بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/08/02، مطابق با چهاردهم صفر1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(5)
در ادامه شرح دعای مکارم الاخلاق، به جمله وَاسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ، رسیدیم که در آن از خدا میخواهیم ایام عمرمان را برای همان چیزی که برای آن آفریده شدهایم، خالی کند. گفتیم که این تعبیر این پیشفرض را دارد که ما برای چیزی آفریده شدهایم که باید تمام عمرمان را صرف آن کار کنیم؛ اما چیزهای دیگری ما را مشغول میکنند و نمیگذارند که دنبال آن هدف برویم. این است که حضرت از خدا کمک میخواهد که تقدیری مقرر بفرماید که بتواند تمام عمر خود را صرف همان چیزی کند که هدف خلقت اوست و باید به آن برسد. به این مناسبت بحث کوتاهی درباره هدف، غایت و علت غایی و... کردیم که خلاصه آن این بود که کار هر موجود مختار، وسیلهای برای تحقق یک هدف و رسیدن به یک نتیجه مطلوب است. همه کارهای اختیاری نوعی هدف دارند؛ البته برخی هدفها متناسب با آن کار و شخص انجامدهنده آن نیست؛ هدفی است که نتیجه و فایده آن با کار مساوی و یا کمتر از آن است و ارزش آن را ندارد که انسان وقت، نیرو و عمر خود را صرف آن کند. بر چنین کاری عنوان لغو، لهو، عبث یا باطل اطلاق میشود. شخص عاقل باید بکوشد برای نیرویی که صرف کاری میکند، بهترین هدف را در نظر بگیرد و به بیشترین فایده برسد، یا دستکم فایده آن بیش از زحمتی باشد که صرف آن میکند.
معنای وَاسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ این است که خداوند هدف حکیمانهای برای آفرینش انسان داشته است، ما باید آن هدف را بشناسیم و در راه تحقق آن هدف قدم برداریم. اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا خداوند از خلقت هدفی دارد یا خیر، و اگر هدفی دارد هدف او از خلقت انسان چیست؟ در جلسه گذشته گفتیم اگر معنای هدف، نفعی باشد که به فاعل میرسد، چنین هدفی برای خدا معنا ندارد؛ زیرا به خداوند هیچ نفعی از هیچ کس نمیرسد و هرچه را میخواهد، خود دارد. اما به یک معنا میتوان گفت خداوند هدف دارد. هدف در اینجا به معنای بهترین اثری است که بر فعل مترتب میشود. هدف خدا این است که نفعی به بندگان برسد. اما این تعبیر نیز تعبیری مسامحهآمیز است؛ زیرا باز سؤال میشود که خدا چرا میخواست به بندگانش نفع برسد؟
گاهی یک فعل چند هدف طولی دارد. انسان کاری را برای یک هدف نزدیک انجام میدهد، اما خود آن هدف، مقدمه هدف ارزشمندتری است و چه بسا چندین امر پشت سر هم هرکدام مقدمه برای دیگری باشد. برای مثال غذا میخوریم برای اینکه سیر شویم، سیر میشویم تا قوت داشته باشیم، قوت داشته باشیم تا کار کنیم، و کار میکنیم تا نیازهای دنیوی و اخرویمان را رفع کنیم. همه اینها اهداف طولی هستند و هرکدام مقدمه برای دیگری است. گاهی هریک از اینها خود هدفی ارزشمند است، اما مقدمه برای ارزشی بالاتر است، ولی گاهی خود این هدف ارزشی ندارد هرچند اگر بخواهیم به هدف بالاتر برسیم باید از این راه برویم؛ این هدف طفیلی است و هدف اصلی نیست.
با مراجعه به آیات قرآن میبینیم که خداوند برای اصل خلقت عالم و خلقت انسان، اهدافی را ذکر کرده است که در نظر ابتدایی با هم مختلف است. به عنوان مثال در چند آیه درباره خلقت همه آسمانها و زمین یا بخشی از آنها میفرماید: ما اینها را خلق کردیم تا شما را آزمایش کنیم که کدامیک نیکوکارترید؛ وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[1] خیلی عجیب است! این زمینی که ما در آن زندگی میکنیم نسبت به آسمانها مانند دانه ارزنی در بیابانی کرانناپیداست، و اصلاً چیزی حساب نمیشود. یکی از پدیده های کره زمین موجودی به نام انسان است که موجودی به نسبت بسیار کوچک است. اما خداوند میفرماید: خلق آسمان و زمین همه مقدمهای برای این بود که روزی در زمین شرایطی فراهم شود که انسانی آفریده شود و امتحان شود! در آیه دوم از سوره ملک میفرماید: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. در آیه هفت از سوره کهف نیز میفرماید: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ این زمین که دارای زینتهایی است و جاذبههایی دارد که انسان را متوجه خودش میکند، برای آزمایش شما خلق شده است. همانگونه که ملاحظه میکنید این دسته از آیات هدف خلقت عالم محسوس را این قرار میدهد که انسانها آزمایش شوند.
