بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/09/21، مطابق چهارم ربیعالثانی 1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(10)
بحث ما درباره دعای شریف مکارم الاخلاق است. بیشتر خواستههایی که در این دعا ذکر شده، فضلیتهای اخلاقی بسیار ممتازی است که از آن به مکارم الاخلاق تعبیر میکنند؛ ولی در ضمن این خواستهها، خواستههای دیگری نیز وجود دارد؛ خواستههای انسان نسبت به خودش و خواستههای انسان نسبت به جامعه و دیگران. درباره چرایی وجود این خواستهها در این دعا باید گفت: این خواستهها در واقع نوعی مقدمه برای تحقق اخلاق ممتاز و فضائل متعالی است. برای مثال در بین خواستهها، روزی فراوان درخواست شده است. روشن است که روزی فراوان جزو مکارم الاخلاق نیست، اما روزی راحت و وسیع یکی از زمینههایی است که با داشتن آن، انسان بهتر میتواند اخلاق فاضله را کسب کند؛ به خصوص در سن پیری که انسان نمیتواند کار و فعالیت زیادی داشته باشد. این است که در یکی از مضامین این دعا آمده است که وسعت روزی حلال را در بخش آخر عمر من قرار ده! در بین خواستههای همین دعا آمده است که خدایا مرا در جامعه عزیز قرار ده، عیبهای مرا بپوشان، کسانی دنبال عیبجویی من نباشند و مرا سرزنش نکنند! دلیل آمدن این خواستهها در این دعا این است که همه اینها نعمتهای خداست و فراهم شدن اینها به انسان کمک میکند که راحتتر زندگی کند و به اهدافی که برای آن آفریده شده بهتر برسد. طبعا کسی که چنین راحتیهایی را داشته باشد، امکان تحصیل علم و عبادت برایش بیشتر فراهم خواهد بود.
اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَلَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَلَا أُكْرُومَةً فِيَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا؛ در این فراز سه درخواست مطرح شده است و مثل این است که در آن به خداوند عرض میکند که خدایا! بعضی امور در من ممکن است وجود داشته باشد که دیگران آنها را نپسندند و آنها را عیب بشمارند، و این باعث شود که من در نظر دیگران وهن پیدا کنم. ممکن است در من واقعا عیبی وجود داشته باشد که به واسطه آن مورد مذمت مردم واقع شوم. خدایا این عیوبم را تبدیل به حُسن کن! گاهی آن مورد واقعا عیب نیست، چیزی است که اصل آن خوب است، کسی نیز مرا به خاطر داشتن آن مذمت و سرزنش نمیکند، اما ناقص، کم یا ضعیف است. برای مثال تیزبینی، استعداد، قدرت تفکر، استعداد فهم مطالب و تعقل موهبتی الهی است. بنابراین اگر استعداد کسی ضعیف بود، سزاوار سرزنش دیگران نیست؛ زیرا استعدادها مختلف است و یکی ضعیف است و دیگری قوی است، یکی در این کار دارای استعداد قوی است و دیگری در کار دیگری. اصل آن، صفت مطلوب و پسندیدهای است؛ ولی در این فرد ضعیف است. حضرت از خدا میخواهد که حتی این نقصها و ضعفها را نیز کامل کن.
لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا؛ اگر امری در من وجود دارد که موجب عیبجویی دیگران میشود، آن را رها نکن، مگر آنکه آن را اصلاح کرده باشی! خدایا! نسبت به عیوب من بیاعتنا نباش و آنها را اصلاح کن! آنها را به خصلتی خوب تبدیل کن! وَلَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا؛ گاهی اینگونه نیست که صرفا دیگران نمیپسندند و از آن خوششان نمیآید؛ صفتی که من دارم واقعا عیب است و من به واسطه آن مستحق سرزنش و توبیخ هستم. حضرت از خداوند میخواهد که اینها را نیز به حُسن تبدیل کند. وَلَا أُكْرُومَةً فِيَّ نَاقِصَةً؛ گاهی انسان دارای خصلتی خیلی خوب و بزرگوارانه است، ولی ناقص و ضعیف است؛ حضرت از خداوند میخواهد که این را نیز کامل گرداند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ، وَمِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ، وَمِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ؛ خواستههایی که در این فراز ذکر شده، چیزهایی است که مربوط به موقعیت اجتماعی انسان است. وقتی انسان در جامعه زندگی میکند، ممکن است خودش عیبی نداشته باشد که از خدا بخواهد آن را برطرف کند. گاهی ممکن است این ویژگی، حُسن انسان و کمال او باشد، اما بالاخره موجب مشکلاتی برای او میشود. برای مثال نعمتی دارد که دیگران به او حسد میبرند و این حسد باعث میشود که او را اذیت کنند و نگذارند پیشرفت کند. گاهی مردم به خاطر اغراض شخصی خودشان با کسی دشمنی میکنند. خواستههایی که در این فراز آمده، درباره رفتارهایی است که دیگران دارند و باعث زحمت انسان در زندگی میشود. این مشکلات چیزهایی است که انسان را سرگرم میکند، درگیر این میشود که چگونه در مقابل آن رفتار کند و چگونه خواستهشان را تأمین کند. این است که حضرت از خداوند میخواهد که خودش کسانی را که به ایشان حسد دارند اصلاح کند و حسدشان را به خوشبینی و محبت تبدیل کند، و کسانیکه سوءظن دارند و بدگمان هستند، بدگمانیشان را به خوشگمانی تبدیل کند.
