رفاهی پیدا کند، خانوادهاش خوشحال شوند و....
در اینجا درست است که طرف مقابل مستحق نیست، اما این کمک نیز کمک بدی نیست. این همان جود، سخاوت و بخشش است. درباره السَّبْقِ إِلَى الْفَضِیلَةِ گفتیم که اگرچه این کار واجب نیست،ولی مطلوب است و فضلیتی زائد بر واجب است. درباره الْإِفْضَالِ عَلَى غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ نیز این مسئله مطرح است. حضرت از خدا میخواهد که من بر کسانی بخشش کنم، اگرچه مستحق دریافت کمک نباشند، تا این کار کمکی به زندگیشان شود و توسعهای در آن داده شود.
وَالْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَإِنْ عَزَّ؛ خدایا به من توفیق بده که سخن حق بگویم، هر چند سخت باشد. معمولا انسان وقتی برای دیگران سخن میگوید، اگر چیزی باشد که خلاف میلشان باشد، خوششان نمیآید. در بسیاری از موارد انسان وظیفهای دارد که باید انجام دهد: مثلا امر واجب یا مستحبی است که به عنوان فضیلتی اخلاقی خوب است و انسان میخواهد طرف مقابل را راهنمایی کند و به او تذکر بدهد، ولی اینکه شاید او خوشش نیاید و دلخور شود، مانع این کار میشود. در برخی موارد انسان به خاطر رودربایستی ترک واجب میکند. گاهی باید امر به معروف و نهی از منکر بکند، اما به خاطر اینکه به طرف مقابل برنخورد، این کار را ترک میکند. یکی از فضایل این است که همیشه ملاک انسان حق باشد؛ حق بگوید و کار حق را انجام دهد، چه دیگران خوششان بیاید و چه بدشان بیاید.
گاهی میتوان سخن حق را بهگونهای گفت که طرف مقابل ناراحت نشود. در این مورد عقل انسان اقتضا میکند که اینگونه سخن بگوید؛ اما گاهی گفتن حق باعث میشود که طرف خوشش نیاید و کدورت پیدا شود. در اینجا انسان نیرویی اضافی میخواهد که این سختی را تحمل کند و حق را بپاید. این مسئله به خصوص در مقام قضاوت بسیار مهم است. برای مثال، دو نفر با هم اختلافی دارند و او باید بهگونهای بین آنها داوری کند. روشن است که اگر انسان صرفا برای اینکه رفیقش خوشش بیاید، او را تأیید کند، کار بسیار بدی انجام داده است. باید انسان بکوشد و ببیند حق واقعا چیست، و حتی اگر حق بر ضرر رفیق و فرزند خودش است، خلاف حق نگوید. این است که امام سجادعلیهالسلام از خدا میخواهد که خدایا مرا موفق بدار که ملازم با حق باشم، هر چند سخت باشد؛ هرچند انجام آن مشکل باشد و دیگران ناراحت شوند و مرا مذمت و سرزنش کنند.
وفقناالله و ایاکم ان شاءالله.
[1]. وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.