در آیه دیگری هدف از خلقت انسان، عبادت ذکر شده است؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛[2] ما جن و انس را نیافریدیم جز برای عبادت. در آیات 118-119 از سوره هود میفرماید: ...وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ؛ انسانها همیشه دارای اختلافاتی خواهند بود و هیچگاه انسانها یکجور، یکسان، با یک روش و با یک خواسته نیستند. سپس میفرماید: إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ. مفسران «لِذَلِكَ» را دوگونه تفسیر کردهاند؛ برخی آن را اشاره به همین اختلاف دانستهاند به این معنا که این اختلاف منظور بوده است و جزو اهداف ماست. اما برخی «لذلک» را اشاره به رحمت دانستهاند؛ یعنی برای همین رحمت آنها را خلق کردهایم. بر اساس این فرض، هدف از خلقت این بوده است که خدا به بندگان خود رحمت دهد. شعر معروف مولوی نیز به همین معنا دلالت دارد؛ من نکردم خلق تا سودی کنم/ بلکه تا بر بندگان جودی کنم.
هریک از این آیات ابهاماتی دارد که مفسران آنها را بیان کردهاند؛ ازجمله اینکه امتحان خداوند به چه معناست و خداوند چرا امتحان میکند؟ معمولا امتحان در جایی است که میخواهند چیزی معلوم شود؛ معلم نمیداند کدامیک از شاگردها درس خواندهاند، امتحان میکند تا ببیند کدام یک درس را آموخته و کدام یک نیاموخته است. خداوند که همه چیز را میداند چرا امتحان میکند؟ خود این یک بحث است. بعد از اینکه امتحان را به معنایی قبول کردیم و فهمیدیم که درباره انسان و خداوند نیز قابل طرح است، این سؤال پیش میآید که چرا خداوند عالم را با این عظمت خلق کرده تا یک موجود ریز کوچکی در یکی از این سیارهها –که نسبت به کل عالم چیزی حساب نمیشود— را امتحان کند؟!
هدف از خلقت عالم و خلقت انسان دو هدف طولی است؛ یعنی همه عالم آفریده شده تا زمینهای برای پیدایش موجودی کاملتر از آنها باشد. آسمان و زمین با همه وسعتی که دارد، جماد است. در زمین زندگی گیاهی و زندگی حیوانی نیز وجود دارد که نسبت به انسان خیلی پستتر است. خداوند میفرماید: ما عالم را خلق کردیم تا موجودات کاملتری در آن امکان وجود داشته باشند. سپس در میان آنها کاملترین آنها که همان انسان است را آفریدیم. آن انسان را برای این خلق کردیم که آزمایشش کنیم. یعنی هدفهای خلقت عالم طولی است و در این آیه شریفه هدفهای میانی آن حذف شده است؛ عالم را خلق کردیم تا زمینهای باشد برای مخلوقات کاملتر؛ آن مخلوقات کاملتر مقدمه هستند برای پیدایش انسان؛ و انسان خلق شده تا آزمایش شود.
اکنون این پرسش مطرح میشود که خداوند چرا میخواهد ما را آزمایش کند؟ توضیح این مطلب آن است که همه موجوداتی (به جز انسان) که خداوند آفریده، به گونهای هستند که طبق سلسله عوامل خاصی به وجود میآیند و در همان حد نیز محدود میمانند. حتی درباره فرشتگان در قرآن آمده است که وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ؛[3] هر فرشتهای از اول خلقت که آفریده شده تا آخر همان است. بعد از اینکه همه این موجودات خلق شدند، در این عالم جای موجودی خالی بود که با اختیار خودش سرنوشت خود را تعیین کند، و بتواند یا به سوی بینهایت ترقی کند یا به صفر و حتی زیر صفر تنزل کند. بدون انسان جای چنین موجودی در عالم خالی بود.