همانگونه که گفتیم این خواستهها ربطی به مکارم الاخلاق ندارد، اما از آنجا که اینها چیزهایی است که اگر نباشد، انسان توفیق این را پیدا نمیکند که خودسازی کند و فضائل اخلاق را به سرعت به دست بیاورد، در این دعا آمده است. وَأَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ؛ آنهایی که اهل دشمنی هستند و نسبت به من کینه دارند، دشمنیشان را تبدیل به محبت کن! وَمِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ؛ آنهایی که اهل کارهای بیجا و تجاوز به حقوق دیگران هستند و نسبت به نعمتی که به من میدهی، حسد میورزند، حسدشان را تبدیل به مودت، دوستی و خوشرفتاری کن! وَمِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ؛ گاهی طرف مقابل انسان بدی نیست، خودش انسان صالحی است، ولی اتفاقا نسبت به من بدبین شده است. کاری کن که این بدبینی تبدیل به خوش بینی و اعتماد شود!
درباره خواسته اخیر این پرسش مطرح میشود که چگونه ممکن است کسی که اهل صلاح است، نسبت به دیگران سوءظن داشته باشد؟ در روایات بسیاری آمده است که چند چیز در مؤمن پیدا نمیشود و یکی از آنها سوءظن نسبت به دیگران است. در ظاهر این معنا با این فراز از دعا نمیسازد. بهترین پاسخی که میتوان به این سؤال داد این است که سوءظنی که بد است و جزو گناهان و حتی گاهی جزو گناهان کبیره شمرده میشود، سوءظن اختیاری است. گاهی انسان کسی را میبیند که مشغول کاری است و یکباره به ذهنش خطور میکند که این کار بدی است. صرف خطور به ذهن، کار اختیاری نیست و نمیتوانیم درباره آن بگویم ثواب یا عقاب دارد. چیزی که گناه است و باید از آن اجتناب کرد، دنبال کردن و حفظ کردن این حالت بدبینی و ترتیب اثر دادن عملی به آن است.
فرض کنید انسان در خیابان میبیند که پیرمردی با خانمی در حال صحبت است. ممکن است به ذهنش بیاید که این فرد قصد سویی دارد، ولی بعد فکر میکند که نباید انسان نسبت به دیگری سوءظن داشته باشد و حتما آن خانم سؤالی کرده است و آن پیرمرد جوابش را داده است یا از ارحامش بوده است و... بالاخره به صورتی توجیه میکند تا از سوءظن در بیاید. در این صورت نه آن حالت سوءظن را ادامه میدهد و نه رفتاری براساس آن انجام میدهد. روشن است که این حالت گناه نیست. اما گاهی انسان این خطور ذهنی را دنبال میکند و رفتاری متناسب با آن انجام میدهد. سوءظنی که از گناهان کبیره است این نوع است. این سوءظن از چیزهایی است که هیچگاه در مؤمن تحقق پیدا نمیکند. بنابراین ممکن است که اهل صلاح به بدگمانی نسبت به کسی مبتلا شوند؛ ولی انسان صالح این بدگمانی را ادامه نمیدهد و سعی میکند آن حالتش را برطرف کند و بهخصوص در عمل به آن ترتیب اثر ندهد.
وَمِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَيْنَ الْوَلَايَةَ؛ «ادنین» به معنای نزدیکان است. در قرآن برای این معنا واژه «اقربین» به کار میرود، ولی در عبارات مشابه گاهی به جای اقربین واژه ادنین هم به کار رفته است. گاهی ممکن است در اثر عواملی، نزدیکان انسان با او دشمنی پیدا کرده باشند. در اینجا فرض این نیست که نزدیکان انسان افراد صالح و متقی باشند. نزدیکان ممکن است انسانهای خوبی باشند یا انسانهای بدی باشند. ممکن است کسی این اخلاق زشت را نیز داشته باشد که نسبت به دیگران دشمنی بورزد. به هر حال دشمنی نزدیکان برای انسان اسباب زحمت بسیاری میشود. دشمنی کسیکه از انسان دور است، با انسان زیاد ارتباط ندارد و گاهی اتفاق میافتد که با او سر و کار پیدا میکند خیلی مهم نیست، اما اگر نزدیکان انسان و کسانی که بیشتر از همه با انسان معاشرت دارند، نسبت به انسان دشمنی داشته باشند، خیلی زندگی را سخت میکنند. این است که حضرت در این فراز از خداوند میخواهد که اگر از نزدیکان من کسی با من دشمنی دارد، این دشمنیاش را تبدیل به دوستی کن!
وَمِنْ عُقُوقِ ذَوِي الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ؛ در مقابل این کیفیت نفسانی که انسان با کسی دوستی یا دشمنی کند، عداوت و محبت را به کار میبرند، و گاهی به جای محبت، در مقام عمل «ولاء» را به کار میبرند. میفرماید: به جای عداوت، ولایت (یعنی ارتباط نزدیک) با من داشته باشند. اهل لغت ولایت را به «اتصال بدون واسطه» تفسیر کردهاند؛ یعنی آن قدر به هم نزدیک باشیم و ارتباط داشته باشیم که چیزی مانع ارتباطمان نشود. اما درباره اینکه کسی رفتار دشمنانه یا بیمهری و بیاعتنایی به کسی کند، واژه «عقوق» را به کار میبرند. «عاقّ والدین» به این معناست که انسان نسبت به پدر و مادر یا پدر و مادر نسبت به فرزند طوری باشند که از آن طرف بدش بیاید و رفتار نامطلوبی داشته باشد؛ بیاعتنایی کند، اخم کند، جواب سخنشرا ندهد، کنارش نباشد، و از او دوری کند. به این حالات «عقوق» میگویند. «الْمَبَرَّةَ» در مقابل عقوق است. حضرت از خداوند میخواهد اگر کسانی از ارحام و خویشان من نسبت به من بیمهری و بیاعتنایی میکنند و رابطهشان را قطع میکنند، تو کاری کن که این رفتار آنها تبدیل به برّ و احسان شود و با من رفتار محبتآمیز و مفیدی داشته باشند.
وَمِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِينَ النُّصْرَةَ؛ «خذلان» در مقابل «نصرت» به کار میرود. گاهی خویشان به نفع انسان کاری نمیکنند. حضرت میگوید: بیتفاوتی و بیاعتنایی خویشانم نسبت به من را تبدیل به نصرت و یاریشان گردان!
وَمِنْ حُبِّ الْمُدَارِينَ تَصْحِيحَ الْمِقَةِ؛ کسانی هستند که محبتشان از روی مدارا و از سر ترحم است؛ برای اینکه از ناحیه من به آنها زحمتی نرسد، با من رفتار محبتآمیزی دارند، اما ته دل مرا دوست نمیدارند. محبتی ظاهری در مقام عمل است. حضرت از خداوند میخواهد که کاری کند که این حبشان تبدیل به محبت واقعی شود و او را از ته دل دوست بدارند. وَمِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِينَ كَرَمَ الْعِشْرَةِ؛ کسانی هستند که با هم ارتباط داریم ولی آنها ارتباط برقرار نمیکنند و نمیگذارند با هم همکاری کنیم، اینها را معاشرت بزرگوارانه مرحمت کن! وَمِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِينَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ؛ ظالمانی هستند که من نگران آزار و اذیت آنها هستم، کاری کن که من از اذیتهای آنها در امان باشم!
این عالَم، عالَم تزاحمات، تضادها، تغییرات، دگرگونیها و نوسانات است. عالم ملکوت این چنین نیست. آنجا همه چیز ثابت و آرام است و هر کس خوب خلق شده است تا آخر خوب است؛ فرشتگانی که هستند همه اهل عبادت و اهل صفا هستند.[1] اما عالمی که ما در آن زندگی میکنیم، این طور نیست و انواع و اقسام تضادها در آن وجود دارد. در این عالم نعمتها با نقمتها و بلاها، خوبیها با بدیها، و کمبودها با افراطها همراه است. خداوند عالمی را به وجود آورده است که جز خودش کسی نمیتواند جزئیات تضادهای آن را احصا کند.