این بود که خداوند بعد از خلقت ملائکه فرمود: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً.[4] موجودی که به اختیار خودش، سرنوشت خودش را تعیین کند، خلیفه من خواهد بود. اگر موجودی بخواهد انتخاب کند و بتواند راه کمال را طی کند به صورتی که حتی از فرشتگان نیز بالاتر رود و همچنین بتواند راه عکس آن را انتخاب کند و رفیق شیاطین شود، باید در عالمی باشد که شرایط متغیر و کشش های متضاد داشته باشد؛ یعنی باید بتواند امروز چیزی را انتخاب کند و فردا شرایطی دیگر پیش بیاید و او بتواند انتخاب خود را تغییر دهد. این زمین است که چنین امکاناتی را دارد و این موجودی که خلیفة الله است، در اینجا میتواند به وجود بیاید. این شرایط فراهم میشود تا ببینیم کدام را انتخاب میکند.
امتحان همیشه به این معنا نیست که چیزی را کسی نداند و از راه امتحان به آن علم پیدا کند. امتحان در اینجا به این معناست که اختیار انسان تحقق پیدا کند، زمینهای فراهم شود که هرکدام را میخواهد انتخاب کند. ورقه امتحان را به دست او میدهند و میگویند: هر کدام را میخواهی علامت بزن! میخواهیم ببینیم کدام را علامت میزنی و خودش هرکدام را میخواهد علامت میزند. خداوند کسی را مجبور نمیکند. راه انسان نیز یک سویه نیست و میتواند بالا برود همانگونه که میتواند تنزل کند. بنابراین میتوانیم بگوییم اصلاً این موجود آفریده شده است تا امتحان شود؛ زیرا تا امتحان نشود، تا شرایط مختلف برای او پیش نیاید و زمینه انتخاب برای او فراهم نشود، به آن کمالی که باید برسد، نمیرسد. کمال او کمالی است که باید با انتخاب خودش به آن برسد.
بزرگان اثبات کردهاند که همه چیز این عالم به هم مربوط است؛ اینگونه نیست که بشود کره زمین را از عالم بیرون کشید و هیچ چیزی تغییر نکند. حتی اگر شما بخواهید بخشی از هوای زمین را بگیرید، گازهای دیگر باید جای آن را بگیرد. همه چیز این عالم به هم مربوط است و جایگاه خاصی دارد. چیزها جابهجا می شود، زیر و رو و بالا و پایین میرود، اما نمیشود یک قسمت آن را محو و معدوم کرد. در این عالم بههمپیوسطه و متغیر، شرایطی فراهم میشود که یک نفر بتواند یک روز از اولیاء خدا باشد و فردا قاتل سیدالشهداءعلیهالسلام شود! این شرایط متغیر باید فراهم شود. خداوند در قرآن به این تغییر تصریح کرده است؛ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا... فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛[5] کسی که مستجاب الدعوة بود و مردم از بلاد دور میآمدند و از او حاجت میخواستند، کسیکه خودش را در ردیف پیغمبران میدانست، در اثر تبعیت از هوای نفس آنقدر تنزل کرد که مثل سگ شد! این ویژگی انسان است؛ میتواند آنقدر ترقی کند، و در عین حال میتواند تا صفر و زیر صفر تنزل کند. اعجوبه خلقت این است؛ کسی که سالها پستترین جنایات را مرتکب شده است، می تواند توبه کند و اگر واقعاً پشیمان شد و توبه کرد، خداوند قول داده است که توبه او را قبول کند. چنین موجودی در بین ملائکه وجود نداشت. خدا دو نوع موجود آفریده است که کمابیش این جهت در آنها مشترک است؛ جن و انس. این دو موجود تکلیف دارند و میتوانند اطاعت یا عصیان و ترقی یا تنزل کنند.
بنابراین می فرماید: ما همه عالم را برای آزمایش شما آفریدیم، یا میفرماید: جاذبههای زمین را آفریدیم تا ببینیم شما در مقابل آنها چه میکنید؛ آیا به وظیفهای که خدا برای شما معین کرده است، عمل میکنید یا از حد خودتان تجاوز میکنید؟ آیا اینها را در راهی که مرضی خداست، بهکار میبرید یا در راه ضد آن؟ هر دو راه برای شما باز است. پس همه این عالم خلق شد، تا مقدمه باشد برای پیدایش موجودی که بتواند با اختیار خودش سرنوشت خودش را تعیین کند.