در جلسات گذشته نیز گفتیم که علت اینکه ما در این عالم خلق شدیم، این است که در هر لحظه سر چند راهیهایی واقع شویم و در هر جا همیشه چند گزینه جلویمان باشد و ما یک طرف را اختیار کنیم؛ خوبی یک طرف، بدی یک طرف، لذتهای جسمانی یک طرف، لذت عقلانی و فکری یک طرف، محبتها یک طرف، دشمنیها یک طرف، در هر لحظهای گزینههای مختلفی است که باید یک طرف را اختیار کنیم. هدف از آفرینش انسان در این عالم این است که خودش مسیر خودش را تعیین کند. اگر اینگونه بود که انسان وقتی یک مسیر را انتخاب میکرد، دیگر نمیتوانست آن را تغییر دهد، کمال اختیار تحقق پیدا نمیکرد. باید شرایط به گونهای باشد که انسان بتواند در یک لحظه تصمیم بگیرد و به طرف عرش برود و در لحظه بعد تصمیم بگیرد و به ته جهنم برود. انسان موجودی است که دائما بین گزینهها و راههای مختلف قرار میگیرد تا یکی از آنها را انتخاب کند. این مسیر انسان است؛ آن قدر میتواند تنزل کند که از هر حیوانی پستتر شود[2] و میتواند به مقامی برسد که فرشتگان الهی خادم او شوند. خداوند فرشتگانی خلق کرده است که کارشان این است که به مؤمنین هنگام ورود به بهشت تبریک میگویند؛ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ.[3]
اگر هدف از خلقت این است که انسان در هر آن بتواند در بین گزینههایی که برایش میسر است، مسیری را که دلش میخواهد انتخاب کند، دائما باید شرایط متغیر باشد. از زمانی که متولد میشود تا وقتی پیر میشود، با انواع و اقسام مسایل روبهرو شود. میبینید که شیرخوارگی تا پیری انسان چقدر با هم تفاوت دارد، محیطهای زندگی چقدر با هم تفاوت میکند، فصول سال و حتی ساعات شبانهروز چقدر با هم تفاوت میکنند. شرایط دائما در حال تغییر است و در هریک از این شرایط وظیفه خاصی را از انسان میخواهند. در این عالم خواهناخواه عواملی مزاحم رفتارهایی میشود که انسان نسبت به انجام آنها تصمیم گرفته است. انسان تصمیم میگیرد کاری را انجام بدهد، ولی این تغیرات و نوسانات مانع او میشوند. او تصمیم خوبی گرفته است، اما مانع پیش میآید و نمیگذارد آن کار را انجام دهد. یا تصمیم بدی گرفته است و عاملی پیدا میشود و راه او را عوض میکند و جلوی ارتکاب گناه را میگیرد. این موانع در عالم فراوان است. اگر انسان کمی چشم باز کند، میبیند که در هر لحظهای انتخابهای مختلف متعددی برای او فراهم میشود.
ما انتخاب کردهایم که راهی را برویم که خدا دوست دارد. این مسیری است که ممکن است شصت-هفتاد سال طول بکشد و هر لحظه ممکن است موانعی پیش بیاید. آیا هیچ راهی وجود دارد که از این موانع کاسته شود؟ بله! کار اختیاری دیگری به انسان پیشنهاد کردهاند که اگر انسان آن را انجام دهد، از این موانع کاسته میشود. آن کار اختیاری دعا و درخواست از خداست. خداوند به خاطر رحمتی که نسبت به بندگان دارد، غیر از اینکه به او قدرت انتخاب صحیح داده است، کمکی هم برای او قرار داده و گفته است اگر از من نیز بخواهید کمکتان میکنم. این دعاهایی که این همه به ما درباره آنها تأکید شده است، وسیلهای برای استفاده از این کمک الهی است.