در اینجا نیز به نکتهای که درباره اهداف طولی گفتیم توجه داشته باشید! هدف، عبادت اختیاری است، نه عصیان اختیاری. خداوند انسان را نیافریده است که هرکس می خواهد، به جهنم برود و جهنم را پر کند. هدف اصلی این است که به انسانها رحمت برسد و انسانها به عالیترین کمال برسند و مقام آنها از فرشتگان نیز بالاتر رود؛ اما از آنجا که این مقام برای کسی پیدا می شود که اختیار داشته باشد، باید امکان تنزل هم داشته باشد، و بالطبع برخی از آنها راه تنزل را انتخاب میکنند. بنابراین صحیح است که بگوییم: لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ؛ یعنی خداوند عالم را آفرید تا رحمتش تحقق پیدا کند. این رحمت عالیترین مرتبه رحمت الهی است، و برای اینکه انسان این رحمت را دریافت کند، باید عبادت اختیاری انجام دهد. خداوند انسان را آفرید تا او را امتحان کند، او را امتحان میکند تا عبادت اختیاری را انتخاب کند، و عبادت اختیاری را انتخاب کند تا به عالیترین رحمت الهی نائل شود. بنابراین درباره اهدافی که ابتدا تصور میشد که با هم تفاوت دارند و قابل جمع نیستند، میتوانیم بگوییم که آنها سلسله اهدافی هستند که هرکدام مقدمه برای هدف دیگری است.
اکنون این سؤال مطرح میشود که عبادت ما چه مطلوبیتی برای خدا دارد؟ ممکن است برخی خیال کنند که خدا از اینکه دیگران در مقابلش به خاک بیفتند، خوشش میآید، اما باید بدانیم که خداوند هیچ احتیاجی به هیچ چیز ندارد. به تعبیر الهیدانها او آنقدر از خودش لذت می برد که هیچ چیزی در مقابلش قابل عرضه نیست. البته تعبیر «لذت بردن» درباره خداوند تعبیر سبکی است، اما از آنجا که ما چیز دیگری نمیتوانیم بگوییم، این تعبیر را به کار میبریم. ما انسانها وقتی از چیزی خوشمان میآید، میگوییم: لذت بردم. انسان چیزی را دوست دارد که کمال دارد و زیبا و دوستداشتنی است. خداوند بینهایت کمال دارد و خودش را بینهایت دوست میدارد. از هیچ چیزی لذتی به خداوند نمیرسد، ولی از نهایت خوبیاش میخواهد خیرش به دیگران برسد. اینکه میخواهد خیرش به دیگران برسد، فوق بینهایت بودن خداست. او نهتنها کامل بودن خودش را میپسندد و از آن لذت میبرد، بلکه دوست دارد دیگران نیز او را درک کنند و لذت ببرند و به رحمت او نایل شوند.
خداوند میخواهد عبادت کنیم تا خود ما کاملتر شویم و بیشتر بتوانیم از آن رحمت خاص الهی که رحمت بسیار ویژه ای است، بهره ببریم. رحمتی که حتی فرشتگان نیز مرتبه کامل آن را نمی توانند به درستی درک کنند. برای اینکه انسان به آن مقام برسد، باید در این عالم باشد و راه خوب و بد برای او وجود داشته باشد تا با انتخاب خودش راه خوب را انتخاب کند. راه خوب نیز راه بندگی خداست؛ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ.[6] تعبیر صراط شاهد این است که عبادت هدف نهایی نیست. صراط غیر از هدف است. صراط راهی است که انسان را به هدف میرساند. پس عبادتی که درباره آن فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ، کاری است که با انجام آن انسان تازه راه راست را رفته است. عبادت کردن راه راست رفتن است. وقتی راه راست را رفتید، به آن هدفی میرسید که برای آن آفریده شدهاید.
بنابراین میتوان گفت عالم برای این خلق شده است که ما عبادت کنیم، همانطور که میتوانیم بگوییم برای این خلق شده است که ما به عالیترین رحمت برسیم؛ زیرا اگر این عالم ماده خلق نشده بود، انسانی امکان وجود نداشت. برای اینکه چنین موجودی پیدا شود که خودش مسیر خودش را تعیین کند و لیاقت این را پیدا کند که عالیترین رحمت الهی را دریافت کند، باید چنین عالم متغیری وجود داشته باشد تا زمینه انتخاب فراهم شود و این موجود از میان راههای مختلف، راه خداپسند را انتخاب کند. نام این راه عبادت خداست.
مسئله دیگر مناسبت این راه خداپسند با عبادت است. از منابع دینی استفاده میشود که عالیترین کمال انسان که بهترین لذتها را به وجود میآورد در اثر قرب خدا حاصل میشود. کمال انسان چنان است که هرچه بیشتر میشود، انسان به خدا نزدیکتر میشود. اگرچه فهم حقیقت نزدیکتر شدن به خدا آسان نیست اما همه ما این را میتوانیم بفهمیم که در امور اعتباری به کسیکه معرفتش نسبت به شخصیتی بیشتر باشد، بیشتر به او احترام بگذارد، حرف او را گوش کند و هرچه دلخواه اوست تحقق بخشد، میگویند این از نزدیکان اوست یا این مقرب درگاه اوست. قرب یعنی نزدیک بودن. انسان چنان میشود که خدا به او میفرماید: یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ كُنْ فَیَكُونُ؛ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِلشَّیْءِ كُنْ فَیَكُونُ؛[7] من طوری هستم که هرچه اراده کنم بهوجود میآید. ای انسان اگر مرا اطاعت کنی تو را هم به گونهای قرار میدهم که هرچه بخواهی، انجام بگیرد.
در حدیث است که روزی اطرافیان مأمون به قصد اهانت به امام رضا علیهالسلام به مأمون گفتند که ایشان ادعاهایی دارد؛ به او بگو اگر میتواند عکس شیری که روی پرده است، زنده شود و بیرون بیاید! حضرت اشاره فرمودند و عکس شیر روی پرده، شیر شد، بیرون آمد و آن گوینده را درید و خورد. سپس به اشاره حضرت به سرجای خودش روی پرده رفت. معجزاتی که در این عالم پیدا میشود، نیز همین طور است. قُلْنَا یَا نَارُ كُونِی بَرْدًا وَسَلاَمًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ؛[8] خروارها هیزم را آتش زدند و حضرت ابراهیم را داخل آن انداختند. خداوند گفت: ای آتش برای ابراهیم به سلامت خنک شو! در بعضی روایات آمده است که اگر خداوند «به سلامت» را نفرموده بود، حضرت ابراهیم در آتش یخ زده بود!
همه چیز در اختیار اوست و می گوید: تو را آفریدهام؛ اگر اطاعت کنی، این قدرت را به تو نیز میدهم. جای چنین موجودی که اطاعتش باعث چنین مقامی میشود، عالمی است که گرایشهای متضاد و جاذبههای مختلف باشد. جایی که در آن حلال، حرام و مکروه و مستحب باشد و او یک طرف را انتخاب کند. اصل، آن است که آنچه خدا دوست دارد انتخاب کند. این کار به این معناست که نزدیک اوست. مثل این است که این موجود چیزی از خودش ندارد و به دنبال چیزی است که خدا میخواهد. هرچه تو بگویی! بروم در آتش؟ چشم! در گلستان باشم؟ چشم! نیمهشب بلند شو بیا در خانه من اشک بریز! چشم! با همسرت زندگی بکن و از معاشرت او لذت ببر! چشم! با این دشمنی کن و با آن دوستی! چشم! برای اینکه چنین مقامی برای موجودی پیدا شود، باید جایی باشد که جاذبههای مختلف در آن باشد و هریک او را به طرف خود بکشد تا او یک طرف را انتخاب کند. این انتخاب سرنوشت انسان را تعیین میکند. اگر خودت را دست شیطان دادی، تنزل میکنی تا آنجایی که رفیق و همنشین ابلیس در جهنم میشوی، اما اگر از خواستهها و هوسهای خودت صرفنظر کردی و به فکر این بودی که خدا چه دوست دارد، به قرب خدا میرسی!
رزقناالله وایاکم انشاءالله
[1]. هود، 7.
2. ذاریات،56.
[3]. صافات، 164.
[4]. بقره، 30.
[5]. اعراف، 175-176.
6. یس،61.
[7]. ارشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج1، ص76.
[8]. أنبیاء، 69.