وقتی انسان دعا میخواند، توجه پیدا میکند که چنین خوبیهایی هست. ما انسانها در بسیاری از اوقات اصلا یادمان نیست که چه خوبیهایی در این عالم وجود دارد. خواندن این دعاها دستکم این فایده را دارد که به یاد انسان بیاید که چنین چیزهایی وجود دارد. وقتی به یادش آمد شاید انگیزه پیدا کند، ولی تنها به این اکتفا نمیشود. این برای خواندن دعاست و «ادعونی» غیر از «قرائة الدعا» است. برای مثال وقتی ما در هنگام تلاوت قرآن میگوییم: رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً،[4] قصد انشاء نمیکنیم؛ این قرائة القرآن است. اما یک وقت ما این دعا را از قرآن یاد میگیریم و با خواندن آن قصد انشاء میکنیم و آن را از خدا میخواهیم. این دعا کردن است و دعا خواندن نیست. البته همان خواندن نیز فواید بسیاری دارد؛ حتی اگر انسان اصلا معنی آن را هم نفهمد و این کار را به خاطر این انجام دهد که ائمه فرمودهاند، فضلیت است؛ از اینجا شروع میشود. سپس انسان توجه پیدا میکند که چه خوبیهایی وجود دارد. با دیدن چنین واژههایی به یادش میآید که چنین خوبیهایی هست؛ سپس اگر فرصت کرد میاندیشد که در بین خوبیها کدام را انتخاب کند و در هنگام تزاحم کدام بهتر و سازگارتر است؛ تا برسد به جایی که قصد انشاء کند و خود آن را از خدا بخواهد.
خواستنی که با انشاء اظهار میشود نیز مراتب دارد. ما همیشه دعا میکنیم و از خدا میخواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما بدهد. روشن است که دروغ نمیگوییم و با خدا نیز شوخی نمیکنیم، اما در این خواستن خیلی جدی نیستیم. احتمال میدهیم که یکدرهزار مستجاب شود، میگوییم شد شد، نشد نشد؛ دعا میکنیم ببینیم چه میشود. اما گاهی این مراتب بالاتر میرود و تا آن جا میرسد که به نظر میرسد انسان در زندگیاش هیچ خواستهای جز این خواسته را ندارد. این مراتب به معرفت ما بستگی دارد. قدر متیقن ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین حالاتی داشتهاند که در آن حال هیچ توجهی به غیر خدا نداشتهاند؛ حتی هنگامیکه اشک از چشمانشان جاری بود و میلرزیدند، همین را چون خدا دوست دارد، میخواستند؛ زیرا خداوند دوست دارد که بندهاش ضعف خودش را درک کند و نمایش دهد. یعنی فقط خداست و عشق به او؛ چیز دیگری نیست.
این یک نوع خواستن است، آن هم یک نوع. شاید بتوان گفت بسیار بعید است که بندهای قصد جدی داشته باشد و چیزی را از خدا بخواهد و خدا به او بگوید: برو نمیدهم! ما هکذا الظن بک! او کسی است که میگوید: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ، بعد هم میگوید: إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ.[5] چنین کسی چگونه وقتی انسان تمام توجهاش را به او معطوف کند و فقط چیز خاصی را مورد توجه قرار دهد و از او بخواهد، به او میگوید: به تو نمیدهم؟! چنین چیزی امکان ندارد.
برخی از ما فقط از ثواب دعاهایی که میخوانیم، بهرهمند میشویم. شب جمعه دعای کمیل را بخوان! صبح جمعه دعای ندبه را بخوان! اما آیا واقعا دلت برای امام زمان تنگ شده است و اشکت برای او جاری میشود؟! آیا وقتی در دعای کمیل میگوییم: فهبنی صبرت علی حر نارک، فکیف اصبر علی فراقک، اصلا معنی آن را تصور میکنیم؟! آیا میاندیشیم فراق در اینجاکه میگوییم: گیرم من بر آتش جهنم صبر کردم، بر فراق تو چگونه صبر کنم؟! یعنی چه؟ بنده که اعتراف میکنم که خیلی بزرگتر از بنده نیز حقیقت این را درست نمیتواند درک کند. علیعلیهالسلام میدانست که این فراق به چه معناست. ولی بالاخره این اندازه را میفهمیم که چنین چیزی هست و این خود خیلی خوب است. کسی که غیر از شکم و شهوت، چیزی دیگری نمیفهمید، با خواندن دعا میفهمد چیزی وجود دارد که تحمل آتش جهنم از آن آسانتر است!
رزقنالله و ایاکم ان شاءالله.
[1]. وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ(صافات، 164)؛ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ(انبیاء، 26) .
[2]. أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف، 179).
[3]. زمر، 73.
[4]. بقره، 201.
[5]. غافر، 60.